خانه » همه » مذهبی » زیاد ابن ابیه و ولایت و امارت بر فارس از طرف استانداری علی(ع)

زیاد ابن ابیه و ولایت و امارت بر فارس از طرف استانداری علی(ع)

جواب اجمالی:
زندگی زیاد را به دوره باید تقسیم کرد . زیاد این ابیه و زیاد ابن ابی سفیان . زیرا در اصل و نسب زیاد شک و تردید وجود داشت . چون پدرش معلوم نبود او را زیاد ابن ابیه ( زیاد فرزند پدر) خطاب می کردند تا اینکه معاویه در مجلسی دیگران را به شهادت طلبید و او را برادر خویش ( زیاد ابن ابوسفیان ) و ملحق به خاندان بنی امیه کرد.
وی در دوران خلفا آدم معمولی و عادی بود تا اینکه در زمان علی(ع) و معاویه (از سال 30 هجری به بعد به خصوص پس از علی ع سال 40 هجری) برجسته شد و بعدها فرزندش ابن زیاد (عبیدالله ابن زیاد) عامل حادثه کربلا شد .
ابن زیاد از مخالفان خلفا بود و تا زمان علی(ع) خطایی از او سر نزده بود و لذا علی(ع) با اصرار ابن عباس و دیگر یاران او را به امارت و ولایت فارس بر سرکوبی شورش ها فرستاد.
این که سیاسیت او تفرقه بنداز و حکومت کن انگلیسی های امروز بود سخن درستی نیست .پدر سیاست تفرقه بنداز و حکومت کن معاویه و عمر عاص بودند که زیاد به آنها ملحق شده بود .
توضیخ بیشتر :
زیاد از خطیبان و سیاستمدارانی است که به هوش سرشار ونیرنگ در میدان سیاست، شُهره است. (العقد الفرید، ج ۴، ص ۶؛ الاصابه ، ج ۲، ص ۵۲۸) و به همین خاطر وی را یکی از چهار سیاستمدار بزرگ عرب شمرده اند.
وی تا زمان شهادت حضرت علی علیه السلام از هر گونه رودر رویی و دشمنی با حضرت علی علیه السلام اجتناب می کرد لذا امیرالمومنین دلیل و بهانه ای برای مقابله با وی نداشت.زیاد، به روزگار خلافت ابوبکر، مسلمان شد (تاریخ دمشق، ج ۱۹، ص ۱۶۲) و در عنفوان جوانی به خاطر کفایت و هوش سیاسی اش مورد توجّه عمر قرار گرفت. (انساب الاشراف، ج۵، ص ۱۹۸)زیاد در بصره می زیست و مدّتی سِمَت کتابت فرمانداران آن دیار:ابو موسی اشعری، مُغَیرة بن شُعبة و عبد اللَّه بن عامر را به عهده داشت. (المعارف، ص ۳۴۶؛ تاریخ دمشق، همان)پس از خلافت علی علیه السلام او در بصره کاتب و مشاور عبد اللَّه بن عبّاس بود،(تاریخ دمشق، ج ۱۹، ص ۱۷۱) و وقتی ابن عبّاس عازم جنگ صِفّین شد، وی را جانشین خود در خراج و بیت المال و دیوان بصره کرد. (همان، ص ۱۷۰)
هنگامی که اهل فارس و کرمان از دادن مالیات، سر برتافتند و با شورش بر فرماندار آن دیار، سهل بن حُنَیف، را اخراج کردند، علی علیه السلام با یارانش به رایزنی پرداخت که مرد مدبّر و سیاستمداری را به آن دیار، گسیل دارد. ابن عبّاس، و جاریة بن قُدامه ، زیاد را پیشنهاد و بر آن تاکید کردند. اصل ماجرا بدین شکل بود:
على (ع ) با مردم مشورت کرد که مردى سیاستمدار، دانا، مدبّر، آگاه به اوضاع سیاست و باکفایت انتخاب کند. ابن عباس، زیاد را براى ولایت فارس پیشنهاد کرده بود و جاریة بن قدامه نیز او را تایید نمود. لذا حضرت ، زیاد را با تعداد بسیارى نیروى نظامى با همکارى ابن عباس به فارس فرستاد. زیاد، نزد تک تک از رؤ ساء و دهقانها نماینده مى فرستاد و آنها را به اطاعت و تسلیم و ترک خلاف دعوت و وعده مساعدت مى داد و از عاقبت عصیان برحذر مى کرد که هر که تمرّد کند، گرفتار خواهد شد و نیز یکى را بر دیگرى برانگیخت که خود مبتلاى جنگ داخلى شوند، تا اینکه تمام فارس را تحت سیطره خود درآورد و کرمان را همین گونه تسلیم خود ساخت و از کرمان به فارس برگشت و مردم ، همه آرام گرفتند.( الفتوح،ترجمه ،ص:۱۰۳۸ ؛ البدایة والنهایة،ج ۷،ص: ۳۲۰ ؛تاریخ الطبری،ترجمه،ج ۶،ص: ۲۶۷۴)
زیاد، که زیرکی و سیاست خود را به رخ همگان نشان داده بود مورد تایید تمام یاران حضرت قرار گرفت و لذا امیر المومنین علی علیه السلام به ناچار و از آنجایی که از وی در این امر خطایی سر نزده بود و یارانش هم همه کار وی را پسندیده بودند ، وی را به حکومت فارس و کرمان، گماشت. اما به دقت در تمام امور وی مراقب و ناظر بود آنچنانکه اگر کوچکترین خطایی از وی سر می زد با نامه های امیرالمومنین و عتابها و اعتراضات امام روبرو می شد(برای آگاهی از آن نامه ها رک: نهج البلاغه، نامه ۲۰-۲۱)
به گواه تاریخ در زمان امام علی علیه السلام و حتی در آغازین روزهای خلافت معاویه، زیاد از طرفداران و یاران علی علیه السلام و فرزندش امام حسن علیه السلام بود. (العقد الفرید، ج ۴،ص ۵)
امّا زیاد، تحت تأثیر نیرنگ های معاویه لغزید و در آنچه علی علیه السلام در نامه هایش وی را از آن بیم داده بود، (نهج البلاغه ،همان و نیز نامه ۴۴) واقع شد و با توطئه «پیدا شدن پدرش»، کاملا در اختیار معاویه قرار گرفت. معاویه او را برادر خود خواند (تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۲۱۸) و چند نفر نیز بر زنازاده بودنِ او شهادت دادند (تاریخ یعقوبی، ج ۲، ۲۱۹) و بدین سان، او «زیاد بن ابی سفیان» شد!
نتیجه: زیاد تا زمان شهادت حضرت علی علیه السلام و نیز اوائل امامت امام حسن علیه السلام هیچ خلافی (لااقل ظاهری) از وی سر نزد بلکه لیاقت و سیاست خود را به رخ همگان کشید، لذا به حکم شرع و عقل، امیرالمومنین دلیلی بر مقابله با وی نداشت اما زیاد بعد از شهادت امیرالمومنین مانند بسیاری دیگر از یاران آن حضرت، فریب معاویه را خورد و به ذات اصلی خود بازگشت.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد