خانه » همه » مذهبی » سلام چرا حضرت علی که برای امثال اشعث حکم میزد برای اینکه اونها رو در نظام اسلامی نگهداره برای طلحه و زبیر چنین کاری نکرد ؟ زبیر و طلحه که از اشعت بدتر نبودند

سلام چرا حضرت علی که برای امثال اشعث حکم میزد برای اینکه اونها رو در نظام اسلامی نگهداره برای طلحه و زبیر چنین کاری نکرد ؟ زبیر و طلحه که از اشعت بدتر نبودند

امام علی(ع) نیت و شخصیت طلحه و زبیر را می‌شناخت که منصب و پستی به آنها نداد یکی مثل زبیر باهمه تلاش و خدماتش در زمان پیامبر(ص) اما آلت دست فرزندش عبدالله بود و نمی‌توانست درست تصمیم بگیرد و شاید طلحه هم همچنین، چه بسا با بدست گرفتن قدرت در منطقه‌ای بخاطر منفعت‌طلبی و شخصیت ضعیفشان فتنه‌ای بزرگتر و عظیم‌تر از جنگ جمل و صفین بر حضرت تحمیل می‌کردند.
اشعث پیش از خلافت امیرمومنان و در زمان عثمان فرماندار آذربایجان شده بود. نه اینکه امیرمومنان وی را به حکومت آن‌جا منصوب کرده باشد و
دقیقا وی بخاطر اینکه خائن و منافق بود توسط حضرت عزل شد. درباره او باید گفت:در سال دهم هجرت همراه با گروهی از قبیله کنده که او ریاست آنها را بر عهده داشت، به خدمت پیامبر ـ صلی‌الله‌علیه‌و‌آله ـ آمده و اسلام آورد؛ بعدها در زمان خلافت ابوبکر مرتد شد. مسلمانان او را اسیر کردند؛ پس ابوبکر خواهر خود، ام‌فروه را به ازدواج او درآورد. پس از خلافت عمر، اشعث با سعد بن ابی‌وقاص به عراق رفت و در جنگ قادسیه، مدائن، جلولاء و نهاوند حضور داشت و خانه‌ای در کوفه در میان قبیله کنده بنا کرد و در آن سکونت نمود؛[۱] وی در زمان خلافت عثمان کارگزار او در آذربایجان بود و عثمان هر سال صد هزار درهم از خراج آذربایجان را به او می‌بخشید.[۲] اما اینکه چرا امیرالمؤمنین علی ـ علیه‌السلام ـ او را از حاکمیت آذربایجان عزل کرد، دو علت مهم و اساسی در کار او بود که علی ـ علیه‌السلام ـ آنها را در کارگزاران خود نمی‌پسندید:
1. زیاده‌روی در مصرف اموال مسلمین وقتی او از طرف عثمان والی آذربایجان گردید، در مصرف اموال مسلمین برای خود محدودیتی قائل نبود. [۳]روشن است که علی ـ علیه‌السلام ـ چنین کارهای افراطی را در کارگزاران خود نمی‌تواند تحمل کند و خود اشعث بن قیس نیز خصوصیات اخلاقی و رفتاری علی ـ علیه‌السلام ـ ـ را می‌دانست و به همین دلیل وقتی مردم بعد از قتل عثمان با علی ـ علیه‌السلام ـ بیعت کردند، وی رضایت و بیعت خود را از خلافت علی ـ علیه‌السلام ـ اعلام نکرد و حضرت چون از اعمال و افکار او اطلاع داشت، نامه‌ای توسط زیاد بن مرحب حمدانی برای اشعث فرستاد که در آن چنین آمده است:
«فلولاهَناتْ کُنَّ منک کنت المقدم فی هذا الامر قبل الناس و لعل آخر امرک یحمد اوله و بعضه بعضاً اِن اتقیت الله… و اعْلم انَّ عَمَلک لیس لک بطمعه و لکلّه فی عنقک امانة مسترعاً لمن فوقک لیس لک اَن تفتات فی رعیه و لا تخاطر الّا بوثیقة و فی یدک مال‌الله و انت من خزانه حتی تسلّمه الی؛ [۴] [۵] [۶] [۷]اما بعد، اگر سستی‌هایی در تو رخ نمی‌داد، پیش از دیگران در این امر اقدام می‌کردی و شاید آخر کارت، باعث جبران اول آن بگردد و بعضی از آن بعضی دیگر را جبران کند، اگر از خدا پروا داشته باشی… و بدان که حکومت، طعمه‌ای برای رزق و خوراک تو نیست؛ بلکه آن امانت و سپرده‌ای در گردن تو است، و تو نگهبانی نسبت به کسی که بالاتر از تو است. تو را نمی‌رسد که در کار رعیت به میل خود رفتار نمایی و متوجه کار بزرگی شوی، مگر به اعتماد امر و فرمانی که به تو رسیده باشد و در دست‌های توست مال و دارایی خداوند و تو خزانه‌دار اموال خدا هستی تا آنها را به من تسلیم نمایی.»
2. منافق بودن اشعث
علت دیگر عزل اشعث از سوی امیرمؤمنان علی علیه‌السلام، این بود که وی شخصی خائن و منافق بود.
ابن ابی‌الحدید در شرح نهج‌البلاغه می‌نویسد: اشعث در زمان خلافت علی ـ علیه‌السلام ـ جزو منافقین بود و نقش او در میان اصحاب امیرالمؤمنین مانند نقش عبدالله بن اُبی در میان اصحاب رسول خدا ـ صلی‌الله‌علیه‌و‌آله ـ بود، در زمان خلافت حضرت امیر علیه‌السلام، هر توطئه و اضطراب و خیانتی که به وجود می‌آمد، منشأ آن اشعث بود. [۸]پی نوشت:
1. ابو عمر یوسف بن عبدالبر، الاستیعاب، مصر، دارالنهضة، بی‌تا، ج ۱، ص ۱۳۳.
۲.ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، تحقیق:محمد ابوالفضل ابراهیم، قم، انتشارات اسماعیلیان، ج ۳، ص ۱۴۵.
۳.محمد ذهبی، سِیر اعلام النبلاء، بیروت، مؤسسة الرساله، الطبعة التاسعه، ۱۴۱۳ه‌، ج ۲، ص ۴۱.
۴.مجلسی، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، طبعة الثانیة، ۱۴۰۳ ه‌، ج ۳۲، ص ۳۶۱.
۵.محمودی، محمدباقر، نهج‌السعادة فی مستدرک نهج‌البلاغه، بیروت، دار التضامن، ج ۴، ص ۸۵.
۶.عبدالله بن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، قم، انتشارات رضی، ج ۱، ص ۹۱.
۷. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، تحقیق:محمد هارون، قم، انتشارات کتابخانه آیت‌الله مرعشی، ص ۲۰.
۸. ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، تحقیق:محمد ابوالفضل ابراهیم، قم، انتشارات اسماعیلیان، ج ۱، ص ۲۹۷.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد