از نقاشیهای مردم پارینهسنگی بر ما آشكار شده كه این مردم سخت به شكلها و حركات توجه داشتند و چنین پنداشتهاند كه ایشان بیشتر با حركات دست و صورت و دیگر اندامهای آنچه میخواستند بیان میكردهاند. شاید كلماتی كه مردم كهن به كار میبردهاند بیشتر فریاد هراس و شهوت و هیجان و نام و چیزهای محسوس بوده و در بسیاری از مواد شاید این صداها تقلیدی بوده از صدای آن چیزها یا صداهایی كه به آن چیزها بستگی داده شده بود. سر آرتور اوانس (Sir Arthur Evans) میگوید كه زبانِ علامتی در آمریكا زودتر از سخنگفتن پدید آمده است. از آنرو كه زبان علامتی در میان همهی سرخ پوستان آمریكای شمالی یكسان و زبان آوایی گوناگون است. نخستین زبانها شاید مجموعهای بودند از كلمات شگفتی و هراسانگیز و شهوی و هیجانی و نام چیزها. شاید نامهای واحد را بافشارها و قطع و وصلهای صوتی برای رساندن مفهومهای گوناگون ادا میكردند. مثلن مردم پارینهسنگی واژهای برای «اسب» یا «خرس« داشتند. آنگاه با فشارها و ژستها میرساندند كه «خرس» میرود یا «خرس» را باید شكار كرد یا «خرس مرده» یا «خرس اینجا بود» یا «خرس این كار را كرد» و مانند اینها.
زبانهای كهن خیلی كم واژه داشتند
با گذشتن زمانهای دراز آدمیان روش بیان عمل و رابطهی میان مفاهیم مختلف را ساختند. زبانهای امروزی هزارها واژه دارد، اما كهنترین زبانها تنها چند صد واژه داشتند. گفته شده است كه روستاییان امروز تنها با یك هزار واژه یا چیزی كمتر بیان مقصود میكنند و سخن میگویند و بهخوبی میتوان پذیرفت كه حتا مردم آغاز نوسنگی مجموعهی لغاتی بس محدود و انگشتشمار داشتند. شاید مردم آن روزگار با هم به بحث و مكالمه و توصیف چیزها نمیپرداختند. برای نقل حوادث دست به پایكوبی و ادادرآوردن میزدند. نیروی شمارش ایشان نیز بسیار محدود بود.
دستورگر زبان چهقدر پیشینه دارد؟
پیشرفت سخنگفتن نخست بسیار آهسته بود و ضوابط دستور زبان و بیان اندیشههای ژرف شاید بسیار دیر پدیدار شده باشد، مثلن شاید در زمان ۴٠٠ یا ۵٠٠ نسل پیش.
١. زبانهای آریایی
زبانشناسان میگویند كه نتوانستهاند با قاطعیت صفات مشتركی در میان همهی زبانهای آدمیان بیابند. در سرزمینهای پهناوری گروههایی از زبانها یافتهاند كه ریشهی واژههای آنها یكی است و روش بیان مقصود و اندیشه در میان آنها یكسان است، اما در جاهای دیگر زبانهایی یافتهاند كه میان آنها حتا در ساختمان اساسی آنها سازگاری نیست و در میان عمل و روابط یكسان نیستند و ضوابط دستوری آنها هم كاملن با یكدیگر متفاوت است.
مردمانی با اندیشه و زبان یکسان (زبانهای آریایی یا هند و اروپایی)
یك گروه بزرگ زبانهایی كه تقریبن در سراسر اروپا تا هند رواج دارند، مشتملند بر انگلیسی و فرانسوی و آلمانی و اسپانیایی و ایتالیایی و یونانی و روسی و فارسی و زبانهای گوناگون هندی، این زبانها را هند و اروپایی یا آریایی خوانند، ریشههای اصلی و ضوابط دستوری یكسانی در آنها میتوان یافت. مثلن واژهی Father و Mother انگلیسی را Vater و Mutter آلمانی و Pater و Mater لاتین و Pater و Mater یونانی و Pere و Mere فرانسوی و Hair و Mair ارمنی و Pitar و Matar سانسكریت و مانند آنها بسنجید. بر همین اساس واژههای زبانهای آریایی با قاعدهی خاصی از یكدیگر متفاوت میشوند. مثلن F در زبانهای ژرمانیك در لاتین P است و از قانونی پیروی میكنند كه به نام «قانون گریم» معروف است. این زبانها چیزهای گوناگونی نیستند، بلكه از ریشههای واحدی گوناگونیهایی پدید آمده و زبانهای مختلف شده است و مردمی كه به این زبانها سخن میگویند روش اندیشهای یكسان دارند.
زبان آریایی در ٨٠٠٠ سال پیش شكل گرفت
زمانی در گذشتهی دور در عصر نوسنگی مثلن ٨٠٠٠ سال پیش یا بیشتر شاید یك زبان واحد اصلی بود، كه همهی این زبانهای آریایی از آن برآمدهاند. در جایی در میان اروپای میانه و آسیای غربی شاید مردمی از قبایل مختلف سرگردان بودند و با هم آنچنان در آمیخته بودند كه یك زبان در میانشان به كار برده میشد. برای آسانی سخن بهتر است ایشان را آریایی بنامیم. سر جانستون ایشان را «آریاییان روسی» نامیده است. ایشان بیشتر به نژادهای گروه سفید و مو بور و آبی چشم و پارهی فرعی مردم شمال یا نژاد نوردیك بستگی دارند.
همزبانها لزومن همنژاد نبودهاند
در اینجا باید هشدار داده شود. زمانی زبانشناسانی زبانها و نژادها را با هم در میآمیختند و چنین میپنداشتند كه همهی مردمی كه به یك زبان سخن میگویند همنژادند كه این سخن درست نیست و زنگیان آمریكایی به انگلیسی سخن میگویند و یا ایرلندیها جز برای نمایشهای سیاسی به زبان ایرلندی سخن نمیگویند و مردم كورن كه زبان سلتی اصلی خود را فراموش كردهاند به زبانهای دیگری سخن میگفتهاند. اما آنچه از یك زبان مشترك میتوان دریافت همانا در آمیختگی است كه میان مردمی بوده و امكان درآمیختگی اگر به اصلی مشترك رهبری نكند دستكم آیندهی مشترك این مردم را نشان میدهد. اما حتا این زبان اصلی آریایی كه زبانی بوده كه در ٦٠٠٠ یا ۵٠٠٠ سال پیش بدان سخن گفته میشد زبانی بدوی یا زبان مردمی وحشی نبوده است. كهنترین كسانی كه به این زبان سخن میگفتهاند یا در مرحلهی تمدن نوسنگی بودند یا از آن در گذشته بودند. این زبانها ضوابط دستوری و اصول صرف فعل و بعضی پیچیدگیهای خاص داشتهاند، مثلن روشهای به فراموشیسپردهی میان مردم دورانهای اخیر پارینهسنگی شاید ناپختهتر از ابتداییترین شكل آریایی بوده است. شاید گروه زبانهای آریایی در ناحیهی پهناوری میان رودهای عمدهی دانوب و دنیپر و دون و ولگا كه از شرق به كوههای اورال و شمال دریای خزر میرسید، رواج داشته است. ناحیهای كه در آن آریایی زبانان در گردش بودند، شاید تا مدتهای درازی به اقیانوس اطلس و به جنوب دریای سیاه و آسیای صغیر نرسیده باشد. در آن هنگام اروپا و آسیا در بُسفر به هم پیوسته بودند و این تنگهی آبی در میان نبود، دانوب به سوی مشرق میرفت و به دریایی میریخت كه تا نواحی ولگا در جنوب شرقی روسیه و تركستان میرسید و دریاهای سیاه و خزر و آرال امروزی را در برمیگرفت و حتا خلیجهایی از آن به سوی دریای منجمد شمالی نیز كشیده میشد. این دریا میبایستی سدی بس شگرف بوده باشد در میان آریاییزبانان و مردم شمال شرق آسیا.
در جنوب این دریا كرانهای از بالكان تا افغانستان پیوسته بود و در شمال غربی این دریا ناحیهای بود پر مرداب و پر باطلاق كه به بالتیك میرسید.
٢. زبانهای سامی که كاملن جدا از زبانهای آریاییاند
زبانشناسانی به گروه زبانهای دیگری كه گویا كاملن جدا از زبانهای آریایی پدیدار شده باشند، قائلند به نام زبانهای سامی. عبری و عربی با هم خویشی دارند و چنین مینماید كه اینها از ریشهی یك رشته واژههای دیگری جدا از زبانهای آریایی مشتق شدهاند. روابط و اصول دستوری آنها نیز با زبانهای آریایی متفاوت است و به احتمال قوی این زبانها در میان جامعههایی پدیدار شدهاند كه با آریاییان هیچ پیوستگی و سروكار نداشتهاند.
عبری و عربی و حبشی و آسوری باستان و فینیقی باستان و گروهی دیگر از زبانهای وابسته به اینها را ریشهگرفته از زبانی اصلی میدانند به نام زبان ساسی. در آغاز دوران تاریخ نوشتهشده یعنی ۴٠٠٠ سال پیش از میلاد و پیش از آن گواه بستگیهایی میان آریاییان و سامیان از جنگ و دادوستد در كرانههای شرقی مدیترانه هستیم. اما پیش از این زمان بایستی هزارها سال جدایی كامل میان این دو مردم بوده باشد. سامیان گویا در جنوب عربستان یا در شمال شرقی آفریقا میزیستهاند، در آغاز دوران نوسنگی مردم اصلی سامی و آریاییان اصلی شاید كاملا جدا از هم میزیستند.
٣. زبانهای حامی؛ همسایهی زبانهای سامی
زبانشناسانی با اختلاف كلمه از زبانهای گروه سومی نیز سخن میگویند به نام گروه حامی كه بعضی آنها را جدا از زبانهای سامی میدانند و برخی پیوستهی به آن. اكنون بیشتر برآنند كه در روزگارهای بسیار كهن میان این دو گروه پیوستگی بوده است. گروه زبانهای حامی بیگمان دامنهای پهناورتر و پرشمارتر از زبانهای سامی و آریایی دارند و زبانهای سامی پیوستگی و همانندی بیشتری از زبانهای آریایی دارند. زبانهای سامی شاید همچنان كه مرغان از یك گروه خاص مهرهداران برخاستهاند از زبانهای بسیار كهن حامی سرچشمه گرفته باشند و نیز چهبسا كه زبانهای آریایی نیز همچنان كه پستانداران از گروهی دیگر از مهرهداران برخاستهاند از گروه خاص از زبانهای حامی سرگرفته باشند. این فرضیه بسیار دلفریب است، اما هیچ پایهی پذیرفتنی و مستدلی برای این امر در دست نیست كه زبانهای آریایی از زبانهای حامی بسیار كهن و زبانهای سامی از زبانهای حامی در زمانی اخیرتر مشتق شده باشند.
حامیزبانان امروز مانند سامیزبانان بیشتر از نژاد مدیترانهای هستند. از زبانهای حامی زبان مصریان قدیم و قبطیان و زبانهای بربرها (مردم كوهستانهای شمال آفریقا و توآرگهای نقابدار و گروهی از این مردم) و آنچه به نام گروه زبانهای اتیوپی آفریقایی در شرق آفریقا است گالاها و سومالیان را باید نام برد. این زبانها شاید از یك مركز در كرانههای آفریقایی مدیترانه سرچشمه گرفته باشد و از راههای خشكی موجود در آن زمان گسترش یافته و تا اروپای غربی رفته باشد.
صفت مشترك سه گروه زبان: آریایی، سامی و حامی
همهی این سه گروه بزرگ زبان دارای یك صفت مشترك هستند كه در زبانهای دیگر یافته نمیشود و آن جنسیت است از لحاظ قواعد دستوری. اما اینكه این صفت میتواند دلیلی بر آن باشد كه این سه گروه از یك ریشه برخاستهاند یا نه، موضوعی است كه بیشتر مربوط میشود به زبانشناسی و در این حقیقت روشن یعنی جدابودن مردمی كه به این زبانها سخن میگویند، اثری نمیكند.
نژادهای سامی و نوردیك دارای مشخصات ظاهری بسیار آشكاری هستند و چنین مینماید كه ایشان مانند زبانهایشان دارای خصایص و برجستهتر و خاصتری از مردم حامیزبان باشند.
۴. زبانهای اورال – آلتایی
در سراسر نواحی مسكون آریاییان و سامیان بایستی زمانی گروه زبانی مشخصی رایج شده باشد که امروزه به نام گروه زبانهای تورانی یا اورال – آلتایی خوانده میشود. این گروه شامل زبانهای لاپی در لاپلند و سامویی سیبری و فنلاندی و مجاری و تركی و تاتاری و منچویی و مغولی است. اما از آنجا كه زبانشناسانی اروپایی هنوز بررسی كاملی در این زبانها نكردهاند، شواهد كافی در دست نیست كه زبانهای كرهای و ژاپنی هم از این گروهند یا نه. هال برت مقایسهای از لحاظ دستوری از زبانهای كرهای و بعضی زبانهای دراویدی هندوستان كرده و نشان داده است كه میان این زبانها همانندیهای بسیار نزدیك وجود دارد.
۵. زبانهای چینی
گروه پنجم زبانها در ناحیهی جنوب شرقی پدید آمده و هنوز هم در آنجا رواج دارد. این زبانها یكهجایی هستند بیتصریف و اشتقاق. تنها آهنگ صدا و فشار معنی كلمه را معین میكند. این را میتوان گروه چینی یا یكهجایی خواند و مشتمل است بر چینی و برمهای و سیامی و تبتی. تفاوت میان زبانهای چینی و زبانهای مغرب آن بسیار فراوان است. در زبان پكنی چینی تنها ۴٢٠ یك هجایی هست، پس هر یك از آنها بار سنگینی دارند و برای چیزهایی مختلف به كار میروند. در این زبان مفهومهای گوناگون یا با فحوای كلام و مضمون معلوم میشود یا با نحوهی ادای آن. رابطهی این كلمات با یكدیگر بر اساسی كاملن جدا از روش معمول در زبانهای آریایی قرار دارد. دستور زبان چینی چیزی است جدا از دستور زبان انگلیسی. بسیاری از نویسندگان چینی میاندیشند كه زبان چینی دستور ندارد و باید گفت كه اگر نظر به یكسانی و مقایسه باشد، درست است. پس ترجمهی تحتاللفظی از چینی به انگلیسی ممكن نمیشود. زیرا كه اصلن اندیشه در این دو زبان متفاوت است و فلسفهی چینی از اینرو است كه برای اروپاییان مفهوم نیست و فلسفهی اروپا هم برای چینیان، چون ماهیت شیوهی اندیشیدن و چهگونگی بیان موضوع با هم تفاوت كلی دارد. برای روشن شدن این امر مثالی میآوریم. چهار علامت چینی كه به مفهوم «امور و پرستش و واجب و كهن» است، اگر پشت سر هم گذاشته شود، «چرا باید به راههای كهن رفت؟» معنی میدهد. پس یك چینی تنها به دادن لُب مفاهیم اكتفا میكند. در صورتی كه یك انگلیسی همان مفهوم را با بیانی آشكارتر و بیپردهتر میگوید. چه بسا كه آن انگلیسی دربارهی كهنهپرستی در آشپزی و یا صحافی سخن بگوید و عبارت «چرا باید به راههای كهن رفت» را به كار برد.
آقای آرتور ویلی در مقالهای كه دربارهی روش اندیشه و سخنسرایی چینی در آغاز كتاب «١۷٠ شعر چینی« نوشته است چهگونگی محدود نگاهداشتهشدن فكر چینی به كلمات ضروری و پرهیز از آوردن روابط را توجیه كرده است.
٦. گروههای زبانهای دیگر
گذشته از این گروهها زبانشناسان گروههای دیگری را نیز مشخص كردهاند. همهی زبانهای سرخپوستان آمریكا كه تفاوتهای بسیاری با یكدیگر دارند و از زبانهای جهان كهن كاملن مجزا هستند. در اینجا اینها را در یك دسته میگذاریم نه از جهت اینكه وابسته به یك خانواده هستند، بلكه از لحاظ جداكردن آنها از دیگر زبانها.
یك گروه بزرگ دیگر زبان در آفریقا است كه از اندكی بالاتر از استوا تا جنوبیترین بخش آفریقا رواج دارد، از بانتو گرفته تا زبانهای دیگری در مركز آفریقا كه در اینجا به شرح آنها نمیپردازیم.
همچنین شاید دو گروه زبانی دیگری نیز باشد. یكی دراویدی در جنوب هند و دیگری مالایایی- پولینزی كه در جزایر پولینزی كه اكنون بعضی از آنها جزو زبانهای هندی نیز بهشمار میآید.