طلسمات

خانه » همه » مذهبی » سرنوشت و اختیار انسان

سرنوشت و اختیار انسان


سرنوشت و اختیار انسان

۱۳۹۳/۰۷/۱۹


۸۱۰ بازدید

وقتی که می دانیم خداوند از عاقبت هر کسی علم دارد آیا می توان این سرنوشت را تغییر داد؟

منظورتان کدام سرنوشت است؟
آن سرنوشتی که عوام مردم توهّم می کنند که بر پیشانی نوشته شده است یا آن سرنوشتی که خداوند متعال با قلم اختیار انسان برایش می نویسد؟
اوّلی که توهّمی عوامانه بیش نیست. امّا دومی، عین تغییر است؛ چون تدریجی بودن و اختیاری بودن، در ذات آن است؛ یعنی چنین نیست که خدا انسانی خلق نموده باشد و آینده ای و سرنوشتی ثابت برایش رقم زده باشد؛ بلکه او موجودی به نام تغییر آفریده است؛ و تغییر ذاتش همان تغییر است؛ انسان هم یکی از واحدهای تغییر است؛ لذا خدا انسانی ثابت با آینده و سرنوشت ثابت خلق نکرده، بلکه او ذات متغیّری خلق نموده که وضع آینده اش را ذات خودش رقم می زند. بر همین اساس است که خداوند متعال، توبه را تشریع نموده است. توبه یعنی سرنوشت نوشته شده با قلم اختیار خویش را پاک نمودن و دوباره نوشتن آن؛ یعنی خود قبلی را که خودت برای خودت ساخته ای با اختیار خودت تغییر می دهد.
به طور خلاصه، خدا هنوز ما را خلق نکرده، بلکه در حال خلق کردن ماست؛ لکن او با دست اختیار خودمان، ما را خلق می کند. ما ساختمانی هستیم که به تدریج ساخته می شویم؛ و هنگام مرگ، کار ساخت و ساز تمام می شود. آنگاه در آن سوی مرگ، ما همانی خواهیم بود که خودمان ساخته ایم. لذا این دنیا، فقط و فقط محلّ خودسازی است. ابزار خودسازی را هم امتحان می گویند. تمام امور دنیا هم فقط و فقط سوالات امتحانی اند. حتّی بدن خودمان و هوشمان و عقلمان و مرد بودن و زن بودن ما هم سوالات امتحانی اند. لذا هنگام مرگ، همه ی اینها را از ما می گیرند و آن سوی مرگ، تنها دارایی ما، همان خودی هستیم که با این سوالات ساخته شده ایم. یعنی خود ابدی ما، همان پاسخهایی است که ما به سوالات دنیایی داده ایم.
البته سوالات امتحانی خدا را نمی توان پاک کرد و دوباره نوشت. سوالات امتحانی دست ما نیست و با جوهر ثابت الهی هم نوشته شده و قابل پاک کردن نیست؛ امّا پاسخ آن سوالات با جوهر اختیار خودمان نوشته می شود و قابل پاک کردن و بازنویسی نمودن است. نتیجه نیز فقط و فقط در برزخ تحویل ما می شود نه در دنیا. در دنیا جز سوال امتحانی و پاسخ آنها چیزی نیست. لذا اگر کسی توهّم نموده که در دنیا هدفی وجود دارد و می توان به هدفی رسید، سر خودش کلاهی گشاد گذاشته است. تمام آنچه غافلان آنها را هدف قرار داده اند همگی سوالات امتحانی اند.
آری از منظر حقیقت بینان، زندگی دنیا عین تغییر است ،یعنی قابل تغییر بوده با تغییر به سمت کمال یا نقص می رود؛ ولی تغییر نیز با تقدیر است نه خارج از مدار تقدیر. « … یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ ــــ خداوند هر چه را بخواهد محو، و هر چه را بخواهد اثبات مى کند؛ و امّ الکتاب نزد اوست» (الرعد:39)؛ لکن خدا بی حساب محو و ثبت نمی کند؛ بلکه « إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ ـــ خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمى دهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند.» (الرعد:11) یعنی نویسنده ی سرنوشت، خداست؛ لکن او با جوهر اختیار ما می نویسد. لذا اگر ما جوهر سبز در قلم اختیار خویش بریزیم، سرنوشت ما سبز خواهد شد؛ و اگر جوهر سیاه در قلم اختیار خویش بریزیم، سرنوشت ما سیاه خواهد شد. در هر دو حال، نویسنده خداست، امّا رنگ سرنوشت هر کسی تابع جوهر اختیار خود اوست. سبزی و سیاهی سرنوشت نیز وقتی معلوم می شود که نامه ی اعمال را بدهند دستمان. دنیا، فقط و فقط جلسه ی امتحان است؛ فقط جای نوشتن سرنوشت است. ثروت و فقر، زیبایی و زشتی، زن بودن و مرد بودن، در محیط خوب بودن و در محیط بد بودن، با استعداد بودن و کم استعداد بودن، اتّفاقات خوش آیند و نا خوش آیند و … همگی فقط و فقط سوالات امتحانی اند؛ و تنها غافلان از حقیقت دنیا و هدف خلقت هستند که بر اساس سوالات امتحانی، خوشبختی و بدبختی را تعریف می کنند. حقیقت بینان، بر اساس پاسخها، خوشبختی و بدبختی را تعریف می کنند. در جلسه ی امتحان، چه بسا به کسی ورقه ای کاهی رنگ و پر از لک و جوهر و با خطّی ناخوش بدهند و به دیگری ورقه ای بسیار مرغوب و سفید و خوش خط بدهند. اگر امتحان دهندگان، کودکان اوّل دبستان باشند، در این صورت، اوّلی ناراحت می شود و دومی خوشحال می شود؛ امّا اگر امتحان دهندگان، دانشجویان فرهیخته باشند اصلاً توجّهی به کیفیّت کاغذ و جوهر و خطّ آن نمی کنند بلکه به خود سوالات توجّه می کنند و با تمام وجود سعی می کنند پاسخ درست بدهند. کیفیّت ورقه و جوهر و خطّ سوالات، دخالتی در نتیجه ی امتحان ندارد. آنچه نتیجه را مشخّص می کند پاسخ است. به جریان حضرات سلیمان و ایّوب علیهما السلام در قرآن کریم دقّت فرمایید! یکی غرق در نعمتهای ظاهری و دیگری غرق در انواع مصائب و رنجها؛ امّا هر دو به یک نتیجه رسیده اند. خدای تعالی در سوره ی ص آیات آیات 30 الی 40 جریان سلیمان علیه السلام را نقل نموده و بلافاصله جریان ایّوب علیه السلام را ذکر نموده است تا آیه ی 44. در ابتدای جریان سلیمان علیه السلام فرمود: « وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَیْمانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّاب ــــ ما سلیمان را به داود بخشیدیم؛ چه بنده ی خوبى! همانا او همواره بازگشت کننده به سوى خدا بود.» و در انتهای جریان ایّوب علیه السلام فرمود: « وَ خُذْ بِیَدِکَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لا تَحْنَثْ إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ ــــ (و به ایّوب گفتیم:) بسته اى از ساقه هاى گندم(یا مانند آن) را برگیر و با آن(همسرت را) بزن و سوگند خود را مشکن! ما او را شکیبا یافتیم؛ چه بنده ی خوبى! همانا او همواره بازگشت کننده به سوى خدا بود.»
ملاحظه می کنید که در مورد هر دو بزرگوار، یک توصیف به کار برده است؛ در مورد دو فرمود: « نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ ــ چه بنده ی خوبی! همانا او همواره بازگشت کننده به سوى خدا بود.» سوالات این دو بزرگوار کاملاً متفاوتند امّا نتیجه ای که هر دو می گیرند یکی است. هر دو به جایزه ی «نعم العبد» می رسند؛ چرا؟ چون هیچکدام به شکل سوال کاری نداشتند بلکه هر دو اوّاب بودند؛ یعنی به هدف کار داشتند که رسیدن به رضایت خدا و مقام لقاء الله است.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد