۱۳۹۵/۰۴/۰۸
–
۲۶۷۹ بازدید
اینکه دکتر شریعتی می گویند در زیر هیچ قرارداد استعماری امضاء یک آخوند نجف رفته، نیست در حالی که در زیر همه این قراردادهای استعماری امضاء آقای دکتر و آقای مهندس فرنگ رفته هست: این جمله در آغاز دهه چهل، در یک جلسه، در خارج از کشور، و در پاسخ به یک روشنفکر غربزده، که سعی میکرد، افرادی مثل خود را، از امضای زیر قراردادهای استعماری تبرئه کرده، و آن را به گردن روحانیت دور از قدرت بیاندازد، گفته است. چون در واقعیت، روحانیت اصلاً در قدرت نبود، تا زیر قراردادی را امضاء کند.
اما شریعتی، در کتابِ تاریخ ادیان، بُعد دیگرِ موضعگیریی خودش را، در این مورد، مطرح کرد، و گفت که: اگر پیش از این من در جایی گفتم که: روحانیت زیر هیچ قراردادی را امضا نکرده است، حسنی برای آنان نیست، چرا که آنان هرگز در قدرت نبودند، و اگر به قدرت رسیدند، و چنین نکردند، میشود گفت که این کاره نیستند!
دانشجوی محترم ضمن تشکر از تماس مجدد شما با این مرکز، در پاسخ به سوال شما لازم است ابتدا اشاره نماییم فارغ از اینکه مطلب دومی که به نقل از مرحوم دکتر علی شریعتی ذکر شده و متعارض با دیدگاه مشهور ایشان در تایید روحانیت می باشد در کتاب تاریخ ادیان ایشان وجود دارد یا نه، یکی از اشکالاتی که منتقدان و حتی دوستان آن مرحوم به ایشان وارد می کنند تعارضات و تناقضاتی است که در آثار ایشان به چشم می خورد به گونه ای که بسیاری از مواقع قضاوت در مورد دیدگاه واقعی وی بسیار سخت و مشکل و گاه تقریبا غیر ممکن است به عنوان مثال وی در حالی که در یک جا می گوید :«اکنون خوشبختانه همانطوری که دکتر مصدق تز اقتصاد منهای نفت را طرح کرد تا استقلال نهضت را پی ریزی کند و آن را از بند اسارت و احتیاج به کمپانی استعماری سابق آزاد سازد ، تز اسلام منهای آخوند در جامعه تحقق یافته است و این موفقیت موجب شده است که اسلام از چارچوب تنگ قرون وسطایی و اسارت در کلیساهای کشیشی و بینش متحجر … آزاد شده است.»( شریعتی ، علی ، مجموعه آثار ، ج1، با مخاطب های آشنا ، تهران: چاپخش،1377، ص 108)
در نقطه مقابل در مواردی به دفاع جانانه از روحانیت پرداخته که انسان از قضاوت در می ماند . به عنوان نمونه می گوید : « بزرگترین پایگاهی که می توان امیدوار بود که توده ها را آگاه کند اسلام راستین را به مردم ارایه دهد و در بیداری افکار عمومی به خصوص متن توده ها نقش مؤثر و نجات بخش را ایفا نماید ، در احیای روح اسلام ، ایجاد نهضت آگاهی دهنده و حرکت بخشنده اسلامی عامل نیرومند و مقتدری باشد ، همین پایگاه طلبه ، حوزه و حجره های تنگ و تاریکی است که از درون آن سید جمال الدین ها بیرون آمده اند » (شریعتی ، علی ، قاسطین ، مارقین ، ناکثین ، ص 195)همچنین می گوید « دفاع ، جانبداری و نگاهداری از این جامعه علمی (روحانیت ) نه تنها وظیفه هر مسلمان مؤمن است بلکه از آن جا که آخرین و تنها سنگری که در برابر هجوم استعمار فرهنگی غرب ایستادگی می کند ، وظیفه هر روشنفکر مسئول است و لو معتقد به مذهب نباشد .»( شریعتی ، علی ، پیشین ، ص 191 )
با این حال به نظر ما در پاسخ این سوال، به جای اینکه بر روی تناقضات و تعارضات دکتر شریعتی تمرکز نماییم و حتی با دیدگاه شخص شریعتی در این زمینه کاری داشته باشیم، بهتر است بر روی منطق عبارت دوم متمرکز شویم و از باب «انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال» این مساله را بررسی نماییم که آیا نقش نداشتن روحانیت در قراردادهای استعماری ناشی از نبود قدرت در دست آنهاست؟
البته پاسخ به این سوال امروزه کاملا روشن است چرا که امروزه بر خلاف دوران پیش از انقلاب اسلامی قدرت در دست روحانیون قرار گرفته و به همین دلیل سنجش رابطه میان استقلال خواهی و ستیز روحانیون با استعمار با نقش آفرینی آنها در قدرت به راحتی امکان پذیر می باشد، چرا که امروزه جمهوری اسلامی ایران رهبر بزرگترین انقلاب ضد استعماری و ضد استکباری را بر عهده گرفته و حتی با تبدیل استکبار ستیزی که مفهومی قرآنی است به یک گفتمان بین المللی، تفکر ضد استکباری را در جهان اشاعه داده است و به همین دلیل تبدیل به خار چشم نظام سلطه شده است، از طرف دیگر شاهد آن بودیم که در این انقلاب بود که متجاوزان نتوانستند کوچکترین چشم طمعی به خاک این سرزمین داشته باشند تا جایی که عرصه هشت سال دفاع مقدس، صحنه ای را به وجود آورد که پس از دویست سال که در هر تجاوز بیگانه بخشی از خاک میهن به تاراج می رفت، برای نخستین بار حتی یک وجب از خاک کشور را از دست ندادیم. در کنار این مساله ساختارهای نظام جمهوری اسلامی به گونه ای چیده شده است که امکان هر گونه قرارداد استعماری که به غارت و چپاول ملت ایران منجر شود از بین رفته است به طوری که حتی اگر بخشی از بخش های نظام بخواهد دچار چنین خبط و خطایی شده و یا شائبه امضای قراردادهای منافی با منافع و عزت ملی مطرح شود هم دستگاه های مسئول و هم سایر بخش های جامعه به ویژه نخبگان آگاه و بیدار و در راس همه روحانیون به پا خاسته و معترض می شوند و در این مسیر هر فرد، گروه، جریان و دستگاهی که اعتقاد بیشتری به ارزش های اسلامی و روحانیت اصیل داشته باشد حساسیت بیشتری به این موضوع نشان می دهد تا جایی که در نهایت امکان امضای چنین قراردادهایی وجود ندارد و این نیست جز از برکت نظام مبتنی بر ولایت فقیه.
اما نکته مهم تر از این شواهد، این است که اساسا ذات روحانیت با امضای قرارداد های استعماری مغایرت دارد چه قدرت در دستش باشد و چه نباشد و به همین دلیل هرگز نمی توان میان قدرت داشتن یا نداشتن روحانیت با نقش آفرینی در امضای قراردادهای استعماری رابطه ای برقرار کرد، به عبارت دیگر وقتی ما از روحانیتی سخن می گوییم که هرگز زیر پای قراردادهای استعماری را امضا نمی کند مقصودروحانیت اصیلی است که در مسیر آموزه های اسلامی حرکت می کند؛ آموزه های ضد استعماری همچون قاعده نفی سبیل که از این آیه قرآنی برگرفته شده است که وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً (نساء/ 141) و بدین معناست که خداوند متعال هرگز اجازه سلطه کافران بر مسلمانان را نمی دهد، از این روی علما و روحانیت اصیل اسلام در طول تاریخ با تمسک به این آیه و قاعده برگرفته از آن، نه خود حاضر به پذیرش سلطه کفار بر خود و جامعه اسلامی شده اند و نه اجازه داده اند کسانی که به شیوه های گوناگون از جمله امضای قراردادهای استعماری مسیر سلطه کفار را بر مسلمانان هموار می کنند به این هدف خود دست یابند به گونه ای که علما همواره در طول تاریخ با تمسک به این قاعده نسبت به قراردادهای استعماری واکنش نشان داده اند از جمله در فتوای تحریم تنباکو توسط میرزای شیرازی و نفی قانون کاپیتولاسیون توسط امام خمینی (ره)، به قاعده نفی سبیل استناد شده است. بر اساس این اصل حضرت امام(ره) در تحریرالوسیله بیان می دارند: «اگر روابط تجاری با کفار موجب ترس بر حوزه اسلام شود ترک این روابط بر تمام مسلمانان واجب می شود. در اینجا فرقی میان استیلاء سیاسی یا فرهنگی و معنوی دشمن وجود ندارد. اگر روابط سیاسی که بین دولتهای اسلامی و دول بیگانه بسته می شود و برقرار می گردد موجب تسلط کفار بر نفوس و بلاد و اموال مسلمانان شود یا باعث اسارت سیاسی اینها گردد، برقراری روابط حرام است و پیمانهایی که بسته می شود باطل است و بر همه مسلمین واجب است که زمامداران را راهنمایی کنند و وادارشان نمایند بر ترک روابط سیاسی این چنانی هر چند به وسیله مبارزه منفی باشد.»، (تحریرالوسیله، امام خمینی(ره)، ج 1، ص 185).
بنابر این ذات روحانیت اصیل با استعمار و قراردادهای استعماری مغایرت دارد و از این روی تابعان این جریان نیز چنین خط مشیی را اتخاذ می کنند، چه در قدرت باشند و چه قدرت دستشان نباشد، چه در لباس روحانیت باشند و چه در لباس غیر روحانی، این در حالی است که جریان های مدعی روشنفکری که ریشه های روشنفکریشان را به تحولات مدرنیته غربی گره زده و غرب را قبله آمال خویش می پندارند علیرغم برخی ادعاهای ملی گرایانه ای که گاه از خود نشان می دهند به دلیل عدم تعهدی که نسبت به سرزمین خویش دارند به راحتی پای قراردادهای استعماری را امضا کرده و حتی تلاش می کنند این کار خود را موجه جلوه دهند، در واقع این جریان به دلیل عدم تعهدی که نسبت به سرزمین خویش داشته و حتی نگاه تحقیر آمیزی که همواره به داشته های خود دارد در مقابل بهشت آرمانی دیدن غرب، هرگز حساسیتی نسبت به پدیده استعمار و نیز امضای قراردادهای استعماری نداشته و حتی استعمار را در راستای منافع ملت ایران و از جمله گامی در مسیر جبران عقب ماندگی تاریخی ایران معرفی می کند، چه قدرت در اختیارشان باشد وچه حتی زمانی که هیچ ارتباطی با قدرت نداشته باشند و حتی جالب است بدانیم که این جریان نیز منحصر به جریان های غیر روحانی نمی باشد بلکه اگر روحانیون و به تعبیر بهتر روحانی نمایانی باشند که صاحب چنین تفکری باشند، آنها نیز ابایی از سپردن کشور به بیگانگان ندارند.
در هر صورت وقتی سخن از مخالفت همیشگی روحانیون با استعمار و قراردادهای استعماری می شود مقصود جریان فکری روحانیت اصیل به همراه تابعان این جریان است اگر چه غیر روحانی باشند که به دلیل سنگ بنای تفکراتشان همواره نسبت به این موضوع حساسیت دارد چه قدرت در اختیارشان باشد و چه فاقد قدرت باشند و زمانی که سخن از همراهی جریان های روشنفکری با پدیده استعمار می شود مقصود جریان های روشنفکری بیگانه زده اعم از غربزده و شرق زده می باشد که به دلیل دلبستگی به بیگانه و عدم تعهد نسبت به کشور به راحتی کشور را به بیگانگان تقدیم می کنند، چه در قدرت باشند و چه قدرت دستشان نباشد.
در نقطه مقابل در مواردی به دفاع جانانه از روحانیت پرداخته که انسان از قضاوت در می ماند . به عنوان نمونه می گوید : « بزرگترین پایگاهی که می توان امیدوار بود که توده ها را آگاه کند اسلام راستین را به مردم ارایه دهد و در بیداری افکار عمومی به خصوص متن توده ها نقش مؤثر و نجات بخش را ایفا نماید ، در احیای روح اسلام ، ایجاد نهضت آگاهی دهنده و حرکت بخشنده اسلامی عامل نیرومند و مقتدری باشد ، همین پایگاه طلبه ، حوزه و حجره های تنگ و تاریکی است که از درون آن سید جمال الدین ها بیرون آمده اند » (شریعتی ، علی ، قاسطین ، مارقین ، ناکثین ، ص 195)همچنین می گوید « دفاع ، جانبداری و نگاهداری از این جامعه علمی (روحانیت ) نه تنها وظیفه هر مسلمان مؤمن است بلکه از آن جا که آخرین و تنها سنگری که در برابر هجوم استعمار فرهنگی غرب ایستادگی می کند ، وظیفه هر روشنفکر مسئول است و لو معتقد به مذهب نباشد .»( شریعتی ، علی ، پیشین ، ص 191 )
با این حال به نظر ما در پاسخ این سوال، به جای اینکه بر روی تناقضات و تعارضات دکتر شریعتی تمرکز نماییم و حتی با دیدگاه شخص شریعتی در این زمینه کاری داشته باشیم، بهتر است بر روی منطق عبارت دوم متمرکز شویم و از باب «انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال» این مساله را بررسی نماییم که آیا نقش نداشتن روحانیت در قراردادهای استعماری ناشی از نبود قدرت در دست آنهاست؟
البته پاسخ به این سوال امروزه کاملا روشن است چرا که امروزه بر خلاف دوران پیش از انقلاب اسلامی قدرت در دست روحانیون قرار گرفته و به همین دلیل سنجش رابطه میان استقلال خواهی و ستیز روحانیون با استعمار با نقش آفرینی آنها در قدرت به راحتی امکان پذیر می باشد، چرا که امروزه جمهوری اسلامی ایران رهبر بزرگترین انقلاب ضد استعماری و ضد استکباری را بر عهده گرفته و حتی با تبدیل استکبار ستیزی که مفهومی قرآنی است به یک گفتمان بین المللی، تفکر ضد استکباری را در جهان اشاعه داده است و به همین دلیل تبدیل به خار چشم نظام سلطه شده است، از طرف دیگر شاهد آن بودیم که در این انقلاب بود که متجاوزان نتوانستند کوچکترین چشم طمعی به خاک این سرزمین داشته باشند تا جایی که عرصه هشت سال دفاع مقدس، صحنه ای را به وجود آورد که پس از دویست سال که در هر تجاوز بیگانه بخشی از خاک میهن به تاراج می رفت، برای نخستین بار حتی یک وجب از خاک کشور را از دست ندادیم. در کنار این مساله ساختارهای نظام جمهوری اسلامی به گونه ای چیده شده است که امکان هر گونه قرارداد استعماری که به غارت و چپاول ملت ایران منجر شود از بین رفته است به طوری که حتی اگر بخشی از بخش های نظام بخواهد دچار چنین خبط و خطایی شده و یا شائبه امضای قراردادهای منافی با منافع و عزت ملی مطرح شود هم دستگاه های مسئول و هم سایر بخش های جامعه به ویژه نخبگان آگاه و بیدار و در راس همه روحانیون به پا خاسته و معترض می شوند و در این مسیر هر فرد، گروه، جریان و دستگاهی که اعتقاد بیشتری به ارزش های اسلامی و روحانیت اصیل داشته باشد حساسیت بیشتری به این موضوع نشان می دهد تا جایی که در نهایت امکان امضای چنین قراردادهایی وجود ندارد و این نیست جز از برکت نظام مبتنی بر ولایت فقیه.
اما نکته مهم تر از این شواهد، این است که اساسا ذات روحانیت با امضای قرارداد های استعماری مغایرت دارد چه قدرت در دستش باشد و چه نباشد و به همین دلیل هرگز نمی توان میان قدرت داشتن یا نداشتن روحانیت با نقش آفرینی در امضای قراردادهای استعماری رابطه ای برقرار کرد، به عبارت دیگر وقتی ما از روحانیتی سخن می گوییم که هرگز زیر پای قراردادهای استعماری را امضا نمی کند مقصودروحانیت اصیلی است که در مسیر آموزه های اسلامی حرکت می کند؛ آموزه های ضد استعماری همچون قاعده نفی سبیل که از این آیه قرآنی برگرفته شده است که وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً (نساء/ 141) و بدین معناست که خداوند متعال هرگز اجازه سلطه کافران بر مسلمانان را نمی دهد، از این روی علما و روحانیت اصیل اسلام در طول تاریخ با تمسک به این آیه و قاعده برگرفته از آن، نه خود حاضر به پذیرش سلطه کفار بر خود و جامعه اسلامی شده اند و نه اجازه داده اند کسانی که به شیوه های گوناگون از جمله امضای قراردادهای استعماری مسیر سلطه کفار را بر مسلمانان هموار می کنند به این هدف خود دست یابند به گونه ای که علما همواره در طول تاریخ با تمسک به این قاعده نسبت به قراردادهای استعماری واکنش نشان داده اند از جمله در فتوای تحریم تنباکو توسط میرزای شیرازی و نفی قانون کاپیتولاسیون توسط امام خمینی (ره)، به قاعده نفی سبیل استناد شده است. بر اساس این اصل حضرت امام(ره) در تحریرالوسیله بیان می دارند: «اگر روابط تجاری با کفار موجب ترس بر حوزه اسلام شود ترک این روابط بر تمام مسلمانان واجب می شود. در اینجا فرقی میان استیلاء سیاسی یا فرهنگی و معنوی دشمن وجود ندارد. اگر روابط سیاسی که بین دولتهای اسلامی و دول بیگانه بسته می شود و برقرار می گردد موجب تسلط کفار بر نفوس و بلاد و اموال مسلمانان شود یا باعث اسارت سیاسی اینها گردد، برقراری روابط حرام است و پیمانهایی که بسته می شود باطل است و بر همه مسلمین واجب است که زمامداران را راهنمایی کنند و وادارشان نمایند بر ترک روابط سیاسی این چنانی هر چند به وسیله مبارزه منفی باشد.»، (تحریرالوسیله، امام خمینی(ره)، ج 1، ص 185).
بنابر این ذات روحانیت اصیل با استعمار و قراردادهای استعماری مغایرت دارد و از این روی تابعان این جریان نیز چنین خط مشیی را اتخاذ می کنند، چه در قدرت باشند و چه قدرت دستشان نباشد، چه در لباس روحانیت باشند و چه در لباس غیر روحانی، این در حالی است که جریان های مدعی روشنفکری که ریشه های روشنفکریشان را به تحولات مدرنیته غربی گره زده و غرب را قبله آمال خویش می پندارند علیرغم برخی ادعاهای ملی گرایانه ای که گاه از خود نشان می دهند به دلیل عدم تعهدی که نسبت به سرزمین خویش دارند به راحتی پای قراردادهای استعماری را امضا کرده و حتی تلاش می کنند این کار خود را موجه جلوه دهند، در واقع این جریان به دلیل عدم تعهدی که نسبت به سرزمین خویش داشته و حتی نگاه تحقیر آمیزی که همواره به داشته های خود دارد در مقابل بهشت آرمانی دیدن غرب، هرگز حساسیتی نسبت به پدیده استعمار و نیز امضای قراردادهای استعماری نداشته و حتی استعمار را در راستای منافع ملت ایران و از جمله گامی در مسیر جبران عقب ماندگی تاریخی ایران معرفی می کند، چه قدرت در اختیارشان باشد وچه حتی زمانی که هیچ ارتباطی با قدرت نداشته باشند و حتی جالب است بدانیم که این جریان نیز منحصر به جریان های غیر روحانی نمی باشد بلکه اگر روحانیون و به تعبیر بهتر روحانی نمایانی باشند که صاحب چنین تفکری باشند، آنها نیز ابایی از سپردن کشور به بیگانگان ندارند.
در هر صورت وقتی سخن از مخالفت همیشگی روحانیون با استعمار و قراردادهای استعماری می شود مقصود جریان فکری روحانیت اصیل به همراه تابعان این جریان است اگر چه غیر روحانی باشند که به دلیل سنگ بنای تفکراتشان همواره نسبت به این موضوع حساسیت دارد چه قدرت در اختیارشان باشد و چه فاقد قدرت باشند و زمانی که سخن از همراهی جریان های روشنفکری با پدیده استعمار می شود مقصود جریان های روشنفکری بیگانه زده اعم از غربزده و شرق زده می باشد که به دلیل دلبستگی به بیگانه و عدم تعهد نسبت به کشور به راحتی کشور را به بیگانگان تقدیم می کنند، چه در قدرت باشند و چه قدرت دستشان نباشد.