خانه » همه » مذهبی » صمت و سکوت

صمت و سکوت


صمت و سکوت

۱۳۹۲/۰۸/۲۶


۱۷۳۷ بازدید

امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: (الصمت حکم و السکوت سلامه (تحف حدیث۱۴۶) فرق صمت و سکوت چیست؟

 
1-   در کتاب قاموس قرآن، ج 4، ص: 151 این دو را به یک معنی گرفته:
  صمت:   «سَواءٌ عَلَیْکُمْ أَ دَعَوْتُمُوهُمْ أَمْ أَنْتُمْ صامِتُونَ» اعراف: 193. صمت بفتح (ص) بمعنى سکوت است یعنى:یکسان است بر شما چه آنها را بخوانید و چه ساکت باشید.
2-   در کتاب العین، ج 7، ص: 107  و کتاب لسان العرب، ج 2، ص: 55 صمت را به معنی سکوت طولانی ویا طول دادن سکوت معنی کرده اند: الصمت: طول السکوت  ،    صمت: أَطالَ السکوتَ.
 
مطالب زیر را از کتاب معراج السعادة  ص : 586 درمورد صمت و خاموشى آورده ایم:
و بدان که: ضدّ همه آفات زبان و مفاسد آن، صمت و خاموشى است. و کسى را خلاصى از آفات زبان جز به آن نیست. و آن از محاسن «شیم» (جمع «شیمة» به معناى خوى و عادت.)، و صاحب آن در نزد همه کس عزیز و محترم است. و باعث جمعیت خاطر و افکار، و موجب دوام هیبت و وقار، و فراغت از براى ذکر و عبادت، و سلامتى در دنیا و آخرت است.
و از این جهت سیّد رسل- صلّى اللّه علیه و آله- فرمود: «من صمت نجى». یعنى: «هر که خاموشى را شعار خود ساخت نجات یافت». «1»
و فرمود: «هر که ایمان آورد به خدا و رسول، باید هر سخنى که مى گوید خیر باشد یا خاموش نشیند». «2»
اعرابى به خدمت آن حضرت آمد عرض کرد: «مرا به علمى دلالت کن که داخل بهشت شوم. فرمود: گرسنگان را سیر کن. و تشنگان را سیراب نماى. پس اگر قدرت بر این ها نداشته باشى زبان خود را از غیر سخن حق و خیر محافظت کن که به این سبب بر شیطان غالب مى گردى». «3»
و فرمود: «چون مؤمن را خاموش و صاحب وقار بینید به او تقرّب جوئید که حکمت بر دل او القا مى شود». «4»
و نیز فرمود: «مردم سه طایفه اند: «غانم» و «سالم» و «هالک». «غانم» کسى است که:
ذکر خدا کند. و «سالم» آن است که سکوت را شعار خود سازد. و «هالک» آن است که:
به سخنان باطل فرو رود». «5»
تأمّل کنان در خطاب و صواب // به از ژاژ خایان «6» حاضر جواب
روزى شخصى به خدمت آن سرور آمد عرض کرد: «یا رسول اللّه! مرا وصیتى کن.
فرمود: زبان خود را محافظت کن. باز عرض کرد: مرا وصیتى کن. باز فرمود: زبان خود را محافظت کن. مرتبه سیّم عرض کرد: مرا وصیتى کن. باز فرمود: زبان خود را نگاه دار». «7»
از عیسى بن مریم مروى است که: «عبادت ده جزء است، نه جزء آن خاموشى است، و یکى در فرار از مردم». «8»و فرمود که: «پر سخن نگوئید در غیر ذکر خدا، به درستى که: کسانى که بسیار سخن مى گویند دلهاى ایشان را قساوت فرو گرفته است و نمى دانند و از آن غافل اند».«9»
لقمان پسر خود را گفت: «اى فرزند! اگر چنان پندارى که سخن گفتن، نقره است، بدان که: سکوت، طلاست». «10»
و حضرت امام محمد باقر- علیه السّلام- فرمود: «این است و جز این نیست که شیعیان و دوستان ما زبان ایشان لال است». 11» و از حضرت امام جعفر صادق- علیه السّلام- مروى است که: «از جمله حکمت آل داود این بود که: بر عاقل، لازم است که شناسایى با اهل زمان خود داشته باشد. و رو به کار خود آورده باشد. و نگاهبان زبان خود باشد». «12»
و در کتاب مصباح الشریعه از آن جناب منقول است که فرمود: «خاموشى، کلید هر راحتى است از دنیا و آخرت. و باعث خوشنودى پروردگار، و سبکى حساب روز شمار است. و سبب محفوظ بودن از لغزش و خطا است. و زینت عالم است و پرده جاهل». «13»
چو در بسته باشد چه داند کسى        که گوهر فروش است یا پیله ور
       ریاضت نفس به آن است و شیرینى عبادت از آن. به سبب آن قساوت دل برطرف مى گردد. و مروّت و عفاف حاصل مى شود. پس در را بر روى زبان خود ببند.
«ربیع بن خثیم» «14» کاغذى در نزد خود مى گذاشت و هر چه مى گفت مى نوشت. و چون شب داخل مى شد حساب خود را مى رسید و مى گفت: آه، آه «نجى الصّامتون و بقینا».یعنى: «خاموشان نجات یافتند و ما باقى ماندیم». «15»
و بعضى از اصحاب حضرت رسول- صلّى اللّه علیه و آله- سنگریزه به دهان خود مى گذاردند، تا بى اختیار سخن نگویند. چون اراده تکلّم به سخنى که از براى خدا بود مى کردند آن را از دهان خود بیرون مى آوردند. و بسیارى از اصحاب آن جناب چون نفس مى کشیدند نفس کشیدن ایشان چون نفس کشیدن غریق بود. و سخن گفتن ایشان شبیه به سخن گفتن مریض بود. این است و جز این نیست که: سبب هلاکت خلق، و نجات ایشان، تکلّم و خاموشى است. پس خوشا به حال کسى که عیب کلام را بشناسد و فواید خاموشى را بداند. به درستى که: خاموشى از اخلاق انبیا، و شعار اصفیا است. از آن حضرت مروى است که: «خاموشى، درى است از درهاى حکمت. پس هر که دهان خود را بست، در حکمت بر او گشوده مى شود».
  این دهان بستى دهانى باز شد        گو خورنده لقمه هاى راز شد
       و از آنچه مذکور شد معلوم شد که: صمت و خاموشى با وجود سهولت و آسانى آن، نافع ترین چیزهاست از براى انسان. و از براى بعضى سخنان، اگر چه بعضى فواید هست امّا امتیاز میان خوب و بد سخن، نهایت صعوبت دارد. و علاوه بر این، چون زبان را رها کردى اقتصار بر سخنان بى عیب مشکل است. پس بنابر این، مهما امکن خاموشى را شعار خود ساختن و تابه حدّ ضرورت نرسد به سخن گفتن نپرداختن، اولى و اصوب است.
منقول است که: «چهار پادشاه به ملاقات یکدیگر رسیدند و در یک مجمع، جمع شدند و رأى هند و خاقان چین و کسراى عجم و قیصر روم، و همه در مذّمت سخن گفتن و مدح خاموشى متّفق گشتند.
یکى از ایشان گفت: من هرگز از خاموشى پشیمان نشده ام، امّا بسیار بر سخنى که گفته ام پشیمانى خورده ام.
و دیگرى گفت: هرگاه من کلمه اى را گفتم، او مالک من مى شود، و دیگر مرا اختیارى از آن نیست. و مادامى که نگفته ام من مالک و صاحب اختیار آنم.
و سیّمى گفت: عجب دارم از براى متکلم، زیرا: اگر کلامى بر خود او برگردد ضرر به او مى رساند، و اگر برنگردد نفعى به او نمى رساند.
چهارمى گفت: به ردّ آنچه نگفته ام قادر ترم از ردّ آنچه گفته ام.
_____________________________
(1) محجة البیضاء، ج 5، ص 192. و احیاء العلوم، ج 3، ص 93 و 96.
(2) محجة البیضاء، ج 5، ص 194. و کنز العمال، ج 3، ص 353، خ 6900.
(3) احیاء العلوم، ج 3، ص 95. و محجة البیضاء، ج 5، ص 195.
(4) بحار الأنوار، ج 78، ص 312.
(5) محجة البیضاء، ج 5، ص 195. و احیاء العلوم، ج 3، ص 95.
(6) بیهوده گویى، یاوه سرایى.
(7) بحار الأنوار، ج 71، ص 303، ح 78.
(8) احیاء العلوم، ج 3، ص 95. و محجة البیضاء، ج 5، ص 196.
(9) کافى، ج 2، ص 114، ح 11.
(10) بحار الأنوار، ج 71، ص 297، ح 70. و کافى، ج 2، ص 114، ح 6.
(11) بحار الأنوار، ج 71، ص 285.
(12) بحار الأنوار، ج 71، ص 307، ح 84. و کافى، ج 2، ص 116، ح 20.
(13) بحار الأنوار، ج 71، ص 284، ح 38. و مصباح الشّریعة، ص 172.
(14)«ربیع بن خثیم» را از اصحاب حضرت امیر المؤمنین- علیه السّلام- شمرده و از زهاد ثمانیة به حساب مى آورند. وى در سال 61 یا 63 ه ق. وفات نموده و قبرش در خراسان است. جهت اطلاع از شرح حال و وضع او به کتاب: معجم رجال الحدیث، ج 7، ص 169. قاموس الرجال، ج 4، ص 105. تنقیح المقال، ج 1، ص 424. و روضات الجنات، ج 3، ص 332 مراجعه شود.
(15) مصباح الشریعه، ص 175. و بحار الأنوار، ج 71، ص 284، ذیل ح 38.
 

ممکن است این مطلب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد