۱۳۹۷/۰۶/۲۵
–
۴۸۴ بازدید
سمرةبن جندب کیست؟
حکومت ننگین بنیامیه، مملوِّ از شخصیتهایی است که در دشمنی و کینهورزی با اهل بیت (علیهالسّلام) بسیار کوشیدند و برای دستیابی به امیال و آرزوهای نفسانی و غیرمشروع خود، از هیچ کوششی دریغ ننمودند. در راس این خاندان، معاویه بن ابیسفیان بود که به جهت استحکام بخشیدن به پایههای قدرت خویش و نابود ساختن اساس اسلام، افرادی را استخدام میکرد. این اشخاص با ایجاد فضای رعب و وحشت و سرکوب در میان مردم به خصوص شیعیان، و نیز جعل احادیث فراوان در مدح بنیامیه و مذمت امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام)، جامعه اسلامی را به سمت انحراف سوق میدادند. یکی از این مهرههای دنیا پرست، «سمرة بن جندب» بود که در این راستا، خدمات شایانی به حکومت نامشروع اموی نمود.
شناخت اجمالی
وی «سمرة بن جندب بن هلال بن حریج بن مرة فزاری» [۱][۲]است. برای او چندین کنیه ذکر کردهاند؛ از جمله ابوسلیمان، ابوسعید، ابوعبدالرحمن و ابوعبدالله. [۳][۴]مادرش «الکلفاء» دختر «حارث» و از قبیلهی «بنیاسد» [۵][۶]بود و دخترش «امثابت» همسر «مختار بن ابیعبیده ثقفی» بود. [۷][۸]«سمرة» حلیف و همپیمان انصار بود. [۹][۱۰][۱۱]وقتی پدرش از دنیا رفت، مادرش وارد مدینه شد و با یکی از انصار به نام «مرّی بن شیبان» عموی «ابوسعید خدری» ازدواج نمود و سمرة در خانه او بزرگ شد. [۱۲][۱۳] نقل شده است که وی در زمان خلافت «عمر بن خطاب» به صورت آشکارا شراب میفروخت. وقتی به عمر گفته شد: سمره شراب فروخته است، عمر گفت: خداوند سمره را بکشد! رسول خدا گفت: «خداوند لعنت کرده است یهود را که شحوم را (پیهها را) بر آنان حرام کرده بود؛ ولی آن را میفروختند.» [۱۴]سمرة در دوران پیامبر
ابنجندب از صحابه پیامبر بوده و در جنگ احد شرکت داشت و نیز روایات فراوانی از او نقل کردهاند. علیرغم این که وی جنایات متعددی را مرتکب شده است؛ ولی از آن جهت که یک صحابی است، مورد وثوقاهل سنت بوده و تمام روایات وی را میپذیرند.
در بیان شرکت او در جنگ احد آمده است که چون پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به سوی «احد» میرفت و یاران خود را سان میدید، سمرة بن جندب را که سنّ کمیداشت، رد کرد و به «رافع بن خدیج» اجازه داد و سمرة به ناپدری خویش گفت: «پدر جان! پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به «رافع بن خدیج» اجازه داد و مرا رد کرد؛ ولی من در کشتی، رافع را به زمین میزنم.» مری بن شیبان نیز به پیامبر گفت: «پسر مرا رد کردی و رافع بن خدیج را اجازه دادی، اما پسر من او را زمین میزند.» پیامبر به آنان فرمود تا کشتی بگیرند و سمره، رافع را به زمین زد و به او نیز اجازه داد که در جنگ احد شرکت کند. [۱۵][۱۶][۱۷]سمرة و قاعدهی لاضرر
سمرة ماجرای معروفی داشت که قاعده مبارکه معروف «لا ضرر و لا ضرار فی الاسلام» در داستان وی وارد شده است.
داستان از این قرار بود که سمرة بن جندب مالک باغی بود که آن را به یکی از انصار فروخت و از آن یک درخت نخل را که در میان باغ بود استثنا کرد، و گفت: «این درخت برای من باقی بماند.» آن انصاری نیز موافقت کرد و بدون این که بداند بعدها چه اتفاقی خواهد افتاد، باغ را خرید.
از آنجا که سمرة دل بیماری داشت، برای تجسس در حریم خصوصی انصاری، بدون اجازه و به بهانهی نخلش، وارد باغ آن انصاری میشد که خودش و همسر و خانوادهاش در آن زندگی میکردند. مرد انصاری از او خواست که به هنگام وارد شدن به باغ اجازه بگیرد، و مثلاً یا الله بگوید یا در بزند و کاری از این قبیل بکند؛ اما سمرة نپذیرفت و گفت: این نخل مال من است و راه هم راه من است، و دلیلی برای اجازه گرفتن وجود ندارد. انصاری هر چه از او خواهش کرد، او زیر بار نرفت، تا اینکه مرد انصاری نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رفت و از دست سمرة شکایت کرد، و از ایشان برای این مشکل راه حلی خواست. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سمرة را طلبید و از او خواست که در هنگام ورود به باغ اجازه بگیرد؛ اما او این خواسته را رد کرد و گفت: نخل، مال من است و من اختیار آن را دارم، پس هر گونه که بخواهم وارد باغ میشوم.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمودند: این درخت را در برابر درختی در بهشت به من بفروش. او گفت: نمیفروشم. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: در برابر ده درخت، گفت: نه و همین طور پافشاری میکرد، به گونهای که نشان میداد غرضی از این کار دارد. در اینجا معروف است که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به انصاری چنین گفت: برو و نخل را از ریشه بکن و به صورت سمرة پرتاب کن، چرا که ضرر و زیان در اسلام راه ندارد؛ «لا ضرر و لا ضرار فی الاسلام» و به سمرة گفت: تو مرد مضری هستی که میخواهی به دیگران زیان برسانی، هدفت خرما گرفتن از نخل نیست. [۱۸][۱۹]و بدین ترتیب این قاعده از قواعد فقهی معروف شد، که به آن عمل میشود.
سمرة در دوران معاویه
اوج جنایات و کشتارهایی که سمرة انجام داده است، در دوران زمامداری معاویه است.
سمرة و ولایت بصره
وقتی که معاویه عمال خود را به سرتاسر سرزمینهای اسلامیگسیل داشت، «زیاد بن ابیه» را در سال ۴۵ هجری حاکم بصره نمود. در سال ۵۰ هجری که زیاد از سوی معاویه به عنوان والی کوفه برگزیده شد، وی سمرة را جانشین خود در بصره قرار داد. [۲۰]وی در مدت شش ماهی که در بصره بود جنایات فراوانی انجام داد.
جنایات سمرة
طبری در حوادث سال پنجاهم آورده است که «محمد بن سلیم» گفت: من از «انس بن سیرین» سوال کردم: آیا سَمرة بن جندب کسی را هم کشته است؟!
۱. گفت: «مگر میتوان تعداد کشته شدگان به دست سمرة را به حساب آورد؟! زیاد بن ابیه در وقتی که خودش والی بصره و کوفه بود از جانب معاویه به کوفه آمد، سمرة را جانشین خود در بصره کرد و او در مدّت شش ماه، هشت هزار نفر از مردم را کشت. زیاد به وی گفت: آیا نترسیدی از این که شاید در میانشان یک نفر بیگناه بوده باشد؟! سَمَرَه گفت: اگر هشت هزار دیگر نیز به مقدار آنها میکشتم هرگز باکی نداشتم! [۲۱][۲۲]۲. نیز نقل شده است که «ابو سوار عبدی» میگفت: در یک صبحگاه سَمَرَه از خویشاوندان من، چهل و هفت نفر را کشت که همه جامع قرآن بودهاند. [۲۳][۲۴]۳. یکی دیگر از جنایات سمرة این است که شخصی به نام «عَوْف» روایت نموده است که سَمَرة بن جُنْدب از مدینه به کوفه برمیگشت. چون به خانههای بنیاسد رسید، مردی از بعضی از کوچههایشان بیرون آمد که با اوَّل خیل و لشگر وی برخورد کرد. یکی از لشگریان به وی حمله برد و از روی سرکشی و بازی و بدون جهت حربهای به او زد. و سپس لشگر گذشت و سمره به آن مرد رسید در حالی که داشت در خون خود دست و پا میزد. پرسید: این چه واقعهای است؟!
گفتند: اوائل لشگر امیر بدو اصابت کرده است. او از روی تکبر گفت: «اذَاسَمِعْتُمْ بِنَا قَدْ رَکِبْنَا فَاتَّقُوا اسنَّتَنَا» «چون شنیدید که ما سوار شدیم از سنانها و نیزههای ما بترسید و کنار بایستید.» [۲۵][۲۶][۲۷]۴. عبدالملک بن حکیم، از حسن بصری نقل میکند که میگفت: مردی از اهل خراسان به بصره آمد. اموالی را که با خود داشت به بیتالمال سپرد و رسید پرداخت زکات خویش را گرفت و سپس وارد مسجد شد و دو رکعت نماز گزارد. در همان هنگام، سمرة که رئیس شرطههای زیاد بود. او را گرفت و متهم ساخت که از خوارج است و او را پیش آورد و گردنش را زد و چون به چیزهایی که همراه او بود نگریستند، آن رسید پرداخت زکات را که به خط سرپرست بیتالمال بود، دیدند. «ابوبکره»وی برادر مادری زیاد است. مادر هر دو سمیه، کنیز حارث بن کلده است. [۲۸]گفت: ای سمرة! مگر نشنیدهای که خداوند متعال میفرماید: «همانا آن کس که زکات میپردازد ونام پروردگارش را یاد میکند و نماز میگزارد رستگار است»؟[۲۹]گفت: برادرت مرا به این کار فرمان داد. [۳۰][۳۱]اعمش از ابوصالح نقل میکند که میگفته است به ما گفته شد، مردی از اصحاب رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمده است. نزد او رفتیم و دیدیم سمرة بن جندب است. کنار یکی از پاهایش شراب و کنار پای دیگرش یخ بود. گفتیم: این چیست؟ گفتند: گرفتار نقرس است. در همین حال گروهی پیش او آمدند و گفتند: ای سمرة فردا پاسخ خدای خود را چگونه میدهی؟ مردی را پیش تو میآورند و میگویند از خوارج است، فرمان به قتل او میدهی، سپس یکی دیگر را میآورند و میگویند آنکه کشتی از خوارج نبوده است، بلکه جوانی بوده است که در پی کار خود بوده و اشتباه شده است و آن خارجی همین یکی است که حالا آوردهایم و به کشتن دومیاشاره میکنی. سمرة گفت: چه عیبی در این کار است. اگر از اهل بهشت بوده به بهشت میرود و اگر دوزخی بوده به دوزخ میرود. [۳۲]سمرة و جعل حدیث
سمرة بن جندب کسی است که معاویه صد هزار درهم به او داد و گفت آیه ی «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ» [۳۳]؛ که همه میگفتند در شان امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) نازل شده است را، با جعل یک حدیث از سوی پیامبر، آن را به عبد الرحمن بن ملجم مرادی منسوب کن. تا این که با افزایش مبلغ به ۴۰۰ هزار درهم، قبول کرد و این جعل را انجام داد. [۳۴][۳۵]نیز در همان وقت آیه «وَمِنَ النَّاسِ مَن یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَیُشْهِدُ اللّهَ عَلَی مَا فِی قَلْبِهِ وَهُوَ اَلَدُّ الْخِصَامِ»
(و از مردم کسانی هستند که گفتار آنان در زندگی دنیا مایه اعجاب تو میشود، و خدا را بر آنچه در دل دارند گواه میگیرند حال این که سرسختترین دشمنانند)
را در حق امام علی (علیهالسّلام) روایت کند. [۳۶] عزل از ولایت بصره
پس از این که «زیاد بن ابیه» در سال ۵۳ هجری از دنیا رفت، معاویه به جای او، سمرة را بر حکومت بصره گماشت. سمرة تا شش ماه و برخی گفتهاند تا هجده ماه در بصره بود و در سال ۵۴ از این منصب عزل شد. [۳۷][۳۸][۳۹]بعد از این که معاویه او را عزل نمود، بسیار ناراحت و عصبانی شد و گفت: لعنت خدا بر معاویه. اگر من خداوند را بهاندازه معاویه میشناختم و اطاعت میکردم هرگز دچار عذاب خداوند نمیشدم. [۴۰][۴۱]سرانجام سمرة
سمرة پس از عزل از امارت بصره در سال ۵۴ هجری، به کوفه رفت و در محله ی «بنی اسد» برای خود خانهای ساخت و همان جا درگذشت. [۴۲][۴۳]وی در اواخر عمر خود، گرفتار لرز و سرمای سختی شد. برایش آتش افروختند. پیش رو و پشت سرش و بر سمت راست و چپ او منقل آتش نهادند ولی سودی نبخشید و میگفت با سرمای درونم چه کنم و بر همان حال مرد. [۴۴][۴۵][۴۶]نقل شده است که روزی پیامبر به سه تن از صحابه «ابوهریره»، «ابو محذوره» و «سمرة بن جندب» فرمود: «آن کس از شما که دیر تر از دو تن دیگر از دنیا برود، در آتش است.» و سمرة آخرین آنها بود. و این نشان گر راستی کلام رسول خدا درباره ی وی بود. [۴۷][۴۸][۴۹]تاریخ مرگ سمره را با اختلاف، سالهای ۵۸ و ۵۹ و ۶۰ هجری نوشتهاند. [۵۰][۵۱][۵۲]در برخی از منابع آمده است که سمرة در دیگ آب جوش افتاد و سوخت و سخن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که به ابوهریره فرموده بود: «آخرین کس از شما سه تن که بمیرد در آتش است»، صحیح بود. [۵۳]به نقل از پایگاه ویکی فقه
پینوشت:
۱. ابن عبدالبر، ابو عمر یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج۲، ص۶۵۳، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق، چاپ اول.
۲. ابن اثیر، عزالدین ابو الحسن علی بن محمد، الکامل، ج۲، ص۳۰۲، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹.
۳. ابن عبدالبر، ابو عمر یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج۲، ص۶۵۳، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق، چاپ اول.
۴. ابن اثیر، عزالدین ابو الحسن علی بن محمد، الکامل، ج۲، ص۳۰۲، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹.
۵. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۱، ص۲۱۶، تحقیق مارسدن جونس، بیروت، مؤسسة الاعلمی، ۱۴۰۹، چاپ سوم.
۶. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، چاپ اول، ج۱، ص۳۱۶ و ج۱۳، ص۱۸۵، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق.
۷. دینوری، ابو حنیفه احمد بن داود، اخبار الطوال، ص۳۰۹، تحقیق عبد المنعم عامر مراجعه جمال الدین شیال، قم، منشورات الرضی، ۱۳۶۸ش.
۸. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۶، ص۶۶، تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ۱۳۸۷، چاپ دوم.
۹. هاشمیبصری، محمد بن سعد بن منیع، الطبقات الکبری، ج۷، ص۳۵، تحقیق محمد عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۱۰، چاپ اول.
۱۰. ابن عبدالبر، ابو عمر یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج۲، ص۶۵۵، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق، چاپ اول.
۱۱. عسقلانی، ابن حجر، احمد بن علی، الاصابه، ج۳، ص۱۵۰، تحقیق عادل احمد عبد الموجود و علی محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۵، چاپ اول.
۱۲. عسقلانی، ابن حجر، احمد بن علی، الاصابه، ج۳، ص۱۵۰، تحقیق عادل احمد عبد الموجود و علی محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۵، چاپ اول.
۱۳. ابن اثیر، عزالدین ابو الحسن علی بن محمد، الکامل، ج۲، ص۳۰۲، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹.
۱۴. احمد بن حنبل، مسند ابن حنبل، ج۱، ص۲۳۶.
۱۵. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۵۰۵و۵۰۶، تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ۱۳۸۷، چاپ دوم.
۱۶. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۱۳، ص۱۸۵، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق، چاپ اول.
۱۷. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۱، ص۲۱۶، تحقیق مارسدن جونس، بیروت، مؤسسة الاعلمی، ۱۴۰۹.
۱۸. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۵، ص۲۹۴، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵ش، چاپ چهارم.
۱۹.حر عاملی، محمد بن حسن، وسایل الشیعه، ج۲۵، ص۴۲۸، آل البیت لاحیاء التراث، قم، ۱۴۰۹ق، چاپ اول.
۲۰. ابن اثیر، عزالدین ابو الحسن علی بن محمد، الکامل، ج۳، ص۴۶۱، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹.
۲۱. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۲۳۶و۲۳۷، تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ۱۳۸۷، چاپ دوم.
۲۲. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۱۱، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق، چاپ اول .
۲۳. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۲۳۷، تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ۱۳۸۷، چاپ دوم.
۲۴. ابن اثیر، عزالدین ابو الحسن علی بن محمد، الکامل، ج۳، ص۴۶۳، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹.
۲۵. ابن اثیر، عزالدین ابو الحسن علی بن محمد، الکامل، ج۳، ص۴۶۳، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹.
۲۶. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۱۲، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق، چاپ اول.
۲۷. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۲۳۷، تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ۱۳۸۷، چاپ دوم.
۲۸. ابن اثیر، عز الدین ابو الحسن علی بن محمد الجزری، اسدالغابه، ج۵، ص۴۷۸، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق.
۲۹. اعلی/سوره۸۷، آیه۱۴-۱۵.
۳۰. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۱۰، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق، چاپ اول.
۳۱. ابن اثیر، ابن اثیر، عزالدین ابو الحسن علی بن محمد، الکامل، ج۳، ص۴۹۵، بیروت، دار الفکر.
۳۲. ابن ابی الحدید معتزلی، عبدالحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۷۷، کتابخانه آیتالله مرعشی، قم، ۱۴۰۴ق.
۳۳. بقره/سوره۲، آیه۲۰۷.
۳۴. قفی کوفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، ج۲، ص۸۴۰و۸۴۱، تحقیق جلال الدین حسینی ارموی، تهران، انجمن آثار ملی، ۱۳۵۳ش.
۳۵. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۳۳، ص۲۱۵، بیروت، مؤسسه الوفاء، لبنان، ۱۴۰۴ق.
۳۶. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۳۳، ص۲۱۵، بیروت، مؤسسه الوفاء، لبنان، ۱۴۰۴ق.
۳۷. ابن کثیر دمشقی، ابوالفداء اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۲۸۴، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۷ق.
۳۸. ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۲۹۱، تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ۱۳۸۷، چاپ دوم.
۳۹. ابن اثیر، عزالدین ابو الحسن علی بن محمد، الکامل، ج۳، ص۴۹۵، بیروت، دار الفکر.
۴۰. ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۲۹۱، تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ۱۳۸۷، چاپ دوم.
۴۱. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۴۰، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق، چاپ اول.
۴۲. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۱۳، ص۱۸۶، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق، چاپ اول.
۴۳. هاشمیبصری، محمد بن سعد بن منیع، الطبقات الکبری، ج۷، ص۳۵، تحقیق محمد عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۱۰، چاپ اول.
۴۴. ابن عبدالبر، ابو عمر یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج۲، ص۶۵۴، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق، چاپ اول.
۴۵. ابن اثیر، عز الدین ابو الحسن علی بن محمد الجزری، اسدالغابه، ج۲، ص۳۰۳، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق.
۴۶. عسقلانی، ابن حجر، احمد بن علی، الاصابه، ج۳، ص۱۵۰، تحقیق عادل احمد عبد الموجود و علی محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۵، چاپ اول.
۴۷. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۱۳، ص۱۸۵، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق، چاپ اول.
۴۸. عسقلانی، ابن حجر، احمد بن علی، الاصابه، ج۳، ص۱۵۰، تحقیق عادل احمد عبد الموجود و علی محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۵، چاپ اول.
۴۹. ابن عبدالبر، ابو عمر یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج۲، ص۶۵۴، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق، چاپ اول.
۵۰. عسقلانی، ابن حجر، احمد بن علی، الاصابه، ج۳، ص۱۵۰، تحقیق عادل احمد عبد الموجود و علی محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۵، چاپ اول.
۵۱. ابن اثیر، عزالدین ابو الحسن علی بن محمد، الکامل، ج۳، ص۵۲۰، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹.
۵۲. ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ج۴، ص۲۳۴، تحقیق عمرعبد السلام تدمری، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۱۳ق، چاپ دوم.
۵۳. ابن عبدالبر، ابو عمر یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج۲، ص۶۵۴، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق، چاپ اول
منبع اصلی
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «سمرة بن جندب فزاری» تاریخ بازیابی ۹۵/۰۳/۳۰
شناخت اجمالی
وی «سمرة بن جندب بن هلال بن حریج بن مرة فزاری» [۱][۲]است. برای او چندین کنیه ذکر کردهاند؛ از جمله ابوسلیمان، ابوسعید، ابوعبدالرحمن و ابوعبدالله. [۳][۴]مادرش «الکلفاء» دختر «حارث» و از قبیلهی «بنیاسد» [۵][۶]بود و دخترش «امثابت» همسر «مختار بن ابیعبیده ثقفی» بود. [۷][۸]«سمرة» حلیف و همپیمان انصار بود. [۹][۱۰][۱۱]وقتی پدرش از دنیا رفت، مادرش وارد مدینه شد و با یکی از انصار به نام «مرّی بن شیبان» عموی «ابوسعید خدری» ازدواج نمود و سمرة در خانه او بزرگ شد. [۱۲][۱۳] نقل شده است که وی در زمان خلافت «عمر بن خطاب» به صورت آشکارا شراب میفروخت. وقتی به عمر گفته شد: سمره شراب فروخته است، عمر گفت: خداوند سمره را بکشد! رسول خدا گفت: «خداوند لعنت کرده است یهود را که شحوم را (پیهها را) بر آنان حرام کرده بود؛ ولی آن را میفروختند.» [۱۴]سمرة در دوران پیامبر
ابنجندب از صحابه پیامبر بوده و در جنگ احد شرکت داشت و نیز روایات فراوانی از او نقل کردهاند. علیرغم این که وی جنایات متعددی را مرتکب شده است؛ ولی از آن جهت که یک صحابی است، مورد وثوقاهل سنت بوده و تمام روایات وی را میپذیرند.
در بیان شرکت او در جنگ احد آمده است که چون پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به سوی «احد» میرفت و یاران خود را سان میدید، سمرة بن جندب را که سنّ کمیداشت، رد کرد و به «رافع بن خدیج» اجازه داد و سمرة به ناپدری خویش گفت: «پدر جان! پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به «رافع بن خدیج» اجازه داد و مرا رد کرد؛ ولی من در کشتی، رافع را به زمین میزنم.» مری بن شیبان نیز به پیامبر گفت: «پسر مرا رد کردی و رافع بن خدیج را اجازه دادی، اما پسر من او را زمین میزند.» پیامبر به آنان فرمود تا کشتی بگیرند و سمره، رافع را به زمین زد و به او نیز اجازه داد که در جنگ احد شرکت کند. [۱۵][۱۶][۱۷]سمرة و قاعدهی لاضرر
سمرة ماجرای معروفی داشت که قاعده مبارکه معروف «لا ضرر و لا ضرار فی الاسلام» در داستان وی وارد شده است.
داستان از این قرار بود که سمرة بن جندب مالک باغی بود که آن را به یکی از انصار فروخت و از آن یک درخت نخل را که در میان باغ بود استثنا کرد، و گفت: «این درخت برای من باقی بماند.» آن انصاری نیز موافقت کرد و بدون این که بداند بعدها چه اتفاقی خواهد افتاد، باغ را خرید.
از آنجا که سمرة دل بیماری داشت، برای تجسس در حریم خصوصی انصاری، بدون اجازه و به بهانهی نخلش، وارد باغ آن انصاری میشد که خودش و همسر و خانوادهاش در آن زندگی میکردند. مرد انصاری از او خواست که به هنگام وارد شدن به باغ اجازه بگیرد، و مثلاً یا الله بگوید یا در بزند و کاری از این قبیل بکند؛ اما سمرة نپذیرفت و گفت: این نخل مال من است و راه هم راه من است، و دلیلی برای اجازه گرفتن وجود ندارد. انصاری هر چه از او خواهش کرد، او زیر بار نرفت، تا اینکه مرد انصاری نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رفت و از دست سمرة شکایت کرد، و از ایشان برای این مشکل راه حلی خواست. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سمرة را طلبید و از او خواست که در هنگام ورود به باغ اجازه بگیرد؛ اما او این خواسته را رد کرد و گفت: نخل، مال من است و من اختیار آن را دارم، پس هر گونه که بخواهم وارد باغ میشوم.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمودند: این درخت را در برابر درختی در بهشت به من بفروش. او گفت: نمیفروشم. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: در برابر ده درخت، گفت: نه و همین طور پافشاری میکرد، به گونهای که نشان میداد غرضی از این کار دارد. در اینجا معروف است که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به انصاری چنین گفت: برو و نخل را از ریشه بکن و به صورت سمرة پرتاب کن، چرا که ضرر و زیان در اسلام راه ندارد؛ «لا ضرر و لا ضرار فی الاسلام» و به سمرة گفت: تو مرد مضری هستی که میخواهی به دیگران زیان برسانی، هدفت خرما گرفتن از نخل نیست. [۱۸][۱۹]و بدین ترتیب این قاعده از قواعد فقهی معروف شد، که به آن عمل میشود.
سمرة در دوران معاویه
اوج جنایات و کشتارهایی که سمرة انجام داده است، در دوران زمامداری معاویه است.
سمرة و ولایت بصره
وقتی که معاویه عمال خود را به سرتاسر سرزمینهای اسلامیگسیل داشت، «زیاد بن ابیه» را در سال ۴۵ هجری حاکم بصره نمود. در سال ۵۰ هجری که زیاد از سوی معاویه به عنوان والی کوفه برگزیده شد، وی سمرة را جانشین خود در بصره قرار داد. [۲۰]وی در مدت شش ماهی که در بصره بود جنایات فراوانی انجام داد.
جنایات سمرة
طبری در حوادث سال پنجاهم آورده است که «محمد بن سلیم» گفت: من از «انس بن سیرین» سوال کردم: آیا سَمرة بن جندب کسی را هم کشته است؟!
۱. گفت: «مگر میتوان تعداد کشته شدگان به دست سمرة را به حساب آورد؟! زیاد بن ابیه در وقتی که خودش والی بصره و کوفه بود از جانب معاویه به کوفه آمد، سمرة را جانشین خود در بصره کرد و او در مدّت شش ماه، هشت هزار نفر از مردم را کشت. زیاد به وی گفت: آیا نترسیدی از این که شاید در میانشان یک نفر بیگناه بوده باشد؟! سَمَرَه گفت: اگر هشت هزار دیگر نیز به مقدار آنها میکشتم هرگز باکی نداشتم! [۲۱][۲۲]۲. نیز نقل شده است که «ابو سوار عبدی» میگفت: در یک صبحگاه سَمَرَه از خویشاوندان من، چهل و هفت نفر را کشت که همه جامع قرآن بودهاند. [۲۳][۲۴]۳. یکی دیگر از جنایات سمرة این است که شخصی به نام «عَوْف» روایت نموده است که سَمَرة بن جُنْدب از مدینه به کوفه برمیگشت. چون به خانههای بنیاسد رسید، مردی از بعضی از کوچههایشان بیرون آمد که با اوَّل خیل و لشگر وی برخورد کرد. یکی از لشگریان به وی حمله برد و از روی سرکشی و بازی و بدون جهت حربهای به او زد. و سپس لشگر گذشت و سمره به آن مرد رسید در حالی که داشت در خون خود دست و پا میزد. پرسید: این چه واقعهای است؟!
گفتند: اوائل لشگر امیر بدو اصابت کرده است. او از روی تکبر گفت: «اذَاسَمِعْتُمْ بِنَا قَدْ رَکِبْنَا فَاتَّقُوا اسنَّتَنَا» «چون شنیدید که ما سوار شدیم از سنانها و نیزههای ما بترسید و کنار بایستید.» [۲۵][۲۶][۲۷]۴. عبدالملک بن حکیم، از حسن بصری نقل میکند که میگفت: مردی از اهل خراسان به بصره آمد. اموالی را که با خود داشت به بیتالمال سپرد و رسید پرداخت زکات خویش را گرفت و سپس وارد مسجد شد و دو رکعت نماز گزارد. در همان هنگام، سمرة که رئیس شرطههای زیاد بود. او را گرفت و متهم ساخت که از خوارج است و او را پیش آورد و گردنش را زد و چون به چیزهایی که همراه او بود نگریستند، آن رسید پرداخت زکات را که به خط سرپرست بیتالمال بود، دیدند. «ابوبکره»وی برادر مادری زیاد است. مادر هر دو سمیه، کنیز حارث بن کلده است. [۲۸]گفت: ای سمرة! مگر نشنیدهای که خداوند متعال میفرماید: «همانا آن کس که زکات میپردازد ونام پروردگارش را یاد میکند و نماز میگزارد رستگار است»؟[۲۹]گفت: برادرت مرا به این کار فرمان داد. [۳۰][۳۱]اعمش از ابوصالح نقل میکند که میگفته است به ما گفته شد، مردی از اصحاب رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمده است. نزد او رفتیم و دیدیم سمرة بن جندب است. کنار یکی از پاهایش شراب و کنار پای دیگرش یخ بود. گفتیم: این چیست؟ گفتند: گرفتار نقرس است. در همین حال گروهی پیش او آمدند و گفتند: ای سمرة فردا پاسخ خدای خود را چگونه میدهی؟ مردی را پیش تو میآورند و میگویند از خوارج است، فرمان به قتل او میدهی، سپس یکی دیگر را میآورند و میگویند آنکه کشتی از خوارج نبوده است، بلکه جوانی بوده است که در پی کار خود بوده و اشتباه شده است و آن خارجی همین یکی است که حالا آوردهایم و به کشتن دومیاشاره میکنی. سمرة گفت: چه عیبی در این کار است. اگر از اهل بهشت بوده به بهشت میرود و اگر دوزخی بوده به دوزخ میرود. [۳۲]سمرة و جعل حدیث
سمرة بن جندب کسی است که معاویه صد هزار درهم به او داد و گفت آیه ی «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ» [۳۳]؛ که همه میگفتند در شان امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) نازل شده است را، با جعل یک حدیث از سوی پیامبر، آن را به عبد الرحمن بن ملجم مرادی منسوب کن. تا این که با افزایش مبلغ به ۴۰۰ هزار درهم، قبول کرد و این جعل را انجام داد. [۳۴][۳۵]نیز در همان وقت آیه «وَمِنَ النَّاسِ مَن یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَیُشْهِدُ اللّهَ عَلَی مَا فِی قَلْبِهِ وَهُوَ اَلَدُّ الْخِصَامِ»
(و از مردم کسانی هستند که گفتار آنان در زندگی دنیا مایه اعجاب تو میشود، و خدا را بر آنچه در دل دارند گواه میگیرند حال این که سرسختترین دشمنانند)
را در حق امام علی (علیهالسّلام) روایت کند. [۳۶] عزل از ولایت بصره
پس از این که «زیاد بن ابیه» در سال ۵۳ هجری از دنیا رفت، معاویه به جای او، سمرة را بر حکومت بصره گماشت. سمرة تا شش ماه و برخی گفتهاند تا هجده ماه در بصره بود و در سال ۵۴ از این منصب عزل شد. [۳۷][۳۸][۳۹]بعد از این که معاویه او را عزل نمود، بسیار ناراحت و عصبانی شد و گفت: لعنت خدا بر معاویه. اگر من خداوند را بهاندازه معاویه میشناختم و اطاعت میکردم هرگز دچار عذاب خداوند نمیشدم. [۴۰][۴۱]سرانجام سمرة
سمرة پس از عزل از امارت بصره در سال ۵۴ هجری، به کوفه رفت و در محله ی «بنی اسد» برای خود خانهای ساخت و همان جا درگذشت. [۴۲][۴۳]وی در اواخر عمر خود، گرفتار لرز و سرمای سختی شد. برایش آتش افروختند. پیش رو و پشت سرش و بر سمت راست و چپ او منقل آتش نهادند ولی سودی نبخشید و میگفت با سرمای درونم چه کنم و بر همان حال مرد. [۴۴][۴۵][۴۶]نقل شده است که روزی پیامبر به سه تن از صحابه «ابوهریره»، «ابو محذوره» و «سمرة بن جندب» فرمود: «آن کس از شما که دیر تر از دو تن دیگر از دنیا برود، در آتش است.» و سمرة آخرین آنها بود. و این نشان گر راستی کلام رسول خدا درباره ی وی بود. [۴۷][۴۸][۴۹]تاریخ مرگ سمره را با اختلاف، سالهای ۵۸ و ۵۹ و ۶۰ هجری نوشتهاند. [۵۰][۵۱][۵۲]در برخی از منابع آمده است که سمرة در دیگ آب جوش افتاد و سوخت و سخن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که به ابوهریره فرموده بود: «آخرین کس از شما سه تن که بمیرد در آتش است»، صحیح بود. [۵۳]به نقل از پایگاه ویکی فقه
پینوشت:
۱. ابن عبدالبر، ابو عمر یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج۲، ص۶۵۳، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق، چاپ اول.
۲. ابن اثیر، عزالدین ابو الحسن علی بن محمد، الکامل، ج۲، ص۳۰۲، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹.
۳. ابن عبدالبر، ابو عمر یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج۲، ص۶۵۳، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق، چاپ اول.
۴. ابن اثیر، عزالدین ابو الحسن علی بن محمد، الکامل، ج۲، ص۳۰۲، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹.
۵. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۱، ص۲۱۶، تحقیق مارسدن جونس، بیروت، مؤسسة الاعلمی، ۱۴۰۹، چاپ سوم.
۶. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، چاپ اول، ج۱، ص۳۱۶ و ج۱۳، ص۱۸۵، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق.
۷. دینوری، ابو حنیفه احمد بن داود، اخبار الطوال، ص۳۰۹، تحقیق عبد المنعم عامر مراجعه جمال الدین شیال، قم، منشورات الرضی، ۱۳۶۸ش.
۸. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۶، ص۶۶، تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ۱۳۸۷، چاپ دوم.
۹. هاشمیبصری، محمد بن سعد بن منیع، الطبقات الکبری، ج۷، ص۳۵، تحقیق محمد عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۱۰، چاپ اول.
۱۰. ابن عبدالبر، ابو عمر یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج۲، ص۶۵۵، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق، چاپ اول.
۱۱. عسقلانی، ابن حجر، احمد بن علی، الاصابه، ج۳، ص۱۵۰، تحقیق عادل احمد عبد الموجود و علی محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۵، چاپ اول.
۱۲. عسقلانی، ابن حجر، احمد بن علی، الاصابه، ج۳، ص۱۵۰، تحقیق عادل احمد عبد الموجود و علی محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۵، چاپ اول.
۱۳. ابن اثیر، عزالدین ابو الحسن علی بن محمد، الکامل، ج۲، ص۳۰۲، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹.
۱۴. احمد بن حنبل، مسند ابن حنبل، ج۱، ص۲۳۶.
۱۵. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۵۰۵و۵۰۶، تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ۱۳۸۷، چاپ دوم.
۱۶. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۱۳، ص۱۸۵، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق، چاپ اول.
۱۷. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۱، ص۲۱۶، تحقیق مارسدن جونس، بیروت، مؤسسة الاعلمی، ۱۴۰۹.
۱۸. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۵، ص۲۹۴، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵ش، چاپ چهارم.
۱۹.حر عاملی، محمد بن حسن، وسایل الشیعه، ج۲۵، ص۴۲۸، آل البیت لاحیاء التراث، قم، ۱۴۰۹ق، چاپ اول.
۲۰. ابن اثیر، عزالدین ابو الحسن علی بن محمد، الکامل، ج۳، ص۴۶۱، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹.
۲۱. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۲۳۶و۲۳۷، تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ۱۳۸۷، چاپ دوم.
۲۲. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۱۱، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق، چاپ اول .
۲۳. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۲۳۷، تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ۱۳۸۷، چاپ دوم.
۲۴. ابن اثیر، عزالدین ابو الحسن علی بن محمد، الکامل، ج۳، ص۴۶۳، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹.
۲۵. ابن اثیر، عزالدین ابو الحسن علی بن محمد، الکامل، ج۳، ص۴۶۳، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹.
۲۶. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۱۲، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق، چاپ اول.
۲۷. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۲۳۷، تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ۱۳۸۷، چاپ دوم.
۲۸. ابن اثیر، عز الدین ابو الحسن علی بن محمد الجزری، اسدالغابه، ج۵، ص۴۷۸، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق.
۲۹. اعلی/سوره۸۷، آیه۱۴-۱۵.
۳۰. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۱۰، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق، چاپ اول.
۳۱. ابن اثیر، ابن اثیر، عزالدین ابو الحسن علی بن محمد، الکامل، ج۳، ص۴۹۵، بیروت، دار الفکر.
۳۲. ابن ابی الحدید معتزلی، عبدالحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۷۷، کتابخانه آیتالله مرعشی، قم، ۱۴۰۴ق.
۳۳. بقره/سوره۲، آیه۲۰۷.
۳۴. قفی کوفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، ج۲، ص۸۴۰و۸۴۱، تحقیق جلال الدین حسینی ارموی، تهران، انجمن آثار ملی، ۱۳۵۳ش.
۳۵. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۳۳، ص۲۱۵، بیروت، مؤسسه الوفاء، لبنان، ۱۴۰۴ق.
۳۶. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۳۳، ص۲۱۵، بیروت، مؤسسه الوفاء، لبنان، ۱۴۰۴ق.
۳۷. ابن کثیر دمشقی، ابوالفداء اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۲۸۴، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۷ق.
۳۸. ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۲۹۱، تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ۱۳۸۷، چاپ دوم.
۳۹. ابن اثیر، عزالدین ابو الحسن علی بن محمد، الکامل، ج۳، ص۴۹۵، بیروت، دار الفکر.
۴۰. ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۲۹۱، تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ۱۳۸۷، چاپ دوم.
۴۱. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۴۰، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق، چاپ اول.
۴۲. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۱۳، ص۱۸۶، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق، چاپ اول.
۴۳. هاشمیبصری، محمد بن سعد بن منیع، الطبقات الکبری، ج۷، ص۳۵، تحقیق محمد عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۱۰، چاپ اول.
۴۴. ابن عبدالبر، ابو عمر یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج۲، ص۶۵۴، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق، چاپ اول.
۴۵. ابن اثیر، عز الدین ابو الحسن علی بن محمد الجزری، اسدالغابه، ج۲، ص۳۰۳، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق.
۴۶. عسقلانی، ابن حجر، احمد بن علی، الاصابه، ج۳، ص۱۵۰، تحقیق عادل احمد عبد الموجود و علی محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۵، چاپ اول.
۴۷. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۱۳، ص۱۸۵، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق، چاپ اول.
۴۸. عسقلانی، ابن حجر، احمد بن علی، الاصابه، ج۳، ص۱۵۰، تحقیق عادل احمد عبد الموجود و علی محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۵، چاپ اول.
۴۹. ابن عبدالبر، ابو عمر یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج۲، ص۶۵۴، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق، چاپ اول.
۵۰. عسقلانی، ابن حجر، احمد بن علی، الاصابه، ج۳، ص۱۵۰، تحقیق عادل احمد عبد الموجود و علی محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۵، چاپ اول.
۵۱. ابن اثیر، عزالدین ابو الحسن علی بن محمد، الکامل، ج۳، ص۵۲۰، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹.
۵۲. ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ج۴، ص۲۳۴، تحقیق عمرعبد السلام تدمری، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۱۳ق، چاپ دوم.
۵۳. ابن عبدالبر، ابو عمر یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج۲، ص۶۵۴، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق، چاپ اول
منبع اصلی
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «سمرة بن جندب فزاری» تاریخ بازیابی ۹۵/۰۳/۳۰