خانه » همه » مذهبی » طهارت مسیحیان

طهارت مسیحیان


طهارت مسیحیان

۱۳۹۳/۰۷/۰۵


۱۹۹۰ بازدید

آیا مسیحیان کافرند؟ آیا صحت دارد که مسیحیان نجس اند و وارد بهشت نمی شوند؟

1- اهل کتاب و پیروان آیین مسیحیت گرچه خدا را قبول دارند ولی چنان چه از بعضی از آیات قرآن کریم استفاده می شود آنها نیز گرفتار نوعی از شرک هستند؛ از جمله اعتقاد به اقنوم های سه گانه (پدر، پسر و روح القدس) دارند.
نجاست کافران و مشرکین یک نوع آلودگی باطنی و معنوی است که آثار آن به جسم آنها نیز سرایت کرده و یک فایده پرهیز از آنها حفظ عقاید و اخلاق بسیاری از مردم می باشد که با آمیزش و معاشرت با افراد منحرف و گمراه تحت تأثیر قرار گرفته و منحرف می شوند و این مطلب تازگی ندارد. به همین دلیل مصلحین و دلسوزان به افراد معمولی سفارش می کنند که از معاشرت با افراد گمراه و منحرف دوری کنند تا از انحراف و گمراهی محفوظ باشند که این موضوع در اسلام به صورت حکم نجاست بیان شده است و گذشته از این، نوعا پیروان ادیان دیگر از بسیاری از آلودگی ها مثل خون گوشت خوک و مشروبات الکلی اجتناب نمی کنند و طبعا تمام زندگی آنها آلوده می باشد و برای حفظ مسلمانان از این آلودگی ها اسلام این دستور را داده است.
در عین حال بعضی از فقها به ویژه بسیاری از مراجع عصر حاضر مانند آیت الله حکیم (ره )، آیت الله تبریزی، آیت الله فاضل و مقام معظم رهبری فتوا به طهارت اهل کتاب داده اند و تنها نجاست آنها را نجاست ظاهری می دانند که بر اثر آلوده شدن به نجاسات مانند خون، مشروبات الکلی و … پیدا می شود و اگر کسی علم پیدا کرد که بدن آنها با این نجاسات آلوده نشده یا علم به آلوده بودن بدن آنها پیدا نکرد پاک می باشند.
توضیح بیشتر:
طهارت و یا نجاست اهل کتاب را از منظر قرآن کریم، فقهاء و روایات مورد بررسی قرار داده و نتیجه نهایی را اتخاذ می کنیم:
الف. طهارت اهل کتاب از نظر قرآن مجید:
با تتبع در آیات قرآن مجید در می یابیم که در هیچ مورد کلمه نجس (با کسر جیم) استعمال نشده است آن چه مشاهده می شود سه مفهوم رجس و نجس (با فتح جیم) و خبیث می باشد که در موضوعاتی چون شراب، قمار، انصاب، ازلام، عدم ایمان، میته، خون، گوشت خوک، بت ها، شهادت زور و … به کار رفته است. در هیچ یک از آیاتی که کلمه «رجس و خبیث» وارد شده است به معنای پلیدی جسمانی (نجاست) که مشمول احکام مخصوصی از نظر لزوم بر پاک کردن با یکی از مطهرات ده گانه (آب، آفتاب و … ) باشد دیده نمی شود.
آن چه که از تمام آیات مذبور استفاده می شود این است که دین مقدس اسلام، هر گونه پلیدی و خباثت را تقبیح و اجتناب از آن را نشانه اعتقاد و گرایش به اسلام معرفی کرده است. در صورتی که مسأله اهل کتاب و سایر غیر مسلمانان این است که آیا آنان طوری پلید (آلوده به قذرات) هستند که در صورت تماس با بدن هایشان و هر چه با بدن های آنان تماس پیدا کرده است و دارای رطوبت می باشد بایستی شستشو کرد و آن را برطرف ساخت؟ همان گونه که گفتیم نمی توان این حکم را از آیات مربوط به «رجس و خبیث» استفاده کرد، زیرا آن آیات بیانگر پلیدی معنوی است نه مادی و جسمانی. اما نجس (با فتح جیم) فقط در یک مورد از قرآن وارد شده است: «إنما المشرکون نجس فلا یقربوا المسجد الحرام بعد عامهم هذا؛ مشرکین گروه پلیدی هستند بعد از این سال به مسجدالحرام داخل نشوند … »(1) استدلال به این آیه درباره نجاست اهل کتاب نیازمند به اثبات این مطلب است که کلمه «نجس» همان گونه که در اصطلاح فقهی به معنای نجاست به کار می رود در قرآن نیز به همین معنی استعمال شده باشد. در صورتی که برای فهم قرآن باید به معنای لغوی و یا اصطلاحی عصر نزول قرآن توجه نمود، نه به اصطلاحاتی که قرن ها بعد در میان فقها پدید آمده است، و لغت درباره دو کلمه مذبور (نجس و رجس) جز پلیدی که امر معنوی است مطلب دیگری را بیان نمی کند.
محقق همدانی هم این حقیقت را متذکر شده و می فرماید: «کلمه نجس در زمان نزول آیه به معنای اصطلاح فقهی دوران های بعدی نبوده است. و کلمه نجس در آیه مذبور مانند کلمه «رجس» در آیات دیگر است «که برای قمار و بی ایمانی و بیماری قلبی و شراب» استعمال شده است»(2)
بنابراین نه تنها اهل کتاب از منظر قرآن نجس نیستند بلکه دلیل صریحی بر نجاست مشرکین هم در قرآن وجود ندارد. اگر فرض کنیم که آیه «انما المشرکون نَجَس» دلالت قطعی بر نجاست مشرکین دارد باز نمی توان بر اساس این آیه نجاست اهل کتاب را اثبات نمود زیرا اولا در قرآن مجید اهل کتاب (یهود و نصاری و مجوس) در مقابل مشرکین قرار داده شده است:
الف. «ما یود الذ ین کفروا من اهل الکتاب و لا المشرکین ان ینزل علیکم من خیر من ربکم … ؛ کسانی که از اهل کتاب کفر ورزیده اند و همچنین مشرکین دوست نمی دارند که برای شما خیری از پروردگارتان فرود آید.»(3)
ب. «إن الذین کفروا من اهل الکتاب و المشرکین فی نار جهنم خالدین فیها؛ قطعا کسانی از اهل کتاب که کفر ورزیده اند و مشرکین در آتش دوزخ برای ابد خواهند بود.»(4)
ج. «ولتسمعن من الذین اوتوا الکتاب من قبلکم و من الذین اشرکوا اذی کثیرا؛ و از کسانی که پیش از شما کتاب به آنان داده شده و از کسانی که شرک ورزیده اند سخنان آزار دهنده فراوانی خواهید شنید.»(5) ثانیا، آیات زیادی در قرآن مجید، خداشناسی و گرایش جمعی از اهل کتاب را به خدا تذکر می دهد از آن جمله:
الف. «لَیْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ یَتْلُونَ آیاتِ اللّهِ آناءَ اللَّیْلِ وَ هُمْ یَسْجُدُون؛ همه اهل کتاب با همدیگر مساوی نیستند زیرا از آنان کسانی هستند آیات خداوندی را در اوقاتی از شب تلاوت می کنند و آنان سجده می کنند.»(6)
ب. «و لو آمن اهل الکتاب لکان خیرا لهم منهم المؤمنون و أکثرهم الفاسقون؛ اگر اهل کتاب ایمان می آوردند به خیر آنان بود گروهی از آنان مردم با ایمانند و اکثر آنان منحرف می باشند.»(7) ثالثا از تاریخ و منابع اسلامی استفاده می شود که پیامبر(ص) از مشرکین غیر از دو امر را قبول ننموده است: اسلام یا جنگ با شرایط آن، در صورتی که اهل کتاب میان سه چیز مخیر بوده اند، اسلام با پرداخت مالیات و همزیستی مسالمت آمیز با مسلمانان و یا جنگ از سوی دیگر هنگامی که اهل کتاب که قراردادهای همزیستی عمل می کردند و در جامعه اسلامی اخلال گری نداشتند کلیساها و معابد و همه قوانین آنان محترم بود در صورتی که بت ها و بتکده ها از نظر اسلام به هر شکل که بود محکوم به فنا و نابودی بوده است.
ب. طهارت اهل کتاب از منظر فقها:
تا دوران های اخیر، اکثریت فقهای امامیه، اهل کتاب را مانند مشرکین غیر طاهر دانسته و اجتناب از آنان را واجب کرده اند، ولی بعضی از فقها نیز به طهارتشان فتوا داده اند، از قبیل شیخ مفید(8)، ابن عقیل، اسکافی، ابن الجنید، عمانی و شیخ طوسی در کتاب «نهایه»(9) از قدما محقق اردبیلی، صاحب مدارک، صاحب مفاتیح و گروهی از مستأخرین(10) از مراجع معاصر امامیه فقیه مشهور، آیت الله سید محسن حکیم(11)، آیت الله حاج جواد تبریزی و آیت الله فاضل لنکرانی، نیز به طهارت اهل کتاب فتوا داده اند.(12) اختلاف فوق میان فقها برخاسته از روایاتی است که درباره معاشرت با اهل کتاب، خوردن، آشامیدن و پوشیدن لباس آنان وارد شده است که ما آن روایات را در امر سوم بیان می کنیم:
ج. طهارت اهل کتاب از منظر روایات:
الف. روایاتی که در نجاست اهل کتاب استدلال شده است:
در پاره ای از آنها دلالت بر نهی از خوردن باقیمانده غذا و یا آب اهل کتاب می کند.(13) بعضی دیگر از خوردن و آشامیدن از ظروف و غذای مطبوع آنان منع می کند(14) و برخی دیگر حاکی از خود داری امام از هم غذا شدن با مجوسیان است(15) و در بعضی دیگر در مورد کسی که با مجوسی دست داده بود امر به شستن دست شده و در موارد دیگر کسی که با مسیحی حمام می رود دستور داده شده که مسلمان از آبی که مسیحی در آن نرفته استفاده نماید.(16) در این روایات همان گونه که ملاحظه می شود بیشتر نجاست های عرضی که از خوردن خوک و آشامیدن شراب و اجتناب نکردن اهل کتاب از نجاست منظور شده نه نجاست ذاتی اهل کتاب. به علاوه، نهی و منعی که در این روایت وارد شده به ملاحظه روایات که بعدا طهارت اهل کتاب از آنها استفاده می شود ناگزیر باید کراهت تنزیه حمل گردد و به همین جهت است که محقق بزرگ، حاج آقا رضا همدانی می گوید: «این روایات هیچ گونه تلازمی با نجاست ذاتی اهل کتاب ندارد نه عقلا و نه شرعا»(17) با این که ایشان در درک روایت و ذوق فهم حدیث، در میان فقهای امامیه در دوران اخیر کم نظیر بوده است. عده ای از قائلین به نجاست اهل کتاب، ضمن اعتراف به عدم امکان استدلال به روایات مذبور، اجماع را تنها دلیل قابل اعتماد دانسته و به استناد آن نظریه (نجاست اهل کتاب) را تأیید نموده اند.(18) ولی فقها در مورد اجماع و اتفاق هایی که دلایل آن در دسترس می باشد ابراز تردید نموده و ازآن جا که مدرک مجمعین همان دلایلی است که فقیه باید خود در مفاد آن دلایل تحقیق و بررسی نماید این نوع اجماع را مدرکی غیر قابل استناد شمرده اند.
ب. روایاتی که به طهارت اهل کتاب دلالت دارد:
1. عیص بن قاسم می گوید: از امام جعفر صادق(ع) در مورد هم غذا شدن با یهودیان و مسیحیان و مجوسیان سؤال نمودم، فرمود: «در صورتی که غذا متعلق به تو باشد و وضو بگیرند اشکال ندارد.»(19) پر واضح است اگر تن گروه های نام برده ناپاک باشد بدون شک غذا به جهت تماس با تن آنان آلوده می شد و شستشو نیز به هیچ وجه نمی توانست مؤثر باشد. بنابراین از روایت فوق استفاده می شود که اشکال هم غذا شدن با اهل کتاب تنها مربوط به نجاست غذاهای آنان و یا مربوط به آلوده بودن دست ها و دهان آنان به جهت تماس با گوشت خوک و یا مشروبات الکلی و نظایر آن می باشد که از نظر اسلام محکوم به نجاست است.
2. زکریا فرزند ابراهیم می گوید: «بر امام صادق(ع) وارد شدم و گفتم من مردمی از اهل کتاب بودم و به اسلام ایمان آورده ام ولی خویشان من همه بر آئین مسیحیت هستند و من با آن ها در یک خانه زندگی می کنم و هنوز از آنان جدا نشده ام آیا می توانم با آنان هم غذا شوم؟ امام به من فرمود: خویشان تو خوک می خورند؟ گفتم نه ولی شراب می نوشند. فرمودند: با آنان غذا بخور.»(20) از این روایت نیز به خوبی معلوم می شود هرگاه نجاستی وجود داشته باشد، مربوط به خودن امثال گوشت خوک است و در صورت آلوده نشدن به این نجاست تن اهل کتاب پاک می باشد.
3. ابراهیم بن ابی محمود می گوید: «از امام رضا(ع) پرسیدم کنیز مسیحی که خدمتکار شما است و شما هم می دانید وی مسیحی است نه شستشو می کند و نه از جنابتش غسل به جای می آورد فرمود: اشکالی ندارد وی دست های خودش را می شوید.»(21) گذشته از این روایات و نظایر آن که صریح در طهارت اهل کتاب می باشد اصولا از برخی احادیث چنین بر می آید که مسأله طهارت اهل کتاب امر مسلمی تلقی می شده و راویان از آلودگی های عرضی به جهت آن که اهل کتاب معمولا گوشت خوک و شراب مصرف می کردند پرسش می نمودند. در این مورد کافی است روایت عبدالله بن سنان را که از بزرگان روایت حدیث و از افراد اجماع می باشد به دقت از نظر بگذرانیم:
نامبرده می گوید: «پدرم با حضور من از امام جعفر صادق(ع) پرسید: ذمی لباس مرا به عاریت می گیرد و می دانیم که وی شراب می نوشد و گوشت خوک می خورد و سپس آن را به من باز می گرداند باید آن را پیش از آن که با آن لباس نماز بخوانم شستشو دهم؟ فرمود: در آن نماز بگذار و به دلیل آن که ذمی لباست را به عاریه گرفته آن را مشوی زیرا تو هنگامی که عاریت می دادی لباس تو پاکیزه و طاهر بود و اکنون یقین نداری که وی آن را نجس کرده باشد پس اشکالی ندارد و تو در آن لباس مادامی که یقین به نجس شدن آن نداری می توانی نماز بخوانی.»(22)
شواهد تاریخی و فقهی دیگری نیز وجود دارد که طهارت اهل کتاب را تأیید می کند که برخی از آن ها را متذکر می شویم:
1. اهل کتاب با تمام مسلمین همزیستی داشته اند و اهل سنت -جز عده معدودی- آنان را پاک می دانند، اگر نجاست اهل کتاب مسلم بود می بایست گروه شیعه نه تنها با اهل کتاب بلکه با اهل سنت نیز آمیزش نداشته باشند.
2. ازدواج با زن های اهل کتاب حداقل به طور ازدواج موقت (متعه) جایز است آیا آمیزش ازدواجی ملزم با تماس دایمی با زن کتابی نیست؟ آیا در تاریخ دیده شده است که مرد مسلمانی که زن کتابی داشته است هر روز ده ها بار خود را شستشو می داده است؟
3. در صورتی که شخص مسلمانی بمیرد و هم صنف او از مرد و زن مماشل و محرم وجود نداشته باشد، فتوای فقها این است که اهل کتاب میت را غسل بدهند.
4. مسلمان می توان از زن اهل کتاب دایه برای فرزندانش اتخاذ کند.(23) با توجه به توضیحاتی که گذشت بخوبی معلوم می شود که طهارت اهل کتاب بسیار روشن است دلایل و مدارک نظریه نجاست اهل کتاب کاملا قابل بحث، مناقشه و گفتمان است و نباید آن را امری مسلم تلقی کرد.
روایات مورد استناد آنان را می توان حمل بر یکی از دو مسأله زیر نمود:
الف. مراد نجاسات عرضی است که اهل کتاب اعتنایی بدان ها ندارد و ناشی از گوشت خوک، شراب و … می شود.
ب. مبارزه منفی، سیاسی شرعی در میان است؛ جامعه اسلامی مانند هر جامعه، ملت و کشوری که از یک مکتب و ایدئولوژی پیروی می کند می تواند به علت مصالح خاص سیاسیف خود را به مقررات بخصوصی پایبند سازد، به عبارت دیگر اسلام به خاطر مصالح سیاسی و برای این که از آمیختگی و معاشرت های خیلی نزدیک مسلمین با افراد که از نظر عقیده و مرام و هدف مخالف اند جلوگیری نماید دستور می دهد که مسلمان از تماس با تن غیر مسلمان اجتناب ورزد. این گونه سیاست های منفی برای حفظ موجودیت، استقلال فکری، اجتماعی و سیاسی و مبارزه با نفوذ بیگانگان از ضروریات زندگی در صحنه بین المللی هر ملتی به شمار می آید و نقش بزرگی از نظر فکری، روانی و عملی در زندگی هر مسلمانی دارد و از سوی دیگر انسانی ترین راهی است که هر ملتی می تواند با ادامه آن سیاست و استقلال خویش را حفظ نماید.
پی نوشت ها:
1. سوره توبه، آیه 28.
2. جعفری، محمد تقی، وسائل فقهی، انتشارات تهذیب، 1380، ص 17.
3. بقره، آیه 105.
4. بینه، آیه 6.
5. آل عمران، آیه 186.
6. آل عمران، آیه 113.
7. آل عمران، آیه 110.
8. مفتاح الکرامه، سید جواد عاملی، ج 1، ص 142-143.
9. محقق همدانی، مصباح الفقهیه، الطهاره، ص 557.
10. همان.
11. جعفری، محمد تقی، وسائل فقهی، پیشین، ص 24.
12. طاهری، محمد باقر، اسلام و اقلیت های مذهبی، قم: مرکز مدیریت، چاپ اول، 1388، ص 101.
13 و 14 و 15و 16. عاملی، شیخ حر، وسائل الشیعه، قم: آل البیت، 1409 ه . ق، باب 14، ص ،419، ج 3.
17. مصباح الفقیه، ص 559.
18. عمید زنجانی، عباسعلی، حقوق اقلیت ها، فرهنگ اسلامی، 1370، ص 246.
19 و 20 و 21 و 22. وسائل الشیعه، ج 3، باب 14، ج 24، باب 54، ح 5؛ و نیز باب 3 از ابواب استاد.
23. جعفری، محمد تقی، وسائل فقیهی، ص 29.

2- قرآن و روایات به طور صریح اعلام مى دارد که تنها اسلام و تشیع که همان حقیقت اسلام ناب است از افراد پذیرفته مى شود و این به معناى آن نیست که همه شیعیان اسمى وارد بهشت مى شوند؛
اما در مورد افراد دیگر ادیان و مذاهب باید گفت: آنان به سه دسته تقسیم مى شوند که هر یک حکمى جداگانه دارند:
یک. با اسلام و تشیع آشنا شده؛ ولى به دلیل تعصّب یا عناد و لجاجت از پذیرفتن آن سر باز مى زنند. چنین افرادى به فرموده قرآن کریم اهل جهنم اند.
دو. با اسلام و تشیع آشنا نیستند؛ ولى در جهالت خود مقصرند؛ یعنى، از وجود دینى به نام اسلام یا مذهبى به نام تشیع مطلع اند؛ ولى با وجود همه امکانات و شرایط لازم براى جست وجوى حقیقت اقدامى نمى کنند. چنین افرادى در حد تقصیر خویش روز قیامت مجازات مى شوند.
سه. با اسلام آشنا نیستند و در جهالت خود نیز تقصیرى ندارند؛ بلکه یا اصلاً به گوش شان نخورده یا آنکه امکان تحقیق و پژوهش براى آنان وجود نداشته است و تنها هر آنچه را به آنها رسیده (مثل مسیحیت و…) قبول کرده و به آن عمل نموده اند. چنین افرادى اهل جهنم نیستند و خداوند آنان را مشمول عفو و رحمت خود قرار مى دهد و اعمال آنها را با میزان حقیقت خواهى آنان و آنچه فکر مى نمودند حق است، مى سنجد.
مطالب بالا از آیات و روایات استفاده مى شود که درباره آن توضیح مختصرى مى دهیم:
یکم. مردم بر حسب وضع شان در برابر وعده و وعیدهاى خداوند متعال، به شش دسته تقسیم مى شوند: مؤمنان، کافران، مستضعفان، مرجون لامر الله.
مؤمنان افرادى اند که به خداوند ایمان آورده اند و جایگاه شان بهشت است. البته این گروه دارای «درجات» هستند که در آنها به «مخلصین»، «سابقون» و «اصحاب یمین» یاد می شود.
کافران کسانى اند که از روى علم حق را شناخته اند؛ ولى به علت عناد و لجاجت از آن سر بر تافته اند. این گروه مقصرند و جایگاه شان به طور حتم جهنم است. که این گروه نیز دارای «درکات» هستند و براساس شدت ستیزه جویی در طبقات جهنم قرار می گیرند.
گروه مستضعف و مرجون لامر الله نیز کسانى اند که داراى عذراند؛ یعنى، اگر نتوانسته اند به دین حق بپیوندند و بدان عمل بکنند، به لحاظ تقصیر یا کوتاهى کردن آنان نبوده است؛ بلکه از جهت یک سلسله عواملى بوده که از اختیار آنها خارج بوده است. همین عوامل موجب جهل یا غفلت یا عمل نکردن آنان به دستورات دین اسلام شده است. بدیهى است که چون این صورت، ترک به اختیار آدمى مستند نبوده و معلول عوامل خارج از اختیار او است، براى آدمى نه نفعى خواهند داشت و نه ضررى. مرجع کار چنین کسانى خداوند خواهد بود. خداوند خودش به نحوى که حکمت و رحمتش ایجاب کند عمل خواهد کرد.
دوم. آیات 96-98 سوره «نساء» بر مطلب یاد شده، دلالت مى کند. خداوند در آن آیات عذر افراد را به دلیل مستضعف بودن با شرایطى قبول کرده است.
در آیه 106 از سوره «توبه» هم کار این گونه افراد را به خود خداوند احاله کرده است. مراد از «مستضعف» در اینجا فقر اقتصادى نیست؛ بلکه در ضعف قرار داده شدن از جهت دسترسى به منبع هدایت است. این است که در آیات سوره «نساء» جمله (لا یستطیعون حیله و لا یهتدون سبیلا» به عنوان شرط و علت عذر براى مستضعفان ذکر شده است، از این صفت مى توان دریافت که علت معذور بودن همه جا و به طور عموم راه و چاره نداشتن است که شامل جاهل غافل غیر معاند هم مى شود. افزون بر اینها، آیه 286 سوره «بقره» بر همین گفته دلالت دارد؛ زیرا در ذیل آیه فوق این مطلب آمده که انسان، هر چه خوبى کرده، به نفع او و هر چه بدى کرده بر ضرر او است. به طور روشن مفهوم سخن فوق این خواهد بود که اگر چیزى به اکتساب، یعنى، آنچه مسؤولیتش به عهده خود شخص است، مستند نباشد، گناه و مسؤولیت براى انسان نخواهد داشت.
سوم. به عقیده علامه طباطبایى، معناى «مستضعف» علاوه بر اینکه افراد ساکن در سرزمینى را که بر اثر نبودن دانشمند، راهى براى قرار گرفتن دین اسلام در آنجا نیست، شامل مى شود؛ همچنین به فردى هم که ذهنش به یک مطلب حق منتقل نشده و فکرش به حق راه نیافته، شامل مى گردد؛ یعنى، شخصى که به حق رهبرى نشده و در عین حال از کسانى است که با حق عناد ندارد؛ بلکه طورى است که اگر حق برایش واضح گردد، از آن پیروى خواهد کرد؛ ولى به عوامل مختلف حق براى او مخفى مانده است. چنین کسى جزء افراد مستضعف خواهد بود؛ چرا که آدم غافل قدرت ندارد و با چنان جهالتى هم که نمى شود راهى به حقیقت یافت.
براى اطلاع بیشتر ر.ک:
ترجمه تفسیر المیزان، ج 5، ص 80.
اصول کافى، ج 3، باب کفر و ایمان.
مطهرى، مرتضى، عدل الهى، ص 352.
و اما درباره محبت امام علی(ع): روایاتی وارد شده که برای نمونه می توانید به کتاب وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی جلد اول مراجعه ای داشته باشید. که ظاهر این روایات این است که هر کس محب علی(ع) نباشد وارد بهشت نمی شود و در مقابل هم وارد شده که با محبت علی هیچ گناهی به انسان ضرر نمی زند. چنانچه در بحار الانوار نقل شده: «حب علی ابن ابی طالب حسنه لا تضر معها سیئه» یعنی محبت علی(ع) حسنه ای است که با وجود آن هیچ گناهی به آدمی ضرر نمی زند. (بحارالانوار، چاپ کیهانی، ج 9، ص 401)
لکن نکته مهم فهم این روایات و پی بردن به مقصود واقعی از این روایات است و الا لازمه اخذ به ظاهر این روایات این است که اگر شخصی مسلمان و اهل تسلیم و اعمال نیک بود و قلبی سلیم داشت و در گوشه قاره آفریقا هیچ خبری از علی(ع) به او نرسیده و هیچ تقصیری هم در این زمینه ندارد داخل بهشت نشود و در مقابل یک مدعی محبت علی(ع) که مرتکب معاصی می شود مهر برائت از آتش بخورد و وارد بهشت شود. پس باید دید مقصود واقعی از این روایات چیست که برای روشن شدن مفاد روایات تذکر چند نکته لازم است.
الف. اینکه در روایات و حتی آیات قرآن کریم تاکید بر حب علی و اولادش [اهل البیت(ع)] شده باید دید جهت این تأکید چیست. روشن است که مهم شخصیت اینها است که در شخص آنها تجلی یافته. یعنی اینکه ما مأمور به حب علی(ع) هستیم چون علی نمونه کامل انسان کامل و عدل محض و آینه تمام نمای تمام خوبیهاست. نه از آن جهت که نامش علی و فرزند ابوطالب است.
ب. محبت واقعی نشانه هایی دارد که از مهمترین آنها تسلیم و تبعیت مطلق محب از محبوب است. قرآن کریم می فرماید: «قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی» «ای پیامبر به اینها بگو اگر خدا را دوست می دارید مرا پیروی کنید». (آل عمران، آیه 31)
پس اگر شخص ادعای محبت داشته باشد ولی در عمل پیرو محبوب نباشد در حقیقت محب نیست و دروغ می گوید. به فرموده امام صادق(ع):
تعصی الاله و انت تظهر حبه هذا لعمری فی النعال یوسع
لو کان حبک صادقا لاطعنهان المحب لمن یحب مطیع
خدا را معصیت می کنی در حالی که مدعی محبت او هستی به جانم قسم که این کار در میان کار ما شگفت آور است. اگر محبت تو راستین می بود او را اطاعت می کردی زیرا که هر دوستی مطیع دوست خویش است. (اصول کافی ، جلد 2، ص 60، چاپ اسلامیه)
ج. کسانی که حب علی(ع) را ندارند سه گونه هستند. که حکم هر کدام متفاوت است.
1. جاحدین، یعنی کسانی که با اینکه شخصیت علی(ع) را شناخته اند و مضمون آیات و روایات متواتر را درباره علی دیده اند و با کلمات بلند علی(ع) آشنایی دارند ولی از روی تعصب و عناد و لجاج و یا به تقلید متقدمین خود محب علی نیستند و مقام او را انکار می کنند. به فرموده قرآن کریم: «فلما جائهم ما عرفوا کفروا به»؛ بعد از شناخت به کفر و انکار برخاستند. (بقره، آیه 89)
2. مقصرین؛ کسانی که در شناخت علی(ع) کوتاهی کرده اند و با اینکه امکان و توانایی برای شناخت مذهب تشیع و نمونه کامل انسانیت (علی(ع)) داشته اند کوتاهی کرده اند و به تبع چون شخصیت علی(ع) را نشناخته اند محبتی هم از او ندارند چون محبت فرع شناخت است.
3. قاصرین؛ کسانی که امکان و توانایی شناخت برای آنها نبوده و اساسا این سؤال به ذهن آنها خطور نکرده. لکن اگر سؤال پیش می آمد و تحقیق می کردند و شخصیت واقعی علی(ع) را درک می کردند از محبان او می شدند.
د. نکته آخر اینکه چه کسی وارد بهشت می شود یا نمی شود، تحت اراده و قدرت خداوند است و ما فقط با استفاده از آیات و روایات بیان قواعد کلی و مقتضیات در این زمینه را می نمایم و الا ممکن است خداوند متعال به فضل و کرمش همه را داخل بهشت نماید و هیچ حکم قطعی در این زمینه نمی توان صادر کرد چنانچه نقل شده وقتی پیامبر اکرم(ص) عثمان ابن مظعون را که یکی از بهترین یارانش بود دفن می کرد خود را روی جنازه او انداختند و بوسیدند زنی از انصار بنام ام علاء گفت هنیئا لک الجنه، بهشت بر تو گوارا باد. حضرت با نگاهی غضب آلود فرمودند از کجا می دانی؟ مگر بتو وحی شده است مگر تو از حساب خلق خدا آگاهی و … (مجموعه آثار، استاد مطهری، جلد 1، ص 273، نقل از اسد القابه، عثمان بن مظعون)
بعد از این نکات معلوم می شود که به صورت مطلق می توان گفت هر کسی محب علی(ع) نیست وارد بهشت نمی شود و نه هر کس محب علی است وارد بهشت می شود. بلکه باید ملاحظه کرد که شخصی که محبت علی(ع) را ندارد از کدامیک از اقسام سه گانه است. اگر از قسم اول است که با اینکه به مقام و شخصیت علی(ع) پی برده به انکار پرداخته طبق قاعده این شخص وارد بهشت نمی شود و چون از حقیقت خصومت با حق و عدالت و اوصاف کمال دارد و بفرموده قرآن «فلما جائهم ما عرفوا کفروا به فلعنه الله علی الکافرین» ؛ (بقره، آیه 89)
اما گروه دوم که مقصرین باشند اینها بخاطر این که کوتاهی و تقصیرشان مورد مؤاخذه قرار می گیرند و از این جهت مورد عذاب واقع می شوند و بعد از دیدن این عذاب ممکن است وارد بهشت شوند.
اما گروه سوم یعنی قاصرین، بهشت و جهنم رفتن اینها تابع بقیه اعمال آنها است.
اما کسانی هم که دارای محبت علی(ع) هستند نمی توان گفت بصورت مطلق وارد بهشت می شوند و معنای روایت نقل شده از بحار هم این نیست که هر کسی گفت من محب علی(ع) هستم وارد بهشت شود. بلکه در صورتی است که صادق در محبت باشد که گفتیم از نشانه های صدق در محبت تبعیت مطلق از محبوب است. چنانچه استاد مطهری از آیت الله وحید بهبهانی معنای این حدیث را اینگونه نقل می فرمایند: که اگر محبت علی(ع) که نمونه کامل انسانیت و طاعت و عبودیت و اخلاق است از روی صدق باشد مانع ارتکاب گناه می گردد و محبت پیشوایی مانند علی که مجسمه عمل و تقوا و پرهیزگاری است آدمی را شیفته رفتار علی می کند فکر گناه را از سر او بدر می کند البته به شرطی که محبتش صادقانه باشد. فرمانبرداری از محبوب لازمه محبت صادق است. (مجموعه آثار، ج 1، ص 331)
و لازمه فرمانبرداری مطلق از معصوم یعنی داخل بهشت شدن. انشاء الله خداوند به همه ما معرفت و محبت صادقانه اهل بیت(ع) عنایت فرماید.
در این زمینه آثار فراوانی است لکن از همه مناسبتر برای شما دانشجوی گرامی، مجموعه آثار استاد مطهری، جلد 1، و یا کتاب عدل الهی می باشد.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد