خانه » همه » مذهبی » روایت بازرگان از بدگویی علیه دولت موقت

روایت بازرگان از بدگویی علیه دولت موقت

و از گروه‌های مختلف که در پیروزی انقلاب شرکت داشتند و حالا هر روز از هم دورتر می‌شدند تا کارگرانی که از کارخانه‌های ورشکسته تقاضای سهم داشتند و تهدید به اعتصاب می‌کردند تا تندرو‌هایی که برای تحت فشار گذاشتن دولت علیه آن بدگویی می کردند. متن کامل این سخنان را که فردای آن روز در روزنامه اطلاعات منتشر شد در ادامه می‌خوانید:

سلام، سلام کسی که نخست‌وزیرش می‌دانید و سلام دولت موقت به هم‌وطنان و هم‌فکران عزیز

این بار هم دیدار تلویزیونی ما به تاخیر افتاد. خیلی دلم می‌خواست این دیدار تلویزیونی که یک‌طرفه است دوطرفه باشد. علت تاخیر چند چیز بود:

یکی این‌که وقت نبود، و دوم این‌که دلم می‌خواست این صحبت مصادف باشد با پیام و تبریک عید و از همه خواهش کنم که عید امسال را به شکرانه این نعمت و پیروزی، و به جبران چندین سال که با عزا گرفتیم یا با درد و غصه عید نوروز داشتیم هرچه باشکوه‌تر و با شادی مراسم عید امسال را برگزار کنیم.

روایت مهندس بازرگان از بدگوئی‌ها علیه دولت موقت

سوم این‌که دلم می‌خواهد وقتی صحبت می‌کنم صحبت‌های خوب بکنم و حرف‌های مثبت بزنم و درد دل و ناله و شکایت و گله کمتر داشته باشم. چون دفعات قبل یک مقدار مأیوس‌کننده بود. من، چون خودم مأیوس نیستم قصد مأیوس کردن هم ندارم، ولی چون صاحب کار و صاحب مملکت را شما ملت می‌دانم وظیفه دولت است که شما را گول نزند، و شما را از واقعیات مطلع کند، با علم به واقعیات و با احساس مشکلات با هم‌کاری شما چاره‌جویی کنیم. به این دلیل با شما صحبت می‌کنم و فکر می‌کنم این صحبت‌ها فایده هم داشته باشد با توجه به پیام‌ها و نامه‌های بسیارِ شما که خواسته بودید این دیدار‌ها با فاصله کمتری صورت گیرد و حتی هفته‌ای دوبار باشد. این نشان آن است که شما ما را پذیرفتید، و صحبت‌های من و آقایان وزرا نتیجه داشته است.

خیلی خوشحال شدم وقتی دیدم مثلا مجاهدین خلق – حالا یا در اثر حرف‌های من بوده یا بر اثر خوبی خودشان – سر عقل آمدند و از آن هشت‌ماده شداد و غلاظ خیلی تخفیف دادند و فداییان خلق هم اعلام پشتیبانی و هم‌کاری و دوستی با دولت را می‌کنند. این مسائل خیلی امیدبخش است. فقط دو مصاحبه‌ای که وزیر دارایی و مدیرکل بانک مرکزی کردند نتیجه‌اش این شد که الان ما ۲۰ میلیارد تومان در خزانه بانک مرکزی داریم در حالی که روزی که بانک باز شد و مشغول به کار شدیم ۵ میلیارد تومان بیش‌تر نبود که روز اول ۲ میلیاردش رفت و روز بعد یک و نیم میلیارد دیگرش را بردند و روز سوم چیزی نماند. اما حالا بیش از آن پولی که در بانک بوده برگشته که نشان‌گر آن است که اعتماد مردم برگشته است.

برای ما فراوان پیراهن عثمان درست می‌کنند

مشکلات ما متنوع و فراوان است، اما در عین حال این مشکلات نه مخصوص به ماست، نه نوظهورند و نه لاینحل هستند. مشکلاتی است که همه داشته‌اند. ما دل‌مان می‌سوزد که این انقلاب ما که در دنیا بی‌نظیر بوده ملوث [آلوده‌شده]و معیوب شود و خدای‌ناکرده با دردسر‌ها و خسارات فراوانی روبه‌رو بشود.

حیف است که ما آن پاکی و پیروزی را با دست‌های خودمان ضایع سازیم. یکی از سفرای کبار حرفی می‌زد که من عینا خدمت آقا هم رساندم و این حرف را من صد درصد پذیرفتم و به هیچ وجه شائبه، ریا و تزویر نداشت. می‌گفت: «انقلاب شما، انقلابی بود معنوی و مذهبی حیف است که از این شهرت و قدرت و حیثیت جهانی خود لکه دار شود و پایین بیاید، با این محاکمات دربسته، با این کشتارهای، رنگ غیرمعنوی، غیرمذهبی و غیرانسانی پیدا کند.»

از مجامع بین‌المللی که یک روز ما به آن‌ها متوسل می‌شدیم و آن‌ها به داد ما می‌رسیدند و عامل موثری در سرکوبی و سقوط رژیم سابق بودند، در آن زمان ما به آن‌ها متوسل می‌شدیم و آن‌ها اعتراض می‌فرستادند. نماینده می‌فرستادند و وادار می‌کردند که به داد اعتصابی‌های زندان‌ها برسند و آن‌ها را نجات بدهند. آن‌ها بودند که وقتی ما می‌گفتیم چه محاکماتی است که هیأت‌منصفه ندارد چرا ما را در دادگاه‌های غیرعلنی محاکمه می‌کنید آن‌ها حرف ما را به دنیا رساندند و پشتیبان ما شدند موثر هم بودند. حالا همان‌ها به این دولت انقلاب اعتراض می‌کنند و از ما می‌پرسند چرا این کار‌ها را می‌کنید. ببینید این چه بی‌آبرویی است برای ما در دنیا.

تاسف دیگر این اختلافات و اغتشاشات داخلی است. ما در مرحله اول انقلاب چه وحدتی داشتیم، حال هر طرف، چپ با راست، راست با چپ، کلاهی با دیگری، شهری با دهاتی، سنی با شیعه، این‌طرفی با آن‌طرفی، سر چیز‌های کوچک دعوا می‌کنند. برای ما هم فراوان پیراهن عثمان درست می‌کنند.

در مملکتی که قصاب و روضه‌خوان و کارگر و کاسب آن ماشین بنز دارند و سوار آن می‌شوند، ایراد می‌گیرند که چرا نخست‌وزیر با ماشین بنز بیرون می‌آید و بعد هم می‌روند دائما پشت گوش آقا می‌خوانند که «این‌ها در ظروف طلا و نقره غذا می‌خورند»! «در وزارتخانه‌ها زن‌های لخت هستند»! و «در کاخ‌های فرعونی زندگی می‌کنند»! این گرفتاری همیشه بوده، در این گیر و دار گرفتاری‌ها و مسائل و مصایب چه موضوعات فرعی را پیش می‌کشند.

در برابر آن‌هایی که می‌گویند چرا ما بی‌سهم هستیم، نه در دولت نه در رأی و افکار و نظریات سهم نداریم و آن وقت در روزنامه‌ها و میتینگ‌ها و اجتماعات سر و صدای فراوانی راه می‌اندازند، کاری که ما کردیم:

اولا این دولت موقت یک دولت ائتلافی کامل است، از کسانی که در مبارزه بودند، در صف ملیون مسلمان و هم‌پیمانان رهبر عالی‌قدر قرار داشتند و اکثریت قاطع مملکت را تشکیل می‌دهند، دولت هم آینه خلاصه‌ای است از همین دسته‌جات و به شکر خدا این کابینه ائتلافی نهایت هم‌کاری و صمیمیت را با هم دارند و در هر کجای دنیا هم وقتی حزب اکثریت روی کار می‌آید دولت را از خودش تشکیل می‌دهد، مع‌ذلک ما برای این‌که از هم‌کاری و نظریات و افکار سایرین که به هیچ وجه نمی‌گویم افکارشان غلط است و بهتر از ما‌ها نیست استفاده کنیم این پست وزیر مشاور طرح‌های انقلاب درست شده که کارش تدارک و تهیه معقول و متین و منظم و صحیح آن دولت واقعی انقلابی آینده است. دعوت کردیم، خواستیم که هر نظری، هر عقیده‌ای، هر پیشنهادی دارید بگویید. چرا در روزنامه‌ها داد و بیداد راه می‌اندازید؟! بیندازید اشکال ندارد، اما یک نسخه هم برای نمونه آن‌جا بفرستید از حرف‌های‌تان، اخیرا هم قرار شده و به زودی عمل خواهد شد که از نمایندگان گروه‌های مختلف چه آن‌هایی که در دولت هستند چه آن‌هایی که نیستند دعوت به عمل بیاید که در این کمیسیون‌های وابسته به شورای عالی طرح‌های انقلاب صمیمانه و خارج از ریا همکاری بکنند.

حق نداریم اوضاع را واژگون کنیم

مشکل سوم که در سخنرانی گذاشته‌ام؛ اشاره می‌کردم، ولی خب متاسفانه یعنی درست پیش‌بینی کرده بودم که این مشکل بزرگی است این دستپاچگی‌هاست، فشار‌هایی است که از هر طرف می‌آورند که «یاالله یاالله تند باش، انقلاب کن»، «پس چه کسی و کِی درد‌های ما دوا می‌شود»، «چه کسی درد‌های ما را دوا می‌کند»، «این چه دولت انقلابی است، پس چه موقع حق ما را می‌دهد»، البته ما نگفتیم که انقلاب نمی‌کنیم و انقلاب نمی‌خواهیم، می‌کنیم، اما محکم، اساسی، مطالعه‌شده، بی‌عیب و هر قسمتش به نوبت. آن انقلاب در موقعی خواهد بود که به تصویب مجلس برسد. ما حق نداریم مادامی که رفراندوم نشده، مادامی که ملت رأی خودش را نداده و یک قانون اساسی تصویب نشده بیاییم از پیشِ خودمان اوضاع را واژگون بکنیم. مع‌ذالک از همان روز اول دست به کار اصلاحات و تغییرات که همان هم انقلاب است شدیم و ادامه هم می‌دهیم، منتها تدریجی. نباید فراموش کنیم که این دولت، دولت موقت است، رفراندوم‌کننده است و تدارک‌کننده.

نه تنها روی دولت فشار می‌آورند بلکه آقا را هم تحت فشار می‌گذارند. آقا هم که یکپارچه احساس و انقلاب و عطوفت و همیشه از بنیان و از قلب و دل و مغز و زبان مدافع و طرفدار طبقه ضعیفان و بینوایان و به قول خودشان پابرهنگان، خب احساسات ایشان را تحریک می‌کنند، آن وقت آقا وادار می‌شوند، طاقت نمی‌آورند، از بالا سر ما بدون مراجعه و مشاوره به دولت، بدون این‌که از ما بپرسند اعلامیه و دستور صادر می‌فرمایند، یک‌دفعه دست و پای ما را توی پوست گردو می‌گذارند، «برق و آب را مفتش بکنید»، «لااقل آن‌هایی که کم‌مصرف‌اند»، «خانه و زندگی برای پابرهنه‌ها بسازید»، «گوشت یخ‌زده داده نشود»، «اتوبوس مجانی شود» و از این حرف‌ها.

صاف و پوست‌کنده به امام گفتیم…

یک شب شب جمعه اخیر، یعنی شش روز قبل که دسته‌جمعی یعنی هشت نفر از هیأت وزرا خدمت‌شان رسیدیم صاف و پوست‌کنده گفتیم «خدا توفیق و عمر و عزت آقا را زیاد بکند شما هم که ما را کلافه کردید، شما هم که مثل سایر مردم! آخه اقلا فرمایش‌تان، امرتان را به ما بفرمایید تا ما بگوییم چه کار باید کرد». آمدیم و (البته مال دو سه هفته قبل است) گفتیم آن‌هایی که تصویب‌نامه صادر شد و اجرا شد اعلام هم شد کسانی که از صد کیلووات ساعت در ماه کمتر مصرف برق دارند مفت و مجانی است. آن‌ها که (نمی‌دانم حالا رقمش را ممکن است عوضی بگویم) از ده متر مکعب آب در ماه کمتر مصرف می‌کنند آن‌ها هم معاف‌اند. کاری بود انقلابی، کاری بود مطابق فلان، بعد هم فکر کردیم خب آن پول‌هایی که نمی‌آید جایش باید چه باشد؟ گفتیم خب صرفه‌جویی‌ها و زدودن پست‌های زائد که مشغولش بودیم، [یک واژه ناخوانا] بودیم و مرتب هم می‌زنیم و جلوگیری از این گشادبازی‌ها و ولخرجی‌های عجیب و غریبی که بود. این جبران می‌کند. خیلی خب… همان شبی که قم بودیم شنیدیم که بله سازمان آب قم، چون بیش‌تر مصرف‌کنندگان قم کمتر از ده متر مکعب آب مصرف کرده‌اند ورشکست شده،‌ای وای چه بکنیم؟! دولت باید پولش را بدهد دیگر! حکیم‌باشی را بخوابانیم!

موضوع مصرف برق هم همین‌طور، برای عدم رسیدگی به وضع پابرهنه‌ها و بیچاره‌ها خیلی به ما پرخاش فرمودند. خب حق هم دارند، چه بهتر که از زبان ایشان ما بشنویم. خب گفتیم هم که همچین نیست که ما توی پرِ قو خوابیده باشیم، اون‌طوری که بعضی‌ها رفتند گفتند در جام‌های زرین آب و غذا می‌نوشیم، ما تمام عمرمان روی این‌ها هست، اتفاقا فردایش که جمعه باشد طبق قراری که از یک هفته قبل گذاشته شده بود به منطقه خارج محدوده جنوب شهر تهران که خودش یک شهری است یک میلیون یک میلیون و نیم نفر سکنه دارد از سه‌راه آذری آن‌طرف‌تر، از کوی ولیعهد (اسمش کوی ولیعهد است دیگر من گناه‌کار نیستم) گرفته تا آن‌طرف، دولت‌آباد، یک مستطیل وسیع دراز پرعرضی است که این‌ها غیر از برق چیز‌های دیگر شهرسازی را ندارند، نه آب دارند بعضی نقاط یک چاهی هم زده‌اند – نه بیمارستان درستی دارند یا شاید هم اصلا ندارند جز یکی دو تا که مثلا اشخاص خیر درست کردند، بیمارستان دولتی ندارند، مدرسه خیلی کم دارند آن‌هایی هم که دارند مدارسی است که در دو وقته درس می‌دهند و آن وقت هفته‌ای سه دسته می‌آیند یعنی شش نوبت توی این کلاس بچه‌ها می‌آیند درس می‌خوانند. ژاندارم ندارند، پلیس ندارند، همه این‌ها درست. خب شهردار هم همراه‌مان بود از هم‌کاران هم بودند، ما هم البته متاثر شدیم، خب قبلا هم می‌دانستیم، شنیده بودیم، مطالعه مختصری هم شده بود و همان‌جا هم در نظر گرفته شد که این کار‌ها بشود، منتها البته نه فوری به این شب جمعه‌شان وصلت نمی‌دهد. ولی این فکر هم پیش آمد که خب آمدیم و این‌جا را آباد کردیم.
می‌گویند کور از خدا چه می‌خواهد دو چشم بینا، از تمام شهرستان‌ها و دهات راه می‌افتند می‌گویند خب می‌رویم تهران همه چی هست؛ آب مفت، برق مفت، بیمارستان مفت، مدرسه فراوان، خب می‌روند پنج کیلومتر شش کیلومتر آن ورتر باز همین بساط تکرار می‌شود و شهرستان‌ها خالی می‌شود. این بیچارگی شهر تهران و پایتخت که از همه جا هجوم آوردند و همه چیزش در عسرت است. این چطور می‌شود، به علاوه کشاورزی مملکت که هشتاد درصد تولیدات ما و خوراک ما باید از خارج برسد یک مقدار عمده در نتیجه این است که زارعین پاشدن آمدن به شهرها.

خب حالا این کار را بکنیم؟ – البته خواهیم کرد. نمی‌گویم نمی‌کنیم، چشم‌مان کور می‌کنیم – باعث می‌شود که این نتایج را داشته باشیم.

باید مسئله ترافیک را حل کرد

برنامه صحیح اگر دولت بخواهد اجرا کند این است که اتفاقا از شهرستان‌ها شروع کنند و نه تنها شهرستان‌ها بلکه از دهات اول برای دهات، آن‌ها کمبودشان هم خیلی بیش‌تر است. از آن‌جا شروع کنیم بعد بیاییم شهرستان‌ها بعد بیاییم تهران. ببینید کاری که با دستپاچگی و با عجله باشد، دستوری باشد یک همچین چیز‌هایی تویش درمی‌آید. این مسئله مجانی بودن اتومبیل البته هنوز مثل این‌که امر نفرمودند، خواستند، سر و صداش درآمده، خب آن‌جا عرض شد حضور انورشان که پنج زار پول اتوبوس ندادن دردی را دوا نمی‌کند، ترافیک شهر باید درست بشود. آن بابای بیچاره پنج زار که سهل است حاضر است پنج تومان هم بدهد که زود به دکانش و به کارش و به اداره‌اش و به مزرعه‌اش و به کارخانه‌اش برسد، ترافیک خراب است و همه را هم ناراحت کرده. ما باید مسئله ترافیک را حل کنیم.

اتفاقا یکی از سروران عزیز و عالی‌قدر که آن‌جا تشریف داشتند ایشان هم مثل ما زبان‌شان باز شد و گفتند که عرض کردم اگر اتوبوس را مجانی کنیم ترافیک بدتر می‌شود. من اولین کسی بودم که در سال ۱۳۲۷ در کانون مهندسین درباره مسئله ترافیک شهر سخنرانی کردم که در مجله صنعت چاپ شد و طرح دادم که چه باید کرد و راه اساسی‌اش چیست آن هم در موقعی که ترافیک اصلا به اندازه سنگینی حالا نبود. بعد از خروج از زندان در سال ۱۳۴۶ رئیس دولت سازمان برنامه که از پروژه قبلی من خوشش آمده بود گفت این پروژه را دوباره بیاور و تجدید نظر کن تا آن را عمل کنیم. دومرتبه نشستند روی پروژه که پروژه هم وسیع بود و راحت، اما در آن زمان البته هر چیزی را می‌بایست شاه می‌پسندید و دستور می‌داد البته من نمی‌خواستم این پروژه به اسم من دربیاد و با اسم من عمل شود حالا یا آن آقا جرأت نکرد، ترسید، چون به هر حال اسم من می‌آمد و این مسئله را به شرف عرض برساند یا به شرف عرض رساند و ایشان روی لجاجت و کینه و یا شاید روی مشارکتی که با کمپانی‌های خارجی که پروژه‌های دیگر داشتند داشت، این را نپذیرفت. سال بعد که در شهر پشت ترافیک گیر می‌کردیم که البته از حالا خیلی کمتر بود یک طرح صد درصد انقلابی داشتم به مهندسی که از خودم جوان‌تر بود گفتم که او گفت صداشو درنیار که دوباره به زندانت می‌اندازند، چراکه این طرح مخالف آن‌هاست، چون آن‌ها می‌خواهند به دنیا بگویند که آقا وسایل تجمل و تفریح و ماشین ساختیم که مردم راحت باشند، حالا تو می‌خوای یک طرحی بدی که مردم از ماشیناشون استفاده نکنند، دومرتبه اتوبوس سوار شوند.

خلاصه به نصیحت این مهندس جوان گوش کردیم و صدای این طرح را درنیاوردیم.

اتوبوس به جای ماشین شخصی

آن شب خدمت آقا این طرح را عرض کردم که خیلی ساده است در ساعاتی از روز مثلا ۸ صبح تا ۷ شب در محدوده‌ای از شهر تهران مثلا از خیابان شوش تا خیابان تخت‌جمشید [طالقانی کنونی]یا تخت‌طاووس عبور و مرور تمام ماشین‌های شخصی را که یک نفر پشت رل می‌نشیند و ده متر مربع را اشغال می‌کند قدغن شود. تمام شهر مخصوص و منحصر به اتوبوسی شود که با ۱۵ متر مربع اشغال جا ۷۰ نفر را می‌برد و یا صد نفر را می‌برد و بعد تاکسی‌ها، به این ترتیب با همین اتوبوس‌هایی که داریم پانصد تا هم از ارتش بگیریم و تعدادی هم سفارش بدهیم همه مردم به موقع به جاشون و به خانه‌شون می‌رسند.

حالا بیاییم این پروژه را پیاده کنیم چه مزاحمت‌ها و چه مخالفت‌هایی به همراه خواهد داشت. خوب ما کار انقلابی می‌خواهیم بکنیم و شهرداری دنبال این طرح است، اما آسان نیست. مضافا به این‌که برای پیاده کردن چنین طرحی که خیلی ساده به نظر می‌آید، باید این‌قدر پارکینگ در نقاط مختلف شهر ساخته شود، هزار پیش‌بینی باید بشود و کار آسانی نیست.

هرکس در هر جای مملکت که هست و از هر جا که سربلند می‌کند می‌خواهد خیلی سریع، چون دولت انقلابی است تمام مشکلاتش حل شود. حالا همه دستپاچه‌اند و می‌خواهند خیلی زود مشکلات‌شان برطرف شود که اگر دولت نکند خودشان به سر و کول هم بیفتند که آن وقت چه قال‌هایی برای دولت و مخصوصا برای مملکت چاق بکنند. البته ناشکری و بی‌انصافی است که نگویم سه شب قبل نامه‌ای از برادران اهل سنت بلوچستان دریافت کردم که متن و لحنی بسیار انسانی و منطقی داشت با ذکر این‌که به هیچ وجه ما تجزیه‌طلب نیستیم، ما دشمن شیعه‌ها نیستیم، ما خودمان را جدا از برادران شیعه نمی‌دانیم، ولی تقاضا‌هایی داریم مثلا در جا‌هایی که اکثریت با ماست مدارس فلان‌جور باشد، تعلیمات‌مان فلان باشد… و یک سلسله کار‌هایی که دولت هم می‌کرده و می‌کند و بعد هم از جمله که بابا – حال من نمی‌خواهم که بگویم حتما این‌طور است، حرف‌های آن‌ها را می‌زنم – حرف به خودی خود، اصولی است، که در قانون اساسی جدید ننویسید که مذهب مملکت شیعه اثنی‌عشری است، بنویسید مذهب مملکت اسلام است. حالا بنده خودم هم موافق نیستم، اما حرف، حرف معقولی است بهشان جواب دادیم که آقا همه فرمایشات‌تان را ما منتقل کردیم به شورای عالی طرح‌های انقلاب که مطالعه کنند ببینند این نظر را بپسندند، عین این حرف را به اقلیت‌های ارمنی، آشوری، زردشتی، کلیمی گفتیم آقا اگر شما نسبت به قانون اساسی گذشته حقوق‌تان را پای‌مال‌شده می‌دانید آن‌چه که به نظرتان می‌رسد، این گفتن من دلیل نیست، تضمین نیست که حتما خواهد شد، ولی شما بگویید. قرار است قانون اساسی تجدیدنظر بوشد، شما هم آن‌چه حق برای خودتان می‌دانید، نظر دارید، بفرمایید.

مسئله دستمزد کارگران

مسئله پنجم خیلی کارگران که دستمزد نگرفتند یا کم گرفتند در این ایام اعتصاب، حالا راه افتاد‌ه‌اند دستمزد‌های دریافت‌نکرده را می‌خواهند، فوری هم می‌خواهند مثل همان داستان کریم‌شیریه‌ای که آن دفعه گفتم، پول می‌خواهم، خیلی هم می‌خواهم، تند می‌خواهم، الان هم می‌خواهم، پاداش و عیدی می‌خواهم، سهم سود می‌خواهم و تساوی با کارمندها، خب حال این یک مسئله بغرنج بزرگ که گفتم که هر کدام از این‌ها در حکم یک داغ دل بس است برای قبیله‌ای، یک دولت را کافیست که داغان کند، این آقایان کارگران سه دسته‌اند: کارگران دستگاه‌های دولتی، کارگران بخش خصوصی، ولی بخش خصوصی دایر یا نیمه‌دایر که کارخانه یا تجارتخانه‌اش سر پا هست، سوم بخش خصوصی، ولی آن‌هایی که متروک شده، رها شده، اصلا صاحب و سامانی ندارد و این‌ها هم یکی دو تا نیستند، حالا حرف آقایان کارگرها، برادران عزیز کارگرمان چیست؟ این است که می‌گویند ما اولا کارگریم خب حرف‌شان هم درست است. کارگر تاج سر همه است و حرف عمده‌شان هم این است که ما اعتصاب کردیم و خودتان هم می‌گویید، آیت‌الله هم فرمودند، شما می‌گویید که همین اعتصاب کارگران باعث پیروزی انقلاب شد. خب حق دارند، درست است – بنابراین این دولت هم که دولت انقلاب است باید بدهد سهم سود هم که هر سال مثلا معادل سه ماه یا چهار ماه می‌گرفتیم با آن‌که امسال خودمان شاهد و ناظر بودیم – این را نمی‌گویند خب این حقیقتی است به ماه، چهار ماه این کارخانه‌ها خوابیده بوده، سود که نکرده هیچی فروش هم نکرده و دستمزدهای‌تان را هم اغلب این‌ها داده‌اند، یعنی زیان برده، ولی آن‌ها می‌گویند نه سهم ما یک گوشه‌اش هم نباید سوهان بخورد.
می‌گوییم خب از کجا بگیریم؟ می‌گویند از این کارفرما‌های گردن‌کلفت. می‌گوییم خیلی خوب آن گردن‌کلفت‌ها، آن‌ها را که ما قبول داریم خوردند و بردند نه دولا و سه‌لا بلکه ده‌لا و بیست‌لا، گران فروختند و از همه طرف داشتند، از دربار و دستگاه و فلان، آن‌ها که نیستند همه گذاشتند در رفتند. پول‌ها را هم همه فرستادند خارج، شما هستید و یک عده کارفرما‌های کمابیش مثل شماها، خب این‌ها آخر از کجا بدهند؟! حلال‌زاده‌ها همیشه می‌مانند، به علاوه می‌گوییم خب داداش درست است که تو اعتصاب کرده‌ای، دستت را هم می‌بوسیم، پایت را هم می‌بوسیم، بسیار هم اعتصاب تو بود که گلوی او را خفه کرد، اما آخر خودمان هم می‌دانیم شما دستمزدتان را گرفتید، همچنین… خیلی هم… بله چه عرض کنم… آن بازاری بیچاره، آن صاحب دکان، آن صاحب مغازه، آن که سه ماه، دو ماه، چهار ماه اصلا دکانش بسته بود، کسب نکرد، دیناری درنیاورد، همه‌اش از مایه خورد بعد هم در یک شهر‌هایی مثل رفسنجانی، نجف‌آباد، زنجان، قزوین، سمیرم و اصفهان آمدند دکان‌های‌شان را غارت کردند از بین بردند مال و حال‌شان را داغان کردند، سر و پای‌شان را شکستند، خانه‌شان را خراب کردند، آتش زدند، آخر یک ذره هم انصاف در دنیا خوب چیزی است دیگر. ما والله از آن‌ها خجالت می‌کشیم، قرار هم هست، صورت هم خواستیم از استاندار‌ها که در این شهر‌هایی که در نتیجه هجوم چماق‌به‌دست‌ها و فلان‌ها و فلان‌ها خانه‌ها آتش گرفت صورتی بدهند تا دولت اقلا جبران این خسارت‌ها و آتش‌سوزی‌ها را بکند، اما نه، این‌ها می‌گویند مرغ یک پا دارد بعد هم آن وقت حربه قوی هم در دست دارند، حربه اعتصاب، حربه اجتماع، می‌آیند اداره کار شهرری را مثلا تصرف می‌کنند، تجمع می‌کنند، کارمندان و روسا را هم توقیف می‌کنند، بدین تا دینار آخر را بدین و الا ما این‌جا را تخلیه نمی‌کنیم و نظایرش.

ششم، حفاظت این همه سرمایه و اموال نیز از آن‌چه دولتی است، ایران‌ناسیونال، نورد اهواز، نیشکر کارون، موسسات عظیم هژبر یزدانی، شصت هزار نفر نان‌خور، صد هزار تن تولید شکر در سال، صدوبیست هزار تن گوشت گوسفند در سال، بترکی هی… ده‌ها هزار تن غلات، البته ما دل‌مان برای آن‌ها نسوخته، نمی‌خواهیم هژبر یزدانی یا اموال آن‌ها را حفظ کنیم که خم به ابروی‌شان نیاید، نه، مرزی هم بنده ندارم که از مرزم کسی را نجات بدهم، توی خانه‌ام هم نمی‌توانم، چون خودم هم توی خانه‌ام نمی‌روم، اما مسئله این است که صد‌ها نفر از کارگر این‌ها هستند، نان‌خور هستند. این‌ها مثل بچه که هیچ پستانی جز پستان مادرش را نمی‌شناسند روی به دولت می‌آورند از ما می‌خواهند.
چرخ‌مان را هم چنبر می‌کنند، نمی‌گذارند کاری بکنیم و به علاوه حالا به حق یا به ناحق سرمایه‌ها به این‌ها داده شده، همه این‌ها ورشکسته‌اند، همه این‌ها آن‌قدر بدهی به بانک‌ها دارند که خدا می‌داند حتی بنیاد پهلوی، حتی اموال و املاک خاندان سلطنت، اصلا ورشکسته‌اند، ندارند، مقروض‌اند به دولت. بله… خب خیلی‌ها می‌آیند می‌گویند آقا این‌قدر اسب‌های هر کدام پانصد هزار تومان نمی‌دانم در مثلا صحرای ترکمن‌صحرا دارند از بین می‌روند، رحم کنید به این اسب‌ها آخر پانصد هزار تومن قیمت هر دانه‌اش است، گاو‌هایی که از آمریکا آورده‌اند؛ گاو شیرده، گوسفند، فلان و فلان، می‌گویند اگر به ما رحم نمی‌کنید به این زبون‌بسته‌ها رحم کنید، به این گوسفندها، به علاوه آخر گوشت مملکت، نیشکر مملکت باید از این‌ها تامین بشود، باید این دستگاه‌ها به راه بیفتد، سر پا بشود، حال رسیدگی به حساب این‌ها این امری است جداگانه.

خب کارشان هم که یک شاهی صنار نیست با صد هزار تومن، صد میلیون تومن این‌ها راه نمی‌افتد. آن وقت قوز بالاقوز برای هر کدام این‌ها که ما سرپرست و مدیر و مسئول معین بکنیم، دومرتبه مواجه بشویم به این‌که پسرخاله و رفیق‌شان را این‌جا یا آن‌جا فرستاده‌اند، کسانی که مدیریت دارند زیردستی‌ها راه‌شان نمی‌دهند نمی‌توانند کار بکنند ما ناچاریم از خارج ببریم که بگیریم حساب بانک است این‌ها.
دولت از همه بیچاره‌تر و بی‌پول‌تر است

خلاصه این‌که از همه طرف فشار روی این دولت است. در حالی که دولت از همه بیچاره‌تر و بی‌پول‌تر است و از همه جیبش خالی‌تر است! آخر این اعتصاب‌ها دولت را هم متاثر کرده است. یک قلم از کارخانجات دخانیات؛ دو میلیارد تومن کم‌فروشی داشته، گمرکات کم‌کاری بود، نه میلیارد تومان گمرکات کسر درآمد داشته، نفت صادر نشد بسیار هم لازم بود. آقا هم امر فرمودند، خود ما هم رفتیم، اما یک واقعیتی است پنجاه میلیارد تومن از این رهگذر خزانه ما خالی شده، حالا پول‌هایی که خودشان بردند به کنار، گوشت لخمش را برده‌اند استخوانش را برای ما گذاشته‌اند.

بیش از این روی مشکلات و درد‌ها سرتان را درد نمی‌آورم، ولی باید این را هم بگویم که خیلی هم کار‌های بزرگ کردیم. خیلی هم جان کندیم خیلی هم کار‌های انقلابی کردیم که به نظر نمی‌آید. نمی‌خواهیم منت بگذاریم، صورت خواسته بودم متاسفانه نرسید که به من بدهند فکر می‌کنم بیش از سی نفر را برای سرپرستی ادارات دولتی و جا‌هایی را که از یتیم‌های گردن‌کلفت به ما رسیده معین کرده‌ایم که کار آسانی نیست توی این مملکت قحط‌الرجال.

هفته‌های اول ما هر روز هیأت وزرا داشتیم حالا یک ذره الحمدالله کار‌ها دارد روبه‌راه می‌شود، هفته‌ای سه روز هیأت وزرا داریم هر جلسه سه ساعت چهار ساعت با یک کوه از مشکلات و یک دریای وسیع از مسائل عجیب و غریب و هر روزی به طور متوسط چهار تا پنج تصویب‌نامه یا لایحه قانونی گذراندیم که این لوایح و تصویب‌نامه‌ها تمام در جهت اصلاح و تغییر و مقدمات انقلاب است، انقلابی که در حدود نظام هنوز موجود – نمی‌گویم نظام سلطنتی – نظام مشروطیت منهای سلطنت و قوانین موجود –، چون از قوانینی که تصویب نشده ما حق نداریم اصلا استفاده کنیم – در همان نظام ما داریم می‌گذرانیم و استفاده می‌کنیم و می‌دهیم.

وزیر دفاع را کچل کردند

خب خیلی کار‌ها شده انحلال دیوان کشور، انحلال هیأت امنا‌های دانشگاه‌ها که فقط وسیله پول رساندن، اتومبیل دادن و فوق‌العاده و این بساط‌ها بوده‌اند، زیر و رو کردن دادگستری، صرفه‌جویی‌های کلان در وزارتخانه‌ها و ادارات و ادغام کردن آن‌ها، تقلیل نظام وظیفه که واقعا هم اتلاف وقت بود و خرج، از دو سال به یک سال. حالا می‌آیم به همین نکته اشاره می‌کنم که چه به سرما آوردند. خواستیم صواب کنیم کباب شدیم. گفتیم سه سه بار به نه بار غلط کردیم، دیگر از این غلط‌ها نمی‌کنیم، دیگر انقلاب نمی‌کنیم، چه شد؟ اعلام شد، اما یک نفر برای نمونه توی این جوان‌های مملکت یک تلفنی، نامه‌ای، پیغامی نداد که آقای وزیر دفاع ملی دستت درد نکند که یک سال به ما عمر دادی، اما همان فردایش سربازان وظیفه توی سربازخانه‌ها راه رفتند که چرا دوره ما را یک سال نمی‌کنید، آن‌ها مگر تخم دوزرده کرده‌اند، مگر آن‌ها اولاد عقدی هستند ما صیغه هستیم. جنجال، وزیر دفاع ملی را بیچاره کردند. هنوز خبری نشده در جا‌های بد آب و هوا هیچ دکتری پا نمی‌گذاشته. وزارت بهداری که وسیله نداشته با هر مبلغی کسی را استخدام کند فقط این دکتر‌های نظام وظیفه در آن‌جا‌ها خدمت می‌کرده‌اند، این‌ها همه راهی تهران شده‌اند. یک دفعه بیمار و بیچاره و مجروح را بی‌دکتر و بی‌دوا گذاشته‌اند. توی خیابان سر و صدا راه انداختند، تیر در کردند شهر را به هم زدند که آقا ما هم همین حالا…

آقای وزیر دفاع ملی آمد تو هیأت وزرا که این‌ها مرا دیگر کچل کردند یک طرح دیگر آوردند، گفتیم نه آقا جایی نیست که عقب‌نشینی بکنیم، مملکت مگر مال ماست مال همه است ما خیانت نمی‌کنیم ما پیش‌قدم نمی‌شویم که مملکت بدون سرباز و سربازخانه باشد، ما پادگان‌ها را خالی نمی‌کنیم، بگذار آن‌ها بکنند، یک ذره هم عقب‌نشینی نمی‌نکین. همان طرحی که دادیم وقتی سربازان به سربازخانه‌ها به درمانگاه‌ها رفتند آن وقت این‌ها را به تدریج مرخص می‌کنیم هی می‌گویند انقلاب… انقلاب را مگر باید فقط دولت بکند ملت نباید انقلاب بکند؟!
انقلاب تمام نشده

اما حالا برمی‌گردم به جنبه مثبت مطلب. منشأ این مشکلات مسئله اصلی مملکت و چاره‌جویی چیست؟ به نظر بنده منشأ این است که بعضی‌ها، اقلیت‌هایی تصور می‌کنند انقلابی بود و پیروز شد و خودشان را هم مثل فاتحینی می‌دانند که وارد سرزمینی شده‌اند پر از نعمت و طراوت، فکر می‌کنند کاری فعلاا ندارند جز این‌که بریزند سر این غنایم، تقسیم غنیمت بکنند و هرکسی آن‌چه را که از او گرفته بودند پس بگیرد، بعد هم راحت بگیرند بخوابند و کیف بکنند. در صورتی که انقلاب تمام نشده، سر گنده زیر لحاف است، درست است که مرحله پرمخاطره اول تمام شده، ولی مرحله مشکلش حالاست که مرحله مثبت و سازندگی است که مانده. وقتی امام به همه ما‌ها می‌گفت که انقلاب را تمام قشر‌های مملکت انجام دادند چه شهری چه دهاتی، چه روشنفکر چه روحانی، چه بازاری چه کارگر، چه کارمند و چه سنی و چه شیعه، هیچ‌کدام قصد تعارف نداشتیم، مجامله نبود واقعا عقیده‌مان این بود، تمام قشر‌های مملکت دست به دست هم دادند منتها به نوبت که اول اولی‌اش همان‌طور که در دانشگاه گفتم دانشجویان بودند که هیچ وقت مبارزه‌شان قطع نشد از زمان کودتا به این طرف و بالاخره ما به این پیروزی رسیدیم. این شوخی نیست همان‌طوری که نتیجه همبستگی و همدردی و اتحاد و هم‌کاری و هم‌زبانی تمام قشر‌های مملکت باعث پیروزی در مرحله اول [ناخوانا]شد در این مرحله هم باید تمام قشر‌ها شرکت کنند، اگر آن دانشجو بگوید نه من تا خودم رئیس دانشگاه معین نکنم نمی‌روم سر کلاس، آن کارگر بگوید حاضر نیستم مو لای درز دستمزد و پاداشم برود، حاضر نیستم حتی یک مقدارش را نسیه بگیرم و الا وزارتخانه را آتش می‌زنم، آن برادر عزیز ترکمن ما به جرم این‌که شما‌ها شهری هستید و غیرترکمن هستید آمدید این‌جا؛ بنابراین از خانه و مزرعه بیرون‌تان می‌کنند، یا عشایر جا‌های دیگر این‌طور بگویند، یک عده‌ای باز به نام کمیته امام بروند اراضی دیگری را ضبط بکنند با زور اسلحه، آن انقلابی‌مان یک کار را بکند، کارگر یک کار، خانم‌ها سر یک کلمه این جنجال را راه بیندازند، شهر را روی سرشان بریزند خب چه می‌شود؟! این را اسمش را می‌گذارید هم‌کاری؟! شما ملت که این امتحان را دادید به پیروزی رساندید اگر حالا نکنید زبانم لال خدای نکرده اگر مملکت به هم بریزد کودتا بشود، شاه برگردد، خارجی و داخلی بیایند ایران را قطعه قطعه بکنند یکجا به حمایت از کرد‌ها یا بلوچ‌ها یا افغان‌ها یا عرب‌ها یا ترک‌ها چه می‌شود، برادر عزیز ترکمن و کرد، خانم محترم، کارگر عزیز دل‌بند این ره که تو می‌روی به ترکستان است، آن دفعه هم گفتم نکنید کاری که نه از تاک، نشان ماند و نه از تاک‌نشان.

همان‌طور که در آن مرحله دست به دست هم دادید در این مرحله هم باید همین‌طور باشد، چاره‌ای نیست جز این‌که دندان روی جگر بگذاریم همه‌مان، صبر کنیم قبول کنیم که هنوز درد هست مشکلات هست، کمبود هست، کسری هست، هنوز باید محرومیت بپذیریم، هنوز باید فداکاری بکنیم، در دولت در انتصاباتش نقض هست، کسر هست، خطا هست، جا برای انتقاد هست، ولی این‌ها را باید بدانیم؛ وقت می‌خواهد فرصت می‌خواهد و کمک و هم‌کاری می‌خواهد تا این‌ها درست بشود، باید ادامه پیدا کند. 
ما اطلاعاتی داریم که افرادی از خارج راه افتادند در داخل هم هستند البته متفرق‌اند، قلیل‌اند روی تشکیلات منظمی که یک دولت خارجی این‌ها را بسیج کرده باشد شاید نباشد، ولی دق دلی دارند، انتقام دارند، هنوز خیال‌های خام در سر دارند این‌ها می‌آیند در دسته‌جات شما لابه‌لای شما، در داخل مملکت، توی کارگر‌ها می‌آیند، ظاهرا دل‌سوزی می‌کنند، دایه مهربان‌تر از مادر می‌شوند، اطلاع داریم کسانی هستند از بین دانشجویان دانشگاه راه می‌افتند در دهات رفتند در کارخانه‌ها می‌روند در صورتی که باید سر کلاس‌های‌شان باشند، کردستان و ترکمنستان و جا‌های دیگر می‌روند، میان خانم‌ها می‌روند، از این اجتماعات سوءاستفاده می‌کنند، حرف‌هاشان را در زبان و در دهان شما می‌گذارند آن‌چه این‌ها می‌کنند و آن‌چه خارجی می‌کند، این‌ها مار‌های زخمی شده‌اند و الحمدالله هر روز هم روی زخم‌شان نمک پاشیده می‌شود، این‌ها روی حساب شخصی هم که شده نمی‌خواهند که ملت ایران مستقل و آزاد بشود، آباد بشود، هشیار و بیدار باشید. آلت دست این‌ها نشوید البته باز هم تکرار می‌کنم برای مایوس کردن به هیچ وجه نیست، ملت و مملکت ما در جریان این دو ساله از گردنه‌ها، دره‌ها و خطرات خیلی خیلی عظیم‌تر و مخوف‌تر گذشته، این را هم باز پشت سر خواهد گذاشت، ولی خب به شرط این‌که بپذیرید که هنوز به خانه مقصود و سرزمین معهود نرسیدیم حوصله و سازگاری و هم‌کاری داشته باشید. 
توکل و عزم راسخ و تصمیم و استواری را از رهبری عالی‌قدرمان امام خمینی یاد بگیرید. خوب یادم هست در این جریان یک سال و نیم اخیر مخصوصا که خبرنگاران خارجی زیاد می‌آمدند اولش کم و بعد زیادتر، در آن گیر و دار‌ها و در آن حالات بحرانی در آن حمله‌ها خب خبر‌هایی می‌گرفتند و مصاحبه‌ای می‌کردند و مطالبی تهیه می‌کردند، کمابیش هم غالب‌شان یک هم‌دردی و سمپاتی پیدا کرده بودند بعد خداحافظی می‌کردند، خداحافظی‌های‌شان همه‌اش به صورتی بود که این خداحافظی آخرین است، ولی بعد از یک دو هفته سر و کله‌شان باز پیدا می‌شد، یک لبخندی آن‌ها و لبخندی ما می‌زدیم که بله دومرتبه آمدیم، الحمدالله جستیم، از این هم ان‌شاءالله می‌جهیم. در قرآن آمده که ایمان، عمل کار و کوشش و زحمت صحیح، بعد هم حق‌خواهی، حسن‌نیت، صبر و رحمت و لطف و محبت و دوستی. والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته.


انتخاب

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد