۱۳۹۷/۱۱/۳۰
–
۶۵۹ بازدید
سلام.
ببخشید استادی که تو کلاس اعلام کنه(استغفرالله)به خدا اعتقاد نداره اگه ازش درس یادبگیریم گناهه؟و باید کلاسش رو شرکت نکرد؟
پرسشگر گرامی در این رابطه به ترجمه و شرح دو روایت توجه کنید :
روایت اوّل
سخن ژرفی است از امام علی(ع) که فرمود: «خُذِ الْحِکْمَةَ مِمَّنْ أَتَاکَ بِهَا وَ انْظُرْ إِلَى مَا قَالَ وَ لَا تَنْظُرْ إِلَى مَنْ قَال »؛[1] حکمت را از کسى که آنرا برای تو میآورد، بگیر و به آنچه گفته است، بنگر و به [شخصیت ] گوینده نگاه نکن.
روایت دوم
امام جواد(ع) فرمود: «مَنْ أَصْغَى إِلَى نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ فَإِنْ کَانَ النَّاطِقُ یُؤَدِّی عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَدْ عَبَدَ اللَّهَ وَ إِنْ کَانَ النَّاطِقُ یُؤَدِّی عَنِ الشَّیْطَانِ فَقَدْ عَبَدَ الشَّیْطَانَ»؛[2] هر کس به سخن سخنرانى گوش دهد، او را پرستش کرده است. پس اگر او از خدا سخن بگوید، خدا را پرستیده است، و اگر از زبان ابلیس سخن بگوید، ابلیس را عبادت کرده است.
همچنانکه ملاحظه میگردد؛ روایت اول بیانگر این است که به گفته توجه شود، نه به گوینده و در روایت دوم گفته شده که گوش فرا دادن به سخنان هر کسی، تبعیّت و پیروی از او را در پی خواهد داشت.
اکنون با ملاحظه دقیق و تأمل در متن عربی این دو روایت، باید گفت:
1. در روایت اوّل، کلمه «انظر» به کار رفته است که به معنای «نگاه کن» است. این نگاه توأم با تأمّل و تفکّر است؛ زیرا واژه نظر در عربی با تأمل و تفکّر همراه است و منحصر به دیدن معمولی نمیشود، چنانکه راغب اصفهانی در مفردات میگوید: «نَظَر»؛ یعنی بر گرداندن و توجه دادن چشم ظاهر و چشم باطن براى دیدن و ادراک چیزی است. که مقصود از این عمل، تأمل و تحقیق درباره آن است. و نیز مقصود از دیدن و تأمّل، به دست آوردن معرفت و شناختى است که بعد از تحقیق حاصل میشود و آنرا «رؤیة» گویند.[3] در قرآن کریم نیز این واژه بسیار به کار رفته است که عمدتاً نیز به معنای تأمّل و تدبّر است؛ مثلاً در این آیه شریفه آمده است: «قُلِ انْظُرُوا ما ذا فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْض»؛ [4] بگو، با دقت تمام به آسمانها و زمین نگاه کنید [تا نشانههاى قدرت خدا را ببینید]. در این آیه مراد از «انظروا» نگاه کردن و دیدن تنها با چشم نیست، بلکه علاوه بر آن، با تفکّر و تدبّر باشد.
واژه «أصغی» در روایت دوم؛ از ریشه «صغو» و «صغی» به معنای میل و توجه نشان دادن است.[5] به گونهای که این میل با همراهی است.[6] مانند اینکه گفته شده: «و صَغَتِ الشَّمْسُ: مالَتْ للغُروبِ»؛[7] آفتاب میل به غروب کرد. «اصغاء» به معناى استماع، در حقیقت میل و توجه دادن گوش است به طرف سخن.[8] همانطور که در نهج البلاغه آمده است: «فَأَصْغَیْتُ إِلَیْهِ سَمْعِی »؛[9] گوشم را به طرف عقیل متمایل کردم؛ یعنی به سخنش گوش دادم. در قرآن هم این واژه به معنای متمایل شدن و رغبت آمده است: «وَ لِتَصْغى إِلَیْهِ أَفْئِدَةُ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ لِیَرْضَوْهُ وَ لِیَقْتَرِفُوا ما هُمْ مُقْتَرِفُون»؛[10] نتیجه (وسوسههاى شیطان و تبلیغات شیطانصفتان) این خواهد شد که دلهاى منکران قیامت، به آنها متمایل گردد و به آن راضى شوند و هر گناهى که بخواهند، انجام دهند!
آنچه که از مطالب فوق به دست میآید این است که؛ این دو روایت نه تنها تعارض و تنافی با یکدیگر ندارند، بلکه به بخشی از ابعاد مهم تربیتی انسان اشاره میکنند و او را نسبت به پیچیدگیهای زندگیاش آگاه مینمایند. در روایت اول؛ سفارش به تدبّر و تفکّر در سخنان شده است و انسان را از قضاوتهای سطحی و بدون تأمل برحذر میدارد، گاه ممکن است سخن ارزشمندی از زبان کسی گفته شود که گرچه به لحاظ عقاید و یا رفتارهای فردی و اجتماعی، فرد شایستهای نباشد، اما سخن او را میتوان به بوته نقد و بررسی نهاد و موارد ارزشمند آنرا با تفکر و تأمل جدا نموده و از آن استفاده نمود.
اما در روایت دوم؛ تمایل و توجه به سخن گوینده مطرح است، که نوعی تبعیّت و همراهی با وی را بدون تفکر و تأمل در پی دارد و این، گاهی میتواند خطرناک باشد؛ زیرا پیروی از کسی که سخنی از جانب خداوند نمیگوید امکان انحراف و نهایتاً تباهی وجود دارد. امام جواد(ع)، فرد را از تمایل، پیروی و متابعت بدون سنجش و تفکّر از سخنی که از دهان کسی بیرون میآید برحذر داشته است؛ زیرا یک سخن باطل ممکن است در قالبهای جذّاب عرضه شود و به همین دلیل انسان نیز بدون نقد و بررسی و تفکر و تأمل تحت تأثیر قرار گیرد.
2. در روایت اوّل؛ تأکید بر سخن خوب و منطقی است، نه فردی که سخن میگوید؛ یعنی در حقیقت حوزه فکر و عمل فرد از یکدیگر تفکیک داده شده است. و به عبارت بهتر؛ به شنونده سخن تأکید شده است که با تفکیک ساحت سخن و گوینده آن به تقویت استقلال فکری و عقل خود پرداخته و با گزینش دقیق گفتهای که شنیده است، بتواند صرف نظر از شخصیت قائل آن، به بهرهبرداری از آن بپردازد.
این در حالی است که در روایت دوم هم ساحت سخن و هم حوزه عمل و واقعیتهای بیرونی و عینی سخنران مراد است؛ بدین معنا که فرد با شنیدن سخن تمایل به عمل نیز پیدا میکند، بدون در نظر گرفتن و تفکر درباره اینکه چنین سخنی اگر از سوی شیطان باشد و شخص شنونده نیز تمایل به آن داشته باشد به ناچار از جمله عاملان به آن قرار خواهد گرفت و پیرو شیطان و یا به تعبیر روایت عبد شیطان خواهد شد.
3. به نظر میرسد که مخاطبان هر دو روایت نیز با یکدیگر متفاوت باشند. مخاطب روایت اول، کسانی هستند که در مسئلهای تسلط نسبی داشته و به حیطه آن آگاه هستند و یا اینکه در حال تعلیم و آموزش برای علمی و یا حرفهای میباشند و تا حدودی به آن چیزی که میشنوند آگاهی اجمالی دارند، بنابراین، آنچه را که میشنوند با تأمّل و تفکّر در ذهن خود نقد و بررسی خواهند کرد و موارد درست آنرا گرفته و بهکار خواهند بست. این در حالی است که در روایت دوم، مخاطبان افرادی هستند که بر چیزی که میشنوند آگاهی ندارند و ممکن است جذابیت سخنان باطل آنان را به خود جذب کرده و در گروه تبعیت کنندگان شیطان قرار دهد.
بر این اساس، افرادی که توانایی علمی چندانی برای تحلیل دقیق سخنان نداشته و شخص سخنران و شیوه سخنرانی در آنها تأثیر بیشتری از خود سخن دارد، عملاً نمیتوانند از فرمول «انظر الی ما قال» که برای اندیشمندان است استفاده کنند و در همین راستا، اینگونه افراد در پذیرش یک سخن باید به شخصیت گوینده «من قال» نیز توجه داشته باشند. البته یک فرد میتواند بسته به میزان دانشی که دارد، در برخی موارد از توصیه روایت اول استفاده کرده و در مواردی که دانش او کمتر است به توصیه روایت دوم پایبند باشد.
*** بنابراین نتیجه می گیریم شرکت در کلاس استادی که به خدا اعتقاد ندارد اشکالی ندارد ، اما همراه با تدبر ، تحلیل و برسی سخنان استاد .
پی نوشتها :
[1]. لیثی واسطی، علی، عیون الحکم و المواعظ، محقق و مصحح: حسنی بیرجندی، حسین، ص 241، دار الحدیث، قم، چاپ اول، 1376ش؛ تمیمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم ، محقق و مصحح: رجائى، سید مهدى ، ص 361، دار الکتاب الإسلامی ، قم، چاپ دوم، 1410ق.
[2]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 6، ص 434، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق.
[3]. «النَّظَرُ: تَقْلِیبُ البَصَرِ و البصیرةِ لإدرَاکِ الشیءِ و رؤیَتِهِ، و قد یُرادُ به التَّأَمُّلُ و الفَحْصُ، و قد یراد به المعرفةُ الحاصلةُ بعد الفَحْصِ، و هو الرَّوِیَّةُ»؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، تحقیق: داودی، صفوان عدنان، ص 812، دارالقلم ، الدار الشامیة، دمشق، بیروت، چاپ اول، 1412ق.
[4]. یونس، 101.
[5]. مفردات ألفاظ القرآن، ص 485؛ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 14، ص 461، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، دار صادر، بیروت، چاپ سوم، 1414ق؛ قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، ج 4، ص 130، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ ششم، 1371ش.
[6]. واسطی زبیدی، محب الدین سید محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، محقق و مصحح: شیری، علی، ج 19، ص 600، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، بیروت، چاپ اول، 1414ق.
[7]. تاج العروس من جواهر القاموس، ج 19، ص 599؛ قاموس قرآن، ج 4، ص 130.
[8]. قاموس قرآن، ج 4، ص 130.
[9]. شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق: صبحی صالح، خطبه 224، ص 346، هجرت، قم، چاپ اول، 1414ق.
[10]. انعام، 113.
روایت اوّل
سخن ژرفی است از امام علی(ع) که فرمود: «خُذِ الْحِکْمَةَ مِمَّنْ أَتَاکَ بِهَا وَ انْظُرْ إِلَى مَا قَالَ وَ لَا تَنْظُرْ إِلَى مَنْ قَال »؛[1] حکمت را از کسى که آنرا برای تو میآورد، بگیر و به آنچه گفته است، بنگر و به [شخصیت ] گوینده نگاه نکن.
روایت دوم
امام جواد(ع) فرمود: «مَنْ أَصْغَى إِلَى نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ فَإِنْ کَانَ النَّاطِقُ یُؤَدِّی عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَدْ عَبَدَ اللَّهَ وَ إِنْ کَانَ النَّاطِقُ یُؤَدِّی عَنِ الشَّیْطَانِ فَقَدْ عَبَدَ الشَّیْطَانَ»؛[2] هر کس به سخن سخنرانى گوش دهد، او را پرستش کرده است. پس اگر او از خدا سخن بگوید، خدا را پرستیده است، و اگر از زبان ابلیس سخن بگوید، ابلیس را عبادت کرده است.
همچنانکه ملاحظه میگردد؛ روایت اول بیانگر این است که به گفته توجه شود، نه به گوینده و در روایت دوم گفته شده که گوش فرا دادن به سخنان هر کسی، تبعیّت و پیروی از او را در پی خواهد داشت.
اکنون با ملاحظه دقیق و تأمل در متن عربی این دو روایت، باید گفت:
1. در روایت اوّل، کلمه «انظر» به کار رفته است که به معنای «نگاه کن» است. این نگاه توأم با تأمّل و تفکّر است؛ زیرا واژه نظر در عربی با تأمل و تفکّر همراه است و منحصر به دیدن معمولی نمیشود، چنانکه راغب اصفهانی در مفردات میگوید: «نَظَر»؛ یعنی بر گرداندن و توجه دادن چشم ظاهر و چشم باطن براى دیدن و ادراک چیزی است. که مقصود از این عمل، تأمل و تحقیق درباره آن است. و نیز مقصود از دیدن و تأمّل، به دست آوردن معرفت و شناختى است که بعد از تحقیق حاصل میشود و آنرا «رؤیة» گویند.[3] در قرآن کریم نیز این واژه بسیار به کار رفته است که عمدتاً نیز به معنای تأمّل و تدبّر است؛ مثلاً در این آیه شریفه آمده است: «قُلِ انْظُرُوا ما ذا فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْض»؛ [4] بگو، با دقت تمام به آسمانها و زمین نگاه کنید [تا نشانههاى قدرت خدا را ببینید]. در این آیه مراد از «انظروا» نگاه کردن و دیدن تنها با چشم نیست، بلکه علاوه بر آن، با تفکّر و تدبّر باشد.
واژه «أصغی» در روایت دوم؛ از ریشه «صغو» و «صغی» به معنای میل و توجه نشان دادن است.[5] به گونهای که این میل با همراهی است.[6] مانند اینکه گفته شده: «و صَغَتِ الشَّمْسُ: مالَتْ للغُروبِ»؛[7] آفتاب میل به غروب کرد. «اصغاء» به معناى استماع، در حقیقت میل و توجه دادن گوش است به طرف سخن.[8] همانطور که در نهج البلاغه آمده است: «فَأَصْغَیْتُ إِلَیْهِ سَمْعِی »؛[9] گوشم را به طرف عقیل متمایل کردم؛ یعنی به سخنش گوش دادم. در قرآن هم این واژه به معنای متمایل شدن و رغبت آمده است: «وَ لِتَصْغى إِلَیْهِ أَفْئِدَةُ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ لِیَرْضَوْهُ وَ لِیَقْتَرِفُوا ما هُمْ مُقْتَرِفُون»؛[10] نتیجه (وسوسههاى شیطان و تبلیغات شیطانصفتان) این خواهد شد که دلهاى منکران قیامت، به آنها متمایل گردد و به آن راضى شوند و هر گناهى که بخواهند، انجام دهند!
آنچه که از مطالب فوق به دست میآید این است که؛ این دو روایت نه تنها تعارض و تنافی با یکدیگر ندارند، بلکه به بخشی از ابعاد مهم تربیتی انسان اشاره میکنند و او را نسبت به پیچیدگیهای زندگیاش آگاه مینمایند. در روایت اول؛ سفارش به تدبّر و تفکّر در سخنان شده است و انسان را از قضاوتهای سطحی و بدون تأمل برحذر میدارد، گاه ممکن است سخن ارزشمندی از زبان کسی گفته شود که گرچه به لحاظ عقاید و یا رفتارهای فردی و اجتماعی، فرد شایستهای نباشد، اما سخن او را میتوان به بوته نقد و بررسی نهاد و موارد ارزشمند آنرا با تفکر و تأمل جدا نموده و از آن استفاده نمود.
اما در روایت دوم؛ تمایل و توجه به سخن گوینده مطرح است، که نوعی تبعیّت و همراهی با وی را بدون تفکر و تأمل در پی دارد و این، گاهی میتواند خطرناک باشد؛ زیرا پیروی از کسی که سخنی از جانب خداوند نمیگوید امکان انحراف و نهایتاً تباهی وجود دارد. امام جواد(ع)، فرد را از تمایل، پیروی و متابعت بدون سنجش و تفکّر از سخنی که از دهان کسی بیرون میآید برحذر داشته است؛ زیرا یک سخن باطل ممکن است در قالبهای جذّاب عرضه شود و به همین دلیل انسان نیز بدون نقد و بررسی و تفکر و تأمل تحت تأثیر قرار گیرد.
2. در روایت اوّل؛ تأکید بر سخن خوب و منطقی است، نه فردی که سخن میگوید؛ یعنی در حقیقت حوزه فکر و عمل فرد از یکدیگر تفکیک داده شده است. و به عبارت بهتر؛ به شنونده سخن تأکید شده است که با تفکیک ساحت سخن و گوینده آن به تقویت استقلال فکری و عقل خود پرداخته و با گزینش دقیق گفتهای که شنیده است، بتواند صرف نظر از شخصیت قائل آن، به بهرهبرداری از آن بپردازد.
این در حالی است که در روایت دوم هم ساحت سخن و هم حوزه عمل و واقعیتهای بیرونی و عینی سخنران مراد است؛ بدین معنا که فرد با شنیدن سخن تمایل به عمل نیز پیدا میکند، بدون در نظر گرفتن و تفکر درباره اینکه چنین سخنی اگر از سوی شیطان باشد و شخص شنونده نیز تمایل به آن داشته باشد به ناچار از جمله عاملان به آن قرار خواهد گرفت و پیرو شیطان و یا به تعبیر روایت عبد شیطان خواهد شد.
3. به نظر میرسد که مخاطبان هر دو روایت نیز با یکدیگر متفاوت باشند. مخاطب روایت اول، کسانی هستند که در مسئلهای تسلط نسبی داشته و به حیطه آن آگاه هستند و یا اینکه در حال تعلیم و آموزش برای علمی و یا حرفهای میباشند و تا حدودی به آن چیزی که میشنوند آگاهی اجمالی دارند، بنابراین، آنچه را که میشنوند با تأمّل و تفکّر در ذهن خود نقد و بررسی خواهند کرد و موارد درست آنرا گرفته و بهکار خواهند بست. این در حالی است که در روایت دوم، مخاطبان افرادی هستند که بر چیزی که میشنوند آگاهی ندارند و ممکن است جذابیت سخنان باطل آنان را به خود جذب کرده و در گروه تبعیت کنندگان شیطان قرار دهد.
بر این اساس، افرادی که توانایی علمی چندانی برای تحلیل دقیق سخنان نداشته و شخص سخنران و شیوه سخنرانی در آنها تأثیر بیشتری از خود سخن دارد، عملاً نمیتوانند از فرمول «انظر الی ما قال» که برای اندیشمندان است استفاده کنند و در همین راستا، اینگونه افراد در پذیرش یک سخن باید به شخصیت گوینده «من قال» نیز توجه داشته باشند. البته یک فرد میتواند بسته به میزان دانشی که دارد، در برخی موارد از توصیه روایت اول استفاده کرده و در مواردی که دانش او کمتر است به توصیه روایت دوم پایبند باشد.
*** بنابراین نتیجه می گیریم شرکت در کلاس استادی که به خدا اعتقاد ندارد اشکالی ندارد ، اما همراه با تدبر ، تحلیل و برسی سخنان استاد .
پی نوشتها :
[1]. لیثی واسطی، علی، عیون الحکم و المواعظ، محقق و مصحح: حسنی بیرجندی، حسین، ص 241، دار الحدیث، قم، چاپ اول، 1376ش؛ تمیمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم ، محقق و مصحح: رجائى، سید مهدى ، ص 361، دار الکتاب الإسلامی ، قم، چاپ دوم، 1410ق.
[2]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 6، ص 434، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق.
[3]. «النَّظَرُ: تَقْلِیبُ البَصَرِ و البصیرةِ لإدرَاکِ الشیءِ و رؤیَتِهِ، و قد یُرادُ به التَّأَمُّلُ و الفَحْصُ، و قد یراد به المعرفةُ الحاصلةُ بعد الفَحْصِ، و هو الرَّوِیَّةُ»؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، تحقیق: داودی، صفوان عدنان، ص 812، دارالقلم ، الدار الشامیة، دمشق، بیروت، چاپ اول، 1412ق.
[4]. یونس، 101.
[5]. مفردات ألفاظ القرآن، ص 485؛ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 14، ص 461، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، دار صادر، بیروت، چاپ سوم، 1414ق؛ قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، ج 4، ص 130، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ ششم، 1371ش.
[6]. واسطی زبیدی، محب الدین سید محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، محقق و مصحح: شیری، علی، ج 19، ص 600، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، بیروت، چاپ اول، 1414ق.
[7]. تاج العروس من جواهر القاموس، ج 19، ص 599؛ قاموس قرآن، ج 4، ص 130.
[8]. قاموس قرآن، ج 4، ص 130.
[9]. شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق: صبحی صالح، خطبه 224، ص 346، هجرت، قم، چاپ اول، 1414ق.
[10]. انعام، 113.