دوست عزیز! رابطه ایمان و عمل از دیدگاه شیعه از دو جهت قابل بررسی است.
1- رابطه مفهومی ایمان و عمل
در رابطه مفهومی، حقیقت ایمان و مؤلفههای آن مورد بررسی قرار میگیرد تا مشخص شود که آیا عمل جزء ذات ایمان به شما میآید یا نه؟ از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده که فرمودند: ایمان، معرفت به جان، اقرار به زبان و عمل به ارکان است.
2- رابطه تلازمی ایمان و عمل
معمولاً روش عملی انسانها در زندگی، از اصول فکری و عقیدتی آنها سرچشمه میگیرد و عقاید و افکار آنها مسیر زندگی و عملکرد آنها را در دوران عمرشان مشخص میسازد. لذا آنچه که برای انسان اصالت دارد، فکر و اندیشه و عقاید اوست و روش عملی آنها، فرع بر این اصول است. در مثنوی معنوی آمده است:
ای برادر! تو همه اندیشهای مابقی تو استخوان و ریشهای
گرگل است اندیشهی تو گلشنی ور بود خاری تو هیمه گلخنی
از نظر اسلام، ایمان و اعتقاد به خدا زیربنای اعمال انسانی و حرکت آنها به سوی قرب الهی است. این ایمان است که به حرکت و تکاپوی انسان جهت میدهد و مقصدش را روشن میسازد و او را در مسیر صراط مستقیم هدایت میکند. از سویی دیگر خود ایمان به خداوند، بوسیله اعمال صالح تقویت میگردد. لذا پیوند و رابطهی عمیق بین این دو وجود دارد.
این رابطه، اشاره به رابطهی دو سویهی ایمان و عمل دارد، اگرچه از لحاظ مفهومی، عمل، جزء ذات ایمان محسوب نمیگردد، ولی در رابطه تلازمی، ایمان اقتضا میکند که عمل صالح را به دنبال داشته باشد و عمل صالح نیز نشانه ایمان محسوب گردد.
در واقع ایمان، منشاء و زمینهساز اعمال صالح است، از این رو، ایمان به درخت و عمل صالح به میوههای آن تشبیه شده است. وقتی روح ایمان در دل انسان جا پیدا کند، اعمال نیز متناسب با آن انجام خواهد شد. از سوی دیگر، عمل نیز موجب تثبیت و تقویت ایمان میگردد. از این رو، گاهی ایمان به نور چراغ و عمل به روغن چراغ تشبیه میشود، همان طور که نور چراغ به کمک روغن چراغ شعلهور میشود. نور ایمان نیز به مدد روغن عمل روشن میشود و با استمرار عمل، قلب انسان نورانی میگردد، در واقع عمل صالح زمینه سازی میکند تا انسان به صفای باطن و قلب پاک دست پیدا کند، امّا اگر انسان مرتکب گناه شود، قلبش ظلمانی میشود و این ظلمت، مانع از آن میشود که ایمان به حال او نفعی داشته باشد.
در واقع عمل صالح پشتوانهی ایمان است و چه بسا اگر ایمان تقویت نشود، دچار زوال گردد. همان طور که در برخی از روایات، از برخی ایمانها به ایمان ودیعهای، تعبیر شده است. امام رضا (علیه السلام) فرمودهاند: «به درستی که خداوند، مؤمنان را بر ایمان آفریده است، به طوری که همواره اهل ایمان هستند و برخی مردم را ایمان عاریتی داده، پس اگر خداوند بخواهد ایمانشان را تا پایان نگاه میدارد و اگر بخواهد از ایشان باز میگیرد.»
گرچه ظاهر این روایت و برخی دیگر از روایات، دلالت بر جزئیت عمل در ایمان دارد، ولی دیدگاه رایج شیعه این است که حقیقت ایمان مبتنی بر معرفت و تصدیق قلبی است و دو مؤلفه دیگر یعنی اقرار زبانی و عمل جوارحی، که گاهی به عنوان اجزاء متشکله ایمان از آن نام برده میشود، خارج از ذات ایمان محسوب میشود. در صورتی که اگر عمل جزء ذات ایمان محسوب گردد – مانند دیدگاه معتزله- دایره اصل ایمان تنگ میشود و با فقدان آن ایمان منتهی میگردد.
عمل جزء ایمان و نشانه تحقق آن است, بنابراین ایمان بدون عمل محقق نمی شود که ارزش داشته باشد. ایمان صرفا یک باور ذهنی و یا عنوان نیست. کسی که به دین عمل نمی کند و اهل بندگی خدا نیست, این نشانگر این است که خداوند و دین را قبول ندارد و نمی داند که سعادت او در گرو دینداری و تقرب به خداوند است. ایمان فرع علم و شناخت است, کسی که نمی داند طبیعتا ایمان هم در مورد او صادق نیست. علم و معرفت, باورمندی, عملکرد به مقتضای شناخت و باورمندی, روی هم ایمان شخص را شکل می دهند.عمل از جهتی ثمره ی ایمان و از جهت دیگر علّت پیدایش آن است. در این که عمل از ایمان ناشی می شود ؛ و کیفیّت عمل بستگی به درجه و کیفیّت دارد شکّی نیست. امّا عکس آن چگونه است؟ هر عملی خود رشدی در پی دارد و انسان را آماده می کند برای کسب درجات بالاتر ایمان. لذا از این جهت عمل یک نحوه نقش علّی نیز در پیدایش ایمان دارد.
رابطة ایمان و عمل چنین است که ایمان مقتضی عمل است، نه عین عمل خارجی، بلکه ریشه و جهت دهنده به آن است و صلاح و شایستگی و حسن فاعلی فعل، بستگی به ایمان دارد. اگر عملی از ایمان به خدا سرچشمه نگیرد، در سعادت حقیقی انسان تأثیر نخواهد داشت، گرچه کرداری نیکو باشد و منافع بسیاری در دنیا برای خودش یا دیگران بر آن مترتب شود: «وُ الَّذِینُ کَفَرْوا اَعًمُالَهْمً کَسُرُابٍ بِقِیعُهٍ یَحْسَبُهُ الظَّمًئَان مُاءً حُتَّی اِذَا جُاءَهْ لَمً یُجِدًهْ شَیًئاً وُ وُجُدُ اللهَ عِنْدُهْ فَوُفَّاهْ حِسابَهْ؛ کسانی که کفر ورزیدند، اعمالشان مانند سرابی در بیابانی است که تشنه، آن را آب میپندارد تا نزد آن آمد وآن را چیزی نیافت و خدا را نزد آن یافت، پس حسابش را پرداخت». «مُثَلُ الَّذِینُ کَفَرْوا بِرُبُّهِمً اَعًمُالَهْمً کَرُمُادٍ اشْتَدُّتْ بِهِ الرُّیحْ فِی یُوًمٍ عاصِف لاَ یُقْدِرْون مِمُّا کُسِبْوا عُلَی شَیًءٍ؛ حکایت اعمال کسانی که به پروردگارشان کفر ورزیدند، حکایت خاکستری است که در روزی طوفانی، باد آن را پراکنده سازد. از آنچه فراهم کردهاند،قدرت برهیچ یک ندارند». «وُ قَدِمًنَا اِلَی مُا عَمِلُوا مِنً عَمَلٍ فَجُعُلْنَاهْ هُبُاءاً مُنْثُوراً؛ و آمدیم به سوی هر عملی که انجام داده اند و آن را غباری پراکنده ساختیم».
پس اولین قدمی که انسان در سیر تکاملی به سوی کمال نهایی، یعنی قرب خدای متعال بر میدارد، ایمان است. این قدم، ریشه قدمهای بعدی و روح همه مراحل استکمال است.
قدم دوم در سیر تکامل انسان، فعالیتی است که دل بعد از ایمان به خدا، بدون دخالت اعضا وجوارح انجام میدهد : یعنی توجه به خدا که از انسان، به ذکر ویاد پروردگار تعبیر میشود: «و ذکروا الّله کثیرا لعلکم تفلحون؛ و خدا را بسیار یاد کنید، باشد که رستگار شوید». این توجه، هر قدر قویتر و متمرکزتر باشد، در پیشرفت انسان مؤثرتر است و چه بسا لحظه ای توجه قلبی، از سالها عبادت بدنی مؤثرتر باشد.
قدم سوم، اعمال باطنی دیگری است که انسان با یاد خدا انجام میدهد؛ مانند تفکر در آیات الهی و نشانه های قدرت و عظمت وحکمت او. دوام ذکر و فکر، موجب تعلق و محبت میشود: «الذین یذکرون اللّه قیاما و قعودا و علی جنوبهم و یتفکرون فی خلق السّموات و الارض؛ کسانی که خدا را ایستاده و نشسته و بر پهلو (خوابیده) یاد میکنند و در آفرینشآسمانها و زمین میاندیشند». سپس نوبت به اعمال بدنی گوناگون میرسد. به عبارت دیگر, تصمیم اجمالی که لازمه ایمان است، در مضاهر مختلف ودر قالب اراده های تفصیلی و جزئی جلوه گر میشود. این اراده ها که از یک نظر، فرع اراده تفصیلی هستند، موجب تقویت ذکر و ایمان میگردند. «أقم الصلات لذکری؛ نماز را برای یاد من بپای دار». «و العمل الصالح یرفعه؛ عمل شایسته (سخن خوب و اعتقاد صحیح) را بالا میبرد». همچنان که اگر اراده، بر خلاف مقتضای ایمان باشد، تدریجاَ موجب ضعف ایمان میشود.
پس رابطه ایمان و عمل، درست مانند رابطهای است که میان ریشه گیاه و اعمال نباتی وجود دارد؛ یعنی همچنان که جذب مواد غذایی مفید، موجب رشد ریشه و استحکام آن و جذب مواد سمی و زیانبار، موجب ضعف و سرانجام ،خشکیدن ریشه درخت میگردد، همچنین کردارهای شایسته ، عامل موثر در دوام و استحکام ایمان ، و اعمال ناشایست و ارتکاب گناهان، موجب ضعف و سرانجام ، خشکیدن ریشه ایمان میگردد: «فاعقبهم نفاقاً فی قلوبهم الی یوم یلقونه بما اخلفوا الله ما وعدوه و بما کانوا یکذبون؛ نفاقی را در دلهایشان به دنبال آورد تا روزی که خدا را ملاقات کنند، در اثر خلف وعدهای که با خدا کردند و در اثر اینکه دروغ میگفتند». «ثم کان عاقبه الذین اسائوا السوی انسان کذبوا بآیات الله و کانوا بها یستهزئون؛ سرانجام کسانی که بد کردند، بدترین شد، که آیات الهی را تکذیب و آنها را استهزا میکردند».
(خودشناسی برای خودسازی،استاد محمد تقی مصباح یزدی)
1- رابطه مفهومی ایمان و عمل
در رابطه مفهومی، حقیقت ایمان و مؤلفههای آن مورد بررسی قرار میگیرد تا مشخص شود که آیا عمل جزء ذات ایمان به شما میآید یا نه؟ از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده که فرمودند: ایمان، معرفت به جان، اقرار به زبان و عمل به ارکان است.
2- رابطه تلازمی ایمان و عمل
معمولاً روش عملی انسانها در زندگی، از اصول فکری و عقیدتی آنها سرچشمه میگیرد و عقاید و افکار آنها مسیر زندگی و عملکرد آنها را در دوران عمرشان مشخص میسازد. لذا آنچه که برای انسان اصالت دارد، فکر و اندیشه و عقاید اوست و روش عملی آنها، فرع بر این اصول است. در مثنوی معنوی آمده است:
ای برادر! تو همه اندیشهای مابقی تو استخوان و ریشهای
گرگل است اندیشهی تو گلشنی ور بود خاری تو هیمه گلخنی
از نظر اسلام، ایمان و اعتقاد به خدا زیربنای اعمال انسانی و حرکت آنها به سوی قرب الهی است. این ایمان است که به حرکت و تکاپوی انسان جهت میدهد و مقصدش را روشن میسازد و او را در مسیر صراط مستقیم هدایت میکند. از سویی دیگر خود ایمان به خداوند، بوسیله اعمال صالح تقویت میگردد. لذا پیوند و رابطهی عمیق بین این دو وجود دارد.
این رابطه، اشاره به رابطهی دو سویهی ایمان و عمل دارد، اگرچه از لحاظ مفهومی، عمل، جزء ذات ایمان محسوب نمیگردد، ولی در رابطه تلازمی، ایمان اقتضا میکند که عمل صالح را به دنبال داشته باشد و عمل صالح نیز نشانه ایمان محسوب گردد.
در واقع ایمان، منشاء و زمینهساز اعمال صالح است، از این رو، ایمان به درخت و عمل صالح به میوههای آن تشبیه شده است. وقتی روح ایمان در دل انسان جا پیدا کند، اعمال نیز متناسب با آن انجام خواهد شد. از سوی دیگر، عمل نیز موجب تثبیت و تقویت ایمان میگردد. از این رو، گاهی ایمان به نور چراغ و عمل به روغن چراغ تشبیه میشود، همان طور که نور چراغ به کمک روغن چراغ شعلهور میشود. نور ایمان نیز به مدد روغن عمل روشن میشود و با استمرار عمل، قلب انسان نورانی میگردد، در واقع عمل صالح زمینه سازی میکند تا انسان به صفای باطن و قلب پاک دست پیدا کند، امّا اگر انسان مرتکب گناه شود، قلبش ظلمانی میشود و این ظلمت، مانع از آن میشود که ایمان به حال او نفعی داشته باشد.
در واقع عمل صالح پشتوانهی ایمان است و چه بسا اگر ایمان تقویت نشود، دچار زوال گردد. همان طور که در برخی از روایات، از برخی ایمانها به ایمان ودیعهای، تعبیر شده است. امام رضا (علیه السلام) فرمودهاند: «به درستی که خداوند، مؤمنان را بر ایمان آفریده است، به طوری که همواره اهل ایمان هستند و برخی مردم را ایمان عاریتی داده، پس اگر خداوند بخواهد ایمانشان را تا پایان نگاه میدارد و اگر بخواهد از ایشان باز میگیرد.»
گرچه ظاهر این روایت و برخی دیگر از روایات، دلالت بر جزئیت عمل در ایمان دارد، ولی دیدگاه رایج شیعه این است که حقیقت ایمان مبتنی بر معرفت و تصدیق قلبی است و دو مؤلفه دیگر یعنی اقرار زبانی و عمل جوارحی، که گاهی به عنوان اجزاء متشکله ایمان از آن نام برده میشود، خارج از ذات ایمان محسوب میشود. در صورتی که اگر عمل جزء ذات ایمان محسوب گردد – مانند دیدگاه معتزله- دایره اصل ایمان تنگ میشود و با فقدان آن ایمان منتهی میگردد.
عمل جزء ایمان و نشانه تحقق آن است, بنابراین ایمان بدون عمل محقق نمی شود که ارزش داشته باشد. ایمان صرفا یک باور ذهنی و یا عنوان نیست. کسی که به دین عمل نمی کند و اهل بندگی خدا نیست, این نشانگر این است که خداوند و دین را قبول ندارد و نمی داند که سعادت او در گرو دینداری و تقرب به خداوند است. ایمان فرع علم و شناخت است, کسی که نمی داند طبیعتا ایمان هم در مورد او صادق نیست. علم و معرفت, باورمندی, عملکرد به مقتضای شناخت و باورمندی, روی هم ایمان شخص را شکل می دهند.عمل از جهتی ثمره ی ایمان و از جهت دیگر علّت پیدایش آن است. در این که عمل از ایمان ناشی می شود ؛ و کیفیّت عمل بستگی به درجه و کیفیّت دارد شکّی نیست. امّا عکس آن چگونه است؟ هر عملی خود رشدی در پی دارد و انسان را آماده می کند برای کسب درجات بالاتر ایمان. لذا از این جهت عمل یک نحوه نقش علّی نیز در پیدایش ایمان دارد.
رابطة ایمان و عمل چنین است که ایمان مقتضی عمل است، نه عین عمل خارجی، بلکه ریشه و جهت دهنده به آن است و صلاح و شایستگی و حسن فاعلی فعل، بستگی به ایمان دارد. اگر عملی از ایمان به خدا سرچشمه نگیرد، در سعادت حقیقی انسان تأثیر نخواهد داشت، گرچه کرداری نیکو باشد و منافع بسیاری در دنیا برای خودش یا دیگران بر آن مترتب شود: «وُ الَّذِینُ کَفَرْوا اَعًمُالَهْمً کَسُرُابٍ بِقِیعُهٍ یَحْسَبُهُ الظَّمًئَان مُاءً حُتَّی اِذَا جُاءَهْ لَمً یُجِدًهْ شَیًئاً وُ وُجُدُ اللهَ عِنْدُهْ فَوُفَّاهْ حِسابَهْ؛ کسانی که کفر ورزیدند، اعمالشان مانند سرابی در بیابانی است که تشنه، آن را آب میپندارد تا نزد آن آمد وآن را چیزی نیافت و خدا را نزد آن یافت، پس حسابش را پرداخت». «مُثَلُ الَّذِینُ کَفَرْوا بِرُبُّهِمً اَعًمُالَهْمً کَرُمُادٍ اشْتَدُّتْ بِهِ الرُّیحْ فِی یُوًمٍ عاصِف لاَ یُقْدِرْون مِمُّا کُسِبْوا عُلَی شَیًءٍ؛ حکایت اعمال کسانی که به پروردگارشان کفر ورزیدند، حکایت خاکستری است که در روزی طوفانی، باد آن را پراکنده سازد. از آنچه فراهم کردهاند،قدرت برهیچ یک ندارند». «وُ قَدِمًنَا اِلَی مُا عَمِلُوا مِنً عَمَلٍ فَجُعُلْنَاهْ هُبُاءاً مُنْثُوراً؛ و آمدیم به سوی هر عملی که انجام داده اند و آن را غباری پراکنده ساختیم».
پس اولین قدمی که انسان در سیر تکاملی به سوی کمال نهایی، یعنی قرب خدای متعال بر میدارد، ایمان است. این قدم، ریشه قدمهای بعدی و روح همه مراحل استکمال است.
قدم دوم در سیر تکامل انسان، فعالیتی است که دل بعد از ایمان به خدا، بدون دخالت اعضا وجوارح انجام میدهد : یعنی توجه به خدا که از انسان، به ذکر ویاد پروردگار تعبیر میشود: «و ذکروا الّله کثیرا لعلکم تفلحون؛ و خدا را بسیار یاد کنید، باشد که رستگار شوید». این توجه، هر قدر قویتر و متمرکزتر باشد، در پیشرفت انسان مؤثرتر است و چه بسا لحظه ای توجه قلبی، از سالها عبادت بدنی مؤثرتر باشد.
قدم سوم، اعمال باطنی دیگری است که انسان با یاد خدا انجام میدهد؛ مانند تفکر در آیات الهی و نشانه های قدرت و عظمت وحکمت او. دوام ذکر و فکر، موجب تعلق و محبت میشود: «الذین یذکرون اللّه قیاما و قعودا و علی جنوبهم و یتفکرون فی خلق السّموات و الارض؛ کسانی که خدا را ایستاده و نشسته و بر پهلو (خوابیده) یاد میکنند و در آفرینشآسمانها و زمین میاندیشند». سپس نوبت به اعمال بدنی گوناگون میرسد. به عبارت دیگر, تصمیم اجمالی که لازمه ایمان است، در مضاهر مختلف ودر قالب اراده های تفصیلی و جزئی جلوه گر میشود. این اراده ها که از یک نظر، فرع اراده تفصیلی هستند، موجب تقویت ذکر و ایمان میگردند. «أقم الصلات لذکری؛ نماز را برای یاد من بپای دار». «و العمل الصالح یرفعه؛ عمل شایسته (سخن خوب و اعتقاد صحیح) را بالا میبرد». همچنان که اگر اراده، بر خلاف مقتضای ایمان باشد، تدریجاَ موجب ضعف ایمان میشود.
پس رابطه ایمان و عمل، درست مانند رابطهای است که میان ریشه گیاه و اعمال نباتی وجود دارد؛ یعنی همچنان که جذب مواد غذایی مفید، موجب رشد ریشه و استحکام آن و جذب مواد سمی و زیانبار، موجب ضعف و سرانجام ،خشکیدن ریشه درخت میگردد، همچنین کردارهای شایسته ، عامل موثر در دوام و استحکام ایمان ، و اعمال ناشایست و ارتکاب گناهان، موجب ضعف و سرانجام ، خشکیدن ریشه ایمان میگردد: «فاعقبهم نفاقاً فی قلوبهم الی یوم یلقونه بما اخلفوا الله ما وعدوه و بما کانوا یکذبون؛ نفاقی را در دلهایشان به دنبال آورد تا روزی که خدا را ملاقات کنند، در اثر خلف وعدهای که با خدا کردند و در اثر اینکه دروغ میگفتند». «ثم کان عاقبه الذین اسائوا السوی انسان کذبوا بآیات الله و کانوا بها یستهزئون؛ سرانجام کسانی که بد کردند، بدترین شد، که آیات الهی را تکذیب و آنها را استهزا میکردند».
(خودشناسی برای خودسازی،استاد محمد تقی مصباح یزدی)