جواب اجمالی:
پس از کشته شدن خلیفه سوم، انبوه مردم با احساسات پرشور، خلافت را به علی(ع) پیشنهاد کردند و از آن حضرت خواستند دست خویش را برای بیعت پیش آورد. آن حضرت ابتدا از پذیرش خواستة آنان خوداری میکرد؛ اما سرانجام تسلیم آنان شد و امر خلافت را برعهده گرفت. هدف این پژوهش، آشکارسازی علل دقیق این رفتارهاست، که پرسشهای متعددی را در ذهن بسیاری از افراد ایجاد کرده است. در این زمینه نوشتههای پراکندهای در منابع تاریخی و تحقیقات جدید بهچشم میخورد؛ اما تحقیق مستقل و جامعی در اینباره انجام نشده است. در این پژوهش، پیش از پرداختن به علل رد ابتدایی و پذیرش نهایی خلافت توسط علی(ع)، باید به موضوعی اشاره کنیم که ارتباطی جدی با این بحث دارد؛ و آن «جایگاه حکومت از دیدگاه امام علی(ع)» است.
حکومت از دیدگاه امام علی(ع)
هدف حضرت علی(ع) از حکومت چه بوده است؟ آیا خواستة ایشان صرف حکومت کردن بر مردم بود؛ یا از دیدگاه آن حضرت، حکومت صرفاً وسیلهای در جهت اهدافی دیگر بوده است؟ پاسخ به این پرسش تا حد زیادی ما را به پاسخی منطقی برای موضوع محل بحث، رهنمون خواهد شد.
توجه به سیره و عملکرد امیرمؤمنان علی(ع) نشان میدهد که آن حضرت به هیچ روی حکومت را فقط برای حکومت کردن بر مردم نمیخواست. بلکه هدف آن حضرت از بهدست گرفتن حکومت و قدرت، برپایی عدالت بود. آن حضرت، گرچه سالها از حق زمامداری محروم شده بود، هیچگاه حاضر نبود حکومت را به هر بهایی و با هر بهانهای بهدست آورد. در واقع، مبنای پذیرش حکومت در نظر او با دیگران تفاوت اساسی داشت. پس از روی کار آمدن ابوبکر و کنارهگیری امام علی(ع)، حضرت با اشاره به ارتداد برخی مسلمانان از اسلام، و یاری رساندن خویش به اسلام در چنین شرایطی حکومت بر مردم را کالای چندروزة دنیا معرفی میکند که با سرعتی چون سراب و لکههای ابر، روزگار آن سپری خواهد شد.[1] (سید رضی، [بیتا] ، نامة62، ص451/ دینوری، ج1، ص175/ ثقفی کوفی، ج1، 1353، ص305 و 306) آن حضرت در شورای ششنفرهای که عمر تشکیل داد، هرگز حاضر نشد با توسل به دروغ، حاکمیت را بهچنگ آورد.[2] (ابن ابیالحدید، ج1، 1378ق، ص187/ مقدسی، ج5، [بیتا]، ص192)
علی(ع) به هیچوجه دلبسته دنیا نبود. از همین روی، جنبة دنیایی حکومت در نظر ایشان، کمترین ارزشی نداشت. دنیا از نظر آن حضرت، از عطسة بز[3] (سیدرضی، [بیتا]، خطبة3، ص50/ شیخ مفید، ج1، [بیتا]، ص289/ شیخ صدوق، ج1، 1386، ص151) یا استخوان خوکی در دست انسان جذامی[4] (سیدرضی، [بیتا]، ص510/ اللیثی الواسطی، 1376، ص145) و برگ جویدهای در دهان ملخی[5] (سیدرضی، [بیتا]، خطبة224، ص347/ سید مرتضی، ج3، 1405ق، ص140/ اللیثی الواسطی، 1376، ص 145) کمتر بود. حکومت بر مردم، در صورتی برای آن حضرت ارزش داشت که بتواند حقی را اجرا کند و باطلی را فرو نشاند. ابن عباس در دوران خلافت امیرالمؤمنین(ع) بر آن حضرت وارد شد. امام در حالی که با دست خویش کفش کهنهاش را پینه می زد، از ابن عباس پرسید: قیمت این کفش چقدر است؟ ابن عباس گفت: هیچ. امام فرمود: ارزش همین کفش کهنه، در نظر من از حکومت و امارت بر شما بیشتر است؛ مگر آنکه با آن عدالتی را اجرا کنم؛ حقی را به ذیحقی برسانم؛ یا باطلی را ازمیان بردارم. (سیدرضی، [بیتا]، خطبة33، ص76/ ابن ابیالحدید، ج2، 1378ق، ص185/ بحرانی، [بیتا]، ص145/ سبط بن جوزی، 1418ق، ص110)
از دیگر اهداف آرمانی امام علی(ع) در بهدست گرفتن حکومت، برپایی نشانههای دین، اصلاح در بلاد، اقامة حدود الهی، و امنیتبخشی به مظلومان[6] (سیدرضی، [بیتا]، خطبة131، ص189/ حرانی، 1363، ص238/ اسکافی، 1402ق، ص227) بوده است. در سال 35 هجری و پس از قتل عثمان، حضرت انگیزة خود از پذیرش حکومت را صرفاً برقراری عدالت اجتماعی (احساس وظیفه در جهت یاری مظلوم و مقابله با ظالم) معرفی میکند. (سیدرضی، [بیتا]، خطبة3، ص50/ شیخ مفید، ج1، [بیتا]، ص289/ شیخ صدوق، ج1، 1386ق، ص151) آن حضرت در همین زمان و در وقت بیعت مردم با ایشان، در کلامی پس از یاری خواستن از مردم برای اصلاح امور، سوگند یاد کرد که داد مظلوم را از ظالم خواهد گرفت.[7] (سیدرضی، [بیتا]، خطبة136، ص194)
اصرار و عزم راسخ امیرالمؤمنین(ع) برای برپایی عدالت اجتماعی در جامعه، تا حدی است که می فرماید: «اگر حق مردم را مهریة زنانتان کرده باشید، یا کنیزانی خریده باشید، آن را به اموال عمومی برمی گردانم». (همان، خطبة15، ص57/ ابن شهرآشوب، ج2، 1379، ص110/ شیخ مفید، ج1، [بیتا]، ص289) همچنین در جایی دیگر میفرماید: «ضعیف در نزد من عزیز است تا حقش را از ظالم بگیرم؛ و قوی برایم ناتوان است تا حق مظلوم را از وی بستانم».[8] (سیدرضی، [بیتا]، خطبة37، ص81)
توضیح بیشتر :
سیره حکومتی حضرت علی(ع)
یکی از بزرگ ترین اهداف پذیرش حکومت از سوی امام علی(ع) مبارزه با ظلم، فساد, طغیان, تبعیض و بی عدالتی و نیز احقاق حقوق مردم و حاکمیت اسلام اصیل و ایجاد اصلاحات همه جانبه و کار ساز در جامعه اسلامی بود. بدون تردید، شرط اساسی برای هر گونه تحول و اصلاح، به کارگیری کارگزاران شایسته و مدیران لایق و خردمند و مسئولان دردمند و دلسوز و استفاده از نیروهای توانا, متخصص, دانا, باتقوا است. بر این اساس، امام(ع) در ابتدای حکومت، کارگزاران دوره عثمان را بر کنار و عزل فرمود. سیاست هایی که آن حضرت برای اداره جامعه برگزید و به شدت بر آنها تأکید ورزید، عبارت بود از:
1. صداقت در سیاست, 2. حق محوری, 3. قانون گرایی, 4. انضباط اداری, 5. گزینش کارگزاران صالح و توانا, 6. تأمین نیازهای اقتصادی کارگزاران صالح, 7. توجه به نیروهای مسلح, 8. ممنوعیت هدیه و رشوه, 9. قاطعیت توأم با مدارا, 10. تشکیلات بازرسی بر عملکرد کارگزاران.
امام علی(ع) مراقبت از کارمندان نظام اسلامی را از طریق تشکیلات اطلاعاتی و مأموران مخفی، ضروری می دانست تا مبادا در انجام دادن وظایف کوتاهی کنند و یا با تکیه بر مسند قدرت، به حقوق مردم تجاوز نمایند. در نظام علوی، کارگزاران حکومت باید در عین قاطعیت، از رفق و مدارا برخوردار باشند. از دیدگاه حضرت علی (ع) خشونت مطلق، آفت مدیریت است؛ چنان که نرمش بی حساب هم برای ادارة امور مردم، مورد نیاز است و مدیریتی موفق است که بتواند نرمش و قاطعیت را با هم جمع کند. بررسی بخشنامه ها و نامه های امام(ع) به کارگزاران متخلف ـ مانند اشعث بن قیس، زیاد بن ابیه و … ـ نشان دهندة سیاست تشویق و تنبیه اداری کارگزاران است. نیکوکاران تشویق و خیانتکاران، پس از اثبات جرم، بر کنار و مجازات می شدند. حضرت در تمام این موارد، از رعایت عدل و انصاف و در نظر گرفتن مصالح جامعه اسلامی عدول نمی کرد .
به طور کلی، حضرت علی(ع) برای حسن جریان امور و رسیدن به اهداف حکومتی خود، همواره در صدد بود تا از بروز خطا و انحراف جلوگیری کند و خطاهایی را که احتمالاً پیش می آید، اصلاح نماید. برای مثال در مورد خطاها و انحراف هایی که پیش می آمده و نیاز به اصلاح داشت، می توان به مکاتبه های آن حضرت با ابن عباس استناد کرد. حضرت بعد از دست اندازی ابن عباس به بیت المال، او را به شدت توبیخ کرد و فرمود: «تقوای الهی پیشه کن و اموال این قوم را به آنان بر گردان…». نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، ص 957، نامه شماره 41 .
در تاریخ آمده است که بر اثر این جریان، ابن عباس توبه کرد و حضرت(ع) در نامه دیگری, رضایت خود را از این کار ابن عباس ابراز نمود. روزی مالک اشتر به امام علی(ع) اعتراض کرد که چرا فرزندان عباس را به کار گمارده است. آن حضرت ضمن ارائه دلایل منطقی خود، فرمود : «هم اکنون اگر افرادی لایق تر از آنان سراغ داری، معرفی کن تا آنها را به کار گمارم و به حکومت ایالت ها منصوب کنم». ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 15، ص 98 .
با بررسی این حوادث، به دست می آید که هر چند آن حضرت کوشید با تمام قدرت جلوی مفاسد اداری و خطا و اشتباه کارگزاران خود را بگیرد؛ ولی در مواردی هم یافت می شد که مردم از کارگزاران آن حضرت ناراضی باشند و یا در مورد انتخاب آنان، ابهام داشته باشند.
همچنین از جمه اصول سیاستی امام علی(ع) را نیز می توان موارد زیر را برشمرد.
1- صدق محوری: راستگویی و درستگویی یک ارزش اخلاقی است، که هیچ گروهی در اصالت آن تشکیک نکرده، و راستگویی از یک سیاستمدار بیش از هر چیزی مطلوب تر است. سیاست علی(ع) را از دوران جوانی تا لحظه شهادت صدق و صفا و درستگویی و درست گفتاری تشکیل می داد، و او لقب «صدیق اکبر» را از پیامبر دریافت کرده بود. پیامبر گرامی(ص) فرمود: علی بن ابی طالب نخستین کسی است که به من ایمان آورد، و نخستین کسی است که در روز رستاخیز با من دست می دهد، و او «صدیق اکبر» است، و فاروق امت، حق و باطل را از هم جدا می سازد. امام این اصل را از نخستین دوران حیات سیاسی خود تا لحظه شهادت رعایت می کرد، و گاهی به قیمت راستگویی، خلافت ظاهری را با مشکل روبرو می ساخت.
2- قانون محوری : قانون محوری اساس سیاست کشور را تشکیل می دهد،زیرا نظم در جامعه در سایه ایمان به قانون و عمل به آن، پدید می آید و اگر پاسدار قانون، خود قانون شکنی کند،قانون شکنی برای همگان آسان می گردد. رجال آسمانی قوانین الهی را بی پروا و بدون واهمه اجرا می گردند و هرکز عواطف انسانی یا پیوند خویشاوندی و منافع زودگذر مادی آنان را تحت تاثیر قرار نمی داد. امیرمؤمنان شاگرد ممتاز مکتب پیامبر است، در طول زمامداری خود یک لحظه از قانون گرایی کنار نرفت، یکسان نگری او به قانون زبان زد همگان بود.
3- انتقاد پذیری : والی هر چه هم از صمیم دل و از طریق اخلاص به حل و فصل امور بپردازد، با لاخره از آنجا که بشر، محدود است دچار اشتباه خواهد بود، اگر عظمت و موقعیت والی مانع از انتقاد و بیان اشتباهات او گردد مسلما؛ چرخ اصلاحات به کندی پیش می رود و چه بسا آگاهی مردم از اشتباهات و ناتوانی از بیان، عقدهای روحی پدید می آورد، از این جهت امام در یکی از سخنان خود یادآور میشود که نباید زمامدار مسلمانان را فوق انتقاد انگاشت بلکه باید در مواردی او را به خطایش آگاه ساخت، او در ضمن یکی از خطبه های خود چنین می گوید: «فَلا تَکفوا عَنّی عَن مَقاله بحق او مَشوره بِعدل فَانی لَست فی نفسی بفوق ان اخطی، و لا آمنوا ذلک فعلی الا ان یکفی الله من نفسی ما هو املک به منی؛از گفتن حق یا رای زدن در عدالت باز نایستید که من نه برتر از آنم که خطا کنم و نه در کار خویش از خطا ایمنم، مگر اینکه خدا مرا در کار نفس کفایت کند که از من بر آن تواناتر است».
مسلماً امام به حکم آیه تطهیر از هر لغزشی مصون و معصوم است ولی در عین حال در اینجا به خطاپذیری حاکم اشاره می کند .
4- شایسته محوری : در سیاست امام (ع) مناصب در گرو شایستگی ها بود و هیچ نوع رابطه ای بر ضابطه حکومت نمی کرد، او پیوسته می کوشید افراد نالایق را از کارهای کلیدی بردارد، و افراد امین و مخلص را روی کار بیاورد. و یکی از کارهای نخستین امام آنگاه که به زمامداری رسید، عزل تمام استانداران و کارگزاران بزرگ عثمان بود و همه را با نامه عزل کرد و جای آنان افراد صالح گمارد و فقط ابوموسی اشعری را در مقام خود تثبیت کرد. یک چنین شیوه بر سیاستمداران آن روز هر چند هم به علی اخلاص می ورزیدند سنگین بود، آنان می گفتند همه این افراد را بر مقامهای خود تثبیت کن، آنگاه که بر امور مسلط شدی، و کشور پهناور اسلامی در قبضه قدرتت قرار گرفت، همگان را برکنار کن. مسلماً آنان در این پیشنهاد مخلص بودند ولی پیشنهاد آنان با شیوه و سیاستهای الهی سازگار نبود، امام فرمود: این پیشنهاد شما نوعی مکر و حیله و خدعه است من از این راه وارد نمی شوم. پس از زمامداری علی معاویه از بیعت با امام خودداری کرد و به امام پیام فرستاد، که اگر امام موقعیت او را نسبت به شام و اطراف آن تثبت کند من با تو بیعت کنم. مغیره بن شعبه از این پیام آگاه شد و تثبیت معاویه را پیشنهاد کرد، و گفت: ای امیر مؤمنان تو معاویه را می شناسی، خلفای پیشین، حکومت شام را از آن وی قرار دادند، تو هم چنین کن، از همین راه وارد شو آنگاه که به قدرت رسیدی او را عزل کن. امام (ع) به اصول سیاسی مردان الهی اشاره کرد و گفت: مغیره ! آیا تو ضمانت می کنی که من از لحظه تثبیت تا روزی که او را خلع کنم زنده بمانم، گفت: نه، امام این آیه را تلاوت کرد: «و ما کنت مُتَخذ المُضلین عَضداً؛ کهف/51 . من هرگز گمراهان را همکار خود نمی گیرم». امام در عزل ولاة از فرمان الهی الهام می گیرد، و قرآن اجازه نمی دهد که ظالمان و ستمگران یک لحظه بر مردم حکومت کنند.
5-مردم سالاری :حکومت اسلامی حکومت مکتبی است، یعنی ترکیبی است از حکومت قانون الهی و خواسته های مردمی. در حکومت اسلامی خطوط کلی از جانب وحی معین می شود و مردم باید پیرو این خطوط کلی باشند و هرگز با تاسیس مجالسی نمی توان خراشی در این خطوط پدید آورد. آری لباس این خطوط و کیفیت پیاده کردن آن در اختیار مردم است، اینجا است که حکومت اسلامی هر دو عنصر خود را دارا می باشد، خطوط کلی از جانب خدا است، و شیوه پیاده کردن از جانب مردم است. یکی از اصول سیاسی امام این است که به رضایت توده ها و نوع مردم عنایت بیشتری مبذول می نمود و هرگاه حاکم میان جلب دو رضایت قرار بگیرد (رضایت توده ها و به اصطلاح، مردم سالاری، و رضایت طبقه معینی) حاکم باید در صدد جلب رضایت همگان باشد نه یک طبقه خاص. در عزل کارگزاران عثمان توده مردم خواهان چنین عزلی بوده اند و اصولاً آنان امام را برای این کار برگزیده بودند و اگر امام به خواسته آنان جامه عمل نمی پوشانید اصل حکومت امام متزلزل می گشت.
6 – انسان محوری : انسان محوری یکی از اصول سیاسی امام است، در حالیکه شرافت و فضیلت و نجات اخروی از آن انسانی است که از آخرین شریعت پیروی کند ولی در عین حال به جان و مال دیگر انسانها تحت شرایطی احترام قائل شده است، و هرگز انسانهایی را به جرم مسلمان نبودن فاقد احترام نمی شمرد، در این مورد داستانی است که شیخ حر عاملی آن را از امام امیرمؤمنان چنین نقل می کند: پیرمرد نصرانی که عمری کار کرده و زحمت کشیده بود اما در آخر عمر از طریق گدایی زندگی می کرد، روزی امیرمؤمنان در عبور خود با این وضع رقت بار، روبرو شد و از احوال پیرمرد جستجو نمود، سرانجام روشن شد که این مرد فاقد هر نوع امکانات زندگی است و جز گدایی راه دیگری برای زندگی ندارد، کسانی که پیرمرد را می شناختند آمدند و شهادت دادند که این پیرمرد نصرانی است و تا جوان بود و چشم داشت کار می کرد، اکنون که هم جوانی را از دست داده و هم چشم را نمی تواند کار بکند، ذخیره ای هم ندارد، طبعاً گدایی می کند. علی (ع) فرمود: عجب ! تا وقتی که توانایی داشت از او کار کشیدید و اکنون او را به حال خود گذاشته اید؟ سوابق این مرد حکایت می کند که در مدتی که توانایی داشته کار کرده و خدمت انجام داده است، بنابراین بر عهده حکومت و اجتماعی است که تا زنده است او را تکفل کند بروید از بیت المال به او مستمری بدهید.
7- تعهد به اصول اخلاقی در اوج قدرت: یکی از اصول سیاستهای امام این بود که در اوج قدرت ارزش های اخلاقی را فراموش نمی کرد. در جنگ صفین، سپاه معاویه زودتر از سپاه امام به سرزمین صفین رسید، و با گماردن هنگی عظیم از سپاه خویش مانع از بهره گیری سربازان امام از آب فرات گشت. امام یکی از خردمندترین یاران خود با نام «صعصعه» را به عنوان سفیر خویش به خیمه معاویه که در قلب لشکر قرار داشت اعزام نمود، و پیام امام را در رابطه با بازگذاردن راه فرات به او رساند، شگفت آنجاست که عمروعاص عقل منفصل معاویه و دیگر حاشیه نشینان وی بستن آب را به روی سربازان امام کار قبیح و زشت شمردند ولی فرزند ابی سفیان آن را به نوعی برگ برنده برای پیروزی تلقی می کرد. شکایت های فراوان از فرماندهان و سربازان به امام رسید. فشار عطش از یک طرف و خطبه مهیج امام(ع) برای تسخیر شریعه فرات از طرف دیگر سبب شد که دو هنگ از سواره نظام با یک خیزش و حمله برق آسا دشمن را از سر راه بردارند و بر مسیر آب تسلط یابند. در این موقع گروهی از فرماندهان به حضور امام رسیدند و پیشنهاد کردند او نیز مقابله به مثل کند ولی وی پس از تسلط بر شریعه، دست دشمن را در بهره برداری از آب فرات باز گذاشت و از این طریق ثابت کرد در حال نبرد با بدترین دشمن، باید به اصول اخلاقی ملتزم شد و بر خلاف معاویه هدف را توجیه گر وسیله ندانست.
8-حترام به آزادی های معقول: سیاست «قرآن بر سر نیزه» معاویه و همفکرش عمرو عاص، شکاف عجیب در میان سپاه امام پدید آورد، و یاران او را به صورت انسانهای معترض و احیاناً برانداز در آورد، این گروه که در تاریخ از آنان به نام خوارج نام می برند، خود از طرفداران مساله حکمیت بودند و اصرار می ورزیدند که نبرد متوقف شود تا از طرفین دو نفر انتخاب گردد و درباره امام و معاویه با توجه به اصول اسلام و قرآن قضاوت کنند. امام به ناچار بر این حکمیت تن داد و می دانست که این حکمیت نتایج زیان باری خواهد داشت ولی اصرار سپاه و رو در رویی آنان با امام او را تسلیم این اندیشه کرد و صلح نامه تنظیم شد و طرفین امضا نمودند. هنوز مرکب حکمیت بر روی کاغذ خشک نشده بود، همان گروه از کار خود نادم و پشیمان گشتند، این بار اصرار ورزیدند امام تعهد خود را نادیده بگیرد و بار دیگر نبرد را آغاز کند. امام به آنان فرمود: شما حکمیت را به من تحمیل کردید، اکنون ما میان خود و آنان پیمانی امضاء کردیم و شروطی را پذیرفتیم و مواثیق به آنان دادیم خدا می فرماید: «وَ اوفوا بعهد الله اذا عاهدتم و لا تنقضوا الاَیمان بعد تَوکیدها و قد جعلتم الله علیکم کَفیلا ان الله یعلم ما تفعلون و چون با خدا پیمان بستید، به پیمان خود وفا کنید و سوگندهای خود را پس از استوار کردن آنها مشکنید، با اینکه خدا را بر خود ضامن و گواه قرار دادید، زیرا خدا آنچه را انجام می دهید می داند». خوارج با حضور در مسجد و عدم شرکت در نماز، مخالفت خود را اظهار می داشتند و به هنگام اقامه نماز به دادن شعارهای تند می پرداختند. امام به این نوع آزادی ها تن می داد و تا روزی که خوارج دست به جنایت و ناامنی نزده و به فکر براندازی نبودند حتی حقوق آنان را از بیت المال قطع نکرد، ولی از لحظه ای که نا امنی در کوفه و اطراف آن پدید آوردند و خون بی گناهان را ریختند، امام نبرد با آنان را فریضه دانست و سرزمین را از لوث وجود آنان پاک ساخت. آیة الله جعفر سبحانی،سیمای فرزانگان ج 2
منابع راجع به شناخت سیره حضرت علی علیه السلام:
1- آیین کشوردارى از دیدگاه امام على(ع)،آیت اللَّه فاضل لنکرانى 2- استراتژى نظام امام على(ع)،حسن على اکبر 3- امام على(ع)،جلال الدین فارسى 4- الهام از گفتار على(ع)،محمد تقى حکیم 5- امام على(ع)،محمد على حبیبى 6- على و پیامبران،محمد تقى حکیم 7- بر امیر مؤمنان(ع) چه گذشت،محمد حسن موسوى کاشانى 8- پرتوى از بیکران علم على(ع)،محمد رضا حکیمى 9- تاریخ زندگانى على ؛کنگره سرداران شهید سپاه 10- جاذبه و دافعه على(ع)،شهید مطهرى 11- یکصد کلمه از حضرت على(ع)،سازمان میراث فرهنگى کشور 12- چهل حدیث حضرت على(ع)،کاظم مدیرشانه چى 13- هزار حدیث از حضرت على(ع)،کاظمى خلخالى 14- حق المبین «قضاوت هاى حضرت على(ع)»،ذبیح اللَّه محلاتى 15- خلاصه مقالات کنگره امام على(ع)،سازمان تحقیقات و خودکفایى بسیج 16- مقالات برگزیده کنگره امام على(ع)،سازمان تحقیقات و خودکفایى بسیج 17- در خلوت على(ع)،رضا معصومى 18- میعاد با على(ع) (مجموعه مقالات)،نشر تفکر 19- در محضر على(ع)،رضا بابایى 20- وصیتنامه امام على(ع)،نشر فرجام 21- توسعه سیاسى از دیدگاه امام على(ع)،على اکبر علیخانى
پس از کشته شدن خلیفه سوم، انبوه مردم با احساسات پرشور، خلافت را به علی(ع) پیشنهاد کردند و از آن حضرت خواستند دست خویش را برای بیعت پیش آورد. آن حضرت ابتدا از پذیرش خواستة آنان خوداری میکرد؛ اما سرانجام تسلیم آنان شد و امر خلافت را برعهده گرفت. هدف این پژوهش، آشکارسازی علل دقیق این رفتارهاست، که پرسشهای متعددی را در ذهن بسیاری از افراد ایجاد کرده است. در این زمینه نوشتههای پراکندهای در منابع تاریخی و تحقیقات جدید بهچشم میخورد؛ اما تحقیق مستقل و جامعی در اینباره انجام نشده است. در این پژوهش، پیش از پرداختن به علل رد ابتدایی و پذیرش نهایی خلافت توسط علی(ع)، باید به موضوعی اشاره کنیم که ارتباطی جدی با این بحث دارد؛ و آن «جایگاه حکومت از دیدگاه امام علی(ع)» است.
حکومت از دیدگاه امام علی(ع)
هدف حضرت علی(ع) از حکومت چه بوده است؟ آیا خواستة ایشان صرف حکومت کردن بر مردم بود؛ یا از دیدگاه آن حضرت، حکومت صرفاً وسیلهای در جهت اهدافی دیگر بوده است؟ پاسخ به این پرسش تا حد زیادی ما را به پاسخی منطقی برای موضوع محل بحث، رهنمون خواهد شد.
توجه به سیره و عملکرد امیرمؤمنان علی(ع) نشان میدهد که آن حضرت به هیچ روی حکومت را فقط برای حکومت کردن بر مردم نمیخواست. بلکه هدف آن حضرت از بهدست گرفتن حکومت و قدرت، برپایی عدالت بود. آن حضرت، گرچه سالها از حق زمامداری محروم شده بود، هیچگاه حاضر نبود حکومت را به هر بهایی و با هر بهانهای بهدست آورد. در واقع، مبنای پذیرش حکومت در نظر او با دیگران تفاوت اساسی داشت. پس از روی کار آمدن ابوبکر و کنارهگیری امام علی(ع)، حضرت با اشاره به ارتداد برخی مسلمانان از اسلام، و یاری رساندن خویش به اسلام در چنین شرایطی حکومت بر مردم را کالای چندروزة دنیا معرفی میکند که با سرعتی چون سراب و لکههای ابر، روزگار آن سپری خواهد شد.[1] (سید رضی، [بیتا] ، نامة62، ص451/ دینوری، ج1، ص175/ ثقفی کوفی، ج1، 1353، ص305 و 306) آن حضرت در شورای ششنفرهای که عمر تشکیل داد، هرگز حاضر نشد با توسل به دروغ، حاکمیت را بهچنگ آورد.[2] (ابن ابیالحدید، ج1، 1378ق، ص187/ مقدسی، ج5، [بیتا]، ص192)
علی(ع) به هیچوجه دلبسته دنیا نبود. از همین روی، جنبة دنیایی حکومت در نظر ایشان، کمترین ارزشی نداشت. دنیا از نظر آن حضرت، از عطسة بز[3] (سیدرضی، [بیتا]، خطبة3، ص50/ شیخ مفید، ج1، [بیتا]، ص289/ شیخ صدوق، ج1، 1386، ص151) یا استخوان خوکی در دست انسان جذامی[4] (سیدرضی، [بیتا]، ص510/ اللیثی الواسطی، 1376، ص145) و برگ جویدهای در دهان ملخی[5] (سیدرضی، [بیتا]، خطبة224، ص347/ سید مرتضی، ج3، 1405ق، ص140/ اللیثی الواسطی، 1376، ص 145) کمتر بود. حکومت بر مردم، در صورتی برای آن حضرت ارزش داشت که بتواند حقی را اجرا کند و باطلی را فرو نشاند. ابن عباس در دوران خلافت امیرالمؤمنین(ع) بر آن حضرت وارد شد. امام در حالی که با دست خویش کفش کهنهاش را پینه می زد، از ابن عباس پرسید: قیمت این کفش چقدر است؟ ابن عباس گفت: هیچ. امام فرمود: ارزش همین کفش کهنه، در نظر من از حکومت و امارت بر شما بیشتر است؛ مگر آنکه با آن عدالتی را اجرا کنم؛ حقی را به ذیحقی برسانم؛ یا باطلی را ازمیان بردارم. (سیدرضی، [بیتا]، خطبة33، ص76/ ابن ابیالحدید، ج2، 1378ق، ص185/ بحرانی، [بیتا]، ص145/ سبط بن جوزی، 1418ق، ص110)
از دیگر اهداف آرمانی امام علی(ع) در بهدست گرفتن حکومت، برپایی نشانههای دین، اصلاح در بلاد، اقامة حدود الهی، و امنیتبخشی به مظلومان[6] (سیدرضی، [بیتا]، خطبة131، ص189/ حرانی، 1363، ص238/ اسکافی، 1402ق، ص227) بوده است. در سال 35 هجری و پس از قتل عثمان، حضرت انگیزة خود از پذیرش حکومت را صرفاً برقراری عدالت اجتماعی (احساس وظیفه در جهت یاری مظلوم و مقابله با ظالم) معرفی میکند. (سیدرضی، [بیتا]، خطبة3، ص50/ شیخ مفید، ج1، [بیتا]، ص289/ شیخ صدوق، ج1، 1386ق، ص151) آن حضرت در همین زمان و در وقت بیعت مردم با ایشان، در کلامی پس از یاری خواستن از مردم برای اصلاح امور، سوگند یاد کرد که داد مظلوم را از ظالم خواهد گرفت.[7] (سیدرضی، [بیتا]، خطبة136، ص194)
اصرار و عزم راسخ امیرالمؤمنین(ع) برای برپایی عدالت اجتماعی در جامعه، تا حدی است که می فرماید: «اگر حق مردم را مهریة زنانتان کرده باشید، یا کنیزانی خریده باشید، آن را به اموال عمومی برمی گردانم». (همان، خطبة15، ص57/ ابن شهرآشوب، ج2، 1379، ص110/ شیخ مفید، ج1، [بیتا]، ص289) همچنین در جایی دیگر میفرماید: «ضعیف در نزد من عزیز است تا حقش را از ظالم بگیرم؛ و قوی برایم ناتوان است تا حق مظلوم را از وی بستانم».[8] (سیدرضی، [بیتا]، خطبة37، ص81)
توضیح بیشتر :
سیره حکومتی حضرت علی(ع)
یکی از بزرگ ترین اهداف پذیرش حکومت از سوی امام علی(ع) مبارزه با ظلم، فساد, طغیان, تبعیض و بی عدالتی و نیز احقاق حقوق مردم و حاکمیت اسلام اصیل و ایجاد اصلاحات همه جانبه و کار ساز در جامعه اسلامی بود. بدون تردید، شرط اساسی برای هر گونه تحول و اصلاح، به کارگیری کارگزاران شایسته و مدیران لایق و خردمند و مسئولان دردمند و دلسوز و استفاده از نیروهای توانا, متخصص, دانا, باتقوا است. بر این اساس، امام(ع) در ابتدای حکومت، کارگزاران دوره عثمان را بر کنار و عزل فرمود. سیاست هایی که آن حضرت برای اداره جامعه برگزید و به شدت بر آنها تأکید ورزید، عبارت بود از:
1. صداقت در سیاست, 2. حق محوری, 3. قانون گرایی, 4. انضباط اداری, 5. گزینش کارگزاران صالح و توانا, 6. تأمین نیازهای اقتصادی کارگزاران صالح, 7. توجه به نیروهای مسلح, 8. ممنوعیت هدیه و رشوه, 9. قاطعیت توأم با مدارا, 10. تشکیلات بازرسی بر عملکرد کارگزاران.
امام علی(ع) مراقبت از کارمندان نظام اسلامی را از طریق تشکیلات اطلاعاتی و مأموران مخفی، ضروری می دانست تا مبادا در انجام دادن وظایف کوتاهی کنند و یا با تکیه بر مسند قدرت، به حقوق مردم تجاوز نمایند. در نظام علوی، کارگزاران حکومت باید در عین قاطعیت، از رفق و مدارا برخوردار باشند. از دیدگاه حضرت علی (ع) خشونت مطلق، آفت مدیریت است؛ چنان که نرمش بی حساب هم برای ادارة امور مردم، مورد نیاز است و مدیریتی موفق است که بتواند نرمش و قاطعیت را با هم جمع کند. بررسی بخشنامه ها و نامه های امام(ع) به کارگزاران متخلف ـ مانند اشعث بن قیس، زیاد بن ابیه و … ـ نشان دهندة سیاست تشویق و تنبیه اداری کارگزاران است. نیکوکاران تشویق و خیانتکاران، پس از اثبات جرم، بر کنار و مجازات می شدند. حضرت در تمام این موارد، از رعایت عدل و انصاف و در نظر گرفتن مصالح جامعه اسلامی عدول نمی کرد .
به طور کلی، حضرت علی(ع) برای حسن جریان امور و رسیدن به اهداف حکومتی خود، همواره در صدد بود تا از بروز خطا و انحراف جلوگیری کند و خطاهایی را که احتمالاً پیش می آید، اصلاح نماید. برای مثال در مورد خطاها و انحراف هایی که پیش می آمده و نیاز به اصلاح داشت، می توان به مکاتبه های آن حضرت با ابن عباس استناد کرد. حضرت بعد از دست اندازی ابن عباس به بیت المال، او را به شدت توبیخ کرد و فرمود: «تقوای الهی پیشه کن و اموال این قوم را به آنان بر گردان…». نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، ص 957، نامه شماره 41 .
در تاریخ آمده است که بر اثر این جریان، ابن عباس توبه کرد و حضرت(ع) در نامه دیگری, رضایت خود را از این کار ابن عباس ابراز نمود. روزی مالک اشتر به امام علی(ع) اعتراض کرد که چرا فرزندان عباس را به کار گمارده است. آن حضرت ضمن ارائه دلایل منطقی خود، فرمود : «هم اکنون اگر افرادی لایق تر از آنان سراغ داری، معرفی کن تا آنها را به کار گمارم و به حکومت ایالت ها منصوب کنم». ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 15، ص 98 .
با بررسی این حوادث، به دست می آید که هر چند آن حضرت کوشید با تمام قدرت جلوی مفاسد اداری و خطا و اشتباه کارگزاران خود را بگیرد؛ ولی در مواردی هم یافت می شد که مردم از کارگزاران آن حضرت ناراضی باشند و یا در مورد انتخاب آنان، ابهام داشته باشند.
همچنین از جمه اصول سیاستی امام علی(ع) را نیز می توان موارد زیر را برشمرد.
1- صدق محوری: راستگویی و درستگویی یک ارزش اخلاقی است، که هیچ گروهی در اصالت آن تشکیک نکرده، و راستگویی از یک سیاستمدار بیش از هر چیزی مطلوب تر است. سیاست علی(ع) را از دوران جوانی تا لحظه شهادت صدق و صفا و درستگویی و درست گفتاری تشکیل می داد، و او لقب «صدیق اکبر» را از پیامبر دریافت کرده بود. پیامبر گرامی(ص) فرمود: علی بن ابی طالب نخستین کسی است که به من ایمان آورد، و نخستین کسی است که در روز رستاخیز با من دست می دهد، و او «صدیق اکبر» است، و فاروق امت، حق و باطل را از هم جدا می سازد. امام این اصل را از نخستین دوران حیات سیاسی خود تا لحظه شهادت رعایت می کرد، و گاهی به قیمت راستگویی، خلافت ظاهری را با مشکل روبرو می ساخت.
2- قانون محوری : قانون محوری اساس سیاست کشور را تشکیل می دهد،زیرا نظم در جامعه در سایه ایمان به قانون و عمل به آن، پدید می آید و اگر پاسدار قانون، خود قانون شکنی کند،قانون شکنی برای همگان آسان می گردد. رجال آسمانی قوانین الهی را بی پروا و بدون واهمه اجرا می گردند و هرکز عواطف انسانی یا پیوند خویشاوندی و منافع زودگذر مادی آنان را تحت تاثیر قرار نمی داد. امیرمؤمنان شاگرد ممتاز مکتب پیامبر است، در طول زمامداری خود یک لحظه از قانون گرایی کنار نرفت، یکسان نگری او به قانون زبان زد همگان بود.
3- انتقاد پذیری : والی هر چه هم از صمیم دل و از طریق اخلاص به حل و فصل امور بپردازد، با لاخره از آنجا که بشر، محدود است دچار اشتباه خواهد بود، اگر عظمت و موقعیت والی مانع از انتقاد و بیان اشتباهات او گردد مسلما؛ چرخ اصلاحات به کندی پیش می رود و چه بسا آگاهی مردم از اشتباهات و ناتوانی از بیان، عقدهای روحی پدید می آورد، از این جهت امام در یکی از سخنان خود یادآور میشود که نباید زمامدار مسلمانان را فوق انتقاد انگاشت بلکه باید در مواردی او را به خطایش آگاه ساخت، او در ضمن یکی از خطبه های خود چنین می گوید: «فَلا تَکفوا عَنّی عَن مَقاله بحق او مَشوره بِعدل فَانی لَست فی نفسی بفوق ان اخطی، و لا آمنوا ذلک فعلی الا ان یکفی الله من نفسی ما هو املک به منی؛از گفتن حق یا رای زدن در عدالت باز نایستید که من نه برتر از آنم که خطا کنم و نه در کار خویش از خطا ایمنم، مگر اینکه خدا مرا در کار نفس کفایت کند که از من بر آن تواناتر است».
مسلماً امام به حکم آیه تطهیر از هر لغزشی مصون و معصوم است ولی در عین حال در اینجا به خطاپذیری حاکم اشاره می کند .
4- شایسته محوری : در سیاست امام (ع) مناصب در گرو شایستگی ها بود و هیچ نوع رابطه ای بر ضابطه حکومت نمی کرد، او پیوسته می کوشید افراد نالایق را از کارهای کلیدی بردارد، و افراد امین و مخلص را روی کار بیاورد. و یکی از کارهای نخستین امام آنگاه که به زمامداری رسید، عزل تمام استانداران و کارگزاران بزرگ عثمان بود و همه را با نامه عزل کرد و جای آنان افراد صالح گمارد و فقط ابوموسی اشعری را در مقام خود تثبیت کرد. یک چنین شیوه بر سیاستمداران آن روز هر چند هم به علی اخلاص می ورزیدند سنگین بود، آنان می گفتند همه این افراد را بر مقامهای خود تثبیت کن، آنگاه که بر امور مسلط شدی، و کشور پهناور اسلامی در قبضه قدرتت قرار گرفت، همگان را برکنار کن. مسلماً آنان در این پیشنهاد مخلص بودند ولی پیشنهاد آنان با شیوه و سیاستهای الهی سازگار نبود، امام فرمود: این پیشنهاد شما نوعی مکر و حیله و خدعه است من از این راه وارد نمی شوم. پس از زمامداری علی معاویه از بیعت با امام خودداری کرد و به امام پیام فرستاد، که اگر امام موقعیت او را نسبت به شام و اطراف آن تثبت کند من با تو بیعت کنم. مغیره بن شعبه از این پیام آگاه شد و تثبیت معاویه را پیشنهاد کرد، و گفت: ای امیر مؤمنان تو معاویه را می شناسی، خلفای پیشین، حکومت شام را از آن وی قرار دادند، تو هم چنین کن، از همین راه وارد شو آنگاه که به قدرت رسیدی او را عزل کن. امام (ع) به اصول سیاسی مردان الهی اشاره کرد و گفت: مغیره ! آیا تو ضمانت می کنی که من از لحظه تثبیت تا روزی که او را خلع کنم زنده بمانم، گفت: نه، امام این آیه را تلاوت کرد: «و ما کنت مُتَخذ المُضلین عَضداً؛ کهف/51 . من هرگز گمراهان را همکار خود نمی گیرم». امام در عزل ولاة از فرمان الهی الهام می گیرد، و قرآن اجازه نمی دهد که ظالمان و ستمگران یک لحظه بر مردم حکومت کنند.
5-مردم سالاری :حکومت اسلامی حکومت مکتبی است، یعنی ترکیبی است از حکومت قانون الهی و خواسته های مردمی. در حکومت اسلامی خطوط کلی از جانب وحی معین می شود و مردم باید پیرو این خطوط کلی باشند و هرگز با تاسیس مجالسی نمی توان خراشی در این خطوط پدید آورد. آری لباس این خطوط و کیفیت پیاده کردن آن در اختیار مردم است، اینجا است که حکومت اسلامی هر دو عنصر خود را دارا می باشد، خطوط کلی از جانب خدا است، و شیوه پیاده کردن از جانب مردم است. یکی از اصول سیاسی امام این است که به رضایت توده ها و نوع مردم عنایت بیشتری مبذول می نمود و هرگاه حاکم میان جلب دو رضایت قرار بگیرد (رضایت توده ها و به اصطلاح، مردم سالاری، و رضایت طبقه معینی) حاکم باید در صدد جلب رضایت همگان باشد نه یک طبقه خاص. در عزل کارگزاران عثمان توده مردم خواهان چنین عزلی بوده اند و اصولاً آنان امام را برای این کار برگزیده بودند و اگر امام به خواسته آنان جامه عمل نمی پوشانید اصل حکومت امام متزلزل می گشت.
6 – انسان محوری : انسان محوری یکی از اصول سیاسی امام است، در حالیکه شرافت و فضیلت و نجات اخروی از آن انسانی است که از آخرین شریعت پیروی کند ولی در عین حال به جان و مال دیگر انسانها تحت شرایطی احترام قائل شده است، و هرگز انسانهایی را به جرم مسلمان نبودن فاقد احترام نمی شمرد، در این مورد داستانی است که شیخ حر عاملی آن را از امام امیرمؤمنان چنین نقل می کند: پیرمرد نصرانی که عمری کار کرده و زحمت کشیده بود اما در آخر عمر از طریق گدایی زندگی می کرد، روزی امیرمؤمنان در عبور خود با این وضع رقت بار، روبرو شد و از احوال پیرمرد جستجو نمود، سرانجام روشن شد که این مرد فاقد هر نوع امکانات زندگی است و جز گدایی راه دیگری برای زندگی ندارد، کسانی که پیرمرد را می شناختند آمدند و شهادت دادند که این پیرمرد نصرانی است و تا جوان بود و چشم داشت کار می کرد، اکنون که هم جوانی را از دست داده و هم چشم را نمی تواند کار بکند، ذخیره ای هم ندارد، طبعاً گدایی می کند. علی (ع) فرمود: عجب ! تا وقتی که توانایی داشت از او کار کشیدید و اکنون او را به حال خود گذاشته اید؟ سوابق این مرد حکایت می کند که در مدتی که توانایی داشته کار کرده و خدمت انجام داده است، بنابراین بر عهده حکومت و اجتماعی است که تا زنده است او را تکفل کند بروید از بیت المال به او مستمری بدهید.
7- تعهد به اصول اخلاقی در اوج قدرت: یکی از اصول سیاستهای امام این بود که در اوج قدرت ارزش های اخلاقی را فراموش نمی کرد. در جنگ صفین، سپاه معاویه زودتر از سپاه امام به سرزمین صفین رسید، و با گماردن هنگی عظیم از سپاه خویش مانع از بهره گیری سربازان امام از آب فرات گشت. امام یکی از خردمندترین یاران خود با نام «صعصعه» را به عنوان سفیر خویش به خیمه معاویه که در قلب لشکر قرار داشت اعزام نمود، و پیام امام را در رابطه با بازگذاردن راه فرات به او رساند، شگفت آنجاست که عمروعاص عقل منفصل معاویه و دیگر حاشیه نشینان وی بستن آب را به روی سربازان امام کار قبیح و زشت شمردند ولی فرزند ابی سفیان آن را به نوعی برگ برنده برای پیروزی تلقی می کرد. شکایت های فراوان از فرماندهان و سربازان به امام رسید. فشار عطش از یک طرف و خطبه مهیج امام(ع) برای تسخیر شریعه فرات از طرف دیگر سبب شد که دو هنگ از سواره نظام با یک خیزش و حمله برق آسا دشمن را از سر راه بردارند و بر مسیر آب تسلط یابند. در این موقع گروهی از فرماندهان به حضور امام رسیدند و پیشنهاد کردند او نیز مقابله به مثل کند ولی وی پس از تسلط بر شریعه، دست دشمن را در بهره برداری از آب فرات باز گذاشت و از این طریق ثابت کرد در حال نبرد با بدترین دشمن، باید به اصول اخلاقی ملتزم شد و بر خلاف معاویه هدف را توجیه گر وسیله ندانست.
8-حترام به آزادی های معقول: سیاست «قرآن بر سر نیزه» معاویه و همفکرش عمرو عاص، شکاف عجیب در میان سپاه امام پدید آورد، و یاران او را به صورت انسانهای معترض و احیاناً برانداز در آورد، این گروه که در تاریخ از آنان به نام خوارج نام می برند، خود از طرفداران مساله حکمیت بودند و اصرار می ورزیدند که نبرد متوقف شود تا از طرفین دو نفر انتخاب گردد و درباره امام و معاویه با توجه به اصول اسلام و قرآن قضاوت کنند. امام به ناچار بر این حکمیت تن داد و می دانست که این حکمیت نتایج زیان باری خواهد داشت ولی اصرار سپاه و رو در رویی آنان با امام او را تسلیم این اندیشه کرد و صلح نامه تنظیم شد و طرفین امضا نمودند. هنوز مرکب حکمیت بر روی کاغذ خشک نشده بود، همان گروه از کار خود نادم و پشیمان گشتند، این بار اصرار ورزیدند امام تعهد خود را نادیده بگیرد و بار دیگر نبرد را آغاز کند. امام به آنان فرمود: شما حکمیت را به من تحمیل کردید، اکنون ما میان خود و آنان پیمانی امضاء کردیم و شروطی را پذیرفتیم و مواثیق به آنان دادیم خدا می فرماید: «وَ اوفوا بعهد الله اذا عاهدتم و لا تنقضوا الاَیمان بعد تَوکیدها و قد جعلتم الله علیکم کَفیلا ان الله یعلم ما تفعلون و چون با خدا پیمان بستید، به پیمان خود وفا کنید و سوگندهای خود را پس از استوار کردن آنها مشکنید، با اینکه خدا را بر خود ضامن و گواه قرار دادید، زیرا خدا آنچه را انجام می دهید می داند». خوارج با حضور در مسجد و عدم شرکت در نماز، مخالفت خود را اظهار می داشتند و به هنگام اقامه نماز به دادن شعارهای تند می پرداختند. امام به این نوع آزادی ها تن می داد و تا روزی که خوارج دست به جنایت و ناامنی نزده و به فکر براندازی نبودند حتی حقوق آنان را از بیت المال قطع نکرد، ولی از لحظه ای که نا امنی در کوفه و اطراف آن پدید آوردند و خون بی گناهان را ریختند، امام نبرد با آنان را فریضه دانست و سرزمین را از لوث وجود آنان پاک ساخت. آیة الله جعفر سبحانی،سیمای فرزانگان ج 2
منابع راجع به شناخت سیره حضرت علی علیه السلام:
1- آیین کشوردارى از دیدگاه امام على(ع)،آیت اللَّه فاضل لنکرانى 2- استراتژى نظام امام على(ع)،حسن على اکبر 3- امام على(ع)،جلال الدین فارسى 4- الهام از گفتار على(ع)،محمد تقى حکیم 5- امام على(ع)،محمد على حبیبى 6- على و پیامبران،محمد تقى حکیم 7- بر امیر مؤمنان(ع) چه گذشت،محمد حسن موسوى کاشانى 8- پرتوى از بیکران علم على(ع)،محمد رضا حکیمى 9- تاریخ زندگانى على ؛کنگره سرداران شهید سپاه 10- جاذبه و دافعه على(ع)،شهید مطهرى 11- یکصد کلمه از حضرت على(ع)،سازمان میراث فرهنگى کشور 12- چهل حدیث حضرت على(ع)،کاظم مدیرشانه چى 13- هزار حدیث از حضرت على(ع)،کاظمى خلخالى 14- حق المبین «قضاوت هاى حضرت على(ع)»،ذبیح اللَّه محلاتى 15- خلاصه مقالات کنگره امام على(ع)،سازمان تحقیقات و خودکفایى بسیج 16- مقالات برگزیده کنگره امام على(ع)،سازمان تحقیقات و خودکفایى بسیج 17- در خلوت على(ع)،رضا معصومى 18- میعاد با على(ع) (مجموعه مقالات)،نشر تفکر 19- در محضر على(ع)،رضا بابایى 20- وصیتنامه امام على(ع)،نشر فرجام 21- توسعه سیاسى از دیدگاه امام على(ع)،على اکبر علیخانى