طلسمات

خانه » همه » مذهبی » درمان بخل و حسد

درمان بخل و حسد


درمان بخل و حسد

۱۳۹۶/۰۴/۰۳


۳۸۳۶ بازدید

سلام علیکم چگونه بخیلی و حسادت را از خودمان دور کنیم بدترین کار در وجود انسان همین دوکار است لطفاً کمکم کنید تا به لطف پرور دگار بتوانیم محارکنیم این بیماری را باتشکر

سؤال شما در حقیقت راجع به روش تخلق به ارزش های اخلاقی است. این بحث از اساسی ترین و گسترده ترین مباحث علم اخلاق است. موضوع و هدف اصلی تمامی کتاب هایی که در زمینه اخلاقیات و علم اخلاق نگاشته شده است، آموزش تخلق به ارزش های اخلاقی است. ما در این فرصت تنها قادریم به صورت فهرست وار و به طور کلی روش خودسازی و تخلق به ارزشها را بیان نماییم.عالمان اخلاقی در منابع این علم برای وصول به این هدف، سه مرحله را بر می شمارند.1. علم: یعنی تحصیل در علم اخلاق و آشنایی با رذائل و روش معالجت آنها و همچنین آشنایی با فضایل و روش تخلق به آنها، از طریق مراجعه به منابع اخلاقی و یا اساتید این دانش.2. حال: منظور از حال همان برانگیختگی و انگیزش در انسان است. در اثر آشنایی با اخلاق، رذایل و فضایل اخلاقی و همچنین پی بردن به ارزش تهذیب نفس و منافع و معنویتی که از این طریق نصیب انسان می شود، این اشتیاق در انسان پدید می آید که نفس خود را از رذایل و پلیدی های خلقی پاک و به صفات حمیده و فضایل پسندیده انسانی بیاراید و این همان مرحله «حال» است.3. عمل: مرحله اصلی اخلاق و خودسازی عمل است؛ زیرا آنچه تاکنون در امر پیمودن دو مرحله قبلی عاید سالک گشته است، تنها ذهنیتی است که باعث شوق نسبت به تهذیب نفس و تعالی اخلاقی می شود. جایگاه صفات حمیده قلب آدمی است و تا هنگامی که انسان به صورت عملی صفات و ارزش های اخلاقی را از خویش بروز و ظهور ندهد، قلب او متصف به این گونه صفات نمی گردد.البته تنها اتصاف و ظهور صفت در قلب نیز کافی نمی باشد. اگر کسی بخواهد واقعا شخصیت و منش اخلاقی بیابد، لازم است صفات پسندیده را در قلب خویش نهادینه و راسخ نماید. به تعبیر دیگر ملکات اخلاقی است که شخصیت و باطن انسان را شکل می دهد و هر کس در حقیقت ترکیبی از صفات راسخ است و نه حالات زودگذر.روش نهادینه نمودن ارزش های اخلاقی نیز تکرار است. همانگونه آدمی برای انجام دادن یک ورزش یا صنعت و یا هر کار دیگری در ابتدا با دشواری روبرو است؛ ولی به تدریج و در اثر مداومت و تکرار انجام آن کار برایش آسان می گردد، صفات اخلاقی نیز در اثر عمل و تکرار و مداومت به صورت ملکه راسخ در می آیند و انجام آنها نیز آسان می شود:به طور مثال کسی که خدای ناکرده به صفت بخل مبتلا است. پس از پی بردن به زشتی این رذیلت و آثار بسیار منفی آن که بر شخصیت او می گذارد و پس از این که اشتیاق می یابد که ریشه این صفت را از قلب خویش بر کند و به جای آن صفت زیبای جود و سخاوت را بنشاند، چاره جز این ندارد که به صورت عملی به اعطای مال و بذل و بخشش بپردازد. این کار در ابتدا بسیار دشوار است، زیرا که شخصی تعلق فراوان به اموال خود دارد؛ ولی به تدریج که به تکرار آن می پردازد، آسان می گردد. آسان شدن انجام عمل، علامت رسوخ و ثابت شدن این صفت در نفس او است و نشانه ای است برای معالجت، بهبودی و نجات از یکی از امراض مهلک نفسانی.نتیجه این که: ظهور دادن عملی صفات خصوصا در معاشرت و برخورد با دیگران در جامعه و تکرار آن، یگانه روش پاکسازی نفس از رذایل اخلاقی و تخلق آن به صفات حمیده انسانی و ارزش های اخلاقی است، اگر چه این مرحله منوط به داشتن خودشناسی، آگاهی، انگیزه و اشتیاق کافی برای خودسازی و تعالی روح است.درمان بخل:دانشجوی گرامی امید واریم با اطلاعاتی که در زمینه بخل و راه درمان آن برایتان ارسال می کنیم، بتوانیم در این راستا مفید باشیم.نعمتها و مواهبى که پروردگار در اختیار انسان ها گذاشته، در بسیارى از موارد، بیش از نیاز آنهاست، به گونه اى که مى توانند دیگران را نیز در آن سهیم کنند، بدون آن که زیانى به زندگى خودشان برسد; ولى گروهى به خاطر صفت رذیله «بخل» از این کار امتناع ورزیده و هیچ کس را در این مواهب خدادادى سهیم نمى کنند. گاه نیز با نمایش ثروت و قدرت به محرومان، نمک بر جراحات قلبشان پاشیده و گویى از این کار زشت و غیر انسانى خویش لذّت هم مى برند.گاه این صفت با «انحصارطلبى» و «خود برتر بینى» و «حرص و آز» نیز آمیخته شده و زشتى آن را چند برابر مى کند.اگر نگاهى به جهان آفرینش بیندازیم، همه جا سخاوت و انفاق و بذل و بخشش را مشاهده مى کنیم. خورشید دائم مى سوزد و بخشى از وجودش را تبدیل به نور و حرارت مى کند و آن را به تمام منظومه شمسى مى رساند و با نور و گرماى خود به همه مخلوقات، زندگى مى بخشد.زمین با انواع مواهبى که در دل دارد، از مواد غذایى گرفته تا معادن گران بها و آب هاى زیرزمینى، همه را رایگان در اختیار بشر نهاده و سخاوتمندانه انسان را یارى مى دهد. سایر موجودات جهان نیز هر کدام دست هاى سخاوتمند خود را سوى انسان ها گشوده اند تا سخاوت خویش را نشان دهند.علاوه بر عالم کبیر در عالم صغیر; یعنى، وجود یک انسان نیز همین مسئله حکم فرماست. قلب، دستگاه تنفس، معده، چشم، گوش، دست و پا هیچ کدام تنها براى خودشان کار نمى کنند و هرگز در خدمت به سایر اجزاء بدن، «بخل» نمىورزند، بلکه آنچه را که دارند سخاوتمندانه در میان خود و تمام سلولهاى بدن تقسیم مى کنند.در جهانى که همه جا «سخاوت» حکم فرماست، آیا جایى براى انسان بخیل وجود دارد؟ آیا ناهماهنگى با عالم هستى او را به فساد و مرگ نمى کشاند؟روى این اصل، نکوهش «بخل» و مدح و ستایش «سخاوت» به طور گسترده در آیات و روایات اسلامى به چشم مى خورد که در آنها «جود و سخاء» به عنوان یکى از بارزترین صفات فعلى الهى و یکى از ویژگى هاى پیشوایان معصوم(علیه السلام) معرفى شده است. بخل در قرآن کریم1 ـ وَ لایَحْسَبَنَّ الَّذینَ یَبْخَلُونَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیراً لَهُم بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُم سَیُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ یَومَ الْقِیامَةِ وَ لِلّهِ مِیرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَ الاَرضِ وَ اللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبیرٌ (سوره آل عمران،آیه180) کسانى که بخل مىورزند و آنچه را که خدا از فضل خویش به آنان داده، انفاق نمى کنند، گمان نکنند این کار به سود آنهاست; بلکه براى آنها شرّ است، به زودى در روز قیامت آنچه را نسبت به آن «بخل» ورزیدند، همانند طوقى به گردنشان مى افکنند و میراث آسمانها و زمین، از آن خداست و خداوند، از آنچه انجام مى دهید آگاه است.2 ـ اَلَّذینَ یَبْخَلُونَ وَ یَأْمُروُنَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَ یَکْتُمُونَ مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اَعْتَدْنَا لِلْکَافِرینَ عَذاباً مُهِینَاً (سوره نساء،آیه37) آنها کسانى هستند که «بخل» مىورزند و مردم را به «بخل» دعوت مى کنند و آنچه را که خداوند از فضل (و رحمت) خود به آنها داده کتمان مى نمایند( این عمل، در حقیقت از کفرشان سرچشمه گرفته) و ما براى کافران عذاب خوارکننده اى آماده کرده ایم.3 ـ وَ اَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنى * وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنى * فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْرى (سوره اللیل،آیات8تا10) امّا کسى که «بخل» ورزد و (از این راه) بى نیازى طلبد; ـ و پاداش نیک الهى را انکار کند ـ به زودى او را در مسیر دشوارى قرار مى دهیم.4 ـ هَا أنْتُم هَؤُلاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنْفِقُوا فی سَبِیلِ اللّهِ فَمِنْکُمْ مَنْ یَبْخَلُ وَ مَنْ یَبْخَلْ فَاِنَّمَا یَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ وَ اللّهُ الغَنِىُّ وَ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ وَ اِنْ تَتَوَلَّوا یَسْتَبْدِل قَوْماً غَیْرَکُم ثُمَّ لایَکُونُوا أَمْثَالَکُم (سوره محمد،آیه38) آرى! شما همان گروهى هستید که براى انفاق در راه خدا دعوت مى شوید، بعضى از شما (بخل) مىورزید و هر کس «بخل» ورزد، نسبت به خود «بخل» کرده است و خداوند بى نیاز است و شما همه نیازمندید و هرگاه سرپیچى کنید; خداوند گروه دیگرى را جاى شما مى آورد; پس آنها مانند شما نخواهند بود (و سخاوتمندان در راه خدا انفاق مى کنند.)5 ـ…وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَاُولئکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (سوره تغابن،آیه16 و سوره حشر،آیه9) و کسانى که از «بخل» و حرص خویشتن مصون بمانند، رستگارانند!بخل در آینه روایات اسلامى: در احادیث اسلامى، روایات تکان دهنده اى درباره «بخل» دیده مى شود، از جمله: 1 ـ رسول خدا (صلى الله علیه وآله) در حدیثى مى فرمایند: «اَلْبَخیلُ بَعیدٌ مِنَ اللّهِ بَعیدٌ مِن النّاسِ، قَریبٌ مِنَ النّارِ (1); بخیل از خدا دور است، از مردم نیز دور است و به آتش دوزخ نزدیک است». همین مضمون (با مختصر تفاوتى) از امام على بن موسى الرّضا (علیه السلام) نقل شده است.2 ـ در حدیث دیگرى، امام امیرمؤمنان على (علیه السلام) مى فرمایند:«النَّظَرُ اِلَى الْبَخیلِ یُقْسِىِ الْقلْبَ(2); نگاه کردن به بخیل، انسان را سنگدل مى کند». این تعبیر نشان مى دهد که باطن بخیلان آن قدر تاریک و آلوده است که بازتاب آن در چهره آنان، سبب سنگدلى نگاه کننده مى شود.ریشه و نشانه هاى بخل ریشه اصلى این رذیله اخلاقى، مانند بسیارى از رذایل دیگر، ضعف مبانى ایمان و «معرفة الله» است. کسى که خداوند را بر همه چیز قادر مى داند و معتقد است که ریشه تمام خیرات و برکات، ذات پاک حق تعالى است، باید به طور قطع به وعده هاى الهى در مورد آثار مادى و معنوى «انفاق» در راه خدا اعتقاد داشته باشد که با این اعتقاد، امکان ندارد گرفتار این خوى زشت گردد. امام امیرمؤمنان على (علیه السلام) مى فرمایند:«البُخْلُ بِالمَوجُودِ سُوءُ الظَنِّ بِالمَعْبُودِ; بخل ورزیدن نسبت به آنچه انسان دارد، به خاطر سوء ظن به خداست (سوء ظن به وعده هاى او و قدرتش بر همه چیز)». غررالحکم، حدیث 1258.در حدیث دیگرى از امام صادق (علیه السلام) آمده است «اِن کانَ الخَلَفُ مِنَ اللهِ عزّوجلَّ حَقّاً فَالبُخْلُ لِماذَا; اگر جانشینى از سوى خداوند متعال، حق است; پس بخل براى چیست؟» بحارالانوار، جلد 70، صفحه 300.در کتاب «فقه الرضا» آمده است: «ایّاکُمْ وَ البُخْلَ فَانَّهَا عَاهَةٌ لاتَکُونُ فی حُرٍّ وَ لا مُؤمِن اِنَّها خِلافُ الایمانِ; از بخل بپرهیزید; زیرا «بخل» آفتى است که در انسان آزاده و با ایمان هرگز نخواهد بود، «بخل» خلاف ایمان است». بحارالانوار، جلد 75، صفحه 346.در حدیث قدسى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) آمده است که خداوند مى فرماید: «یَا عَبدِی اَتَبْخَلُنی اَم تَتَّهِمُنى اَم تَظُنُّ اَنّی عَاجِزٌ غَیرُ قَادِر عَلَى اِثَابَتِکَ(5); بنده من! آیا نسبت به من «بخل» مىورزى یا مرا متهم مى سازى یا گمان مى کنى که من عاجزم و توانایى ندارم به تو پاداش دهم». بحار الانوار، جلد 93، صفحه 10پیشگیرى و درمان بخل: براى درمان بیماریهاى اخلاقى همانند بیماریهاى جسمانى باید به سراغ ریشه ها رفت; زیرا تا ریشه ها نخشکند، بیمارى همچنان وجود دارد، هرچند به صورت موقت آثار آن زایل شود.از آنجا که انگیزه هاى «بخل» متعدد است، باید ریشه یابى نمود; زیرا بعضى به خاطر علاقه زیاد به شهوات دنیا، به اموال خود که وسیله اى براى وصول به شهوات است، عشق مى ورزند; به طورى که حاضر نیستند کمترین چیزى در اختیار کسى بگذارند. این افراد باید به سراغ امورى روند که این عشق و علاقه را از میان مى برد. به عواقب دردناک شهوترانى و سرانجام دنیاپرستان شهوتران بیندیشند تا از آن باز ایستند و بدانند چه عواقبى دارند.انگیزه دیگر «بخل» آرزوهاى بلند است که انسان را به جمع مال و بخل در مصرف دعوت مى کند. اگر آنها به ناپایدارى دنیا و قطع آمال و آرزوها توجه داشته باشند و به کسانى بنگرند که جان خود را به وسیله حوادث گوناگون و بیماریهاى مرموز و بى مقدمه از دست داده اند; داشتن آرزوهاى بلند را اشتباه دانسته و از «بخل» خویش مى کاهند.انگیزه دیگر، عشق و علاقه به فرزندان و ثروت اندوزى براى آینده آنهاست; در حالى که خداوند روزى آنها را نیز تضمین کرده است. اگر آنها از دوستان خدا باشند، خدا آنها را تنها نمى گذارد و اگر از دشمنان خدا باشند، جمع مال براى کسانى که آن را ابزار گناه قرار مى دهند کار نیکو و عاقلانه نیست; البته گاهى نیز افرادى بدون این که میراثى از پدر دریافت کنند، فقط بر اثر لیاقت ذاتى خود، زندگى بسیار بهترى نسبت به کسانى که ثروت سرشارى از پدر به آنها رسیده، پیدا کرده اند.عامل دیگرى که به گفته بعضى از بزرگان «علم اخلاق» شبیه درد بى درمان است، این است که بعضى مال را به خاطر خودش دوست داشته و به آن عشق مىورزند و همیشه در جمع آورى آن مى کوشند و از خرج کردن آن وحشت دارند. آنها فراموش کرده اند که مال وسیله اى است براى رسیدن به اهداف مادى و یا معنوى; اگر از آن استفاده صحیح نشود، با سنگ و چوب و آجر تفاوتى نمى کند.راه دیگر مبارزه با «بخل» این است که شخص «بخیل» دندان روى جگر بگذارد و از اموال خود ببخشد. هرگاه این کار تکرار شود عشق به مال در وجودش شکسته خواهد شد; همانند افراد ترسو که اگر در میدانهاى مختلف زندگى گام نهند، به تدریج ترس و وحشت آنها مى ریزد. افراد کم رو نیز اگر چندین بار در مجالسى که بزرگان نشسته اند، سخن بگویند، حالت کمرویى آنها از بین مى رود.اندیشیدن درباره تنفر و انزجارى که مردم از بخیلان دارند و آنها را موجوداتى پست و کثیف مى دانند و احترامى که براى سخاوتمندان قائلند و آنها را انسان هایى برتر مى شمارند; یکى از راه هاى درمان «بخل» و دورى از این رذیله زشت اخلاقى است. همچنین اندیشیدن در پیامدهاى سوء و آثار مرگبار «بخل» نیز تأثیر فراوانى در درمان این صفت زشت دارد.در این رابطه حضرت على (علیه السلام) مى فرمایند:«اَلبَخیلُ یَبْخَلُ عَلَى نَفْسِهِ بِالیَسیرِ مِن دُنیاهُ وَ یَسمَحُ لِوُرّاثِهِ بِکُلِّها!; بخیل نسبت به خودش در مورد کمترین چیزى بخل مى کند، ولى همه آن را به آسانى در اختیار وارثانش مى گذارد». غررالحکم، حدیث 1884حدیث دیگرى از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است: «مَن بَرِءَ مِنَ البُخلِ نالَ الشَّرَفَ; کسى که از بخل پاک شود، به شرف و افتخار نائل مى شود». بحارالانوار، جلد 7، صفحه 229.اندیشه در این امور، انسان را از بخل بیزار مى کند; مخصوصاً با توجه به این که روایات «بخل» را با ایمان سازگار نمى داند.برگرفته از کتاب اخلاق در قرآن، ج 2، ناصر مکارم شیرازی
درمان حسادت
در راستای درمان حسد مطالبی را عرض می کنیم که امید است با مطالعه دفیق آن بتوانید این بیماری مهلک اخلاقی را درمان نمایید. در تعریف حسد در کتاب مفردات راغب و کتب اخلاقی آمده است: حسدعبارت است از اینکه انسان در دلش خواهان زوال یک نعمت وامتیاز از دیگرى باشد، به شرط اینکه دیگرى این نعمت را با استحقاق به دست آورده باشد نه با زور.در صورتی که انسان از نعمتی که خداوند به دیگری داده است ، ناخرسند باشد و آرزوی زوال و نابودی آن را نماید، دچار عقده روانی و رزیله اخلاقی حسد گشته است . چه خود او نیز داراى آن نعمت باشد یا نباشد. در همین زمینه امام علی ( علیه السلام ) فرموده است : الحاسد لا یشفیه إلا زوال النعمه هیچ چیزی جز نابودی نعمت، حسود را آرام نمی کند )غرر الحکم( اما صفت دیگری نیز هست که با حسادت تفاوت دارد و آن غبطه است.غبطه ناراحتى از کامیابى دیگران و آرزوى زوال آن نیست، بلکه افسوس از آن است که چرا خود فرد داراى چنان موهبتى نیست و آرزو کند که او نیز از آن نعمت برخوردار باشد . در روایتی از امام صادق (ع) آمده است :انّ المؤمن یغبط و لا یحسد، و المنافق یحسد و لا یغبط مومن غبطه دارد ولی حسودی نمی کند، در حالی که منافق به عکس مومن، اهل حسادت است و نه غبطه.در کتاب علم اخلاق اسلامی آمده است :منافسه (غبطه) یعنى آرزو نمودن نعمتى که براى دیگرى هست بى آنکه زوال آن را از او بخواهد، و این مذموم نیست، بلکه در واجب واجب است و در مستحب مستحب و در مباح مباح. بهترین مورد غبطه و چشم و همچشمی در خیرات و کمالات است . خداى سبحان مى فرماید: وَ فی ذلِکَ فَلْیَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ و همچشمى کنان در این باره (نعمت بهشتى) همچشمى کنند » مطففین ،26 و بدترین نوع آن رقابت بر سر دنیا و تجملات آن می باشد.نکوهش حسد در قرآن کریم:یکى از رذایل اخلاقى که در طول تاریخ بشر آثار بسیار منفى فردى و اجتماعى داشته است مسئله حسد است، حسد فضاى روح آدمى را تیره و تار و فضاى زندگى او را ظلمانى و محیط جامعه را مملوّ از ناامنى مى کند!حسودان نه آرامشى در دنیا دارند، نه آسایشى در آخرت و چون تمام تلاششان این است که نعمت را از محسود بگیرند، آلوده انواع جنایت ها مى شوند: دروغ مى گویند، غیبت مى کنند، دست به انواع ظلم و ستم مى زنند و حتّى در حالات شدید و بحرانى از قتل و خونریزى نیز ابا ندارند!در واقع مى توان گفت: حسد یکى از ریشه هاى اصلى تمام بدى هاست و از دامهاى بسیار خطرناک شیطان است، همان دامى که در نخستین روزهاى آفرینش بشر کار خود را کرد و فرزند آدم(علیه السلام) «قابیل» را به کام خود فروکشید و دستش را به خون برادرش «هابیل» آلوده کرد و اولین جنایت تاریخ زندگی انسان اتفاق افتاد . َطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ اَخِیهِ فَقَتَلَهُ فَاَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِینَ نفس سرکش او، وى را مصمّم به کشتن برادر کرد و او را کشت و از زیانکاران شد.جنایت بعدی مربوط به داستان حضرت یوسف (ع) است آنگاه که برادران او از روی حسد تصمیم به قتل او گرفتند و او را در چاهی افکندند. (به خاطر بیاور) هنگامى را که یوسف به پدرش گفت: «پدرم! من در خواب دیدم که یازده ستاره و خورشید و ماه در برابرم سجده مى کنند».گفت: فرزندم! خواب خود را براى برادرانت بازگو مکن که براى تو نقشه(خطرناکى) مى کشند، چرا که شیطان، دشمن آشکار انسان است یوسف، 4 و5 یوسف(علیه السلام) نه تنها چهره بسیار زیبایى داشت بلکه خلق و خوى او نیز در نهایت زیبایى بود و همین امر که از آینده درخشانى خبر مى داد نظر تیزبین پدرش یعقوب پیامبر را به خود جلب کرد و نخستین بذر حسد در دل برادرانش که از او بزرگتر بودند پاشیده شد.در قرآن کریم آیات دیگری راجع به حسد قوم یهود نسبت به مسلمانان و پیامبر اسلام وجود دارد که حاکی از خطری است که از این ناحیه ایشان را تهدید می کرده است و خدای متعال برای دفع آن می فرماید بگو: به خدا پناه مى برم از شرّ حسود هنگامى که حسد بورزد». (وَ مِنْ شَرِّ حَاسِد اِذَا حَسَدَ)نکوهش حسد در روایات اسلامىدر روایات اسلامى نکوهش شدیدى از حسد شده به گونه اى که در باره کمتر صفتى از صفات رذیله چنین نکوهش دیده مى شود، به عنوان نمونه کافى است که به چند حدیث زیر که گوشه کوچکى از آن احادیث است نظر بیافکنیم:1ـ در حدیثى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «اَلْحَسَدُ یَأْکُلُ الْحَسَنَاتِ کَمَا تَأْکُلُ النَّارُ الْحَطَبَ; حسد حسنات را مى خورد همان گونه که آتش هیزم را مى خورد».- (المحجّة البیضاء، جلد 5، صفحه 325).تعبیر بالا به خوبى نشان مى دهد که آتش حسد مى تواند تمام خرمن سعادت انسان و حسنات او را بسوزاند و زحمات یک عمر او را بر باد دهد به گونه اى که دست خالى از دنیا برود.2ـ همین معنى به صورت شدیدترى از امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) نقل شده است، مى فرمایند: «اِنَّ الْحَسَدَ یَأْکُلُ الاِْیمانَ کَمَا تَأْکُلُ النَّارُ الْحَطَبَ; حسد ایمان را مى خورد همان گونه که آتش هیزم را مى خورد».-( اصول کافى، جلد 2، صفحه 306، حدیث 1 و 2).آرى صفت رذیله حسد نه تنها خرمن حسنات را مى سوزاند که خرمن ایمان را نیز خاکستر مى کند. شرح این سخن در تحلیل هاى آینده خواهد آمد.3ـ در حدیث دیگرى از امام امیرمؤمنان(علیه السلام) آمده است: «اَلْحَسَدُ شَرُّ الاَْمْرَاضِ; حسد بدترین بیمارى اخلاقى است». (غررالحکم، شرح فارسى، جلد 1، صفحه 91).طبق این حدیث هیچ بیمارى اخلاقى بدتر از حسد نیست.4ـ از همان حضرت نقل شده است که فرمود: «رَأْسُ الرَّذَائِلِ الْحَسَدُ; سرچشمه صفات رذیله حسد است».(4)5 ـ و نیز از همان حضرت در یک تعبیر کنایى آمده است که فرمود: «لِلّهِ دَرُّ الْحَسَدِ مَا اَعْدَلَهُ بَدَءَ بِصَاحِبِهِ فَقَتَلَهُ; آفرین بر حسد! چقدر عدالت پیشه است، نخست به سراغ صاحبش مى رود و او را مى کشد»! (بحارالانوار، جلد 70، صفحه 241).6 ـ باز از همان حضرت نقل شده که فرمود: «ثَمَرَةُ الْحَسَدِ شَقَاءُ الدُّنْیَا وَ الاْخِرَة; میوه درخت حسد شقاوت دنیا و آخرت است»! (غررالحکم، حدیث 6857)7ـ در حدیث دیگرى از امام صادق(علیه السلام) آمده است: «آفَةُ الدِّینِ الْحَسَدُ وَ الْعُجْبُ وَ الْفَخْرُ; آفت دین و ایمان(سه چیز است) حسد و خود بزرگ بینى و فخرفروشى». (المحجّة البیضاء، جلد 5، صفحه 327).8 ـ امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: هنگامى که موسى بن عمران(علیه السلام) با خدا مناجات مى کرد چشمش به مردى افتاد که در سایه عرش الهى قرار داشت، عرض کرد: «یَا رَبِّ مَنْ هَذَا الَّذِى قَدْ اَظَلَّهُ عَرْشُکَ; خداوندا این کیست که عرش تو بر سر او سایه افکنده است؟!» فرمود: «یَا مُوسَى هَذَا مِمَّنْ لَمْ یَحْسُدُ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ; اى موسى! این از کسانى است که نسبت به مردم در برابر آنچه خداوند از فضلش به آنها ارزانى داشته، حسد نورزیده». (بحارالانوار، جلد 70، صفحه 275).9ـ در حدیث دیگرى از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «سِتَّةٌ یَدْخُلُونَ النَّارَ قَبْلَ الْحِسَابِ بِسِتَّة; شش گروهند که قبل از حساب الهى وارد آتش دوزخ مى شوند به خاطر شش چیز»!«قِیلَ یَا رَسُولَ اللهِ مَنْ هُمْ؟; عرض کردند اى رسول خدا! آنها کیانند»؟«قَالَ: اَلاُْمَرَاءُ بِالْجَوْرِ، وَ الْعَرَبُ بِالْعَصَبِیَّةِ، وَ الدَّهَاقِینُ بِالتَّکَبُّرِ، وَ التُّجَّارُ بِالْخِیَانَةِ، وَ اَهْلُ الرُّسْتَاقِ بِالْجَهَالَةِ، وَ الْعُلَمَاءُ بِالْحَسَدِ; زمامداران به خاطر ظلم و بیدادگرى، عرب به خاطر تعصّب، کدخدایان و خان ها به خاطر تکبّر، تجّار به خاطر خیانت به مردم، روستاییان به خاطر جهل و دانشمندان به خاطر حسد»! المحجّة البیضاء، جلد 5، صفحه 327.به این ترتیب حسد در درجه اول بلاى بزرگ براى دانشمندان است!به همین دلیل در روایات اسلامى، حسد یکى از اصول سه گانه کفر(تکبّر، حرص و حسد).شمرده شده است«حسود» در واقع معترض به حکمت الهى است و به همین دلیل نگرش او نوعى کفر و شرک خفى محسوب مى شود.گناه حسدبه لحاظ شرعی ، تازمانی که صرفا آرزوی زوال نعمت در دل حسود است ، این حالت یک گناه و حرام اخلاقی است و در حد مکروهات شرعی محاسبه می شود، ولی در صورتی که حسد به عنوان یک صفت نفسانی، ظهور و بروز عملی داشته باشد وباعث آن گردد که حسود بر علیه محسود مرتکب عملی شود و حسد خویش را در رفتار خود بروز دهد، آنگاه بحث حرمت شرعی پیش می آید. به عبارت دیگر، یک وقت انسان در قلبش مى خواهد که محسود از نعمتی خدای متعال به او عنایت کرده محروم شود و یک وقت نه، تلاش عملی هم برای به نابودی کشاندن آن مى کند، اگرتلاش کند مطمئنا دچار گناه و حرمت شرعی شده است ، ولى اگر حسد تنها در قلبش باشد و بروز ندهد، تنها خودش رنج مىدهد، وبه این دلیل که حالت نفسانی اواختیارى نیست، حرمت شرعی ندارد، گرچه قطعا مکروه است و قطعا باید تلاش کند که این حالت را ازخود دور نماید، زیرا به لحاظ اخلاقی حسد از هلاک کننده های نفس آدمی است و آثار منفى بسیار مضری برای انسان دارد.بررسی آثار و زیانهای حسدزیانهاى جسمى حسد گذشته از اینکه زیانهاى معنوى دارد و دین و ایمان را تباه مى کند از نظر جسمى نیز روى اعصاب انسان اثر مى گذارد. امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:صحّة الجسد من قلّة الحسد.«» سلامتى بدن از کمى رشک بردن است. علامّه شیخ محمد تقى شوشترى پس از نقل این جمله امیر مؤمنان علیه السلام مى نویسد: شش کس همیشه ناراحت اند که یکى از آنها حسود است. آنگاه از قول اصمعى نقل مى کند که گفت: رایت اعرابیا قد اتت له مائة و عشرون سنة فقلت له ما اطول عمرک فقال: ترکت الحسد فبقیت. عرب صحرا نشینى را دیدم که صد و بیست سال از عمر او گذشته بود. پرسیدم چه چیز سبب شد که عمر تو این قدر طولانى شود؟ گفت به خاطر اینکه حسد نورزیدم. و نیز فرمود:أسوأ النّاس عیش الحسود.«» بدترین مردم در زندگى حسود است. به هر حال، حسد یکى از امراض روحى خطرناک است که باید ریشه یابى شود و علل و انگیزه هاى آن«» بررسى گردد و پس از پى بردن به آن عوامل، انسان به فکر درمان باشد و چاره اى بیندیشد که این مرض مهلک را از خود دور کند. در اینجا تنها به ذکر یک نکته بسنده مى کنیم که عقده ها و کمبودها به همراه تنبلى و کسالت از اسباب عمده حسادت است. بکوشید با سعى و تلاش کمبودها را جبران کنید و عقده ها را از دل بزدایید و ضمنا بدانید که در زندگى هر کسى را سهمى و نصیبى است مقدّر که با سعى و کوشش به آن خواهد رسید، چنانکه فرمود: زیان های معنوی حسدحسد ایمان را مى خورد: در حدیث مشهوری آمده است: إنّ الحسد یأکل الایمان کما تأکل النّار الحطب. حسد ایمان را مى خورد همان گونه که آتش هیزم را از بین مى برد. در نتیجه، مفهوم حدیث آن است که حسد موجب بعضى از درجات کفر است نه اینکه حسود به وسیله حسد از دین اسلام خارج مى شود و در زمره کفّار قرار مى گیرد بلکه مقصود آن است که انسان به وسیله حسد از نظر اخلاق و عمل در ردیف کفّار قرار مى گیرد نه از نظر اعتقادى و حقوقى، چون مسلمان است و از این نظر با او مانند سایر مسلمانان باید رفتار کرد. حسود مورد خشم خدا است: کسى که بر دیگران حسد مى ورزد مورد خشم خداى متعال قرار مى گیرد و رابطه اش با پروردگار قطع مى شود. پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلم فرمود: خداى عزّ و جلّ به موسى بن عمران [علیه السلام ] فرمود: اى پسر عمران بر آنچه از فضل خود به مردم داده ام حسد مبر و چشمت را به دنبال آن میفکن و دلت را دنبال آن مفرست، زیرا کسى که رشک مى برد، از نعمت من ناراحت است و از تقسیمى که میان بندگانم کرده ام جلوگیر است و کسى که چنین باشد من از او نیستم و او از من نیست [: بین من و او ارتباطى نیست ]. حسد نشانه نفاق: در برخى از روایات آمده است که اگر کسى به خدا ایمان داشته باشد به مردم رشک نمى برد. حسد آفت دین: در حدیث دیگرى امام صادق علیه السلام فرمود:آفة الدّین الحسد و العجب و الفخر.«» آفت دین سه چیز است: حسد، خودبینى و به خود بالیدن ( فخر فروشى ).روش درمان1- اعتراف:آگاهی وپذیرش بیماری، اولین قدم برای درمان آن است. چه بسیارند بیمارانی که در اثر عدم آگاهی و یا عدم پذیرش بیماری ، فرصت علاج و درمان را از خود سلب می نمایند. همین که شما به وجود این عقده بسیار خطرناک و به تعبیر روایات، هلاک کننده اخلاقی، واقف گشته و به آن اعتراف نموده اید، اولین گام اساسی برای درمان آن را برداشته اید.2- شناخت:توجه به ضررهاى حسادت: تلقى حسادت به عنوان یک بیمارى خطرناک، مى تواند زمینه را براى درمان آن فراهم آورد.همان گونه که گذشت، حسد موجب ضررهاى بدنى و نیز رنج و اندوه فراگیر و طولانى مى شود.توجه به این که حسادت پیش از فرد مورد حسادت، اولین ضربه و مهلک ترین آن ها را بر حسود وارد مى آورد و او را اسیر غم و اندوه مى سازد، مى تواند به عنوان زنگ بیدار باش مورد توجه قرار گیرد.بنابر این باید این نکته را که حسد نه تنها زیانى براى محسود (مورد حسد واقع شده) ندارد بلکه به نفع اوست زیرا که حسادت دیگران نوعا موجب غیبت او یا تهمت به او مى گردد. (و حتى گاه به مراحلى بالاتر) و این کار موجب از بین رفتن گناهان او و به دوش کشیده شدن آنها توسط حسادت کننده مى گردد. انسان خردمند هیچ گاه ضرر خود را نمى خواهد و چه ضررى از حسادت بالاتر. توجه به حکمت الهی:انسان باید بداند که خداوند نظام جهان را بنابر حکمت بالغه خود به گونه اى قرار داده که انسان ها از هر نظر با یکدیگر متفاوت باشند. از نظر استعداد، قیافه؛ مال، خانواده و… و این به جهت امتحان و ابتلایى است که باید برقرار باشد. اگر آدمى حقیقت این مطلب را براى خود تصور نماید و به عمق آن دست یابد آن گاه بر موقعیت دیگران رشک نخواهد برد چرا که همه این مواهب و تفاوت ها را به جهت جریان حرکت زندگى و فلسفه اى که در وراى آن است مى داند. توجه به معاد:انسان باید با توجه به معاد و نعمت ها و درجات والایى که پرهیزکاران در قیامت و آخرت دارند چشم و دل از متاع دنیا باز دارد و تا می تواند دل در خدای و عنایت او ببندد. قرآن خطاب به پیامبر (ص) مى فرماید: ولا تمدن عینیک الی ما متعنا به. چشم از این متاع ناقابل دنیوى که به برخى داده ایم (براى امتحان) بازگیر و بر اینان اندوه مخور. (سوره حجر آیه 88) اگر آدمى به حقیقت «معناى رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ أَبْقى » را دریابد دیگر چشم به امکانات و برخوردارى هاى این و آن نخواهد دوخت و عمر خود را بر سر این غصه گزاف نخواهد گذاشت. به گفته حافظ: نقد عمرت ببر و غصه دنیا به گزاف گر شب و روز در این قصه مشکل باشى گرچه راهیست پر از بیم زماتابر دوست رفتن آسان بود ارواقف منزل باشى قرآن و احادیث، کتابهای اخلاقی، خصوصا آنچه که مربوط به مذمت دنیا و تقویت ایمان به خدا مى شود، زیاد بخوانید.در این زمینه آگاهی نسبت به زیانهای جسمی و معنوی حسد که قبلا مذکور شد بسیار لازم و نافع است.توجه به رحمت خدای متعال:توجه به گستردگى نعمت ها و نیز رحمت خداى متعال، که هر کارى را از روى رحمت انجام مى دهد، مى تواند چاره بدبینى در حسود باشد.اگر نعمت هاى الهى را به دریایى از آب شیرین و گوارا تشبیه کنیم، هیچ کس بر سر سیراب شدن از آن، به دیگرى حسد نخواهد برد.از سوى دیگر، محدودیت هایى که در بهره مندى از این دریاى عظیم وجود دارد به دلیل حکمت هایى است که خداوند در اداره این عالم به کار گرفته است.توجه به این دو مطلب زمینه را براى قناعت و راضى بودن فرد به آنچه از امکانات برایش فراهم شده آماده مى کند و او را از حسادت نسبت به نعمت هایى که در دست دیگران است، باز مى دارد. توجه به کمال نبودن بهره مندى مادى:همان اموری که غالبا موضوع حسادت است و همچنین توجه به فضیلت صبر بر تلخى محرومیت ها و نیز تلاش براى به دست آوردن خواسته ها از راه صحیح، از دیگر اندیشه هاى سودمند براى مبارزه با حسادت است.اسلام پیروان خود را همواره به بى اعتنایى نسبت به آنچه در دست مردم قرار دارد و بى ارزش شمردن و اصالت ندادن به بهره مندى هاى مادى و بسنده نمودن به قدر کفایت همراه با پاکى و عفاف، دعوت نموده است. توجه به موقعیت ها و امکانات شخصى: علاوه بر توجه به گستردگى نعمت هاى الهى در این جهان مادى و محدود و توجه به نعمت هاى فراوانى که خداوند، به هر یک از ما داده است، توجه به آنچه را که حسود به صورت بالفعل دارد، مى تواند راه عملى دیگرى براى مبارزه با حسادت باشد; همین که فرد محاسبه کند «من چه نعمت هاى زیادى دارم که دیگران ندارند و مى توانم با تلاش و به کارگیرى توان خود، بیش از این هم به دست آورم » ، او را کمک مى کند تا ریشه حسادت را در درون خود بخشکاند. 3- شناخت و مبارزه با انگیزه های حسدتوجه به انگیزه های حسد و مبارزه به ریشه های آن یکی از راههای مهم درمان است، انگیزه های حسد عبارتند از:مى دانیم بسیارى از صفات رذیله از یکدیگر سرچشمه مى گیرند، یا به تعبیر دیگر تأثیر متقابل دارند. حسد نیز از صفاتى است که از صفات زشت دیگرى ناشى مى شود و خود نیز سرچشمه رذایل فراوانى است!علماى اخلاق براى حسد سرچشمه هاى زیادى ذکر کرده اند که عبارتند از:اول. گاهی عداوت و کینه باعث می شود که انسان آرزوى زوال نعمت از کسى که مورد عداوت اوست کند. معنای حقیقی حسد بدخواهی برای دیگران است، کسی که انسان به نحوی نسبت به او دشمنی می ورزد و از او کینه و نفرت دارد.دوم. سبب دیگر کبر و خودبرتربینى است، به همین جهت اگر ببیند دیگران مشمول نعمت هاى بیشترى شده اند آرزو دارد و بلکه تلاش مى کند که نعمت آنان زایل گردد تا برترى او را نسبت به دیگران به خطر نیفتد!سوّم. حبّ ریاست و مقام طلبی نیز در برخی موارد سبب مى شود کسی آرزوى زوال نعمت دیگران را داشته باشد، تا بتواند از این طریق بر آنها حکومت نماید; زیرا اگر امکانات محسود از نظر مال ، ثروت و قدرت باقی بماند ،پایه هاى ریاست او سست مى شود.چهارم. یکی از اسباب حسد، ترس از نرسیدن به مقاصد مورد نظر است، چرا که گاه انسان تصوّر مى کند نعمت هاى الهى محدود است واگر دیگران به آن دست یابند، امکان رسیدن او را به آن نعمت ها کم مى کنند.پنجم. در برخی افراد، احساس حقارت و خود کم بینى سبب بد خواهی آنها نسبت به دیگران است، افرادى که در خود لیاقت رسیدن به مقامات والایى را نمى بینند و از این نظر گرفتار عقده حقارت اند آرزو مى کنند دیگران هم به جایى نرسند تا همانند یکدیگر شوند!ششم. همچنین اسباب دیگر حسد بخل و خباثت نفس است; زیرا بخیل نه تنها حاضر نیست از نعمت هاى خود در اختیار دیگران بگذارد، بلکه از رسیدن دیگران به نعمت هاى الهى نیز بخل مىورزد و ناراحت مى شود، آرى تنگ نظرى، کوته بینى و رذالت طبع آدمى را به حسد مى کشاند.البته گاهی مى شود که همه این امور ششگانه دست به دست هم مى دهند و گاه دو یا سه منشأ شخصی دیگر هم به آن ضمیمه مى شوند که در این صورت به نسبت افزایش انگیزه، خطر حسد فزونى مى یابد.ولى فراتر از اینها حسد ریشه هایى در عقاید انسان نیز دارد، کسى که ایمان به قدرت خدا و لطف و عنایت او و حکمت و تدبیر و عدالتش دارد چگونه مى تواند حسد بورزد؟شخص حسود با زبان حال دارد به خداوند اعتراض مى کند که چرا فلان نعمت را به فلان کس دادى؟! این چه حکمتى است و چه عدالتى؟! چرا به من نمى دهى؟! و نیز به زبان حال مى گوید: هرگاه خدا به دیگرى نعمتى دهد ممکن است از دادن مثل آن به من اَلْعِیَاذُ بِاللهِ عاجز باشد پس چه بهتر که نعمت از او سلب گردد تا به من برسد!بنابراین حسودان در واقع گرفتار نوعى تزلزل در پایه هاى ایمان به توحید افعالى پروردگار و حکمت و قدرت او هستند، چه اینکه انسانى که به این اصول مؤمن باشد مى داند تقسیم نعمت ها از سوى خداوند حسابى دارد و بر طبق حکمتى است و نیز مى داند خداوند توانایى دارد که بیشتر و بهتر به او ببخشد، هرگاه آنها را شایسته نعمت بداند، پس باید کسب شایستگى کند.در گوشه و کنار عالم کسانى را مى یابى که از گرفتارى و رنج و مصیبت بندگان شاد و خوشدل مى شوند، و از راحت و نیکویى حال و وسعت معاش آنان ناراحت و محزون مى گردند. چنین شخصى هر گاه نگرانى و اضطراب احوال مردم و گرفتارى و ادبار و تنگى معیشت آنان را بشنود به سبب خبث باطن و رذالت طبع در خود احساس شکفتگى و شادمانى مى کند، هر چند میان او و ایشان هیچ گونه سابقه دشمنى و رابطه آشنائى نبوده باشد. 4- تقابل رفتاری:با وجود آن که ریشه حسادت فکرى است، ولى کسى که به حسادت مبتلا شده غیر از رسیدگى به جنبه هاى فکرى و شناختى، باید با آثار بدى که حسادت به وجود آورده است – مانند نفرت و کینه – نیز به مقابله برخیزد و این تنها با اندیشه اصلاح نمى گردد، بلکه باید از نظر عملى هم روش هایى را براى از بین بردن آثار نامطلوب حسادت به کار بندد.در این جا، با توجه به نصایح و سخنان اندیشمند بزرگ اخلاق، ملّا محسن کاشانى، راه هاى مبارزه با حسادت در دو مرحله بیان مى شود: مرحله اول: تمرین بر ترتیب اثر ندادن به حسادت و رفتار بر ضد آن; مثلا، فرد به جاى بدگویى، آگاهانه به مدح و ثناى طرف مقابل بپردازد و به جاى تکبر، تواضع نسبت به او را در پیش گیرد. مرحله دوم: ایجاد رابطه عاطفى مثبت بین خود و فرد مورد حسادت; به این صورت که وقتى حسود رفتار خود را اصلاح کند، طرف مقابل این مساله را درک خواهد کرد و دلش نسبت به او نرم مى گردد و زمینه روانى مناسبى براى محبت و دوستى فراهم مى شود.واکنش طبیعى فرد مورد حسادت در این هنگام، نیکى و احسان خواهد بود. بدین سان، حسود نیز به سمت احسان و نیکى تمایل پیدا مى کند و زمینه توافق قلبى و برطرف شدن حسادت و از بین رفتن آثار روانى نامطلوب آن فراهم مى گردد.اگر حسد به شما مى گوید تعریف فلانى را نکن، شما حتما تعریف او را بکنید. اگر حسد، مانع بخشش مال مى شود، شما حتما ببخشید. در این صورت ریشه هاى حسد در درون شما خواهد خشکید. در برابر بدگویى هاى دیگران درباره فرد مورد حسادت مقاومت کنید و اجازه ندهید دیگران درباره افراد به بدگویى و بدبینى روى آورند. بدین وسیله زمینه بروز حسادت و نگرش منفى به دیگران در ذهن از میان خواهد رفت. 5- سعی کنید صمیمیت تان را با دوستتان بیشترکنید. در سایه این صمیمیت، افکار خیرخواهانه نسبت به او در شما ایجاد می گردد. 6- بجای اینکه خودتان را با افکار مایوسانه اذیت کنید سعی کنید صفات خوب دوستتان را در خودتان ایجاد کنید و در قلبتان از او تشکر کنید که باعث رشد اخلاقی شما گردیده است. 7- محاسبه نفس داشته باشید. در یک برگه افکار منفی روزانه خود را یادداشت کنید و رفتاری که به هنگام آن فکر منفی از خود نشان داده اید. سعی کنید در مقابل آن فکر منفی یک فکر مثبت جایگزین یادداشت کنید و در مقابل رفتار منفی که داشته اید یک رفتار مثبت جایگزین یادداشت کنید تا در دفعات بعد آن رفتار مثبت را انجام دهید. 8- تلقین: تلقین یکى از راه هاى پیراستن نفس از صفات ناپسند است. کار بست این روش با مخاطب قرار دادن خود، تأثیر زیادى دارد. بدین سان هر گاه شراره هاى حسد در دل زبانه کشید، شخص مى تواند قدرى در خود تأمل کند؛ سپس بگوید: «نه، من دیگر چنین نیستم»، «من دیگر خوب شده ام»، «من از حسد نفرت دارم و ریشه شیطانى حسد را از وجود خود کنده ام» و «اى شیطان! از من دور شو که دیگر مرا با تو کارى نیست»9- استعانت از خداوند:از خداوند متعال دائما استمداد کنید و با دعا به درگاه او ریشه کن شدن حسد را خواستار شوید. این همان کاری است که ما هر روز در نمازهای واجب و مستحب خود با گفتن جمله ایاک نعبد و ایاک نستعین انجام می دهیم.10- آموزش: یکی از راه های اساسى درمان رذائل اخلاقى، مانند حسد، شرکت مستمر در درس اخلاق یک استاد شایسته است ، بدین گونه انسان به تدریج از تمام رذائل اخلاقى پاک مى شود. 11 – مطالعه کتب زیر در این زمینه توصیه می گردد.-راه روشن, ترجمه مهجه البیضاء فیض کاشانی- اخلاق اسلامی, ترجمه جامع السعادات ملا مهدی نراقی- معراج السعاده، ملا احمد نراقی- نقطه های آغاز در اخلاق عملی آیت الله مهدوی کنی – اخلاق در قرآن (3 جلد) مصباح یزدی- خودشناسی برای خودسازی، مصباح یزدی- تهذیب نفس، ابراهیم امینی- مقالات استاد محمد شجاعی- خودسازى، شهید باهنر- خودسازى، محمد یزدى- جهاد با نفس، ج 3، حسین مظاهرىمنتظر مکاتبات بعدی شما هستیم.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد