طلسمات

خانه » همه » مذهبی » سفارش مؤ کّد امام زمان (عج ) به خواندن زیارت عاشورا

سفارش مؤ کّد امام زمان (عج ) به خواندن زیارت عاشورا


سفارش مؤ کّد امام زمان (عج ) به خواندن زیارت عاشورا

۱۳۹۴/۰۹/۰۲


۷۹ بازدید

سفارش مؤ کّد امام زمان (عج ) به خواندن زیارت عاشورا

سیّد احمد رشتى مى گوید:

تاریخ ۱۲۸۰ هجرى قمرى به عزم زیارت بیت اللّه از رشت به تبریز رفتم و از آنجا مرکبى کرایه کرده و روانه شدم ، در منزل اوّل سه نفر دیگر با من رفیق شدند.

در یکى از منازل بین راه خبر دادند که قدرى زودتر روانه شویم که منزل آینده خطرناک و مخوف است کوشش کنید که از کاروان عقب نمانید.

سفارش مؤ کّد امام زمان (عج ) به خواندن زیارت عاشورا

سیّد احمد رشتى مى گوید:

تاریخ 1280 هجرى قمرى به عزم زیارت بیت اللّه از رشت به تبریز رفتم و از آنجا مرکبى کرایه کرده و روانه شدم ، در منزل اوّل سه نفر دیگر با من رفیق شدند.

در یکى از منازل بین راه خبر دادند که قدرى زودتر روانه شویم که منزل آینده خطرناک و مخوف است کوشش کنید که از کاروان عقب نمانید.

از این جهت دو سه ساعت به صبح مانده راه افتادیم هنوز یک فرسخ نرفته بودیم که هوا منقلب شد و برف باریدن گرفت به طورى که رفقا هر کدام سرهاى خود را به پارچه پیچیدند و تند رفتند من هم هر چه کردم که بتوانم با آنها بروم ممکن نبود سرانجام از آنها عقب ماندم و ناچار از اسب پیاده شده و در کنار راه نشسته و متحیر بودم مخصوصاً به خاطر ششصد تومان پولى که براى هزینه سفر همراه داشتم نگرانى بیشترى داشتم .

با خود گفتم : همین جا تا صبح مى مانم و به منزل قبلى بر مى گردم و از آنجا چند نفر مستحفظ به همراه داشته خود را به قافله مى رسانم .

در این اندیشه بودم که در برابر خود باغى دیدم که باغبانى با بیلش برف درختان را مى ریخت تا مرا دید جلو آمد و گفت : کیستى ؟

گفتم : رفقایم رفتند و من مانده ام و راه را نمى دانم .

به زبان فارسى فرمود: نافله بخوان تا راه را پیدا کنى . من مشغول نافله شدم نماز شب تمام شد باز آمد و فرمود: نرفتى ؟

گفتم : واللّه راه را نمى دانم .

فرمود: جامعه بخوان .

من زیارت جامعه را از حفظ نداشتم و اکنون هم از حفظ ندارم از جا بلند شدم و زیارت جامعه را تماماً از حفظ خواندم .

باز آمد و فرمود: نرفتى و هنوز اینجایى ؟

بى اختیار گریه ام گرفت ، گفتم : آرى راه را نمى دانم .

فرمود: عاشورا بخوان .

زیارت عاشورا را نیز از حفظ نداشتم و اکنون هم از حفظ ندارم از جا بلند شدم و مشغول زیارت عاشورا شدم و همه اش را حتى لعن و سلام و دعاى علقمه را از حفظ خواندم .

بار سوم آمد و فرمود: نرفتى و هستى ؟

گفتم : آرى نرفتم هستم تا صبح .

فرمود: من هم اکنون تو را به قافله مى رسانم . سپس رفت و بر الاغى سوار شد و بیل خود را به دوش گرفت و آمد.

فرمود: ردیف من بر الاغ سوار شو. من هم پشت سر او سوار شدم و افسار اسبم را کشیدم ، اسب اطاعت نکرد.

فرمود: جلو اسب را به من بده . عنان اسب را به دست راست گرفت و راه افتاد. اسب در نهایت تمکین پیروى کرد.

سپس دست مبارکش را بر زانوى من گذاشت و فرمود: شما چرا نافله نمى خوانید؟

نافله ، نافله ، نافله ، سه بار تکرار کرد.

آنگاه فرمود: شما چرا عاشورا نمى خوانید؟

عاشورا، عاشورا، عاشورا.

سپس فرمود: شما چرا جامعه نمى خوانید؟

جامعه ، جامعه ، جامعه .

دقت کردم دیدم در وقت پیمودن راه به نحو دایره راه طى مى کرد یک مرتبه برگشت و فرمود: اینها رفقاى شمایند که کنار نهر آبى فرود آمده و براى نماز صبح وضو مى گیرند.

پس من از الاغ پیاده شدم و خواستم سوار اسبم شوم نتوانستم آن آقا پیاده شد و بیل را در برف فرو کرد و به من کمک کرد تا سوار شدم و سر اسب را به طرف رفقایم بر گردانید من در این هنگام با خود گفتم این شخص کى بود که به زبان فارسى حرف مى زد و حال آنکه زبانى جز ترکى و مذهبى جز عیسوى در آن نواحى نبود و چگونه با این سرعت مرا به قافله رساند؟

برگشتم پشت سر خود را نگاه کردم دیدم کسى نیست .

+ نوشته شده در ساعت توسط دوستار اهل بیت

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد