تصویر اول
غصهدار و خمیده تکیه داده بود به دیوار راهروی طبقه دوم. دفترچه بیمه هم دستش بود. بغض عجیبی داشت و هر آن آماده بود، چادرش را بکشد روی صورتش و …
پرسیدم چی شده؟ آهی کشید و غم را قورت داد و سری به علامت «هیچ» تکان داد. اصرار کردم. گفت انگشت پایش جراحت داشته و رفته پیش دکتر. شرح حال داده، دکتر از پشت میز در دفترچهاش چیزهایی نوشته و گفته «باید عمل شود!»
– به دکتر گفتم شما که اصلا پای منو معاینه نکردی! دفترچه را پرت کرد سمتم و گفت: یعنی من نمیفهمم؟ برو بیرون…برو بیرون! برو یه جای دیگه!
اشک سر خورد روی صورتش و ادامه داد: نیم ساعت داشتم التماس میکردم که ببخشید قصد جسارت نداشتم و…بالاخره قبول کرد و دارم میروم برای کارهای عمل!
چادرش را جمع کرد و خسته و شکسته از راهرو عبور کرد.
تصویر دوم
پنجمین روز بهار است و تقریبا 70درصد بیمارستان مرخصی هستند! آقای دکتر به همراهِ بیمار نگاهی کرد و گفت: مرخصه!
زن نگران به دکتر گفت: آقای دکتر هوشیاری نداره که! چطوری ببرم خونه؟
– اشکالی نداره، همین کارهای ما رو توی خونه انجام بدین! دکتر متخصص بیارین بالای سرش و زنگ بزنین آزمایشگاه سه روز یه بار بیاد آزمایش خون بگیره و…چیز خاصی نیست!!
– آقای دکتر شاید نتونیم مثل بیمارستان رسیدگی کنیم، اگر حالش بدتر شد چی؟!
– طوری نیست! حالا ببرید، البته یه هفته دیگه دوباره بر میگردین!
و به قدمهایش سرعت داد و از خانمی که مستاصل و متعجب ایستاده بود، فاصله گرفت! گویی باید تختها را خالی کنند و عید رو راحت بگذرانند!
تصویر سوم
از مادرِ تحقیر شده در تصویر اول خبری ندارم اما قطعا هیچ عذرخواهی، قلب شکسته او را تا آخر عمر، مرهم نمیشود. از مادرِ تصویر دوم خبر دارم؛ سه روز بعد، بیمار عزیزش را با فشار روی 8 به بیمارستانی نزدیک منزل رساند. بیمار را پذیرش نمیکردند! با خواهش و تمنا و هزار ترفند، پذیرش کردند. یک هفته در آی سی یو بود و کلی طعنه شنید به خاطر وخامت حال بیمار و…حالا هم نجات پیدا کرد از دست نظام درمانی که برای خلوت شدن بیمارستان، بیمار را به زور مرخص میکنند و میگویند هفته بعد بر میگردی!! حالا دو هفته است که این مادر، داغدار است…
بعد التحریر:
روضه نخواندم و توضیح اضافه ننوشتم تا وزیر شاعر و زودرنج بهداشت، دست به گلایه و شکوه نبرد و کمکاریها و بی مسئولیتیهای برخی از کادر درمان را با نامهنگاری به رهبر انقلاب(؟!) لاپوشانی نکند. منتها این مشت، نمونه خروار را نوشتم بخشی از رسالت رسانهای است که 14 ماه است دارد مراعات جامعه پزشکی را میکند و از کاستیها نمیگوید. قطعا همه مدیون جامعه پزشکی هستیم اما اگر همین امروز کمپینی راه اندازی کنیم برای “مظلومانی” که زیر دست برخی پزشکان تحقیر و تدفین میشوند، روی دیگر سکه نیز عیان میشود. آقای وزیر، غصه را در تصویر سوم مشاهده کن!
یک نکته هم خطاب به مسئولان بیمارستان، اگرچه مطمئنم توان تعطیل کردن و یا برکناری رئیس را ندارید، حداقل به این دو پزشک کمی اخم کنید! جای دوری نمیرود، بهتر از این است که دنبال شکایت از رسانه و نویسنده این سطرها بروید! قطعا تصاویر زیبایی نیز از این بیمارستان وجود دارد، اما این دو تصویر تلخ، نشانه تکرار چنین تصاویری در بیمارستان و سکوت ناظر و بازرس و رئیس و هیات مدیره و…است!