خانه » همه » مذهبی » رابطه فقه و اخلاق

رابطه فقه و اخلاق


رابطه فقه و اخلاق

۱۳۹۳/۰۳/۱۸


۱۰۳ بازدید

با سلام وادبآیادایره فقه ازدایره اخلاق جداست؟چراوچگونه؟

فقه؛ یعنى، علم به احکام الهى و توان استنباط آنها از طریق ادله تفصیلی (کتاب، سنت، عقل و اجماع). فقیه؛ کسى است که در علوم چهارده گانه اسلامى تخصص داشته باشد و بتواند احکام الهى را از ادله استنباط نماید. علم فقه از وسیعترین و گسترده ترین علوم اسلامى است از نظر تاریخى فقه از همه علوم دیگر اسلامى قدیمى تر است و در همه زمانها در سطح بسیار گسترده تحصیل و تدریس مى شده است مسائل فراوانى که شامل همه شؤون زندگى بشرى مى شود در فقه طرح شده است. مسائلى که در جهان امروز تحت عنوان حقوق طرح مى شود با انواع مختلفش، حقوق اساسى، حقوق مدنى، حقوق خانوادگى، حقوق جزائى، حقوق ادارى، حقوق سیاسى، و انواع دیگر حقوق در ابواب مختلف فقه با نامهاى دیگر بحث شده است، حتی برخی مسائل که در حقوق امروز مطرح نیست مانند مسائل عبادات. خلاصه این که فقه مشتمل بر رشته هاى گوناگون است که در دانشکده هاى مختلف تحصیل و تدریس مى شود. فقه در اسلام با اعمال و افعال انسان همراه است و به بایدها و نبایدهای افعال انسان مربوط مى شود. انسان در افعال خودش با یکى از احکام پنجگانه (واجب، حرام، مستحب، مکروه، مباح) روبرو است، که حکم فعل او را فقه بیان مى کند. لذا موضوع فقه، یا به تعبیر بهتر فلسفه وجودى فقه تعیین باید و نباید افعال انسان است. که حدود افعال انسان را در مسائل شخصى، اجتماعى، عبادى، اقتصادى، سیاسى و… مشخص مى کند. علم فقه، یعنى فقه مدوّن که در آن کتاب تدوین و تألیف شده و آن کتب هم اکنون نیز موجود است. سابقه هزار و صد ساله دارد. از قرن سوم تاکنون فقه یک حیات مستمر داشته و هرگز قطع نشده است. حوزه هاى فقهى بدون وقفه در این یازده قرن و نیم دائر بوده است. رابطه استاد و شاگردى در همه این مدت هرگز قطع نشده است، چنین حیات متسلسل و متداوم یازده قرن و نیمى ظاهرا در هیچ تمدن و فرهنگ دیگر غیراز تمدن و فرهنگ اسلامى وجود ندارد. البته اینکه گفته شد فقه اسلامى از قرن سوم شروع شده است، بدین معنا نیست که قبل از آن عصر فقه اسلامى مطرح نبود، بلکه قبل از آن چون عصر حضور ائمه(ع) بود و فقهاء شیعه تحت الشعاع ائمه(ع) بودند و استقلالى در فقه در زمان حضور امامان نداشتند، هر چند که ائمه(ع) صحابه خود را براى فتوا دادن تشویق مى کردند. بنابراین ریشه فقه و فقاهت و اجتهاد در میان شیعه و آغاز تألیف کتاب فقهى به عهد صحابه مى رسد، اولین کتاب را على بن ابى رافع برادر عبیدالله بن ابى رافع کاتب و خزانه دار امیرالمؤمنین(ع) در زمان خلافت آن حضرت نوشته است. یا فقهاء شیعه مانند: سعید بن جبیر، سعید بن مسیّب، عروة بن زبیر، که در تاریخ اسلام مشهورند و هم چنین شاگردان مبرز امامان(ع) از جمله: ابابصیر (لیث بن بخترى) محمد بن مسلم، زراره، برید العجلى عبدالله بن ابى یعفور، یونس بن یعقوب، زکریا بن آدم،…) که هم فقیه بودند و هم راوى احادیث اهل بیت(ع) و هم صاحب تألیف در مسائل اسلامى از فقه. براى آگاهى بیشتر ر.ک: 1. آشنایى با علوم اسلامى، جلد 3، اصول فقه ـ فقه، استاد شهید مرتضى مطهرى(ره) 2. مرجعیت، سید هدایت الله طالقانى.
اخلاق:
پیش از آن که اخلاق را تعریف کنیم ، لازم است به 2 نکته که در حقیقت اخلاق و تعریف آن موثر است ، اشاره کنیم:
1- فلاسفه گفته اند از کیفیات نفسانی ، آنچه سریع الزوال و زودگذر باشد آن را حال و آنچه ثابت و مستمر بوده ، به طوری که به عنوان طبیعت ثانویه او به حساب آید، آن را ملکه گویند. پس ملکه ، کیفیتی از کیفیات نفسانی است راسخ در نفس است.
2-انسان در کارهایcی که با اراده و اختیار خود انجام می دهد، غالبا محتاج به تدبر و تفکر است ، یعنی هر کاری که بخواهد انجام دهد ابتدا خود آن کار را سپس منافع و ضرر و خیر و شری که بر آن مترتب است ، تصور می کند.
پس از تصدیق به منافع و این که انجام آن کار برای او مفید است نسبت به آن میل و شوق پیدا می کند و پس از گذراندن این مراحل تصمیم بر انجام آن می گیرد یا در صورت تصدیق به ضرر و این که آن کار برای او ضرر و شر است ، از انجام آن خودداری می کند.
ولی در بعضی کارها، انسان بر اثر ممارست و تمرین و پی درپی انجام دادن ، نیاز به تامل و تفکر ندارد، بلکه خودکار عمل می کند، همانند شخص بخشنده در بخشش و کمک به مستمندان ، یا فرد شجاع در رفتن ، به میدان نبرد و حمله به دشمن.
این گونه افراد بر اثر تکرار، به صورت ملکه در نقششان درآمده است و به عنوان طبیعت ثانویه آنان جلوه می کند به طوری که در انجام آن نیازی به محاسبه و تفکر ندارند و بدون مقدمه وارد عمل می شوند. اصطلاحا چنین ملکه و هیات راسخه در نفس را خلق می گویند.
با توجه به 2 نکته تعریف اخلاق در اصطلاح اهل فن روشن می شود که اخلاق عبارت است از ملکات نفسانی که به سبب آن ، کارها به آسانی بدون نیاز به تفکر و تروی از نفس صادر شود.
علم اخلاق ، فنی است که درباره ملکات انسانی بحث می کند و انسان را از آثار رذائل و عادات زشت شیطانی آگاه کرده و برای رسیدن به هدف عالی که داشتن ملکه فضائل اخلاقی است ، رهنمون می کند.
خواجه نصیرالدین طوسی اخلاق را اینچنین تعریف می کند:«خلق، ملکه ای بود که نفس را مقتضی سهولت صدور فعلی بود از او بی احتیاج تفکری و رویتی.»
اصطلاح رایج و تعریف شایع اخلاق همین بود که بیان شد; ولی دو تعریف دیگر هم برای اخلاق ذکر کرده اند که در هر دوی آنها، عنوان اخلاق بر خود عمل و رفتار انسان اطلاق شده است نه بر ملکات نفسانی او:
1-هر کاری که متصف به حسن و قبح بوده و صاحب آن مستحق مدح و ذم باشد آن کار را اخلاق می گویند.
2- به هر عمل خیر و خوب اخلاق اطلاق کرده و هر عمل زشت و شر را خلاف اخلاق گویند.
تعریف علم اخلاق
پس از روشن شدن معنای اخلاق ، اینک به تعریف علم اخلاق می پردازیم تا روشن شود علم اخلاق چیست و عهده دار چه مسوولیتی است و از کدام اقسام حکمت است؟ حکمت نظری یاعملی؟
در اینجا نیز باید پیش از تعریف به 3 نکته اشاره کنیم:
1- موجودات به 2 دسته تقسیم می شوند:
اول: موجوداتی که در پیدایش و ایجاد آنها، انسان هیچ نوع دخالتی ندارد، مثل زمین ، آسمان ، کوه ، دریا و خلاصه همه موجودات خارجیه که وجود آنها در حیطه قدرت و اختیار انسان نیستند.
دوم: موجوداتی که تحقق و پیدایش آنها از اراده و اختیار انسان سرچشمه می گیرد، یعنی انسان است که با اختیار و اراده خود آنها را ایجاد می کند، مثل همه ملکات نفسانی انسان از قبیل عدالت ، شجاعت ، عفت ، سخاوت ، کرامت و امثال این امور.
2- در کتابهای فلسفی ، حکمت را در علم به حقایق موجودات آنچنان که هستند به قدر طاقت بشری تعریف و سپس آن را به 2 بخش تقسیم کرده اند: حکمت نظری و حکمت عملی.
علم به حقایقی که انسان در پیدایش آنها دخالتی ندارد، مثل علم به آسمان ، زمین و… را حکمت نظری و علم به موجودات و حقایقی که انسان در ایجاد و پیدایش آنها دخالت دارد مانند علم به زیبایی عدل و زشتی ظلم و امثال آن را حکمت عملی خوانده اند.
و سپس هر یک از حکمت نظری و عملی را به اقسامی تقسیم کرده اند که اخلاق ، بخشی از حکمت عملی است ، زیرا حکمت عملی به 3 دسته تقسیم می شود: تهذیب اخلاق ، تدبیر منزل و سیاست مدون.
3- حکما در عین این که اخلاق و تهذیب نفس را بخشی از حکمت عملی می دانند; اما برای آن نوعی قداست قائل شده که برای تدبیر منزل یا سیاست مدون چنین امتیازی قائل نشده اند، لذا در تعریف علم اخلاقی کلماتی از قبیل متعالی و مقدس را به کار می برند.
پس از روشن شدن نکات سه گانه و این که اخلاق از حکمت عملی نشات می گیرد. اینک در تعریف آن گفته می شود علم اخلاق عبارت از علم چگونه زیستن.
البته این چگونگی ، هم شامل رفتار می شود و هم شامل ملکات و کیفیات نفسانی ، یعنی علم به این که انسان چگونه باید رفتار کند و واجد چه ملکاتی باشد و چه کیفیتی از کیفیات را به دست آورد که متعالی و مقدس باشد تا در پرتوی آن رفتار صحیح و ملکات خوب و نیکو، به سعادت و کمال نهایی خود برسد.
اینجاست که علم اخلاق پس از علم توحید اشرف علوم به حساب آمده است. زیرا انسان بدین وسیله است که در نشاه آخرت به کمال نهایی خویش رسیده و در نشاه دنیوی نیز به یک زندگی وارسته از همه قید و بندهای خواسته های نفسانی دست می یابد.
آیا انسان از نظر اخلاق تغییرپذیر است؟
در کتب علم اخلاق این بحث مطرح است که آیا انسان از نظر اخلاق عوض می شود یا نه؟ گروهی با دلایل متعدد به مخالفت برخاسته و معتقدند انسان از نظر آداب و اخلاق عوض نمی شود و گروهی دیگر با دلایل دیگر به جنگ مخالفان برخاسته و ثابت می کنند انسان از نظر اخلاق عوض می شود.
دلایل مخالفان
گروهی با استناد به حدیث معتقدند اخلاق انسان قابل تغییر نیست.
حدیث اول از رسول اکرم (ص) که می فرماید: «الانسان معادن کمعادن الذهب و الفضه» (انسان مثل معدن های طلا و نقره است).
به همان نحوی که معدن طلا و نقره عوض شدنی نیست ، انسان هم چنین است. این گروه می گویند تحصیل و کسب اخلاق برای کسانی که فاقد آن اخلاق باشد، محال است ، زیرا خلق روحی مانند خلق صوری است و همچنان که خلقت جسمانی را نمی توان تغییر داد و کسی قدرت آن را ندارد که کوتاهی خود را به بلندی و زشتی خود را به زیبایی و سیاهی رنگ خود را به سفیدی تبدیل کند و همچنین کسی قادر نیست که اخلاق زشت خویش را مانند بخل ، حسد، کبر و غیره را از خود دور کند و صفات نیکی از قبیل سخاوت ، شجاعت ، صدق و صفا را جای آنها بنشاند.
دلایل موافقان
موافقان در این ارتباط دلایل زیادی دارند که ما فقط 3 دلیل آنان را در اینجا می آوریم:
1- صفات خوب و بد از ذاتیات و فطریات بشر نیست والا بایستی صاحب هر خلقی از زشت و زیبا از ابتدای خلقتش به آن صفات و اخلاق متصف باشد با آن که بالبداهه چنین نیست ، زیرا طفل ابتدای کودکی فاقد جمیع صفات رذیلت و فضیلت است و سپس در دامان پدر و مادر و مدرسه و محیط شهر به یکی از این دو صفات متصف می گردد.
خداوند در قرآن کریم می فرماید: «والله اخرجکم من بطون امها تکم لا تعلمون شیئا و جعل لکم السمع و الابصار و الافئده» (خدا شما را از شکم مادرتان خارج ساخت در حالی که هیچ چیز نمی دانستند آن گاه گوش و چشم و دل به شما ارزانی داشت تا به وسیله آن به فضایل اخلاق و علم و معرفت نایل گردید.)
در آیه دیگری از قرآن کریم که خداوند می فرماید: «اوست خدایی که میان افراد درس نخوانده پیغمبری بزرگوار از همان مردم برانگیخت تا آیات خدا را تلاوت کند و آنها را از اخلاق زشت پاک سازد و کتاب و حکمت را به آنان بیاموزد، با آن که پیش از این در ورطه جهالت بودند.»
2- اگر اخلاق را نتوان عوض کرد و تغییر و تبدیل داد، پس دعوت به انبیاؤ با اکتساب فضایل و اجتناب از رذایل دعوت لغو و باطل خواهد بود.
حکما و علما و فضلا و راهنمایان بشر همه دلیل بر امکان این مساله است. تحلیل این اصل روانی و اجتماعی آن است که اگر چه تربیت در افراد مختلف بشر یکسان نبوده برخی بزودی تربیت و تهذیب را می پذیرند و بعضی دیرتر و بعضی تربیت کردن آنان بسیار صعوبت دارد، اما چنان نیست که اصولا نتوان آنها را تربیت کرد.
النهایه چون حدود تربیت انبیاؤ و نیز منوط به شرایطی بوده و بنا ندارند از تحت شرایط امکانی بشری خارج شوند و تنها ابلاغ احکام و ارائه منافع و فواید اخلاق خوب و ضرر و مفاسد اخلاق بد برای اجرای برنامه آنان کافی است.
3- تجربه تاریخ بهترین شاهد آن است که در هر زمانی افراد فاسدی بودند که بعضی از آنها خیلی زود تغییر درونی دادند و از مسیر انحراف اخلاقی نجات یافتند.
نمونه ای از متحولان اخلاقی
فضیل زاهد بصری یا کوفی که در جوانی از دزدان و راهزنان معروف بوده او روزی عاشق دختری شد و به عنوان رسیدن به معشوقه از دیوار خانه او بالا می رفت.
ناگهان شنید شخصی این آیه را می خواند: «الم یان للذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذکر الله.» (آیا وقت آن نرسیده که بنده های مومن دلهایشان به یاد خدا آرام گیرد.»
این آیه آنچنان درون این راهزن را تغییر داد که فوری گفت: «یا رب قد آن.» یعنی وقت آن شد که بیدار شوم.
برگشت و به خرابه ای پناهنده گشت. ناگهان دید گروهی مسافر با هم مشورت می کنند که در این راه ممکن است فضیل باشد، چه بهتر که تا صبح در اینجا بمانیم.
فضیل که تازه توبه کرده بود به آنها قول امنیت داد و بالاخره یک روزی مجاور خانه کعبه شد و روز عاشورای سال 187 هجری قمری از دنیا رفت ; بنابراین افراد فاسد الاخلاق عوض می شوند و بعضی از آنها می توانند در دیگران هم اثر بگذارند.
نظریه ارسطو
ارسطو حکیم یونانی که 380 سال قبل از میلاد مسیح می زیسته و از شاگردان افلاطون بود، می گوید: ممکن است ، اشرار به وسیله تادیب از خوبان گردند، ولی این مطلب کلیت ندارد، زیرا در بعضی ها کاملا اثر می گذارد و در بعضی ها مقدار کمی اثر می گذارد و در بعضی ها اصلا اثر ندارد.
روش اخلاقی اسلام در تهذیب انسان
برای تهذیب انسان 3 روش و راه وجود دارد:
1- روش علمای اخلاقی یونانی قدیم و دیگران: این روش علمای اخلاق که بر مبنای دنیوی و مقبولیت در نظر مردم بنا شده بود، هر کاری که در نظر مردم خوب است باید آن را انجام داد تا پیش مردم بزرگ شد یا اگر فلان عمل فوایدی در دنیا دارد آن را انجام دهند می بینیم مبنای این روش ، خوبی و بدی در نظر مردم است و ملاک اخلاق و صفات خوب داشتن نفع مادی است.
از این رو می کوشیدند صفاتی را که ضرر مادی دارد و در نظر مادی دارد و در نظر مردم خوب نیست از خود دور کنند و صفاتی که نفع مادی دارد و مردم آن را می پسندند در خود ایجاد کنند.
2- روش انبیا که مبنای این مکتب پاداش های اخروی و اجر و ثواب خدایی است. در این مکتب انسان درصدد کسب فضایل اخلاقی بر می آید چون پیامبران وعده داده اند که هر کس اعمال خوب انجام دهد و رفتار و حالاتش زیبا باشد در آن دنیا بهشت جاودان که مملو از نعمتهای فراوان خداست پاداش او خواهد بود.
«ان الله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه» (خدا از مومنان جان و مالشان را در ازای بهشت می خرد.)
از طرف دیگر به انسان هشدار داده اند که اگر گرد اعمال زشت و اخلاق بد بگردد، در آن دنیا جز ایشان جهنم و عذاب دردناک خواهد بود.
انسان در مکتب انبیا سعی و کوشش می کند که صفات و اعمالی که او را به جهنم می کشاند از خود دور کند و کارها و اخلاقی که او را به بهشت می رساند در خود زنده کند.
3- روش قرآنی: این روش در هیچیک از ادیان الهی و مکاتب اخلاقی پیشین یافت نمی شود و مختص به قرآن مجید است.
روش قرآن در ساختن انسان هایی والا با اخلاقی نیک و ارزشمند، به این صورت است که می کوشد انسان را از نظر اوصاف و طرز تفکر، طوری تربیت کند که دیگر در فکر و دل او محل و موضوعی برای رذایل اخلاقی باقی نماند.
به عبارت دیگر قرآن با پیشگیری و تربیت های لازم اجازه نمی دهد رذایل اخلاقی در دل انسان راه پیدا کند تا در صدد برطرف کردن این رذایل برآید ; بلکه از اول دل او را با ایمان و عشق به خدا پر می کند و نتیجه ایمان به خدا هم جز اعمال و صفات نیک ، چیز دیگری نخواهد بود. پس طریقه قران براساس توحید خالص و کامل بنا شده است ، توحیدی که تنها در اسلام دیده می شود و خاص اسلام است. قرآن مجید روش اول را نمی پسندد و برای ساختن انسان ها روش خود و روش انبیا را به کار می برد.
آیات و روایات اسلامی در ضمن بالا بردن سطح ایمان و درجه تعبد در انسان و معتقد ساختن او به غیب و معاد، از طرفی او را مسوول اعمال و رفتار خویش می داند و سعادت و خوشبختی یا بدبختی و بیچارگی در دنیا و آخرت را معلول رفتارهای خود انسان می داند و از طرف دیگر برای جلوگیری از سقوط بیشتر و بازگشت به خدا وی را به عفو و بخشش و خداوند امیدوار می کند.
تهذیب نفس یا جهاد اکبر
در اهمیت تهذیب نفس از رذایل اخلاقی همین بس که آن را جهاد اکبر نامیده اند. حدیث معروفی که پیامبر اکرم (ص) به مجاهدین اصحابش پس از مراجعت از یکی از جنگها فرمود: «مرحبا بقوم قضوا الجهاد الاصغر و بقی علیهم الجهاد الاکبر، فقیل: یا رسول الله ما الجهاد الاکبر؟
قال: جهادالنفس.» (آفرین بر جمعیتی که جهاد کوچک را انجام دادند و جهاد اکبر بر آنها باقی مانده است ، عرض کردند: جهاد اکبر کدام است ؟ فرمودند: جهاد و مبارزه با هوسهای نفسانی.)
بدین جهت بعضی بزرگان اصحاب حدیث در کتابهای خود بحثهای مربوط به تهذیب اخلاق را در کتاب جهاد عنوان کرده و آن را جزو جهاد دانسته اند.
و در بعضی از احادیث در ذیل این روایت ، این جمله نیز از آن حضرت نقل شده: (برترین جهاد، جهاد با هوسهای نفسانی است که در درون سینه آدمی است.)
این بیان به خوبی می تواند منطق اسلام را در این مساله حیاتی روشن سازد و پس از بررسی و مطالعه ، حقایق زیر از آن کشف می شود:
در درون وجود انسان همیشه نیروی متضادی است که صورت یک صحنه جنگ را دارد و سرنوشت انسان بستگی به پیروزی یکی از این 2 قسمت از نیروها دارد.
این جهاد از این رو به جهاد اکبر مشهور شده که یک جهاد ابدی و پایان ناپذیر است ، بعلاوه یک نبرد داخلی همیشه از یک نبرد خارجی خطرناک تر است و گذشته از اینها شکست در جهاد نتیجه ای جز شقاوت و بدبختی ندارد.
در صورتی که شکست در جهاد معمولی ممکن است موجب کسب افتخار شهادت شود. به عبارت دیگر، جهاد با دشمن بیرونی هرگز شکست واقعی ندارد، اما احتمال شکست در جهاد با نفس فراوان است.
این جهاد با این که ناراحت کننده است ، رمز تکامل انسان است ، زیرا تکامل معمولا نتیجه تضادها و کشمکش قوای نفی و اثبات است و به همین جهت انسان تا در کوران حوادث قرار نگیرد و با مشکلات دست و پنجه نرم نکند، ورزیده نمی شود، همان طور که امیر مومنان علی (ع) فرموده است: «درختان جنگلی که همیشه با امواج حوادث روبه رو هستند چوبشان محکم تر و بادوام تر است.»
و از اینجا رمز آفرینش این نیروهای متضاد و رمز آفرینش هوسهای نفسانی روشن می شود. جهاد با دشمن ظاهری ممکن است احیانا برای منظورهای مادی (جمع آوری غنایم یا تحصیل شهرت و امثال آن) صورت گیرد، ولی جهاد با نفس همیشه به منظور تحصیل کمال کسب فضیلت خواهد بود و پیروزی در آن نشانه تصمیم و اراده و قدرت ایمان و علو همت و بزرگی شخصیت انسان است.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد