عصراسلام: در یادداشتهای دیگر، اصلاحطلبان را پنج الی شش دسته تقسیم کردم. از اصلاحطلبان اولیهای که جنبش دوم خرداد را به وجود آورند، تا اصلاحطلبانی که منافع و پیوندهای ارگانیک در حکومت دارند، تا حتی از میان اینها گروهها و اشخاصی که آنها را اصلاحطلبان درجه پنج و شش و به قول جوانان اصلاحطلبان درجه پیت ميتوان نامید.
این گروه آخر و حتی یکی دو درجه اصلاحطلبتر، بیشتر از اصلاح امور، در فکر بقاء نظم موجود هستند. در همان یادداشتها نیز اصولگرایی را به سه دسته اصولگرایان افراطی، اصولگرایان سنتی و آصولگرایان تکنوکرات تقسیم کرده بودم. در همان زمان اصولگرایان تکنوکرات با اصلاحطلبان تکنوکرات نزدیکی بسیار داشتند، تا حدی که یواش یواش آنقدر نزدیک شدند، که تمیز دادن آنها دشوار است.
نمونه آن همین شخص رئیس جمهور فعلی است که زمانی در طیف تکنوکراتهای اصولگرا بود، اکنون در طیف تکنوکراتهای اصلاحطلب است. بعد از انتخابات مجلس ششم، اصلاحطلبانی که در سالهای اخیر در صحنه سیاستهای انتخاباتی حضور داشتند، همان اصلاجطلبان درجه چهار و پنج و درجه پیت هستند. حاکمیت هم مایل است که این درجه پیتی ها، به عنوان نمایندگان اصلاحات معرفی شوند، چون هم وابسته هستند و هم آلوده، و هم مستعد به گند کشاندن اصلاحات. اصلاحطلبان درجه یک و دو کاملا حذف شدند، تا حتی اصلاحطلبان درجه سه (که من عجالتاً شخص آقای خاتمی را در زمره آنها می شناسم) از صحنه سیاست انتخاباتی حذف شدند.
اکنون با این مقدمه بازميگردیم به کاندیدهای سیزدهمین دوره ریاست جمهوری. ميخواهیم بدانیم، این کاندیداها چرا و به چه انگیزههایی خود را کاندید ریاست جمهوری نمودند؟ از آقایان تاج زاده و محمود صادقی که این هر دو لابد آمدهاند تا حذف شوند، حالا انگیزههای آنها چیست، به این بحث ما مربوط نميشود، مابقی اصلاحطلبان شامل اصلاحطلبان درجه چهار و پنج و پیت هستند. انگیزه حضور این جماعت خیلی مهم نیست. به نظر ميرسد کثیر وارد شدهاند، که بعد از تأیید صلاحیت قلیل، احتمالاً در پایان روزهای پایان تبلیغات روی یک نفر به توافق برسند.
مسئله اصلی این یادداشت کوتاه برملا کردن انگیزه اصولگرایان است. در دوره قبل بر این باور بودم که هیچیک از اصولگرایان به نفع دیگری کنار نخواهد کشید، دلیل من این بود که اتحاد و شراکت بر مبنای قدرت محال است. قدرتها تا در شرایط ضعف هستند، با یکدیگر متحد ميشوند، و به محض اینکه ضعف آنها برطرف شد، اتحاد را بهم ميزننند. چون قاعده قدرت این است که “شما نداشته باشید که من داشته باشم”. اما در آزادی ميتوان شریک شد، چون قاعده آزادی این است که “شما باید آزاد باشید که من هم آزاد باشم”.
وقتی در دوره قبل، اصولگرایان تا آخر ایستادند و هیچکدام حاضر نشدند به نفع دیگری کنار برود، تا از پراکندگی آراء آنها به نفع دشمن جلوگیری شود، بعدها هواخاهواهان اصولگرایی شوکه شدند، که این خداپرستانِ پیشانی به مهر پینه بسته، که عالم غیرِ خود را منحرف و فتنهگر، بیصلاحیت ميدانند، چگونه و چرا اینقدر وسوسه قدرت، حتی مانع از انسجام آنها در برابر دشمن شد؟
ازخودگشتگی دشمن خیلی خیلی بیشتر از اصولگرایان قدیس بود. حالا یا به حساب این بگذارند که عاقلتر و حسابگرتر بودند، و یا به حساب این بگذارند که اخلاقیتر بودند. حالا به این هم کاری نداریم، لابد وارونه شدن معیارهای خوب و بد هم از معیار تعیین صلاحیت است.
این دوره از انتخابات هم چیزی تغییر نکرده، وضع به همان قرار دورههای قبلی است. تنها تغییر وضع موجود، اطمینان اصولگرایان از عدم مشارکت اکثریت جامعه در انتخابات است. پس وقتی اکثریت جامعه شرکت نخواهند کرد، یکی از اصولگرایان پیروز قطعی میدان خواهد بود. اکنون فکر کنم خیلی نیازی به تحلیل نباشد که بگوئیم، انگیزه این خیل عظیم اصولگرایی برای کورس بستن در رقابت ریاست جمهوری چیست؟ نگران تعیین صلاحت هم که نیستند. اگر دستوری هم نرسد، بنا به قاعده قدرت، هیچکدام به نفع دیگری کنار نخواهد رفت. اما انگیزه آنها چیست؟ واضح است، وقتی بنا به شواهد جمهور مردم قرار نیست شرکت کنند، هر یک از کاندیداها شبها با رؤیای رئیس جمهور شدن، سر به بالین ميگذارد.
نویسنده: احمد فعال
شبکه جامعهشناسی