پاسخ اجمالی:خداوند در آیات 35 و 36 سوره بقره، از حضرت آدم(ع) و همسرش خواسته بود که «به شجره ممنوعه نزدیک نشوند.»این آیات، عصمت آدم(ع) را نقض نمی کنند. در این باره تفاسیر و توضیحات متعددی وارد شده است. از میان این تفاسیر به نظر می رسد صحیح ترین شان همان است که گفته شود نافرمانی آدم(ع) نوعی ترک اولی بوده که ناقض عصمت ایشان نیست. درباره آیه 121 سوره طه نیز که در آن به «عصیان» آدم اشاره شده، می توان همین معنای «ترک اولی» را درباره آن محتمل دانست علاوه بر اینکه حتی از لحاظ لغت نیز، مخالف با امر مستحب نیز «عصیان» به شمار می آید و لزومی ندارد که هر گونه «عصیان» به معنای گناه باشد.پاسخ تفصیلی:
در آیات 35 و 36 سوره بقره درباره حضرت آدم و همسرش چنین آمد است که: «وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ* فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا کانا فیهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حینٍ»؛ (و گفتیم: «اى آدم! تو با همسرت در بهشت سکونت کن و از [نعمت هاى] آن از هر جا مى خواهید گوارا بخورید [اما] نزدیک این درخت نشوید که از ستمگران خواهید شد* پس شیطان موجب لغزش آنها از بهشت شد و آنان را از آنچه در آن بودند بیرون کرد. و [در این هنگام] به آنها گفتیم: «همگى [به زمین] فرود آیید! در حالى که بعضى دشمن دیگرى خواهید بود. و براى شما در زمین، تا مدت معینى قرارگاه و وسیله بهره بردارى خواهد بود).
ممکن است از ظاهر این آیات این شائبه به ذهن برسد که حضرت آدم(علیه السلام) با نادیده گرفتن دستور الهی و نزدیک شدن به آن درخت مورد اشاره مرتکب گناه شده است و اینگونه اصل کلی عصمت انبیای الهی نقض می شود. با این حال می توان با تأمل بیشتر در این آیه و دیگر آیات قرآن و سخنان معصومین(علیهم السلام) برداشتی صحیح و مخالف این فرض نادرست از این آیات داشت و به این موضوع پی برد که عمل سرزده از سوی حضرت آدم(ع) ماهیتی متفاوت با ظاهرش دارد. چرا که آدم(علیه السلام) با توجّه به مقامى که خدا در آیات 30 و 31 همین سوره درباره اش بیان کرده(1) مرتبه و شأن بسیار والایى از نظر معرفت و تقوا داشت. او نماینده خدا در زمین و معلم فرشتگان بود و مسجود ملائکه بزرگ خدا گردید. این آدم با این امتیازات مسلما گناه نمى کند. به علاوه مى دانیم او پیامبر بود و هر پیامبرى معصوم است.
تفسیرهای مختلف در تبیین حقیقت لغزش آدم(ع)
با این حال در تبیین حقیقت آن عملی که موجب لغزش آدم(علیه السلام) شد، سه تفسیر وجود دارد که مکمل یکدیگرند:
1. آنچه آدم مرتکب شد «ترک اولى» و یا به عبارت دیگر «گناه نسبى» بود نه «گناه مطلق». گناه مطلق گناهانى است که از هر کس سر زند گناه است و درخور مجازات. مانند شرک و کفر و ظلم و تجاوز. اما گناه نسبى آن است که گاه بعضى اعمال مباح و یا حتى مستحب درخور مقام افراد بزرگ نیست. آنها باید از این اعمال چشم بپوشند و به کار مهم تر پردازند. در غیر این صورت ترک اولى کرده اند. مثلا نمازى را که ما مى خوانیم قسمتى از آن با حضور قلب و قسمتى بى حضور قلب مى گذرد. این نماز درخور شأن ماست اما این نماز هرگز درخور مقام شخصى همچون پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و یا حضرت على(علیه السلام) نیست. او باید سراسر نمازش غرق در حضور در پیشگاه خدا باشد و اگر غیر این کند اگرچه حرامى مرتکب نشده اما ترک اولى کرده است. آدم(علیه السلام) نیز سزاوار بود از آن درخت نخورد هر چند براى او ممنوع نبود بلکه «مکروه» بود.
2. نهى خداوند در اینجا نهى ارشادى است. یعنى همانند دستور طبیب است که مى گوید فلان غذا را نخور که بیمار مى شوى. خداوند نیز به آدم فرمود اگر از درخت ممنوع بخورى از بهشت بیرون خواهى رفت و به درد و رنج خواهى افتاد. بنابراین آدم(علیه السلام) مخالفت فرمان خدا نکرد بلکه مخالفت نهى ارشادى کرد.
3. اساسا بهشت جاى تکلیف نبود. بلکه دورانى بود براى آزمایش و آمادگى آدم براى آمدن در روى زمین و این نهى تنها جنبه آزمایشى داشت.(2)
مراد از «بهشت» در آیه کریمه، دقیقا کجا بود؟
در تبیین نگاه و نظری متفاوت با تفسیر پیش گفته از آیه باید به این نکته نیز توجه داشت که گرچه همان طور که گفتیم در برخی تفاسیر این بهشت همان بهشت موعود نیکان و پاکان دانسته شده، ولى ظاهر این است که آن بهشت نبود بلکه یکى از باغ هاى پر نعمت و روح افزاى یکى از مناطق سرسبز زمین بوده است. زیرا: اولا بهشت موعود قیامت نعمت جاودانى است که در آیات بسیارى از قرآن به این جاودانگى بودنش اشاره شده و بیرون رفتن از آن ممکن نیست. ثانیا ابلیس آلوده و بى ایمان را در آن بهشت راهى نخواهد بود. در آنجا نه وسوسه هاى شیطانى وجود دارد و نه نافرمانى خدا. ثالثا در روایاتى که از طرق اهل بیت(علیهم السلام) به دست ما رسیده این موضوع صریحا آمده است. یکى از راویان حدیث مى گوید از امام صادق(علیه السلام) راجع به بهشت آدم(علیه السلام) پرسیدم. امام(ع) در جواب فرمود: «جَنَّةٌ مِنْ جَنَّاتِ الدُّنْیَا تَطْلُعُ عَلَیْهِ فِیهَا الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ لَوْ کَانَتْ مِنْ جَنَّاتِ الْخُلْدِ مَا خَرَجَ مِنْهَا أَبَدا»(3)؛ (باغى از باغ هاى دنیا بود که خورشید و ماه بر آن مى تابید و اگر بهشت جاودان بود هرگز آدم از آن بیرون رانده نمى شد.(4)
تفسیر صحیح تر کدام است؟
به نظر می رسد تفسیر اول که عمل آدم(علیه السلام) را یکی «ترک اولی» می داند، صحیح تر از دیگر تفاسیر این آیه باشد. زیرا در کنار ایرادی که به تفسیر سوم وارد شد، این اشکال به تفسیر دوم نیز وارد می شود که نهى ارشادى، احتیاج به آمرزش و غفران ندارد در حالى که آدم(ع) بعد از خوردن از شجره ممنوعه همان طور که در آیه 23 سوره اعراف می خوانیم:«قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ»؛ ([آدم و همسرش حوا] گفتند: پروردگارا! ما به خویشتن ستم کردیم! و اگر ما را نبخشى و بر ما رحم نکنى از زیان کاران خواهیم بود)، از خداوند تقاضاى غفران و آمرزش کرد. به علاوه دوران بهشت همان طور که در ادامه بیشتر توضیح خواهیم داد، دورانی تعلیماتى براى آدم محسوب مى شد. دوران آشنایى با تکالیف و امر و نهى پروردگار و دوران شناختن دوست از دشمن و دوران دیدن نتیجه عصیان و مخالفت فرمان خدا و قبول وسوسه هاى شیطان و مى دانیم که نهى ارشادى در حقیقت تکلیف نیست و مسئولیت نمى آورد.(5)
به هر حال از آیات قرآن استفاده مى شود که آدم براى زندگى در روى زمین، یعنی همین زمین معمولى آفریده شده بود ولى در آغاز خداوند او را ساکن بهشت که – همان طور که بیان شد – یکى از باغ هاى سرسبز پر نعمت این جهان بود ساخت. محیطى که در آن براى آدم هیچ گونه ناراحتى وجود نداشت.
شاید علت این جریان آن بوده که آدم با زندگى کردن روى زمین هیچ گونه آشنایى نداشت و تحمل زحمت هاى آن بدون مقدمه براى او مشکل بود و از چگونگى کردار و رفتار در زمین باید اطلاعات بیشترى پیدا می کرد. بنابراین مى بایست مدتى کوتاه تعلیمات لازم را در محیط بهشت ببیند و بداند زندگى روى زمین توأم با برنامه ها و تکالیف و مسئولیت ها است که انجام صحیح آنها باعث سعادت و تکامل و بقاى نعمت است و سرباز زدن از آن سبب رنج و ناراحتى.
و نیز بداند هر چند او آزاد آفریده شده اما این آزادى به طور مطلق و نامحدود نیست که هر چه خواست انجام دهد بلکه او مى بایست از پاره اى از اشیاء روى زمین چشم بپوشد. و نیز لازم بود بداند چنان نیست که اگر خطا و لغزشى دامنگیرش شود درهاى سعادت براى همیشه به روى او بسته مى شود. نه؛ او مى تواند بازگشت کند و پیمان ببندد که بر خلاف دستور خدا عملى انجام نخواهد داد تا دوباره به نعمت هاى الهى بازگردد.
اینها مطالبى بود که هم آدم و هم فرزندان او در زندگى آینده خود به آن احتیاج داشتند بنابراین شاید علت اینکه آدم در عین اینکه براى خلافت زمین آفریده شده بود مدتى در بهشت درنگ مى کند و دستورهایى به او داده مى شود جنبه تمرین و آموزش داشته باشد.(6)
راه نفوذ و رخنه شیطان
درباره رخنه و نفوذ شیطان و پدید آمدن مقدمه این لغزش شیطان باید گفت که شیطان براى رسیدن به این هدف، بهترین راه را این دید که از عشق و علاقه ذاتى انسان به تکامل و ترقى و «زندگى جاویدان» استفاده کند و هم عذر و بهانه اى براى مخالفت فرمان خدا براى آدم(علیه والسلام) و حوا بتراشد. لذا نخست به آدم(ع) و همسرش گفت: (خداوند شما را از این درخت نهى نکرده جز اینکه اگر از آن بخورید یا فرشته خواهید شد و یا عمر جاویدان پیدا مى کنید)؛ «وَ قالَ ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدِینَ».(7) به این ترتیب، فرمان خدا را در نظر آنان به گونه دیگرى جلوه داد و این طور مجسم کرد که نه تنها خوردن از «شجره ممنوعه» زیانى ندارد بلکه موجب عمر جاویدان و یا رسیدن به مقام و درجه فرشتگان خواهد شد.
شاهد این سخن عبارتی است که در آیه 120 سوره طه از قول ابلیس مى خوانیم: «یا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْکٍ لا یَبْلى»؛ (اى آدم آیا مى خواهى تو را به زندگى جاویدان و فرمان روایى کهنگى ناپذیر راهنمایى کنم)؟ در روایتى که در تفسیر نور الثقلین از امام صادق(علیه السلام) نقل شده چنین مى خوانیم که: (شیطان به آدم گفت اگر شما از این درخت ممنوع بخورید، هر دو فرشته خواهید شد و براى همیشه در بهشت مى مانید و گرنه شما را از بهشت بیرون مى کنند)؛ «فَجَاءَهُ إِبْلِیسُ فَقَالَ إِنَّکُمَا إِنْ أَکَلْتُمَا مِنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ الَّتِی نَهَاکُمَا اللَّهُ عَنْهَا صِرْتُمَا مَلَکَیْنِ وَ بَقِیتُمَا فِی الْجَنَّةِ أَبَداً وَ إِنْ لَمْ تَأْکُلَا مِنْهَا أَخْرَجَکُمَا اللَّهُ مِنَ الْجَنَّة».(8) آدم با شنیدن این سخن در فکر فرو رفت اما شیطان براى اینکه پنجه هاى وسوسه خود را بیشتر و محکمتر در جان آدم و حوا فرو برد (سوگندهاى شدیدى یاد کرد که من خیرخواه شما هستم)؛ «وَ قاسَمَهُما إِنِّی لَکُما لَمِنَ النَّاصِحِینَ».(9)
آدم که هنوز تجربه کافى در زندگى نداشت و گرفتار دام هاى شیطان و خدعه و دروغ و نیرنگ نشده بود و نمى توانست باور کند کسى این چنین قسم دروغى یاد کند و چنین دام هایى بر سر راه او بگذارد، سرانجام تسلیم فریب شیطان شد و با ریسمان پوسیده مکر و خدعه او براى به دست آوردن آب حیات و ملک جاویدان به چاه وسوسه هاى ابلیس فرو رفت و نه تنها آب حیات به دستش نیامد بلکه در گرداب نافرمانى خدا افتاد.(10)
آیه 121 سوره طه و نسبت دادن «عصیان» به آدم(ع)
آیه ای دیگر از قرآن که ظاهری متناقض با موضوع عصمت آدم(علیه السلام) دارد، آیه 121 سوره طه است که در بخشی از آن می خوانیم: «وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى »؛ (آدم پروردگارش را نافرمانى کرد و از پاداش او محروم شد). درباره این آیه می گوییم که اگرچه عصیان در عرف امروز معمولا به معنى گناه مى آید ولى در لغت به معنى خارج شدن از اطاعت و فرمان است اعم از اینکه این فرمان فرمانی وجوبى باشد یا مستحب.(11) بنابراین به کار رفتن کلمه عصیان لزوما به معناى ترک واجب یا ارتکاب حرام نیست بلکه مى تواند ترک یک امر مستحب یا ارتکاب مکروه باشد.(12)
در احادیث اسلامى نیز احیانا اطلاق معصیت بر مخالفت مستحبات شده است. در حدیثى از امام باقر(علیه السلام) مى خوانیم که درباره نمازهاى نافله روزانه فرمود: «وَ إِنَّمَا هَذَا کُلُّهُ تَطَوُّعٌ وَ لَیْسَ بِمَفْرُوضٍ… وَ لَکِنَّهَا مَعْصِیَةٌ لِأَنَّهُ یُسْتَحَبُّ إِذَا عَمِلَ الرَّجُلُ عَمَلًا مِنَ الْخَیْرِ أَنْ یَدُومَ عَلَیْهِ»(13)؛ (اینها همه مستحب است و واجب نیست… و هر کس آن را ترک کند معصیت کرده زیرا مستحب است انسان هنگامى که کار خیرى را انجام مى دهد کارش تداوم داشته باشد).(14) علاوه بر آن، توضیحاتی که درباره ترک اولی بودن عمل آدم(ع) و یا ارشادی بودن نهی خدا از نزدیک شدن به شجره پیش از این گفتیم در اینجا نیز قابل طرح است.
پی نوشت:
(1). سوره بقره، آیه 30: «وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً»؛ ([به خاطر بیاور] هنگامى را که پروردگارت به فرشتگان گفت: من در روى زمین، جانشینى [نماینده اى ] قرار خواهم داد)؛ همان، سوره آیه 31: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها»؛ (سپس علم اسماء [علم اسرار آفرینش و نام گذارى موجودات ] را همگى به آدم آموخت).
(2). تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ناصر، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1374 هـ ش، چاپ اول، ج 1، ص 188.
(3). تفسیر نورالثقلین ، العروسى الحویزى، عبد على بن جمعة، محقق / مصحح: رسولى محلاتى، هاشم ، نشر اسماعیلیان ، قم، 1415 هـ ق، چاپ چهارم ، ج 1، ص 62.
(4). تفسیر نمونه، همان، ص 186 و 187.
(5). تفسیر نمونه، همان، ج 6، ص 125.
(6). تفسیر نمونه، همان، ج 1، ص 184 و 185.
(7). سوره اعراف، آیه 20.
(8). تفسیر نورالثقلین، همان، ج 2، ص 13.
(9). سوره اعراف، آیه 21.
(10). تفسیر نمونه، همان، ج 6، ص 116 و 117.
(11). کتاب العین ، فراهیدى، خلیل بن أحمد، نشر هجرت ، قم، 1409 هـ ق، چاپ دوم ، ج 2، ص 198.
(12). تفسیر نمونه، همان، ج 13، ص 323.
(13). تفسیر نورالثقلین، همان، ج 3، ص 404.
(14). تفسیر نمونه، ج 13، ص324.
https://makarem.ir
در آیات 35 و 36 سوره بقره درباره حضرت آدم و همسرش چنین آمد است که: «وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ* فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا کانا فیهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حینٍ»؛ (و گفتیم: «اى آدم! تو با همسرت در بهشت سکونت کن و از [نعمت هاى] آن از هر جا مى خواهید گوارا بخورید [اما] نزدیک این درخت نشوید که از ستمگران خواهید شد* پس شیطان موجب لغزش آنها از بهشت شد و آنان را از آنچه در آن بودند بیرون کرد. و [در این هنگام] به آنها گفتیم: «همگى [به زمین] فرود آیید! در حالى که بعضى دشمن دیگرى خواهید بود. و براى شما در زمین، تا مدت معینى قرارگاه و وسیله بهره بردارى خواهد بود).
ممکن است از ظاهر این آیات این شائبه به ذهن برسد که حضرت آدم(علیه السلام) با نادیده گرفتن دستور الهی و نزدیک شدن به آن درخت مورد اشاره مرتکب گناه شده است و اینگونه اصل کلی عصمت انبیای الهی نقض می شود. با این حال می توان با تأمل بیشتر در این آیه و دیگر آیات قرآن و سخنان معصومین(علیهم السلام) برداشتی صحیح و مخالف این فرض نادرست از این آیات داشت و به این موضوع پی برد که عمل سرزده از سوی حضرت آدم(ع) ماهیتی متفاوت با ظاهرش دارد. چرا که آدم(علیه السلام) با توجّه به مقامى که خدا در آیات 30 و 31 همین سوره درباره اش بیان کرده(1) مرتبه و شأن بسیار والایى از نظر معرفت و تقوا داشت. او نماینده خدا در زمین و معلم فرشتگان بود و مسجود ملائکه بزرگ خدا گردید. این آدم با این امتیازات مسلما گناه نمى کند. به علاوه مى دانیم او پیامبر بود و هر پیامبرى معصوم است.
تفسیرهای مختلف در تبیین حقیقت لغزش آدم(ع)
با این حال در تبیین حقیقت آن عملی که موجب لغزش آدم(علیه السلام) شد، سه تفسیر وجود دارد که مکمل یکدیگرند:
1. آنچه آدم مرتکب شد «ترک اولى» و یا به عبارت دیگر «گناه نسبى» بود نه «گناه مطلق». گناه مطلق گناهانى است که از هر کس سر زند گناه است و درخور مجازات. مانند شرک و کفر و ظلم و تجاوز. اما گناه نسبى آن است که گاه بعضى اعمال مباح و یا حتى مستحب درخور مقام افراد بزرگ نیست. آنها باید از این اعمال چشم بپوشند و به کار مهم تر پردازند. در غیر این صورت ترک اولى کرده اند. مثلا نمازى را که ما مى خوانیم قسمتى از آن با حضور قلب و قسمتى بى حضور قلب مى گذرد. این نماز درخور شأن ماست اما این نماز هرگز درخور مقام شخصى همچون پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و یا حضرت على(علیه السلام) نیست. او باید سراسر نمازش غرق در حضور در پیشگاه خدا باشد و اگر غیر این کند اگرچه حرامى مرتکب نشده اما ترک اولى کرده است. آدم(علیه السلام) نیز سزاوار بود از آن درخت نخورد هر چند براى او ممنوع نبود بلکه «مکروه» بود.
2. نهى خداوند در اینجا نهى ارشادى است. یعنى همانند دستور طبیب است که مى گوید فلان غذا را نخور که بیمار مى شوى. خداوند نیز به آدم فرمود اگر از درخت ممنوع بخورى از بهشت بیرون خواهى رفت و به درد و رنج خواهى افتاد. بنابراین آدم(علیه السلام) مخالفت فرمان خدا نکرد بلکه مخالفت نهى ارشادى کرد.
3. اساسا بهشت جاى تکلیف نبود. بلکه دورانى بود براى آزمایش و آمادگى آدم براى آمدن در روى زمین و این نهى تنها جنبه آزمایشى داشت.(2)
مراد از «بهشت» در آیه کریمه، دقیقا کجا بود؟
در تبیین نگاه و نظری متفاوت با تفسیر پیش گفته از آیه باید به این نکته نیز توجه داشت که گرچه همان طور که گفتیم در برخی تفاسیر این بهشت همان بهشت موعود نیکان و پاکان دانسته شده، ولى ظاهر این است که آن بهشت نبود بلکه یکى از باغ هاى پر نعمت و روح افزاى یکى از مناطق سرسبز زمین بوده است. زیرا: اولا بهشت موعود قیامت نعمت جاودانى است که در آیات بسیارى از قرآن به این جاودانگى بودنش اشاره شده و بیرون رفتن از آن ممکن نیست. ثانیا ابلیس آلوده و بى ایمان را در آن بهشت راهى نخواهد بود. در آنجا نه وسوسه هاى شیطانى وجود دارد و نه نافرمانى خدا. ثالثا در روایاتى که از طرق اهل بیت(علیهم السلام) به دست ما رسیده این موضوع صریحا آمده است. یکى از راویان حدیث مى گوید از امام صادق(علیه السلام) راجع به بهشت آدم(علیه السلام) پرسیدم. امام(ع) در جواب فرمود: «جَنَّةٌ مِنْ جَنَّاتِ الدُّنْیَا تَطْلُعُ عَلَیْهِ فِیهَا الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ لَوْ کَانَتْ مِنْ جَنَّاتِ الْخُلْدِ مَا خَرَجَ مِنْهَا أَبَدا»(3)؛ (باغى از باغ هاى دنیا بود که خورشید و ماه بر آن مى تابید و اگر بهشت جاودان بود هرگز آدم از آن بیرون رانده نمى شد.(4)
تفسیر صحیح تر کدام است؟
به نظر می رسد تفسیر اول که عمل آدم(علیه السلام) را یکی «ترک اولی» می داند، صحیح تر از دیگر تفاسیر این آیه باشد. زیرا در کنار ایرادی که به تفسیر سوم وارد شد، این اشکال به تفسیر دوم نیز وارد می شود که نهى ارشادى، احتیاج به آمرزش و غفران ندارد در حالى که آدم(ع) بعد از خوردن از شجره ممنوعه همان طور که در آیه 23 سوره اعراف می خوانیم:«قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ»؛ ([آدم و همسرش حوا] گفتند: پروردگارا! ما به خویشتن ستم کردیم! و اگر ما را نبخشى و بر ما رحم نکنى از زیان کاران خواهیم بود)، از خداوند تقاضاى غفران و آمرزش کرد. به علاوه دوران بهشت همان طور که در ادامه بیشتر توضیح خواهیم داد، دورانی تعلیماتى براى آدم محسوب مى شد. دوران آشنایى با تکالیف و امر و نهى پروردگار و دوران شناختن دوست از دشمن و دوران دیدن نتیجه عصیان و مخالفت فرمان خدا و قبول وسوسه هاى شیطان و مى دانیم که نهى ارشادى در حقیقت تکلیف نیست و مسئولیت نمى آورد.(5)
به هر حال از آیات قرآن استفاده مى شود که آدم براى زندگى در روى زمین، یعنی همین زمین معمولى آفریده شده بود ولى در آغاز خداوند او را ساکن بهشت که – همان طور که بیان شد – یکى از باغ هاى سرسبز پر نعمت این جهان بود ساخت. محیطى که در آن براى آدم هیچ گونه ناراحتى وجود نداشت.
شاید علت این جریان آن بوده که آدم با زندگى کردن روى زمین هیچ گونه آشنایى نداشت و تحمل زحمت هاى آن بدون مقدمه براى او مشکل بود و از چگونگى کردار و رفتار در زمین باید اطلاعات بیشترى پیدا می کرد. بنابراین مى بایست مدتى کوتاه تعلیمات لازم را در محیط بهشت ببیند و بداند زندگى روى زمین توأم با برنامه ها و تکالیف و مسئولیت ها است که انجام صحیح آنها باعث سعادت و تکامل و بقاى نعمت است و سرباز زدن از آن سبب رنج و ناراحتى.
و نیز بداند هر چند او آزاد آفریده شده اما این آزادى به طور مطلق و نامحدود نیست که هر چه خواست انجام دهد بلکه او مى بایست از پاره اى از اشیاء روى زمین چشم بپوشد. و نیز لازم بود بداند چنان نیست که اگر خطا و لغزشى دامنگیرش شود درهاى سعادت براى همیشه به روى او بسته مى شود. نه؛ او مى تواند بازگشت کند و پیمان ببندد که بر خلاف دستور خدا عملى انجام نخواهد داد تا دوباره به نعمت هاى الهى بازگردد.
اینها مطالبى بود که هم آدم و هم فرزندان او در زندگى آینده خود به آن احتیاج داشتند بنابراین شاید علت اینکه آدم در عین اینکه براى خلافت زمین آفریده شده بود مدتى در بهشت درنگ مى کند و دستورهایى به او داده مى شود جنبه تمرین و آموزش داشته باشد.(6)
راه نفوذ و رخنه شیطان
درباره رخنه و نفوذ شیطان و پدید آمدن مقدمه این لغزش شیطان باید گفت که شیطان براى رسیدن به این هدف، بهترین راه را این دید که از عشق و علاقه ذاتى انسان به تکامل و ترقى و «زندگى جاویدان» استفاده کند و هم عذر و بهانه اى براى مخالفت فرمان خدا براى آدم(علیه والسلام) و حوا بتراشد. لذا نخست به آدم(ع) و همسرش گفت: (خداوند شما را از این درخت نهى نکرده جز اینکه اگر از آن بخورید یا فرشته خواهید شد و یا عمر جاویدان پیدا مى کنید)؛ «وَ قالَ ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدِینَ».(7) به این ترتیب، فرمان خدا را در نظر آنان به گونه دیگرى جلوه داد و این طور مجسم کرد که نه تنها خوردن از «شجره ممنوعه» زیانى ندارد بلکه موجب عمر جاویدان و یا رسیدن به مقام و درجه فرشتگان خواهد شد.
شاهد این سخن عبارتی است که در آیه 120 سوره طه از قول ابلیس مى خوانیم: «یا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْکٍ لا یَبْلى»؛ (اى آدم آیا مى خواهى تو را به زندگى جاویدان و فرمان روایى کهنگى ناپذیر راهنمایى کنم)؟ در روایتى که در تفسیر نور الثقلین از امام صادق(علیه السلام) نقل شده چنین مى خوانیم که: (شیطان به آدم گفت اگر شما از این درخت ممنوع بخورید، هر دو فرشته خواهید شد و براى همیشه در بهشت مى مانید و گرنه شما را از بهشت بیرون مى کنند)؛ «فَجَاءَهُ إِبْلِیسُ فَقَالَ إِنَّکُمَا إِنْ أَکَلْتُمَا مِنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ الَّتِی نَهَاکُمَا اللَّهُ عَنْهَا صِرْتُمَا مَلَکَیْنِ وَ بَقِیتُمَا فِی الْجَنَّةِ أَبَداً وَ إِنْ لَمْ تَأْکُلَا مِنْهَا أَخْرَجَکُمَا اللَّهُ مِنَ الْجَنَّة».(8) آدم با شنیدن این سخن در فکر فرو رفت اما شیطان براى اینکه پنجه هاى وسوسه خود را بیشتر و محکمتر در جان آدم و حوا فرو برد (سوگندهاى شدیدى یاد کرد که من خیرخواه شما هستم)؛ «وَ قاسَمَهُما إِنِّی لَکُما لَمِنَ النَّاصِحِینَ».(9)
آدم که هنوز تجربه کافى در زندگى نداشت و گرفتار دام هاى شیطان و خدعه و دروغ و نیرنگ نشده بود و نمى توانست باور کند کسى این چنین قسم دروغى یاد کند و چنین دام هایى بر سر راه او بگذارد، سرانجام تسلیم فریب شیطان شد و با ریسمان پوسیده مکر و خدعه او براى به دست آوردن آب حیات و ملک جاویدان به چاه وسوسه هاى ابلیس فرو رفت و نه تنها آب حیات به دستش نیامد بلکه در گرداب نافرمانى خدا افتاد.(10)
آیه 121 سوره طه و نسبت دادن «عصیان» به آدم(ع)
آیه ای دیگر از قرآن که ظاهری متناقض با موضوع عصمت آدم(علیه السلام) دارد، آیه 121 سوره طه است که در بخشی از آن می خوانیم: «وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى »؛ (آدم پروردگارش را نافرمانى کرد و از پاداش او محروم شد). درباره این آیه می گوییم که اگرچه عصیان در عرف امروز معمولا به معنى گناه مى آید ولى در لغت به معنى خارج شدن از اطاعت و فرمان است اعم از اینکه این فرمان فرمانی وجوبى باشد یا مستحب.(11) بنابراین به کار رفتن کلمه عصیان لزوما به معناى ترک واجب یا ارتکاب حرام نیست بلکه مى تواند ترک یک امر مستحب یا ارتکاب مکروه باشد.(12)
در احادیث اسلامى نیز احیانا اطلاق معصیت بر مخالفت مستحبات شده است. در حدیثى از امام باقر(علیه السلام) مى خوانیم که درباره نمازهاى نافله روزانه فرمود: «وَ إِنَّمَا هَذَا کُلُّهُ تَطَوُّعٌ وَ لَیْسَ بِمَفْرُوضٍ… وَ لَکِنَّهَا مَعْصِیَةٌ لِأَنَّهُ یُسْتَحَبُّ إِذَا عَمِلَ الرَّجُلُ عَمَلًا مِنَ الْخَیْرِ أَنْ یَدُومَ عَلَیْهِ»(13)؛ (اینها همه مستحب است و واجب نیست… و هر کس آن را ترک کند معصیت کرده زیرا مستحب است انسان هنگامى که کار خیرى را انجام مى دهد کارش تداوم داشته باشد).(14) علاوه بر آن، توضیحاتی که درباره ترک اولی بودن عمل آدم(ع) و یا ارشادی بودن نهی خدا از نزدیک شدن به شجره پیش از این گفتیم در اینجا نیز قابل طرح است.
پی نوشت:
(1). سوره بقره، آیه 30: «وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً»؛ ([به خاطر بیاور] هنگامى را که پروردگارت به فرشتگان گفت: من در روى زمین، جانشینى [نماینده اى ] قرار خواهم داد)؛ همان، سوره آیه 31: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها»؛ (سپس علم اسماء [علم اسرار آفرینش و نام گذارى موجودات ] را همگى به آدم آموخت).
(2). تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ناصر، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1374 هـ ش، چاپ اول، ج 1، ص 188.
(3). تفسیر نورالثقلین ، العروسى الحویزى، عبد على بن جمعة، محقق / مصحح: رسولى محلاتى، هاشم ، نشر اسماعیلیان ، قم، 1415 هـ ق، چاپ چهارم ، ج 1، ص 62.
(4). تفسیر نمونه، همان، ص 186 و 187.
(5). تفسیر نمونه، همان، ج 6، ص 125.
(6). تفسیر نمونه، همان، ج 1، ص 184 و 185.
(7). سوره اعراف، آیه 20.
(8). تفسیر نورالثقلین، همان، ج 2، ص 13.
(9). سوره اعراف، آیه 21.
(10). تفسیر نمونه، همان، ج 6، ص 116 و 117.
(11). کتاب العین ، فراهیدى، خلیل بن أحمد، نشر هجرت ، قم، 1409 هـ ق، چاپ دوم ، ج 2، ص 198.
(12). تفسیر نمونه، همان، ج 13، ص 323.
(13). تفسیر نورالثقلین، همان، ج 3، ص 404.
(14). تفسیر نمونه، ج 13، ص324.
https://makarem.ir