۱. آيا شما اعتقاد به نوحه سرايي داريد ؟
نوحه خواني حضرت زهرا سلام الله عليها براي رسول خدا
عائشه نوحه خواني براي ابوبكر به راه مي اندازد !
۲. آيا شما اعتقاد به سينه زني داريد ؟
سينه زني عائشه همسر پيامبر (ص) و ديگر همسران ايشان در عزاي حضرت
سينه زني اهل بيت سيد الشهدا عليه السلام در كربلا در كنار بدن هاي بي سر
۳. آيا شما اعتقاد به ثواب عزاداري براي امام حسين عليه السلام داريد ؟
۴. پاسخ شما از عزاداري هاي علماي اهل سنت چيست ؟
۱. روضه خواني ابن جوزي (متوفاي ۵۹۷) در روز عاشورا براي امام حسين عليه السلام
۲. عزاداري سبط ابن الجوزي در روز عاشورا براي امام حسين عليه السلام
۵. عزاداري جن براي امام حسين عليه السلام
۶. عزادراي براي عبدالمؤمن (م ۳۴۶ هق)
۷. عزادراي براي جويني (م ۴۷۸ هق)
عزاداري براي ابن جوزي (م ۵۹۷ هق)
۵. پاسخ شما از عزاداري صحابه براي صحابه چيست ؟
عائشه نوحه خواني براي ابوبكر به راه مي اندازد !
عزاداري براي خالد بن الوليد با مجوز عمر
۶. پاسخ شما از عزاداري هاي پيامبر (ص) چيست ؟
گريه پيامبر در شهادت حضرت حمزه
۱. بخاري و مسلم: هر كس يك وجب از سلطان دور شود، به مرگ جاهلي مي ميرد:
كشتن كساني كه اختلاف بيندازند، جايز است
عمر: حتي اگر حاكم دينت را نقص كرد، صبر كن:
ابن تيميه: هر كس بر حاكمان جور خروج كند، اهل جهنم است:
۱. پاسخ شما از اينكه شيعيان قاتلين امام حسين هستند چيست ؟
ابن تيميه : مقصود از شيعيان در زمان صدر اسلام همان طرفداران ابوبكر و عمر و عثمان است!
امام حسين آنها را شيعه آل ابي سفيان مي داند
صحابه قاتل امام حسين عليه السلام
۲. هدف امام حسين عليه السلام از قيام چه بود؟
ابن جوزي : امام حسين عليه السلام ديد كه دين كنارگذاشته شده است :
مواردي از دين كه كنار گذاشته شده بود :
۳. چرا لعن يزيد را جايز مي دانيد
احمد بن حنبل لعن يزيد را جايز مي داند
ابن جوزي و ابو يعلي و تفتازاني او را لعن كرده اند
تفتازاني يزيد و طرفداران او را لعنت مي كند
۴. مدارك عزاداري شيعيان از اهل بيت پيامبر (عليهم السلام) چيست؟
وَارْحَمْ تِلْكَ الصَّرْخَةَ الَّتِي كَانَتْ لَنَا
كل الجزع والبكاء مكروه سوي الجزع والبكاء علي الحسين
من أنشد في الحسين بيتا فبكي وأظنه قال : أو تباكي فله الجنة .
من ذكرنا عنده ففاضت عيناه ولو مثل جناح الذباب غفر الله له ذنوبه ولو كانت مثل زبد البحر
۵. چرا امام حسين عليه السلام خاندان خود را به كربلا برد ؟!
۱. اسارت خاندان مقدر الهي بود ، و حضرت براي دفع اتهام فرار و رها كردن خاندان ، آنها را با خود برد
۲. مظلوم و غريب بودن اهل بيت عليهم السلام در شهر پيامبر صلي الله عليه و آله
۳. جلوگيري از برنامه ايذايي امويان عليه اهل بيت عليهم السلام با هدف تحت فشار گذاشتن امام عليه السلام
۴. ارائه الگو به جامعه آن روز مبني بر لزوم سهيم بودن تمام اعضاي خانواده در قيام
۵.بيان عملي ضرورت فداكاري در حوزه مقاومت و حفظ مسائل شرعي به جامعه بشري
۶. نقش آفريني تك تك افراد خانواده در هر مرحله سنّي
۶. فلسفه عزاداري براي امام حسين عليه السلام چه بود ؟
ب. پيوند عميق عاطفي بين امت و الگوهاي راستين
د. اعلام وفاداري نسبت به مظلوم و مخالفت با ظالم:
ه. وحدت هماهنگي ميان امت اسلامي:
در صحيح بخاري اين روايت آمده است كه :
وقتي كه بيماري پيامبر (ص) سنگين شد ، از هوش مي رفت ؛ فاطمه عليها السلام گفت «واي از مصيبت و اندوه پدرم» ؛ پيامبر (ص) فرمودند : پدر تو بعد از امروز مصيبتي نخواهد داشت .
و وقتي كه پيامبر (ص) از دنيا رفت فاطمه گفت : واي به خاطر پدري كه دعوت پروردگاري كه او را خواست ، اجابت كرد ؛ واي به خاطر پدري كه بهشت جايگاه او است ! واي به خاطر پدري كه جبريل را به خاطر رحلت او تسليت مي گوييم !
و وقتي كه از دفن شد ، فاطمه عليها السلام گفت : اي انس ! چگونه دلتان آمد كه خاك بر روي پيامبر (ص) بريزيد ؟
صحيح البخاري ج ۴ ص ۱۶۱۹ ش۴۱۹۳ ، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: ۲۵۶ ، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة – بيروت – ۱۴۰۷ – ۱۹۸۷ ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفي ديب البغا
ابن سعد در الطبقات اين روايت را نقل مي كند كه عائشه براي ابوبكر مراسم نوحه خواني بر پا كرد :
قال أخبرنا عثمان بن عمر قال أخبرنا يونس بن يزيد عن الزهري عن سعيد بن المسيب قال لما توفي أبو بكر أقامت عليه عائشة النوح فبلغ عمر فجاء فنهاهن عن النوح علي أبي بكر فأبين أن ينتهين فقال لهشام بن الوليد أخرج إلي ابنة أبي قحافة فعلاها بالدرة ضربات فتفرق النوائح حين سمعن ذلك
وقتي كه ابوبكر از دنيا رفت عائشه براي او نوحه خواني بر پا كرد ! خبر به عمر رسيد و آمد و ايشان را از نوحه خواني بر ابوبكر نهي كرد ! ولي دست بر نداشتند !
عمر به هشام بن وليد گفت : به نزد عائشه برو و او را با شلاق بزن ! و زن هاي نوحه خوان وقتي اين سخنان را شنيدند پراكنده شدند !
الطبقات الكبري ج ۳ ص ۲۰۸ اسم المؤلف: محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري الزهري الوفاة: ۲۳۰ ، دار النشر : دار صادر – بيروت
ابن حجر عسقلاني اين روايت را مطرح كرده و سند آن را صحيح مي داند :
وصله بن سعد في الطبقات بإسناد صحيح من طريق الزهري عن سعيد بن المسيب قال لما توفي أبو بكر أقامت عائشة عليه النوح فبلغ عمر فنهاهن فأبين فقال لهشام بن الوليد أخرج إلي بيت أبي قحافة يعني أم فروة فعلاها بالدرة ضربات فتفرق النوائح حين سمعن بذلك
فتح الباري ج ۵ ص ۷۴ ، اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: ۸۵۲ ، دار النشر : دار المعرفة – بيروت ، تحقيق : محب الدين الخطيب
شبيه همين روايت را سيوطي در جامع الاحاديث نقل كرده و صحيح مي داند :
۱۱۶۱۲ عن سعيد بن المسيَّب قَالَ : ( لَمَّا مَاتَ أَبُو بَكْرٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ بُكِيَ عَلَيْهِ ، فَقَالَ عُمَرُ : إنَّ رَسُولَ اللَّهِ قَالَ : إنَّ المَيِّتَ يُعَذَّبُ بِبُكَاءِ الْحَيِّ ، فَأَبَوْا إلاَّ أَنْ يَبْكُوا ، فَقَالَ عُمَرُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ لِهِشَامِ ابْنِ الْوَلِيدِ : قُمْ فَأَخْرِجِ النِّسَاءَ فَقَالَتْ عَائِشَةُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا : أُخْرِجُكَ ، فَقَالَ عُمَرُ : ادْخُلْ فَقَدْ أَذِنْتُ لَكَ فَدَخَلَ فَقَالَتْ عَائِشَةُ : أَمُخْرِجِيَّ أَنْتَ يَا بُنَيَّ فَقَالَ : أَمَّا لَكِ ، فَقَدْ أَذِنْتُ لَكِ ، فَجَعَلَ يُخْرِجُهُنَّ امْرَأَةً امْرَأَةً وَهُوَ يَضْرِبُهُنَّ بِالدِّرَّةِ حَتّي خَرَجَتْ أُمُّ فَرْوَةَ وَفَرَّقَ بَيْنَهُنَّ ) . ( ابن راهويه وهو صحيح ) .
جامع الأحاديث ج ۱۸ ص ۹۴ ، اسم المؤلف: الحافظ جلال الدين عبد الرحمن السيوطي الوفاة: ۱۹/جمادي الاولي / ۹۱۱هـ ، دار النشر :
وي نيز در كنز العمال روايت را صحيح مي داند :
۴۲۹۱۱ عن سعيد بن المسيب قال : لما مات أبو بكر بكي عليه فقال عمر : إن رسول الله صلي الله عليه وسلم قال : إن الميت يعذب ببكاء الحي ، فأبوا إلا أن يبكوا ، فقال عمر لهشام بن الوليد : قم فأخرج النساء ! فقالت عائشة : أخرجك ، فقال عمر : ادخل فقد أذنت لك ! فدخل ، فقالت عائشة . أمخرجي أنت يا بني ! فقال : أما لك ، فقد أذنت لك ، فجعل يخرجهن امرأة امرأة وهو يضربهن بالدرة حتي خرجت أم فروة وفرق بينهن ( ابن راهويه وهو صحيح ) .
كنز العمال ، المتقي الهندي ، ج ۱۵ ص ۷۳۲ ش ۴۲۹۱۱
اين روايت در بسياري از كتب اهل سنت آمده است كه :
ان رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم قُبِضَ وهو في حجري ثُمَّ وَضَعْتُ رَأْسَهُ علي وِسَادَةٍ وَقُمْتُ أَلْتَدِمُ مع النِّسَاءِ واضرب وجهي.
رسول خدا از دنيا رفت در حالي سرش در دامن من بود، من سر او را بر بالشي نهادم و سپس برخواستم و بر سر و سينه زدم.
مسند الإمام أحمد بن حنبل ، ج ۶ ص ۲۷۴ ، اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني الوفاة: ۲۴۱ ، دار النشر : مؤسسة قرطبة – مصر
أنساب الأشراف ج ۱ ص ۲۴۳، اسم المؤلف: أحمد بن يحيي بن جابر البلاذري (المتوفي : ۲۷۹هـ) الوفاة: ۲۷۹ .
تاريخ الطبري ج ۲ ص ۲۳۲ ، اسم المؤلف: لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: ۳۱۰ ، دار النشر : دار الكتب العلمية – بيروت.
و ده ها سند و مدرك ديگر
علماي اهل سنت اعتراف به اعتبار سند روايت كرده اند :
البته اشكال علماي وهابي به اين روايت ، كه در آن ابن اسحاق است پس سند حسن است ، بهانه جويي است ! زيرا خود ابن تيميه گفته است كه وقتي ابن اسحاق بگويد «حدثني» روايت او صحيح است !
( ألتدم ) . قال السهيلي وغيره : الالتدام : ضرب الخد باليد ، واللادم : المرأة التي تلدم والجمع : اللدم بتحريك الدال وقد لدمت المرأة تلدم لدما ولم يدخل هذا في التحريم ، لأن التحريم ، إنما وقع علي الصراخ والنوح ، ولعنت الخارقة والحالقة والصالقة – وهي الرافعة لصوتها – ولم يذكر اللدم لكنه وإن لم يذكر فإنه مكروه في حال المصيبة ، وتركه أحمد إلا علي أحمد صلي الله عليه وسلم فالصبر يحمد في المصائب كلها إلا عليك فإنه مذموم
التدم : سهيلي و ديگران گفته اند «التدام» به معني زدن با دست بر صورت است ؛ و لادم زني است كه به صورتش مي زند ؛ و جمع آن لدم است …. و اين كار حرام نيست ؛ زيرا حرمت تنها بر فرياد كشيدن و نوحه خواني آمده است !!! و پيامبر (ص) زناني كه به صورت خويش مي زنند را لعنت نكرده است ! و درست است كه مطرح نشده است ولي اين كار در زمان مصيبت مكروه است ! و ترك آن شايسته تر است ! اما براي پيامبر (ص) كه صبر در همه مصائب شايسته است ، جز براي پيامبر (ص) كه در مصيبت او صبر ناشايست است !
سبل الهدي والرشاد ج ۱۲ ص ۲۶۷، اسم المؤلف: محمد بن يوسف الصالحي الشامي الوفاة: ۹۴۲هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية – بيروت – ۱۴۱۴هـ ، الطبعة : الأولي ، تحقيق : عادل أحمد عبد الموجود وعلي محمد معوض
مواهب الجليل ج ۲ ص ۲۳۵ ، اسم المؤلف: محمد بن عبد الرحمن المغربي أبو عبد الله الوفاة: ۹۵۴ ، دار النشر : دار الفكر – بيروت – ۱۳۹۸ ، الطبعة : الثانية
قالوا … وأقام عمر بن سعد يومه والغد، ثم أمر حميد بن بكير الأحمري، فنادي في الناس بالرحيل إلي الكوفة، وحمل معه أخوات الحسين وبناته ومن كان معه من الصبيان، وعلي بن الحسين الصغر مريض، فلطمن النسوة، وصحن حين مررن بالحسين، وجعلت زينب بنت علي تقول:
يا محمداه صلي عليك ملك السما
هذا حسين بالعرا، مزمّلٌ بالدما، مقطع الأعضا.
يا محمداه، وبناتك سبايا وذريتك مقتلةٌ تسفي عليها الصّبا
عمر بن سعد ، آنروز و آنشب در كربلا ماند ؛ سپس به حميد بن بكير دستور داد كه به سمت كوفه به راه بيفتند ؛ و به همراه خود خواهران حسين و دختران او و پسربچه ها و علي بن الحسين كوچك بيمار را نيز برد ؛ زنان وقتي كه به كنار پيكر حسين رسيدند به صورت خود زده و فرياد كشيدند
و زينب دختر علي مي گفت :
اي پيامبر ؛ ملائكه آسمان بر تو درود فرستند ؛ اين حسين است كه در بيابان است ، با خون رنگين شده است ؛ و اعضاي او تكه تكه شده اند !
اي محمد ، دختران تو به اسارت گرفته شده اند ، و خاندان تو كشته شده است و باد صبا بر پيكر آنان مي وزد !
أنساب الأشراف ج ۱ ص ۴۲۴ ، اسم المؤلف: أحمد بن يحيي بن جابر البلاذري (المتوفي : ۲۷۹هـ) الوفاة: ۲۷۹
بلاذري اين عبارت را به صورت «قالوا» مطرح مي كند و اين جمله از بلاذري به معني اجماعي بودن اين ماجرا است ؛ دكتر نجدة خماش در مورد كلمه «قالوا» در كتاب أنساب الأشراف مي گويد :
مصادر البلاذري في «أنساب الأشراف»
تعتمد علي المؤلفات المكتوبة والروايات الشفهية التي يوردها دوماً مع ذكر الأسانيد، ويكتب أحياناً «قالوا…» ويعني ذلك أن نوعاً من الإجماع قد تم حول قبول بعض الروايات
مدارك بلاذري در انساب الاشراف ؛ وي بر روايات نوشته شده و همچنين روايات شفاهي تكيه مي كند و غالبا سند را مي آورد ؛ ولي بعضي اوقات مي نويسد : «قالوا» و مقصود او اين است كه در مورد قبول اين روايت ، تقريبا اجماع موجود است !
http://www.arab-ency.com/index.php?module=pnEncyclopedia&func=display_term&id=۴۳۷۴&m=۱
هركس براي امام حسين عليه السلام ،يك قطره اشك بريزد، پاداشش بهشت خواهد بود
احمد بن حنبل در فضائل الصحابه مي نويسد:
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِسْرَائِيلَ، قَالَ: رَأَيْتُ فِي كِتَابِ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ حَنْبَلٍ رَحِمَهُ اللَّهُ بِخَطِّ يَدِهِ، نا أَسْوَدُ بْنُ عَامِرٍ أَبُو عَبْدِ الرَّحْمَنِ، قثنا الرَّبِيعُ بْنُ مُنْذِرٍ، عَنْ أَبِيهِ، قَالَ: كَانَ حُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ، يَقُولُ: ” مَنْ دَمَعَتَا عَيْنَاهُ فِينَا دَمْعَةً، أَوْ قَطَرَتْ عَيْنَاهُ فِينَا قَطْرَةً، أَثْوَاهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ.
امام حسين عليه السلام فرمود: هر كس كه چشمانش براي ما پر اشك شود و يا يك قطره اشك بريزد خداوند او را در بهشت جاي خواهد داد.
فضائل الصحابة ، ج۲، ص۸۴۰ ـ ۸۴۱ ، ح۱۱۵۴، اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبد الله الشيباني (متوفاي۲۴۱هـ) ، ناشر : دار ابن الجوزي ـ الرياض ، الطبعة : الثانية ، ۱۴۲۰هـ ـ ۱۹۹۹م
طبري نيز اين روايت را در ذخائر العقبي از ربيع بن منذر نقل مي كند:
ذخائر العقبي في مناقب ذوي القربي ج ۱ ص ۱۹، اسم المؤلف: محب الدين أحمد بن عبد الله الطبري الوفاة: جمادي الآخرة / ۶۹۴هـ ، دار النشر : دار الكتب المصرية – مصر
اين روايت به صورت قطعي به احمد بن حنبل نسبت داده شده است ، يعني علماي اهل سنت سند روايت را تا احمد بن حنبل صحيح مي دانند و أحمد بن إسرائيل را ثقه مي دانند:
أخرج أحمد في المناقب عن الربيع بن منذر عن أبيه قال : كان حسن بن علي يقول : من دمعت عيناه فينا دمعة أو قطرت عيناه فينا قطرة آتاه الله عز وجل الجنة
احمد اين مطلب را در مناقب از ربيع بن منذر از پدرش نقل كرده است كه …
مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح ، ج ۱۱ ص ۳۱۵، اسم المؤلف: علي بن سلطان محمد القاري الوفاة: ۱۰۱۴هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية – لبنان/ بيروت – ۱۴۲۲هـ – ۲۰۰۱م ، الطبعة : الأولي ، تحقيق : جمال عيتاني
أحمد بن إسرائيل بن الحسين أبو جعفر الكاتب … وكان ضابطاً لأموره جزلاً موصوفاً بالذكاء.
احمد بن اسرائيل بن حسين …. او در كارها بسيار دقيق بود ، بسيار عاقل و معروف به قدرت حافظه !
مختصر تاريخ دمشق ج ۱ ص ۳۱۸ ، اسم المؤلف: محمد بن مكرم بن منظور الأفريقي المصري (المتوفي : ۷۱۱هـ) الوفاة: ۷۱۱ ، دار النشر :
وي در تاريخ الاسلام مي نويسد :
وكان أحمد بن إسرائيل من أذكياء العالم لا يسمع شيئاً إلا حفظه
أحمد بن اسرائيل از هوشمندان عالم بود كه هيچ چيزي نمي شنيد جز اينكه آن را حفظ مي كرد !
تاريخ الإسلام ج ۱۹ ص ۳۴ ، اسم المؤلف: شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان الذهبي الوفاة: ۷۴۸هـ ، دار النشر : دار الكتاب العربي – لبنان/ بيروت – ۱۴۰۷هـ – ۱۹۸۷م ، الطبعة : الأولي ، تحقيق : د. عمر عبد السلام تدمري
همچنين در سير أعلام النبلاء مي گويد :
۹ أحمد بن إسرائيل
ابن الحسين الأنباري الكاتب وزير المعتز كان ذا مكانة رفيعة عند المعتز … وكان يضرب بذكائه المثل لا يسمع شيئا الا حفظه … وقد أحدث رسوما وقواعد في الكتابة بقيت بعده وترك ما قبلها
حافظه او ضرب المثل بود و هيچ چيزي نمي شنيد جز اينكه آن را حفظ مي كرد … و قواعدي در باب نگارش ايجاد كرد كه بعد از او برجاي ماند و قواعد قبل از آن را منسوخ كرد !
سير أعلام النبلاء ج ۱۲ ص ۳۳۲ اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله الوفاة: ۷۴۸ ، دار النشر : مؤسسة الرسالة – بيروت – ۱۴۱۳ ، الطبعة : التاسعة ، تحقيق : شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي
وزارة أبي جعفر أحمد بن اسرائيل الأنباري: كان أحد الكتاب الحذاق الأذكياء
او يكي از نويسندگان زبردست و هوشمند بود .
الفخري في الآداب السلطانية ج ۱ ص ۹۱ ، اسم المؤلف: محمد بن علي بن طباطبا المعروف بابن الطقطقي (المتوفي : ۷۰۹هـ) الوفاة: ۷۰۹ ، دار النشر :
وقال بعض الجلساء سمعت المعتز بالله يقول … وقال من يلومني علي حب أحمد بن إسرائيل ما سألته عن شيء إلا أجابني بقصته
چه كسي من را به خاطر دوست داشتن احمد بن اسرائيل ملامت مي كند ؟ من از او در هر زمينه اي سوال پرسيدم ، ماجراي آن را كامل براي من جواب داد !
معجم البلدان ج ۳ ص ۱۰۰ اسم المؤلف: ياقوت بن عبد الله الحموي أبو عبد الله الوفاة: ۶۲۶ ، دار النشر : دار الفكر – بيروت
ابن إسرائيل الوزير
… وكان أذكي الناس لا يمر بسمعه شيء إلي حفظه …
او زيرك ترين مردم بود كه هرچيزي مي شنيد حفظ مي شد ! …
الوافي بالوفيات ج ۶ ص ۱۵۲ ، اسم المؤلف: صلاح الدين خليل بن أيبك الصفدي الوفاة: ۷۶۴ ، دار النشر : دار إحياء التراث – بيروت – ۱۴۲۰هـ- ۲۰۰۰م ، تحقيق : أحمد الأرناؤوط وتركي مصطفي
وحدث أبو القاسم بن زنجي قال : سمعت أبا الحسن علي بن محمد بن الفرات يقول : كثر القول في حفظ أبي جعفر أحمد بن إسرائيل الكاتب الأنباري ، فأحب أخي أبو العباس أن يقف علي صحة ذلك من بطلانه ، فمضي إليه … فعلمنا أن الذي تحدث به عنه حق لا تزيد فيه
شنيديم كه آنچه كه در مورد (حافظه) أحمد بن إسرائيل مطرح مي شود صحيح است !
تحفة ا لأمراء في تاريخ الوزراء ج ۱ ص ۱۴۴ اسم المؤلف: أبو الحسن هلال بن المحسن بن إبراهيم الصابي الوفاة: ۴۴۸هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية – بيروت/ لبنان – ۱۴۱۹هـ-۱۹۸۸م ، الطبعة : الأولي ، تحقيق : خليل المنصور
۱. عبد الله بن احمد بن محمد بن حنبل در فضائل الصحابة
۲. حميد بن (مخلد بن) قتيبة
۹۴ أيوب بن خوط من أهل البصرة كنيته أبو أمية وهو الذي يقال له أيوب الحبطي يروي عن قتادة منكر الحديث جدا يروي المناكير عن المشاهير كأنه مما عملت يداه تركه بن المبارك وهو الذي روي عن قتادة عن أنس بن مالك قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم من كان ذا لسانين في الدنيا جعل الله له لسانين من نار يوم القيامة أخبرناه الحسن بن سفيان ثنا حميد بن قتيبة ثنا أحمد بن إسرائيل ثنا آدم بن أبي إياس ثنا أيوب بن خوط عن قتادة
المجروحين ج ۱ ص ۱۶۶ اسم المؤلف: الإمام محمد بن حيان بن أحمد بن أبي حاتم التميمي البستي الوفاة: ۳۵۴هـ ، دار النشر : دار الوعي – حلب – ۱۳۹۶هـ ، الطبعة : الأولي ، تحقيق : محمود إبراهيم زايد
بنا بر اين ، او طبق مباني اهل سنت او يا حسن الحديث و يا مستور و موثق است .
وكان إمام المحدثين صنف كتابه المسند وجمع فيه من الحديث مالم يتفق لغيره وقيل إنه كان يحفظ ألف ألف حديث وكان من أصحاب الإمام الشافعي رضي الله تعالي عنهما وخواصه … ولم يكن في آخر عصره مثله في العلم والورع
او امام محدثين بود و در كتاب مسند خويش رواياتي آورده است كه ديگران چنين نكرده اند و گفته شده است كه او يك مليون حديث حفظ بود ؛ و از اصحاب شافعي و خواص او بود … و در زمانش كسي مانند او در علم و تقوا نبود !
وفيات الأعيان وأنباء أبناء الزمان ج۱ ص۶۴ ، اسم المؤلف: أبو العباس شمس الدين أحمد بن محمد بن أبي بكر بن خلكان ، دار النشر : دار الثقافة – لبنان ، تحقيق : احسان عباس
۵۰۳ الأسود بن عامر الشامي نزيل بغداد يكني أبا عبد الرحمن ويلقب شاذان ثقة من التاسعة مات في أول سنة ثمان ومائتين ع
تقريب التهذيب ج۱ ص۱۱۱ ، اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي ، دار النشر : دار الرشيد – سوريا – ۱۴۰۶ – ۱۹۸۶ ، الطبعة : الأولي ، تحقيق : محمد عوامة
عجلي او را در ثقات آورده است :
الربيع بن منذر كوفي ثقة
معرفة الثقات ج۱ ص۳۵۶ ش ۴۶۱ ، اسم المؤلف: أبي الحسن أحمد بن عبد الله بن صالح العجلي الكوفي نزيل طرابلس الغرب ، دار النشر : مكتبة الدار – المدينة المنورة – السعودية – ۱۴۰۵ – ۱۹۸۵ ، الطبعة : الأولي ، تحقيق : عبد العليم عبد العظيم البستوي
و ابن حجر نيز مي گويد ابن حبان او را در ثقات آورده است :
والربيع بن منذر لم يخرجوا عنه لكن ذكره البخاري وبن أبي حاتم ولم يذكرا فيه جرحا وذكره بن حبان في الثقات وأبوه متفق علي توثيقه والتخريج عنه
فتح الباري ج ۱۱ ص ۳۰۶ ، اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: ۸۵۲ ، دار النشر : دار المعرفة – بيروت ، تحقيق : محب الدين الخطيب
ابن حجر او را كسي مي داند كه همه اتفاق بر وثاقت او دارند :
والربيع بن منذر لم يخرجوا عنه لكن ذكره البخاري وبن أبي حاتم ولم يذكرا فيه جرحا وذكره بن حبان في الثقات وأبوه متفق علي توثيقه والتخريج عنه
فتح الباري ج ۱۱ ص ۳۰۶ ، اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: ۸۵۲ ، دار النشر : دار المعرفة – بيروت ، تحقيق : محب الدين الخطيب
بنا بر اين سند اين روايت معتبر است .
حاكم نيشابوري در مورد فضائل نقل شده توسط احمد بن حنبل مي نويسد :
وقد حدثنا السيد الأوحد أبو يعلي حمزة بن محمد الزيدي رضي الله عنه ثنا أبو الحسن علي بن محمد بن مهرويه القزويني القطان قال سمعت أبا حاتم الرازي يقول كان يعجبهم أن يجدوا الفضائل من رواية أحمد بن حنبل رضي الله عنه
از ابوحاتم رازي شنيدم كه مي گفت : علما وقتي روايت فضائل را از روايت احمد بن حنبل مي يافتند ، آن را مي پسنديدند !
المستدرك علي الصحيحين ج ۳ ص ۱۴۳اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري الوفاة: ۴۰۵ هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية – بيروت – ۱۴۱۱هـ – ۱۹۹۰م ، الطبعة : الأولي ، تحقيق : مصطفي عبد القادر عطا
ابن جوزي در كتاب التبصرة روضه مفصلي كه در روز عاشورا براي حضرت سيد الشهدا عليه السلام نقل كرده است را به صورت كامل آورده است :
المجلس الأول في ذكر عاشوراء والمحرم …
مجلس اول در ذكر عاشورا و محرم …
إخواني : بالله عليكم من قبح علي يوسف بأي وجه يلقي يعقوب
لما أسر العباس يوم بدر سمع رسول الله صلي الله عليه وسلم أنينه فما نام ، فكيف لو سمع أنين الحسين ؟
لما أسلم وحشي قال له : غيب وجهك عني . هذا والله والمسلم لا يؤاخذ بما كان في الكفر ، فكيف يقدر الرسول صلي الله عليه وسلم أن يبصر من قتل الحسين ؟ … لقد جمعوا في ظلم الحسين ما لم يجمعه أحد ، ومنعوه أن يرد الماء فيمن ورد … وسبوا أهله وقتلوا الولد ، … هذا سوء معتقد . نبع الماء من بين أصابع جده فما سقوه منه قطرة كان الرسول صلي الله عليه وسلم يحب الحسين يُقَبّل شفتيه ويحمله كثيرا علي عاتقيه ، ولما مشي طفلا بين يدي المنبر نزل إليه ، فلو رآه ملقي علي أحد جانبيه والسيوف تأخذه والأعداء حواليه والخيل قد وطئت صدره ومشت علي يديه ودماؤه تجري بعد دموع عينيه لضج الرسول صلي الله عليه وسلم مستغيثا من ذلك ولعز عليه
برادران ، شما را به خدا قسم مي دهم ؛ چه كسي به يوسف اشكال مي گيرد كه چگونه به ديدار يعقوب برود ؟!
وقتي كه عباس در روز بدر اسير شد ، پيامبر (ص) ناله او را شنيد و به همين سبب خوابش نبرد !
چگونه بود اگر ناله حسين را مي شنيد ؟!
وقتي كه وحشي (قاتل حمزه) اسلام آورد پيامبر (ص) به او گفت : صورتت را از من بپوشان ! اين با آن وجود است كه مسلمان را به خاطر كارهايي كه در زمان كفر انجام داده است مورد مواخذه قرار نمي دهند ! حال اگر پيامبر (ص) قاتل حسين عليه السلام را مي ديد چه مي كرد ؟! …
آنقدر به حسين ظلم كردند كه بر هيچ كس ديگر چنين نشده بود ! و به او اجازه ندادند كه با ساير كساني كه آب نوشيدند آب بنوشد ! … و خاندان او را به اسارت گرفتند و فرزندانش را كشتند ! …
اين نشان اعتقاد خراب آنها است !
آب از ميان انگشتان جدش نوشيد ولي به او اجازه ندادند يك قطره آب بنوشد ! پيامبر (ص) لب هاي او را مي بوسيد و او را روي دوش خود مي گرفت ! و وقتي پيامبر (ص) روي منبر بود و حسين در حال كودكي در كنار او آمد ، از منبر پايين آمد ! حال اگر در اين حال كه بر پهلو روي زمين افتاده و شمشيرها او را تكه تكه مي كند و دشمنانش دور او را گرفته اند و اسب ها سينه اش را لگد مال كرده اند و او خود را با دست روي زمين كشيد و خونش بر روي زمين مانند اشكش جاري شد ، پيامبر (ص) او را مي ديد حضرت فرياد ناله بر مي آورد و از اين ماجرا استغاثه مي كرد و براي او سنگين بود !
و بعد اين اشعار را در مورد كربلا خواند :
كربلاء زلت كرباً وبلا ما لقي عندك أهل المصطفي
كم علي تربك لما صرعوا من دم سال ومن دمع جري
يا رسول الله لو عاينتهم وهم ما بين قتل وسبا
من رميض يمنع الظل ومن عاطش يسقي أنابيب القنا
لرأت عيناك فيهم منظرا للحشا شجوا وللعين قذي
ليس هذا لرسول الله يا أمة الطغيان والمين جزا
جزروا جزر الأضاحي نسله ثم ساقوا أهله سوق الإما
هاتقات يا رسول الله في بهر السعي وعثرات الخطا
قتلوه بعد علم منهم أنه خامس أصحاب الكسا
كربلا هميشه مصيبت داشتي خاندان پيامبر (ص) از تو چه كشيدند ؟
چند نفر روي خاك تو كشته شدند ؟ چه خون ها و اشك ها كه بر خاك تو جاري شد ؟!
اي پيامبر ! اگر آنها را مي ديدي كه يا كشته شده و يا به اسارت گرفته شده بودند
از گرما ديده اي كه نمي گذاشتند زير سايه برود و تشنه اي كه با نيزه سيراب شد
منظره اي را مي ديدي كه قلبت را پاره پاره و چشمت را پر از خار مي كرد !
اي امت سركش ، اين پاداش پيامبر نبود !
نسل او را مانند گوسفند قرباني تكه تكه كردند و خاندانش را مانند كنيزان به اسارت بردند
فرياد مي كشيدند كه اي پيامبر فرزندان لغزش ها و حرام زادگان
او را زماني كشتند كه دانستند او پنجمين اصحاب كسا است !
التبصرة ج ۲ ص ۱۷ ،نشر : دار الكتاب المصري – دار الكتاب اللبناني – مصر – لبنان – ۱۳۹۰هـ – ۱۹۷۰م ، الطبعة : الأولي ، تحقيق : د.مصطفي عبد الواحد
و همين ماجرا را علامه شيخ أحمد بن محمد بن أحمد حافي حسيني شافعي در كتاب ” التبر المذاب ص ۹۵ نقل كرده است .
وقد سئل في يوم عاشوراء زمن الملك الناصر صاحب حلب أن يذكر للناس شيئا من مقتل الحسين فصعد المنبر وجلس طويلا لا يتكلم ثم وضع المنديل علي وجهه وبكي شديدا ثم أنشا يقول وهو يبكي
ويل لمن شفعاؤه خصماؤه والصور في نشر الخلائق ينفخ
لا بد أن تردا لقيامة فاطم وقميصها بدم الحسين ملطخ
ثم نزل عن المنبر وهو يبكي وصعد إلي الصالحية وهو كذلك رحمه الله
در روز عاشورا زمان ملك ناصر حاكم حلب از سبط بن جوزي خواستند كه براي مردم مقتل حسين (عليه السلام) را بخواند ، و از منبر بالا رفت و مدتي طولاني روي منبر نشست و پارچه روي صورت خود انداخت ، و گريه شديدي كرد و در حال گريه گفت :
واي بر كسي كه شفيعان او دشمنانش باشند در روزي كه در صور براي بيرون آمدن مردم از قبر دميده مي شود
فاطمه در روز قيامت خواهد آمد در حالي كه پيراهنش به خون حسين آغشته است !
سپس از منبر پايين آمده و در حال گريه به صالحيه رفت و در آنجا نيز گريست ! خدا او را رحمت كند !
البداية والنهاية ج ۱۳ ص ۱۹۵ ، اسم المؤلف: إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء الوفاة: ۷۷۴ ، دار النشر : مكتبة المعارف – بيروت
نقل أبو القاسم الفضل بن محمد المستملي : أن القاضي أبا بكر سهل بن محمد حدثه قال : قال أبو القاسم بكران بن الطيب : بلغني أن الشافعي ( رحمه الله ) أنشد
تأوب همي والفؤاد كئيب * وأرق عيني والرقاد غريب
ومما نفي نومي وشيب لمتي * تصاريف أيام لهن خطوب
تزلزلت الدنيا لآل محمد * وكادت لهم صم الجبال تذوب
وغارت نجوم واقشعرت ذوائب * وهتك أسباب وشق جيوب
فمن مبلغ عني الحسين رسالة * وإن كرهتها أنفس وقلوب
قتيل بلا جرم كأن قميصه * صبيغ بماء الأرجوان خضيب
نصلي علي المختار من آل هاشم * وتعزي بنوه إن ذا لعجيب
لئن كان ذنبي حب آل محمد * فذلك ذنب لست عنه أتوب
نعم ، شفعائي يوم حشري وموقفي * وحبهم للشافعي ذنوب
روايت شده است كه شافعي چنين سرود كه :
قلبم اندوهگين است و دلم درد مند * و چشمم اشك بار و در تنهايي هستم
و خواب را از من گرفته است و مرا پير كرد* گذشتن روزهايي كه ماجراها داشتند
دنيا براي آل محمد به لرزه در آمد * و نزديك بود كه كوه ها براي آنها از ريشه ذوب شوند !
ستارگان مورد هجوم قرار گرفتند و دنباله دار ها لرزيدند * و حرمت خيمه هايي دريده شد و گريبان هايي چاك خورد
آيا كسي هست كه نامه من را به حسين برساند * حتي اگر گروهي از اين كار ناخشنود شوند
كسي كه بدون گناه كشته شد و انگار كه لباس او * با آب ارغوان رنگين شده بود
بر پيامبر (ص) كه برگزيده از خاندان هاشم است درود مي فرستيم * اما فرزندانش را داغدار مي كنند ! اين عجيب است !
اگر گناه من محبت آل محمد است * اين گناهي است كه از آن توبه نمي كنم !
آري آنان شفيعان من در محشر و قيامت هستند * اما محبت آنان گناه شافعي به حساب مي آيد !
معارج الوصول إلي معرفة فضل آل الرسول ( ع ) – الشيخ محمد الزرندي الحنفي – ص ۱۰۱ تحقيق : ماجد بن أحمد العطية
ونقل سبط ابن الجوزي ( رح ) ان ابن الهبارية الشاعر اجتاز كربلا فجلس يبكي علي الحسين وأهله :
أحسين والمبعوث جدك بالهدي قسما يكون الحق عنه مسايل
لو كنت شاهد كربلا لبذلت في تنفيس كربك جهد بذل الباذل
وسقيت حد السيف من أعدائكم عللا وحد السمهري الذابل
لكنني أخرت عنك لتشوقي فبلابلي بين الغري وبابل
هبني حرمت النصر من أعدائكم فأقل من حزن ودمع سايل
ثم نام في مكانه فرأي رسول الله ( ص ) في المنام فقال له : يا فلان جزاك الله عني خيرا ، إبشر فان الله قد كتبك ممن جاهد بين يدي الحسين
سبط بن جوزي نقل كرده است كه ابن هباريه شاعر از كربلا مي گذشت و نشست و بر حسين و اهل بيتش گريست .
اي حسين ، كه جد شما براي هدايت مبعوث شده بود
قسم به خدا كه اگر در كربلا بودم جان خود را براي زدودن مصيبت ها از چهره تو فدا مي كردم
و تيزي شمشير خود را با خون دشمنان شما سيراب مي كردم ؛ و همچنين تيزي نيزه خود را
ولي من به زمان شما نرسيدم ؛ و بلبل غزل خوان من بين نجف و بابل به خاطر شما در رفت و آمد است
به من ببخش اين را كه نتوانستم شما را در مقابل دشمنانتان ياري كنم ، و از اندوه شما و اشك جاريتان بكاهم
سپس در جاي خويش خوابيد و پيامبر (ص) را ديد كه به او فرمود: اي فلاني خدا به تو از من پاداش نيكو دهد ؛ بر تو بشارت بايد كه جزو كساني نوشته شدي كه در مقابل حسين از او دفاع كردند
نظم درر السمطين – الشيخ محمد الزرندي الحنفي – ص ۲۲۵
هيثمي مي گويد :
وعن أم سلمة قالت سمعت الجن تنوح علي الحسين بن علي رواه الطبراني ورجاله رجال الصحيح
وعن ميمونة قالت سمعت الجن تنوح علي الحسين بن علي رواه الطبراني ورجاله رجال الصحيح
از ام سلمه روايت شده است كه گفت : شنيدم كه جنيان براي حسين بن علي نوحه مي خواندند ! اين روايت را طبراني نقل كرده است و راويان آن راوي صحيح بخاري هستند !
و از ميمونه روايت شده است كه گفت : شنيدم كه جن بر حسين بن علي نوحه مي خواندند ، روايت را طبراني نقل كرده است و راويان آن راويان صحيح بخاري هستند !
مجمع الزوائد ج ۹ ص ۱۹۹ اسم المؤلف: علي بن أبي بكر الهيثمي الوفاة: ۸۰۷ ، دار النشر : دار الريان للتراث/ دار الكتاب العربي – القاهرة , بيروت – ۱۴۰۷
عبدالمؤمن بن خلف، از فقيهان مذهب ظاهري و پيرو مكتب محمد بن داود است. نسفي قضيه تشييع جنازه و عزاداري او را نقل كرده است.
قال جعفر المستغفري أخبرنا أبو جعفر محمد بن علي النسفي قال شهدت جنازة الشيخ أبي يعلي بالمصلي فغشيتنا أصوات طبول مثل ما يكون من العساكر حتي ظن جمعنا أن جيشا قد قدم فكنا نقول ليتنا صلينا علي الشيح قبل أن يغشانا هذا فلما اجتمع الناس وقاموا للصلاة وأنصتوا هدأ الصوت كأن لم يكن
در تشييع جنازه ابويعلي درنماز خانه بودم كه آنچنان صداي طبل آمد كه از لشگر چنين صدايي بر مي خواست ! حتي گمان كرديم كه لشگري مي آيد ! و با خود گفتيم اي كاش بر شيخ نماز مي خوانديم قبل از اينكه لشكر برسد ! اما وقتي كه مردم جمع شدند و نماز خوانده شد صدا آرام شد انگار صدايي نبوده است !
سير أعلام النبلاء ج ۱۵ ص ۴۸۱ ، اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله الوفاة: ۷۴۸ ، دار النشر : مؤسسة الرسالة – بيروت – ۱۴۱۳ ، الطبعة : التاسعة ، تحقيق : شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي
ذهبي از درگذشت جويني و مراسم سوگواري او چنين ياد مي كند:
فدفن بجنب والده، وكسروا منبره، وغلقت الأسواق، ورثي بقصائد، وكان له نحو من أربع مائه تلميذ، كسروا محابرهم وأقلامهم، وأقاموا حولا، ووضعت المناديل عن الرؤوس عاما، بحيث ما اجترأ أحد علي ستر رأسه، وكانت الطلبه يطوفون في البلد نائحين عليه، مبالغين في الصياح والجزع.
او را كنار قبر پدرش به خاك سپردند، و در عزاي او منبرش را شكستند، و بازار ها را بستند، و در رثاي او قصيده ها گفتند، و او كه حدود چهار صد شاگرد داشت، آن ها همه قلم و دوات ها را شكستند، و يك سال اقامه عزا نمودند، و نيز يك سال تمام مناديل هايشان (پارجه هايي شبيه به چفيه) را از سر بر داشتند، و در اين كار به حدي اسرار داشتند كه أحدي جرئت گذاردن پارچه به روي سر را نداشت. و در طول اين مدت طلبه هاي او در كوچه و بازار شهر مي چرخيدند و نوحه سرايي مي كردند و در صيحه و جزع افراط مي كردند.
سير أعلام النبلاء، ج ۱۸، ص۴۷۶.
ذهبي درباره بازتاب مرگ او مي نويسد:
وحضر غسله شيخنا بن سكينة وقت السحر وغلقت الأسواق وجاء الخلق وصلي عليه ابنه أبو القاسم علي اتفاقا لأن الأعيان لم يقدروا من الوصول إليه ثم ذهبوا به إلي جامع المنصور فصلوا عليه وضاق بالناس وكان يوما مشهودا …
وباتوا عند قبره طول شهر رمضان يختمون الختمات بالشمع والقناديل… وأصبحنا يوم السبت عملنا العزاء وتكلمت فيه وحضر خلق عظيم وعملت فيه المراثي ومن العجائب أنا كنا بعد انقضاء العزاء يوم السبت عند قبره وإذا بخالي محيي الدين قد صعد من الشط وخلفه تابوت فقلنا نري من مات وإذا بها خاتون أم محيي الدين وعهدي بها ليلة وفاة جدي في عافية فعد الناس هذا من كرماته لأنه كان مغري بها
براي غسل او شيخ ابن سكينه در وقت سحر آمد ! و بازار ها تعطيل شد ؛ و مردم زيادي براي غسل او در هنگام سحر آمدند ! و بازار تعطيل شد و مردم زيادي آمده و فرزندش ابوالقاسم علي بر او نماز خواند ؛ چون بزرگان نتوانستند به جنازه او برسند ! سپس او را به مسجد منصور بردند و در آنجا نيز بر وي نماز خوانده شد . و جا براي مردم تنگ بود ، و همه حاضر بودند …. و در طول ماه رمضان در كنار قبر او ماندند و با شمع قرآن مي خواندند ! و در روز شنبه براي او مراسم عزا گرفتيم و من براي او سخنراني كردم ! و گروه زيادي حاضر بودند و مرثيه هاي فراواني در مورد او گفتند ! و عجيب اينكه بعد از مراسم عزا در روز شنبه دايي من از رود بيرون آمد و همراه او تابوبي بود …
سير أعلام النبلاء ج ۲۱ ص ۳۸۰، اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله الوفاة: ۷۴۸ ، دار النشر : مؤسسة الرسالة – بيروت – ۱۴۱۳ ، الطبعة : التاسعة ، تحقيق : شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي
گذشت كه :
ابن سعد در الطبقات اين روايت را نقل مي كند كه عائشه براي ابوبكر مراسم نوحه خواني بر پا كرد :
قال أخبرنا عثمان بن عمر قال أخبرنا يونس بن يزيد عن الزهري عن سعيد بن المسيب قال لما توفي أبو بكر أقامت عليه عائشة النوح فبلغ عمر فجاء فنهاهن عن النوح علي أبي بكر فأبين أن ينتهين فقال لهشام بن الوليد أخرج إلي ابنة أبي قحافة فعلاها بالدرة ضربات فتفرق النوائح حين سمعن ذلك
وقتي كه ابوبكر از دنيا رفت عائشه براي او نوحه خواني بر پا كرد ! خبر به عمر رسيد و آمد و ايشان را از نوحه خواني بر ابوبكر نهي كرد ! ولي دست بر نداشتند !
عمر به هشام بن وليد گفت : به نزد عائشه برو و او را با شلاق بزن ! و زن هاي نوحه خوان وقتي اين سخنان را شنيدند پراكنده شدند !
الطبقات الكبري ج ۳ ص ۲۰۸ اسم المؤلف: محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري الزهري الوفاة: ۲۳۰ ، دار النشر : دار صادر – بيروت
ابن حجر عسقلاني اين روايت را مطرح كرده و سند آن را صحيح مي داند :
وصله بن سعد في الطبقات بإسناد صحيح من طريق الزهري عن سعيد بن المسيب قال لما توفي أبو بكر أقامت عائشة عليه النوح فبلغ عمر فنهاهن فأبين فقال لهشام بن الوليد أخرج إلي بيت أبي قحافة يعني أم فروة فعلاها بالدرة ضربات فتفرق النوائح حين سمعن بذلك
فتح الباري ج ۵ ص ۷۴ ، اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: ۸۵۲ ، دار النشر : دار المعرفة – بيروت ، تحقيق : محب الدين الخطيب
شبيه همين روايت را سيوطي در جامع الاحاديث نقل كرده و صحيح مي داند :
۱۱۶۱۲ عن سعيد بن المسيَّب قَالَ : ( لَمَّا مَاتَ أَبُو بَكْرٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ بُكِيَ عَلَيْهِ ، فَقَالَ عُمَرُ : إنَّ رَسُولَ اللَّهِ قَالَ : إنَّ المَيِّتَ يُعَذَّبُ بِبُكَاءِ الْحَيِّ ، فَأَبَوْا إلاَّ أَنْ يَبْكُوا ، فَقَالَ عُمَرُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ لِهِشَامِ ابْنِ الْوَلِيدِ : قُمْ فَأَخْرِجِ النِّسَاءَ فَقَالَتْ عَائِشَةُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا : أُخْرِجُكَ ، فَقَالَ عُمَرُ : ادْخُلْ فَقَدْ أَذِنْتُ لَكَ فَدَخَلَ فَقَالَتْ عَائِشَةُ : أَمُخْرِجِيَّ أَنْتَ يَا بُنَيَّ فَقَالَ : أَمَّا لَكِ ، فَقَدْ أَذِنْتُ لَكِ ، فَجَعَلَ يُخْرِجُهُنَّ امْرَأَةً امْرَأَةً وَهُوَ يَضْرِبُهُنَّ بِالدِّرَّةِ حَتّي خَرَجَتْ أُمُّ فَرْوَةَ وَفَرَّقَ بَيْنَهُنَّ ) . ( ابن راهويه وهو صحيح ) .
جامع الأحاديث ج ۱۸ ص ۹۴ ، اسم المؤلف: الحافظ جلال الدين عبد الرحمن السيوطي الوفاة: ۱۹/جمادي الاولي / ۹۱۱هـ ، دار النشر :
وي نيز در كنز العمال روايت را صحيح مي داند :
۴۲۹۱۱ عن سعيد بن المسيب قال : لما مات أبو بكر بكي عليه فقال عمر : إن رسول الله صلي الله عليه وسلم قال : إن الميت يعذب ببكاء الحي ، فأبوا إلا أن يبكوا ، فقال عمر لهشام بن الوليد : قم فأخرج النساء ! فقالت عائشة : أخرجك ، فقال عمر : ادخل فقد أذنت لك ! فدخل ، فقالت عائشة . أمخرجي أنت يا بني ! فقال : أما لك ، فقد أذنت لك ، فجعل يخرجهن امرأة امرأة وهو يضربهن بالدرة حتي خرجت أم فروة وفرق بينهن ( ابن راهويه وهو صحيح ) .
كنز العمال ، المتقي الهندي ، ج ۱۵ ص ۷۳۲ ش ۴۲۹۱۱
بخاري در تاريخ خويش با سند صحيح در مورد خالد نقل مي كند كه :
۱۶۳ حدثنا عمر بن حفص ثنا أبي ثنا الأعشي عن شقيق قال قيل لعمر إن نسوة بني المغيرة اجتمعن في دار خالد فقال عمر ما عليهن أن يرقن من أعينهن علي أبي سليمان
به عمر خبر رسيد كه زنان بني مغيره در خانه خالد بن وليد جمع شده اند ! عمر گفت اشكالي ندارد كه آنها از چشمان خويش براي ابو سليمان (خالد بن وليد) اشك بريزند !
التاريخ الأوسط ج ۱ ص ۴۶ ، اسم المؤلف: محمد بن إبراهيم بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: ۲۵۶ ، دار النشر : دار الوعي , مكتبة دار التراث – حلب , القاهرة – ۱۳۹۷ – ۱۹۷۷ ، الطبعة : الأولي ، تحقيق : محمود إبراهيم زايد
و ابن عساكر با چندين سند ماجرا را چنين نقل مي كند :
قال وأنا محمد بن سعد نا محمد بن عمر أنا أبو بكر بن عبد الله نا ابن أبي سبرة عن عبد الله بن عكرمة قال عجبا لقول الناس إن عمر بن الخطاب نهي عن النوح لقد بكي علي خالد بن الوليد بالمدينة ومعه نساء بني المغيرة سبعا يشققن الجيوب ويضربن الوجوه وأطعموا الطعام تلك الأيام حتي مضت ما ينهاهن عمر
عبد الله بن عكرمه مي گفت : تعجب مي كنم كه چگونه مردم مي گويند عمر از نوحه سرايي نهي كرده است ! خود عمر در مدينه بر خالد گريست و همراه او زنان بني مغيره هفت روز عزاداري كردند و گريبان چاك كردند و غزا دادند تا اينكه اين هفت روز گذشت و عمر آنان را نهي نكرد !
أخبرنا أبو الحسن علي بن محمد الخطيب أنا محمد بن الحسن النهاوندي نا أحمد بن الحسين النهاوندي نا عبد الله بن محمد بن الأشقر نا محمد بن إسماعيل البخاري نا عمر بن حفص نا أبي نا الأعمش عن شقيق قال قيل لعمر أن نسوة بني المغيرة اجتمعن في دار خالد فقال عمر ما عليهن أن يرقن أعينهن علي أبي سليمان
به عمر خبر رسيد كه زنان در خانه خالد جمع شده اند! گفت اشكالي ندارد كه بر خالد گريه كنند!
أخبرنا أبو غالب وأبو عبد الله ابنا الحسن بن البنا قالا أنا أبو جعفر بن المسلمة أنا أبو طاهر المخلص نا أحمد بن سليمان نا الزبير بن بكار قال قال محمد بن سلام حدثني أبان بن عثمان قال لم يبق امرأة من بني المغيرة إلا وضعت لمتها علي قبر خالد يقول حلقت رأسها
وقتي كه خالد از دنيا رفت ، هيچ زني از بني المغيره باقي نماند مگر اينكه موهاي سر خود را تراشيد و روي قبر خالد ريخت !
تاريخ مدينة دمشق ج ۱۶ ص ۲۷۷ ، اسم المؤلف: أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعي الوفاة: ۵۷۱ ، دار النشر : دار الفكر – بيروت – ۱۹۹۵ ، تحقيق : محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري
حمزه فرزند عبدالمطلب، از چهره هاي برجسته و قهرمان اسلام بود كه در نبرد اُحد به شهادت رسيد. رسول خدا صلّي الله عليه و آله وسلّم در شهادت عموي خويش بسيار غمگين شد و او را سيدالشهداء ناميد و در فراقش گريست.
در جنگ اُحد خبر شهادت حمزه عموي رسول خدا صلّي الله عليه و آله وسلّم تأثيري شگرف بر قلب و روح آن حضرت گذاشت، زيرا يكي از بزرگ ترين مدافعان مكتب توحيد و حاميان راستين خويش را از دست داده بود.
بنابراين، عكس العمل فرستاده حق و پيامبر بزرگ الهي در مقابل اين حادثه دردناك سرمشقي جاودانه براي پيروان او خواهد شد.
حلبي در سيره خود مي نويسد:
لما رأي النبي حمزه قتيلا، بكي فلما راي ما مثّل به شهق
پيامبر چون پيكر خونين حمزه را يافت گريست و چون از مثله كردن او آگاهي يافت با صداي بلند گريه سر داد.
السيره الحلبيه، ج ۲، ص ۲۴۷.
اين گريه و ناله از سوي آن حضرت براي عزاي عمويش حمزه آن قدر شديد بوده است كه ابن مسعود مي گويد:
ما رأينا رسول اللّه صلّي الله عليه و آله وسلّم باكياً أشدّ من بكائه علي حمزه، وضعه في القبله، ثمّ وقف علي جنازته، وانتحب حتّي بلغ به الغشي، يقول: يا عمّ رسول اللّه! يا حمزه! يا أسد اللّه! وأسد رسوله! يا حمزه! يا فاعل الخيرات! يا حمزه! يا كاشف الكربات! يا حمزه! يا ذابّ عن وجه رسول اللّه!.
نديديم پيامبر بر كسي گريه كند، آن گونه كه با شدّت در شهادت عمويش حمزه اشك مي ريخت، بدن حمزه را به طرف قبله قرار داد، سپس كنار آن قرار گرفته و با صداي بلند گريه كرد تا حال غش به آن حضرت دست داد، و خطاب به جسد عمويش مي فرمود: اي عموي پيامبر خدا، اي حمزه! اي شير خدا و شير پيامبر خدا، اي حمزه! اي كسي كه كارهاي نيكو انجام مي دادي، اي حمزه! اي كسي كه سختي ها و مشكلات را برطرف مي كردي، اي حمزه! اي كسي كه سختي ها را از رسول خدا دور مي كردي.
ذخائر العقبي، ص ۱۸۱.
اما اصل جريان گريه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم بر حمزه از اين جا آغاز شد كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم در بازگشت از اُحد صداي گريه را از خانه هاي مردم مدينه بر شهدا شنيد:
ومر رسول الله صلي الله عليه وسلم بدار من دور الأنصار من بني عبد الأشهل وبني ظفر فسمع البكاء والنوائح علي قتلاهم فذرفت عينا رسول الله صلي الله عليه وسلم فبكي ثم قال لكن حمزه لا بواكي له فلما رجع سعد بن معاذ وأسيد بن حضير إلي دار بني عبد الأشهل أمرا نساءهم أن يتحزمن ثم يذهبن فيبكين علي عم رسول الله صلي الله عليه وسلم
رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم از كنار خانه هايي از أنصار (بني عبد الأشهل وبني ظفر) عبور مي كردند كه صداي بكاء و نوحه بر كشته گان خودشان را شنيدند. چشمان رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم پر از اشك شد و فرمود: عمويم حمزه گريه كن ندارد. و چون سعد بن معاذ و أسيد بن حضير به خانه هاي بني عبد الأشهل بازگشتند زنانشان را أمر كردند تا غم و اندوه خود را در سينه ها حبس كنند و ابتدا براي عموي رسول خدا صلي الله عليه وسلم عزاداري كنند.
تاريخ طبري، ج ۲، ص ۲۱۰ ـ السيره النبويه لابن هشام، ج ۳، ص ۶۱۳ ـ الثقات، ج ۱، ص ۲۳۴ ـ البدايه والنهايه، ج ۴، ص ۵۴ و ۵۵.
از آن به بعد كساني كه سخن پيامبر را شنيده بودند قبل از گريه بر هر شهيدي اوّل براي حمزه عزاداري مي كردند:
فلم تبك امرأه من الأنصار علي ميّت بعد قول رسول اللّه صلّي الله عليه و آله وسلّم لكنّ حمزه لابواكي له إلي اليوم إلّا بدأت البكاء علي حمزه.
هيچ زني از انصار بعد از شنيدن فرمايش رسول خدا كه عمويم حمزه گريه كن ندارد، بر مرده اي گريه نمي كرد، مگر اين كه اوّل براي حمزه عزاداري مي كرد.
مجمع الزوائد، ج ۶، ص ۱۲۶.
ابن كثير به نقل از احمد بن حنبل مي گويد: تا به امروز زنان انصار پيش از گريه بر مردگان خويش، نخست بر حمزه مي گريند.
أحمد بن حنبل عن ابن عمر أن رسول الله صلي الله عليه وسلم لما رجع من اُحد فجعلت نساء الأنصار يبكين علي من قتل من أزواجهن قال فقال رسول الله صلي الله عليه وسلم ولكن حمزه لا بواكي له قال ثم نام فاستنبه وهن يبكين.
ابن عمر روايت نموده رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم چون از اُحد بازگشت زنان أنصار را مشاهده نمود كه بر كشته هاي خود گريه مي كنند. رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم فرمود: حمزه گريه كن ندارد. رسول خدا صلّي الله عليه وآله بعد از مقداري استراحت متوجه شدند كه زن ها براي حمزه گريه مي كنند.
قال فهن اليوم إذا يبكين يندبن بحمزه.
از آن روز تاكنون زنان ابتدا براي حمزه و سپس براي كشته هاي خود عزاداري مي كنند.
البدايه والنهايه، ابن كثير، ج ۴، ص ۵۵.
ابن كثير بعد از نقل اين خبر اين گونه نظر مي دهد:
وهذا علي شرط مسلم.
اين روايت شرط صحت را بر اساس قواعد مسلم را دارد.
البدايه والنهايه، ج ۴، ص ۵۵.
واقدي نيز مي گويد تا زمان ما اين رويه ادامه دارد كه ابتدا براي حمزه و سپس براي كشته هاي خود عزاداري مي كنند:
قال الواقدي فلم يزلن يبدأن بالندب لحمزه حتي الآن.
از آن زمان تاكنون زنان ابتدا براي حمزه گريه و عزاداري مي كنند.
أسد الغابه، ج ۲، ص ۴۸.
ابن سعد نيز خود مي گويد :
فهن إلي اليوم إذا مات الميت من الأنصار بدأ النساء فبكين علي حمزه ثم بكين علي ميتهن.
از آن روز به بعد است كه انصار ابتدا براي حمزه وسپس براي كشته خود گريه مي كنند.
الطبقات الكبري، ج ۲، ص ۴۴.
حاكم نيشابوري متوفاي ۴۰۵ نيز مي گويد :
۱۴۰۷ – أخبرنا أبو عمرو عثمان بن أحمد بن السماك ثنا الحسن بن مكرم ثنا عثمان بن عمر ثنا أسامة بن يزيد حدثني الزهري عن أنس بن مالك قال : لما رجع رسول الله صلي الله عليه و سلم من أحد سمع نساء الأنصار يبكين فقال : لكن حمزة لا بواكي فبلغ ذلك نساء الأنصار فبكين لحمزة فنام رسول الله صلي الله عليه و سلم ثم استيقظ و هن يبكين فقال : يا ويحهن ما زلنا يبكين منذ اليوم فليسكتن و لا يبكين علي هالك بعد اليوم
هذا حديث صحيح علي شرط مسلم و لم يخرجاه و هو أشهر حديث بالمدينة فإن نساء المدينة لا يندبن موتاهن حتي يندبن حمزة و إلي يومنا هذا
اين روايت طبق نظر مسلم صحيح است ولي بخاري و مسلم آن را نياورده اند ؛ و اين مشهورترين حديث مدينه است ! و زنان مدينه تا امروز هيچ يك از آنان براي مرده خويش گريه نمي كند مگر اينكه اول براي حمزه گريه كند !
المستدرك علي الصحيحين ج ۱ ص ۵۳۷، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري الوفاة: ۴۰۵ هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية – بيروت – ۱۴۱۱هـ – ۱۹۹۰م ، الطبعة : الأولي ، تحقيق : مصطفي عبد القادر عطا
اين مطلب را كه در كتب اهل سنت با سند صحيح (طبق مباني آنان) آمده است كه اگر شخصي بر حاكم (حتي ظالم) خروج كند به مرگ جاهليت مرده است را چگونه توجيه مي كنيد ؟! آيا مي گوييد امام حسين عليه السلام به مرگ جاهليت مرده است ؟ يا روايات صحيح بخاري و مسلم و قواعد علم رجال اهل سنت را زير سوال مي بريد ؟!
۶۶۴۵ حدثنا مُسَدَّدٌ عن عبد الْوَارِثِ عن الْجَعْدِ عن أبي رَجَاءٍ عن بن عَبَّاسٍ عن النبي صلي الله عليه وسلم قال: من كَرِهَ من أَمِيرِهِ شيئا فَلْيَصْبِرْ فإنه من خَرَجَ من السُّلْطَانِ شِبْرًا مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً.
۶۶۴۶ حدثنا أبو النُّعْمَانِ حدثنا حَمَّادُ بن زَيْدٍ عن الْجَعْدِ أبي عُثْمَانَ حدثني أبو رَجَاءٍ الْعُطَارِدِيُّ قال سمعت بن عَبَّاسٍ رضي الله عنهما عن النبي (ص) قال: من رَأَي من أَمِيرِهِ شيئا يَكْرَهُهُ فَلْيَصْبِرْ عليه فإنه من فَارَقَ الْجَمَاعَةَ شِبْرًا فَمَاتَ إلا مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً.
هركس از اميرخويش بدي ببيند بايد صبر كند ، زيرا هركس از حكومت سلطان خارج شود به مرگ جاهليت مرده است
هركس از اميرخويش چيزي ناخشنود ديد بايد صبر كند ، زيرا هركس كه از جماعت به اندازه يك وجب دور شود به مرگ جاهليت مرده است !
صحيح البخاري، ج۶، ص۲۵۸۸ ، كتاب الفتن، بابُ قَوْلِ النَّبِيِّ – صلي الله عليه وسلم – « سَتَرَوْنَ بَعْدِي أُمُورًا تُنْكِرُونَهَا » .
و شبيه همين روايات در صحيح مسلم نيز آمده است .
۱۸۴۸ حدثنا شَيْبَانُ بن فَرُّوخَ حدثنا جَرِيرٌ يَعْنِي بن حَازِمٍ حدثنا غَيْلَانُ بن جَرِيرٍ عن أبي قَيْسِ بن رِيَاحٍ عن أبي هُرَيْرَةَ عن النبيe أَنَّهُ قال من خَرَجَ من الطَّاعَةِ وَفَارَقَ الْجَمَاعَةَ فَمَاتَ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً وَمَنْ قَاتَلَ تَحْتَ رَايَةٍ عِمِّيَّةٍ يَغْضَبُ لِعَصَبَةٍ أو يَدْعُو إلي عَصَبَةٍ أو يَنْصُرُ عَصَبَةً فَقُتِلَ فَقِتْلَةٌ جَاهِلِيَّةٌ وَمَنْ خَرَجَ علي أُمَّتِي يَضْرِبُ بَرَّهَا وَفَاجِرَهَا ولا يتحاش من مُؤْمِنِهَا ولا يَفِي لِذِي عَهْدٍ عَهْدَهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَلَسْتُ منه
۱۸۴۸ وحدثني زُهَيْرُ بن حَرْبٍ حدثنا عبد الرحمن بن مَهْدِيٍّ حدثنا مَهْدِيُّ بن مَيْمُونٍ عن غَيْلَانَ بن جَرِيرٍ عن زِيَادِ بن رِيَاحٍ عن أبي هُرَيْرَةَ قال قال رسول اللَّهِ e من خَرَجَ من الطَّاعَةِ وَفَارَقَ الْجَمَاعَةَ ثُمَّ مَاتَ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً وَمَنْ قُتِلَ تَحْتَ رَايَةٍ عِمِّيَّةٍ يَغْضَبُ لِلْعَصَبَةِ وَيُقَاتِلُ لِلْعَصَبَةِ فَلَيْسَ من أُمَّتِي وَمَنْ خَرَجَ من أُمَّتِي علي أُمَّتِي يَضْرِبُ بَرَّهَا وَفَاجِرَهَا لَا يَتَحَاشَ من مُؤْمِنِهَا ولا يَفِي بِذِي عَهْدِهَا فَلَيْسَ مِنِّي
صحيح مسلم ج ۳ ص ۱۴۷۶ بَاب وُجُوبِ مُلَازَمَةِ جَمَاعَةِ الْمُسْلِمِينَ عِنْدَ ظُهُورِ الْفِتَنِ وفي كل حَالٍ وَتَحْرِيمِ الْخُرُوجِ علي الطَّاعَةِ وَمُفَارَقَةِ الْجَمَاعَةِ
۱۸۵۲ حدثني أبو بَكْرِ بن نَافِعٍ وَمُحَمَّدُ بن بَشَّارٍ قال بن نَافِعٍ حدثنا غُنْدَرٌ وقال بن بَشَّارٍ حدثنا محمد بن جَعْفَرٍ حدثنا شُعْبَةُ عن زِيَادِ بن عِلَاقَةَ قال سمعت عَرْفَجَةَ قال سمعت رَسُولَ اللَّهِ e يقول إنه سَتَكُونُ هَنَاتٌ وَهَنَاتٌ فَمَنْ أَرَادَ أَنْ يُفَرِّقَ أَمْرَ هذه الْأُمَّةِ وَهِيَ جَمِيعٌ فَاضْرِبُوهُ بِالسَّيْفِ كَائِنًا من كان.
۱۸۵۲ وحدثني عُثْمَانُ بن أبي شَيْبَةَ حدثنا يُونُسُ بن أبي يَعْفُورٍ عن أبيه عن عَرْفَجَةَ قال سمعت رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم يقول من أَتَاكُمْ وَأَمْرُكُمْ جَمِيعٌ علي رَجُلٍ وَاحِدٍ يُرِيدُ أَنْ يَشُقَّ عَصَاكُمْ أو يُفَرِّقَ جَمَاعَتَكُمْ فَاقْتُلُوهُ
پيامبر (ص) فرمود : بعد از من فتنه هايي خواهد بود و اگر كسي خواست كه امر امت را در حالي كه اجتماع صورت گرفته است ، به تفرقه بگرواند او را با شمشير بزنيد ، هر كس مي خواهد باشد !
پيامبر (ص) فرمود : اگر كسي به نزد شما آمد و شما بر يك خليفه اتفاق نظر داشتيد و او مي خواست تفرقه ايجاد كند ، او را بكشيد !
صحيح مسلم ج ۳ ص ۱۴۸۰، كِتَاب الْإِمَارَةِ، بَاب حُكْمِ من فَرَّقَ أَمْرَ الْمُسْلِمِينَ وهو مُجْتَمِعٌ
و از خليفه دوم نيز با سند صحيح نقل شده است كه گفت :
(۳۳۰۱۳)- [۳۴۲۷۵ ] حَدَّثَنَا وَكِيعٌ، قَالَ: حَدَّثَنَا سُفْيَانُ، عَنْ إبْرَاهِيمَ بْنِ عَبْدِ الْأَعْلَي، عَنْ سُوَيْدِ بْنِ غَفَلَةَ، قَالَ: قَالَ لِي عُمَرُ:
يَا أَبَا أُمَيَّةَ، إنِّي لَا أَدْرِي لَعَلِّي أَنْ لَا أَلْقَاكَ بَعْدَ عَامِي هَذَا، فَاسْمَعْ وَأَطِعْ وَإِنْ أُمِّرَ عَلَيْكَ عَبْدٌ حَبَشِيٌّ مُجَدَّعٌ، إنْ ضَرَبَكَ فَاصْبِرْ، وَإِنْ حَرَمَكَ فَاصْبِرْ، وَإِنْ أَرَادَ أَمْرًا يَنْتَقِصُ دِينَكَ، فَقُلْ: سَمْعٌ وَطَاعَةٌ، دَمِي دُونَ دِينِي، فَلَا تُفَارِقِ الْجَمَاعَةَ.
اي ابو اميه ، شايد من تو را بعد از امسال نبينم ؛ اما حتي اگر يك بنده حبشي بيني بريده امير بر تو شد ، از او بشنو و اطاعت كن ؛ اگر تو را زد صبر كن اگر تو را محروم ساخت صبر كن ؛ و اگر به تو دستوري داد كه دينت را نقص مي كرد ، بگو به روي چشم ! خونم را حفظ مي كنم و نه دينم را ! و از جماعت جدا نشو !
مصنف ابن أبي شيبة ج ۶ ص ۵۴۴.
الأموال لابن زنجويه، ج۱، ص۳۴ .
ابن تيميه نيز مي گويد :
وأما أهل العلم والدين والفضل فلا يرخصون لأحد فيما نهي الله عنه من معصية ولاة الأمور وغشهم والخروج عليهم بوجه من الوجوه كما قد عرف من عادات أهل السنة والدين قديما وحديثا ومن سيرة غيرهم.
اهل علم و دين و فضل مخالفت با هيچ حاكمي را به هيچ وجه جايز نمي دانند ، همانطور كه از عادت اهل سنت در قديم و جديد اين ديده شده است !
كتب ورسائل وفتاوي ابن تيمية في الفقه ج ۳۵ ص ۱۲
ابن تيميه جمله اي دارد كه به خوبي نشان مي دهد كه مقصود از شيعيان در زمان خلافت حضرت علي عليه السلام و دوران نزديك به آن ، همان كساني است كه حضرت را به عنوان خليفه چهارم (و نه امام از جانب خدا) مي شناختند :
واتهم طائفة من الشيعة الأولي بتفضيل علي علي عثمان ولم يتهم أحد من الشيعة الأولي بتفضيل علي علي أبي بكر وعمر بل كانت عامة الشيعة الأولي الذين يحبون عليا يفضلون عليه أبا بكر وعمر لكن كان فيهم كائفة ترجحه علي عثمان وكان الناس في الفتنة صاروا شيعتين شيعة عثمانية وشيعة علوة وليس كل من قاتل مع علي كان يفضله علي عثمان بل كان كثير منهم يفضل عثمان عليه كما هو قول سائر أهل السنة
گروهي از شيعيان اوليه متهم شده اند كه علي را از عثمان برتر مي دانستند ؛ اما هيچ يك از شيعيان اوليه علي را بر ابوبكر و عمر برتر نمي دانستند ! بلكه عموم شيعيان اوليه ، علي را دوست داشتند و ابوبكر و عمر را از او برتر مي دانستند ! ولي در بين آنها گروهي بودند كه علي را بر عثمان ترجيح مي دادند ! و مردم در زمام فتنه دو گروه شدند ! گروهي شيعه عثمان و گروهي شيعه علي ؛ و هركسي كه در كنار علي به جنگ پرداخته است ، او را از عثمان برتر نمي دانست ! بلكه بسياري از آنان عثمان را بر علي برتري مي دادند همانطور كه اين نظر ساير اهل سنت است !
منهاج السنة النبوية ج ۴ ص ۱۳۲ اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: ۷۲۸ ، دار النشر : مؤسسة قرطبة – ۱۴۰۶ ، الطبعة : الأولي ، تحقيق : د. محمد رشاد سالم
پس اين ادعا كه گروهي از قاتلين امام حسين عليه السلام در لشگر حضرت علي عليه السلام بوده اند يا از مردم كوفه بوده اند پس شيعه اند ، صحيح نيست و در واقع به اقرار ابن تيميه آنها ابوبكر و عمر را از حضرت علي عليه السلام برتر مي دانستند و بسياري از آنان عثمان را نيز بر حضرت برتري مي دادند !
آيا اين اعتقاد شيعيان است ؟! يا …
« ويلكم يا شيعة آل أبي سفيان ، إن لم يكن لكم دين ، وكنتم لا تخافون يوم المعاد ، فكونوا احراراً في دنياكم هذه ، وارجعوا إلي احسابكم ، إن كنتم عرباً كما تزعمون »
واي بر شما اي طرفداران خاندان ابو سفيان ؛ اگر دين نداريد و از روز قيامت نمي ترسيد در دنياي خودتان آزاده باشيد ؛ و به اصل خود بازگرديد اگر عرب هستيد – همانطور كه گمان مي كنيد –
أعيان الشيعة للسيد الأمين ۱ / ۶۰۹
گروهي از صحابه در بين قاتلين حضرت سيد الشهدا عليه السلام به چشم مي خورند ! آيا آنها نيز شيعه بودند ؟
وي در كتاب الاستيعاب به عنوان صحابي معرفي شده است :
۱۴۱۹ عبد الرحمن بن أبي سبرة الجعفي واسم أبي سبرة زيد بن مالك معدود في الكوفيين وكان اسمه عزيرا فسماه رسول الله صلي الله عليه وسلم عبد الرحمن وقال أحب الأسماء إلي الله عبد الله وعبد الرحمن هو والد خيثمة بن عبد الرحمن روي عنه الشعبي وابنه خيثمة بن عبد الرحمن وقد ذكرنا أبا سبرة وأخاه بن أبي سبرة في بابيهما من هذا الكتاب ونسبنا أبا سبرة في بابه والحمد لله
اسم او عزير بود و پيامبر (ص) او را عبد الرحمن ناميد
الاستيعاب ج ۲ ص ۸۳۴ ، اسم المؤلف: يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر الوفاة: ۴۶۳ ، دار النشر : دار الجيل – بيروت – ۱۴۱۲ ، الطبعة : الأولي ، تحقيق : علي محمد البجاوي
ابن اثير در تاريخ خويش مي نويسد :
وجعل عمر بن سعد علي ربع أهل المدينة عبد الله بن زهير الأزدي وعلي ربع ربيعة وكندة قيس بن الأشعث بن قيس وعلي ربع مذحج وأسد عبد الرحمن بن أبي سبرة الجعفي وعلي ربع تميم وهمدان الحر بن يزيد الرياحي فشهد هؤلاء كلهم مقتل الحسين إلا الحر بن يزيد فإنه عدل إلي الحسين
عمر بن سعد بر گروه اهل مدينه ، عبد الله بن زهير را فرمانده كرد ؛ و فرمانده ربيعه و كنده قيس بن اشعث بن قيس بود ؛ و فرمانده مذحج و اسد ، عبد الرحمن بن ابي سبرة جعفي … و همه اينها در كشتن حسين عليه السلام مشاركت داشتند ؛ جز حر بن يزيد كه به سوي حسين باز گشت !
الكامل في التاريخ ج ۳ ص ۴۱۷ ، اسم المؤلف: أبو الحسن علي بن أبي الكرم محمد بن محمد بن عبد الكريم الشيباني الوفاة: ۶۳۰هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية – بيروت – ۱۴۱۵هـ ، الطبعة : ط۲ ، تحقيق : عبد الله القاضي
ابن سعد او را در الاصابه به عنوان صحابي معرفي مي كند :
۶۴۳۱ عزرة بن قيس بن غزية الأحمسي البجلي وسكن حلوان في عهد عمر روي عنه أبو وائل قال الأعمش عن أبي وائل عن عزرة بن قيس خطبنا خالد بن الوليد فقال ان عمر بعثني إلي الشام الحديث في الفتن وفيه قول خالد انها لا تكون وعمر حي قال علي بن المديني لم يرو عنه غير أبي وائل وقال بن أبي خيثمة عن بن معين بقي إلي أيام معاوية فيما بلغني وذكره بن سعد في الطبقة الأولي
الإصابة في تمييز الصحابة ج ۵ ص ۱۲۵ ، اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: ۸۵۲ ، دار النشر : دار الجيل – بيروت – ۱۴۱۲ – ۱۹۹۲ ، الطبعة : الأولي ، تحقيق : علي محمد البجاوي
وي از كساني است كه به سيد الشهدا عليه السلام نامه نوشت و حضرت را به كوفه دعوت كرد :
قالوا: وكتب إليه أشراف أهل الكوفة شبث بن ربعي اليربوعي، ومحمد بن عمير بن عطارد بن حاجب التميمي، وحجار بن أبجر العجلي، ويزيد بن الحارث بن يزيد بن رويم الشيباني، وعزرة بن قيس الأحمسي، وعمرو بن الحجاج الزبيدي: أما بعد فقد اخضر الجناب، وأينعت الثمار، وطمت الجمام، فإذا شئت فأقدم علينا فإنما تقدم علي جند لك مجند، والسلام
بزرگان كوفه از جمله شبث بن ربعي و محمد بن عمير بن عطارد و حجار بن ابجر و يزيد بن حارث و عزره بن قيس براي حسين نامه نوشتند كه اگر مي خواهي به سمت ما بيا كه ما لشگر آماده تو هستيم !
أنساب الأشراف ج ۱ ص ۴۱۱ ، اسم المؤلف: أحمد بن يحيي بن جابر البلاذري (المتوفي : ۲۷۹هـ) الوفاة: ۲۷۹ ، دار النشر :
اما همين شخص در كربلا با حبيب بن مظاهر و زهير بن قين صحبت كرده و تلاش مي كند كه آنها را از دفاع حرم حسيني باز بدارد !
وقال لهم حبيب بن مظهر. والله لبئس القوم عند الله قوم قتلوا ذرية نبيهم وعترته، وعباد أهل المصر. فقال له عزرة بن قيس: انك لتزكي نفسك.
وقال عزرة لزهير بن القين: كنت عندنا عثمانياً فما بالك ؟ فقال: والله ما كتبت إلي الحسين ولا أرسلت إليه رسولاً ولكن الطريق جمعني وإياه فلما رأيته ذكرت به رسول الله صلي الله عليه وسلم وعرفت ما تقدم عليه من غدركم ونكثكم وميلكم إلي الدنيا، فرأيت أن أنصره وأكون في حزبه حفظاً لما ضيعتم من حق رسول الله
حبيب بن مظاهر به آنان گفت : چه بد قومي شما هستيد كه ذريه پيامبرتان و خاندان او و عابدان شهرتان را مي كشيد ! عزرة بن قيس به او گفت : تو مي خواهي خودت را مدح كني ( و عابد بداني)!
و عزرة به زهير بن قين گفت : تو در نزد ما عثماني بودي ؛ تو را چه شده است ؟! گفت : قسم به خدا من نه به حسين نامه نوشتم و نه كسي را به نزد او فرستادم ! ولي در راه با او همراه شدم ؛ وقتي كه او را ديدم ، ياد پيامبر (ص) افتادم ، و دانستم كه او به سمت نيرنگ و پيمان شكني و دنيا طلبي شما روان شده است ! خواستم كه او را ياري كنم و در حزب او باشم ؛ تا او را در مقابل حقي كه از خاندان پيامبر (ص) تضييع كرديد از او دفاع كنم !
أنساب الأشراف ج ۱ ص ۴۱۱ ، اسم المؤلف: أحمد بن يحيي بن جابر البلاذري (المتوفي : ۲۷۹هـ) الوفاة: ۲۷۹ ، دار النشر :
او فرمانده سواره نظام لشگر عمر بن سعد بود :
وجعل عمر بن سعد علي ميمنته عمرو بن الحجاج الزبيدي، وعلي ميسرته شمر بن ذي الجوشن الضبابي، وعلي الخيل عزرة بن قيس الأحمسي
عمر بن سعد بر ميمنه ، عمرو بن حجاج را گمارد و بر ميسره ، شمر بن ذي الجوشن را ، و بر سواره نظام ، عزرة بن قيس احمسي را !
أنساب الأشراف ج ۱ ص ۴۱۹ ، اسم المؤلف: أحمد بن يحيي بن جابر البلاذري (المتوفي : ۲۷۹هـ) الوفاة: ۲۷۹ ، دار النشر :
و او بود كه سرهاي بريده را به نزد ابن زياد برد !
واحتزت رؤوس القتلي فحمل إلي ابن زياد اثنان وسبعون رأساً مع شمر بن ذي الجوشن، وقيس بن الأشعث وعمرو بن الحجاج الزبيدي، وعزرة بن قيس الأحمسي من بجيلة، فقدموا بالرؤوس علي ابن زياد
سر كشته گان از بدن جدا شده و به نزد ابن زياد رفت ! هفتاد و دو سر به همراه شمر بن ذي الجوشن و قيس بن اشعث و عمرو بن حجاج و عزرة بن قيس بود كه با سرها به نزد ابن زياد رفتند !
أنساب الأشراف ج ۱ ص ۴۲۴ ، اسم المؤلف: أحمد بن يحيي بن جابر البلاذري (المتوفي : ۲۷۹هـ) الوفاة: ۲۷۹ ، دار النشر :
ابن جوزي عالم سني مي گويد :
إنما رحل الحسين إلي القوم لأنه رأي الشريعة قد رفضت ، فجد في رفع قواعد أصلها الجد صلي الله عليه وسلم فلما حضروه حصروه فقال : دعوني أرجع . فقالوا : لا ، انزل علي حكم ابن زياد . فاختار القتل علي الذل ، وهكذا النفوس الأبية .
حسين تنها به اين علت به نزد اين گروه رفت ، زيرا ديد كه دين كنار گذاشته شده است ! پس در راه بالا بردن پايه هايي كه جد او آنها را بنا نهاده بود تلاش كرد ؛ اما وقتي كه به نزد او آمدند او را محاصره كردند ! گفت : بگذاريد بازگردم ! اما قبول نكردند ! و گفتند بايد تابع حكم ابن زياد شوي ! اما او مرگ را بر ذلت ترجيح داد ! و انسان هاي عزيز اين چنين هستند !
التبصرة ج ۲ ص ۱۴ اسم المؤلف: أبي الفرج عبد الرحمن بن الجوزي الوفاة: ۵۹۷هـ ، دار النشر : دار الكتاب المصري – دار الكتاب اللبناني – مصر – لبنان – ۱۳۹۰هـ – ۱۹۷۰م ، الطبعة : الأولي ، تحقيق : د.مصطفي عبد الواحد
بخاري در صحيح خود مي نويسد:
حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ زُرَارَةَ، قَالَ أَخْبَرَنَا عَبْدُ الْوَاحِدِ بْنُ وَاصِل أَبُو عُبَيْدَةَ الْحَدَّادُ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ أَبِي رَوَّاد، أَخِي عَبْدِ الْعَزِيزِ قَالَ سَمِعْتُ الزُّهْرِيَّ، يَقُولُ دَخَلْتُ عَلَي أَنَسِ بْنِ مَالِك بِدِمَشْقَ وَهُوَ يَبْكِي فَقُلْتُ مَا يُبْكِيكَ فَقَالَ: لاَ أَعْرِفُ شَيْئًا مِمَّا أَدْرَكْتُ إِلاَّ هَذِهِ الصَّلاَةَ، وَهَذِهِ الصَّلاَةُ قَدْ ضُيِّعَتْ.
زهري مي گويد : بر انس بن مالك وارد شدم ؛ در حالي كه گريه مي كرد ! به او گفتم : چرا گريه مي كني ؟ گفت : چيزي از آنچه درك كردم را نمي بينم جز نماز راكه آن را نيز تضييع كردند !
صحيح البخاري، ج ۱، ص ۱۳۴، ح ۵۳۰ ، كتاب مواقيت الصلاة، ب ۷ ، باب تَضْيِيعِ الصَّلاَةِ عَنْ وَقْتِهَا .
صحيح البخاري، ج ۱ ص ۱۹۸، ح۵۰۷، كِتَاب مَوَاقِيتِ الصَّلَاةِ ، بَاب تَضْيِيعِ الصَّلَاةِ عن وَقْتِهَا ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة – بيروت، الطبعة: الثالثة، ۱۴۰۷ – ۱۹۸۷.
حدثنا عُمَرُ بن حَفْصٍ قال حدثنا أبي قال حدثنا الْأَعْمَشُ قال سمعت سَالِمًا قال سمعت أُمَّ الدَّرْدَاءِ تَقُولُ دخل عَلَيَّ أبو الدَّرْدَاءِ وهو مُغْضَبٌ فقلت ما أَغْضَبَكَ فقال والله ما أَعْرِفُ من أُمَّةِ مُحَمَّدٍ صلي الله عليه وسلم شيئا إلا أَنَّهُمْ يُصَلُّونَ جميعا
به نزد ابودرداء رفتم در حالي كه غضب ناك بود ؛ گفتم براي چه خشمگيني ؟ گفت : قسم به خدا از امت پيامبر (ص) چيزي را جز اينكه نماز را به جماعت مي خوانند نمي بينم !
صحيح البخاري، ج ۱، ص ۱۵۹، ح۶۵۰ ، كتاب الأذان، ب ۳۱ ، باب فَضْلِ صَلاَةِ الْفَجْرِ فِي جَمَاعَة.
صحيح البخاري، ج ۱ ص ۲۳۲، ح۶۲۲، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة – بيروت، الطبعة: الثالثة، ۱۴۰۷ – ۱۹۸۷.
و در روايت ديگر مي نويسد:
حَدَّثَنَا مُوسَي بْنُ إِسْمَاعِيلَ، قَالَ حَدَّثَنَا مَهْدِيٌّ، عَنْ غَيْلاَنَ، عَنْ أَنَس، قَالَ مَا أَعْرِفُ شَيْئًا مِمَّا كَانَ عَلَي عَهْدِ النَّبِيِّ صلي الله عليه وسلم. قِيلَ الصَّلاَةُ. قَالَ أَلَيْسَ ضَيَّعْتُمْ مَا ضَيَّعْتُمْ فِيهَا.
از انس روايت شده است كه هيچ چيزي از آنچه در زمان پيامبر (ص) بود را نمي يابم ! به او گفتند : نماز چه ؟ پاسخ داد : آيا در نماز نيز آنچه تضييع كرديد رخ نداد ؟
صحيح البخاري، ج ۱، ص ۱۳۴، ح ۵۲۹ ، كتاب مواقيت الصلاة، ب ۷ ، باب تَضْيِيعِ الصَّلاَةِ عَنْ وَقْتِهَا .
صحيح البخاري، ج ۱ ص ۱۹۷، ح۵۰۶، بَاب تَضْيِيعِ الصَّلَاةِ عن وَقْتِهَا ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة – بيروت، الطبعة: الثالثة، ۱۴۰۷ – ۱۹۸۷.
و ابن حجر عسقلاني مي نويسد:
عَن مُعَاوِيَةَ بن قُرَّةَ ، قَالَ : دَخَلْتُ أنا وَنَفَرٌ مَعِي عَلَي أنسِ بنِ مَالِكٍ ، فَقَالَ : مَا اُمَراؤُكم هؤلاءِ عَلَي شيءٍ مِمَّا كَانَ عَلِيهِ مُحَمَّدٌ وَأَصْحَابُهُ ، إلّا أنّهُم يَزْعَمُونَ أنَّهُم يُصَلُّون ويَصُومُونَ رَمَضَانَ.
از معاويه بن قرة روايت شده است كه من و گروهي به نزد انس بن مالك رفتيم ؛ او گفت : امراي شما هيچ چيزي از دين پيامبر (ص) و اصحاب او ندارند ! جز اينكه گمان مي كنند نماز مي خوانند و در ماه رمضان روزه مي گيرند !
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي۸۵۲ هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج ۴ ص ۳۹، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة – بيروت.
بخاري در صحيح خود مي نويسد:
حدثنا إِسْحَاقُ الْوَاسِطِيُّ قال حدثنا خَالِدٌ عن الْجُرَيْرِيِّ عن أبي الْعَلَاءِ عن مُطَرِّفٍ عن عِمْرَانَ بن حُصَيْنٍ قال صلي مع عَلِيٍّ رضي الله عنه بِالْبَصْرَةِ فقال ذَكَّرَنَا هذا الرَّجُلُ صَلَاةً كنا نُصَلِّيهَا مع رسولِ اللَّهِ … .
عمران بن حصين گفت : با علي در بصره نماز خواندم ، و گفت : نماز اين شخص ما را به ياد نمازي انداخت كه با پيامبر (ص) مي خوانديم !
صحيح البخاري ج ۱ ص ۲۷۱، ح۷۵۱، بَاب إِتْمَامِ التَّكْبِيرِ في الرُّكُوعِ
علماي سني كه يزيد را لعنت كرده اند
جلال الدين سيوطي مي نويسد:
وبعث أهل العراق إلي الحسين الرسل والكتب يدعونه إليهم فخرج من مكة إلي العراق في عشر ذي الحجة ومعه طائفة من آل بيته رجالا ونساء وصبيانا فكتب يزيد إلي واليه بالعراق عبيد الله بن زياد بقتله فوجه إليه جيشا أربعة آلاف عليهم عمر بن سعد بن أبي وقاص فخذله أهل الكوفة كما هو شأنهم مع أبيه من قبله فلما رهقه السلاح عرض عليهم الاستسلام والرجوع والمضي إلي يزيد فيضع يده في يده فأبوا إلا قتله فقتل وجيء برأسه في طست حتي وضع بين يدي ابن زياد لعن الله قاتله وابن زياد معه ويزيد ايضا.
يزيد به عبيد الله بن زياد والي و فرماندار خود در عراق، دستور قتال و جنگيدن با حسين را صادر كرد…. خدا قاتل او را و ابن زياد را و يزيد را لعنت كند !
السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي۹۱۱هـ)، تاريخ الخلفاء، ج ۱ ص ۲۰۷، تحقيق: محمد محي الدين عبد الحميد، ناشر: مطبعة السعادة – مصر، الطبعة: الأولي، ۱۳۷۱هـ – ۱۹۵۲م.
شبراوي شافعي مي نويسد :
امام ابن جوزي گفته است كسي از من در مورد يزيد پرسيد : گفتم همان كارهايي كه كرده است براي او كفايت مي كند ! گفت : آيا جايز است او را لعنت كرد ؟ پاسخ دادم : علماي اهل تقوا از جمله احمد بن حنبل لعن او را جايز دانسته اند ؛ او در مورد يزيد چيزي گفته است كه از لعن نيز بدتر است !و سپس با سند خويش تا صالح فرزند احمد بن حنبل مي نويسد :
به پدرم گفتم : گروهي ما را متهم به دوست داشتن يزيد مي كنند ! گفت : آيا كسي كه به خدا ايمان دارد مي تواند يزيد را دوست بدارد ؟! گفتم : چرا او را لعنت نمي كني ؟ گفت اي فرزند آيا ديده اي من چيزي را لعنت كنم ؟ اما چرا كسي كه خدا او را در قرآن لعنت كرده است لعنت نشود ؟!
گفتم خدا در كجاي قرآن يزيد را لعنت كرده است ؟
گفت : در آن آيه كه گفته است «آيا نزديك است كه اگر قدرت مند شديد در زمين فساد كنيد ؟ آنها كساني هستند كه خدا آنها را لعنت كرده است و چشم هاشان را نابينا ساخته است !»و آيا فسادي بالاتر از كشتن حسين رضي الله عنه است ؟!
ابن تيميه نيز مي نويسد :
قال صالح بن أحمد بن حنبل قلت لأبي إن قوما يقولون إنهم يحبون يزيد قال يا بني وهل يحب يزيد أحد يؤمن بالله واليوم الآخر فقلت يا أبت فلماذا لا تلعنه قال يا بني ومتي رأيت أباك يلعن أحدا
صالح بن احمد بن حنبل مي گويد : به پدرم گفتم : كه گروهي مي گويند ما يزيد را دوست داريم ! گفت اي فرزند آيا كسي كه به خدا و روز آخر ايمان دارد يزيد را دوست مي دارد ؟!
گفتم پس چرا او را لعنت نمي كني ؟ گفت : آيا پدرت را ديده اي كه كسي را لعنت كند؟ (من كسي را لعنت نمي كنم و گرنه يزيد را نيز لعنت مي كردم !)
مجموع الفتاوي ج ۳ ص ۴۱۲ ، اسم المؤلف: أحمد عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: ۷۲۸ ، دار النشر : مكتبة ابن تيمية ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي
قال لما كان من أمر أبي عبد الله الحسين بن علي عليهما السلام الذي كان وانصرف عمر بن سعد لعنه الله بالنسوة والبقية من آل محمد صلي الله عليه وسلم وآله ووجههن إلي ابن زياد لعنه الله فوجههن هذا إلي يزيد لعنه الله وغضب عليه فلما مثلوا بين يديه أمر برأس الحسين عليه السلام فأبرز في طست فجعل ينكث ثناياه بقضيب في يده …
عمر سعد زنان و باقي مانده خاندان اهل بيت را به نزد ابن زياد لعنه الله فرستاد و او نيز آنان را به نزد يزيد لعنه الله فرستاد !
بلاغات النساء ج ۱ ص ۱۸۷ ، اسم المؤلف: أبو الفضل أحمد بن أبي طاهر ابن طيفور (المتوفي : ۲۸۰هـ) الوفاة: ۲۸۰ ، دار النشر :
وقد جزم بكفره وصرح بلعنه وصرح بلعنه جماعة من العلماء منهم الحافظ ناصر السنة ابن الجوزي وسبقه القاضي أبو يعلي وقال العلامة التفتازاني : لا نتوقف في شأنه بل في إيمانه لعنة الله تعالي وعلي أنصاره وأعوانه
يقين به كفر او پيدا كرده و تصريح به لعن او كرده اند گروهي از علما از جمله حافظ السنة ابن جوزي و قبل از او ابويعلي ، و تفتازاني نيز گفته است ، ما در مورد او نيز در بحث ايمان او شكي نداريم ؛ لعنت خدا بر او و ياران و اعوانش !
روح المعاني ج ۲۶ ص ۷۲ ، اسم المؤلف: العلامة أبي الفضل شهاب الدين السيد محمود الألوسي البغدادي الوفاة: ۱۲۷۰هـ ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي – بيروت
شيخ صدوقu در كتاب شريف ثواب الأعمال روايتي را نقل مي كند كه سند آن صحيح أعلايي است و ثابت مي كند كه گريه كردن و حتي فرياد زدن در مصيبت اهل البيتo پاداش عظيمي دارد:
أَبِي ره قَالَ حَدَّثَنِي سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ:
دَخَلْتُ عَلَي أَبِي عَبْدِ اللَّهِp وَهُوَ فِي مُصَلَّاهُ فَجَلَسْتُ حَتَّي قَضَي صَلَاتَهُ فَسَمِعْتُهُ وَهُوَ يُنَاجِي رَبَّهُ فَيَقُولُ:
يَا مَنْ خَصَّنَا بِالْكَرَامَةِ وَوَعَدَنَا الشَّفَاعَةَ وَحَمَّلَنَا الرِّسَالَةَ وَجَعَلَنَا وَرَثَةَ الْأَنْبِيَاءِ وَخَتَمَ بِنَا الْأُمَمَ السَّالِفَةَ وَخَصَّنَا بِالْوَصِيَّةِ وَأَعْطَانَا عِلْمَ مَا مَضَي وَعِلْمَ مَا بَقِيَ وَجَعَلَ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْنَا اغْفِرْ لِي وَلِإِخْوَانِي وَزُوَّارِ قَبْرِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ‘ الَّذِينَ أَنْفَقُوا أَمْوَالَهُمْ وَأَشْخَصُوا أَبْدَانَهُمْ رَغْبَةً فِي بِرِّنَا وَرَجَاءً لِمَا عِنْدَكَ فِي صِلَتِنَا وَسُرُوراً أَدْخَلُوهُ عَلَي نَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ۹ وَإِجَابَةً مِنْهُمْ لِأَمْرِنَا وَغَيْظاً أَدْخَلُوهُ عَلَي عَدُوِّنَا أَرَادُوا بِذَلِكَ رِضْوَانَكَ فَكَافِهِمْ عَنَّا بِالرِّضْوَانِ وَاكْلَأْهُمْ بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَاخْلُفْ عَلَي أَهَالِيهِمْ وَأَوْلَادِهِمُ الَّذِينَ خُلِّفُوا بِأَحْسَنِ الْخَلَفِ وَاصْحَبْهُمْ وَاكْفِهِمْ شَرَّ كُلِّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ وَكُلِّ ضَعِيفٍ مِنْ خَلْقِكَ وَشَدِيدٍ وَشَرَّ شَيَاطِينِ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ وَأَعْطِهِمْ أَفْضَلَ مَا أَمَّلُوا مِنْكَ فِي غُرْبَتِهِمْ عَنْ أَوْطَانِهِمْ وَمَا آثَرُوا عَلَي أَبْنَائِهِمْ وَأَبْدَانِهِمْ وَأَهَالِيهِمْ وَقَرَابَاتِهِمْ.
اللَّهُمَّ إِنَّ أَعْدَاءَنَا أَعَابُوا عَلَيْهِمْ خُرُوجَهُمْ فَلَمْ يَنْهَهُمْ ذَلِكَ عَنِ النُّهُوضِ وَالشُّخُوصِ إِلَيْنَا خِلَافاً عَلَيْهِمْ فَارْحَمْ تِلْكَ الْوُجُوهَ الَّتِي غَيَّرَتْهَا الشَّمْسُ وَارْحَمْ تِلْكَ الْخُدُودَ الَّتِي تَقَلَّبَتْ عَلَي قَبْرِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنِp وَارْحَمْ تِلْكَ الْعُيُونَ الَّتِي جَرَتْ دُمُوعُهَا رَحْمَةً لَنَا وَارْحَمْ تِلْكَ الْقُلُوبَ الَّتِي جَزِعَتْ وَاحْتَرَقَتْ لَنَا وَارْحَمْ تِلْكَ الصَّرْخَةَ الَّتِي كَانَتْ لَنَا اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَوْدِعُكَ تِلْكَ الْأَنْفُسَ وَتِلْكَ الْأَبْدَانَ حَتَّي تُرَوِّيَهُمْ مِنَ الْحَوْضِ يَوْمَ الْعَطَشِ. فَمَا زَالَ يَدْعُو بِهَذَا الدُّعَاءِ وَهُوَ سَاجِد… .
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي۳۸۱هـ)، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص۹۴ ـ۹۵، ناشر : منشورات الرضي ـ قم ،الطبعة الثانية ، ۱۳۶۸هـ ش.
«معاوية بن وهب گويد: بر امام صادقp وارد و آن حضرت مشغول نماز بود؛ منتظر ماندم تا نمازش را تمام كند، شنيدم كه در نمازش با پروردگار راز و نياز مي كرد و مي گفت:
اي خدائي كه ما را احترام ويژه عطا كردي، به ما وعده شفاعت دادي، پيام رسالت را بر عهده ما نهادي، ما را وارثان پيامبران قرار دادي، پيامبري امّت هاي پيشين را با ما به پايان بردي، ما را براي جانشيني و وصايت پيامبر۹ انتخاب كردي، دانش پيشينيان و دانش و آيندگان را به ما ارزاني فرمودي، دل هاي مردمان را شيفته ما ساختي؛ من و برادرانم و زائران امام حسينp را ببخش، همان ها كه به خاطر اشتياق در نيكي به ما و اميد به پاداش هايي كه در دوستي و پيوند با ما نزد توست و براي شادمان نمودن پيامبر تو محمّد۹ و پذيرفتن فرمان ما و خشمگين ساختن دشمنان ما دارايي خويش را انفاق نموده و به سوي ما رهسپار شده اند و از اين انفاقگري و راهسپاري، خشنودي تو را مي جويند.
خداوندا! به راستي دشمنان ما بر درآمدن آنان از وطن خرده مي گيرند و اين خرده گيري آنان را از راهسپاري به سوي ما باز نداشته است. پس بر رخسارهايي كه آفتاب رنگش را ديگرگون ساخته رحم آور و بر اين گونه ها كه بر روي مزار امام حسينp نهاده شده رحم آور و چشم ها را كه به خاطر محبت به ما اشك از آن جاري شده رحمت كن و اين دل هاي را كه براي ما بي قراري مي كنند و شعله مي كشند رحمت كن. خدايا اين ناله هاي را كه براي ما سر مي دهند رحمت كن. خداوندا! اين جان ها و پيكرها را به تو سپردم تا در روز تشنگي از حوض كوثر سيرابشان نمايي
راوي گويد: امامp پيوسته در سجده اين دعا را زمزمه مي فرمود…».
قال النجاشي: شيخ القميين في عصره ومتقدمهم، وفقيههم، وثقتهم… وقال الشيخ: كان فقيها، جليلا، ثقة.
الموسوي الخوئي، السيد أبو القاسم (متوفاي۱۴۱۱هـ)، معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة، ج۱۲، ص۳۹۷ـ ۳۹۸، الطبعة الخامسة، ۱۴۱۳هـ ـ ۱۹۹۲م.
«نجاشي مي گويد: او بزرگ و پيش كسوت مردم قم و فقيه آن ها در عصر خود بود و مورد اعتماد آنان به شمار مي رفت. شيخ طوسي مي گويد: وي فقيه، گرانقدر و مورد اعتماد بود».
قال النجاشي: شيخ هذه الطائفة وفقيهها ووجهها… وقال الشيخ: جليل القدر، ثقة.
معجم رجال الحديث، ج۹، ص۷۸، رقم: ۵۰۵۸.
«نجاشي مي گويد: بزرگ، فقيه و چهره سر شناس شيعه بود. نجاشي مي گويد: گرانقدر و مورد اعتماد بود».
يعقوب بن يزيد:
قال النجاشي: وكان ثقة صدوقا… وقال الشيخ: كثير الرواية، ثقة.
معجم رجال الحديث، ج۲۱، ص ۱۵۶، رقم: ۱۳۷۷۸.
«نجاشي در باره وي مي گويد: مورد اعتماد و بسيار راستگو بود. شيخ مي گويد: روايات زيادي از وي نقل شده و مورد اعتماد است».
قال النجاشي: جليل القدر، عظيم المنزلة فينا وعند المخالفين… وقال الشيخ: وكان من أوثق الناس عند الخاصة والعامة، وأنسكهم نسكا، وأورعهم وأعبدهم.
معجم رجال الحديث، ج۱۵، ص۲۹۱ ـ ۲۹۲، رقم: ۱۰۰۴۳.
«نجاشي مي گويد: وي بسيار گرانقدر است و نزد ما و حتي مخالفانش از جايگاه بلند مرتبه-اي برخوردار است. شيخ طوسي مي گويد: او در ميان شيعه و سني مورد اعتمادترين، عابد ترين، با تقواترين و زاهدترين مردم است».
قال النجاشي : معاوية بن وهب البجلي ، أبو الحسن: عربي، صميم، ثقة، حسن الطريقة.
معجم رجال الحديث ، ج۱۹ ، ص۲۴۴ ، رقم: ۱۲۴۹۵.
«نجاشي گفته: معاويه بن وهب، از نژاد عربي خالص ، مورد اعتماد و نيك كردار بود».
شيخ محمد بن المشهدي در كتاب شريف المزار كبير روايتي را با سند صحيح اين چنين نقل كرده است:
أَخْبَرَنَا الشَّيْخُ الْفَقِيهُ الْعَالِمُ عِمَادُ الدِّينِ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي الْقَاسِمِ الطَّبَرِيُّ قِرَاءَةً عَلَيْهِ وَأَنَا أَسْمَعُ فِي شُهُورِ سَنَةِ ثَلَاثٍ وَخَمْسِينَ وَخَمْسِمِائَةٍ بِمَشْهَدِ مَوْلَانَا أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ، عَنِ الشَّيْخِ الْمُفِيدِ أَبِي عَلِيٍّ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ وَالِدِهِ الشَّيْخِ أَبِي جَعْفَرٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ الشَّيْخِ الْمُفِيدِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ النُّعْمَانِ، عَنِ ابْنِ قُولَوَيْهِ وَأَبِي جَعْفَرِ بْنِ بَابَوَيْهِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَعْقُوبَ الْكُلَيْنِيِّ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ، قَالَ:
دَخَلْتُ عَلَي سَيِّدِي أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ فِي يَوْمِ عَاشُورَاءَ، فَأَلْفَيْتُهُ كَاسِفَ اللَّوْنِ ، ظَاهِرَ الْحُزْنِ، وَدُمُوعُهُ تَنْحَدِرُ مِنْ عَيْنَيْهِ كَاللُّؤْلُؤِ الْمُتَسَاقِطِ، فَقُلْتُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مِمَّ بُكَاؤُكَ لَا أَبْكَي اللَّهُ عَيْنَيْكَ، فَقَالَ لِي: أَ وَ فِي غَفْلَةٍ أَنْتَ، أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ قُتِلَ فِي مِثْلِ هَذَا الْيَوْمِ…
فَإِنَّهُ فِي مِثْلِ ذَلِكَ الْوَقْتِ مِنْ ذَلِكَ الْيَوْمِ تَجَلَّتِ الْهَيْجَاءُ عَنْ آلِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَانْكَشَفَتِ الْمَلْحَمَةُ عَنْهُمْ، وَمِنْهُمْ فِي الْأَرْضِ ثَلَاثُونَ صَرِيعاً فِي مَوَالِيهِمْ، يَعِزُّ عَلَي رَسُولِ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ مَصْرَعُهُمْ، وَلَوْ كَانَ فِي الدُّنْيَا يَوْمَئِذٍ حَيّاً لَكَانَ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ هُوَ الْمُعَزَّي بِهِمْ قَالَ: وَبَكَي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ حَتَّي اخْضَلَّتْ لِحْيَتُهُ بِدُمُوعِهِ .
المشهدي الحائري، الشيخ أبو عبد الله محمد بن جعفر بن علي (متوفاي۶۱۰هـ)، المزار الكبير، ص۴۷۳ ـ۴۸۰، تحقيق: جواد القيومي الأصفهاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي، الطبعة : الأولي ، رمضان المبارك ۱۴۱۹هـ.
«عبد الله بن سنان گويد: من در روز عاشورا خدمت امام جعفر صادقp رسيدم و ديدم كه رنگش تغيير نموده و اشكهايش همانند دانه هاي مرواريد از چشمان مقدسش فرو مي ريزد، عرض كردم: اي فرزند رسول خدا ! براي چه گرياني؟ خدا چشمان تو را گريان نكند!
فرمود: مگر تو غافلي، آيا نمي داني كه حسين بن علي ‘ در چنين روزي به شهادت رسيده است؟… در چنين ساعتي بود كه جنگ و جدال از آل رسول دست برداشت و ابتلاء آنان خاتمه يافت. با اين كه سي جنازه از مردان اهل بيت روي زمين افتاده بود و اين مصيبت براي پيامبر خدا صلّي اللَّه عليه و آله خيلي ناگوار بود. اگر آن روز رسول خدا در دنيا زنده مي بود شخصا در عزاي آنان مي نشست.
راوي مي گويد: امام جعفر صادقp به اندازه اي گريه كرد كه محاسن شريفش به وسيله اشگهايش تر شد».
البته همين روايت در كتاب مصباح المتهجد شيخ طوسيu نيز نقل شده است
الطوسي، الشيخ ابوجعفر محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاي۴۶۰هـ)، مصباح المتهجد ، ص۷۸۲، ناشر: مؤسسة فقه الشيعة ـ بيروت ، الطبعة الأولي ،۱۴۱۱ هـ ـ ۱۹۹۱م.
اما از آن جايي كه اين شيخ بزگوار سلسله سند خود را ذكر نكرده، ما آن را از كتاب المزار الكبير نقل كرديم كه تمام سلسله سند را نيز آورده است .
نويسنده كتاب در مقدمه آن مي نويسد:
اما بعد ، فاني قد جمعت في كتابي هذا من فنون الزيارات للمشاهد المشرفات … مما اتصلت به من ثقات الرواة إلي السادات .
المزار – محمد بن جعفر المشهدي – ص ۲۷
الشيخ الامام عماد الدين محمد بن ابي القاسم بن محمد بن علي الطبري الاملي الكجي .
فقيه ، ثقة ، قرأ علي الشيخ ابي علي بن الشيخ ابي جعفر الطوسي رحمهم الله ، وله تصانيف منها كتاب ” الفرج في الاوقات ” و ” المخرج بالبينات ” ” شرح مسائل الذريعة ” قرأ عليه الشيخ الامام قطب الدين أبو الحسين الراوندي و روي لنا عنه .
فهرست منتجب الدين – منتجب الدين بن بابويه – ص ۱۰۷.
الشيخ الجليل أبو علي الحسن بن الشيخ الجليل الموفق ابي جعفر محمد بن الحسن الطوسي . فقيه ، ثقة ، عين ، قرء علي والده جميع تصانيفه ، اخبرنا الوالد عنه رحمهم الله.
فهرست منتجب الدين – منتجب الدين بن بابويه – ص۴۶.
او از اساتيد شيخ كليني است، نجاشي در باره او مي گويد: «علي بن ابراهيم قمي، در نقل حديث مطمئن و مورد اعتماد است و مذهب صحيحي دارد».
القمي، ثقة في الحديث، ثبت، معتمد، صحيح المذهب.
رجال النجاشي، ص۲۶۰؛ معجم رجال الحديث، ج۱۲، ص۲۱۲، رقم: ۷۸۳۰.
آيت الله العظمي خوئي ايشان را توثيق كرده و مي نويسد:
أقول: لا ينبغي الشك في وثاقة إبراهيم بن هاشم، ويدل علي ذلك عدة أمور:
۱. أنه روي عنه ابنه علي في تفسيره كثيرا، وقد التزم في أول كتابه بأن ما يذكره فيه قد انتهي إليه بواسطة الثقات. وتقدم ذكر ذلك في (المدخل) المقدمة الثالثة.
۲. أن السيد ابن طاووس ادعي الاتفاق علي وثاقته، حيث قال عند ذكره رواية عن أمالي الصدوق في سندها إبراهيم بن هاشم: ” ورواة الحديث ثقات بالاتفاق “.
سيد بن طاووس، علي بن موسي، فلاح السائل، ص۱۵۸، بوستان كتاب ـ قم
۳. أنه أول من نشر حديث الكوفيين بقم. والقميون قد اعتمدوا علي رواياته، وفيهم من هو مستصعب في أمر الحديث، فلو كان فيه شائبة الغمز لم يكن يتسالم علي أخذ الرواية عنه، وقبول قوله.
معجم رجال الحديث، ج۱، ص۲۹۱، رقم: ۳۳۲.
«به اعتقاد من: شايسته نيست كه در وثاقت ابراهيم بن هاشم ترديد شود، براي اثبات اين مدعا چند دليل وجود دارد:
۱. علي بن ابراهيم فرزند وي در تفسير خود روايات زيادي از پدر نقل كرده است؛ در حالي كه در اول كتاب خود عهد كرده هر چه در اين كتاب مي¬آورده، از طريق افراد مورد اعتماد باشد. شرح اين موضوع در كتاب «المدخل» مقدمه سوم گذشت.
۲. سيد بن طاووس ادعا مي¬كند كه بين عالمان درباره وثاقت او اجماع و اتفاق نظر است؛ وي هنگام ذكر روايتي كه در سندش ابراهيم بن هاشم وجود دارد مي¬گويد: تمام راويان اين حديث به اتفاق علماء مورد اعتماد هستند.
۳. او نخستين كسي است كه حديث مردم كوفه را در قم منتشر كرد. قمي ها نيز به روايات او اعتماد كرده اند درحالي كه ميان قمي ها كساني بودند كه در باره روايت سخت گير بودند، اگر در مطمئن بودن وي اندكي شك وجود داشت، تمام قمي ها در پذيرش روايت از او اتفاق نظر نداشتند».
وي از برترين راويان شيعه و از اصحاب اجماع به شمار مي رود؛ يعني از افرادي است كه هر روايتي كه با سند صحيح به آن ها برسد، شيعيان اتفاق بر قبول آن دارند.
نجاشي در باره او مي گويد: وي از نظر ما و حتي مخالفان، عالمي گرانقدر و والا مقام است:
جليل القدر، عظيم المنزلة فينا وعند المخالفين…
رجال النجاشي، ص۳۲.
و شيخ طوسي مي گويد: وي مطمئن ترين، زاهدترين، با تقواترين و عابدترين شخص نزد شيعه و سني است:
وكان من أوثق الناس عند الخاصة والعامة، وأنسكهم نسكا، وأورعهم وأعبدهم.
الفهرست، ص۲۱۸؛ معجم رجال الحديث، ج۱۵، ص۲۹۱ ـ ۲۹۲، رقم: ۱۰۰۴۳.
نجاشي در باره او مي گويد: وي اهل كوفه و از علماي مورد اطمينان ما شيعيان و بسيار گرامي است و هيچ عيبي از آن نمي توان جست… بسياري از علماي ما از وي رواياتي نقل كرده اند؛ زيرا نزد بزرگان شيعه، مردي بزرگ و مورد اطمينان به شمار مي ود:
كوفي، ثقة، من أصحابنا، جليل لا يطعن عليه في شئ…. روي هذه الكتب عنه جماعات من أصحابنا لعظمه في الطائفة، وثقته وجلالته.
رجال النجاشي، ص۲۱۴.
شيخ طوسي مي گويد: عبد الله بن سنان مردي مورد اعتماد است.
عبد الله بن سنان، ثقة له كتاب.
الفهرست، ص۱۶۵؛ معجم رجال الحديث، ج۱۱، ص۲۲۴، رقم: ۶۹۱۹.
و در ادامه اين دو روايات ، روايات ديگري كه با سند صحيح آمده است بدون بررسي سندي بيان مي كنيم :
( ۳۶۵۷ ) ۹ – وعنه ، عن أبيه ، عن المفيد ، عن ابن قولويه ، عن أبيه ، عن سعد ، عن أحمد بن محمد ، عن الحسن بن محبوب ، عن أبي محمد الأنصاري ، عن معاوية بن وهب ، عن أبي عبد الله ( عليه السلام ) – في حديث – قال : كل الجزع والبكاء مكروه سوي الجزع والبكاء علي الحسين ( عليه السلام ) .
امام صادق عليه السلام فرمودند : هرگونه بي تابي (يا گريه با صداي بلند) و گريه مكروه است مگر براي حسين عليه السلام
وسائل الشيعة (آل البيت) – الحر العاملي – ج ۳ ص ۲۸۲
( ۱۹۸۸۹ ) ۵ – وعن محمد بن موسي بن المتوكل ، عن محمد بن يحيي ، عن محمد بن أحمد ، عن محمد بن الحسين ، عن محمد بن إسماعيل ، عن صالح بن عقبة ، عن أبي عبد الله عليه السلام قال : من أنشد في الحسين بيتا من الشعر فبكي وأبكي عشرة فله ولهم الجنة ، ومن أنشد في الحسين بيتا فبكي وأبكي تسعة فله ولهم الجنة ، فلم يزل حتي قال : من أنشد في الحسين بيتا فبكي وأظنه قال : أو تباكي فله الجنة .
جعفر بن محمد بن قولويه في ( المزار ) عن محمد بن جعفر ، عن محمد بن الحسين مثله ، وعن أبي العباس ، عن محمد بن الحسين وذكر الحديثين اللذين قبله . وعن محمد بن الحسن ، عن الصفار ، عن محمد بن الحسين وذكر حديث أبي هارون أيضا مثله.
از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود : هركسي كه در راه حسين بيت شعري بگويد ، و ده نفر را بگرياند جاي همه آنها بهشت است ! و اگر بيت شعري بگويد و ۹ نفر را بگرياند جايگاه همه آنها بهشت است ، و آنقدر گفت تا اينكه فرمود :و اگر كسي در مورد حسين بيت شعري را بگويد و خود بگريد ، – و به گمانم فرمود يا خود را به گريه بزند- جايگاه او بهشت است !
وسائل الشيعة (آل البيت) – الحر العاملي – ج ۱۴ ص ۵۹۶
( ۱۹۶۹۰ ) ۱ – أحمد بن محمد البرقي في ( المحاسن ) عن يعقوب بن يزيد ، عن محمد بن أبي عمير ، عن بكر بن محمد ، عن فضيل بن يسار ، عن أبي عبد الله عليه السلام قال : من ذكرنا عنده ففاضت عيناه ولو مثل جناح الذباب غفر الله له ذنوبه ولو كانت مثل زبد البحر
امام صادق عليه السلام فرمود : اگر ياد ما در نزد شخصي شد و از چشمان او به اندازه بال مگسي اشك بيرون آمد خدا تمام گناهان او را مي بخشد حتي اگر به اندازه كف درياها باشد !
وسائل الشيعة (آل البيت) – الحر العاملي – ج ۱۴ ص ۵۰۰
بسياري از مشاهير زمان همچون «محمد حنفيّه»، «عبدالله بن عباس» و … با بردن اهل بيت همراه امام حسين عليه السلام مخالفت مي كردند و به ظاهر، حق با آنها مي نمود؛ ولي امام عليه السلام بر اين مسئله اصرار داشت كه حتماً بايد اهل و عيال خود را همراه ببرد، از اينرو در اين زمينه فرمود:
مَا أَرَي إِلَّا الْخُرُوجُ بِالْأَهْلِ وَ الْوَلَدِ
من راهي جز خروج با اهل و فرزندانم را در پيش رو نمي بينم.
در جاي ديگر فرمود:
فقال : إن جدي ( ص ) أتاني بعدما فارقتك وأنا نائم ، فضمني إلي صدره وقبل ما بين عيني وقال لي : ” يا حسين يا قرة عيني أخرج إلي العراق فالله ( عز وجل ) قد شاء أن يراك قتيلا مخضبا بدمائك ” .
فبكي محمد بن الحنفية بكاء شديدا فقال : يا أخي إذا كان الحال هكذا فلا معني لحملك لهؤلاء النسوة .
فقال : قال لي جدي ( ص ) أيضا : ” إن الله ( عز وجل ) قد شاء أن يراهن سبايا ، مهتكات ، يساقون في أسر الذل ” وهن أيضا لا يفارقنني ما دمت حيا .
جد من به خوابم آمد و مرا در آغوش گرفت و بين دو چشم مرا بوسيد و فرمود : اي حسين ، اي نور چشمم ، به سوي عراق برو كه خداوند عز وجل خواسته است كه كه تو را آغشته به خون ببيند !
محمد بن حنيفه گريست و گفت : اي برادر اگر چنين است پس معني به همراه بردن اين زنان چيست ؟
فرمود : جد من به من فرمود : خداوند عز وجل خواسته است كه آنان را اسير و هتك حرمت شده در حالي كه اسير ذليلان شده اند ببيند و به همين جهت تا من زنده ام از من جدا نخواهند شد !
ينابيع المودة لذوي القربي – القندوزي ج ۳ ص ۶۰ ناشر : دار الأسوة للطباعة والنشر
از اين روايت چنين برداشت مي شود كه بحث اسارت خاندان اهل بيت عليهم السلام امري حتمي و قطعي و مقدر الهي بوده است و اگر حضرت آنان را به همراه نمي برد ، در مدينه يا در مكه به اسارت حكام يزيد در مي آمدند ، و آن زمان ننگ رها كردن زن و فرزند و فرار كردن را به حضرت مي زدند ، اما با اين كار راه اين طعن بر حضرت بسته شد !
روايتي كه گذشت به خوبي نشان مي دهد كه اهل بيت آنقدر مظلوم بودند كه حتي در مدينه و در شهر پيامبر (ص) نيز مورد تعرض قرار مي گرفتند !
اگر در مدينه خاندان حضرت به اسارت گرفته مي شدند ، از آنان به عنوان ابزاري براي فشار به حضرت استفاده مي شد .
اين روش يعني روش مقابله با ظالم در حالي كه نيروها برابري نمي كند ، به عنوان راهكاري براي همه عصور به جهانيان آموخته شد .
اين كار نشانگر اهميت بحث حفظ دين است كه حتي اگر تمامي افرادخانواده نيز در اين زمينه دچار مشكل شوند باز نبايد از حفظ دين و تلاش براي احياي آن دست كشيد .
حضور و مشاركت خاندان حضرت در اين قيام ، نشانگر اين است كه هر فردي در هر سني مي تواند در حفظ دين موثر باشد و از خود گذشتگي كند !
انقلاب امام حسين(ع) تا عصر عاشورا مظهر خون و شهادت بود و رهبري و پرچم داري بر عهده ايشان قرار داشت. پس از آن، بخش دوم به پرچم داري امام سجاد(ع) و حضرت زينب(س) آغاز گرديد. آنان با سخنان آتشين خود، پيام انقلاب و شهادت سرخ حضرت سيدالشهدا و يارانش را به آگاهي افكار عمومي رسانيدند و طبل رسوايي حكومت پليد اموي را به صدا درآوردند. و به همين دليل بود كه افراد زيادي در شام ، بعد از شنيدن سخنان امام سجاد عليه السلام و حضرت زينب كبري سلام الله عليها ، پي به ماهيت ضد ديني يزيد بردند و همين موجبات تزلزل حكومت بني اميه را فراهم كرد .
با توجه به تبليغات بسيار گسترده و دامنه داري كه حكومت اموي از زمان معاويه، عليه اهل بيت(ع) – به ويژه در منطقه شام به راه انداخته بود – بي شك اگر بازماندگان امام حسين(ع) به افشاگري و بيدارسازي نمي پرداختند، دشمنان اسلام و مزدوران قدرت هاي وقت، نهضت بزرگ و جاويدان آن حضرت را در طول تاريخ، كم ارزش و چهره آن را وارونه نشان مي دادند.
اما تبليغات گسترده بازماندگان حضرت سيدالشهدا(ع) در دوران اسارت – كه كينه توزي سفيهانه يزيد چنين فرصتي را براي آنان پيش آورده بود – اجازه چنين تحريف و جنايتي را به دشمنان نداد.
برخي درباره شهادت حضرت علي اصغر (ع) شبهه افكني مي كنند كه چرا امام حسين (ع) او را جلو برد كه در نتيجه او را شهيد كردند؟ اين افراد بايد توجه داشته باشند كه بُعد ديگر علت حضور خاندان امام، نشان دادن چهره سفّاك، بي رحم و غيرانساني يزيد و حكومت وي بود .
در حادثه كربلا، نه مظلوم نمايي؛ بلكه حقيقت مظلوميت با فداكاري اهل بيت آميخته شد و آنان پيام سالار شهيدان و اصحاب را با عالي ترين صورت به همه مردم ابلاغ كردند؛ به گونه اي كه امروز نيز صداي آنان، در وجدان بشريت به گوش مي رسد.
خردسالان و زنان، كه نه سلاح جنگي داشتند و نه توان رزم؛ ولي با قساوت بارترين شكل ممكن مورد ضرب و شتم و هتك حرمت و آزردگي عواطف و احساسات قرار گرفتند. طفل شش ماهه با لب هاي تشنه در كنار شط فرات جان داد؛ دخترك خردسال كنار پيكر خونين و قطعه قطعه پدر كتك خورد؛ خيمه هاي آنان به آتش كشيده شد و … حالا ديگر بر همه روشن شد كه يزيد چه جنايتكاري است.
عزاداري بر حضرت فلسفه هاي سازنده و تربيتي متعددي دارد، از جمله:
زنده داشتن ياد و تاريخ پرشكوه نهضت حسيني، كه الهام بخش روح انقلابي و ستم ستيزي است.
يعني احيا و زنده داشتن نهضت عاشورا موجب زنده نگه داشتن و ترويج دائمي مكتب قيام و انقلاب در برابر طاغوت ها و تربيت كننده و پرورش دهنده روح حماسه و ايثار است.
به عبارت ديگر در شكل يك پيوند روحي راه آنان به جامعه الهام گشته و پيوستگي پايداري بين پيروان مكتب و رهبران آن برقرار مي سازد و ديگر گذشت قرون و اعصار نمي تواند بين آنان جدايي افكند.
همين مسأله موجب نفوذ ناپذيري امت از تأثيرات و انحرافات دشمنان مي گردد و مكتب را هم چنان سالم نگه مي دارد و يا تحريفات و اعوجاجات را به حداقل مي رساند.
عزاداري نوعي پيوند محكم عاطفي با مظلوم انقلابگر و اعتراض به ستمگر است و به تعبير استاد مطهري: «گريه بر شهيد شركت در حماسه اوست».
يعني اين تحول روحاني كه در جلسات عزاداري ايجاد مي شود، زمينه را براي تحولات اجتماعي فراهم ساخته. و در واقع زمينه را براي حفظ آرمان هاي آن حضرت و پياده كردن آن فراهم مي سازد; چنان كه امام راحل مي فرمود: ما هر چه داريم از محرم و عاشورا داريم. انقلاب اسلامي ايران و هشت سال دفاع سر فرازانه و پيروزمند ارتباط مستقيمي با مجالس سوگواري و عزاداري دارد. و در طول تاريخ نيز شيعيان با همين مجالس عزاداري، توانسته اند هويت جمعي خود را حفظ و در برابر ظالمان و فاسدان ايستادگي كنند.
گريه بر امام حسين(عليه السلام) و حزن و اندوه، بر مصائب آن حضرت موجب تحول دروني گشته و به دنبال آن عامل رشد روحاني انسان مي گردد و پس از آن مقدمات تقوا و نزديكي آدمي را به خدا فراهم مي سازد.
در مجالس عزاداري با توجه به شعار حماسه آفرين امام حسين (عليه السلام)در روز عاشورا كه فرمود:
فإنّي لا أري الموت إلا سعادة ولا الحياة مع الظالمين إلا برماً.
تحف العقول ص ۲۴۵، شرح الأخبار للقاضي النعمان المغربي ج ۳ ص ۱۵۰، مناقب ابن شهر آشوب ج ۳ ص ۲۲۴، بحار الأنوار ج ۴۴ ص ۱۹۲.
مردم از طرفي با انعقاد پيمان ناگسستني با مظلومي كه مرگ در راه عقيده را سعادت و سازش با ستمگر را مايه ننگ مي داند وفاداري خود را در عدم سازش با ظالمان و مبارزه بي امان با هرگونه مظاهر استبداد اعلام مي كنند.
و همين وفاداري ها است كه ملت ها را در برابر طمع استعمار گران بيمه مي كند و راه نفوذ استثماري را براي هميشه مسدود مي سازد.
و از طرف ديگر نفرت خود را با سياست اسلام زدايي دودمان ننگين بني اميه كه با نسبت دروغ به پيامبر گرامي احاديثي را در راستاي سركوبي نهضتها و قيام مردم در برابر حكومت ستمگران، جعل و در ميان مردم منتشر ساخته اند، ابراز مي دارند.
و حديثي را كه از قول خليفه دوم كه گفته است :
«فأطع الإمام وإن كان عبداً حبشيّاً ، إن ضربك فاصبر ، وإن أمرك بأمر فاصبر ، وإن حرَمَك فاصبر ، وإن ظلمك فاصبر ، وإن أمرك بأمر ينقص دينك فقل: سمع وطاعة ، دمي دون ديني.
سنن البيهقي: ۸/۱۵۹، المصنف لابن أبي شيبة: ۷/۷۳۷، كنز العمال: ۵/۷۷۸، الدر المنثور: ۲/۱۷۷.
در برابر رهبر جامعه اگر چه اجنبي هم باشد، فرمانبردار باش، اگر در حق شما ستم روا داشت صبر كنيد، اگر دستور ناروا صادر كرد، تحمل نماييد، و اگر شما را از حق مسلم خود محروم ساخت بردباري كنيد، و اگر فرمان ضد ديني داد بدون چون و چرا اجرا نماييد، و دين خود را فداي جان خويش گردانيد.
چقدر فرق است ميان پيشواي يك ملتي كه مي گويد:
فأطع الإمام… إن ضربك فاصبر ، وإن أمرك بأمر فاصبر ، وإن حرَمَك فاصبر ، وإن ظلمك فاصبر ، وإن أمرك بأمر ينقص دينك فقل : سمع وطاعة ، دمي دون ديني.
و ميان رهبر جامعه اي كه فرياد مي كند:
من رأي سلطانا جائرا… يعمل في عباد الله بالاثم والعدوان ثمّ لم يغيّر بقول ولا فعل ، كان حقيقاً علي الله أن يدخله مدخله.
و لذا امروز مي بينيم كه دشمنان اسلام بويژه امريكا با تمام توان و امكانات به مبارزه با اين فرهنگ شورش و قيام در برابر استبداد در آمده ولي سياستهاي اسلام كشورهاي ديگر را كه روحيه سازش با استبداد را از رهبران خويش به ارث برده اند، تأييد مي كند.
يكي از بركات پربار عزاداري و گريه براي حضرت سيّد الشهداء (عليه السلام)، وحدت و هماهنگي ميان اقشار مختلف اسلامي است كه در سايه گردهم آيي مردم در ايام سوگواري حضرت در مساجد و تكايا و در سينه زني هاي خيابان ها است.
و اين گردهم آيي ها، ناله ها و سينه زني هاي هماهنگ، قلبهاي مردم را با يكديگر نزديك نموده و كدورت ها را مرتفع ساخته و باعث يكپارچگي ملت اسلامي مي شود و از جمعيت پراكنده قدرت بزرگ مي سازد و ملت اسلامي را در برابر نفوذ دشمنان بيمه مي كند.