طلسمات

خانه » همه » مذهبی » روش مرابطه و محاسبه نفس

روش مرابطه و محاسبه نفس


روش مرابطه و محاسبه نفس

۱۳۹۴/۰۵/۱۸


۱۰۵۷ بازدید

روش مرابطه و مراقبه نفس چیست؟

دوست گرامی. روشی که در روش های اخلاقی و خودسازی به آن توصیه می شود روش مرابطه با نفس و محاسبه است. برای آشنایی با این روش مطلب زیر را دقیق مطالعه کنید. موفق باشید. الف. مشارطه
نخستین گامی که علمای بزرگ اخلاق بعد از توبه ذکر کرده اند، همان «مشارطه » است، و منظور از آن شرط کردن با نفس خویش است با تذکرات و یادآوری هایی که همه روز تکرار شود، و بهترین وقت آن را بعد از فراغت از نماز صبح و نورانیت به انوار این عبادت بزرگ الهی دانسته اند.
به این طریق،که نفس خویش را مخاطب قرار دهد و به او یاد آور شود که من جز سرمایه گرانبهای عمر کالایی ندارم،و اگر از دست برود تمام هستیم از دست رفته، و با یاد آوری سوره شریفه «و العصر ان الانسان لفی خسر» به نفس خویش بگوید: با از دست رفتن این سرمایه، من گرفتار خسران عظیم می شوم، مگر این که کالایی از آن گرانبهاتر به دست آورم، کالایی که در همان سوره در ادامه آیات آمده است: «الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر; مگر کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند، و یکدیگر را به حق سفارش کرده و یکدیگر را به شکیبائی و استقامت توصیه نموده اند!
باید به خود بگوید: «فکر کن عمر تو پایان یافته، و از مشاهده حوادث بعد از مرگ و دیدن حقایق تلخ و ناگواری که با کنار رفتن حجابها آشکار می شود سخت پشیمان شده ای و فریاد بر آورده ای «رب ارجعون لعلی اعمل صالحا فیما ترکت; ای (فرشتگان) پروردگار، شما را به خدا مرا باز گردانید تا عمل صالح انجام دهم در برابر کوتاهیهایی که کردم!» (سوره مؤمنون، آیه 100)
باز فرض کن پاسخ منفی «کلا» را از آنها نشنیدی و به در خواست تو عمل کردند و امروز به جهان بازگشته ای، بگو چه کاری برای جبران کوتاهیها و تقصیرات گذشته می خواهی انجام دهی؟!
سپس به نفس خویش در مورد اعضاء هفتگانه، یعنی چشم و گوش و زبان و دست و پا و شکم و فرج (1) نیز سفارش کن و بگو اینها خدمتگزاران تو، و سر بر فرمان تو دارند، آیا می دانی جهنم هفت در دارد، و از هر دری گروه خاصی از مردم وارد می شوند؟ و آیا می دانی که این درهای هفتگانه احتمالا برای کسانی است که با این اعضای هفتگانه عصیان کنند، بیا و با کنترل دقیق این اعضاء درهای دوزخ را به روی خود ببند، و درهای بهشت را به روی خود بگشا!
و نیز سفارش مراقبت از اعضای خود را به نفس بنما، که این نعمتهای بزرگ الهی را در طریق معصیت او به کار نگیرد و این مواهب عظیم را تنها وسیله طاعت او قرار دهد.
از بعضی از دعاهای امام سجاد علیه السلام در صحیفه سجادیه بر می آید که آن بزرگوار نیز عنایت خاصی به مساله «مشارطه » داشته اند.
در دعای سی و یکم، دعای معروف توبه، در پیشگاه خداوند عرض می کند: «ولک یا رب شرطی الا اعود فی مکروهک، و ضمانی ان لا ارجع فی مذمومک و عهدی ان اهجر جمیع معاصیک; پروردگارا! شرطی در پیشگاه تو کرده ام که به آنچه دوست نداری، باز نگردم، و تضمین می کنم به سراغ آنچه را تو مذمت کرده ای نروم و عهد می کنم که از جمیع گناهانت دوری گزینم.»
از آیات قرآن نیز استفاده می شود که یاران پیامبر صلی الله علیه و آله درباره مسائل مهم با خدا عهد و پیمان داشتند که آن نیز نوعی مشارطه است، در آیه 23 سوره احزاب می خوانیم: «من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدواالله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا; در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بسته اند صادقانه ایستاده اند، بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند) و بعضی دیگر در انتظارند و هرگز تبدیل و تغییری در عهد و پیمان خود ندادند!» (2)
این در حالی بود که بعضی دیگر با خدا عهد می بستند و شرط می کردند و آن را می شکستند. در همان سوره احزاب، در آیه 15، چنین می خوانیم: « ولقد کانوا عاهدوا الله من قبل لایولون الادبار و کان عهد الله مسئولا; (گروهی که در جنگ احزاب مردم را به بازگشت از میدان تشویق می کردند) پیش از آن با خدا عهد کرده بودند که پشت به دشمن نکنند، و عهد الهی مورد سؤال قرار خواهد گرفت (و همگی در برابر آن مسؤولند)!»
در حدیثی از امام امیرمؤمنان علی علیه السلام می خوانیم: « من لم یتعاهد النقص من نفسه غلب علیه الهوی، و من کان فی نقص فالموت خیر له; کسی که بررسی نقصان نفس خویش نکند، هوای نفس بر او چیره می شود; و کسی که پیوسته در حال سقوط و نقصان است، مرگ برای او بهتر است!» (3)
کوتاه سخن این که: «مشارطه » از گامهای مهمی است که برای تهذیب اخلاق برداشته می شود; و بدون آن، ابرهای تیره و تار غفلت و غرور، سایه تاریک و شوم خود را بر دل و جان آدمی می افکند، و نجات او بسیار مشکل است.
ب. مراقبه
«مراقبه » از ماده «رقبه » به معنی «گردن »، گرفته شده و از آنجا که انسان به هنگام نظارت و مواظبت از چیزی گردن می کشد، و اوضاع را زیر نظر می گیرد، این واژه بر معنی نظارت و مواظبت و تحقیق و زیر نظر گرفتن چیزی، اطلاق شده است.
این واژه در تعبیرات علمای اخلاق در مورد «مراقبت از خویشتن » به کار می رود، و مرحله ای است بعد از «مشارطه » یعنی انسان بعد از عهد و پیمان با خویش برای طاعت فرمان الهی و پرهیز از گناه باید مراقب پاکی خویش باشد، چرا که اگر غفلت کند، ممکن است تمام شرط و پیمانها به هم بریزد.
البته پیش از آن که انسان مراقب خویش باشد، فرشتگان الهی مراقب اعمال او هستند; قرآن مجید می فرماید:: «و ان علیکم لحافظین ; بی شک حافظان و مراقبانی بر شما گمارده شده است (که اعمال شما را به دقت زیر نظر دارند)!» (سوره انفطار، آیه 10)
در اینجا منظور از «حافظین » همان حافظان و مراقبان اعمال است به قرینه آیات بعد که می فرماید: «یعلمون ما تفعلون; آنها می دانند شما چه می کنید.» (4)
و در آیه 18 سوره ق می فرماید: «مایلفظ من قول الالدیه رقیب عتید; انسان هیچ سخنی را تلفظ نمی کندمگر این که نزد آن فرشته ای مراقب و آماده برای انجام ماموریت است.»
و از آن بالاتر، خداوند عالم و قادر، همیشه و در همه جا مراقب اعمال ما است.
در آیه 1 سوره نساءمی خوانیم:«ان الله کان علیکم رقیبا;به یقین خداوندمراقب شماست!»
همین معنی در آیه 52 سوره احزاب نیز آمده است; می فرماید: «و کان الله علی کل شی ء رقیبا; و خداوند ناظر و مراقب هر چیزی است!»
و در آیه 14 سوره علق می خوانیم: «الم یعلم بان الله یری; آیا انسان نمی داند که خداوند (همه اعمالش را) می بیند؟!»
و در آیه 21 سوره سبا آمده است: «و ربک علی کل شی ء حفیظ; پروردگار تو نگهبان و مراقب هر چیز است.»
ولی سالکان راه خدا، و رهروان راه دوست که پیوسته در طریق تقوا و تهذیب نفوس گام بر می دارند، پیش از آن که فرشتگان خداوند مراقب اعمال آنها باشند خودشان مراقب اعمالشان هستند.
و به تعبیر دیگر، این مراقبت از درون می جوشد، نه از برون; و به همین دلیل، تاثیر آن، بسیار زیاد، و نقش آن فوق العاده مهم است. البته توجه به «مراقبت از برون » سبب می شود که پایه های «مراقبت از درون » محکم گردد.
در حقیقت انسان در این دنیا به کسی می ماند که دارای گوهرهای گرانبهایی است و از یک بازار آشفته می گذرد، و می خواهد با آن بهترین متاعها را بری خود تهیه کند در حالی که اطرافش را دزدان و شیادان گرفته اند، چنین کسی اگر لحظه ای از سرمایه نفیس خویش غافل گردد، آن را به غارت می برند، و او می ماند و یک عالم اندوه و افسوس.
دقیقا همین گونه است، شیاطین جن و انس در این جهان انسان را احاطه کرده اند و هوا و هوسهای درون او را به سوی خود می خوانند، اگر خویش را به خدا نسپارد و مراقب اعمال خویش نباشد سرمایه ایمان و تقوای او به غارت می رود و دست خالی از این جهان به سرای دیگر منتقل خواهد شد.
در آیات قرآن و روایات اسلامی اشارات فراوانی نسبت به این مرحله آمده است; از جمله:
1- در آیه 14 سوره علق می خوانیم: «الم یعلم بان الله یری; آیا انسان نمی داند که خدا او و اعمالش را می بیند» که هم اشاره به مراقبت پروردگار نسبت به اعمال انسان است، و هم این که او باید مراقب خویش باشد.
و در جای دیگر خطاب به مؤمنان می فرماید: «یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد و اتقوا الله ان الله خبیر بما تعملون; ای کسانی که ایمان آورده اید! از (مخالفت) خدا بپرهیزید و هر کس باید بنگرد تا برای فردایش چه چیز از پیش فرستاده و از (مخالفت) خدا بپرهیزید که خداوند از آنچه انجام می دهید آگاه است.» (سوره حشر، آیه 18)
جمله و لتنظر نفس ما قدمت لغد در واقع همان مفهوم مراقبه را می رساند.
همین معنی در جای دیگر قرآن، در شکل محدودتری بیان گردیده، می فرماید: «فلینظر الانسان الی طعامه; انسان باید به طعام خویش بنگرد (و مراقب باشد که آیا از طریق حلال آنها را فراهم ساخته یا از طریق حرام)!» (سوره عبس، آیه 24) (5)
2- در حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه و آله می خوانیم که در تفسیر احسان (در آیه شریفه ان الله یامر بالعدل و الاحسان) فرمود: «الاحسان ان تعبد الله کانک تراه فان لم تکن تراه فانه یراک; نیکوکاری به این است که آن چنان خدا را پرستش کنی که گویی او را می بینی، و اگر تو او را نمی بینی او تو را می بیند.» (6)
بدیهی است که توجه به این حقیقت که خداوند در همه جا و در هر حال و در هر زمان، ناظر و شاهد و مراقب اعمال ما است، روح مراقبت را در ما زنده می کند، تا پیوسته مراقب اعمال خویش باشیم.
3- در حدیث دیگری از امیرمؤمنان علی علیه السلام آمده است که فرمود: «ینبغی ان یکون الرجل مهیمنا علی نفسه، مراقبا قلبه، حافظا لسانه; سزاوار است انسان بر خویشتن مسلط و همیشه مراقب قلب خود و نگاهدار زبان خویش باشد!» (7)
4- در حدیثی از امام صادق علیه السلام چنین نقل شده است: «من رعی قلبه عن الغفلة و نفسه عن الشهوة و عقله عن الجهل، فقد دخل فی دیوان المتنبهین، ثم من رعی عمله عن الهوی، و دینه عن البدعة، و ماله عن الحرام فهو من جملة الصالحین; کسی که مراقب قلبش در برابر غفلت، و نفسش در برابر شهوت، و عقلش در مقابل جهل باشد، نام او در دفتر بیداران و آگاهان ثبت می شود، و آن کسی که مراقب عملش از نفوذ هوا پرستی و دینش از نفوذ بدعت، و مالش از آلودگی به حرام بوده باشد در زمره صالحان است.» (8)
5- در حدیث قدسی می خوانیم خداوند می فرماید: «یا بؤسا للقانطین من رحمتی، و یا بؤسا لمن عصانی و لم یراقبنی; بدا به حال کسانی که از رحمت من مایوس شوند، و بدا با حال کسی که نافرمانی من کند، و مراقب (حضور) من نباشد.» (9)
6- دریکی از خطب امیرمؤمنان علی علیه السلام آمده است:«فرحم الله امرء راقب ربه وتنکب ذنبه،وکابر هواه،وکذب مناه;خدارحمت کند کسی راکه(دراعمال خویش) مراقب پروردگارش باشد، واز گناه بپرهیزد و با هوای نفس خویش مبارزه کند و آرزوهای واهی را تکذیب نماید.» (10)
7- در نهج البلاغه نیز آمده است: « فاتقوا الله عباد الله تقیة ذی لب شغل التفکر قلبه … و راقب فی یومه غده; پس تقوای الهی پیشه کنید ای بندگان خدا، تقوای اندیشمندی که تفکر قلب او را به خود مشغول داشته … و امروز مراقب فردا (ی قیامت) خویش است.» (11)
آری! «مراقبت » از خویشتن یا پروردگار یا قیامت که در این روایات آمده همه به یک معنی است; یعنی، مراقب اعمال و اخلاق خویش بودن، و نظارت دقیق بر آن داشتن، و همه روز و در همه حال و در هر جا به کارهایی که از وی سر می زند، توجه کند.
کوتاه سخن این که: رهروان راه حق و سالکان طریق الی الله باید بعد از «مشارطه »، یعنی عهد و پیمان بستن با خود و خدای خویش جهت اطاعت و بندگی حق و تهذیب نفس، بطور مداوم مراقب خود باشند که این پیمان الهی شکسته نشود، و درست همانند طلبکاری که از همپیمانانش مطالبه پرداخت دیون می کند، از نفس خویش مطالبه وفای به این عهد الهی را بنماید; بدیهی است هرگونه غفلت سبب عقب ماندگی و ضرر و زیان فاحش است، همان گونه که اگر انسان در مطالبات مادی اش کوتاهی کند، به آسانی سرمایه های خود را از دست می دهد، بخصوص این که در برابر افرادی فریبکار و فرصت طلب قرار گیرد.
ج. محاسبه
چهارمین گامی که علمای اخلاق برای رهروان این راه ذکر کرده اند، محاسبه است; و منظور این است که هر کس در پایان هر سال یا ماه و هفته و یا در پایان هر روز به محاسبه کارهای خویشتن بپردازد، و عملکرد خود را در زمینه خوبیها و بدیها، اطاعت و عصیان، خدا پرستی و هوا پرستی دقیقا مورد محاسبه قرار دهد، و درست مانند تاجر موشکاف و دقیقی که همه روز یا هر هفته و هر ماه و هر سال به حسابرسی تجارتخانه خود می پردازد و سود و زیان خویش را از دفاتر تجاری بیرون می کشد و ترازنامه و بیلان تنظیم می کند، به یک محاسبه الهی و معنوی دست زند و همین کار را در مورد اعمال و اخلاق خویش انجام دهد.
روشن است محاسبه چه در امر دین باشد یا دنیا یکی از دو فایده مهم را دارد: اگر صورتحساب، سود کلانی را نشان دهد، دلیل بر صحت عمل و درستی راه و لزوم تعقیب آن است; و هر گاه زیان مهمی را نشان دهد دلیل بر وجود بحران و خطر و احتمالا افراد مغرض و دزد و خائن و یا خطا کار و ناآگاه در تجارتخانه اوست که باید هر چه زودتر برای اصلاح آن وضع کوشید.
در این زمینه نیز در منابع اسلامی اعم از آیات و روایات اشارات پر معنایی دیده می شود.
آیات زیادی از قرآن خبر از وجود نظم و حساب در مجموعه جهان آفرینش می دهد، و انسانها را به دقت و اندیشه در این نظم و حساب دعوت می کند; از جمله، می فرماید:
«و السماء رفعها و وضع المیزان- ان لاتطغوا فی المیزان; آسمان را برافراشت و میزان و قانون در آن گذاشت، تا در میزان طغیان نکنید (و از مسیر عدالت و حساب منحرف نشوید)!» (الرحمن، آیات 7 و 8).
در جای دیگر می خوانیم: «و کل شی ء عنده بمقدار; و هر چیز نزد او (خدا) مقدار معینی (حساب روشنی) دارد..» (سوره رعد، آیه 8).
و نیز می فرماید: «و ان من شی ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم; و خزائن همه چیز فقط نزد ما است و ما جز به اندازه معین آن را نازل نمی کنیم.» (سوره حجر، آیه 21)
از سوی دیگر قرآن مجید در آیات متعددی از حساب دقیق روز قیامت خبر داده است; از جمله، از زبان لقمان حکیم خطاب به فرزندش چنین نقل می کند: « یا بنی انها ان تک مثقال حبة من خردل فتکن فی صخرة او فی السموات او فی الارض یات بها الله ان الله لطیف خبیر; پسرم! اگر به اندازه سنگینی دانه خردلی (کار نیک یا بد) باشد و در دل سنگی یا در (گوشه ای) از آسمانها و زمین قرار گیرد، خداوند آن را (در قیامت برای حساب) می آورد; خداوند دقیق و آگاه است!» (سوره لقمان، آیه 16).
و نیز می فرماید: « و ان تبدوا ما فی انفسکم او تخفوه یحاسبکم به الله; اگر آنچه را در دل دارید آشکار کنید یا پنهان نمایید، خداوند شما را بر طبق آن محاسبه می کند.» (سوره بقره، آیه 284).
این مساله بقدری مهم است که یکی از نامهای روز قیامت، «یوم الحساب » است: «ان ال-ذین یضلون عن سبیل الله له-م عذاب شدید بما نسوا یوم الحساب; کسانی که از راه خدا منحرف می شوند، به خاطر فراموش کردن روز حساب عذاب شدیدی دارند!» (سوره ص، آیه 26)
مساله حساب در قیامت بقدری روشن و آشکار است که انسان را در آنجا حسابرس خودش می سازند، و به او گفته می شود: «اقرء کتابک کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا; (در آن روز به انسان گفته می شود) نامه اعمالت را بخوان، کافی است که امروز خود حسابگر خود باشی!» (سوره اسراء، آیه 14).
با این حال و با توجه به این شرایط که همه چیز در دنیا و آخرت دارای حساب است، چگونه انسان می تواند از حساب خویش در این جهان غافل بماند; او که باید فردا به حساب خود برسد چه بهتر که در این دنیا ناظر بر حساب خویش باشد; او که می داند همه چیز در این جهان حساب و کتابی دارد چرا خود را از حساب و کتاب دور دارد؟!
بنابراین، مجموعه آیات فوق و مانندآن این پیام مهم را برای همه انسانها دارد که هرگز محاسبه را فراموش نکنید، و اگر می خواهید بارشما فردا سبک باشد، در این جهان به حساب خویش برسید، پیش از آن که در آن جهان به حساب شما برسند.
در روایات اسلامی، مساله از این هم گسترده تر است; از جمله:
1- درحدیث معروف رسول خدا صلی الله علیه و آله می خوانیم:«حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا و زنوها قبل ان توزنوا و تجهزوا للعرض الاکبر;خویشتن را محاسبه کنید پیش از آن که به حساب شما برسند و خویش را وزن کنید قبل از آن که شما را وزن کنند! (و ارزش خود را تعیین کنید پیش از آن که ارزش شما را تعیین نمایند) و آماده شوید برای عرضه بزرگ (روز قیامت)!» (12)
2- در حدیث دیگر از همان حضرت خطاب به ابوذر می خوانیم: « یا اباذر حاسب نفسک قبل ان تحاسب فانه اهون لحسابک غدا وزن نفسک قبل ان توزن …; ای ابوذر! به حساب خویش برس، پیش از آن که به حساب تو برسند، چرا که این کار برای حساب فردای قیامت تو آسانتر است، و خود را وزن کن پیش از آن که تو را وزن کنند!» (13)
3- در حدیثی از امیرمؤمنان علی علیه السلام می خوانیم که فرمود: « ما احق للانسان ان تکون له ساعة لایشغله شاغل یحاسب فیها نفسه، فینظر فیما اکتسب لها و علیها فی لیلها و نهارها; چقدر شایسته است که انسان ساعتی برای خود داشته باشد، که هیچ چیز او را به خود مشغول نسازد و در این ساعت، محاسبه خویش کند و بنگرد چه کاری به سود خود انجام داده و چه کاری به زیان خود، در آن شب و در آن روز.» (14)
در این حدیث بوضوح مساله محاسبه در هر روز، آن هم در ساعتی که فراغت بطور کامل حاصل باشد، آمده است; و این امر از شایسته ترین اموربرای انسان شمرده شده است.
4- همین معنی درحدیث امام صادق علیه السلام به شکل دیگری آمده است، می فرماید:«حق علی کل مسلم یعرفنا، ان یعرض عمله فی کل یوم و لیلة علی نفسه، فیکون محاسب نفسه، فان رای حسنة استزاد منها و ان رای سی-ئة استغ-فر منها لئلا یخزی یوم القیامة; بر هر مسلمانی که معرفت ما را دارد لازم است که اعمال خود را در هر روز و شب، بر خویشتن عرضه بدارد، و حسابگر نفس خود باشد; اگر حسنه ای مشاهده کرد برای افزودن آن کوشش کند، و اگر سیئه ای ملاحظه نمود از آن استغفار نماید، مبادا روز قیامت رسوا گردد!» (15)
5- همین معنی از امام کاظم علیه السلام به گونه دیگری روایت شده است; فرمود: «یاهشام لیس منا من لم یحاسب نفسه فی کل یوم فان عمل حسنة استزاد منه و ان عمل سیئا استغفر الله منه و تاب; کسی که هر روز به حساب خویش نرسد از ما نیست، اگر کار خوبی انجام داده از خدا توفیق فزونی طلبد (و خدا را بر آن سپاس گوید)و اگر عمل بدی انجام داده استغفار کند و به سوی خدا برگردد و توبه کند!» (16)
روایات در این زمینه فراوان است، علاقه مندان می توانند برای توضیح بیشتر به مستدرک الوسائل، کتاب الجهاد، ابواب الجهادالنفس، مراجعه نمایند. (17)
این روایات بخوبی نشان می دهد که مساله محاسبه نفس در اسلام از اهمیت والائی برخوردار است، و کسانی که اهل محاسبه نفس نیستند، از پیروان راستین ائمه اهل بیت علیهم السلام محسوب نمی شوند!
در این روایات به فلسفه و حکمت این کار نیز بروشنی اشاره شده است که این کار می تواند مایه فزونی حسنات، و جلوگیری از سیئات و جبران آنها گردد، و از سقوط انسان در گرداب هلاکت و غرق شدن در دریای غفلت و بی خبری جلوگیری کند.
راستی چرا ما با امور مادی و معنوی حداقل یکسان برخورد نکنیم؟! امور مادی ما حساب و کتاب و دفترروزنامه و دفتر انبار و دفتر کل و دفاتر دیگر دارد،ولی برای امور معنوی حتی حاضر به یک حساب به اصطلاح سرانگشتی نیز نباشیم، در حالی که امور معنوی به درجات بالاتر و والاتر است و اصولا قابل مقایسه با امور مادی نیست! به همین دلیل، در حدیث پر معنایی از پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله می خوانیم: «لایکون العبد مؤمنا حتی یحاسب نفسه اشد من محاسبة الشریک شری-که، و السید عبده ; انسان هرگز اهل ایمان نخواهد شد مگر این که در حسابرسی خویش سختگیر باشد; حتی سختگیرتر از حساب شریک نسبت به شریکش و مولی نسبت به غلامش!» (18)
این موضوع به اندازه ای مهم است که حتی جمعی از بزرگان کتابهائی در موضوع «محاسبة النفس » نوشته اند، از جمله محاسبة النفس مرحوم سید بن طاووس حلی (متوفای سنه 664 ه . ق) و محاسبه النفس مرحوم کفعی (از علمای قرن نهم هجری) و محاسبة النفس فی اصلاح عمل الیوم و الاعتذار من الامس مرحوم حاج میرزا علی حائری مرعشی (متوفای 1344 ه . ق ) و محاسبه النفس سید علی مرعشی (متوفای 1080 ه . ق) است. (19)
در اینجا اشاره به چند نکته لازم به نظر می رسد:
1- در این که چگونه باید نفس را «محاسبه » کرد
و خویشتن را پای حساب حاضر نمود و مورد باز خواست قرار داد; بهترین طریق همان است که در حدیثی از امیرمؤمنان علی علیه السلام نقل شده که بعد از نقل حدیث پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله که فرمود: «اکیس الکیسین من حاسب نفسه; عاقل ترین مردم کسی است که به محاسبه خویش پردازد» مردی از آن حضرت پرسید «یا امیرالمؤمنین و کیف یحاسب الرجل نفسه; ای امیرمؤمنان! انسان چگونه نفس خویش را محاسبه کند؟»
امام ضمن بیان مشروحی چنین فرمود:
«هنگامی که صبح را به شام می رساند، نفس خویش را مخاطب ساخته چنین گوید: ای نفس! امروز بر تو گذشت و تا ابد باز نمی گردد،و خداوند از تو درباره آن سؤال می کند که در چه راه آن را سپری کردی؟ چه عملی در آن انجام دادی؟ آیا به یاد خدا بودی، و حمد او را به جا آوردی؟ آیا حق برادر مؤمن را ادا کردی؟ آیا غم و اندوهی از دل او زدودی؟ و در غیاب او زن و فرزندش را حفظ کردی؟ آیا حق بازماندگانش را بعد از مرگ او ادا کردی؟ آیا با استفاده از آبروی خویش، جلو غیبت برادر مؤمن را گرفتی؟ آیا مسلمانی را یاری نمودی؟ راستی چه کار (مثبتی) امروز انجام دادی؟!
سپس آنچه را که انجام داده به یاد می آورد، اگر به خاطرش آمد که عمل خیری از او سر زده، حمد خداوند متعال و تکبیر او را به خاطر توفیقی که به او عنایت کرده به جا می آورد، و اگر معصیت و تقصیری به خاطرش آمد، از خداوند متعال آمرزش می طلبد و تصمیم برترک آن در آینده می گیرد، و آثار آن را از نفس خویش با تجدید صلوات بر محمد و آل پاکش، و عرضه بیعت با امیرمؤمنان علیه السلام برخویشتن و قبول آن و اعاده لعن بر دشمنان و مانعان از حقوقش، محو می کند; هنگامی که این محاسبه (جامع و کامل) را انجام داد، خداوند می فرماید: «من به خاطر دوستی تو با دوستانم و دشمنیت با دشمنانم (و محاسبه جامعی که با نفس خویش داشتی) در مورد گناهانت به تو سختگیری نمی کنم و تو را مشمول عفو خود خواهم ساخت!» (20)
آری این است بهترین طرز محاسبه نفس!
2- آثار محاسبه نفس چیست؟
از آنچه در بحثهای گذشته آمد، پاسخ این سؤال روشن می شود، ولی بسیار بجاست، از تعبیراتی که در احادیث اسلامی آمده است در اینجا بهره گیری کنیم:
در حدیثی از امیرمؤمنان علی علیه السلام می خوانیم: «من حاسب نفسه وقف علی عیوبه و احاط بذنوبه، و استقال الذنوب و اصلح العیوب; کسی که محاسبه نفس خویشتن کند، بر عیوب خویش واقف می شود، و از گناهانش با خبر می گردد (و به دنبال آن) از گناه توبه می کند، و عیوب را اصلاح می نماید» (21)
و نیز از همان امام علیه السلام می خوانیم: «من حاسب نفسه سعد; کسی که به محاسبه خویشتن پردازد، سعادتمند می شود.» (22)
و باز در حدیث دیگری از همان حضرت می خوانیم: «ثمرة المحاسبة صلاح النفس; میوه درخت محاسبه اصلاح نفس است.» (23)
بعضی از بزرگان علم اخلاق در توضیح حقیقت محاسبه، چنین گفته اند که مانند محاسبه با شریک است که درباره سرمایه و سود و زیان بیندیشد، اگر سودی حاصل شده، سهم خود را از شریک بگیرد و تشکر کند و اگر خسرانی حاصل گشته او را ضامن بشمرد و وادار به جبران در آینده کند.
سرمایه مهم انسان یعنی عمر که در اختیار نفس اوست نیز همین گونه است; سود آن کارهای خیر، و خسران آن گناهان است; و موسم تجارت تمام طول روز، و شریک او در معامله، نفس اماره است.
نخست درباره فرائض مطالبه کند، اگر انجام یافته خدا را شکر گوید، و خویشتن را به ادامه این راه ترغیب کند، و اگر فریضه ای از دست رفته، قضای آن را مطالبه کند، و اگر انجام یافته ولی بطوری ناقص بوده، وادار به جبران از طریق نوافل کند، و اگر معصیتی مرتکب شده، او را باز خواست کند و جبران آن را بطلبد; درست همان گونه که تاجر با شریکش محاسبه می کند،که حتی جزئی ترین امور، و کمترین مبلغ را در حساب فرو گذاری نمی کند، تا در معامله مغبون نگردد; بخصوص که انسان در برابر نفس اماره قرار گرفته که خدعه گر است و نیرنگباز، و مکار و افسونگر …!
در واقع کاری را که فرشتگان الهی در قیامت با او انجام می دهند او در دنیا با خویشتن انجام دهد; و حتی به هنگام محاسبه، افکاری که در مغز او خطور کرده، و قیام و قعود و خوردن آشامیدن و خواب و سکوت را مورد محاسبه قرار دهد، و مثلا سؤال کند چرا فلانجا اکت شدی؟ و چرا در فلان مورد تکلم نمودی … (و سزاوار است انسان محاسبه نفس خویشتن را روز به روز، و ساعت به ساعت انجام دهد وگرنه رشته کار از دست او بیرون می رود); هرگاه انسان برای هر معصیتی که در طول عمر انجام می دهد، سنگی در حیاط خانه خود بیندازد، بزودی حیاط خانه او پر می شود; عیب کار اینجاست که انسان در حفظ و حساب معاصی سهل انگاری می کند ولی دو فرشته ای که مامور حفظ اعمال او هستند همه را ثبت و ضبط می کنند; و بالاتر از همه، خداوند همه را احصاء می فرماید; همان گونه که قرآن می گوید: «احصاه الله و نسوه; خداوند حساب آنها را نگه داشته و آنان فراموشش کرده اند!» (سوره مجادله، آیه 6) (24)
به عنوان حسن ختام، این بحث را با حدیثی درباره چگونگی حساب روز قیامت که از آن می توان روش محاسبه دنیا را فرا گرفت پایان می دهیم:
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «لا تزول قدما عبد یوم القیامة حتی یسئل عن اربع: عن عمره فی ما افناه و عن شبابه فی ما اب-لاه، و عن ماله من این اکتسبه و فی ما انفقه وعن حبنا اهل البیت; در روز قیامت هیچ انسانی قدم از قدم بر نمی دارد تا از چهار چیز سؤال شود: از عمرش که در چه راهی آن را سپری نموده، و از جوانی اش که در چه راهی آن را کهنه کرده، و از مالش که از کجا به دست آورده و در چه راهی مصرف نموده، و از محبت ما اهل بیت: (که آیا حق آن را ادا کرده یا نه.)» (25)
معاتبه و معاقبه (سرزنش کردن و کیفر دادن)
پنجمین گام که بعد از «محاسبه » انجام می گیرد، مساله معاتبه و معاقبه یعنی سرزنش و مجازات نفس است در برابر خطاها و خلافهایی که از او سرزده است; زیرا اگر انسان حساب کند، و در مقابل کارهای خلاف، هیچ واکنشی نشان ندهد، نتیجه معکوس خواهد شد; و به تعبیر دیگر، باعث جرات و جسارت نفس است.
همان گونه که وقتی انسان کارمندان و کارگران و شرکای خود را پای حساب حاضر می کند و از آنها تخلفها و نادرستیهایی در حساب می بیند، در برابر آن واکنش نشان می دهد و به نوعی آنها را کیفر می دهد – از مرحله خفیف و ملایم مانند سرزنش گرفته تا مرحله کیفرهای مختلف – کسانی که در مسیر قرب خدا گام برمی دارند و به سیر و سلوک مشغولند، نیز در برابر نفس سرکش باید چنین باشند; در غیر این صورت، محاسبه نتیجه معکوس می دهد;یعنی، موجب جرات و جسارت بیشتر می شود.
قرآن مجید تا آن حد به این مساله اهمیت داده که به نفس «لوامه » سوگند یاد می کند و می فرماید: «و لا اقسم بالنفس اللوامة (26) » (27) و می دانیم نفس لوامه همان وجدان بیداری است که صاحبش را به هنگام ارتکاب کار خلاف ملامت و سرزنش می کند، که این خود نوعی معاقبه و مجازات خویشتن است.
روشن است که معاقبه و مجازات خویشتن در برابر کارهای خلافی که از انسان سرزده سلسله مراتبی دارد که از ملامت شروع می شود، سپس به مراحل شدیدتر مانند محروم کردن خویشتن از بعضی لذائذ زندگی در یک مدت معین منتهی می شود.
در قرآن مجید به نمونه جالبی از این موضوع در مورد سه نفر از متخلفان جنگ تبوک اشاره شده است که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله پس از بازگشت از جنگ، به مسلمانان دستور داد که با آنها ترک رابطه کنند تا آنجا که زمین با آن همه وسعتش بر آنها تنگ شده آنها در مقام توبه بر آمدند، و به مجازات خویش پرداختند، به این صورت که خودشان نیز یکدیگر را ترک گفتند و در انزوای کامل به ادامه توبه مشغول شدند; پس از مدتی خداوند توبه آنها را پذیرفت، و این آیه را نازل فرمود: «و علی الثلاثة الذین خلفوا حتی اذا ضاقت علیهم الارض بما رحبت و ضاقت علیهم انفسهم و ظنوا ان لاملجا من الله الا الیه ثم تاب علیهم لیتوبوا ان الله هو التواب الرحیم; (همچنین) آن سه نفر را که (در مدینه) باز ماندند (و از شرکت در تبوک خود داری کردند و مسلمانان از آنان قطع رابطه نمودند) تا آن حد که زمین با همه وسعتش بر آنها تنگ شد، و (حتی) جایی در وجود خویش برای خود نمی یافتند، و دانستند که پناهگاهی از خدا، جز به سوی او نیست، در این هنگام خدا آنان را مشمول رحمت خود ساخت، (و به آنان توفیق داد) تا توبه کنند (و خداوند توبه آنها را پذیرفت) که خداوند توبه پذیر و مهربان است.» (سوره توبه، آیه 118)
جمله «و ضاقت علیهم انفسهم; نفس آنها بر آنها (نیز) تنگ شد» ممکن است اشاره به همان مساله «معاقبه نفس » باشد که آنان برای مجازات خویشتن یکدیگر را ترک گفتند و در انزوای مطلق فرو رفتند، و اینجا بود که خداوند توبه آنان را پذیرفت.
در شان نزول آیه 102 سوره توبه: «و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا عسی الله ان یتوب علیهم ان الله غفور رحیم;و گروه دیگری به گناهان خود اعتراف کردند، و اعمال صالح و ناصالحی را به هم آمیختند، امید می رود که خداوند توبه آنها را بپذیرد، چرا که خداوند غفور و رحیم است.» داستانی درباره «ابولبابه انصاری » نقل شده،که از یاران پیامبر صلی الله علیه و آله بود، ولی بر اثر سستی، از شرکت در جنگ تبوک خود داری کرد، بعدا سخت پشیمان و ناراحت گشت; به مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و خود را به یکی از ستونها که امروز به «ستون ابولبابه »، یا «ستون توبه » معروف است بست، و سوگند یاد کرد که خود را بازنکند، مگر این که پیامبر صلی الله علیه و آله بیاید و گره را بگشاید; یا به تعبیر دیگر، خداوند اعلام قبولی توبه او را بنماید. مدتی بر این حال ماند، سپس آیه فوق نازل شد و قبولی توبه او را اعلام کرد.
روشن است که اقدام ابولبابه، نوعی «معاقبه » و مجازات خویشتن در برابر کار خلاف بود، و نشان می دهد که این مرحله از سیر و سلوک در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله و در میان یاران او نیز وجود داشته است.
جمله خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا (اعمال صالح و ناصالحی را به هم آمیختند) نیز می تواند اشاره به این معنی باشد.
در احادیث اسلامی نیز اشاراتی به مساله معاقبه دیده می شود; از جمله:
1- امیر مؤمنان علی علیه السلام در اوصاف برجسته متقین و پرهیزکاران که در نهج البلاغه آمده است، در شرح یکی از اوصاف آنها می فرماید: ان استصعبت علیه نفسه فی ما تکره لم یعطها سؤلها فی ما تحب; هرگاه نفس او در انجام وظایفی که خوش ندارد، سرکشی کند (و به راه گناه برود) او هم از آنچه دوست دارد محرومش می سازد (و از این طریق نفس سرکش را مجازات می کند).» (28)
منظور این است که در برابر سرکشی نفس، گاه آنچه مورد علاقه او از خواب و خوراک و استراحت است، از او دریغ می دارد، تا از این طریق مجازات شود و دیگر به راه عصیان و نافرمانی حق نرود.
2- در حدیث دیگری که در «غررالحکم » از آن حضرت آمده است، چنین می خوانیم: «اذا صعبت علیک نفسک فاصعب لها تذل لک; هنگامی که نفس بر تو سخت گیرد (و در برابر طاعت فرمان حق به آسانی تسلیم نگردد) تو هم بر او سخت بگیر (و خواسته هایش را از او دریغ دار) تا در برابر تو تسلیم گردد!»
3- و نیز از آن حضرت آمده است: «من ذم نفسه اصلحها، من مدح نفسه ذبحها; آن کس که نفس خویشتن را مذمت ( و سرزنش) کند سبب اصلاح آن را فراهم کرده، و آن کس که خویشتن را مدح و ثنا گوید، گویی خود را ذبح کرده است.» (29)
4- باز در حدیثی از همان امام همام، امیرمؤمنان علی علیه السلام آمده است که فرمود: دواءالنفس الصوم عن الهوی، و الحمیة عن لذات الدنیا; داروی نفس (سرکش) روزه گرفتن از هوی و هوسها و پرهیز از لذات دنیا است.» (30)
در حالات صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله و علمای بزرگ و مؤمنان پاکدل، نمونه های فراوانی از این مطلب دیده می شود که آنها به هنگام ارتکاب گناهی، خویشتن را در معرض معاقبه و مجازات قرار می دادند، و هر کدام به نوعی برای عدم تکرار گناه در آینده اقدام می نمودند; از جمله:
1- در حالات یاران پیامبر صلی الله علیه و آله آمده است که یکی از اصحاب به نام به «ثعلبه » (31) که از طایفه انصار بود; با «سعید بن عبدالرحمن » (که از مهاجران بود) پیمان برادری داشت; در یکی از غزوات «سعید» به همراهی پیامبر صلی الله علیه و آله به میدان جهاد شتافت، و «ثعلبه » در مدینه ماند و به دوست خود اطمینان داد که مشکلات خانواده او را حل می کند، و از همین رو هر روز برای آنها آب و هیزم می آورد و در حل مشکلاتشان می کوشید.
روزی زن «سعید» درباره مطلبی از پشت پرده با ثعلبه سخن می گفت، هوای نفس بر او چیره شد، پرده را کنار زد، همین که چشمش به همسر زیبای سعید افتاد دل از دست بداد و گام پیش نهاد و دست دراز کرد که زن را در آغوش گیرد، ولی همسر سعید فریاد زد، ثعلبه چه می کنی؟ آیا روا است برادر مجاهدت در راه خدا مشغول جهاد باشد و تو در خانه او نسبت به همسرش قصد خلاف داشته باشی؟!
این سخن، ثعلبه را تکان داد، گوئی از خوابی عمیق برخاسته بود، فریادی کشید و از خانه بیرون رفت و سر به کوه و صحرا گذاشت،و به گریه زاری مشغول شد و می گفت: «الهی انت المعروف بالغفران و انا الموصوف بالعصیان; خدایا تو معروف به آمرزش و من موصوف به گناهم!»
به این ترتیب او خود را در محرومیت و تنگنا برای مجازات خویشتن نسبت به خطایی که از او سرزده بود قرار داد; سرانجام طی داستان مفصل خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله رسید و به پیشگاه آن حضرت توبه خویش را عرضه نمود، و آیه 135 سوره آل عمران در حق او نازل شد، و توبه اش مقبول درگاه الهی افتاد و الذین اذا فعلوا فاحشة او ظلموا انفسهم ذکروا الله فاستغفروا لذنوبهم و من یغفر الذنوب الا الله و لم یصروا علی ما فعلوا و هم یعلمون; و آنها که وقتی مرتکب عمل زشتی شوند، یا به خود ستم کنند، به یاد خدا می افتند و برای گناهان خود طلب آمرزش می کنند و کیست جز خدا که گناهان را ببخشد و بر گناه اصرار نمی ورزند، با این که می دانند!» (32)
2- در حالات فقیه بزرگ عالم شیعه، مرحوم آیت الله بروجردی (قدس سره الشریف) نقل شده که هرگاه عصبانی می شد، و احیانا به بعضی طلاب درس خود پرخاش می کرد، با این که این پرخاش همانند پرخاش پدر نسبت به فرزندش بود، بلافاصله از همین پرخاش مختصر، پشیمان شده و در مقام عذرخواهی و جبران بر می آمد، و طبق نذری که داشت، فردای آن روز را برای جبران این کار روزه می گرفت; و به این ترتیب، خود را در برابر این کار کوچک معاقبه می فرمود.
3- یکی از علمای بزرگ اخلاق نقل می کرد که یکی از آقایان اهل منبر می گفت: من در آغاز منبرم سلام بر امام حسین علیه السلام می کنم و جواب می شنوم، اگر جواب نشنوم منبر نمی روم! این حالت روحانی از آنجا برای من پیدا شد که روزی وارد مجلس مهمی شدم و واعظ معروفی را بر منبر دیدم، این خیال در دل من پیدا شد که بعد از او سخنرانی جالبی کنم و او را بشکنم! به خاطر این خیال غلط تصمیم گرفتم چهل روز به منبر نروم به دنبال این کار (معاقبه خویشتن در مقابل یک فکر خطا و خیال باطل) این نورانیت در قلب من پیدا شد که پاسخ سلامم را به حضرت، می شنوم. (33)
کوتاه سخن این که: مراقبه و سپس محاسبه در صورتی اثر قاطع دارد، که مساله «معاقبه » و کیفرهای مناسب، نسبت به نفس اماره و هوی و هوسهای سرکش را در پی داشته باشد وگرنه تاثیر آن بسیار ضعیف خواهد بود.
ولی این به آن معنی نیست که اعمال مرتاضان و بعضی از صوفیان منحرف را امضا کنیم، و بر داستانهایی که نمونه آن در پاره ای از کلمات «غزالی » در «احیاءالعلوم » آمده است صحه بگذاریم که مثلا انسان برای ریاضت نفس یا جبران خطاهایی که از او سرزده، دست به اعمال خشونتبار نسبت به خویشتن بزند و مجازاتهای خطرناک و ابلهانه ای نسبت به خود انجام دهد، بلکه منظور از «معاقبه » کارهایی شبیه آنچه در بالا آمد می باشد، مانند روزه گرفتن، تعطیل کردن برنامه هایی که در معرض هوی و هوس است، و محروم ساختن خویشتن از پاره ای لذات مادی و امثال آنها.
به گفته مرحوم نراقی در معراج السعاده: «اگر کار خلافی از او سرزد در مقام تنبیه خود بر آید; مثلا، تن به عبادات سنگین و انفاق اموالی که مورد علاقه اوست بدهد، اگر لقمه حرام یا مشتبهی خورده خویشتن را مقداری گرسنگی دهد، و اگر زبان به غیبت مسلمانی گشوده، مدح او کند یا با سکوت، خود را تنبیه، یا با ذکر خدا آن را جبران نماید; اگر شخص فقیر و تنگدستی را کوچک شمرده و نسبت به او توهین کرده، مال فراوانی را به او ببخشد، و همچنین نسبت به سایر معاصی و تقصیرات در مقام جبران برآید.» (34)
پی نوشت ها:
1- «فرج » اشاره به شهوت جنسی است.
2- بحارالانوار، جلد67، صفحه 64.
3- بحار الانوار، جلد67، صفحه 64.
4- سوره انفطار، آیه 12.
5- آنچه در بالا آمد یکی از تفاسیر آیه است، تفسیر دیگری که در آیات سوره عبس نیز شواهدی بر آن وجود دارد این است که معنی آیه نظر کردن به طعام برای کشف نکات توحیدی و آیات عظمت خلقت است، در عین حال دو تفسیر با هم منافاتی ندارد.
6- کنز العمال، حدیث 5254، جلد3، صفحه 22، بحارالانوار، جلد 25، صفحه 204.
7- غرر الحکم.
8- بحارالانوار، جلد67، صفحه 68.
9- اصول کافی، جلد 2، صفحه 67.
10- بحارالانوار، جلد 74، صفحه 349.
11- نهج البلاغه، خطبه 83 (خطبه غراء)
12- بحارالانوار، جلد67، صفحه 73.
13- امالی طوسی، (طبق نقل میزان الحکمه، جلد 1، صفحه 619).
14- مستدرک الوسائل، جلد 12، صفحه 154.
15- تحف العقول، صفحه 221.
16- مستدرک الوسائل، جلد 12، صفحه 153.
17- مستدرک الوسائل، جلد 12، صفحه 152 تا156 – همین معنی در اصول کافی، جلد2، باب محاسبة العمل، صفحه 453، حدیث 2، آمده است.
18- محاسبه النفس سید بن طاووس، صفحه 14 – بحارالانوار، جلد67، صفحه 72، حدیث 22.
19- الذریعه، جلد20.
20- بحارالانوار، جلد89، صفحه 250.
21- غرر الحکم.
22- مستدرک، جلد 12، صفحه 154.
23- غرر الحکم.
24- محجة البیضاء، جلد 8، صفحه 167 (باتلخیص)
25- خصال صدوق، صفحه 253.
26- سوره قیامت، آیه 2.
27- معروف در میان مفسران اسلام این است که «لا» در جمله بالا زائده و برای تاکیداست. این نکته نیز قابل توجه است که برای «نفس لوامه » تفسیرهای مختلفی ذکر شده بعضی آن را اشاره به افراد کافر و عاصی دانسته اند که در روز قیامت خود را ملامت می کنند، و بعضی اشاره به آنها در دنیا می دانند که شایسته ملامتند هر چند خود را ملامت نکنند; ولی معنی بالا (وجدان بیدار ملامت کننده) از همه مناسبتر است، چرا که قرآن به آن قسم یاد کرده، قسمی که نشانه اهمیت فوق العاده آن است. (دقت کنید)
28- نهج البلاغه، خطبه 193.
29- غرر الحکم
30- همان مدرک، حدیث شماره 5153 .
31- در میان یاران پیامبر صلی الله علیه و آله افراد زیادی بودند که نام ثعلبه داشتند، و این ثعلبه غیر از ثعلبة بن حاطب انصاری است که از پرداخت زکات خودداری کرد، پیامبر صلی الله علیه و آله و مسلمانان او را از جامعه اسلامی طرد کردند.
32- این داستان را بطور مشروح در کتب مختلفی از کتاب خزینة الجواهر صفحه 320 نقل کرده اند و فخررازی در تفسیر در ذیل آیه آن را به صورت بسیار فشرده آورده است (تفسیر کبیر فخررازی، جلد9، صفحه 9).
33- داستان معروف علی بن یقطین و ابراهیم جمال نیز نمونه دیگری است.
34- معراج السعاده، چاپ جدید، صفحه 703 (با کمی تلخیص)
منابع مقاله:
اخلاق در قرآن، ج 1 ، مکارم شیرازی؛

تعداد 0 پیام ( 32793 حرف درج شده- -32233 حرف مانده )
طول متن شما از 280 حرف بیشتر است. در صورتی که پاسخ به صورت پیام کوتاه باشد در باکس باقی خواهد ماند

پاسخ آماده:
همه پاسخ ها/فقط این زیرگروه

دوست گرامی. روشی که در روش های اخلاقی و خودسازی به آن توصیه می شود روش مرابطه با نفس و محاسبه است. برای آشنایی با این روش مطلب زیر را دقیق مطالعه کنید. موفق باشید.
الف. مشارطه
نخستین گامی که علمای بزرگ اخلاق بعد از توبه ذکر کرده اند، همان «مشارطه » است، و منظور از آن شرط کردن با نفس خویش است با تذکرات و یادآوری هایی که همه روز تکرار شود، و بهترین وقت آن را بعد از فراغت از نماز صبح و نورانیت به انوار این عبادت بزرگ الهی دانسته اند.
به این طریق،که نفس خویش را مخاطب قرار دهد و به او یاد آور شود که من جز سرمایه گرانبهای عمر کالایی ندارم،و اگر از دست برود تمام هستیم از دست رفته، و با یاد آوری سوره شریفه «و العصر ان الانسان لفی خسر» به نفس خویش بگوید: با از دست رفتن این سرمایه، من گرفتار خسران عظیم می شوم، مگر این که کالایی از آن گرانبهاتر به دست آورم، کالایی که در همان سوره در ادامه آیات آمده است: «الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر; مگر کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند، و یکدیگر را به حق سفارش کرده و یکدیگر را به شکیبائی و استقامت توصیه نموده اند!
باید به خود بگوید: «فکر کن عمر تو پایان یافته، و از مشاهده حوادث بعد از مرگ و دیدن حقایق تلخ و ناگواری که با کنار رفتن حجابها آشکار می شود سخت پشیمان شده ای و فریاد بر آورده ای «رب ارجعون لعلی اعمل صالحا فیما ترکت; ای (فرشتگان) پروردگار، شما را به خدا مرا باز گردانید تا عمل صالح انجام دهم در برابر کوتاهیهایی که کردم!» (سوره مؤمنون، آیه 100)
باز فرض کن پاسخ منفی «کلا» را از آنها نشنیدی و به در خواست تو عمل کردند و امروز به جهان بازگشته ای، بگو چه کاری برای جبران کوتاهیها و تقصیرات گذشته می خواهی انجام دهی؟!
سپس به نفس خویش در مورد اعضاء هفتگانه، یعنی چشم و گوش و زبان و دست و پا و شکم و فرج (1) نیز سفارش کن و بگو اینها خدمتگزاران تو، و سر بر فرمان تو دارند، آیا می دانی جهنم هفت در دارد، و از هر دری گروه خاصی از مردم وارد می شوند؟ و آیا می دانی که این درهای هفتگانه احتمالا برای کسانی است که با این اعضای هفتگانه عصیان کنند، بیا و با کنترل دقیق این اعضاء درهای دوزخ را به روی خود ببند، و درهای بهشت را به روی خود بگشا!
و نیز سفارش مراقبت از اعضای خود را به نفس بنما، که این نعمتهای بزرگ الهی را در طریق معصیت او به کار نگیرد و این مواهب عظیم را تنها وسیله طاعت او قرار دهد.
از بعضی از دعاهای امام سجاد علیه السلام در صحیفه سجادیه بر می آید که آن بزرگوار نیز عنایت خاصی به مساله «مشارطه » داشته اند.
در دعای سی و یکم، دعای معروف توبه، در پیشگاه خداوند عرض می کند: «ولک یا رب شرطی الا اعود فی مکروهک، و ضمانی ان لا ارجع فی مذمومک و عهدی ان اهجر جمیع معاصیک; پروردگارا! شرطی در پیشگاه تو کرده ام که به آنچه دوست نداری، باز نگردم، و تضمین می کنم به سراغ آنچه را تو مذمت کرده ای نروم و عهد می کنم که از جمیع گناهانت دوری گزینم.»
از آیات قرآن نیز استفاده می شود که یاران پیامبر صلی الله علیه و آله درباره مسائل مهم با خدا عهد و پیمان داشتند که آن نیز نوعی مشارطه است، در آیه 23 سوره احزاب می خوانیم: «من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدواالله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا; در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بسته اند صادقانه ایستاده اند، بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند) و بعضی دیگر در انتظارند و هرگز تبدیل و تغییری در عهد و پیمان خود ندادند!» (2)
این در حالی بود که بعضی دیگر با خدا عهد می بستند و شرط می کردند و آن را می شکستند. در همان سوره احزاب، در آیه 15، چنین می خوانیم: « ولقد کانوا عاهدوا الله من قبل لایولون الادبار و کان عهد الله مسئولا; (گروهی که در جنگ احزاب مردم را به بازگشت از میدان تشویق می کردند) پیش از آن با خدا عهد کرده بودند که پشت به دشمن نکنند، و عهد الهی مورد سؤال قرار خواهد گرفت (و همگی در برابر آن مسؤولند)!»
در حدیثی از امام امیرمؤمنان علی علیه السلام می خوانیم: « من لم یتعاهد النقص من نفسه غلب علیه الهوی، و من کان فی نقص فالموت خیر له; کسی که بررسی نقصان نفس خویش نکند، هوای نفس بر او چیره می شود; و کسی که پیوسته در حال سقوط و نقصان است، مرگ برای او بهتر است!» (3)
کوتاه سخن این که: «مشارطه » از گامهای مهمی است که برای تهذیب اخلاق برداشته می شود; و بدون آن، ابرهای تیره و تار غفلت و غرور، سایه تاریک و شوم خود را بر دل و جان آدمی می افکند، و نجات او بسیار مشکل است.
ب. مراقبه
«مراقبه » از ماده «رقبه » به معنی «گردن »، گرفته شده و از آنجا که انسان به هنگام نظارت و مواظبت از چیزی گردن می کشد، و اوضاع را زیر نظر می گیرد، این واژه بر معنی نظارت و مواظبت و تحقیق و زیر نظر گرفتن چیزی، اطلاق شده است.
این واژه در تعبیرات علمای اخلاق در مورد «مراقبت از خویشتن » به کار می رود، و مرحله ای است بعد از «مشارطه » یعنی انسان بعد از عهد و پیمان با خویش برای طاعت فرمان الهی و پرهیز از گناه باید مراقب پاکی خویش باشد، چرا که اگر غفلت کند، ممکن است تمام شرط و پیمانها به هم بریزد.
البته پیش از آن که انسان مراقب خویش باشد، فرشتگان الهی مراقب اعمال او هستند; قرآن مجید می فرماید:: «و ان علیکم لحافظین ; بی شک حافظان و مراقبانی بر شما گمارده شده است (که اعمال شما را به دقت زیر نظر دارند)!» (سوره انفطار، آیه 10)
در اینجا منظور از «حافظین » همان حافظان و مراقبان اعمال است به قرینه آیات بعد که می فرماید: «یعلمون ما تفعلون; آنها می دانند شما چه می کنید.» (4)
و در آیه 18 سوره ق می فرماید: «مایلفظ من قول الالدیه رقیب عتید; انسان هیچ سخنی را تلفظ نمی کندمگر این که نزد آن فرشته ای مراقب و آماده برای انجام ماموریت است.»
و از آن بالاتر، خداوند عالم و قادر، همیشه و در همه جا مراقب اعمال ما است.
در آیه 1 سوره نساءمی خوانیم:«ان الله کان علیکم رقیبا;به یقین خداوندمراقب شماست!»
همین معنی در آیه 52 سوره احزاب نیز آمده است; می فرماید: «و کان الله علی کل شی ء رقیبا; و خداوند ناظر و مراقب هر چیزی است!»
و در آیه 14 سوره علق می خوانیم: «الم یعلم بان الله یری; آیا انسان نمی داند که خداوند (همه اعمالش را) می بیند؟!»
و در آیه 21 سوره سبا آمده است: «و ربک علی کل شی ء حفیظ; پروردگار تو نگهبان و مراقب هر چیز است.»
ولی سالکان راه خدا، و رهروان راه دوست که پیوسته در طریق تقوا و تهذیب نفوس گام بر می دارند، پیش از آن که فرشتگان خداوند مراقب اعمال آنها باشند خودشان مراقب اعمالشان هستند.
و به تعبیر دیگر، این مراقبت از درون می جوشد، نه از برون; و به همین دلیل، تاثیر آن، بسیار زیاد، و نقش آن فوق العاده مهم است. البته توجه به «مراقبت از برون » سبب می شود که پایه های «مراقبت از درون » محکم گردد.
در حقیقت انسان در این دنیا به کسی می ماند که دارای گوهرهای گرانبهایی است و از یک بازار آشفته می گذرد، و می خواهد با آن بهترین متاعها را بری خود تهیه کند در حالی که اطرافش را دزدان و شیادان گرفته اند، چنین کسی اگر لحظه ای از سرمایه نفیس خویش غافل گردد، آن را به غارت می برند، و او می ماند و یک عالم اندوه و افسوس.
دقیقا همین گونه است، شیاطین جن و انس در این جهان انسان را احاطه کرده اند و هوا و هوسهای درون او را به سوی خود می خوانند، اگر خویش را به خدا نسپارد و مراقب اعمال خویش نباشد سرمایه ایمان و تقوای او به غارت می رود و دست خالی از این جهان به سرای دیگر منتقل خواهد شد.
در آیات قرآن و روایات اسلامی اشارات فراوانی نسبت به این مرحله آمده است; از جمله:
1- در آیه 14 سوره علق می خوانیم: «الم یعلم بان الله یری; آیا انسان نمی داند که خدا او و اعمالش را می بیند» که هم اشاره به مراقبت پروردگار نسبت به اعمال انسان است، و هم این که او باید مراقب خویش باشد.
و در جای دیگر خطاب به مؤمنان می فرماید: «یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد و اتقوا الله ان الله خبیر بما تعملون; ای کسانی که ایمان آورده اید! از (مخالفت) خدا بپرهیزید و هر کس باید بنگرد تا برای فردایش چه چیز از پیش فرستاده و از (مخالفت) خدا بپرهیزید که خداوند از آنچه انجام می دهید آگاه است.» (سوره حشر، آیه 18)
جمله و لتنظر نفس ما قدمت لغد در واقع همان مفهوم مراقبه را می رساند.
همین معنی در جای دیگر قرآن، در شکل محدودتری بیان گردیده، می فرماید: «فلینظر الانسان الی طعامه; انسان باید به طعام خویش بنگرد (و مراقب باشد که آیا از طریق حلال آنها را فراهم ساخته یا از طریق حرام)!» (سوره عبس، آیه 24) (5)
2- در حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه و آله می خوانیم که در تفسیر احسان (در آیه شریفه ان الله یامر بالعدل و الاحسان) فرمود: «الاحسان ان تعبد الله کانک تراه فان لم تکن تراه فانه یراک; نیکوکاری به این است که آن چنان خدا را پرستش کنی که گویی او را می بینی، و اگر تو او را نمی بینی او تو را می بیند.» (6)
بدیهی است که توجه به این حقیقت که خداوند در همه جا و در هر حال و در هر زمان، ناظر و شاهد و مراقب اعمال ما است، روح مراقبت را در ما زنده می کند، تا پیوسته مراقب اعمال خویش باشیم.
3- در حدیث دیگری از امیرمؤمنان علی علیه السلام آمده است که فرمود: «ینبغی ان یکون الرجل مهیمنا علی نفسه، مراقبا قلبه، حافظا لسانه; سزاوار است انسان بر خویشتن مسلط و همیشه مراقب قلب خود و نگاهدار زبان خویش باشد!» (7)
4- در حدیثی از امام صادق علیه السلام چنین نقل شده است: «من رعی قلبه عن الغفلة و نفسه عن الشهوة و عقله عن الجهل، فقد دخل فی دیوان المتنبهین، ثم من رعی عمله عن الهوی، و دینه عن البدعة، و ماله عن الحرام فهو من جملة الصالحین; کسی که مراقب قلبش در برابر غفلت، و نفسش در برابر شهوت، و عقلش در مقابل جهل باشد، نام او در دفتر بیداران و آگاهان ثبت می شود، و آن کسی که مراقب عملش از نفوذ هوا پرستی و دینش از نفوذ بدعت، و مالش از آلودگی به حرام بوده باشد در زمره صالحان است.» (8)
5- در حدیث قدسی می خوانیم خداوند می فرماید: «یا بؤسا للقانطین من رحمتی، و یا بؤسا لمن عصانی و لم یراقبنی; بدا به حال کسانی که از رحمت من مایوس شوند، و بدا با حال کسی که نافرمانی من کند، و مراقب (حضور) من نباشد.» (9)
6- دریکی از خطب امیرمؤمنان علی علیه السلام آمده است:«فرحم الله امرء راقب ربه وتنکب ذنبه،وکابر هواه،وکذب مناه;خدارحمت کند کسی راکه(دراعمال خویش) مراقب پروردگارش باشد، واز گناه بپرهیزد و با هوای نفس خویش مبارزه کند و آرزوهای واهی را تکذیب نماید.» (10)
7- در نهج البلاغه نیز آمده است: « فاتقوا الله عباد الله تقیة ذی لب شغل التفکر قلبه … و راقب فی یومه غده; پس تقوای الهی پیشه کنید ای بندگان خدا، تقوای اندیشمندی که تفکر قلب او را به خود مشغول داشته … و امروز مراقب فردا (ی قیامت) خویش است.» (11)
آری! «مراقبت » از خویشتن یا پروردگار یا قیامت که در این روایات آمده همه به یک معنی است; یعنی، مراقب اعمال و اخلاق خویش بودن، و نظارت دقیق بر آن داشتن، و همه روز و در همه حال و در هر جا به کارهایی که از وی سر می زند، توجه کند.
کوتاه سخن این که: رهروان راه حق و سالکان طریق الی الله باید بعد از «مشارطه »، یعنی عهد و پیمان بستن با خود و خدای خویش جهت اطاعت و بندگی حق و تهذیب نفس، بطور مداوم مراقب خود باشند که این پیمان الهی شکسته نشود، و درست همانند طلبکاری که از همپیمانانش مطالبه پرداخت دیون می کند، از نفس خویش مطالبه وفای به این عهد الهی را بنماید; بدیهی است هرگونه غفلت سبب عقب ماندگی و ضرر و زیان فاحش است، همان گونه که اگر انسان در مطالبات مادی اش کوتاهی کند، به آسانی سرمایه های خود را از دست می دهد، بخصوص این که در برابر افرادی فریبکار و فرصت طلب قرار گیرد.
ج. محاسبه
چهارمین گامی که علمای اخلاق برای رهروان این راه ذکر کرده اند، محاسبه است; و منظور این است که هر کس در پایان هر سال یا ماه و هفته و یا در پایان هر روز به محاسبه کارهای خویشتن بپردازد، و عملکرد خود را در زمینه خوبیها و بدیها، اطاعت و عصیان، خدا پرستی و هوا پرستی دقیقا مورد محاسبه قرار دهد، و درست مانند تاجر موشکاف و دقیقی که همه روز یا هر هفته و هر ماه و هر سال به حسابرسی تجارتخانه خود می پردازد و سود و زیان خویش را از دفاتر تجاری بیرون می کشد و ترازنامه و بیلان تنظیم می کند، به یک محاسبه الهی و معنوی دست زند و همین کار را در مورد اعمال و اخلاق خویش انجام دهد.
روشن است محاسبه چه در امر دین باشد یا دنیا یکی از دو فایده مهم را دارد: اگر صورتحساب، سود کلانی را نشان دهد، دلیل بر صحت عمل و درستی راه و لزوم تعقیب آن است; و هر گاه زیان مهمی را نشان دهد دلیل بر وجود بحران و خطر و احتمالا افراد مغرض و دزد و خائن و یا خطا کار و ناآگاه در تجارتخانه اوست که باید هر چه زودتر برای اصلاح آن وضع کوشید.
در این زمینه نیز در منابع اسلامی اعم از آیات و روایات اشارات پر معنایی دیده می شود.
آیات زیادی از قرآن خبر از وجود نظم و حساب در مجموعه جهان آفرینش می دهد، و انسانها را به دقت و اندیشه در این نظم و حساب دعوت می کند; از جمله، می فرماید:
«و السماء رفعها و وضع المیزان- ان لاتطغوا فی المیزان; آسمان را برافراشت و میزان و قانون در آن گذاشت، تا در میزان طغیان نکنید (و از مسیر عدالت و حساب منحرف نشوید)!» (الرحمن، آیات 7 و 8).
در جای دیگر می خوانیم: «و کل شی ء عنده بمقدار; و هر چیز نزد او (خدا) مقدار معینی (حساب روشنی) دارد..» (سوره رعد، آیه 8).
و نیز می فرماید: «و ان من شی ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم; و خزائن همه چیز فقط نزد ما است و ما جز به اندازه معین آن را نازل نمی کنیم.» (سوره حجر، آیه 21)
از سوی دیگر قرآن مجید در آیات متعددی از حساب دقیق روز قیامت خبر داده است; از جمله، از زبان لقمان حکیم خطاب به فرزندش چنین نقل می کند: « یا بنی انها ان تک مثقال حبة من خردل فتکن فی صخرة او فی السموات او فی الارض یات بها الله ان الله لطیف خبیر; پسرم! اگر به اندازه سنگینی دانه خردلی (کار نیک یا بد) باشد و در دل سنگی یا در (گوشه ای) از آسمانها و زمین قرار گیرد، خداوند آن را (در قیامت برای حساب) می آورد; خداوند دقیق و آگاه است!» (سوره لقمان، آیه 16).
و نیز می فرماید: « و ان تبدوا ما فی انفسکم او تخفوه یحاسبکم به الله; اگر آنچه را در دل دارید آشکار کنید یا پنهان نمایید، خداوند شما را بر طبق آن محاسبه می کند.» (سوره بقره، آیه 284).
این مساله بقدری مهم است که یکی از نامهای روز قیامت، «یوم الحساب » است: «ان ال-ذین یضلون عن سبیل الله له-م عذاب شدید بما نسوا یوم الحساب; کسانی که از راه خدا منحرف می شوند، به خاطر فراموش کردن روز حساب عذاب شدیدی دارند!» (سوره ص، آیه 26)
مساله حساب در قیامت بقدری روشن و آشکار است که انسان را در آنجا حسابرس خودش می سازند، و به او گفته می شود: «اقرء کتابک کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا; (در آن روز به انسان گفته می شود) نامه اعمالت را بخوان، کافی است که امروز خود حسابگر خود باشی!» (سوره اسراء، آیه 14).
با این حال و با توجه به این شرایط که همه چیز در دنیا و آخرت دارای حساب است، چگونه انسان می تواند از حساب خویش در این جهان غافل بماند; او که باید فردا به حساب خود برسد چه بهتر که در این دنیا ناظر بر حساب خویش باشد; او که می داند همه چیز در این جهان حساب و کتابی دارد چرا خود را از حساب و کتاب دور دارد؟!
بنابراین، مجموعه آیات فوق و مانندآن این پیام مهم را برای همه انسانها دارد که هرگز محاسبه را فراموش نکنید، و اگر می خواهید بارشما فردا سبک باشد، در این جهان به حساب خویش برسید، پیش از آن که در آن جهان به حساب شما برسند.
در روایات اسلامی، مساله از این هم گسترده تر است; از جمله:
1- درحدیث معروف رسول خدا صلی الله علیه و آله می خوانیم:«حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا و زنوها قبل ان توزنوا و تجهزوا للعرض الاکبر;خویشتن را محاسبه کنید پیش از آن که به حساب شما برسند و خویش را وزن کنید قبل از آن که شما را وزن کنند! (و ارزش خود را تعیین کنید پیش از آن که ارزش شما را تعیین نمایند) و آماده شوید برای عرضه بزرگ (روز قیامت)!» (12)
2- در حدیث دیگر از همان حضرت خطاب به ابوذر می خوانیم: « یا اباذر حاسب نفسک قبل ان تحاسب فانه اهون لحسابک غدا وزن نفسک قبل ان توزن …; ای ابوذر! به حساب خویش برس، پیش از آن که به حساب تو برسند، چرا که این کار برای حساب فردای قیامت تو آسانتر است، و خود را وزن کن پیش از آن که تو را وزن کنند!» (13)
3- در حدیثی از امیرمؤمنان علی علیه السلام می خوانیم که فرمود: « ما احق للانسان ان تکون له ساعة لایشغله شاغل یحاسب فیها نفسه، فینظر فیما اکتسب لها و علیها فی لیلها و نهارها; چقدر شایسته است که انسان ساعتی برای خود داشته باشد، که هیچ چیز او را به خود مشغول نسازد و در این ساعت، محاسبه خویش کند و بنگرد چه کاری به سود خود انجام داده و چه کاری به زیان خود، در آن شب و در آن روز.» (14)
در این حدیث بوضوح مساله محاسبه در هر روز، آن هم در ساعتی که فراغت بطور کامل حاصل باشد، آمده است; و این امر از شایسته ترین اموربرای انسان شمرده شده است.
4- همین معنی درحدیث امام صادق علیه السلام به شکل دیگری آمده است، می فرماید:«حق علی کل مسلم یعرفنا، ان یعرض عمله فی کل یوم و لیلة علی نفسه، فیکون محاسب نفسه، فان رای حسنة استزاد منها و ان رای سی-ئة استغ-فر منها لئلا یخزی یوم القیامة; بر هر مسلمانی که معرفت ما را دارد لازم است که اعمال خود را در هر روز و شب، بر خویشتن عرضه بدارد، و حسابگر نفس خود باشد; اگر حسنه ای مشاهده کرد برای افزودن آن کوشش کند، و اگر سیئه ای ملاحظه نمود از آن استغفار نماید، مبادا روز قیامت رسوا گردد!» (15)
5- همین معنی از امام کاظم علیه السلام به گونه دیگری روایت شده است; فرمود: «یاهشام لیس منا من لم یحاسب نفسه فی کل یوم فان عمل حسنة استزاد منه و ان عمل سیئا استغفر الله منه و تاب; کسی که هر روز به حساب خویش نرسد از ما نیست، اگر کار خوبی انجام داده از خدا توفیق فزونی طلبد (و خدا را بر آن سپاس گوید)و اگر عمل بدی انجام داده استغفار کند و به سوی خدا برگردد و توبه کند!» (16)
روایات در این زمینه فراوان است، علاقه مندان می توانند برای توضیح بیشتر به مستدرک الوسائل، کتاب الجهاد، ابواب الجهادالنفس، مراجعه نمایند. (17)
این روایات بخوبی نشان می دهد که مساله محاسبه نفس در اسلام از اهمیت والائی برخوردار است، و کسانی که اهل محاسبه نفس نیستند، از پیروان راستین ائمه اهل بیت علیهم السلام محسوب نمی شوند!
در این روایات به فلسفه و حکمت این کار نیز بروشنی اشاره شده است که این کار می تواند مایه فزونی حسنات، و جلوگیری از سیئات و جبران آنها گردد، و از سقوط انسان در گرداب هلاکت و غرق شدن در دریای غفلت و بی خبری جلوگیری کند.
راستی چرا ما با امور مادی و معنوی حداقل یکسان برخورد نکنیم؟! امور مادی ما حساب و کتاب و دفترروزنامه و دفتر انبار و دفتر کل و دفاتر دیگر دارد،ولی برای امور معنوی حتی حاضر به یک حساب به اصطلاح سرانگشتی نیز نباشیم، در حالی که امور معنوی به درجات بالاتر و والاتر است و اصولا قابل مقایسه با امور مادی نیست! به همین دلیل، در حدیث پر معنایی از پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله می خوانیم: «لایکون العبد مؤمنا حتی یحاسب نفسه اشد من محاسبة الشریک شری-که، و السید عبده ; انسان هرگز اهل ایمان نخواهد شد مگر این که در حسابرسی خویش سختگیر باشد; حتی سختگیرتر از حساب شریک نسبت به شریکش و مولی نسبت به غلامش!» (18)
این موضوع به اندازه ای مهم است که حتی جمعی از بزرگان کتابهائی در موضوع «محاسبة النفس » نوشته اند، از جمله محاسبة النفس مرحوم سید بن طاووس حلی (متوفای سنه 664 ه . ق) و محاسبه النفس مرحوم کفعی (از علمای قرن نهم هجری) و محاسبة النفس فی اصلاح عمل الیوم و الاعتذار من الامس مرحوم حاج میرزا علی حائری مرعشی (متوفای 1344 ه . ق ) و محاسبه النفس سید علی مرعشی (متوفای 1080 ه . ق) است. (19)
در اینجا اشاره به چند نکته لازم به نظر می رسد:
1- در این که چگونه باید نفس را «محاسبه » کرد
و خویشتن را پای حساب حاضر نمود و مورد باز خواست قرار داد; بهترین طریق همان است که در حدیثی از امیرمؤمنان علی علیه السلام نقل شده که بعد از نقل حدیث پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله که فرمود: «اکیس الکیسین من حاسب نفسه; عاقل ترین مردم کسی است که به محاسبه خویش پردازد» مردی از آن حضرت پرسید «یا امیرالمؤمنین و کیف یحاسب الرجل نفسه; ای امیرمؤمنان! انسان چگونه نفس خویش را محاسبه کند؟»
امام ضمن بیان مشروحی چنین فرمود:
«هنگامی که صبح را به شام می رساند، نفس خویش را مخاطب ساخته چنین گوید: ای نفس! امروز بر تو گذشت و تا ابد باز نمی گردد،و خداوند از تو درباره آن سؤال می کند که در چه راه آن را سپری کردی؟ چه عملی در آن انجام دادی؟ آیا به یاد خدا بودی، و حمد او را به جا آوردی؟ آیا حق برادر مؤمن را ادا کردی؟ آیا غم و اندوهی از دل او زدودی؟ و در غیاب او زن و فرزندش را حفظ کردی؟ آیا حق بازماندگانش را بعد از مرگ او ادا کردی؟ آیا با استفاده از آبروی خویش، جلو غیبت برادر مؤمن را گرفتی؟ آیا مسلمانی را یاری نمودی؟ راستی چه کار (مثبتی) امروز انجام دادی؟!
سپس آنچه را که انجام داده به یاد می آورد، اگر به خاطرش آمد که عمل خیری از او سر زده، حمد خداوند متعال و تکبیر او را به خاطر توفیقی که به او عنایت کرده به جا می آورد، و اگر معصیت و تقصیری به خاطرش آمد، از خداوند متعال آمرزش می طلبد و تصمیم برترک آن در آینده می گیرد، و آثار آن را از نفس خویش با تجدید صلوات بر محمد و آل پاکش، و عرضه بیعت با امیرمؤمنان علیه السلام برخویشتن و قبول آن و اعاده لعن بر دشمنان و مانعان از حقوقش، محو می کند; هنگامی که این محاسبه (جامع و کامل) را انجام داد، خداوند می فرماید: «من به خاطر دوستی تو با دوستانم و دشمنیت با دشمنانم (و محاسبه جامعی که با نفس خویش داشتی) در مورد گناهانت به تو سختگیری نمی کنم و تو را مشمول عفو خود خواهم ساخت!» (20)
آری این است بهترین طرز محاسبه نفس!
2- آثار محاسبه نفس چیست؟
از آنچه در بحثهای گذشته آمد، پاسخ این سؤال روشن می شود، ولی بسیار بجاست، از تعبیراتی که در احادیث اسلامی آمده است در اینجا بهره گیری کنیم:
در حدیثی از امیرمؤمنان علی علیه السلام می خوانیم: «من حاسب نفسه وقف علی عیوبه و احاط بذنوبه، و استقال الذنوب و اصلح العیوب; کسی که محاسبه نفس خویشتن کند، بر عیوب خویش واقف می شود، و از گناهانش با خبر می گردد (و به دنبال آن) از گناه توبه می کند، و عیوب را اصلاح می نماید» (21)
و نیز از همان امام علیه السلام می خوانیم: «من حاسب نفسه سعد; کسی که به محاسبه خویشتن پردازد، سعادتمند می شود.» (22)
و باز در حدیث دیگری از همان حضرت می خوانیم: «ثمرة المحاسبة صلاح النفس; میوه درخت محاسبه اصلاح نفس است.» (23)
بعضی از بزرگان علم اخلاق در توضیح حقیقت محاسبه، چنین گفته اند که مانند محاسبه با شریک است که درباره سرمایه و سود و زیان بیندیشد، اگر سودی حاصل شده، سهم خود را از شریک بگیرد و تشکر کند و اگر خسرانی حاصل گشته او را ضامن بشمرد و وادار به جبران در آینده کند.
سرمایه مهم انسان یعنی عمر که در اختیار نفس اوست نیز همین گونه است; سود آن کارهای خیر، و خسران آن گناهان است; و موسم تجارت تمام طول روز، و شریک او در معامله، نفس اماره است.
نخست درباره فرائض مطالبه کند، اگر انجام یافته خدا را شکر گوید، و خویشتن را به ادامه این راه ترغیب کند، و اگر فریضه ای از دست رفته، قضای آن را مطالبه کند، و اگر انجام یافته ولی بطوری ناقص بوده، وادار به جبران از طریق نوافل کند، و اگر معصیتی مرتکب شده، او را باز خواست کند و جبران آن را بطلبد; درست همان گونه که تاجر با شریکش محاسبه می کند،که حتی جزئی ترین امور، و کمترین مبلغ را در حساب فرو گذاری نمی کند، تا در معامله مغبون نگردد; بخصوص که انسان در برابر نفس اماره قرار گرفته که خدعه گر است و نیرنگباز، و مکار و افسونگر …!
در واقع کاری را که فرشتگان الهی در قیامت با او انجام می دهند او در دنیا با خویشتن انجام دهد; و حتی به هنگام محاسبه، افکاری که در مغز او خطور کرده، و قیام و قعود و خوردن آشامیدن و خواب و سکوت را مورد محاسبه قرار دهد، و مثلا سؤال کند چرا فلانجا اکت شدی؟ و چرا در فلان مورد تکلم نمودی … (و سزاوار است انسان محاسبه نفس خویشتن را روز به روز، و ساعت به ساعت انجام دهد وگرنه رشته کار از دست او بیرون می رود); هرگاه انسان برای هر معصیتی که در طول عمر انجام می دهد، سنگی در حیاط خانه خود بیندازد، بزودی حیاط خانه او پر می شود; عیب کار اینجاست که انسان در حفظ و حساب معاصی سهل انگاری می کند ولی دو فرشته ای که مامور حفظ اعمال او هستند همه را ثبت و ضبط می کنند; و بالاتر از همه، خداوند همه را احصاء می فرماید; همان گونه که قرآن می گوید: «احصاه الله و نسوه; خداوند حساب آنها را نگه داشته و آنان فراموشش کرده اند!» (سوره مجادله، آیه 6) (24)
به عنوان حسن ختام، این بحث را با حدیثی درباره چگونگی حساب روز قیامت که از آن می توان روش محاسبه دنیا را فرا گرفت پایان می دهیم:
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «لا تزول قدما عبد یوم القیامة حتی یسئل عن اربع: عن عمره فی ما افناه و عن شبابه فی ما اب-لاه، و عن ماله من این اکتسبه و فی ما انفقه وعن حبنا اهل البیت; در روز قیامت هیچ انسانی قدم از قدم بر نمی دارد تا از چهار چیز سؤال شود: از عمرش که در چه راهی آن را سپری نموده، و از جوانی اش که در چه راهی آن را کهنه کرده، و از مالش که از کجا به دست آورده و در چه راهی مصرف نموده، و از محبت ما اهل بیت: (که آیا حق آن را ادا کرده یا نه.)» (25)
معاتبه و معاقبه (سرزنش کردن و کیفر دادن)
پنجمین گام که بعد از «محاسبه » انجام می گیرد، مساله معاتبه و معاقبه یعنی سرزنش و مجازات نفس است در برابر خطاها و خلافهایی که از او سرزده است; زیرا اگر انسان حساب کند، و در مقابل کارهای خلاف، هیچ واکنشی نشان ندهد، نتیجه معکوس خواهد شد; و به تعبیر دیگر، باعث جرات و جسارت نفس است.
همان گونه که وقتی انسان کارمندان و کارگران و شرکای خود را پای حساب حاضر می کند و از آنها تخلفها و نادرستیهایی در حساب می بیند، در برابر آن واکنش نشان می دهد و به نوعی آنها را کیفر می دهد – از مرحله خفیف و ملایم مانند سرزنش گرفته تا مرحله کیفرهای مختلف – کسانی که در مسیر قرب خدا گام برمی دارند و به سیر و سلوک مشغولند، نیز در برابر نفس سرکش باید چنین باشند; در غیر این صورت، محاسبه نتیجه معکوس می دهد;یعنی، موجب جرات و جسارت بیشتر می شود.
قرآن مجید تا آن حد به این مساله اهمیت داده که به نفس «لوامه » سوگند یاد می کند و می فرماید: «و لا اقسم بالنفس اللوامة (26) » (27) و می دانیم نفس لوامه همان وجدان بیداری است که صاحبش را به هنگام ارتکاب کار خلاف ملامت و سرزنش می کند، که این خود نوعی معاقبه و مجازات خویشتن است.
روشن است که معاقبه و مجازات خویشتن در برابر کارهای خلافی که از انسان سرزده سلسله مراتبی دارد که از ملامت شروع می شود، سپس به مراحل شدیدتر مانند محروم کردن خویشتن از بعضی لذائذ زندگی در یک مدت معین منتهی می شود.
در قرآن مجید به نمونه جالبی از این موضوع در مورد سه نفر از متخلفان جنگ تبوک اشاره شده است که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله پس از بازگشت از جنگ، به مسلمانان دستور داد که با آنها ترک رابطه کنند تا آنجا که زمین با آن همه وسعتش بر آنها تنگ شده آنها در مقام توبه بر آمدند، و به مجازات خویش پرداختند، به این صورت که خودشان نیز یکدیگر را ترک گفتند و در انزوای کامل به ادامه توبه مشغول شدند; پس از مدتی خداوند توبه آنها را پذیرفت، و این آیه را نازل فرمود: «و علی الثلاثة الذین خلفوا حتی اذا ضاقت علیهم الارض بما رحبت و ضاقت علیهم انفسهم و ظنوا ان لاملجا من الله الا الیه ثم تاب علیهم لیتوبوا ان الله هو التواب الرحیم; (همچنین) آن سه نفر را که (در مدینه) باز ماندند (و از شرکت در تبوک خود داری کردند و مسلمانان از آنان قطع رابطه نمودند) تا آن حد که زمین با همه وسعتش بر آنها تنگ شد، و (حتی) جایی در وجود خویش برای خود نمی یافتند، و دانستند که پناهگاهی از خدا، جز به سوی او نیست، در این هنگام خدا آنان را مشمول رحمت خود ساخت، (و به آنان توفیق داد) تا توبه کنند (و خداوند توبه آنها را پذیرفت) که خداوند توبه پذیر و مهربان است.» (سوره توبه، آیه 118)
جمله «و ضاقت علیهم انفسهم; نفس آنها بر آنها (نیز) تنگ شد» ممکن است اشاره به همان مساله «معاقبه نفس » باشد که آنان برای مجازات خویشتن یکدیگر را ترک گفتند و در انزوای مطلق فرو رفتند، و اینجا بود که خداوند توبه آنان را پذیرفت.
در شان نزول آیه 102 سوره توبه: «و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا عسی الله ان یتوب علیهم ان الله غفور رحیم;و گروه دیگری به گناهان خود اعتراف کردند، و اعمال صالح و ناصالحی را به هم آمیختند، امید می رود که خداوند توبه آنها را بپذیرد، چرا که خداوند غفور و رحیم است.» داستانی درباره «ابولبابه انصاری » نقل شده،که از یاران پیامبر صلی الله علیه و آله بود، ولی بر اثر سستی، از شرکت در جنگ تبوک خود داری کرد، بعدا سخت پشیمان و ناراحت گشت; به مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و خود را به یکی از ستونها که امروز به «ستون ابولبابه »، یا «ستون توبه » معروف است بست، و سوگند یاد کرد که خود را بازنکند، مگر این که پیامبر صلی الله علیه و آله بیاید و گره را بگشاید; یا به تعبیر دیگر، خداوند اعلام قبولی توبه او را بنماید. مدتی بر این حال ماند، سپس آیه فوق نازل شد و قبولی توبه او را اعلام کرد.
روشن است که اقدام ابولبابه، نوعی «معاقبه » و مجازات خویشتن در برابر کار خلاف بود، و نشان می دهد که این مرحله از سیر و سلوک در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله و در میان یاران او نیز وجود داشته است.
جمله خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا (اعمال صالح و ناصالحی را به هم آمیختند) نیز می تواند اشاره به این معنی باشد.
در احادیث اسلامی نیز اشاراتی به مساله معاقبه دیده می شود; از جمله:
1- امیر مؤمنان علی علیه السلام در اوصاف برجسته متقین و پرهیزکاران که در نهج البلاغه آمده است، در شرح یکی از اوصاف آنها می فرماید: ان استصعبت علیه نفسه فی ما تکره لم یعطها سؤلها فی ما تحب; هرگاه نفس او در انجام وظایفی که خوش ندارد، سرکشی کند (و به راه گناه برود) او هم از آنچه دوست دارد محرومش می سازد (و از این طریق نفس سرکش را مجازات می کند).» (28)
منظور این است که در برابر سرکشی نفس، گاه آنچه مورد علاقه او از خواب و خوراک و استراحت است، از او دریغ می دارد، تا از این طریق مجازات شود و دیگر به راه عصیان و نافرمانی حق نرود.
2- در حدیث دیگری که در «غررالحکم » از آن حضرت آمده است، چنین می خوانیم: «اذا صعبت علیک نفسک فاصعب لها تذل لک; هنگامی که نفس بر تو سخت گیرد (و در برابر طاعت فرمان حق به آسانی تسلیم نگردد) تو هم بر او سخت بگیر (و خواسته هایش را از او دریغ دار) تا در برابر تو تسلیم گردد!»
3- و نیز از آن حضرت آمده است: «من ذم نفسه اصلحها، من مدح نفسه ذبحها; آن کس که نفس خویشتن را مذمت ( و سرزنش) کند سبب اصلاح آن را فراهم کرده، و آن کس که خویشتن را مدح و ثنا گوید، گویی خود را ذبح کرده است.» (29)
4- باز در حدیثی از همان امام همام، امیرمؤمنان علی علیه السلام آمده است که فرمود: دواءالنفس الصوم عن الهوی، و الحمیة عن لذات الدنیا; داروی نفس (سرکش) روزه گرفتن از هوی و هوسها و پرهیز از لذات دنیا است.» (30)
در حالات صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله و علمای بزرگ و مؤمنان پاکدل، نمونه های فراوانی از این مطلب دیده می شود که آنها به هنگام ارتکاب گناهی، خویشتن را در معرض معاقبه و مجازات قرار می دادند، و هر کدام به نوعی برای عدم تکرار گناه در آینده اقدام می نمودند; از جمله:
1- در حالات یاران پیامبر صلی الله علیه و آله آمده است که یکی از اصحاب به نام به «ثعلبه » (31) که از طایفه انصار بود; با «سعید بن عبدالرحمن » (که از مهاجران بود) پیمان برادری داشت; در یکی از غزوات «سعید» به همراهی پیامبر صلی الله علیه و آله به میدان جهاد شتافت، و «ثعلبه » در مدینه ماند و به دوست خود اطمینان داد که مشکلات خانواده او را حل می کند، و از همین رو هر روز برای آنها آب و هیزم می آورد و در حل مشکلاتشان می کوشید.
روزی زن «سعید» درباره مطلبی از پشت پرده با ثعلبه سخن می گفت، هوای نفس بر او چیره شد، پرده را کنار زد، همین که چشمش به همسر زیبای سعید افتاد دل از دست بداد و گام پیش نهاد و دست دراز کرد که زن را در آغوش گیرد، ولی همسر سعید فریاد زد، ثعلبه چه می کنی؟ آیا روا است برادر مجاهدت در راه خدا مشغول جهاد باشد و تو در خانه او نسبت به همسرش قصد خلاف داشته باشی؟!
این سخن، ثعلبه را تکان داد، گوئی از خوابی عمیق برخاسته بود، فریادی کشید و از خانه بیرون رفت و سر به کوه و صحرا گذاشت،و به گریه زاری مشغول شد و می گفت: «الهی انت المعروف بالغفران و انا الموصوف بالعصیان; خدایا تو معروف به آمرزش و من موصوف به گناهم!»
به این ترتیب او خود را در محرومیت و تنگنا برای مجازات خویشتن نسبت به خطایی که از او سرزده بود قرار داد; سرانجام طی داستان مفصل خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله رسید و به پیشگاه آن حضرت توبه خویش را عرضه نمود، و آیه 135 سوره آل عمران در حق او نازل شد، و توبه اش مقبول درگاه الهی افتاد و الذین اذا فعلوا فاحشة او ظلموا انفسهم ذکروا الله فاستغفروا لذنوبهم و من یغفر الذنوب الا الله و لم یصروا علی ما فعلوا و هم یعلمون; و آنها که وقتی مرتکب عمل زشتی شوند، یا به خود ستم کنند، به یاد خدا می افتند و برای گناهان خود طلب آمرزش می کنند و کیست جز خدا که گناهان را ببخشد و بر گناه اصرار نمی ورزند، با این که می دانند!» (32)
2- در حالات فقیه بزرگ عالم شیعه، مرحوم آیت الله بروجردی (قدس سره الشریف) نقل شده که هرگاه عصبانی می شد، و احیانا به بعضی طلاب درس خود پرخاش می کرد، با این که این پرخاش همانند پرخاش پدر نسبت به فرزندش بود، بلافاصله از همین پرخاش مختصر، پشیمان شده و در مقام عذرخواهی و جبران بر می آمد، و طبق نذری که داشت، فردای آن روز را برای جبران این کار روزه می گرفت; و به این ترتیب، خود را در برابر این کار کوچک معاقبه می فرمود.
3- یکی از علمای بزرگ اخلاق نقل می کرد که یکی از آقایان اهل منبر می گفت: من در آغاز منبرم سلام بر امام حسین علیه السلام می کنم و جواب می شنوم، اگر جواب نشنوم منبر نمی روم! این حالت روحانی از آنجا برای من پیدا شد که روزی وارد مجلس مهمی شدم و واعظ معروفی را بر منبر دیدم، این خیال در دل من پیدا شد که بعد از او سخنرانی جالبی کنم و او را بشکنم! به خاطر این خیال غلط تصمیم گرفتم چهل روز به منبر نروم به دنبال این کار (معاقبه خویشتن در مقابل یک فکر خطا و خیال باطل) این نورانیت در قلب من پیدا شد که پاسخ سلامم را به حضرت، می شنوم. (33)
کوتاه سخن این که: مراقبه و سپس محاسبه در صورتی اثر قاطع دارد، که مساله «معاقبه » و کیفرهای مناسب، نسبت به نفس اماره و هوی و هوسهای سرکش را در پی داشته باشد وگرنه تاثیر آن بسیار ضعیف خواهد بود.
ولی این به آن معنی نیست که اعمال مرتاضان و بعضی از صوفیان منحرف را امضا کنیم، و بر داستانهایی که نمونه آن در پاره ای از کلمات «غزالی » در «احیاءالعلوم » آمده است صحه بگذاریم که مثلا انسان برای ریاضت نفس یا جبران خطاهایی که از او سرزده، دست به اعمال خشونتبار نسبت به خویشتن بزند و مجازاتهای خطرناک و ابلهانه ای نسبت به خود انجام دهد، بلکه منظور از «معاقبه » کارهایی شبیه آنچه در بالا آمد می باشد، مانند روزه گرفتن، تعطیل کردن برنامه هایی که در معرض هوی و هوس است، و محروم ساختن خویشتن از پاره ای لذات مادی و امثال آنها.
به گفته مرحوم نراقی در معراج السعاده: «اگر کار خلافی از او سرزد در مقام تنبیه خود بر آید; مثلا، تن به عبادات سنگین و انفاق اموالی که مورد علاقه اوست بدهد، اگر لقمه حرام یا مشتبهی خورده خویشتن را مقداری گرسنگی دهد، و اگر زبان به غیبت مسلمانی گشوده، مدح او کند یا با سکوت، خود را تنبیه، یا با ذکر خدا آن را جبران نماید; اگر شخص فقیر و تنگدستی را کوچک شمرده و نسبت به او توهین کرده، مال فراوانی را به او ببخشد، و همچنین نسبت به سایر معاصی و تقصیرات در مقام جبران برآید.» (34)
پی نوشت ها:
1- «فرج » اشاره به شهوت جنسی است.
2- بحارالانوار، جلد67، صفحه 64.
3- بحار الانوار، جلد67، صفحه 64.
4- سوره انفطار، آیه 12.
5- آنچه در بالا آمد یکی از تفاسیر آیه است، تفسیر دیگری که در آیات سوره عبس نیز شواهدی بر آن وجود دارد این است که معنی آیه نظر کردن به طعام برای کشف نکات توحیدی و آیات عظمت خلقت است، در عین حال دو تفسیر با هم منافاتی ندارد.
6- کنز العمال، حدیث 5254، جلد3، صفحه 22، بحارالانوار، جلد 25، صفحه 204.
7- غرر الحکم.
8- بحارالانوار، جلد67، صفحه 68.
9- اصول کافی، جلد 2، صفحه 67.
10- بحارالانوار، جلد 74، صفحه 349.
11- نهج البلاغه، خطبه 83 (خطبه غراء)
12- بحارالانوار، جلد67، صفحه 73.
13- امالی طوسی، (طبق نقل میزان الحکمه، جلد 1، صفحه 619).
14- مستدرک الوسائل، جلد 12، صفحه 154.
15- تحف العقول، صفحه 221.
16- مستدرک الوسائل، جلد 12، صفحه 153.
17- مستدرک الوسائل، جلد 12، صفحه 152 تا156 – همین معنی در اصول کافی، جلد2، باب محاسبة العمل، صفحه 453، حدیث 2، آمده است.
18- محاسبه النفس سید بن طاووس، صفحه 14 – بحارالانوار، جلد67، صفحه 72، حدیث 22.
19- الذریعه، جلد20.
20- بحارالانوار، جلد89، صفحه 250.
21- غرر الحکم.
22- مستدرک، جلد 12، صفحه 154.
23- غرر الحکم.
24- محجة البیضاء، جلد 8، صفحه 167 (باتلخیص)
25- خصال صدوق، صفحه 253.
26- سوره قیامت، آیه 2.
27- معروف در میان مفسران اسلام این است که «لا» در جمله بالا زائده و برای تاکیداست. این نکته نیز قابل توجه است که برای «نفس لوامه » تفسیرهای مختلفی ذکر شده بعضی آن را اشاره به افراد کافر و عاصی دانسته اند که در روز قیامت خود را ملامت می کنند، و بعضی اشاره به آنها در دنیا می دانند که شایسته ملامتند هر چند خود را ملامت نکنند; ولی معنی بالا (وجدان بیدار ملامت کننده) از همه مناسبتر است، چرا که قرآن به آن قسم یاد کرده، قسمی که نشانه اهمیت فوق العاده آن است. (دقت کنید)
28- نهج البلاغه، خطبه 193.
29- غرر الحکم
30- همان مدرک، حدیث شماره 5153 .
31- در میان یاران پیامبر صلی الله علیه و آله افراد زیادی بودند که نام ثعلبه داشتند، و این ثعلبه غیر از ثعلبة بن حاطب انصاری است که از پرداخت زکات خودداری کرد، پیامبر صلی الله علیه و آله و مسلمانان او را از جامعه اسلامی طرد کردند.
32- این داستان را بطور مشروح در کتب مختلفی از کتاب خزینة الجواهر صفحه 320 نقل کرده اند و فخررازی در تفسیر در ذیل آیه آن را به صورت بسیار فشرده آورده است (تفسیر کبیر فخررازی، جلد9، صفحه 9).
33- داستان معروف علی بن یقطین و ابراهیم جمال نیز نمونه دیگری است.
34- معراج السعاده، چاپ جدید، صفحه 703 (با کمی تلخیص)
منابع مقاله:
اخلاق در قرآن، ج 1 ، مکارم شیرازی؛

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد