خانه » همه » مذهبی » دليل اعطاي مقام خليل الله به حضرت ابراهيم(ع)

دليل اعطاي مقام خليل الله به حضرت ابراهيم(ع)

سوره نساء، آيه 125: («وَ مَنْ أَحْسَنُ دِيناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِيمَ خَلِيلًا»)

«خليل» يا از ماده «خُلَّت» به معنى «دوستي» است و يا از ماده «خَلَّت» به معنى «نياز و احتياج»؛ در اينكه كداميك از اين دو معنى به مفهوم آيه فوق نزديكتر است در ميان مفسران گفتگو است. جمعى معتقدند كه معنى دوم نزديكتر به حقيقت آيه مى ‏باشد، زيرا ابراهيم به خوبى احساس مى‏ كرد كه در همه چيز بدون استثنا نيازمند پروردگار است.
ولى از آنجا كه آيه فوق مى‏ گويد: خداوند اين مقام را به ابراهيم داد، استفاده مى ‏شود كه منظور همان معنى دوستى است، زيرا اگر بگوئيم خداوند، حضرت ابراهيم(ع) را بعنوان دوست خود انتخاب كرد بسيار مناسب به نظر مى‏ رسد، تا اينكه بگوئيم خداوند، حضرت ابراهيم (ع) را نيازمند خود انتخاب كرد، غير از اينكه نيازمندى مخلوقات به خداوند اختصاصى به حضرت ابراهيم ندارد. (يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ‏»)[1] به خلاف دوستى خداوند كه همگى در آن يكسان نيستند.
در روايتى از امام صادق (ع) چنين مى‏ خوانيم: كه خداوند اگر ابراهيم را به عنوان خليل (دوست) انتخاب كرد نه به خاطر نياز به دوستى او بود، بلكه به خاطر اين بود كه ابراهيم بنده مطيع پروردگار و كوشا در راه رضاى او بود[2] اين روايت نيز شاهد بر اين است كه خليل در اينجا به معنى دوست مي باشد.
و اما اينكه حضرت ابراهيم چه امتيازاتى داشت كه خداوند اين مقام را به او بخشيد، در روايات علل مختلفى براى آن ذكر شده كه همه آنها مي تواند دليل اين انتخاب بوده باشد.
از جمله اينكه در حديثى از امام صادق (ع) نقل شده‏: «انما اتخذ اللَّه ابراهيم خليلا لانه لم يرد احدا و لم يسئل احدا قط غير اللَّه‏» :” خداوند ابراهيم را به عنوان خليل خود انتخاب كرد زيرا هرگز تقاضا كننده ‏اى را محروم نساخت و هيچ گاه از كسى نيز تقاضا نكرد”[3] طبق برخي روايات، مقام خليل اللّهى ابراهيم به خاطر سجده ‏هاى بسيار، اطعام مساكين، نماز شب، رد نكردن سائل و مهمان نوازى او بوده است[4].

پي نوشت:

[1] سوره فاطر، آيه15. [2] مجمع البيان ذيل آيه.  [3] عيون اخبار الرضا بنا به نقل تفسير صافى ذيل آيه و تفسير برهان جلد اول صفحه 417. [4] تفسير نورالقلين به نقل از تفسير نور، ج2، ص172.

تفسير نمونه، ج‏4، ص 146. تفسير نور، ج2، ص172.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد