خانه » همه » مذهبی » ریشه کن کردن تکبر

ریشه کن کردن تکبر


ریشه کن کردن تکبر

۱۳۹۲/۱۲/۲۵


۲۵۴ بازدید

راههای عملی ریشه کن کردن تکبر؟

با سلام به شما پرسشگر گرامی؛
نخستین صفت از صفات رذیله که در داستان انبیاء و آغاز خلقت انسان به چشم مى خورد و اتفاقا به اعتقاد بسیارى از علماى اخلاق، ام المفاسد و مادر همه رذایل اخلاقى و ریشه تمام بدبختیها و صفات زشت انسانى است، تکبر و استکبار مى باشد که دراین زمینه، داستان شیطان به هنگام آفرینش آدم(ع) و امر به سجود فرشتگان و همچنین ابلیس براى او، داستانى است بسیار تکان دهنده و عبرت انگیز، داستانى است بسیار روشنگر و هشدار دهنده، براى همه افراد و همه جوامع انسانى.
قابل توجه اینکه پیامدهاى سوء تکبر و استکبار نه تنها در داستان آفرینش آدم دیده مى شود که در تمام طول تاریخ انبیاء نیز نقش بسیار مخرب آن آشکار است.
اکنون به چند نمونه از آیات قرآن کریم در این زمینه اشاره می نماییم:
– و اذ قلنا للملائکة اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابلیس ابى واستکبر و کان من الکافرین (سوره بقره،آیه 34)
و (یاد کن) هنگامى را که به فرشتگان گفتیم: «براى آدم سجده و خضوع کنید!» همگى سجده کردند، جز ابلیس که سر باز زد و تکبر ورزید (و به خاطر نافرمانى و تکبرش) از کافران شد.
– قال فاهبط منها فما یکون لک ان تتکبر فیها فاخرج انک من الصاغرین (سوره اعراف،آیه 13)
گفت: «از آن(مقام و مرتبه ات) فرود آى! تو حق ندارى در آن (مقام و مرتبه) تکبر کنى! بیرون رو که تو از افراد پست و کوچکى!
– وانى کلما دعوتهم لتغفر لهم جعلوا اصابعهم فى آذانهم واستغشوا ثیابهم و اصروا واستکبروا استکبارا (سوره نوح،آیه 7)
(در داستان نوح آمده است): «و من هر زمان آنها را دعوت کردم که (ایمان بیاورند و) تو آنها را بیامرزى، انگشتان خویش را در گوشهایشان قرار داده و لباسهایشان را بر خود پیچیدند و در مخالفت اصرار ورزیدند و به شدت استکبار کردند»!
در منابع حدیث، روایات زیادى در باره مذمت کبر و تفسیر حقیقت آن و علاج و آثار آن آمده است، که نقل همه آنها در این مختصر نمى گنجد، ولى گلچینى از آنها را از نظر شما مى گذرانیم:
در حدیثى از رسول خدا(ص) مى خوانیم: «ایاکم و الکبر فان ابلیس حمله الکبر على ان لایسجد لآدم; از تکبر بپرهیزید که ابلیس به خاطر تکبر از سجده کردن بر آدم خوددارى کرد(و براى همیشه مطرود درگاه الهى شد)».1
همین معنى به تعبیر دیگرى در خطبه هاى نهج البلاغه آمده است، در خطبه قاصعه که بخش عظیمى از آن در باره «تکبر ابلیس » و پیامدهاى آن مى باشد مى خوانیم: عبرت بگیرید از کارى که خدا با ابلیس کرد; زیرا اعمال طولانى و کوششهاى فراوان او را(در مسیر عبادت و بندگى خدا) به خاطر ساعتى تکبر نابود ساخت، چگونه ممکن است کسى بعد از ابلیس همان گناه را مرتکب شود، ولى سالم بماند»؟ 2
تعبیرات کوبنده فوق به خوبى نشان مى دهد که تکبر و خودخواهى حتى در لحظات کوتاه چه پیامدهاى خطرناکى را دارد و چگونه همچون آتش سوزان مى تواند حاصل یک عمر طولانى اعمال صالحه را بسوزاند و خاکستر کند و شقاوت ابدى و عذاب جاویدان را نصیب صاحبش سازد.
در حدیث دیگرى از همان حضرت(ع) مى خوانیم: «احذر الکبر فانه راس الطغیان و معصیة الرحمن; از تکبر بپرهیزید که سرآغاز طغیانها و معصیت و نافرمانى خداوند رحمان است »!3
حدیث بالا این واقعیت را روشن مى سازد که سرچشمه بسیارى از گناهان مساله کبر و خود برتربینى است.
در حدیث دیگرى از امام باقر(ع) مى خوانیم : در قلب هیچ انسانى چیزى از کبر وارد نمى شود مگر اینکه به همان اندازه از عقلش کاسته خواهد شد، کم باشد یا زیاد»!4
*تعریف و حقیقت تکبر:
بزرگان اخلاق گفته اند: اساس تکبر این است که انسان از اینکه خود را برتر از دیگرى ببیند احساس آرامش کند، بنابراین تکبر از سه عنصر تشکیل مى شود: نخست اینکه براى خود مقامى قائل شود، دیگر اینکه براى دیگرى نیز مقامى قائل شود و در مرحله سوم مقام خود را برتر از آنها ببیند و احساس خوشحالى و آرامش کند.
* ریشه یابى تکبر:
صفت رذیله تکبر مانند سایر رذایل اخلاقى، ریشه هایى دارد که باید آنها را جستجو کرد و دقیقا شناخت، درغیراین صورت ریشه کن کردن این صفت رذیله غیرممکن است.
بعضى از بزرگان مانند مرحوم «فیض کاشانى » در «المحجة البیضاء» چهار ریشه براى « تکبر» ذکر کرده است: عجب، کینه، حسد و ریا.
او معتقد است تکبر درونى ریشه اش «عجب » – خودبزرگ بینى – است، این خودبزرگ بینى سبب مى شود که خود را برتر از آنها بداند و بر آنها فخرفروشى کند و ریشه هاى دیگرى دارد که یکى از آنها «کینه » است که نسبت به شخص خاصى پیدا مى کند و همین امر سبب مى شود که امتیازات واقعى یا پندارى خود را به رخ او بکشد، و دیگر « حسد» است که سبب بروز این رذیله اخلاقى مى گردد و دیگرى «ریاکارى » است که سبب مى شود شخص ریاکار امتیازات خود را به دیگران ارائه دهد.
*آثار سوء تکبر:
1- نخستین مفسده آن که از همه خطرناک تر است آلودگى به شرک و کفر است!
آیا کفر ابلیس و انحراف او از مسیر توحید و حتى اعتراض او بر حکمت پروردگار سرچشمه اى جز کبر داشت؟
آیا فراعنه و نمرودها و همچنین بسیارى از اقوام سرکش که از پذیرش دعوت انبیاى الهى سرباز زدند دلیلى جز تکبر داشت؟
2- محروم شدن از علم و دانش
یکى دیگر از پیامدهاى شوم کبر است، زیرا انسان وقتى به حقیقت علم و دانش مى رسد که آن را در هر جا و نزد هر کس ببیند همچون گوهر گمشده اى برباید، حال آنکه اشخاص متکبر به آسانى حاضر نمى شوند بهترین علوم و دانشها و برترین و والاترین حکمت ها را از افراد همردیف و یا زیر دست خود بپذیرند.
3- تکبر سرچشمه اصلى بسیارى از گناهان است
گاه در حالات افراد حسود، حریص، بدزبان و آلوده به انواع گناهان دقت مى کنیم مى بینیم سرچشمه همه این رذایل را در وجود آنها تکبر تشکیل مى دهد.
آنها هیچگاه مایل نیستند کسى را برتر از خود ببینند به همین دلیل هر گاه نعمت و موهبت و موفقیتى نصیب دیگران شود، به آنها حسد مى ورزند.
آنها براى تحکیم پایه هاى برترى جویى خود حریص در جمع آورى مالند.
آنها براى اظهار برترى بر دیگران به خود اجاز مى دهند که سایرین را تحقیر کنند و با هتک و توهین و صب و دشنام، زبان خود را آلوده سازند و به این وسیله آتش درونى خود را فرو نشانده و خویش را اشباع کنند.
در حدیثى از امیرمؤمنان على(ع) مى خوانیم که فرمود: «الحرص و الکبر و الحسد دواع الى تقحم فى الذنوب; حرص و تکبر و حسد سبب مى شود که انسان در انواع گناهان فرو رود».5
4- تکبر مایه تنفر و پراکندگى مردم است
از بلاهاى مهمى که بر سر متکبران وارد مى شود انزواى اجتماعى و پراکندگى مردم از اطراف آنهاست، چرا که شرف هیچ انسانى اجازه نمى دهد تسلیم برترى جوییهاى افراد متکبر و مغرور شود، به همین دلیل به زودى حتى نزدیک ترین دوستان و بستگان از آنها فاصله مى گیرند و اگر به حکم الزامهاى اجتماعى مجبور باشند با آنان زندگى کنند، در دل از آنان متنفرند!
در حدیثى از امام امیرالمؤمنین(ع) مى خوانیم: «من تکبر على الناس ذل; کسى که فخرفروشى کند، ذلیل مى شود».6
5- تکبر سبب از دست دادن امکانات زندگى است
انسان در صورتى در زندگى موفق خواهد بود که بتواند همکارى دیگران را جلب کند، افراد منزوى که تلاشهاى آنها تنها جنبه فردى دارد یا شکست مى خورند و یا موفقیت ناچیزى نصیبشان مى شود و از آنجا که تکبر انسان را به انزوا مى کشاند طبعا موفقیت او را در صحنه زندگى ناچیز مى کند.
در حدیثى از امام امیرمؤمنان على(ع) مى خوانیم: «بکثرة التکبر یکون التلف; فزونى تکبر مایه اتلاف(اسباب موفقیت) است ».7
*درمان تکبر:
بزرگان اخلاق در باره راه درمان تکبر، بحثهاى بسیار مشروح دارند که غالب آنها بر این محور دور مى زند که راه درمان تکبر، دو راه است: راه «علمى » و راه «عملى ».
اما راه علمى، به این صورت است که افراد متکبر درباره خود بیندیشند که کیستند و چیستند؟ و کجا بودند؟ و به کجا مى روند؟ و سرانجام کار آنها چه خواهد شد؟
و نیز در باره عظمت خداوند بیندیشند و خود را در برابر ذات بى مثال او ببینند.
تاریخ سراسر عبرت جهان را بررسى کنند، در باره سرنوشت فرعونها و نمرودها و کسراها و خاقانها و قیصرها و سرانجام کار هریک کمى مطالعه کنند تا بدانند پیروزى هاى زودگذر جهان چیزى نیست که بتوان بر آن تکیه کرد و آن را نشانه بزرگى شمرد.
انسانى که در آغاز، نطفه‌ی بى ارزشى بوده و در پایان مردار گندیده اى مى شود و چند روزى که در میان این دو زندگى مى کند، چیزى نیست که به خاطر آن مغرور شود و فخرفروشى نماید.
در ابتداى تولد نوزادى بسیار ضعیف و ناتوان است که قدرت بر کمترین کارى ندارد و حتى نمى تواند آب دهانش را به کمک لبها حفظ کند و در دوران پیرى چنان ضعیف و ناتوان مى شود که اگر دست و پاى سالمى داشته باشد براى پیمودن راه کوتاهى چندین بار باید بنشیند و نفس تازه کند و برخیزد و با قامت خمیده عصازنان بقیه راه را طى کند و اگر دست و پاى سالم نداشته باشد یا گرفتار عوارض پیرى که براى غالب اشخاص پیش مى آید بشود باید او را به وسیله چرخ به این طرف و آن طرف ببرند!
در حدیثى از امام باقر(ع) مى خوانیم: «عجبا للمختال الفخور و انما خلق من نطفة ثم یعود جیفة و هو فیما بین ذلک لایدرى ما یصنع به; از متکبر فخرفروش در شگفتم! او در آغاز از نطفه بى ارزشى آفریده شده و در پایان کار مردار گندیده اى خواهد بود و در این میان نمى داند به چه سرنوشتى گرفتار مى شود و با او چه مى کنند».8
اگر سرى به بیمارستانها بزنیم و افراد نیرومند و قوى پیکرى را که بر اثر یک حادثه یا یک بیمارى به روى تخت بیمارستان افتاده اند و قدرت بر حرکت ندارند مشاهده کنیم مى دانیم قوت و قدرت جسمانى چیزى نیست که انسان به آن فخر کند.
اگر به ثروتمندان معروفى که با دگرگونى مختصر در وضع اقتصادى دنیا گرفتار ورشکستگى عظیم شده و بر خاک سیاه نشسته اند بنگریم خواهیم دید ثروت نیز چیزى نیست که انسان بر آن تکیه کند و به آن فخر نماید.
و اگر به قدرتمندان بزرگى بنگریم که با دگرگونیهاى وضع سیاسى در چند روز به کلى از قدرت سقوط کردند یا پشت میله هاى زندان قرار گرفتند، یا اعدام شدند، خواهیم دانست که قدرت ظاهرى نیز قابل اعتماد نیست.
پس انسان به چه چیزش مى نازد؟ و به چه چیز افتخار مى کند؟ و بر دیگران فخرفروشى مى کند؟!
در حدیثى از امام زین العابدین (ع) آمده است که «میان سلمان فارسى و مرد خودخواه و متکبرى خصومت و سخنى واقع شد آن مرد به سلمان گفت تو کیستى؟(و چه کاره اى؟!) سلمان گفت: اما آغاز من و تو هر دو نطفه کثیفى بوده و پایان کار من و تو مردار گندیده اى است، هنگامى که روز قیامت شود و ترازوهاى سنجش برقرار گردد هر کس ترازوى عملش سنگین باشد کریم و با شخصیت و بزرگوار است و هر کس ترازوى عملش سبک باشد پست و بى مقدار است »!9
کوتاه سخن اینکه انسان هرگاه در این گونه امور بیشتر بیندیشد از مرکب کبر و غرور پیاده مى شود.
و اما درمان تکبر از طریق عملى به این طریق حاصل مى شود که سعى کند اعمال متواضعان را انجام دهد تا این فضیلت اخلاقى در اعماق وجود او ریشه بدواند، در برابر خداوند و خلق او تواضع کند، سر به سجده و بر روى خاک نهد و لااله الا الله حقا حقا سجدت لک تعبدا و رقا لا مستنکفا و لامستکبرا و مانند این جمله ها را تکرار کند.
لباس ساده بپوشد، غذاى ساده بخورد، با خادمان یا کارگرانش بر سر یک سفره بنشیند، در سلام کردن بر دیگران تقدم جوید، صدر مجلس ننشیند و در راه رفتن بر دیگران پیشى نگیرد.
با کوچک و بزرگ گرم بگیرد و از همنشینى با افراد متکبر و مغرور بپرهیزد و در عمل امتیازى براى خود بر دیگران قائل نشود، خلاصه آنچه را نشانه تواضع یا از مظاهر آن است در عمل و سخن به کار بندد و سعى کند حالت و عادت و سپس ملکه او گردد.
در حالات پیامبر اسلام(ص) آمده است که روى زمین مى نشست و غذا مى خورد و مى فرمود: «انما انا عبد آکل کما یاکل العبد; من بنده اى هستم مانند غلامان غذا مى خوردم ».10
غالبا این حدیث معروف را در باره على(ع) شنیده ایم که روزى دو پیراهن خرید یکى به چهار درهم و دیگرى به سه درهم، سپس به غلامش قنبر فرمود: یکى از این دو را انتخاب کن، قنبر پیراهن چهار درهمى را انتخاب کرد و امام پیراهن سه درهمى را پوشید.11
در خطبه 160 نهج البلاغه آمده است که امام(ع) در باره پیامبر اکرم(ص) چنین مى فرماید: «و لقد کان یاکل على الارض و یجلس جلسة العبد و یخصف بیده نعله، و یرقع بیده ثوبه و یرکب الحمار العارى و یردف خلفه; پیامبر اکرم(ص) روى زمین(بدون فرش) مى نشست و غذا مى خورد و با تواضع همچون بردگان جلوس مى کرد و با دست خود کفش خویش را وصله مى کرد و بر مرکب برهنه سوار مى شد و حتى کسى را پشت سر خویش سوار مى کرد».
البته با تغییر شرایط زمان بسیارى از این امور، امروز معمول نیست و انجام آن توصیه نمى شود، هدف این است با مطالعه حالات پیشوایان بزرگ و توجه به مقام والاى تواضع آنها درس بگیریم و کبر و غرور را از خود دور سازیم.
راستى چرا بسیارى از مردم به طب جسمانى فوق العاده اهمیت مى دهند و بارها و بارها به انواع آزمایشها مى پردازند تا از سلامت خود مطمئن شوند، ولى براى طب روحانى و اخلاقى که ضامن سعادت جاویدان و نجات جان انسان است و به مضمون آیه «الا من اتى الله بقلب سلیم; تنها راه خوشبختى داشتن «قلب سلیم » است » اهمیتى قائل نیستند؟!
——————-
پى نوشتها:
1 – کنزالعمال، حدیث 7734.
2 نهج البلاغه، خطبه 192(خطبه قاصعه).
3 غررالحکم،2609.
4 بحار الانوار، جلد 75، صفحه 186.
5 نهج البلاغه، حکمت 371.
6 بحار الانوار، جلد 74، صفحه 235.
7 غررالحکم، حدیث 7169.
8 بحار الانوار، جلد 70، صفحه 229.
9 بحار الانوار، جلد 70، صفحه 231 (حدیث 24).
10 محجة البیضاء، جلد6، صفحه 256.
11 بحار الانوار، جلد76، صفحه 310.
برای مطالعه بیشتر در این زمینه به کتاب اخلاق در قرآن تالیف آیه الله ناصرمکارم شیرازی و جوادی آملی رجوع شود.
 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد