طلسمات

خانه » همه » مذهبی » سخنرانی زینب کبری(سلام الله علیها) در دربار یزید

سخنرانی زینب کبری(سلام الله علیها) در دربار یزید


سخنرانی زینب کبری(سلام الله علیها) در دربار یزید

۱۳۹۳/۰۸/۰۷


۳۸۳ بازدید

متن سخنرانی زینب کبری(سلام الله علیها) در دربار یزید چه بود؟

سخنرانی زینب کبری(سلام الله علیها) در دربار یزید پس از جسارت یزید نسبت به سر مقدس سیدالشهداءعلیه السلام و تمثل او به ابیات ابن­­زبعری،[1]-[2] زینب کبری(سلام الله علیها) به سخن ایستاد و خطاب به جمعیت حاضر فرمود:«الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی رسوله و آله اجمعین صدق الله کذلک یقول: «ثمّ کان عاقبة الّذین أساءوا السّوأی أن کذّبوا بایات الله و کانوا بها یستهزءون»….ایشان پس از حمد و ثنای الهی و فرستادن درود و تحیت بر محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) و آلش، فرمودند: «خدای بزرگ به راستی می­فرماید: «ثمّ کان عقبة الّذین أساءوا السّوأی أن کذّبوا بایات الله و کانوا بها یستهزءون؛ سپس سرانجام کسانی­که اعمال بد مرتکب شدند به جایی رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و آن را به مسخره گرفتند.»[3] ای یزید آیا گمان برده­ای که با بستن راههای زمینی و تار کردن افق­های آسمان بر ما و چونان اسیران ما را از این سو به آن سو کشاندن، ما در نزد خداوند خوار گشته­ایم و تو عزیز؟ آیا گمان می­بری با این کار بر قدر و منزلت تو در نزد خداوند افزوده می­شود؟ آیا اینکه دنیا را به کام و کارها را سامان یافته می­بینی چنین بر خود می­بالی و با خودپسندی تمام شادی می­کنی؟ اگر امروز ملک و اقتدار ما به تو داده شده است اندکی درنگ کن و این سخن خدای را به یاد آور که می­فرماید: «ولا یحسبنّ الّذین کفروا انّما نملی لهم خیرٌ لّأنفسهم إنّما نملی لهم لیزدادوا إثماً و لهم عذابٌ مّهینٌ، آنها که کافر شدند(و راه طغیان پیش گرفتند) تصور نکنند اگر به آنها مهلت می­دهیم به سودشان است ما به آنها مهلت می­دهیم فقط برای اینکه بر گناهان خود بیفزایند و برای آنها عذاب خوار کننده­ای [آماده شده] است.»[4]ای پسر آزاد شده؛ آیا این عدالت است که زنان و دختران و کنیزان تو در پس پرده بنشینند و دختران رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را چونان اسیران در کوچه و بازار بگردانی؟ و آنان را با سر برهنه و چهره باز از این شهر به آن شهر ببری تا مردم در آبشخورها و منزلگاه­ها به تماشایشان بنشینند و دور و نزدیک و شریف و پست دیده بر چهره­هایشان اندازند و مردی که سرپرستی یا حمایت­شان کند نداشته باشند. آن کس که سینه­اش از بغض ما -اهل بیتعلیه السلام- آکنده است چرا باید در دشمنی با ما کوتاهی کند؟ آن­گاه بی­ هیچ احساس گناهی و بی­آنکه گناهت را بزرگ بشماری با چوبدستی بر لب و دندان ابا عبدالله علیه السلام می­زنی و می­گویی: «ای کاش بزرگانم در بدر حاضر بودند؟» چرا نباید این را بگویی و پدرانت را فرا نخوانی که با ریختن خون اهل بیتعلیه السلام محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) و ستارگان زمین از آل ابوطالب انتقام گرفتی و زخم­هایت التیام یافت. بدان که به زودی به آنان خواهی پیوست و آرزو خواهی کرد که ای کاش شل و لال بودی و نمی­گفتی که «شادی می­کردند و از شادمانی هلهله سر می­دادند» خداوندا! حق ما را بستان و انتقام ما را از کسانی که بر ما ستم کردند بگیر. ای یزید تو با این خونهایی که از فرزندان رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) ریخته­ای و حرمتی را که از آنان شکسته­ای نزد آن حضرت(صلی الله علیه و آله و سلم) حاضر خواهی شد و این سخن خدای تبارک و تعالی است که می­فرماید: «ولا تحسبنّ الّذین قتلوا فی سبیل الله أمواتا بل أحیاءٌ عند ربهم یرزقون؛ (ای پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)) هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند مردگانند، بلکه آنان زنده­اند و نزد پروردگارشان روزی داده می­شوند.»[5] اما آن کس که تو را چنین بر گرده مسلمانان سوار کرد و زمام امور آنان را به دست تو سپرد در آن روز که خداوند حاکم و دادخواه محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) باشد و دست و پای تو گواه جنایت تو در آن محکمه باشد خواهد دانست کدام یک از شما بدبخت­تر و بی­پناه­تر هستید.
ای یزید، ای دشمن خدا و ای پسر دشمن خدا؛ سوگند به خدا تو در دیده من ارزش آن را نداری که سرزنشت کنم و کوچکتر از آن هستی که تحقیرت نمایم؛ اما چه کنم که دیده­ها اشک­بار و سینه­ها سوزان است و این کار نه ما را بس است و نه بی­نیازمان می­کند. پس از آن که حسینعلیه السلام کشته شد و حزب شیطان ما را از کوفه به بارگاه بی­خردان آورد تا به خاطر شکستن حرمت خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، پاداش خود را از بیت­المال مسلمانان بگیرد، پس از آن که دست این دژخیمان به خون ما رنگین و دهانشان از پاره گوشتهای ما آکنده شده است، پس از آنکه گرگهای درنده بر کنار آن بدنهای پاک جولان می­دهند توبیخ و سرزنش تو چه دردی را دوا می­کند؟ اگر ما را غنیمت انگاشته­ای بدان در آن روزی که به کیفر کردار خود می­رسی ما را از دست رفته خواهی یافت و در آن هنگام که جز آنچه از پیش فرستاده­ای نیابی خویش را زیانکار خواهی دید؛ تو از پسر مرجانه کمک بخواهی و او از تو و در کنار میزان تو و پیروان تو به روی یکدیگر عوعو کنید و خواهی دید بدترین توشه­ای که معاویه با تو همراه کرده است این بود که فرزندان محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) را کشته­ای. به خدا سوگند من جز از خدا نترسیده­ام و جز نزد او شکایت نمی­برم هر مکری خواهی بیندیش و هر چه از دستت بر می­آید انجام بده و هر چه می­توانی دشمنی کن به خدا ننگ این رفتاری که با ما کرده­ای پاک نخواهد شد خدای را سپاس که سرانجام سروران جوانان بهشت را به سعادت و مغفرت ختم کرد و بهشت را بر ایشان واجب ساخت از خدا می­خواهم که بر درجات آنان بیفزاید و آنان را از بسیاری فضلش بهره­مند گرداند که او ولی و تواناست.»[6]پس از این خطبه، یزید چنان در جواب ایشان عاجز و مستأصل گردید که چاره­ای ندید جز اینکه بر این گفته از شاعر تمثل جوید که می­گفت:
«یا صیحة تحمد من صوائح ما أهون الموت علی النوائح
چه صیحه خوبی میان صیحه­هاست! و چه زود، مرگ، بر نوحه­گران، آسان می­شود.»[7]

زینب(سلام الله علیها) و بازگشت به مدینه
در پی سخنرانی­ها و افشاگری­های اهل بیتعلیه السلام در شام، یزید از بیم فتنه و شورش مردم، رفتار خود را با اسیران تغییر داد و پس از مدتی تصمیم گرفت تا آنان را به مدینه برگرداند. از این­رو به نعمان بن بشیر و گروهی از فرستادگانش دستور داد تا به همراه اسرای اهل بیت به سوی مدینه حرکت کنند. نعمان به سوی مدینه حرکت کرد و همان گونه که یزید سفارش کرده بود با آنان مدارا کرده و مراعاتشان را نمود تا اینکه به مدینه رسیدند.[8] پس از بازگشت کاروان اسرا به مدینه آنان از سوی زنان اهل بنی­هاشم مورد استقبال قرار گرفتند و تا سه روز به عزاداری و نوحه­سرایی پرداختند.[9]

وفات حضرت زینب(سلام الله علیها)
در چگونگی و محل وفات حضرت زینب(سلام الله علیها) اختلافاتی میان علما و نسب­شناسان به چشم می­خورد برخی از آنان بر این اعتقادند که زینب کبری(سلام الله علیها) پس از بازگشت به مدینه، این شهر را مرکزی برای مبارزات خود و فراخوانی مردم به خونخواهی امام حسینعلیه السلام و خلع یزید از حکومت قرار داد[10] عمرو بن سعید – والی وقت مدینه- طی نامه­ای یزید را از جریان مطلع ساخت. به دستور یزید، زینب(سلام الله علیها) را از بقیه جدا کردند و سپس او را از مدینه خارج کردند تا به هر کجا که بخواهد برود. حضرت زینب(سلام الله علیها) ابتدا نپذیرفت؛ اما سرانجام با توصیه زینب دختر عقیل بن ابیطالب راضی به خروج از مدینه شده رهسپار دیار مصر گردید.[11]در برخی از روایات نیز آمده پس از ورود زینب(سلام الله علیها) و همراهان از سفر شام، میان او و عمرو بن سعید بن اشدق – حاکم یزید در مدینه- اختلافاتی به وجود آمد. عمرو بن سعید طی نامه­ای از یزید خواست تا زینب(سلام الله علیها) را از مدینه خارج کند. یزید دستور داد تا حضرت زینب(سلام الله علیها) را از بقیه جدا کرده به هر کجا که بخواهد بفرستند. عمرو، زینب(سلام الله علیها) و دیگر زنان بنی­هاشم را که می­خواستند آماده سفر به مصر کرد.[12] حضرت زینب(سلام الله علیها) به همراه برخی از زنان بنی­هاشم از جمله فاطمه بنت الحسین(سلام الله علیها) و سکینه بنت الحسین(سلام الله علیها) راهی مصر شدند آنان چند روز مانده از رجب به آنجا رسیدند و مورد استقبال مسلمة بن مخلد –فرماندار مصر- و گروهی از بزرگان آن سرزمین قرار گرفتند.[13]ایشان پس از ورود به مصر در منزلی به نام دار الحمراء اقامت گزید تا اینکه بعد از یازده ماه و پانزده روز اقامت در مصر در پانزدهم رجب سال شصت و دو هجری وفات کرد. مسلمة بن مخلد بر ایشان نماز خواند و ایشان را بنا به وصیت آن بانو در دار الحمراء به خاک سپردند.[14]اما مرحوم امین معتقد بودند که ورود ایشان به همراه دیگر اسرای اهل بیتعلیه السلام از شام به مدینه، امری متیقن و یقینی بوده است؛ اما خروج مجدد ایشان از این شهر مورد اعتماد نیست از این­رو معتقد بود که حضرت زینب(سلام الله علیها) در مدینه وفات کردند و در همین شهر نیز به خاک سپرده شدند. [15]بعضی دیگر نیز وفات حضرت زینب(سلام الله علیها) را در شام و در قریه­ای به نام “راویه” به ثبت رسانده­اند. از این قول در منابع کهن و مورد اعتماد سخنی به میان نیامده است؛ اما برخی از متأخرین بر این اعتقادند که این قول اصح اقوال[16] و یا به تعبیری قولی است که در صحت آن هیچ شکی وجود ندارد[17] آنان از اسناد و مدارک خود سخنی نگفته­اند. بر اساس نقل این گروه در جریان واقعه قحطی در مدینه (مجاعه) عبدالله بن جعفر به همراه زینب کبری(سلام الله علیها) به شام کوچ کردند تا در مزرعه­ای که متعلق به عبدالله بود سکونت اختیار کنند. اما در بین راه در روستایی به نام “راویه” حضرت زینب(سلام الله علیها) بر اثر سختی و رنج راه و یا یادآوری اندوه و مصیبت­هایی که بر آل­رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) در کربلا گذشته بود بیمار شد و پس از مدتی در این روستا وفات کرد.[18]

زینب(سلام الله علیها) و سجایای اخلاقی
ویژگی­ها و سجایای اخلاقی بسیاری برای حضرت زینب(سلام الله علیها) برشمرده شده است. در منابع از او به عنوان زنی عاقله، خردمند و بخشنده یاد شده است[19] و از مقام والای عبادی و حالات معنوی­اش به نیکی یاد شده است. حضرت زینب(سلام الله علیها) پیوندی مستحکم و ناگسستنی با خالق بی­همتای خود داشت آن گونه که سید و سالار شهیدانعلیه السلام در آخرین وداع خود از ایشان خواسته بود تا ایشان را از دعا در نمازهای شبش محروم نسازد.[20] در شب یازدهم محرم، با آنکه زینب کبری(سلام الله علیها) بر اثر شدت مصیبت توان از کف داده بود با این حال نماز شبش را نشسته اقامه فرمود.[21] از فاطمه دختر امام حسینعلیه السلام روایت شده که «عمه­ام زینبعلیه السلام در شب یازدهم محرم در محراب عبادت مشغول مناجات بود و با خدای خود راز و نیاز می­کرد در حالی که چشمی از ما به خواب نرفته و ضجه­های ما آرام نشده بود.» امام سجادعلیه السلام نیز در توصیف حالات معنوی حضرت زینب(سلام الله علیها) فرموده بود: «با وجود همه سختی­هایی که در راه شام بر ما وارد می­آمد با این حال نافله­های شب عمه­ام زینب(سلام الله علیها) اصلاً ترک نمی­شد.»[22]زینب(سلام الله علیها) در فضل و دانش بی­انتهایش نیز چنان بود که به فرموده­ی امام سجّادعلیه السلام دانش او، دانشی الهی بود. نقل شده پس از ایراد خطبه آتشین زینب(سلام الله علیها) در کوفه امام سجادعلیه السلام خطاب به ایشان فرمود: «یا عمتی …. انت بحمدلله عالمة غیر معلمه فهمة غیر مفهّمه؛ عمه جان …. تو بحمدلله آگاهی به آنکه کسی به تو دانایی آموخته باشد فهیم و باهوشی بدون آنکه چیزی به تو فهمانده باشند.»[23]گفتگوها و سخنرانی­های زینب(سلام الله علیها) در دربار ابن­زیاد و کاخ یزید و جسارت­های متهورانه و فوق تصور او خود گویای فصاحت بلاغت و شجاعت اوست.[24]همچنین از زینب کبری(سلام الله علیها) در منابع به عنوان زنی دانشمند و محدّثه یاد شده است.[25] او از مادرش فاطمه زهرا(سلام الله علیها) و اسماء بنت عمیس و طهمان یا ذکوان (غلام پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)) روایت نقل کرده[26] و از ناقلان حدیث فدک در کودکی بود.[27][1]-به روایتی یزید ­گفت: داستان ما و این سر داستان شعر حصین بن حمام مری است که می­گفت:
«یفلّقن هاماً من رجال اعزه علینا و هم کانوا اعقّ و اظلما
سرهایی را شکافتیم از کسانی که عزیز بودند و آنها آزار دهنده­تر و ستمکارتر بودند.» الطبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، 1967، ج5، 465؛ الخوارزمی، الموفق بن احمد؛ مقتل الحسینعلیه السلام، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، قم، مکتبة المفید، بی­تا، ج2، ص58؛ ابن اثیر، علی بن ابی الکرم؛ الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر-داربیروت، 1965، ج4، ص85 و ابن الجوزی، عبدالرحمن بن علی؛ المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1992، ج5، ص342 .
[2]-الطبرسی، احمد بن علی؛ الاحتجاج، مشهد، نشر مرتضی، چاپ اول، 1403، ج2، ص307 و با اختلاف در الکوفی، ابن اعثم؛ الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء، چاپ اول، ص1991، ج5، ص 129؛ الخوارزمی، پیشین، ص58 و ابن شهرآشوب؛ مناقب آل ابیطالب، قم، علامه، 1379ق، ج4، ص114.
[3]-سوره روم، آیه 10.
[4]-سوره آل عمران، آیه178.
[5]- سوره آل عمران، آیه 169.
[6]-ابن­طیفور، احمد بن ابی­طاهر؛ بلاغات النساء، قم، شریف رضی، بی­تا، صص34-37؛ الطبرسی، پیشین، صص308-310 و سید بن طاوس؛ اللهوف، تهران، جهان، 1348ش صص181-189و با اندکی اختلاف در الخوارزمی، پیشین، صص64-66.
[7]-الخوارزمی، پیشین، ص66؛ الطبرسی،الاحتجاج، پیشین، ص310؛ سید بن طاوس، پیشین، ص و 186 حلی، ابن­نما؛ مثیر الاحزان، قم، مدرسه امام مهدی(عج)، 1406، ص102.
[8]-الطبری، پیشین، ص462؛ ابن­اثیر، پیشین، ص88؛ شیخ مفید؛ الارشاد، قم، کنگره شیخ مفید، ص1413، ج2 ص122 و الطبرسی؛ اعلام الوری بأعلام الهدی، تهران، اسلامیه، چاپ سوم، 1390ق، ج1، ص476.
[9]-یحیی بن حسن بن جعفر؛ اخبار الزینبیات، نشر محمد الجواد الحسینی المرعشی، بی­جا، بی­تا، ص115.
[10]- یحیی بن حسن بن جعفر، پیشین، صص115-116.
[11]-همان، ص118.
[12]- همان.
[13]- همان، ص119.
[14]-همان، صص122-121.
[15]- الامین، محسن؛ اعیان الشیعه، تحقیق حسن الامین، بیروت، دارالتعارف، بی­تا، ج7، ص140.
[16]-اعتماد السلطنه محمد حسن خان وزیر؛ خیرات حسان، 1304، بی­جا، ج2، ص29.
[17]-حرز الدین، محمد؛ مراقد المعارف فی تعیین مراقد العلویین و الصحابه و التابعین و الرواة و العلماء و الادباء و الشعراء، منشورات سعید بن جبیر، چاپ اول، 1371ش.، ج1، ص328.
[18]-حرز الدین،پیشین،ص328 و محمد حسن خان وزیر، پیشین، ص29.
[19]-العسقلانی، ابن حجر؛ الاصابه فی تمییز الصحابه، تحقیق عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1995، ج8، ص166 و ابن اثیر؛ اسدالغابه فی معرفة الصحابه، بیروت، دارالفکر، 1989، ج6، ص133.
[20]-جمعی از علماء بحرین و قطیف؛ وفیات الائمه، بیروت، دار البلاغه، چاپ اول، 1991، ص441 و الشاکری، حسین؛ العقیله و الفواطم، چاپخانه ستاره، بی­تا، ص50.
[21]- همانها.
[22]- همانها.
[23]- الطبرسی، الاحتجاج، پیشین، ص305.
[24]- رجوع شود به: ابن­الفقیه، احمد بن محمد؛ البلدان، تحقیق یوسف الهادی، بیروت، عالم الکتب، چاپ اول، 1996، ص224؛ ابن­طیفور، پیشین، صص34-37؛ الطبری، پیشین، ص457 و صص461-462؛ ابن­اعثم، پیشین، صص121-123؛شیخ مفید، پیشین، صص116-؛115 الطبرسی، پیشین، صص304- 305 و صص 308- 310؛ الخوارزمی، پیشین، صص40-42 و ص62 و صص64-66؛ سید بن طاوس، پیشین، صص146- 149 و صص181-189 و ص187 و ص121و ابن­اثیر، پیشین، صص82 و 86.
[25]-ابن­عدی، عبدالله؛ الکامل، تحقیق یحیی مختار غزاوی، بیروت، دارالفکر، چاپ سوم، 1988، ج3، ص83؛ شیخ مفید؛ الامالی، قم، کنگره شیخ مفید، 1413، ص40؛ شیخ صدوق؛ علل الشرایع، قم، مکتبة الداوری، بی­تا، ج1، صص248-249؛ ابن­عساکر؛ تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دارالفکر، 1415، ج69، ص174 و ج2، ص333و… روایاتی را از ایشان نقل کرده­اند.
[26]- تاریخ مدینه دمشق، پیشین، ج69، ص174.
[27]-شیخ صدوق؛ من لا یحضره الفقیه، قم، جامعه مدرسین، 1413، ج3، ص567؛ طبری، محمد بن جریر؛ دلائل الامامه، قم، دار الذخائر، ص30؛ الطبرسی، الاحتجاج، ج1، ص308 و الاصفهانی، ابوالفرج؛ مقاتل الطالبیین، تحقیق احمد صقر، بیروت، دارالمعرفه، بی­تا، 1992، ص95 .
سید علی اکبر حسینی

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد