طلسمات

خانه » همه » مذهبی » راه تشخیص حقیقت

راه تشخیص حقیقت


راه تشخیص حقیقت

۱۳۹۳/۰۶/۰۴


۷۰ بازدید


چگونه حقیقت را تشخیص دهیم منطقی وبا علم باشیم و دچار خرافات نشویم
خطرانحراف خرافات نیز زیاد است

برای تشخیص حقّ در هر موضوعی، مراحل زیر طیّ می شود.
الف: باید عقل برهانی را به کار بست. اگر موضوعی عقلی است، عقل در آن موضوع، مقدّم می باشد.
ب: اگر موضوعی عقلی نیست، یا بخشی از آن، نقلی است و بخشی عقلی است، باید به قرآن مراجعه کرد.
ج: آیات قرآن، دو گونه اند. محکم و متشابه، که متشابهات را باید با محکمات تفسیر نمود، همان کاری که علّامه طباطبایی در تفسیر المیزان کرده اند.
د: روایات را هم باید به عقل و قرآن ارائه داد. اگر روایتی خلاف عقل برهانی و قرآن بود، نمی پذیریم.
هـ: خود روایات نیز سند دارند. اگر روایتی متواتر باشد، در نهایت درجه ی اعتبار می باشد. اگر مستفیض باشد، در رتبه ی بعدی است؛ و … . برای فهم اعتبار یک روایات، باید علم درایة الحدیث را بلد بود.
و: برای فهم محتوای روایت نیز باید علم فقه الحدیث را به کار بست.
اشکال: چطور همه می توانند این گونه علوم را یاد بگیرند؟
پاسخ: همان طور که دهها علم دیگر را در دبیرستان و دانشگاه یاد می گیرند. دهها علمی که در آخرت، هیچ ارزشی نخواهند داشت. چطور برای این علوم دنیوی، وقت داریم ولی برای علومی که سعادت ما در گرو آنهاست وقت نداریم؟ عقل سلیم حکم می کند که انسان علم مرتبط با ابدیّتش را فرا بگیرد. لذا هر عذری در این رابطه آورده شود، فریب نفس و حقّه ی شیطان است.
3ـ در هر زمانی، بر فرد فرد انسانها لازم است که یا خودشان در فروع دین، فقیه باشند یا از فقیهی تقلید کنند. در زمان ائمه(ع) نیز چنین بوده است. چون آن زمان هم مردم از ائمه(ع) چیزی بیش از همان احادیثی که ما در اختیار داریم، نمی شنیدند. احادیث امروز ما، همان چیزهایی هستند که مردم آن زمان شنیده و به ما منتقل نموده اند. همان گونه که امروز کسی نمی تواند در مسائل فقهی، به احادیث عمل کند، در آن زمان هم نمی توانسته اند عمل کنند. لذا در زمان خود ائمه(ع) فقهایی بوده اند که واسطه بوده اند بین ائمه(ع) و مردم عادی. مثلاً زراره ـ از اصحاب امام صادق(ع) ـ در مسجد می نشست و فتوا می داد در حالی که خود امام صادق(ع) نیز در مسجد حضور داشتند. حتّی ائمه(ع) فقهایی را خودشان به شهرهای مختلف اعزام می نمودند تا مدارس علوم دینی تأسیس کنند و فقیه تربیت کنند و … .
4ـ از کجا بدانیم کدام فقیه، صالح است؟
وظیفه ی عقلی ما، تحقیق در مورد میزان تقوای افراد است. یا باید خودمان مراجع را بشناسیم یا باید از اهل خبره ای که به صالح بودنشان یقین داریم تحقیق کنیم. اگر تحقیق کردیم و به نتیجه رسیدیم، طبق یافته ی خود عمل می کنیم. اگر تحقیق کردیم و بعدها فهمیدیم که آن فرد، منافق بوده، تا آن زمان معذوریم و بعد از آن دوباره تحقیق می کنیم تا به فردی بهتر برسیم. خدا از ما نخواسته که به حقّ محض برسیم، بلکه خواسته که تحقیق کنیم و طبق تحقیق خود تقلید کنیم. لذا اگر هم اشتباه کردیم، عذر موجه داریم.
همان طور که در زمان ما، احتمال اشتباه در تشخیص وجود دارد، در زمان خود ائمه(ع) نیز احتمال اشتباه در تشخیص وجود داشته است؛ چون همه ی مردم آن عصر که دسترسی به امام نداشته اند.
5ـ سوال یا بهانه؟
برخی ظاهراً سوالها، سوال نیستند بلکه بهانه اند. چطور اینها در انتخاب رشته، چنین مشکلی ندارند؟ چطور در انتخاب تیپ و لباس این مشکل را ندارند؟ چطور در سایر امور این مشکل را ندارند ولی به دین که می رسند، این همه ادای افراد محقّق را در می آورند؟
اگر اینها راست می گویند، فعلاً به همان احکام عقلی و آموزه های یقینی قرآنی و قطعیّات فقهی عمل بکنند تا ببینند که خدا راه های دیگر را به رویشان باز می کند یا نه؟
تقلید جایی به درد می خورد که فقها، با هم اختلاف نظر دارند؛ آن موارد اختلافی نیز بسیار بسیار اندکند؛ به نحوی که چه بسا شخص در عمرش به ده مورد از این احکام نیز برخورد نکند. تازه اغلب این موارد اختلافی، راه احتیاطی هم دارند.
مثلاً اصل حجاب، اصل نماز، اصل روزه، اصل حرمت نگاه به نامحرم، وجوب امر به معروف و نهی از منکر، وجوب احترام به والدین و … همگی از قطعیّات فقه می باشند که هیچ فقیهی در آنها اختلافی ندارند.
مثلاً در نماز، اختلاف است که تسبیحات اربعه را سه بار گفتن واجب است یا مستحبّ؟
اصلاً مردم اهمّیّتی نمی دهند که کدام نظر درست است. چون همه همان سه بار را می گویند؛ چون در این حالت، به احتیاط عمل کرده اند.
یا اختلاف نظر است که آیا موقع افطار، زمان غروب خورشید است یا موقع اذان مغرب؟ همه ی مردم، موقع اذان مغرب افطار می کنند؛ چون به احتیاط نزدیکتر است.
خلاصه آنکه اگر کسی مرض نداشته باشد، در این باب دچار مشکل جدّی نمی شود. امّا اگر کسی مرض داشته باشد، مثل طلحه و زبیر جنگ جمل راه می اندازد یا مثل خوارج، با علی(ع) دشمنی می کند. مگر اینها علی(ع) را از نزدیک ندیده بودند؟ پس چرا چنین می کردند؟ چون مرض داشتند؛ « فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضا ».
دختر بد حجابی که چنین سوالی مطرح می کند، قطعاً دغدغه ی حقّ یابی ندارد بلکه می خواهد فسق و فجور خود را توجیه کند. چون هیچ فقیهی از صد اسلام تا کنون فتوا نداده که نشان دادن مو، جایز است. اختلاف فقها در باب حجاب، سر این است که آیا پوشاندن صورت هم واجب است یا نه؟ تا کنون هیچ فقیهی نگفته که دیده شدن موها، جایز است. پس اگر چنین دختری واقعاً دغدغه ی عمل به حقّ را دارد، نقداً حجابش را در حدّ اقلّ مقداری که تمام فقها گفته اند مراعات کند بعد وارد مباحث دیگر شود.
یا آن پسری که راحت با نامحرمهای بد حجاب حرف می زند و به آنها نگاه می کند، اگر واقعاً به فکر عمل به حقّ است، چرا این عمل را ترک نمی کند؟ حتّی یک فقیه موجّه نیز تا کنون فتوا نداده که چنین کاری جایز است. تمام فقها این گونه ارتباط نامحرمها را حرام دانسته اند.
خلاصه آنکه، این گونه سوالات وسواس شیاطین و نفس امّاره است تا افراد مریض، کج روی خود را توجیه کنند. موارد اختلافی فقها ـ بخصوص آنجا که مسیر احتیاطی ندارد ـ به قدری اندک هستند، که اغلب افراد حتّی ممکن است در زندگی خود به یک موردش هم برخورد نکنند. و به فرض هم که برخورد کنند، چیز زیاد مهمّی نیستند و نمود اجتماعی پیدا نمی کنند.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد