سیاست خارجی ایران-قبل و بعد از انقلاب
۱۳۹۴/۱۱/۱۹
–
۳۱۹۴ بازدید
سیاست خارجی ایرانقبل و بعد از انقلاب
پرسش: سلام. چرا سیاست خارجی ایران بعد از انقلاب، ضعیفتر از قبل
از انقلاب است؟
دانشجوی
محترم ضمن تشکر از تماس مجدد شما با این مرکز،به منظور مقایسه میان سیاست خارجی
ایران در دو مقطع پیش و پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران،ابتدا بخش هایی از دیدگاه
یکی از صاحب نظران عرصه سیاست خارجی در باره سیاست خارجی دوران پهلوی را که در قالب
مقاله ای علمی ارائه شده است خدمت شما تقدیم می کنیم: «فعالیت های سیاست خارجی
ایران در اوایل قرن نوزدهم شروع شد، قبل از آن ایران اصلاً سیاست خارجی مشخصی نداشت
و کشورهای خارجی هم در ایران سفارتخانه نداشتند فقط هیأت هایی بودند که می آمدند و
می رفتند. در دوران فتحعلی شاه، رفت و آمدهای دیپلماتیک زیاد شد؛ لذا نخستین
اقدامات جهت ایجاد و راه اندازی سفارتخانه های خارجی شروع شد. اولین کشوری که اقدام
به تأسیس سفارت در ایران کرد فرانسه بود. بعد از آن انگلیس و سپس روسیه و بعد از آن
عثمانی سفارت خود را در ایران دایر کردند؛ البته شروع به کار این اقدامات ابتدا در
تهران و سپس به تبریز منتقل شد، چون عباس میرزا در آن جا بود. چون ما تجربه ای در
این کار نداشتیم، باعث شد تا به سوی کشورهای خارجی گرایش پیدا کنیم؛ لذا در اول کار
متکی به فرانسوی ها شدیم. البته فرانسوی ها بیشتر منافع
خودشان را مدّ نظر داشتند تا منافع ملی ما را، به طوری که قول مساعد داده بودند که
گرجستان را به ایران باز گردانند، امّا آنها نه تنها این کار را نکردند بلکه با روس
ها قرارداد «تیلسیت» را امضا کردند و اسمی از ایران نمی برند؛ سپس انگلیسی ها می
گویند ما این کار را برای شما انجام می دهیم که با مخالفت سفارت فرانسه در تهران رو
به رو می شود؛ بنابراین در سیاست خارجی ما یک حالت سرگشتگی حاکم بود؛ نتیجه مستقیم
آن شکست فاحش ایران از روسیه و به دنبال آن دو قرارداد گلستان و ترکمن چای و
کاپیتولاسیون بود که به ایران تحمیل شد. اولین اقدام در زمینه سیاست خارجی امیرکبیر
در نیمه قرن نوزدهم اولین کسی بود که سیاست خارجی ایران را تبیین کرد و آن عبارت
بود از«سیاست موازنه منفی». البته این در کنار سایر فعالیت های او در زمینه های
دیگر چون اصلاحات در امور نظامی و اداری بود. در حدود سه سالی که وی عهده دار سیاست
خارجی بود، این سیاست را به خوبی دنبال کرد. سیاست موازنه
منفی، بعدها هم ادامه پیدا کرد، هر چند در بعضی اوقات موازنه مثبت بود. در طول
اعمال این سیاست، ایران به دنبال قدرت سومی بود. در این میان آلمانی ها اولین کشوری
بودند که در این جایگاه قرار گرفتند و در اواخر دوره ناصرالدین شاه(در دوره
بیسمارک) توانستند برخی امتیازات را از ایران بگیرند؛ از جمله در زمان جنگ جهانی
اول سال های (1915 1917م) با صرف پول های زیادی موفق شدند دولت دومی در کرمانشاه
راه اندازی کنند که طرفدار آلمان بود. پس از جنگ انگلیسی ها با توجه به موقعیّت
برتر خود، اقدام به بستن قراردادی با وثوق الدوله در سال 1919 کردند. گر چه تلاش
دولت بر این بود که قرارداد مخفی بماند ولی سرانجام فاش شد. از مهم ترین تأثیرات
فاش شدن این قرارداد، مخالفت های کشورهای خارجی و گروه های داخلی متمایل به آنها
بود؛ در داخل ملیّون و در خارج کشورهای فرانسه و آمریکا و دولت نو بنیاد شوروی با
این اقدام مخالفت کردند. اقدامات آنها باعث شد تا این قرارداد پا نگیرد، هر چند
بعدها بدیل آن یعنی کودتای 1299 را در ایران انجام دادند و رضا خان را آوردند.
سیاست خارجی رضا شاه را می توان در دو مقطع مورد ملاحظه قرارداد:
1. ده
سال اول حکومت او که سیاست خارجی اش متکی و متمایل به انگلستان بود.
2. ده
سال دوم که تمایل به آلمان هیتلری داشت. در این میان، توجه او به آلمان برایش بسیار
گران تمام شد؛ از مهم ترین نتایج زیانبار آن اشغال ایران در شهریور سال 1320 بود.
سیاست خارجی ایران در دوره اشغال 1320 – 1324 طی سال های فوق می توان گفت ایران
سیاست خارجی نداشت. علت آن هم اشغال ایران توسط متفقین بود؛
لذا دولت هایی که در ایران حکومت را در دست داشتند همه دست نشانده بودند. شاه در
کتاب مأموریت برای وطنم می نویسد: «در طی اشغال ایران عملاً زمام امور در دست
انگلیس و روسیه بود و کاری از ما ساخته نبود». در این دوره ایران اقدام به بستن
پیمان سه جانبه با انگلیس و روسیه کرد دایر بر این که بی طرفی خود را حفظ کند؛
البته ماده چهارم آن به نفع ایران بود و آن این که دولت های متفق متعهّد می شوند تا
ظرف شش ماه پس از پایان جنگ ایران را تخلیه کنند. نکته دیگر این که دو سال پس از
این پیمان آنها از ایران در خواست اعلان جنگ با آلمان را کردند که ایران راضی به
این کار نبود. دلیل آن هم محبوبیت آلمان در ایران به علت ایستادگی آن کشور در مقابل
روسیه و انگلستان و هم نژاد بودن آنها با مردم ایران بود. در عین حال به خاطر اصرار
و اجبار روس و انگلیس، ایران مجبور می شود به دولت آلمان اعلان جنگ کند. از درخواست
های دیگر متقفین، اعلان جنگ ایران به ژاپن بود که ایران در سال 1323 به ژاپن نیز
اعلان جنگ کرد. سیاست خارجی و مسأله نفت، تداوم سیاست موازنه منفی در بحبوحه جنگ،
شوروی نفت شمال را از ایران در خواست کرد؛ البته فعالیت حزب توده در ایران که
متمایل به شوروی بود هم در این زمینه بی تأثیر نبود. حتی احسان طبری درروزنامه مردم
نوشت که شمال ایران حریم امنیت شوروی به حساب می آید. امّا مصدق در مجلس از سیاست
موازنه منفی دفاع کرد و اعلام کرد ایران در وضعیت فعلی حکم مقطوع الیدی را دارد که
اگر شرایط شوروی را بپذیرد به معنای قطع ید دیگر او خواهد بود. لذا مجلس با اکثریت
آرا پیشنهاد مصدق را پذیرفت و درخواست شوروی را رد کرد و این باعث رنجش خاطر شوروی
شد. از نتایج این اقدام و تأثیر آن بر تحولات داخلی می توان به ایجاد و تقویت حکومت
پیشه وری در آذربایجان و جلوگیری از ورود قوای ایرانی به آن استان اشاره کرد. قوام
السلطنه که نخست وزیر شد، این مسأله را پیگیری کرد. وی در ملاقاتی با استالین
توانست او را متقاعد سازد که دادن نفت شمال به روسیه به صلاح دولت ایران نیست. اما
در عین حال روس ها به دنبال راهی بودند تا به اهداف خود در ایران برسند؛ لذا
پیشنهاد دادند که شرکت مختلطی را با ایران در زمینه نفت تأسیس کنند و محصول آن،
قرارداد بین قوام و سادچیکوف در سال 1325 بود. این قرارداد سه ماده داشت:
1. در
صورت پیش نیامدن اتفاق غیرمترقبه، قوای روس ها تا شش هفته بعد تمام ایران را تخلیه
خواهند کرد؛
2. دولت
ایران و شوروی موافقت کردند که شرکت نفت مختلط ایجاد کنند که عواید آن پنجاه پنجاه
باشد؛
3. قضیه
آذربایجان چون مسأله ای داخلی است مربوط به خود ایران می شود که خود آن را به نحو
دوستانه حل کند.
به دنبال
این توافق، قشون روسیه ایران را تخلیه کردند و قوام به بهانه این که در صدد بر پا
کردن انتخابات است، قوای نظامی را برای امنیت انتخابات به آذربایجان گسیل داشت که
در نتیجه آن دموکرات ها شکست خورده و آذربایجان را ترک کردند. می توان گفت قوام
خدمت بزرگی به ایران کرد. در عین حال او هم سیاست موازنه را ادامه داد، و حزب توده
از این که دولت ایران در قبال در خواست های شوروی مقاومت نشان می دهد ناراحت بود.
قوام بعد از این که به طور کامل بر آذربایجان مسلّط شد، به دنبال
فرمولی می گشت تا شوروی رامتقاعد کند، لذا مجلس با تأیید حسن نیّت به قرارداد قوام
با روس ها، اعلام کرد با در نظر گرفتن اوضاع و شرایط داخلی، قرارداد نفتی با روس ها
را کان لم یکن تلقی می کند. قوام برای بستن دهان روس ها دو مادّه به آن اضافه کرد:
1. دولت
مکلّف است حقوق ایران را در بحرین زنده کند و بحرین را به ایران بازگرداند؛
2. دولت
مکلّف است تمام حق و حقوق ایران را از شرکت نفت جنوب استیفا نماید.
به دنبال
عملی شدن این کار، انگلیسی ها قوام را مجبور به استعفا کردند. در طول سال های 1326
-1330 نیز سیاست خارجی ایران بر اساس بی طرفی و موازنه بود. سیاست خارجی ایران و
گرایش به سوی آمریکا ایران با آمریکا به علت نقش آن کشور در پایان دادن به اشغال
ایران و التیماتوم ترومن به استالین درباره تخلیه ایران، روابط نزدیکی پیدا کرد.
این بهبودی روابط، چند پیامد را به دنبال داشت:
1.خرید
هفتاد میلیون دلار اسلحه از آمریکا؛
2.قرارداد اصل چهار که طبق آن ایران سالیانه 5/23 میلیون دلار از آمریکا کمک فنی
دریافت می کرد؛
3. به
دنبال موارد فوق، آمریکا رسما وارد مسائل ایران شد.
سیاست
خارجی مصدق و ادامه سیاست موازنه منفی مصدق برنامه ای اعلام کرد که دو ماده داشت:
1.اجرای
قانون ملی شدن صنعت نفت؛
2.اصلاح
قانون انتخابات. از این مقطع تا کودتای 1332 که مصدق نخست وزیر بود، همچنان سیاست
موازنه منفی حاکم بود.
از
جنبش عدم تعهّد تا پیمان بغداد در 28 مرداد 1332 با سقوط دولت مصدق، اوضاع تغییر
کرد و امریکایی ها با اعمال فشار موفق شدند که بین عراق و پاکستان و ترکیه پیمانی
ببندند؛ این پیمان به «پیمان بغداد» معروف شد. این امر مصادف با کنفرانس باندونگ
بود که به تشکیل «جنبش عدم تعهّد» انجامید. اصول مهم آن این بود که کشورهای عضو از
دسته بندی های نظامی و سیاسی جهان برکنار باشند و در امور یکدیگر دخالت نکنند و
استقلال یکدیگر را به رسمیت شناسند. در اولین جلسه این کنفرانس، نهرو، نخست وزیر
هند، به مصدق که در آن زمان درزندان بود درود فرستاد. اما ایران بعد از این
کنفرانس، با یک تغییر جهت، به غرب متمایل شد و وارد دسته بندی های سیاسی در بلوک
غرب شد، در این راستا به عضویت پیمان بغداد در آمد. ایران
درصدد بود تا با گرایش به سوی غرب. از تهاجم شوروی در امان بماند.
بعد از کودتای 1958 قاسم در عراق و خروج این کشور از پیمان بغداد،
بقیه اعضا وحشت زده شدند که این کودتا شاید در کشورهای دیگر هم صورت گیرد و شاه که
برای کنفرانس در استانبول به سر می برد تا یک هفته به تهران بازنگشت و از ترس متوسل
به آمریکا شد، تا با آن کشور قرار داد دفاعی ببندد. ایران و پاکستان و ترکیه آن
چنان به امریکا فشار آوردندکه سرانجام آمریکا در صدد برآمد جداگانه با این کشورها
پیمان دفاعی ببندد. این مسأله شوروی را بسیار ناراحت کرد به طوری که خروشچف در یک
سخنرانی گفت شاه ایران از کی می ترسد از ما یا ازملت خودش؟ ما کاری به او نداریم
چون او همانند یک سیب گندیده است که با یک تلنگر به زمین خواهد افتاد. همکاری
مسالمت آمیز آمریکا و شوروی و تأثیر آن بر سیاست خارجی ایران در سال 1339 تحول عمده
ای در اوضاع جهان اتفاق افتاد که در سیاست خارجی ایران هم تأثیر گذاشت و آن انتخاب
کندی به ریاست جمهوری امریکا بود. وی شعارهای جدیدی سرداد مبنی بر اتحاد برای
پیشرفت، مرزهای نو، همزیستی مسالمت آمیز. آمریکا اعلام کرد نمی تواند در برج عاج
خودش باشد و کشورهایی چون آمریکای مرکزی و جنوبی و بقیه جهان که فقیر هستند در فقر
و فلاکت به سر ببرند، آمریکا باید مرزهای خوشبختی را به روی آن کشورها باز گذارد؛
لذا در صدد برآمد جنگ سرد را خاتمه دهد و دوران «تنش زدایی»
شروع شد. در این راستا ایران هم در صدد برآمد تا از بار تبلیغات علیه شوروی بکاهد.
از این رو در شهریور 1341 دولت ایران در یاداشتی به سفارت شوروی درتهران اعلام کرد
دولت شاهنشاهی در خاک خود پایگاه موشکی در اختیار هیچ کشوری نخواهد گذاشت. به دنبال
آن ایران اقدام به بهبود روابط با روسیه در چندین زمینه کرد: 1)احداث سدّ بر رود
ارس؛ 2) ذوب آهن اصفهان؛ 3)ماشین سازی تبریز؛ 4) فروش گاز طبیعی. از این دوران، گر
چه وابستگی به غرب ادامه داشت، اما در ضمن آن یک نوع استقلال نسبی و موازنه مثبت
ایجاد شد؛ البته شاه سیاست مستقل ملّی را شعار می داد، امّا به طور کامل این طور
نبود. از مصادیق سیاست مستقل ملی می توان به موضع ایران در جنگ اعراب و اسرائیل
اشاره کرد که ایران نفت خود را تحریم نکرد و نفت را به قیمت گران به اسرائیل فروخت.
در کنفرانس اوپک 1973 قیمت نفت چهار برابر تصویب شد که عایدات ایران از بابت فروش
نفت به بیست میلیارد دلار در سال رسید. … تا سال 1357 به قول یک نظامی آمریکایی
سیاست خارجی ایران دنباله رو غرب بود، لذا اگر در آمریکا خورشید طلوع می کرد می
بایست در تهران مردم از خواب بیدار می شدند و لو این که هشت ساعت اختلاف افق داشت!
. »[مقاله
ارزیابی سیاست خارجی ایران در دوره پهلوی دوم،دکتر عبدالرضا هوشنگ مهدوی، فصلنامه
علوم سیاسی شماره 16زمستان 1380]
بر این اساس می توان گفت
سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی ، سیاست خارجی غیر مستقل ، وابسته و مبتنی بر
تامین منافع ابرقدرتها و به شدت متاثر از روابط بین قدرتهای جهانی بود که این روابط
حتی در سیاست های داخلی نیز تاثیرات خود را می گذاشت ، از نظر روابط بین المللی نیز
همین سیاست وابسته باعث شده بود تا سطح و نوع روابط ایران با کشورهای جهان و به
ویژه منطقه تحت تاثیر قرار گیرد به طوری که رژیم شاه علیرغم مخالفت مردم و علما ،
بهترین روابط را با رژیم نامشروع صهیونیستی داشته باشد و در عین حال کمترین روابط
را با سایر کشور های منطقه داشته باشد مگر اینکه این کشورها ، خود بخشی از زمین غرب
باشند مثل مصر دوران سادات .
سیاست خارجی ایران در
دوران انقلاب اسلامی با پیروزی انقلاب اسلامی ، یکی از عرصه هایی که دارای تحولات
ساختاری گردید عبارت بود از ساختار سیاست خارجی که از سیاست خارجی منفعل و وابسته
قبلی خارج و تبدیل به سیاست خارجی فعال و غیر وابسته مبتنی بر آموزه های انقلابی
گردید و در مسیر خود منشا تحولات فراوانی گردید به گونه ای که اگر روزگاری سیاست
داخلی و خارجی کشورمان از روابط قدرتهای جهانی تاثیر می پذیرفت در دوران جدید این
سیاست های جمهوری اسلامی ایران بود که بر تحولات جهانی و حتی روابط ابرقدرتها با
یکدیگر تاثیر می گذاشت به عنوان مثال از جنبه کارکردی، انقلاب اسلامی سبب شد که دو
قدرت رقیب شرق و غرب برای مقابله با این جریان جدید و مستقل، با یکدیگر همکاری
کنند. بنابراین برای مقابله با ملتهای آزادیخواه، رویکرد همکاریجویانه بین شرق و
غرب حاکم شد. انقلاب اسلامی توانست با به چالش کشیدن نظم بینالملل و قواعد حاکم بر
آن، نشان دهد که امپریالیسم و سوسیالامپریالیسم هر دو در جهت تسلط بر ملتهای جهان
سوم عمل میکنند و ماهیت هردوی آنها سلطهجویانه و مادیگرایانه است. درنتیجه انقلاب
اسلامی در شیوه تعامل میان جهان مستقل و جهان سلطهجو تحولی عظیم ایجاد کرد و مرز
جدیدی که به قول امام(ره) مرز بین مستضعفان و مستکبران بود، ترسیم کرد. در عرصه
منطقهای، انقلاب اسلامی سبب جوشش جنبشهای اسلامی و آزادیبخش شد. که بعضی از این
جنبشها جنبه رادیکال پیدا کردند و درصدد واژگونی نظامهای حاکم برآمدند، بعضی جنبه
اصلاحطلبانه و میانهرو پیدا کردند تا با اقدامات اندیشهای در ذهنیت مردم تحول
ایجاد کنند، بعضی دیگر نیز جنبشهایی بودند که به طور کامل برگرفته از انقلاب
اسلامی بودند؛ مانند جنبش حزبالله که ساختار کلی نظام جمهوری اسلامی و ولایت فقیه
را در درون ایدئولوژی مبارزاتی خود وارد کرد. وجه مشترک تمام این جنشبها، الهام
گرفتن از فلسفه مبارزاتی انقلاب اسلامی برای پیروزی بود که طی آن مردم با دستهای
خالی، با مشتهای گره کرده و با فریاد الله اکبر به پیروزی رسیدند. نهضتهای یادشده
تا حدود زیادی توانستند در این رهگذر توفیقاتی را به دست آورند. یکی از برجسته ترین
عملکردهای انقلاب اسلامی، مبارزه با مظهر استکبار؛ یعنی صهیونیسم است.
صهیونیسم جنبه توسعهطلبی و برتریطلبی نژادی مورد نفرت و مخالفت
کشورهای منطقه قرار گرفته بود، لیکن پیش از انقلاب اسلامی ایران، بیشتر کشورهای عرب
برمبنای ایدئولوژی پانعربیستی به مقابله با صهونیسم پرداخته بودند و مساله فلسطین
را یک مساله ارضی و سرزمینی قلمداد میکردند. انقلاب اسلامی توانست نشان دهد که
مساله فلسطین، مسالهای مربوط به کل جهان اسلام است که بایستی همه ملتها با اتکای
به آرمانهای اسلامی و انقلابی خود و در جهت مقابله با ریشه فساد تلاش کنند. از این
رو امام(ره)، مساله را از بعد ملی و ناسیونالیستی عرب خارج کرد و به آن چهرهیی
اسلامی بخشید. در این راستا، ایشان روز قدس را بهعنوان روزی که در آن مسلمانان
علیه ایادی امپریالیسم در منطقه یعنی صهیونیسم به مخالفت برمیخیزند، اعلام کرد. از
سوی دیگر، انقلاب اسلامی اسلام را به عنوان دینی جامع و متناسب با شرایط روز و
دارای ایدئولوژی سیاسی عرضه کرد و به صدور معنویت به جهانیان، چهره واقعی اسلام ناب
محمدی(ص) را ارایه کرد. به علاوه با ارایه الگوی عملی و نظری از جمهوری اسلامی و
نیز ترغیب مسلمانان به همگرایی و وحدت اسلامی، توانست هویت سیاسی و دینی جدیدی بر
اساس ارزشهای دینی به مسلمانان ببخشد و با زنده نگه داشتن حضور مردم در عرصه
های مختلف انقلاب، زمینه مشارکت و حق تعیین سرنوشت مردم را فراهم کند. همچنین
انقلاب اسلامی با اهتمام به استقلال سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی و بیداری جهان
اسلام، پیام خویش را مبنی بر ساختن دنیایی امن توام با صفا و صمیمیت برای انسانها
ارایه و زمینه ای را فراهم کرد که انسانها بتوانند با بهره مندی از معنویت، استقلال
و آزادی، توجه به خدا، بر اساس تعالیم مبتنی بر فطرت پاک بشری دنیایی پر از صلح،
عدالت و معنویت را رقم زنند. همچنین در بعد روابط بین المللی ، جمهوری اسلامی ایران
تلاش کرد تا روابط دوستانه خود را بر اساس اصول عزت ، حکمت و مصلحت با تمام دولت
های غیر معاند و بر اساس میزان احترام آنها به حقوق مشروع ملت ایران تقویت نماید و
به همین دلیل علاوه بر روابط دوستانه با ملت های منطقه ، این روابط تا قلب حیات
خلوت آمریکا یعنی آمریکای لاتین و نیز اعماق آفریقا کشیده شد که در عین حال ثمرات
فراوان اقتصادی نیز برای کشور ما به همراه داشت . در کنار این تاثیرات و قدرتها
باید به نقش ایران در تاثیر گذاری بر تحولات بین المللی اشاره کرد که این امر مورد
اعتراف دوست و دشمن است و به همین جهت امروزه شاه کلید حل بسیاری از مشکلاتی که در
منطقه وجود دارد استفاده از نفوذ و قدرت جمهوری اسلامی ایران می باشد و به همین
دلیل است که در کلیه تحولات منطقه ای همواره نام جمهوری اسلامی ایران به روشنی می
درخشد چنانکه به عنوان مثال در جریان تحولات سوریه و در شرایطی که غربی ها و به
ویژه آمریکا به هیچ وجه تمایل نداشتند جمهوری اسلامی ایران را در فرایند حل
دیپلماتیک مشکل این کشور سهیم نماید و حتی برخی سیاستمداران این کشور ، ایران را
بخشی از مشکل و نه راه حل بحران سوریه عنوان می کردند ، سرانجام مجبور شدند تا به
صورت پیدا و پنهان خواستار آن شوند که ایران در فرایند حل بحران این کشور ورود پیدا
کند . درنهایت می توان گفت سیاست های جمهوری اسلامی ایران چه در بعد داخلی و چه در
بعد خارجی ، باعث شده است کشور ما امروزه تبدیل به یکی از با اهمیت ترین و قدرتمند
ترین کشورهای جهان گردد که امکان نادیده گرفتن آن در تحولات بین المللی وجود ندارد
بر خلاف رژیم پهلوی که کشور ما صرفا نقش ابزاری ایفا می کرد و به راحتی متاثر از
انواع تغییر و تحولات در عرصه روابط قدرتها می شد .