۱۳۹۴/۱۲/۰۵
–
۳۵۵۰ بازدید
شاخص های حقانیت
شاخص هاى اساسى حقانیت یک دین چهار چیز است: 1. بنیاد الهى اصل الهى بودن یک دین از راه هاى زیر قابل بررسى است:
1-1 آموزه هاى دین با مراجعه به آموزه هایى که هر دینى براى خود دارد- چه این آموزه ها در قالب کتاب مقدس باشد یا گفتارهاى پیامبر آن دینمى توان پى برد که آیا یک دین، واقعاً دین حق الهى است یا خیر؟ در اینجا معقول و منطقى بودن، داشتن هماهنگى و انسجام، پاسخ گویى به نیازهاى ابدى و اساسى انسان، وجود نظام اعتقادى، ارزشى و عبادى هدفمند و مطابقت با سیر و سرشت جوهرى انسان، شاخص هایى است که مى تواند ما را به حق بودن یک دین رهنمون شود.
1-2 تأیید دین قبلى یا بعدى از آنجا که ادیان آسمانى، با یکدیگر پیوند عمیقى دارند و هر دینى مؤید و تکمیل کننده دین قبلى است، مى توان با مراجعه به نصوص معتبر رسیده از پیامبرى که حق بودن دینش براى ما به اثبات رسیده است، کشف کرد که آیا ادیان دیگر، به تأیید این دین رسیده اند یا نه. این روش از جایگاه ویژه اى برخوردار است که کمتر بدان توجه شده است. از طریق این روش عدم حقانیت همه ادیانِ ادعایىِ پس از پیامبر خاتم نیز اثبات مى شود.
1-3 اعجاز معجزه پیامبر یکى از دلایل اثبات صدق نبى و بنیاد الهى دین اوست. معجزه پیامبر باید به طور قطعى اثبات شود. بنابراین کسى که در حقانیت دینى تحقیق مى کند باید خود آن معجزه را مشاهده کند و یا از طریق نقلى که صدق آن قطعى و غیرقابل تردید است با آن آشنا شود. مورد نخست تنها در مورد حاضرین در محضر پیامبر امکان پذیر است و غایبان از آن بى بهره اند، جز در مورد قرآن که معجزه زنده و ابدى است و همگان مى توانند با این سند رسالت ارتباط مستقیم برقرار کنند و اعجاز آن را تجربه کنند.
1-4 روش تاریخى با رجوع به گزارش هاى مستند، معتبر و کافى تاریخى، مى توان فهمید که آیا دین خاصى داراى ویژگى ها و خصایصى که بیان شد هست یا خیر؟ تاریخ به گونه هاى مختلف مى تواند ما را در بازشناسى دین حق از ادیان ساختگى مدد رساند. به عنوان مثال در بررسى هاى تاریخى مشاهده مى کنیم که (على محمد باب) بنیانگذار بابیگرى پس از ناتوانى در اثبات دعوى نبوت خویش، توبه نامه نوشت و از ادعاى خود تبرى جست.(1) این واقعه تاریخى گواهى روشن بر بطلان بابیگرى و بهاییت نشأت گرفته از آن است. چهار روش یاد شده در عین مجزّا بودن از یکدیگر، در پاره اى موارد مى توانند مکمل یکدیگر در اثبات حقانیت یک دین باشند.
1-5 ادعاى خود دین ادعاى خود دین نسبت به بنیاد الهى سه گونه تصورپذیر است: یا دینى ادعاى الهى و وحیانى بودن دارد. یا دینى ادعا دارد که از سوى خداى هستى نازل نشده. یا دینى نسبت به این مسئله ساکت است. در مورد اول باید صدق مدعا را از طریق راه هاى پیشین آزمود. اما اگر دینى ادعاى الهى بودن نداشته و یا عکس آن را داشته باشد مانند ادیان ابتدایى و قدیم همچون پرى آنیمیسم، آنیمیسم، فتیشیسم، میترائیسم، هندوئیسم، برهمنیسم، جینیسم، و ادیان ترکیبى مانند سیکیسم که از ترکیب و التقاط اسلام و هندوئیسم پدید آمده و نیز ادیان فلسفى چون بودیسم و کنفوسیونیسم و بسیارى از ادیان قدیم آمیخته به شرک مثل تثلیث بابلى، تثلیث رومى، تثلیث هندى و… کاملاً از مجراى بحث خارج مى شوند و حوزه تحقیقات، منحصر به ادیان مدعى الهى بودن چون اسلام، مسیحیت، یهودیت و زرتشتى گرى و امثال آنها مى شود.
2. تحریف ناشدگى صرف بنیاد الهى در اصل نخستین یک دین براى اثبات حقانیت فعلى آن کافى نیست بلکه باید وثاقت کتاب آسمانى آن از جهت مصون بودن از تحریف و دستکارى هاى بشرى نیز اثبات شود. براى اثبات وثاقت کتاب آسمانى، یعنى استناد قطعى آن به پیامبر و تحریف نشدن آن، مى توان از روش هاى 1-1 و 2-1 و 4-1 استفاده نمود. در خصوص قرآن به لحاظ اعجاز بودنش روش 3-1 نیز کاربرد دارد.
3. نسخ ناشدگى استمرار حقانیت دین تابع نسخ نشدن توسط شریعت حقه پسین است. نسخ شدن یا نشدن یک دین از دو طریق به دست مى آید:
3-1 عدم جانشینى شریعت حقه پسین براساس این ضابطه تا زمانى که شریعت الهى جدیدى نازل نشود شریعت قبلى باقى است و با پیدایش شریعت جدید، شریعت پیشین منسوخ مى شود. از این رو با آمدن شریعت اسلامى شرایع پیشین براى همیشه منسوخ خواهند بود.
3-2 ادعاى خاتمیت دینى که اصل الهى بودن و تحریف ناشدگى کتاب آسمانى آن اثبات شده باشد اگر ادعاى خاتمیت کند، به لحاظ صدق قطعى این ادعا نسخ ناپذیرى آن براى همیشه ثابت مى شود و ملاکى براى کشف کذب و عدم حقانیت همه ادیان ادعایى بعدى خواهد شد. بنابراین خاتمیت اسلام به تنهایى دلیل قاطع بر کذب و بطلان همه ادیان بعد از آن همچون آیین سیک و بابیت و بهائیت و… مى باشد. بر این اساس پس از آیین خاتم حقانیت براى همیشه اختصاص به دین مبین اسلام دارد.
4. خردپذیرى دین حق با عقل و خرد پیوند وثیق و تنگاتنگى دارد و برخلاف آن حکم نمى راند. در یک نگرش کلى نسبت آموزه هاى دینى با عقل و خرد به سه گونه قابل تصور است:
4-1 آموزه هاى خردپذیر این دسته از آموزه ها امورى هستند که هر چند عقل و خرد بشرى ابتدا نسبت به آنها نا آگاه و نا آشنا بوده باشد، اما همین که از راه هایى چون وحى و دین در دسترس عقل قرار گرفت آن را مطابق با موازین عقلانى مى شناسد و صدق و درستى آن را پذیرا مى شود.
4-2 آموزه هاى فراعقلى این دسته امورى هستند که عقل قادر به قضاوت مستقیم در باب آنها نیست نه بر صدقشان مى تواند دلیل آورد و نه بر کذبشان.
4-3 آموزه هاى خردستیز این گروه مطالبى را شامل است که به حکم قطعى عقل باطل و خلاف واقعیت است. آموزه هاى گروه اول و دوم با حقانیت دین سازگارى دارد. البته آموزه هاى گروه دوم حدالامکان نباید در بن مایه هاى عقاید نخستین دینى قرار گیرند چرا که عقاید پایه دینى مثل خداشناسى محور ایمان است و تا شناخت و معرفت اعتمادپذیر عقلى در باره آن حاصل نشود، نمى توان به آن ایمان آورد. اما در مراحل پسینى وجود چنین آموزه هایى در دین مشکلى پدید نمى آورد، بلکه اساساً یکى از کارکردهاى دین در اختیار قراردادن آموزه هاى خرد نایاب است. اما گروه سوم به هیچ روى در دین حق راه ندارد و وجود آن به ویژه در عقاید پایه دلیل روشنى بر بطلان و عدم حقانیت یک دین است. بررسى تطبیقى ادیان براساس این مسئله، تحقیقى گسترده و فراخ مى طلبد. در عین حال به طور فشرده و کوتاه، اشاراتى در مقایسه چند دین بزرگ خواهیم داشت:
الف.مهم ترین رکن اساسى یک دین، «خداشناسى» آن است. در این راستا آموزه «توحید»(2) در اسلام، خردپذیرترین آموزه است و ادله متقن بسیارى بر آن گواهى مى دهد. اثبات توحید به خودى خود، ابطال کننده آموزه «تثلیث» و «ثنویت» است. بنابراین همین مسئله، به تنهایى براى اثبات عدم حقانیت ادیان غیرتوحیدى مانند زرتشتیت و مسیحیت کافى است.
ب.بسیارى از ادیان، به رغم دارا بودن پیشینه الهى، در طول تاریخ دچار تحریفات چشمگیرى شده و اصالت خود را از دست داده اند. همین مسئله باعث شده که آموزه هاى خردستیز بسیارى در این ادیان رخ نماید.
پی نوشت ها:
(1) جهت آگاهى بیشتر بنگرید: حمید رضا شاکرین، ادیان و مذاهب، ص 168- 182، قم: معارف.
(2) جهت آگاهى بیشتر ر. ک: الف. سید محمدحسین طباطبایى و شهید مطهرى، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، قم: صدرا، چاپ چهارم، 1374 ب. شهید مطهرى، توحید، قم: صدرا، چاپ سوم،. 1374
1-1 آموزه هاى دین با مراجعه به آموزه هایى که هر دینى براى خود دارد- چه این آموزه ها در قالب کتاب مقدس باشد یا گفتارهاى پیامبر آن دینمى توان پى برد که آیا یک دین، واقعاً دین حق الهى است یا خیر؟ در اینجا معقول و منطقى بودن، داشتن هماهنگى و انسجام، پاسخ گویى به نیازهاى ابدى و اساسى انسان، وجود نظام اعتقادى، ارزشى و عبادى هدفمند و مطابقت با سیر و سرشت جوهرى انسان، شاخص هایى است که مى تواند ما را به حق بودن یک دین رهنمون شود.
1-2 تأیید دین قبلى یا بعدى از آنجا که ادیان آسمانى، با یکدیگر پیوند عمیقى دارند و هر دینى مؤید و تکمیل کننده دین قبلى است، مى توان با مراجعه به نصوص معتبر رسیده از پیامبرى که حق بودن دینش براى ما به اثبات رسیده است، کشف کرد که آیا ادیان دیگر، به تأیید این دین رسیده اند یا نه. این روش از جایگاه ویژه اى برخوردار است که کمتر بدان توجه شده است. از طریق این روش عدم حقانیت همه ادیانِ ادعایىِ پس از پیامبر خاتم نیز اثبات مى شود.
1-3 اعجاز معجزه پیامبر یکى از دلایل اثبات صدق نبى و بنیاد الهى دین اوست. معجزه پیامبر باید به طور قطعى اثبات شود. بنابراین کسى که در حقانیت دینى تحقیق مى کند باید خود آن معجزه را مشاهده کند و یا از طریق نقلى که صدق آن قطعى و غیرقابل تردید است با آن آشنا شود. مورد نخست تنها در مورد حاضرین در محضر پیامبر امکان پذیر است و غایبان از آن بى بهره اند، جز در مورد قرآن که معجزه زنده و ابدى است و همگان مى توانند با این سند رسالت ارتباط مستقیم برقرار کنند و اعجاز آن را تجربه کنند.
1-4 روش تاریخى با رجوع به گزارش هاى مستند، معتبر و کافى تاریخى، مى توان فهمید که آیا دین خاصى داراى ویژگى ها و خصایصى که بیان شد هست یا خیر؟ تاریخ به گونه هاى مختلف مى تواند ما را در بازشناسى دین حق از ادیان ساختگى مدد رساند. به عنوان مثال در بررسى هاى تاریخى مشاهده مى کنیم که (على محمد باب) بنیانگذار بابیگرى پس از ناتوانى در اثبات دعوى نبوت خویش، توبه نامه نوشت و از ادعاى خود تبرى جست.(1) این واقعه تاریخى گواهى روشن بر بطلان بابیگرى و بهاییت نشأت گرفته از آن است. چهار روش یاد شده در عین مجزّا بودن از یکدیگر، در پاره اى موارد مى توانند مکمل یکدیگر در اثبات حقانیت یک دین باشند.
1-5 ادعاى خود دین ادعاى خود دین نسبت به بنیاد الهى سه گونه تصورپذیر است: یا دینى ادعاى الهى و وحیانى بودن دارد. یا دینى ادعا دارد که از سوى خداى هستى نازل نشده. یا دینى نسبت به این مسئله ساکت است. در مورد اول باید صدق مدعا را از طریق راه هاى پیشین آزمود. اما اگر دینى ادعاى الهى بودن نداشته و یا عکس آن را داشته باشد مانند ادیان ابتدایى و قدیم همچون پرى آنیمیسم، آنیمیسم، فتیشیسم، میترائیسم، هندوئیسم، برهمنیسم، جینیسم، و ادیان ترکیبى مانند سیکیسم که از ترکیب و التقاط اسلام و هندوئیسم پدید آمده و نیز ادیان فلسفى چون بودیسم و کنفوسیونیسم و بسیارى از ادیان قدیم آمیخته به شرک مثل تثلیث بابلى، تثلیث رومى، تثلیث هندى و… کاملاً از مجراى بحث خارج مى شوند و حوزه تحقیقات، منحصر به ادیان مدعى الهى بودن چون اسلام، مسیحیت، یهودیت و زرتشتى گرى و امثال آنها مى شود.
2. تحریف ناشدگى صرف بنیاد الهى در اصل نخستین یک دین براى اثبات حقانیت فعلى آن کافى نیست بلکه باید وثاقت کتاب آسمانى آن از جهت مصون بودن از تحریف و دستکارى هاى بشرى نیز اثبات شود. براى اثبات وثاقت کتاب آسمانى، یعنى استناد قطعى آن به پیامبر و تحریف نشدن آن، مى توان از روش هاى 1-1 و 2-1 و 4-1 استفاده نمود. در خصوص قرآن به لحاظ اعجاز بودنش روش 3-1 نیز کاربرد دارد.
3. نسخ ناشدگى استمرار حقانیت دین تابع نسخ نشدن توسط شریعت حقه پسین است. نسخ شدن یا نشدن یک دین از دو طریق به دست مى آید:
3-1 عدم جانشینى شریعت حقه پسین براساس این ضابطه تا زمانى که شریعت الهى جدیدى نازل نشود شریعت قبلى باقى است و با پیدایش شریعت جدید، شریعت پیشین منسوخ مى شود. از این رو با آمدن شریعت اسلامى شرایع پیشین براى همیشه منسوخ خواهند بود.
3-2 ادعاى خاتمیت دینى که اصل الهى بودن و تحریف ناشدگى کتاب آسمانى آن اثبات شده باشد اگر ادعاى خاتمیت کند، به لحاظ صدق قطعى این ادعا نسخ ناپذیرى آن براى همیشه ثابت مى شود و ملاکى براى کشف کذب و عدم حقانیت همه ادیان ادعایى بعدى خواهد شد. بنابراین خاتمیت اسلام به تنهایى دلیل قاطع بر کذب و بطلان همه ادیان بعد از آن همچون آیین سیک و بابیت و بهائیت و… مى باشد. بر این اساس پس از آیین خاتم حقانیت براى همیشه اختصاص به دین مبین اسلام دارد.
4. خردپذیرى دین حق با عقل و خرد پیوند وثیق و تنگاتنگى دارد و برخلاف آن حکم نمى راند. در یک نگرش کلى نسبت آموزه هاى دینى با عقل و خرد به سه گونه قابل تصور است:
4-1 آموزه هاى خردپذیر این دسته از آموزه ها امورى هستند که هر چند عقل و خرد بشرى ابتدا نسبت به آنها نا آگاه و نا آشنا بوده باشد، اما همین که از راه هایى چون وحى و دین در دسترس عقل قرار گرفت آن را مطابق با موازین عقلانى مى شناسد و صدق و درستى آن را پذیرا مى شود.
4-2 آموزه هاى فراعقلى این دسته امورى هستند که عقل قادر به قضاوت مستقیم در باب آنها نیست نه بر صدقشان مى تواند دلیل آورد و نه بر کذبشان.
4-3 آموزه هاى خردستیز این گروه مطالبى را شامل است که به حکم قطعى عقل باطل و خلاف واقعیت است. آموزه هاى گروه اول و دوم با حقانیت دین سازگارى دارد. البته آموزه هاى گروه دوم حدالامکان نباید در بن مایه هاى عقاید نخستین دینى قرار گیرند چرا که عقاید پایه دینى مثل خداشناسى محور ایمان است و تا شناخت و معرفت اعتمادپذیر عقلى در باره آن حاصل نشود، نمى توان به آن ایمان آورد. اما در مراحل پسینى وجود چنین آموزه هایى در دین مشکلى پدید نمى آورد، بلکه اساساً یکى از کارکردهاى دین در اختیار قراردادن آموزه هاى خرد نایاب است. اما گروه سوم به هیچ روى در دین حق راه ندارد و وجود آن به ویژه در عقاید پایه دلیل روشنى بر بطلان و عدم حقانیت یک دین است. بررسى تطبیقى ادیان براساس این مسئله، تحقیقى گسترده و فراخ مى طلبد. در عین حال به طور فشرده و کوتاه، اشاراتى در مقایسه چند دین بزرگ خواهیم داشت:
الف.مهم ترین رکن اساسى یک دین، «خداشناسى» آن است. در این راستا آموزه «توحید»(2) در اسلام، خردپذیرترین آموزه است و ادله متقن بسیارى بر آن گواهى مى دهد. اثبات توحید به خودى خود، ابطال کننده آموزه «تثلیث» و «ثنویت» است. بنابراین همین مسئله، به تنهایى براى اثبات عدم حقانیت ادیان غیرتوحیدى مانند زرتشتیت و مسیحیت کافى است.
ب.بسیارى از ادیان، به رغم دارا بودن پیشینه الهى، در طول تاریخ دچار تحریفات چشمگیرى شده و اصالت خود را از دست داده اند. همین مسئله باعث شده که آموزه هاى خردستیز بسیارى در این ادیان رخ نماید.
پی نوشت ها:
(1) جهت آگاهى بیشتر بنگرید: حمید رضا شاکرین، ادیان و مذاهب، ص 168- 182، قم: معارف.
(2) جهت آگاهى بیشتر ر. ک: الف. سید محمدحسین طباطبایى و شهید مطهرى، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، قم: صدرا، چاپ چهارم، 1374 ب. شهید مطهرى، توحید، قم: صدرا، چاپ سوم،. 1374