۱۳۹۲/۰۵/۳۰
–
۵۷۰ بازدید
اعوذ بالله من الشیطان الرّجیم؛ بسم الله الرّحمن الرّحیم؛ و الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطّیّبین الطّاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین.
«روی عن علی(علیهالسلام) قال: مَنْ تَأَدَّبَ بِآدَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّاهُ إِلَى الْفَلَاحِ الدَّائِم»
مروری بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به مربّیان بود، یعنی کسانی که میخواهند زمام تربیتی دیگران را به دست بگیرند و به آنها روش گفتاری و کرداری دهند و در این روش دادن به دیگران، قاصِد هستند. من در جلسات گذشته عرض کردم که اگر این روش دادن بخواهد مفید بوده و ضرر نداشته باشد، کار هر کسی نیست و کسانی که میخواهند مربّی باشند باید دارای شرایطی باشند. اوّلین شرط و سرآمد شرایط مربی تربیتی بودن، این است که فرد باید «خود ساخته» باشد؛ البته انشاءالله اگر برسم عرض میکنم که در حدّی که خود ساخته شده است، میتواند مربّی باشد. خود ساختگی در ابعاد گوناگون مطرح است. یکی از این ابعاد، مسأله نفس است، یعنی شخصی که میخواهد مربّی باشد، باید نفس خود را چه در بُعد شهوی، چه غضبی و چه وهمیاش تربیت کرده باشد. سرآمد دعوت انبیا نسبت به ابنای بشر نیز همین «تأدیب نفوس» است یعنی اگر مربّی خود ساخته نباشد، تربیت بیفایده است. لذا انبیا سراغ تأدیب نفوس میرفتند.
تقدم تربیت خود بر تربیت دیگران
من در جلسات گذشته بعضی از معارفمان را در این رابطه مطرح کردم و در این جلسه، جملاتی را از علی(علیهالسلام) برای تتمیم آنها عرض میکنم. در نهجالبلاغه است که حضرت علی(علیهالسلام) فرمود: «مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلْیَبْدَأْ بِتَعْلِیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِیمِ غَیْرِهِ» هر کس بخواهد خود را زمامدار دیگری قرار دهد، باید پیش از تعلیم دادن به دیگران، به تعلیم خویش بپردازد؛ تعلیم همان تأدیب است.
تقدّم تربیت با رفتار بر تربیت با زبان
«وَ لْیَکُنْ تَأْدِیبُهُ بِسِیرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِیبِهِ بِلِسَانِهِ» و بعد که خودش را تربیت کرد و میخواهد مردم را تربیت کند، باید اوّل آنها را با کردار خویش تأدیب کند، نه با زبان؛ یعنی قبل از اینکه بخواهد دیگران را با زبان خود تربیت کند، باید آنها را با عمل خود تربیت کند. همین اعمالی که از او صادر می شود، قبل از آن که بخواهد دهان باز کند و به زبان بیاورد روش میدهد.
ارزشمندی و برتری «انسان خودساخته» بر «مربّی دیگران»
«وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِمْ» و آن کسی که دارد خود را میسازد و تربیت میکند نسبت به کسی که میخواهد مردم را تأدیب کند، برای تجلیل سزاوارتر است، حتی اگر شخصی که میخواهد دیگری را تربیت کند خودش هم تربیت کرده باشد، باز آن کسی که دارد خودش را تربیت میکند برای تجلیل سزاوارتر است، چون خودسازی اینقدر ارزشمند است.
خود را ادب کنید!
اصلاً مکتب انبیا و اولیا همین است. سرلوحه دعوت آنها همین مسأله تأدیب نفوس است. علی(علیهالسلام) در نهج البلاغه میفرماید: «أَیُّهَا النَّاسُ تَوَلَّوْا مِنْ أَنْفُسِکُمْ تَأْدِیبَهَا» ای مردم، تربیت خود را به دست بگیرید! خودتان را تربیت و ادب کنید! «وَ اعْدِلُوا بِهَا عَنْ ضَرَاوَةِ عَادَاتِهَا» و نفس را از گستاخیِ پذیرفتن خوهای زشت و نکوهیده رویگردان سازید؛ لذا در روایتی دیگر از علی(علیه السلام) دارد که فرمود: «الاشتغال بتهذیب النفس أصلح»
«نفس» انسان را به بی بندوباری دعوت میکند
عرض کردم مسأله، مسأله تأدیب نفس است؛ انسانی که میخواهد مربّی باشد، باید ابتدا خودش را در رابطه با نفسش بسازد. دلیلش را هم در جلسه گذشته گفتم که نفس، یعنی شهوت، غضب و وهم، مرز نشناس است. شهوت همینطور بیپروا انسان را به شهوترانی دعوت میکند، «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ» نفس میآید انسان را به بیبند و باری، شهوترانی، خشم وهم و شیطنت دعوت میکند. نفس این است لذا من عرض کردم به تعبیر اهلش باید جلوی این اطلاق مطلق را گرفت.
برخی بزرگان: «نفس انسان، لجام می خواهد»!
من خودم از بعضی بزرگان شنیدم که میفرمودند: «جلوی این یابوی چموشِ نفست را بگیر»! ما باید دهنهای از شرع و عقل به آن بزنیم و آن را به آداب الهیه مؤدب کنیم. چون من جلسه گذشته توضیح دادم الآن فقط اشاره کردم و رد شدم.
نگو: «دلم می خواهد»؛ بگو: «شهوتم می خواهد»، «غضبم می خواهد»!
کسی که در زندگیاش از نظر شهوت، غضب و وهم نه شرع سرش میشود و نه عقل، هر کاری بگویی می کند! وقتی هم که بگوییم: چرا این کارها را میکنی؟ میگوید: دلم میخواهد! این دل نیست؛ بلکه شهوت تو است و اسمش را عوض کرده ای! «قلب» خانه خدا است و تو به شهوت و غضب خود میگویی «دل»؟
تربیت یعنی اینکه دیگر نگویی: «دلم می خواهد»
این شخص اگر بخواهد نفسش تربیت کند، در ابتدا کارش خیلی مشکل است. من مراجعات زیادی داشتم که برخی به من میگویند: «من نمیتوانم گناه نکنم!»، من به آنها میگویم: «نه! به من دروغ نگو! نگو: نمیتوانم؛ بگو: نمیخواهم!». «نمیتوانم» یعنی خدا قدرتش را به من نداده است، نخیر خدا قدرت را داده است و تو میتوانی؛ ولی نمیخواهی! چون مخالفت با نفس فشار دارد و سخت است.
«جهاد اکبر» یعنی «تربیت نفس»
تأدیب نفس و مهار کردن شهوت، غضب و وهم، در ابتدا برای انسان خیلی فشار دارد و فشارش هم آنقدر زیاد است که از آن به جهاد اکبر تعبیر کردهاند. در اصطلاح به «مقابله کردن با نفس و مهار کردن آن» غلبه بر هوای نفسانی میگویند. هوا یعنی خواستهها، چه در بُعد شهوت باشد، چه غضب و چه وهم. چون نفس به معنای خاصّش از این قوا تشکیل میشود. این تعلیم به تعبیر علی(علیهالسلام) و این تأدیب، ابتدا مشکل است و از غلبه کردن بر این نفس به «جهاد اکبر» تعبیر شده است. این که میگویند جهاد اکبر همین تربیت نفس و غلبه بر هوای نفس است. روایتی از علی(علیهالسلام) است که میفرماید: «ردع النفس عن الهوى الجهاد الأکبر» اگر بخواهی نفست را از خواسته های گستردهاش برگردانی و جلوی اطلاقش را بگیری، جهاد اکبر کردهای.
«تربیت نفس» سختتر از «فتح شهر»
در تاریخ صدر اسلام آمده است که گروهی از مسلمین به جبهه رفته بودند. وقتی نزد پیامبر برگشتند و از سختیهای زیاد جنگ بحث کردند، پیامبر فرمودند: این جهاد و جنگ و کشتن دشمن، جهاد اصغر بود، جهاد اکبر بر شما باقی مانده است؛ آن جنگ داخلی است، غلبه بر هوای نفس است، این مشکلتر است.
من در روایتی دیدم که از حضرت سلیمان نقل میکردند که دارد: «إن الغالب لهواه أشد من الذی یفتح المدینة وحده» آن کسی که بخواهد با هوای نفس مبارزه کند و بر هوای نفسش غلبه کند، کارش سختتر است از کسی که بخواهد تنهایی یک شهر را فتح کند. یعنی فتح یک شهر به تنهایی آسانتر از جنگ و غلبه بر هوای نفس است.
«تربیت کردن» کم کم آسان می شود
در ابتدا مشکل است و فشار دارد، امّا گام اوّل را که برداشتی، گام دوم فشارش شاید نصف گام اوّل باشد، گام سوم نصفِ نصف است. همینطور که انسان جلو برود فشار کم میشود تا جایی که غلبه بر هوای نفس بسیار ساده میشود. ابتدا باید پایش بایستد. همه اینها روش دارد و ما فقط اصل قضیه را مطرح کردیم؛ کسانی که میخواهند مربّی دیگران شوند باید اوّل خودشان را در بُعد نفسانی تربیت کنند که تربیت در بُعد نفسانی فشار دارد، ولی بعد فشارش کم میشود. البته شیطان در اینجا هم شیطنت میکند، ان شاء الله اگر توانستم در بحث بعدی این مطلب را توضیح میدهم.
حیات معنوی در گرو تربیت نفس است
این مطلب به خصوص در مورد کسانی است که معتقد به نشئه دیگر هستند، چون سرّ کار را من جلسه گذشته گفتم که شکوفا کردن آن بُعد معنوی است. انبیا هم که آمدند، سرلوحه دعوتشان تربیت نفوس بود. انسان چند بُعدی است، آن بُعد سرنوشتساز که برای ما حیات جاودانه خوب میآورد تا از آن لذت ببریم، با جلوگیری از گستردگی هوای نفس و تربیت نفوس حاصل میشود.
انسان بی تربیت، کر و کور است
اگر انسان بخواهد نفس را رها کند، آن بُعد درونیاش که در ارتباط با امور انسانی و معنویاش هست، از بین خواهد رفت و به تعبیری در روایات داریم که کر و کور میشود؛ نه آهنگ معنویت را میشنود و نه ماورای ماده را میتواند شهود کند. اگر در آن بُعد معرفتیاش برویم، انسان اگر بخواهد نفس را رها کند آن بعد معنویاش کر و کور میشود.
در روایتی دارد که علی(علیهالسلام) فرمود: «إِنَّکَ إِنْ أَطَعْتَ هَوَاکَ أَصَمَّکَ وَ أَعْمَاکَ وَ أَفْسَدَ مُنْقَلَبَکَ وَ أَوْدَاکَ» اگر تو بخواهی تحت فرمان خواستههای نفسانیات عمل کنی کر و کور میشوی و این خواستهها در عاقبت تو را به وادی هلاکت میکشاند. عرض کردم تعبیرات مختلفه است و چه بسا میشود گفت که عقل را از انسان زائل میکند، چون کار عقل روشنگری است و تبعیت از هوای نفسانی چراغ عقل را در درون انسان خاموش میکند.
«عاقل» خود را تربیت می کند
لذا ما در روایاتمان میبینیم که وقتی میخواهند عاقل را تعریف کنند میگویند: عاقل کسی است که بر هوای نفسش غلبه کند و دیوانه کسی است که هوای نفس بر او غلبه کند: «العاقل من غلب هواه و لم یبع آخرته بدنیاه» در روایت دیگر دارد: «العاقل من عصى هواه فی طاعة ربه» روایات متعدده داریم که من نمیخواهم وارد شوم. انسان عاقل همین روشی را که انبیا به آن دعوت کردهاند در تربیت خودش میگیرد، تا صلاحیت تربیت نسبت به غیر خودش را پیدا کند.