۱۳۹۵/۰۵/۱۲
–
۲۰۴ بازدید
«اسکاول شین» که کتاب چهار اثرش به شصت چاپ رسیده است، در زمرۀ معنویتهای ذهن گرا قرار دارد. اساس اندیشۀ شین به ذهن نیمه هوشیار بر میگردد.
«اسکاول شین» که کتاب چهار اثرش به شصت چاپ رسیده است، در زمرۀ معنویتهای ذهن گرا قرار دارد. اساس اندیشۀ شین به ذهن نیمه هوشیار بر میگردد. خانم شین با این ادعا که اگر کسی به اتحاد بین ذهن نیمه هوشیار و ذهن کاملا هوشیار توفیق یابد به هدف خلقت و حقیقت هستی دست یافته، نوعی از عرفان و معنویت را پذیرفته است.مرام اسکاول شین مزایایی دارد که در بسیاری از معنویتهای وارداتی یافت نمیشود. این مزایا مربوط به محورهایی است که در ادیان الهی نیز مورد تأکید قرار گرفته است. وی از آنجا که خود را مسیحی معتقد و مؤمن میداند و خود یکی از رهبران بعضی از جنبشهای مسیحی بوده است، بعضی از آموزههای اخلاقی دین مسیح را در کتابهایش منعکس کرده است. اما کاستیها و آسیبهای اندیشه وی را نباید از نظر دور داشت.
دربارۀ اسکاول شین توجه به نکاتی چند لازم است:
شین ترسیم کننده نقشه راه تعالی انسان ها را خوب دریافته
اسکاول شین یک نکته را به خوبی و زیبایی دریافته که نقشۀ راه تعالیِ انسانها باید از طرف خداوند ترسیم گردد و انسانها در صورتی به سعادت و کمال دست خواهند یافت که طبق نقشه الهی مسیرِ تکامل را بپیمایند.
فهم این نکته را باید از برتریهای اندیشه اسکاول شین شمرد؛ چرا که این نقطه قوت در بسیاری از مکاتب نوپدید معنوی وجود ندارد. «دونالد والش» مؤلف کتابهای گفتوگوی با خدا در کتابش و همین طور در فیلم راز اصرار دارد که خداوند هیچ مأموریت پیشینی برای انسانها تعریف نکرده و هر کس خودش باید تصمیم بگیرد که چه راهی را طی کرده و چگونه به قلههای سعادت برسد.
وی می گوید: «هیچ تابلویی که نقشۀ قبلی برای زندگی شما باشد در این عالم وجود ندارد؛ پس مأموریت شما آن چیزی است که خودتان تعیین میکنید… و کسی هم در این مورد از شما بازخواست نخواهد کرد، نه حالا و نه آینده!» (فیلم راز، کارگردان راندا برن، استرالیا، 2006)
اسکاول شین بر این نقشۀ الهی، نامهای متفاوتی نهاده و بیش از همه، نام های «طرح الهی» و «تقدیر» را میپسندد.[1]یادآور میشویم فهم اسکاول شین از نقشۀ الهی، همان حکم عقل انسان ها در مورد هدف خلقت است. قضاوتِ عقل و وجدان در این باره، ناظر به پذیرشِ دو صفت «حکمت و علم» الهی(البته با قید اطلاق) است. به عبارت دیگر عقل انسانها چنین حکم میکند: حکمت خداوند مانع شده انسانها از علم بیکران خداوند محروم باشند و خداوند حکیم نباید انسانها را به حال خود رها کرده، ترسیمِ نقشه راه کمال و تعالی انسانها را به علمِ ناقص آن ها واگذار نماید.
اسکاول شین بدون این که به لازمۀ عقیدۀ خویش اشاره کند و صحبت از صغرا و کبرای منطقی به میان آورد، ندای فطرت خویش را شنیده و به «نتیجۀ حکم عقل» اذعان کرده است.
با این همه نباید انکار کرد راهی را که اسکاول شین خوب آغاز کرده، نه چندان خوب ادامه داده و به صورتی ناصواب به پایان رسانده است. با تأسف، شین به لازمۀ این گفته وفادار نمیماند و بعد از پذیرش این که خداوند طرحی پیشین برای انسانها در نظر گرفته، مدعی میشود که این طرح به شکلی است که برای عالم ماده طراحی شده و در همین جا خاتمه مییابد. به عبارت دیگر، طرح الهی[2] در اندیشه خانم شین، طرحی است ناقص و محدود به زندگانی دنیوی.
«از این نکته نباید غافل شد که طبق نظر شین، خداوند چون طرح خود را به انسانها ابلاغ نکرده، فهم این طرح به راحتی میسر نیست. از این رو انسانهایی که قبلا با فرمول خانم شین آشنایی نداشته و زندگی خود را با ذهن هوشیار گذراندهاند، آیا نباید از خدای خویش شاکی باشند و خدا را به سبب تأخیر در آگاهی از این طرح مذمت کنند؟»
کاش خانم شین با کاوش بیشتر در حکم عقل و کنکاش عمیق تر در این طرح الهی، وظیفۀ سنگین تری را به خالق هستی تحمیل می نمود و بیان جزئیات این طرح و ترسیم قطعات مختلف این پازل را وظیفۀ خدا می شمرد! کسی بر بانو شین خرده نمی گرفت اگر وی خداوند را مأمور می کرد که رسولانی را به سوی بشر گسیل داشته و دستگیری از بشر را تکلیفِ پیامبران معرفی می کرد! در آن صورت وی نام آن طرح الهی را «میراث پیامبران» می نهاد نه، «خدای درون»!
کاش اسکاول شین نقشهای بی عیب و نقص برای حیات معنوی انسان تصویر می کرد و با قبول جایگاه رسولان الهی، خود و هوادارانش را از علم لایتناهی خداوند محروم نمی کرد؟ و ننگِ پازل ناقص را از ساحت مقدس خداوند دور می کرد!
ندای درون، همان امیال است!
از محورهای قابل نقد و کاوش، معیاری است که اسکاول شین برای اتصال به ذهن برتر پیشهاد میدهد؛ البته بعد از آن که این اتصال را به بار نشستنِ هدف نهایی انسان معنا می کند. شین بارها ادعا کرده که دلِ انسان هیچ گاه اشتباه نمی کند و ندای دل را(که از آن به شهود تعبیر می کند) برای تشخیص وظیفه کافی می داند. به عبارت دیگر، اموری که به دل آدمی خطور کرده و احساسِ خوبی نسبت به آن دارد، از نگاه شین «مسیح درون» هر انسانی است که او را از نابسامانی ها خارج کرده و به سوی تحقق هدف خلقت سوق میدهد. «مسیح درون هر انسان، ناجی و رهانندۀ او از هر وضع و شرایط ناهماهنگ کننده است.» (چهار اثر، ص 43)
خواننده آثار اسکاول شین حق دارد بپرسد به راستی آیا هر ندایی که از دل بلند شود، ندایی الهی است؟ آیا هر چه به دل آدمی خطور کند حتما او را به وظیفۀ الهیاش رهنمون می کند؟ شکی نیست که ضمیر آدمی خاستگاه ندای فطرت و خداخواهی است؛ اما از طرف دیگر، دل انسانها کانونِ امیال، هوسها و آرزوهای مادی نیز هست! از کجا معلوم که هرچه انسان از طریق فرمان قلبش به آن دست مییابد و یا میفهمد همه به دور از هوای نفس و خودخواهی است؟
شاید از همین روست که پولهایی که مریدان شین در خیابان پیدا می کنند، از نظر وی حلال و گواراست؛ چرا که دل ایشان به این راه فرمان داده و حکمِ قلب این گونه بوده که چنین پول هایی مالک ندارد و فرشته رزق از غیب فرستاده است.
نقل خاطرهای از شاگرد اسکاول
وی نقل می کند: «یکی از شاگردانم با خواهرزاده کوچکش به خرید رفته بود. بچه پایش را توی یک کفش کرده و بهانۀ یک اسباب بازی را گرفته بود. شاگردم به بچه گفته بود که استطاعت خرید آن را ندارد. اما ناگهان پی برده بود با این روش دارد فقر و تنگدستی را به زندگی میکشاند. گویی فراموش کرده بود که روزی رسان خداست. پس بیدرنگ اسباب بازی را خریده و هنگام بازگشت به خانه دقیقا همان مبلغی که برای خرید اسباب بازی پرداخته نموده را در خیابان پیدا کرده بود.» (چهار اثر، ص 45)
به دلیل احترام گذاشتن به ندای دل است که از نگاه اسکاول شین درآمد افراد مهم نیست از راه تولید و کار مفید و سازنده باشد یا از راه ورق بازی و حرام.
شین میگوید: «خود را ثروتمند و موفق احساس کنید تا ناگهان چکی به مبلغی هنگفت و یا پیشکشی زیبا هدیه بگیرید. رویدادی را برایتان تعریف میکنم که کارکرد این قانون را نشان میدهد. به یک مهمانی رفته بودم که مهمانها داشتند ورق بازی میکردند و قرار بود که برنده بادبزنی زیبا جایزه بگیرد. میان حاضران زنی بود بسیار ثروتمند و متمول به نام کلارا. آنهایی که مال و مکنت او را نداشتند زمزمه افتاد که خدا کند کلارا برنده نشود. صد البته که کلارا صاحب بادبزن شد. او راحت و بیخیال بود و از وجودش رایحه ثروت به مشام میرسید.» (چهار اثر، ص189)
از این رو نباید پنداشت که نظریه اسکاول شین در باب ندای درون، همان نگرش دین در باب وجدان و یا فطرت و یا حکم عقل است. در حقیقت ندای درون در اندیشۀ شین، ترکیبی از گرایشات حق طلبانه آدمی و امیال دنیوی است که در متون دین و معارف اسلامی به گرایشات دسته دوم به «هوی» تعبیر شده است.
از آن جایی که در اندیشۀ شین تفکیکی بین این دو دسته انجام نشده، هیچ گاه گرایشات متعالی انسان بر هواها غالب نشده و در نتیجه زمینهای برای ظهور و بروز و رشد معنوی انسان پیدا نمیشود. (ر.ک: چهار اثر، بخش دوم)
دربارۀ اسکاول شین توجه به نکاتی چند لازم است:
شین ترسیم کننده نقشه راه تعالی انسان ها را خوب دریافته
اسکاول شین یک نکته را به خوبی و زیبایی دریافته که نقشۀ راه تعالیِ انسانها باید از طرف خداوند ترسیم گردد و انسانها در صورتی به سعادت و کمال دست خواهند یافت که طبق نقشه الهی مسیرِ تکامل را بپیمایند.
فهم این نکته را باید از برتریهای اندیشه اسکاول شین شمرد؛ چرا که این نقطه قوت در بسیاری از مکاتب نوپدید معنوی وجود ندارد. «دونالد والش» مؤلف کتابهای گفتوگوی با خدا در کتابش و همین طور در فیلم راز اصرار دارد که خداوند هیچ مأموریت پیشینی برای انسانها تعریف نکرده و هر کس خودش باید تصمیم بگیرد که چه راهی را طی کرده و چگونه به قلههای سعادت برسد.
وی می گوید: «هیچ تابلویی که نقشۀ قبلی برای زندگی شما باشد در این عالم وجود ندارد؛ پس مأموریت شما آن چیزی است که خودتان تعیین میکنید… و کسی هم در این مورد از شما بازخواست نخواهد کرد، نه حالا و نه آینده!» (فیلم راز، کارگردان راندا برن، استرالیا، 2006)
اسکاول شین بر این نقشۀ الهی، نامهای متفاوتی نهاده و بیش از همه، نام های «طرح الهی» و «تقدیر» را میپسندد.[1]یادآور میشویم فهم اسکاول شین از نقشۀ الهی، همان حکم عقل انسان ها در مورد هدف خلقت است. قضاوتِ عقل و وجدان در این باره، ناظر به پذیرشِ دو صفت «حکمت و علم» الهی(البته با قید اطلاق) است. به عبارت دیگر عقل انسانها چنین حکم میکند: حکمت خداوند مانع شده انسانها از علم بیکران خداوند محروم باشند و خداوند حکیم نباید انسانها را به حال خود رها کرده، ترسیمِ نقشه راه کمال و تعالی انسانها را به علمِ ناقص آن ها واگذار نماید.
اسکاول شین بدون این که به لازمۀ عقیدۀ خویش اشاره کند و صحبت از صغرا و کبرای منطقی به میان آورد، ندای فطرت خویش را شنیده و به «نتیجۀ حکم عقل» اذعان کرده است.
با این همه نباید انکار کرد راهی را که اسکاول شین خوب آغاز کرده، نه چندان خوب ادامه داده و به صورتی ناصواب به پایان رسانده است. با تأسف، شین به لازمۀ این گفته وفادار نمیماند و بعد از پذیرش این که خداوند طرحی پیشین برای انسانها در نظر گرفته، مدعی میشود که این طرح به شکلی است که برای عالم ماده طراحی شده و در همین جا خاتمه مییابد. به عبارت دیگر، طرح الهی[2] در اندیشه خانم شین، طرحی است ناقص و محدود به زندگانی دنیوی.
«از این نکته نباید غافل شد که طبق نظر شین، خداوند چون طرح خود را به انسانها ابلاغ نکرده، فهم این طرح به راحتی میسر نیست. از این رو انسانهایی که قبلا با فرمول خانم شین آشنایی نداشته و زندگی خود را با ذهن هوشیار گذراندهاند، آیا نباید از خدای خویش شاکی باشند و خدا را به سبب تأخیر در آگاهی از این طرح مذمت کنند؟»
کاش خانم شین با کاوش بیشتر در حکم عقل و کنکاش عمیق تر در این طرح الهی، وظیفۀ سنگین تری را به خالق هستی تحمیل می نمود و بیان جزئیات این طرح و ترسیم قطعات مختلف این پازل را وظیفۀ خدا می شمرد! کسی بر بانو شین خرده نمی گرفت اگر وی خداوند را مأمور می کرد که رسولانی را به سوی بشر گسیل داشته و دستگیری از بشر را تکلیفِ پیامبران معرفی می کرد! در آن صورت وی نام آن طرح الهی را «میراث پیامبران» می نهاد نه، «خدای درون»!
کاش اسکاول شین نقشهای بی عیب و نقص برای حیات معنوی انسان تصویر می کرد و با قبول جایگاه رسولان الهی، خود و هوادارانش را از علم لایتناهی خداوند محروم نمی کرد؟ و ننگِ پازل ناقص را از ساحت مقدس خداوند دور می کرد!
ندای درون، همان امیال است!
از محورهای قابل نقد و کاوش، معیاری است که اسکاول شین برای اتصال به ذهن برتر پیشهاد میدهد؛ البته بعد از آن که این اتصال را به بار نشستنِ هدف نهایی انسان معنا می کند. شین بارها ادعا کرده که دلِ انسان هیچ گاه اشتباه نمی کند و ندای دل را(که از آن به شهود تعبیر می کند) برای تشخیص وظیفه کافی می داند. به عبارت دیگر، اموری که به دل آدمی خطور کرده و احساسِ خوبی نسبت به آن دارد، از نگاه شین «مسیح درون» هر انسانی است که او را از نابسامانی ها خارج کرده و به سوی تحقق هدف خلقت سوق میدهد. «مسیح درون هر انسان، ناجی و رهانندۀ او از هر وضع و شرایط ناهماهنگ کننده است.» (چهار اثر، ص 43)
خواننده آثار اسکاول شین حق دارد بپرسد به راستی آیا هر ندایی که از دل بلند شود، ندایی الهی است؟ آیا هر چه به دل آدمی خطور کند حتما او را به وظیفۀ الهیاش رهنمون می کند؟ شکی نیست که ضمیر آدمی خاستگاه ندای فطرت و خداخواهی است؛ اما از طرف دیگر، دل انسانها کانونِ امیال، هوسها و آرزوهای مادی نیز هست! از کجا معلوم که هرچه انسان از طریق فرمان قلبش به آن دست مییابد و یا میفهمد همه به دور از هوای نفس و خودخواهی است؟
شاید از همین روست که پولهایی که مریدان شین در خیابان پیدا می کنند، از نظر وی حلال و گواراست؛ چرا که دل ایشان به این راه فرمان داده و حکمِ قلب این گونه بوده که چنین پول هایی مالک ندارد و فرشته رزق از غیب فرستاده است.
نقل خاطرهای از شاگرد اسکاول
وی نقل می کند: «یکی از شاگردانم با خواهرزاده کوچکش به خرید رفته بود. بچه پایش را توی یک کفش کرده و بهانۀ یک اسباب بازی را گرفته بود. شاگردم به بچه گفته بود که استطاعت خرید آن را ندارد. اما ناگهان پی برده بود با این روش دارد فقر و تنگدستی را به زندگی میکشاند. گویی فراموش کرده بود که روزی رسان خداست. پس بیدرنگ اسباب بازی را خریده و هنگام بازگشت به خانه دقیقا همان مبلغی که برای خرید اسباب بازی پرداخته نموده را در خیابان پیدا کرده بود.» (چهار اثر، ص 45)
به دلیل احترام گذاشتن به ندای دل است که از نگاه اسکاول شین درآمد افراد مهم نیست از راه تولید و کار مفید و سازنده باشد یا از راه ورق بازی و حرام.
شین میگوید: «خود را ثروتمند و موفق احساس کنید تا ناگهان چکی به مبلغی هنگفت و یا پیشکشی زیبا هدیه بگیرید. رویدادی را برایتان تعریف میکنم که کارکرد این قانون را نشان میدهد. به یک مهمانی رفته بودم که مهمانها داشتند ورق بازی میکردند و قرار بود که برنده بادبزنی زیبا جایزه بگیرد. میان حاضران زنی بود بسیار ثروتمند و متمول به نام کلارا. آنهایی که مال و مکنت او را نداشتند زمزمه افتاد که خدا کند کلارا برنده نشود. صد البته که کلارا صاحب بادبزن شد. او راحت و بیخیال بود و از وجودش رایحه ثروت به مشام میرسید.» (چهار اثر، ص189)
از این رو نباید پنداشت که نظریه اسکاول شین در باب ندای درون، همان نگرش دین در باب وجدان و یا فطرت و یا حکم عقل است. در حقیقت ندای درون در اندیشۀ شین، ترکیبی از گرایشات حق طلبانه آدمی و امیال دنیوی است که در متون دین و معارف اسلامی به گرایشات دسته دوم به «هوی» تعبیر شده است.
از آن جایی که در اندیشۀ شین تفکیکی بین این دو دسته انجام نشده، هیچ گاه گرایشات متعالی انسان بر هواها غالب نشده و در نتیجه زمینهای برای ظهور و بروز و رشد معنوی انسان پیدا نمیشود. (ر.ک: چهار اثر، بخش دوم)