خانه » همه » مذهبی » راه بدجلوه دادن گناه

راه بدجلوه دادن گناه


راه بدجلوه دادن گناه

۱۳۹۲/۱۲/۲۷


۳۲۹ بازدید

با سلام
مدتی است که متاسفانه گناه در نظرم نیکو جلوه کرده است،
باید چه کار کنم که خوبی در نظرم خوب و بدی در نشر بد بیایید و از شر این مشکل رها شوم.لطفا راه کار عملی بدهید.
باتشکر

با سلام به شما پرسشگر گرامی؛
راهکار همه‌ی کسانی که دوست دارند از گناه فاصله بگیرند و گناه را زشت ببنند، «نفرت» از گناه است و راه نفرت پیداکردن از گناه این است که بدانیم گناه چیست و چه تاثیری بر شخصیت و زندگی و سرنوشت ما دارد.
ابتدا باید بدانیم که سعادت انسان در بندگی خداوند است. در این است که انسان بنده خدا باشد و از خودپرستی و خودخواهی به خداپرستی و خداخواهی رسیده باشد. تمام انبیای الهی آمده اند تا انسان را به بندگی خداوند بخوانند و از خودپرستی رهایش سازند. گناه دقیقا در نقطه مقابل این راهبرد قرار دارد. گناه یعنی سرکشی و ترک بندگی خدا و خودپرستی و خودخواهی. به همین دلیل هم انسان را از سعادت دور و به شقاوت می رساند و تاثیر کاملا منفی بر شخصیت و زندگی سرنوشت انسان دارد.
بنابراین اگر انسان به زشتی و ضرر چیزی باور و اعتقاد عمیقی داشته باشد،هرگز آنرا انجام نمی دهد؛ مثلا بعید است کسی رغبت به نوشیدن اسید یا خوردن فضولات انسانی داشته باشد، چون یقین دارد مضر است و مشمئزکننده می باشد و لذا بهترین مسیر برای ترک گناه توجه جدی و اندیشه ورزی در آثار گناه و ضررهای دنیوی و اخروی آن و بدنامی های گناه است.
علاوه بر تاثیر منفی کلی ای که گفته شد، در این قسمت به نمونه هایی از آثار گناه اشاره می نمایم.
1. از بین‌برنده نعمت امام صادق (ع) می فرمایند: «خداوند متعال به بنده اش نعمتی نصیب نمی کند که باز پس گیرد، مگر به جهت گناهی که او (بنده) مرتکب می شود و در آن صورت، مستحق سلب نعمت می گردد»؛1 یعنی انسان به سبب نافرمانی و گردنکشی‌ که می کند، باعث سلب نعمت های پروردگار از خودش می گردد. همچنین حضرت علی (ع) در روایتی فرمودند: «انسان بر اثر گناه، از رزق و روزی محروم می شود».2
2. سبب‌ساز بلا و آفت گناه و معصیت، به ویژه گناهان جنسی (شهوانی) زمینه ساز بلاهای دنیوی است و انسان را به سوی آفات و گرفتاری های اجتماعی و بی‌آبرویی می کشاند. در روایتی که از محضر نورانی حضرت علی (ع) وارد شده، چنین آمده است: «کسی که به لذایذ و شهوات نفسانی (گناهان شهوانی) روی آورد و به آنها مبادرت ورزد، به سوی آفات و بلیّات شتافته است»؛3 یعنی این امور منشأ بلا و آسیب دنیوی هستند و انسان را به پرتگاه نابودی می کشانند.
3. فراموشی و سلب دانش پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و اله) می فرمایند: «وقتی کسی گناهی انجام می دهد، چه‌‌بسا این گناه باعث می شود دانش و علمی را که اندوخته، فراموش کند».4 درباره نقش گناه در فراموشی، می توان تحلیلی روان شناختی ارائه کرد:
گناه در درون انسان اضطراب و نگرانی ایجاد می کند؛ زیرا گناه به عنوان ناهنجاری‌ اخلاقی، با فطرت خدادادی انسان و با طبیعت وجودی او ناسازگار است. ناسازگار بودن و ناهماهنگ بودنِ گناه با ویژگی های طبیعی انسان، باعث تنش و التهاب روانی شده، نظام روانی را از تعادل و آرامش خارج می کند. این هیجان منفی و حالت اضطراب نقش چشمگیری در فراموشی دارد و باعث می شود بسیاری از آموخته‌ های انسان به فراموشی سپرده شود.
در روان شناسی به ویژه در بحث حافظه، مطالب و نظریات بسیاری درباره علل فراموشی بیان شده است که یکی از این نظریات، مربوط به نقش هیجان های منفی در فراموشی است. در این نظریه، بر نقش هیجانات منفی مثل اضطراب در فراموشی، تأکید شده است و اضطراب یکی از دلایل فراموشی در افراد فاقد آرامش لازم، دانسته شده است. برای مثال طبق این نظریه، دانشجویی که آمادگی لازم برای امتحان ندارد، وقتی با سؤال امتحان مواجه می‌گردد و آن را درک نمی کند، دچار اضطراب شده، این اضطراب باعث می شود سؤالات بعدی را هم که می داند فراموش کند.5 گناه نیز به عنوان یکی از عوامل اضطراب‌زا می تواند نقش بسیاری در فراموشی و یاد زدودگی داشته باشد.
4. کاهش عمر امام صادق (ع) می فرمایند: «کسانی که بر اثر گناه از پای درمی آیند و زودتر می میرند، بیشترند از کسانی که با اجل طبیعی می میرند؛ و کسانی که به سبب احسان و نیکی به دیگران زندگی طولانی می کنند، بیشترند از کسانی که با عمر طبیعی خود زندگی می کنند».6 همان‌طور که احسان و نیکوکاری و صله‌رحم به دلیل ایجاد رضایت خاطر و آرامش روانی، باعث طولانی شدن عمر می‌گردد، گناه و ناهنجاری اخلاقی نیز به دلیل ایجاد تشویش ذهنی و نگرانی باعث کوتاه شدن عمر شده، برکت زندگی را زایل می کند.
5. سلطه بیگانگان. خداوند متعال جهان را قانونمند آفریده است. بنابراین، هر پدیده ای بر اساس قوانین خاص و علت ویژه، به‌وجود آمده و تدبیر می شود. هیچ کار و هیچ اتفاقی در این جهان بر اساس تصادف و گتره ای به ‌وجود نمی‌آید. قوانین اجتماعی نیز از این قانون استثنا نمی باشند و تابع قوانین علت و معلولی و کنش و واکنشی هستند.
قرآن کریم درباره تغییر شرایط اجتماعی و دخالت انسان‌ها در این تغییر می فرماید: «خداوند سرنوشت هیچ امتی را تغییر نمی دهد، مگر اینکه خودشان سرنوشت خود را تغییر دهند».7 یعنی انسان‌ها با اعمال و کردار اختیاری‌شان، باعث تغییر در شرایط اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و… می شوند. در راستای این اصل و قانون الهی، اگر انسان‌ها معصیت و گناه کنند، گرفتاری های بسیاری برایشان به ‌وجود می آید؛ زیرا گناه علت بسیاری از مشکلات است؛ یکی از مشکلات و سختی هایی که در اثر گناه به ‌وجود می آید، تسلط بیگانگان بر سرنوشت انسان است.
امام صادق (ع) می فرمایند: خداوند متعال فرموده: «اگر کسی مرا بشناسد، در عین حال گناه و عصیان ورزد، کسی را به او مسلط می‌کنم که مرا نشناسد (طاغوت باشد)».8 در این روایت شریف، علت تسلّط افراد بی دین و خدانشناس بر سرنوشت انسان‌ها، گناه و نافرمانی الهی معرفی شده است.
6. کاهش مقام و ارزش گناه و ارتکاب ناهنجاری اخلاقی، باعث بی آبرویی اجتماعی و کاهش منزلت اجتماعی می گردد. افرادی که به کارهای زشت و ناشایست و خلاف اصول انسانی و شرعی دست می‌زنند، حتی در میان هم ردیف های خود نیز بی ارزش و بی اعتبار هستند. در مقابل، افراد بادیانت و کسانی که ملتزم به دستورات اخلاقی و دینی هستند، نه تنها میان هم ردیف ها و دوستان خود محترمند، بلکه نزد افراد گناهکار نیز جایگاه ویژه و احترام خاصی دارند.
حضرت امیرالمؤمنین، علی (ع) دربارة نقش معصیت در کاهش ارزش اجتماعی و اخلاقی می فرمایند: «کسی که خدا را عصیان و نافرمانی کند، خود را ذلیل و خوار ساخته است».9 همچنین در روایت دیگری که از محضر نورانی امام صادق (ع) نقل شده است، می خوانیم: «بعد از رسیدن یوسف به پادشاهی مصر و نابودی عزیز مصر و گرفتار شدن زلیخا به فقر و بدبختی، روزی زلیخا اجازه خواست تا یوسف را ملاقات کند، ولی به او گفته شد: ای زلیخا! به خاطر اتفاقاتی که بین تو و یوسف (ع) در گذشته افتاده است، نگران هستیم و می ترسیم به تو اجازه ملاقات با یوسف‌ (ع) را بدهیم. زلیخا گفت: من نمی ترسم از کسی که از خدا ترس دارد (تقوا دارد).
به زلیخا اجازه داده شد، به خدمت یوسف (ع) شرفیاب شد. وقتی یوسف زلیخا را دید، به او گفت: ای زلیخا چرا رنگت تغییر کرده و چرا به این روز و به این گرفتاری افتاده ای؟ زلیخا گفت: سپاس و حمد خدایی را که پادشاهان و بزرگان را به دلیل گناهانشان، برده و خوار کرده و برده ها و نوکرها را به دلیل بندگی و خداترسی شان پادشاه و بزرگ ساخته است. یوسف (ع) به زلیخا گفت: ای زلیخا چه چیزی باعث شد آن کار (تقاضای ارتباط جنسی از یوسف (ع)) را با من بکنی؟ زلیخا گفت: زیبایی و دلربایی تو باعث این کار من شد. یوسف (ع) گفت: چگونه خواهی بود و چه خواهی کرد اگر پیامبر آخرالزمان را ببینی؟ پیامبری که اسمش محمد است و از من زیباتر، خوش خلق تر و بخشنده تر می باشد؟ زلیخا گفت: راست می گویی. یوسف (ع) گفت: از کجا فهمیدی من راست می گویم؟ زلیخا گفت: برای اینکه وقتی نام او را بردی و توصیف کردی، محبتش در قلبم قرار گرفت.
در این موقع خداوند متعال به یوسف‌ (ع) وحی کرد و پیغام فرستاد که زلیخا راست می گوید و منِ پروردگار، زلیخا را به‌خاطر محبتی که به پیامبر آخرالزمان دارد، دوست می دارم. پس پروردگار متعال به یوسف (ع) امر فرمود تا با زلیخا ازدواج کند».10
7. جهنمی شدن و گرفتار عذاب الهی شدن که بدترین اثر گناه است.
برای مطالعه بیشتر به کتاب (اخلاق در قرآن) تالیف حضرت آیت الله مکارم شیرازی مراجعه فرمایید.
 
پی‌نوشت:
1. ما أنْعَمَ اللّه ُ على عبدٍ بِنِعْمَةٍ فَسَلَبَها ایّاهُ حَتّى یُذْنِبَ ذَنْباً یَسْتَحِقُّ لِذلکَ السَّلبَ (عبدعلى‌بن‌جمعة الحویزى، تفسیر نورالثقلین، ج2، ص163).
2. اِنَّ الرَّجُلُ لَیُحْرِمَ رِزْقُهُ بالذَّنْبِ یُصیبُهُ (ابن‌ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج20، ص259). نیز ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج70، ص 358 و 377 و ج10، ص99 که در آنها روایات بسیاری دربارة نقش گناه در کاهش رزق وارد شده است.
3. مَنْ تَسَرَّعَ إلى الشَّهواتَ تَسَرَّعَتْ إِلَى الآفاتِ (آمدى، غرر الحکم و دررالکلم، ج2، ص666، ح926).
4. إنَّ العَبْدَ لِیذْنِبَ فَیُنسى بِهِ الْعِلْمُ الَّذى کانَ قَدْ عَلِمَهُ (محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج70، ص377).
5. براى مطالعه بیشتر، ر.ک: علی‌اکبر سیف، روان شناسى پرورشى.
6. مَنْ یموتُ بالذُّنوب أکثر ممّن یموت بالآجال، و من یعیش بالاحسان أکثر ممّن یعیش بالأعمار (محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج70، ص363).
7. انَّ اللّه لا یُغَیِّرُ ما بقوم حتى یغیّروا ما بانفسهم (الرعد، 11).
8. یَقول اللّه عَزَّوجَلَّ اِذا عصانى مَنْ عَرَفَنى سَلّطتُ عَلَیْهِ مَنْ لا یَعْرِفُنى (حر عاملی، وسایل الشیعه، ج15، ص307).
9. مَنْ عَصَى اللّه َ ذَلَّ قدرُهُ (آمدى، غرر الحکم و دررالکلم، ج2، ص619، ح179).
10. عن أبی، عن سعد، عن ابن هاشم، عن ابن المغیرة، عمّن ذکره، عن أبی‌عبداللّه (ع) قال: استأذنت زلیخا على یوسف فقیل لها: یا زلیخا إنّا نکره أن نقدّم بک علیه لما کان منک إلیه؛ قالت: إنّى لا أخاف من یخاف اللّه ، فلمّا دخلت قال لها: یا زلیخا ما لی أراک قد تغیّر لونک؟ قالت: الحمدللّه الّذى جعل الملوک بمعصیتهم عبیداً، و جعل العبید بطاعتهم ملوکاً، قال لها: یا زلیخا ما الّذى دعاک إلى ما کان منک. قالت: حسن وجهک یا یوسف. فقال: کیف لو رأیت نبیّاً یقال له محمّد یکون فی آخرالزمان أحسن منّی وجهاً، و أحسن منّی خلقاً، و أسمح منّی کفّاً؟ قالت: صدقت. قال: و کیف علمت أنّی صدقت؟ قالت: لأنّک حین ذکرته وقع حبّه فى قلبی، فأوحى اللّه عزّوجلّ إلى یوسف: أنّها قد صدقت، و إنّى قد أحببتها لحبّها محمّداً ص فأمره اللّه تبارک وتعالى أن یتزوّجها (مجلسی، بحار الانوار، ج12، ص281).
 
 

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد