- مراد از “نور” در آیۀ کریمۀ “اللَّه نور السموات و الارض…”مسلماً نور حسى و محسوس، نیست؛ زیرا نور محسوس از خواص و کیفیات مادّى عارض بر جسم است، و ادله عقلى که جسمانیت را از خداوند متعال نفى مینماید، مانع از آن میشود که خداوند را نور محسوس مادى بدانیم.
افزون بر این بسیارى از آیات الهى ادراک بصرى و مثلیت هر چیزى را به خداوند متعال نفى میکند، که دلیلى قرآنى بر جسمانى نبودن خدا است؛ از اینرو، اگر از خداوند به “نور آسمانها و زمین” تعبیر شده است، منظور نور محسوس نمیتواند باشد.
- “نور” عبارت است از چیزى که ظاهر بالذات و مُظْهر غیر باشد؛ یعنى روشن و روشن کننده و پیدا و پیدا کننده است، خواه نور محسوس باشد، مثل نور خورشید و ستارگان و چراغ، و خواه نور غیر محسوس مانند علم و ایمان.
البته معناى ابتدایى که از “نور” به ذهن میرسد، همان نور حسى است، اما با دقت در معناى نور که همان “ظاهر بالذات و مظهر غیر” است، و با تحلیل آن، اطلاق نور به امور معنوى که روشنایى بخش جان و باطن است، صحیح خواهد بود. چنانکه قرآن مجید از “ایمان” به عنوان نورى که به مؤمن داده میشود، یاد کرده است و عرفا به “عشق” نور اطلاق کردهاند.
- از آنجا که ذات خداوند پیدا و روشن است و باعث پیدایش و روشنى هر چیز دیگر است؛ زیرا خالق و ایجاد کنندۀ آنان است، اطلاق کلمه “نور” بر خداوند صحیح است، بلکه چون وجود هر چیزى باعث ظهور آن چیز براى دیگران است باید گفت که مصداق تام نور همان “وجود” است، پس خداوند متعال کاملترین مصداق “نور” میباشد و ظاهر بالذات و مُظْهِر واقعى او است؛ از اینرو باید اذعان کرد که او نورى است که آسمانها و زمین به وسیله او ظهور یافتهاند.
- تعبیر به آسمانها و زمین کنایه از کل عالم هستى و همه مخلوقات عِلْوى و سِفْلى و جهان غیب و شهادت است، نه اینکه منظور فقط همین آسمان بالاى سر باشد. پس معناى “الله نورالسموات و الارض” این است که: خداوند نور تمام جهان است.
و اما اینکه در آیه تعبیر به “نور” کرده و نه “پدید آورنده”، براى تنبه بر این نکته است که، همانطور که “نور” ظاهر است و نیاز به ظاهر کننده ندارد، خداوند متعال هم، خود ظاهر و روشن و واضح است و براى شناخت او نیازى به وجود واسطه و مُظْهِر نیست. چنانکه اهل عرفان به پیروى از انبیا و امامان(ع) فرمودهاند مخلوقات را باید در پرتو وجود و نور خداوند شناخت، نه اینکه خدا را به واسطه مخلوقات و آثار شناسایى نمود. براى اولیاى الهى همه چیز در پرتو نور خدا روشن است و غیر از نور او دیده نمیشود و اگر نور الاهى نباشد همه چیز در تاریکى عدم میباشند، پس استفاده مهم از این آیه این است که: خداوند متعال براى هیچ موجودى مجهول نیست؛ چون ظهور تمام اشیا، ناشى از ظهور و اظهار او است. خداوند غایب نیست تا از طریق مخلوقاتش مکشوف گردد، بلکه متجلى به تمام ذات است و خفاى او از دید صاحبان معرفت ناقص، میتواند از فرط شدت نور او باشد: “یا من هو اختفى لفرط نوره، الظاهر الباطن فى ظهوره”.
- و نکتۀ دیگرى که از این آیه به دست میآید این است: ما به خدا “نور” میگوییم اما “نور اعظم” اطلاق نمیکنیم. و این عقیدۀ “مانویه” که خداوند را “نور اعظم” میدانند، یعنى یک نور حسّى در کنار سایر نورها اما بزرگتر و بالاتر، عقیدۀ صحیح و حقى نیست. بلکه خداوند از نظر قرآن “نور محض” است و غیر حسى، یعنى تنها نور عالم وجود، و هر چیزى غیر از او “ظلمت “است. به تعبیر ادعیه “نورالنور” است؛ یعنى نور واقعى او است و اگر نورى هست به برکت وجود و نور حق است.
- در تفسیر و تأویل و تطبیق آیۀ کریمه، اقوال و روایات مختلفى وجود دارد که براى آگاهى از آنان به کتابهاى مربوط و تفاسیر و مجامع روایى میتوان مراجعه نمود.