۱۳۹۳/۰۴/۰۹
–
۲۲۶۴ بازدید
بسم الله.سلام الله.
شناساندن زمان خود آن طور که امیرمومنین علیه السلام فرمودند زمانه ات را بشناس چگونه تحقق پیدا می کند؟
دوست عزیز؛ منظور از روایت مورد نظر شما، آگاه بودن مسلمان بیدار، از اوضاع و احوال و شرایط زمانی است که در آن زندگی می کند.پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) در روایتی در این باره می فرماید : «العالم بزمانه لا تهجم علیه اللوابس ؛ آن کس که آگاه از زمان و شرایط دوران خویش است مورد هجوم اموری که او را به اشتباه و شبهه می اندازد واقع نمی شود»
1. شناخت حق و باطل؛ در حقیقت این روایات می رساند که هر مسلمانی با توجه به اوضاع زمان و جامعه اش باید بصیرت داشته باشد و حق و باطل را بتواند در آن زمانه و دوران تشخیص دهد.
تشخیص حقّ از باطل ، در پاره ای از موارد در همه ی زمانها دشوار بوده ، هست و خواهد بود و اختصاصی به زمان خاصّی ندارد.
اگر به تاریخ گذشته نظری اندیشمندانه و عبرت گیرانه بیندازیم خواهیم یافت که تشخیص حقّ و عمل به آن ، همواره دشوار بوده و همواره اندک انسانهایی توانسته اند در این دو میدان به طور کامل موفّق باشند. در صحنه ی عاشورا کسانی دست به آن جنایت هولناک زدند یا در آن بی طرف ماندند که امام حسین(ع) و اصل و نسب او را می شناختند ، ولی با این حال راه را به خطا رفتند. بسیاری از اینها افرادی بودند اهل عبادت و تلاوت قرآن، که از روی جهل به موازین شناخت حقّ از باطل، قربة الی الله به جنگ با امام حسین آمده بودند؛ تا آنجا که برخی از آنها برای حضور در جنگ با خلیفه ی خدا در رود فرات غسل می کردند. عمر ابن سعد ، آن هنگام ندا می داد:« یَا خَیْلَ اللَّهِ ارْکَبِی وَ بِالْجَنَّةِ أَبْشِرِی . یعنی ؛ اى لشکر خدا سوار شوید و بشارت بهشت را دریافت کنید.»(بحار الأنوار، ج 44 ،ص391)، مخاطبش چنین افرادی بودند که به خیال باطل خود، جهاد فی سبیل الله می کردند. عدّه ای نیز در بین این قوم جانی بودند که حقّ را شناخته بودند ولی از روی علم و عمد کج می رفتند.
چگونه باید بین حق و باطل تشخیص داد ؟
برای این منظور امیرالمومنین(ع) قاعده ای کلّی بیان کرده، فرموده اند:« إِنَّ دِینَ اللَّهِ لَا یُعْرَفُ بِالرِّجَالِ بَلْ بِآیَةِ الْحَقِّ وَ اعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَهُ . یعنی ؛ همانا دین خدا با افراد شناخته نمی شود بلکه با نشانه های حقّ شناخته می شود. پس حقّ را بشناس! اهل حقّ را هم خواهی شناخت.» ( إرشاد القلوب إلى الصواب ، ج 2 ،ص296 ) پس راه شناخت افرادِ حقّ از افرادِ باطل، گفتارها و کردارهای حقّ از گفتارها و کردارهای باطل، جریانات حقّ از جریانات باطل، سیاستهای حقّ از سیاستهای باطل، حکومتهای حقّ از حکومتهای باطل و … شناخت خود حقّ است. و حقّ همان دین حقیقی الهی است. چرا که حقّ مطلق خداوند متعال بوده و مصدر و مبداء هر حقّی نیز اوست.
رعایت تقوا, راه مطمئن شناخت حق:
باید متوجّه بود که عقل و فکر نیز مثل بسیاری دیگر از امور ، آفاتی دارند لذا در کنار تقویت قوّه ی عقل ، که قوّه ی تشخیص حقّ و باطل است ، باید از آفات عقل و فکر صحیح نیز برحذر بود. آفاتی چون تعصّبات گوناگون ملّی ، مذهبی ، قومی ، نژادی ، زبانی و دیگر انواع تعصّبات ، زودباوری ، دیرباوری و شکّاکیّت افراطی ، پیش داوری در قضاوتها و تحمیل اغراض بر عقل. و از همه مهمتر باید مواظب نفس امّاره بود که دائماً در صدد است تا عقل را اسیر خود نموده در خدمت خود بگیرد.
خداوند در قرآن کریم راه داشتن تشخیص درست و صحیح و انتخاب درست از نادرست را داشتن تقوا دانسته است که به بیان و تفسیر آن می پردازیم :
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ » یعنی؛ اى کسانى که ایمان آورده اید اگر از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید براى شما وسیله اى براى جدایى حق از باطل قرار مى دهد (و روشن بینى خاصى که در پرتو آن حق را از باطل خواهید شناخت) و گناهان شما را مى پوشاند و شما را مى آمرزد و خداوند فضل و بخشش عظیم دارد.
فرقان صیغه مبالغه از ماده فرق است و در اینجا به معناى چیزى است که به خوبى حق را از باطل جدا مى کند.
در بسیارى از موارد انسان گرفتار اشتباه مى شود باطل را به جاى حق مى پندارد و دشمن را به جاى دوست انتخاب مى کند، و بیراهه را شاهراه. در اینجا دید و درک نیرومندى لازم است و نورانیت و روشن بینى فوق العاده.
آیه فوق مى گوید: این دید و درک ثمره درخت تقوى است اما چگونه تقوى و پرهیز از گناه و هوى و هوسهاى سرکش به انسان چنین دید و درکى مى دهد شاید براى بعضى مبهم باشد اما کمى دقت پیوند میان این دو را روشن مى سازد.
توضیح اینکه: اولا نیروى عقل انسان به قدر کافى براى درک حقایق آماده است ولى پرده هایى از حرص و طمع و شهوت و خودبینى و حسد و عشق هاى افراطى به مال و زن و فرزند و جاه و مقام همچون دود سیاهى در مقابل دیده عقل آشکار مى گردد ، و یا مانند غبار غلیظى فضاى اطراف را مى پوشاند و پیداست که در چنین محیط تاریکى انسان چهره حق و باطل را نمى تواند بنگرد ، اما اگر با آب تقوى این غبار زدوده شود و این دود سیاه و تاریک از میان برود دیدن چهره حق آسان است.
و ثانیا مى دانیم که هر کمالى در هر جا وجود دارد پرتوى از کمال حق است و هر قدر انسان به خدا نزدیک تر شود پرتو نیرومندترى از آن کمال مطلق در وجود او انعکاس خواهد یافت ، روى این حساب همه علم و دانش ها از علم و دانش او سر چشمه مى گیرد و هر گاه انسان در پرتو تقوى و پرهیز از گناه و هوى و هوس به او نزدیک تر شود و قطره وجود خود را به اقیانوس بیکران هستى او پیوند دهد سهم بیشترى از آن علم و دانش خواهد گرفت.( تفسیر نمونه، ج 7، ص: 142 )
لذا در طول تاریخ در حالات مردان و زنان پرهیزکار روشن بینى هایى مشاهده مى کنیم که هرگز از طریق علم و دانش معمولى قابل درک نیست، آنها بسیارى از حوادث را که در لابلاى آشوب هاى اجتماعى ریشه آن ناشناخته بود بخوبى مى شناختند و چهره هاى منفور دشمنان حق را از پشت هزاران پرده فریبنده مى دیدند!.
این اثر عجیب تقوى در شناخت واقعى و دید و درک انسان ها در بسیارى از روایات و آیات دیگر نیز آمده است، در سوره بقره آیه 282 اتَّقُوا اللَّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ:تقوى پیشه کنید و خداوند بشما تعلیم مى دهد و در حدیث معروف آمده است ؛ المؤمن ینظر بنور اللَّه : انسان با ایمان با نور خدا مى بیند و در نهج البلاغه در کلمات قصار مى خوانیم ؛ اکثر مصارع العقول تحت بروق المطامع : زمین خوردن عقل ها غالبا به خاطر برق طمع است که چشم عقل را از کار مى اندازد و پرتگاه ها و لغزش گاهها را نمى بیند.
ثالثا- از نظر تجزیه و تحلیل عقلى نیز پیوند میان تقوى و درک حقایق قابل فهم است، زیرا مثلا جوامعى که بر محور هوى و هوس مى گردد و دستگاه هاى تبلیغاتى آنها در مسیر دامن زدن به همین هوى و هوسها گام بر مى دارد، روزنامه ها مروج فساد مى شوند، رادیوها بلندگوى آلودگى و انحرافات مى گردند، و تلویزیون ها در خدمت هوى و هوسند، بدیهى است در چنین جامعه اى تمیز حق از باطل، و خوب از بد، براى غالب مردم بسیار مشکل است، بنا بر این آن بى تقوایى سرچشمه این فقدان تشخیص و یا سوء تشخیص است.
و یا فى المثل در خانواده اى که تقوا نیست و کودکان در محیط آلوده پرورش مى یابند و از همان طفولیت به فساد و بى بندوبارى خو مى گیرند در آینده که بزرگ مى شوند تشخیص نیکى ها از بدى ها براى آنها مشکل مى شود، اصولا بکار افتادن نیروها و انرژى ها و هدر رفتن این سرمایه ها در راه گناه موجب مى شود که مردم از نظر درک و اطلاع، در سطحى پائین قرار گیرند و افکار منحطى داشته باشند هر چند در صنایع و زندگى مادى پیشروى کنند.
بنا بر این به خوبى مى بینیم که هر بى تقوایى سر چشمه یک نوع ناآگاهى و یا سوء تشخیص است، بهمین جهت در دنیاى ماشینى امروز جوامعى را مشاهده مى کنیم که از نظر علم و صنعت بسیار پیشرفته اند ولى در زندگى روزانه خود چنان گرفتار نابسامانى ها و تضادهاى وحشتناکى هستند که انسان را در تعجب فرو مى برد اینها همه عظمت این گفته قرآن را روشن مى سازد.
و با توجه به اینکه تقوا منحصر به تقواى عملى نیست، بلکه تقواى فکرى و عقلى را شامل مى شود این حقیقت آشکارتر خواهد شد، تقواى فکرى در برابر بى بندوبارى فکرى به این معناست که ما در مطالعات خود به دنبال مدارک صحیح و مطالب اصیل برویم و بدون تحقیق کافى و دقت لازم در هیچ مساله اى اظهار عقیده نکنیم، آنها که تقواى فکرى را بکار مى بندند بدون شک بسیار آسانتر از بى بندوباران به نتائج صحیح مى رسند ولى آنها که در انتخاب مدارک و طرز استدلالى بى بند و بارند اشتباهاتشان فوق العاده زیاد است.
لازم به یاد آوری است که مومن باید با اطلاع و آگاه و اهل مطالعه و بررسی اوضاع و حوادث اجتماع و محیط اطراف خود باشد و در جریان اتفاقات و شرایط حاکم بر زندگی اجتماعی و سیاسی جامعه خود و سایر جوامع باشد تا بتواند درست تصمیم بگیرد و صرفا داشتن تقوا برای انتخاب کافی نیست و آدمی را از علم و آگاهی بی نیاز نمی سازد . در مقابل نیز بسیاری از مردم با وجود داشتن آگاهی فراوان از اجتماع و دنیا به خاطر نداشتن نورانیت و تقوا قادر به تحلیل درست اوضاع و شرایط و عوامل و ریشه های دخیل در آنها نیستند. بنابراین علم و عمل، آگاهی و تقوا در کنار هم انسان مومن را قادر می سازد که بتواند با روشن بینی در لحظات حساس زندگی تصمیم درستی بگیرد و انتخاب هایش شایسته باشد و در تشخیص درست دچار اشتباه نگردد .
2. هوشمندی و زیرکی: علی(ع) فرمود: «در فتنه ها چونان شتر دو ساله باش، نه پشتی دارد که سواری دهد و نه پستانی تا او را بدوشند»(نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، حکمت 1، ص 624).
در هر دوره و زمانی، حوادث و فتنه هایی، پیش می آید که همواره افرادی دنبال سوء استفاده از اشخاص هستند. اگر فرد در آن موقعیت زمانی با زیرکی رفتار نکند، گرفتار خواهد شد. جملات فوق اشاره به این مطلب دارد که انسان در فتنه با زیرکی و هوشمندی حرکت کند نه به فتنه گران سواری دهد، و نه به آنها باج عطا کند، در عین حالی که ناظر فتنه هاست خود را از آلوده شدن حفظ نماید.
3. آگاهی کامل از اوضاع زمان؛ انسان هر چند هوشمند و زیرک باشد اگر از جریانات اجتماعی و رگه های نفاق و فتنه آگاهی نداشته باشد ممکن است ناآگاهانه وارد آن شود، به این جهت لازم است نسبت به اوضاع زمانه آگاه بود. البته باید دقت داشته باشیم که اخبار و اطلاعات را از منابع معتبیر دریافت نماییم.
4. تمسک به سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت عصمت(علیهم السلام)؛ الگو قرار دادن آنها و پیروی نمودن از سخنان آنها، و همین طور تمسک و توسل به آنها و پیروی از ولایت فقیه انسان را از فتنه های زمانه حفظ می کند.
فرمود: «ای مردم امواج فتنه ها را با کشتی های نجات (اشاره به سخن پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) که فرمود: مثل اهل بیت من همانند کشتی نجات است) در هم بشکنید و از راه اختلاف و پراکندگی بپرهیزید»(همان، خطبه 5)
1. شناخت حق و باطل؛ در حقیقت این روایات می رساند که هر مسلمانی با توجه به اوضاع زمان و جامعه اش باید بصیرت داشته باشد و حق و باطل را بتواند در آن زمانه و دوران تشخیص دهد.
تشخیص حقّ از باطل ، در پاره ای از موارد در همه ی زمانها دشوار بوده ، هست و خواهد بود و اختصاصی به زمان خاصّی ندارد.
اگر به تاریخ گذشته نظری اندیشمندانه و عبرت گیرانه بیندازیم خواهیم یافت که تشخیص حقّ و عمل به آن ، همواره دشوار بوده و همواره اندک انسانهایی توانسته اند در این دو میدان به طور کامل موفّق باشند. در صحنه ی عاشورا کسانی دست به آن جنایت هولناک زدند یا در آن بی طرف ماندند که امام حسین(ع) و اصل و نسب او را می شناختند ، ولی با این حال راه را به خطا رفتند. بسیاری از اینها افرادی بودند اهل عبادت و تلاوت قرآن، که از روی جهل به موازین شناخت حقّ از باطل، قربة الی الله به جنگ با امام حسین آمده بودند؛ تا آنجا که برخی از آنها برای حضور در جنگ با خلیفه ی خدا در رود فرات غسل می کردند. عمر ابن سعد ، آن هنگام ندا می داد:« یَا خَیْلَ اللَّهِ ارْکَبِی وَ بِالْجَنَّةِ أَبْشِرِی . یعنی ؛ اى لشکر خدا سوار شوید و بشارت بهشت را دریافت کنید.»(بحار الأنوار، ج 44 ،ص391)، مخاطبش چنین افرادی بودند که به خیال باطل خود، جهاد فی سبیل الله می کردند. عدّه ای نیز در بین این قوم جانی بودند که حقّ را شناخته بودند ولی از روی علم و عمد کج می رفتند.
چگونه باید بین حق و باطل تشخیص داد ؟
برای این منظور امیرالمومنین(ع) قاعده ای کلّی بیان کرده، فرموده اند:« إِنَّ دِینَ اللَّهِ لَا یُعْرَفُ بِالرِّجَالِ بَلْ بِآیَةِ الْحَقِّ وَ اعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَهُ . یعنی ؛ همانا دین خدا با افراد شناخته نمی شود بلکه با نشانه های حقّ شناخته می شود. پس حقّ را بشناس! اهل حقّ را هم خواهی شناخت.» ( إرشاد القلوب إلى الصواب ، ج 2 ،ص296 ) پس راه شناخت افرادِ حقّ از افرادِ باطل، گفتارها و کردارهای حقّ از گفتارها و کردارهای باطل، جریانات حقّ از جریانات باطل، سیاستهای حقّ از سیاستهای باطل، حکومتهای حقّ از حکومتهای باطل و … شناخت خود حقّ است. و حقّ همان دین حقیقی الهی است. چرا که حقّ مطلق خداوند متعال بوده و مصدر و مبداء هر حقّی نیز اوست.
رعایت تقوا, راه مطمئن شناخت حق:
باید متوجّه بود که عقل و فکر نیز مثل بسیاری دیگر از امور ، آفاتی دارند لذا در کنار تقویت قوّه ی عقل ، که قوّه ی تشخیص حقّ و باطل است ، باید از آفات عقل و فکر صحیح نیز برحذر بود. آفاتی چون تعصّبات گوناگون ملّی ، مذهبی ، قومی ، نژادی ، زبانی و دیگر انواع تعصّبات ، زودباوری ، دیرباوری و شکّاکیّت افراطی ، پیش داوری در قضاوتها و تحمیل اغراض بر عقل. و از همه مهمتر باید مواظب نفس امّاره بود که دائماً در صدد است تا عقل را اسیر خود نموده در خدمت خود بگیرد.
خداوند در قرآن کریم راه داشتن تشخیص درست و صحیح و انتخاب درست از نادرست را داشتن تقوا دانسته است که به بیان و تفسیر آن می پردازیم :
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ » یعنی؛ اى کسانى که ایمان آورده اید اگر از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید براى شما وسیله اى براى جدایى حق از باطل قرار مى دهد (و روشن بینى خاصى که در پرتو آن حق را از باطل خواهید شناخت) و گناهان شما را مى پوشاند و شما را مى آمرزد و خداوند فضل و بخشش عظیم دارد.
فرقان صیغه مبالغه از ماده فرق است و در اینجا به معناى چیزى است که به خوبى حق را از باطل جدا مى کند.
در بسیارى از موارد انسان گرفتار اشتباه مى شود باطل را به جاى حق مى پندارد و دشمن را به جاى دوست انتخاب مى کند، و بیراهه را شاهراه. در اینجا دید و درک نیرومندى لازم است و نورانیت و روشن بینى فوق العاده.
آیه فوق مى گوید: این دید و درک ثمره درخت تقوى است اما چگونه تقوى و پرهیز از گناه و هوى و هوسهاى سرکش به انسان چنین دید و درکى مى دهد شاید براى بعضى مبهم باشد اما کمى دقت پیوند میان این دو را روشن مى سازد.
توضیح اینکه: اولا نیروى عقل انسان به قدر کافى براى درک حقایق آماده است ولى پرده هایى از حرص و طمع و شهوت و خودبینى و حسد و عشق هاى افراطى به مال و زن و فرزند و جاه و مقام همچون دود سیاهى در مقابل دیده عقل آشکار مى گردد ، و یا مانند غبار غلیظى فضاى اطراف را مى پوشاند و پیداست که در چنین محیط تاریکى انسان چهره حق و باطل را نمى تواند بنگرد ، اما اگر با آب تقوى این غبار زدوده شود و این دود سیاه و تاریک از میان برود دیدن چهره حق آسان است.
و ثانیا مى دانیم که هر کمالى در هر جا وجود دارد پرتوى از کمال حق است و هر قدر انسان به خدا نزدیک تر شود پرتو نیرومندترى از آن کمال مطلق در وجود او انعکاس خواهد یافت ، روى این حساب همه علم و دانش ها از علم و دانش او سر چشمه مى گیرد و هر گاه انسان در پرتو تقوى و پرهیز از گناه و هوى و هوس به او نزدیک تر شود و قطره وجود خود را به اقیانوس بیکران هستى او پیوند دهد سهم بیشترى از آن علم و دانش خواهد گرفت.( تفسیر نمونه، ج 7، ص: 142 )
لذا در طول تاریخ در حالات مردان و زنان پرهیزکار روشن بینى هایى مشاهده مى کنیم که هرگز از طریق علم و دانش معمولى قابل درک نیست، آنها بسیارى از حوادث را که در لابلاى آشوب هاى اجتماعى ریشه آن ناشناخته بود بخوبى مى شناختند و چهره هاى منفور دشمنان حق را از پشت هزاران پرده فریبنده مى دیدند!.
این اثر عجیب تقوى در شناخت واقعى و دید و درک انسان ها در بسیارى از روایات و آیات دیگر نیز آمده است، در سوره بقره آیه 282 اتَّقُوا اللَّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ:تقوى پیشه کنید و خداوند بشما تعلیم مى دهد و در حدیث معروف آمده است ؛ المؤمن ینظر بنور اللَّه : انسان با ایمان با نور خدا مى بیند و در نهج البلاغه در کلمات قصار مى خوانیم ؛ اکثر مصارع العقول تحت بروق المطامع : زمین خوردن عقل ها غالبا به خاطر برق طمع است که چشم عقل را از کار مى اندازد و پرتگاه ها و لغزش گاهها را نمى بیند.
ثالثا- از نظر تجزیه و تحلیل عقلى نیز پیوند میان تقوى و درک حقایق قابل فهم است، زیرا مثلا جوامعى که بر محور هوى و هوس مى گردد و دستگاه هاى تبلیغاتى آنها در مسیر دامن زدن به همین هوى و هوسها گام بر مى دارد، روزنامه ها مروج فساد مى شوند، رادیوها بلندگوى آلودگى و انحرافات مى گردند، و تلویزیون ها در خدمت هوى و هوسند، بدیهى است در چنین جامعه اى تمیز حق از باطل، و خوب از بد، براى غالب مردم بسیار مشکل است، بنا بر این آن بى تقوایى سرچشمه این فقدان تشخیص و یا سوء تشخیص است.
و یا فى المثل در خانواده اى که تقوا نیست و کودکان در محیط آلوده پرورش مى یابند و از همان طفولیت به فساد و بى بندوبارى خو مى گیرند در آینده که بزرگ مى شوند تشخیص نیکى ها از بدى ها براى آنها مشکل مى شود، اصولا بکار افتادن نیروها و انرژى ها و هدر رفتن این سرمایه ها در راه گناه موجب مى شود که مردم از نظر درک و اطلاع، در سطحى پائین قرار گیرند و افکار منحطى داشته باشند هر چند در صنایع و زندگى مادى پیشروى کنند.
بنا بر این به خوبى مى بینیم که هر بى تقوایى سر چشمه یک نوع ناآگاهى و یا سوء تشخیص است، بهمین جهت در دنیاى ماشینى امروز جوامعى را مشاهده مى کنیم که از نظر علم و صنعت بسیار پیشرفته اند ولى در زندگى روزانه خود چنان گرفتار نابسامانى ها و تضادهاى وحشتناکى هستند که انسان را در تعجب فرو مى برد اینها همه عظمت این گفته قرآن را روشن مى سازد.
و با توجه به اینکه تقوا منحصر به تقواى عملى نیست، بلکه تقواى فکرى و عقلى را شامل مى شود این حقیقت آشکارتر خواهد شد، تقواى فکرى در برابر بى بندوبارى فکرى به این معناست که ما در مطالعات خود به دنبال مدارک صحیح و مطالب اصیل برویم و بدون تحقیق کافى و دقت لازم در هیچ مساله اى اظهار عقیده نکنیم، آنها که تقواى فکرى را بکار مى بندند بدون شک بسیار آسانتر از بى بندوباران به نتائج صحیح مى رسند ولى آنها که در انتخاب مدارک و طرز استدلالى بى بند و بارند اشتباهاتشان فوق العاده زیاد است.
لازم به یاد آوری است که مومن باید با اطلاع و آگاه و اهل مطالعه و بررسی اوضاع و حوادث اجتماع و محیط اطراف خود باشد و در جریان اتفاقات و شرایط حاکم بر زندگی اجتماعی و سیاسی جامعه خود و سایر جوامع باشد تا بتواند درست تصمیم بگیرد و صرفا داشتن تقوا برای انتخاب کافی نیست و آدمی را از علم و آگاهی بی نیاز نمی سازد . در مقابل نیز بسیاری از مردم با وجود داشتن آگاهی فراوان از اجتماع و دنیا به خاطر نداشتن نورانیت و تقوا قادر به تحلیل درست اوضاع و شرایط و عوامل و ریشه های دخیل در آنها نیستند. بنابراین علم و عمل، آگاهی و تقوا در کنار هم انسان مومن را قادر می سازد که بتواند با روشن بینی در لحظات حساس زندگی تصمیم درستی بگیرد و انتخاب هایش شایسته باشد و در تشخیص درست دچار اشتباه نگردد .
2. هوشمندی و زیرکی: علی(ع) فرمود: «در فتنه ها چونان شتر دو ساله باش، نه پشتی دارد که سواری دهد و نه پستانی تا او را بدوشند»(نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، حکمت 1، ص 624).
در هر دوره و زمانی، حوادث و فتنه هایی، پیش می آید که همواره افرادی دنبال سوء استفاده از اشخاص هستند. اگر فرد در آن موقعیت زمانی با زیرکی رفتار نکند، گرفتار خواهد شد. جملات فوق اشاره به این مطلب دارد که انسان در فتنه با زیرکی و هوشمندی حرکت کند نه به فتنه گران سواری دهد، و نه به آنها باج عطا کند، در عین حالی که ناظر فتنه هاست خود را از آلوده شدن حفظ نماید.
3. آگاهی کامل از اوضاع زمان؛ انسان هر چند هوشمند و زیرک باشد اگر از جریانات اجتماعی و رگه های نفاق و فتنه آگاهی نداشته باشد ممکن است ناآگاهانه وارد آن شود، به این جهت لازم است نسبت به اوضاع زمانه آگاه بود. البته باید دقت داشته باشیم که اخبار و اطلاعات را از منابع معتبیر دریافت نماییم.
4. تمسک به سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت عصمت(علیهم السلام)؛ الگو قرار دادن آنها و پیروی نمودن از سخنان آنها، و همین طور تمسک و توسل به آنها و پیروی از ولایت فقیه انسان را از فتنه های زمانه حفظ می کند.
فرمود: «ای مردم امواج فتنه ها را با کشتی های نجات (اشاره به سخن پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) که فرمود: مثل اهل بیت من همانند کشتی نجات است) در هم بشکنید و از راه اختلاف و پراکندگی بپرهیزید»(همان، خطبه 5)