خانه » همه » مذهبی » صالح پیامبر ع و هامان ظالم

صالح پیامبر ع و هامان ظالم


صالح پیامبر ع و هامان ظالم

۱۳۹۲/۰۹/۲۵


۳۵۷ بازدید

حضرت صالح و هامون که بودند و روش تبلیغی شان چگونه بود؟وچندنفر به انان ایمان اوردند؟

حضرت صالح (ع) و قوم ثمود
یکی از پیامبرانی که اسم او در قرآن آمده، حضرت صالح ـ علیه السلام ـ است که نامش در قرآن یازده بار ذکر شده است. او از نواده های سام بن نوح از قبیله ثمود بود، بعضی سلسله نسب او را چنین ذکر نموده اند: «صالح بن عبید بن جابر بن ثمود» و بعضی دیگر او را به عنوان «صالح بن جابر بن ارم بن سام بن نوح» یاد کرده اند .
حضرت صالح ـ علیه السلام ـ به زبان عربی سخن می گفت، و 280 سال عمر کرد، قبرش در نجف اشرف یا بین حجر الاسود و مقام ابراهیم ـ علیه السلام ـ در کنار کعبه قرار دارد.[1 ]
او از سوی خداوند برای هدایت قوم ثمود، فرستاده شد، و با تلاشهای شبانه روزی خود، آن قوم را به سوی خدا و نیکی ها دعوت نمود، ولی آن قوم، از او اطاعت نکردند و سرانجام به عذاب سخت الهی گرفتار شدند.[2 ]
حضرت صالح سومین پیامبری است که پس از نوح ـ علیه السلام ـ و هود ـ علیه السلام ـ یک تنه بر ضد بت و بت پرستی و طاغوت های عصرش قیام کرد، و سالها با آنها مبارزه و ستیز نمود.[3 ]
طبق بعضی از روایات، حضرت صالح ـ علیه السلام ـ در شانزده سالگی به دعوت قوم به سوی خدا پرستی پرداخت، و 120 سال آنها را دعوت کرد، ولی جز اندکی، به او ایمان نیاوردند.[4 ]
دورنمایی از زندگی قوم ثمود
قوم ثمود، امّتی از عرب بودند که پس از قوم عاد، به وجود آمدند و در سرزمین وادی القُری (بین مکه و شام) در شهر حِجر (که هم اکنون بعضی از آثار آن شهر در میان تخته سنگهای عظیم دیده می شود) می زیستند، و از قبایل مختلف تشکیل شده بودند و هم چون قوم عاد در بت پرستی، فساد، ظلم و طغیان غوطه ور بودند، و در زندگیشان جز انحراف و گمراهی، چیز دیگری دیده نمی شد .
آنها در ظاهر دارای تمدن پیشرفته و شهرها و آبادی های محکم بودند، و از قطعه های عظیم سنگهای کوهی، ساختمان می ساختند، و برای حفظ خود پناهگاههای استواری ساخته بودند،‌ و در شهر حِجر دارای امکانات وسیع مادی و تشکیلات پر زرق و برق بودند، از این رو آنها را «اصحاب حِجر» می نامند .
و به تعبیر قرآن، آنها در کار زندگی دنیایشان آن قدر سخت کوش بودند که برای خود، خانه های امن و امانی در دل کوهها می تراشیدند.[5 ]
این مطلب نشانگر آن است که آنها در یک منطقه کوهستانی می زیستند، و دارای تمدن پیشرفته مادی بودند که به آنها امکان می داد تا در درون کوهها، خانه های امن تهیه کنند، تا در برابر طوفانها و سیل و زلزله، در امان باشند. ولی به همان اندازه که دل به دنیا بسته بودند، دل از امور معنوی بریده بودند، و در لجنزار تباهیها و ستمها و آلودگیهای معنوی، غوطه می خوردند. حکومت ملوک الطوایفی، قبیلگی، ملی گرایی و تبعیضات نژادی، سرنوشت آنها را تعیین می کرد. و بر همین اساس به فساد و تباهی ها، دامن می زدند، چنان که قرآن در توصیف آنها می گوید :
« وَ کانَ فِی الْمَدِینَهِ تِسْعَهُ رَهْطٍ یفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَ لا یصْلِحُونَ؛ آنها (قوم ثمود) در آن شهر (حِجر) نُه گروهک و قبیله بودند که فساد در زمین می کردند، و برای اصلاح خویش اقدام نمی نمودند».[6 ]
قوم ثمود، دارای هفتاد بت بودند، چندین بتکده داشتند، بتهای بزرگ آنها عبارت بودند از: «لات، عُزّی، منوت (منات) هُبَل و قیس .»
این بتها به خصوص، مورد احترام شدید قوم ثمود بودند، آنها را شب و روز می پرستیدند، بتکده ها را به نام آنها نامگذاری کرده بودند، هیچ کس حق نداشت که آن بتکده ها را به عنوان مالکیت تصرّف کند، یا مرده خود را در آنها دفن نماید، اگر کسی تخلف می کرد، می گفتند: متخلفین مورد لعن هُبَل و منوت دو بت بزرگ قرار خواهند گرفت.[7 ]
خداوند بنده خالص خود به نام حضرت صالح ـ علیه السلام ـ را که از خاندان خود آنها بود، و دارای عقلی کامل، حلمی وسیع و اخلاقی نیک بود، به عنوان پیامبر خدا به سوی آنها فرستاد تا راه را از چاه به آنها نشان دهد، و آنها را از زنجیرهای ذلّت،‌گمراهی، بت پرستی، تبعیضات، قبیله گرایی و تباهی های دیگر برهاند .
فرازهایی از دعوت منطقی و دلسوزانه حضرت صالح ـ علیه السلام ـ
حضرت صالح ـ علیه السلام ـ در دعوت و راهنمایی مردم، از راههای گوناگون وارد شده و به نصیحت آنها پرداخت، در این جا نظر شما را به چند نمونه از برنامه های تبلیغی حضرت صالح ـ علیه السلام ـ جلب می کنیم :
ای قوم من! برای شما فرستاده امینی هستم، پرهیزکار باشید و از من پیروی کنید، من در برابر این دعوت، از شما اجر و مزدی نمی خواهم، اجر من تنها از جانب پروردگار جهانیان است، آیا شما می پندارید همیشه در نهایت امنیت در میان نعمتهایی که در دنیا وجود دارد، باقی می مانید؟ و در کنار این باغها، چشمه ها، زراعتها و نخل هایی که میوه هایش شیرین و رسیده است جاودانه خواهید ماند؟
شما از کوهها خانه هایی می تراشید، و در آن به عیش و نوش می پردازید این امور شما را سر مست و غافل ساخته است، از زندان خود پرستی بیرون آیید، و به فضای خدا پرستی وارد شوید .
از اسراف کاران و دنیا پرستان مرفّه پیروی نکنید،‌ آنان که به فساد و تباهی دامن می زنند، و در فکر اصلاح نیستند.[8 ]
ای مردم! تنها خدای یکتا و بی همتا را بپرسید، که جز او چیز دیگری خدای شما نیست، همان خداوندی که شما را از زمین آفرید، و آبادانی آن را به شما واگذار نمود، از او آمرزش بطلبید، سپس به سوی او باز می گردید، که پروردگارم (به بندگان خدا) نزدیک، و اجابت کننده تقاضای شما است .
قوم گفتند: ای صالح! تو پیش از این مایه امید ما بودی، آیا ما را از پرستش آن چه پدرانمان می پرستیدند نهی می کنی؟ و ما در مورد آنچه ما را به سوی آن دعوت می کنی در شک و تردید هستیم .
حضرت صالح ـ علیه السلام ـ فرمود: «ای قوم من! اگر من دلیل آشکاری از پروردگارم داشته باشم،‌ و رحمت او به سراغم آمده باشد آیا می توانم از ابلاغ او سرپیچی کنم؟ اگر من نافرمانی او کنم،‌چه کسی می تواند مرا در برابر او یاری دهد، بنابراین سخنان شما چیزی جز اطمینان به زیانکار بودن شما نمی افزاید.»[9 ]
بنابراین به خود آیید، و درست فکر کنید و بدانید که راه نجات و رستگاری شما در نفی معبودهای باطل و آمدن زیر پوشش پرستش معبود یکتا و بی همتا است .
ای مردم! چرا برای انجام بدی قبل از نیکی شتاب می کنید؟ و به جای شتافتن به سوی رحمت الهی، به سوی عذاب خدا حرکت می نمایید؟ چرا از درگاه خداوند، تقاضای عفو و آمرزش نمی کنید؟ که اگر چنین کنید شاید مشمول رحمت الهی شوید، این همه لجاجت و خیره سری و غفلت برای چیست؟[10 ]
کوتاه سخن آن که، ‌تمام رسالت و دعوت این پیامبر بزرگ در این جمله خلاصه می شد که :
« أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ؛ خدا را بپرستید».[11 ]
آری بندگان خدا، زیر بنا و عصاره همه تعلیمات فرستادگان خدا است .
حضرت صالح ـ علیه السلام ـ در دعوت قوم خود، نهایت محبّت و دلسوزی را نمود و با تعبیر مکرّرِ «ای قوم من!» خواست تا حسّ خویشاوندی آنها را به سوی خود جلب کند، ولی آنها در برابر آن همه دلسوزیها، و منطق و راهنماییهای مهر انگیز صالح ـ علیه السلام ـ ، با طغیان و سرکشی لجوجانه، دعوت صالح ـ علیه السلام ـ را رد کردند، و بی شرمانه و گستاخانه در برابر او و دعوت های دلسوزانه او،‌ ایستادند، و به کار شکنی و مخالفت شدید پرداختند .
مخالفت آنها عمومی بود و جز اندکی به آن حضرت ایمان نیاوردند، مطابق بعضی از روایات این گروه اندک، پس از دیدن معجزه پیدایش ناقه صالح،‌ایمان آوردند، نخست هفتاد نفر بودند، سپس مرتد شدند و تنها شش نفر از آنها باقی ماند، که یکی از آنها هم در شک و تردید به سر می برد و سرانجام به مخالفان پیوست.[12 ]
بعضی تعداد ایمان آورندگان به صالح ـ علیه السلام ـ را که از عذاب نجات یافتند،‌ تا چهار هزار نوشته اند.[13 ]
عکس العمل شدید قوم ثمود، در برابر دعوت صالح ـ علیه السلام ـ
حضرت صالح دهها سال، قوم ثمود را به سوی خدا و یکتاپرستی دعوت کرد، ولی قوم ثمود با برخوردهای شدید و لجاجت سخت از پاسخ مثبت به صالح ـ علیه السلام ـ امتناع ورزیدند، و با تهمتهای ناجوانمردانه به آن حضرت، به کار شکنی پرداختند .
گفتند: «آیا ما از بشری از جنس خود پیروی کنیم؟ اگر چنین کنیم در گمراهی و جنون خواهیم بود، آیا در میان ما تنها بر این شخص (صالح) وحی نازل شده است؟ نه، او آدم بسیار دروغگوی هوسبازی است».[14 ]
صالح ـ علیه السلام ـ به اندرز دلسوزانه قوم پرداخت، و آنها را از عذاب سخت الهی هشدار دارد، و اعلام کرد تا عذاب نیامده، خود را در پرتو ایمان نجات دهید و از خواب غفلت بیدار شده و از طغیان و سرکشی، دست بکشید، چرا که خمیر مایه گمراهی ها، غرور و سر مستی است. ولی سرکشی و غرور آن قوم به جایی رسید که بروز حضرت صالح و اصحابش را به فال بد گرفتند و آنها را دروغگو خواندند و وجود آنها را مایه بدبختی خود دانستند، با این که سزاوار بود آن حضرت و اصحابش را مایه برکت و سعادت ابدی بدانند .
صالح ـ علیه السلام ـ به آنها فرمود :
« طائِرُکُمْ عِنْدَ اللَّهِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ؛ فال بد و بخت و طالع شما در نزد خدا است، او است که شما را (نه ما را) به خاطر اعمالتان گرفتار مصائب و بدبختی ساخته است».
خداوند سه روز به آنان فرصت داد تا توبه کنند اما آنان همچنان بر گناه و نافرمانی خود اصرار داشتند. فَعَقَرُوهَا فَقَالَ تَمَتَّعُواْ فِی دَارِکُمْ ثَلاَثَةَ أَیَّامٍ ذَلِکَ وَعْدٌ غَیْرُ مَکْذُوبٍ. (هود/۶۵ )
پس حضرت صالح؛ «به ایشان گفت در خانه و کاشانه خود سه روز زندگی کنید. این وعده‌ای است که دروغ نخواهد بود.»
بعد از سه روز خداوند عذاب خود را بر آنان فرستاد و آنان را نابود کرد:
فَلَمَّا جَاء أَمْرُنَا نَجَّیْنَا صَالِحًا وَالَّذِینَ آمَنُواْ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِّنَّا وَمِنْ خِزْیِ یَوْمِئِذٍ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ. (هود/۶۶ )
« هنگامی که فرمان ما مبنی بر عذاب قوم ثمود در رسید، صالح و مؤمنان همراه او را در پرتو لطف و مرحمت خود نجات دادیم .»
وَأَخَذَ الَّذِینَ ظَلَمُواْ الصَّیْحَةُ فَأَصْبَحُواْ فِی دِیَارِهِمْ جَاثِمِینَ. (هود/۶۷ )
«صدای شدید، افراد ستمکار قوم ثمود را در بر گرفت و در خانه و کاشانه خود خشکیدند و بر روی افتادند.»
 
پی نوشت
[1] . روایت شده: حضرت علی ـ علیه السلام ـ در بستر شهادت، به امام حسن ـ علیه السلام ـ چنین وصیت کرد: «وقتی که از دنیا رفتم، پیکرم را در پشت این شهر (نجف که پشت شهر کوفه به حساب می آمد) در کنار قبر دو برادرم هود و صالح ـ علیه السلام ـ به خاک بسپارید.» (بحار، ج11، ص 379 ).
[ 2 ] . اقتباس از تاریخ انبیاء، تألیف عماد زاده، ص 252ـ258 .
[ 3 ] . تفسیر المیزان، ج 10، ص 318 .
[ 4 ] . تاریخ انبیاء، از: عماد زاده، ص 263؛ تفسیر نور الثّقلین، ج 2، ص 47 .
[ 5 ] . حجر، 82 .
[ 6 ] . نمل، 49 .
[ 7 ] . قصص الانبیاء، عبدالوهّاب نجّار، ص 110 .
[ 8 ] . اقتباس از سوره شعراء، آیات 143 تا 152 .
[ 9 ] . هود، آیات 61 تا 63 .
[ 10 ] . اقتباس از سوره شعراء، آیات 143 تا 152، و اقتباس از سوره نمل، آیه 46 .
[ 11 ] . نمل، 45 .
[ 12 ] . روضه الکافی، ص 186؛ موضوع ایمان آوردن گروهی به صالح ـ علیه السلام ـ در آیات 75 و 76 سوره اعراف، و 45 سوره نمل، و 66 سوره هود آمده است. و در آیه 75 و 76 سوره اعراف، مخالفان حضرت صالح به عنوان مَلَأ و مستکبران،‌و مؤمنان به او به عنوان مستضعفان ذکر شده اند. و آیه 66 هود، حاکی است عذاب سختی که بر قوم ثمود وارد شد، ـ همه جز صالح و مؤمنان به او ـ را به هلاکت رسانید .
[ 13 ] تفسیر مجمع البیان، ج 7، ص 327 .
[14] . قمر، آیه 24 و 25.
 
 
 
اما در مورد هامان
وی از افراد ستمگر زمان و وزیر فرعون بوده که خداوند در شش جای قرآن کریم از وی یاد کرده است:
وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ نُرِیَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یَحْذَرُون.فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً إِنَّ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما کانُوا خاطِئِین
و در زمین قدرتشان دهیم و (از طرفی) به فرعون و هامان و لشکریانشان آن چه را که از جانب آنان بیمناک بودند، بنمایانیم… آری، فرعون و هامان و لشکریان آنها خطاکار بودند .
تفسیر کوتاهی از دو آیه و آیات دیگر: نام «هامان» نه تنها در دو آیة مورد نظر در سؤال، بلکه در آیات دیگر قرآن شریف، در کنار نام فرعون و یا فرعون و قارون آمده است. مجموعاً شش مرتبه نام هامان در قرآن شریف آمده است که عبارتند از آیات 6، 8 و 38 از سوره قصص، در آیات 23، 24، و 36 از سورة غافر. در آیه 39 از سورة عنکبوت، قرآن شریف در آیه 36 از سوره غافر می‌فرماید: وَ قالَ فِرْعَوْنُ یا هامانُ ابْنِ لِی صَرْحاً لَعَلِّی أَبْلُغُ الْأَسْباب و فرعون گفت: «ای هامان» برای من کوشکی بلند بساز، شاید من به آن راه‌ها برسم. (راه‌های دستیابی به آسمان‌ها ).
در جای دیگر قرآن شریف می‌فرماید :
… فَأَوْقِدْ لِی یا هامانُ عَلَی الطِّینِ فَاجْعَلْ لِی صَرْحاً لَعَلِّی أَطَّلِعُ إِلی إِلهِ مُوسی وَ إِنِّی لَأَظُنُّهُ مِنَ الْکاذِبِین(1) فرعون گفت: «ای بندگان قوم، من جز خویشتن برای شما خدایی نمی‌شناسم. پس ای هامان برایم بر گِل آتش بیفروز و برجی (بلند) برای من بساز، شاید به (حالِ) خدای موسی اطلاع یابم، و من جدّاً او را از دروغگویان می‌پندارم .»
هامان وزیر معروف فرعون بود و تا به آن حدّ در دستگاه او نفوذ داشت. قرآن شریف از لشکریان مصر تعبیر به لشکریان فرعون و هامون می‌کند.(2 )
طبق بعضی از تواریخ، «هامان»‌دستور داد تا زمین وسیعی برای این کاخ و برج بلند در نظر بگیرند، و پنجاه هزار مرد بنّا و معمار برای این کار گسیل داشت و هزاران نفر کارگر برای فراهم آوردن وسایل کار مأمور کرد، درهای خزانه را گشود و اموال زیادی در این راه مصرف کرد و کارگران زیادی به کار گمارد به طوری که در همه جا سرو صدای این برج عظیم پیچید.(3 )
باز می‌فرماید: إِلی فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ قارُونَ فَقالُوا ساحِرٌ کَذَّاب(4 )
( موسی را) به سوی فرعون و هامان و قارون (این مثلث شوم فرستادیم اما آنان) گفتند: (موسی) افسونگری شیّاد است .
همچنین می‌فرماید: وَ قارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مُوسی بِالْبَیِّناتِ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ وَ ما کانُوا سابِقِین(5) یعنی قارون و فرعون و هامان (این مثلث شوم) را (هلاک کردیم). و به راستی موسی برای آنان دلایل آشکار آورده ولی (آنها) در آن سرزمین سرکشی نمودند و (با این همه بر ما پیشی) نجستند. در بعضی از تفاسیر، آمده است، هامان وزیر و پیشکار فرعون بود و قارون خزانه دار او.(6) به هر تقدیر هامان در دستگاه حکومت فرعون نقش کلیدی داشت و سپاهیان حکومت فرعون، تحت فرماندهی هامان قرار داشت.(7 )
صد هزاران طفل سر ببریده شد تا کلیم الله صاحب دیده شد(8 )
به همین خاطر ارادة الهی به نابودی فرعون و دستگاه استکباری وی تعلق گرفت و «بت صامت» گوساله‌ای ساخته شده سامری سوزانده شد و «بت ناطق» یعنی فرعون و هامان و لشکریان او در دریا غرق شده‌اند.(9 )
اشاره‌ای دیگر: در کتاب اِستَر از مجموعه کتاب‌هایی که با تورات فعلی چاپ شده، «هامان» نامی ذکر شده که وزیر اول اخشویروش بوده و به واسطه خشمی که بر مرد یهودی گرفت پادشاه را به قتل عام یهود در فارس تشویق کرد. اَستَر معشوقة شاه، آن فرمان را باطل و موجبات اعدام را فراهم کرد .
اگر این مطلب صحت هم داشته باشد، به یقین هامانی که در قرآن شریف از او ذکر شده او نیست. هامانی که در قرآن از او یاد شده است، معاصر فرعون و از وزیران و همکاران فرعون بوده است.(10 )
جمع‌بندی و نتیجه:
  1 . نام هامان شش‌بار، در آیات و سوره‌های متعدد ذکر شده است .
2 . در تمام این آیات، چینش و ترتیب بحث طوری است که مرتبه و رتبة هامان را بعد از فرعون قرار می‌دهد.
  3 . محتوا و سیاق آیات مورد نظر هم با چینش و ترتیب آیات همخوانی دارد، طوری که فرعون به هامان فرمان می‌دهد که برج و رصدخانه‌ای بسازد و یا برای انجام کارهای دیگر به او فرمان می‌دهد .
4 . از این جهت بسیاری از مفسرین گفته‌اند هامان وزیر فرعون بوده است .
5 . درقرآن شریف، غیر از «هامان» مورد نظر و مورد سؤال، از فرد دیگری به نام «هامان» نامی به میان نیامد و هامان در قرآن شریف، از تشابه اسمی برخوردار نیست.
6 . در تمام آیات بررسی شده موسی و هارون به عنوان ائمه هدایت و فرعون و هامان به عنوان ائمه کفر و ضلالت معرفی گشته‌اند.
  7 . بنابراین، هامانی که نام او در قرآن ذکر شده است وزیر و از پیشگامان فرعون بوده . هامانی که در کتاب «اِستَر» نامش ذکر شده که وزیر اول اخشویروش بوده و … اگر صحت هم داشته باشد به یقین هامانی که در قرآن شریف نامش ذکر شده است، نیست. همچنین هامانی که هزار سال بعد از فرعون در بابل بوده، اگر درست و مستند باشد، هامان مورد نظر قرآن نیست و صرفاً یک تشابه اسمی است کما اینکه ممکن است در عصر فعلی هم افراد زیادی باشند که نامشان هامان بوده باشد و این تشابه اسمی در تمام اسم‌ها ممکن است وجود داشته باشد و هیچ مشکل و یا تضادی را در بر ندارد .
 
پی نوشت:
1 . قصص: 38 .
2 . تفسیر نمونه، ج 16، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ دوازدهم، 74، ص 16 .
3 . همان، ص 87 .
4 . غافر: 24 .
5 . عنکبوت: 39 .
6 . قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ هشتم، 1361، ج 7، ص 166 .
7 . تفسیر راهنما، ج 13، قم، بوستان کتاب، چاپ اول، 1380، ص 442 .
8 . عطار .
9 . تفسیر تسنیم، قم، انتشارات اسری، چاپ اول، 1381، ج 4، ص 414 .
10. قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، همان.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد