۱۳۹۳/۰۷/۲۰
–
۶۰۹ بازدید
با سلام می خواستم فرق بین بطن و جری وتطبیق و هم چنین فرق بین تاویل و بطن را بدانم لطفا با مثال قرانی؟
• ظاهر و باطن:
وجود ظاهر و باطن برای قرآن کریم امری مسلم است.
«باطن » در لغت، به معناى پنهان در مقابل ظاهر و آشکار است. منظور از «باطن قرآن کریم » دلالت هاى پنهان آن یا معانى و معارفى است که آیات کریمه بر آن دلالت دارد.
در مقابل، «ظاهر قرآن کریم »، به معناى دلالت هاى آشکار آن یا معارف و احکامى که بر آن دلالت آشکار دارد.
به عبارت دیگر، وقتى گفته مى شود قرآن ظاهر و باطن دارد، منظور آن است که معارف و احکامى را که قرآن بیانگر آن بوده و بر آن دلالت دارد بر دو قسم است:
قسمى از آن معارف و احکامى است که آیات کریمه قرآن بر مبناى قواعد ادبیات عرب و اصول عقلایى محاوره بر آن دلالت آشکار دارد و براى هر کس که به قواعد و اصول نامبرده آگاه باشد قابل فهم است. به این موارد، «ظاهر قرآن کریم » گفته مى شود.
قسم دیگر معارف و مطالبى است که دلالت آیات کریمه بر آن براى همگان آشکار نبوده و غیر از راسخان در علم – حتى اگر به قواعد و اصول نامبرده نیز آگاه باشند – از فهم آن ناتوانند. این قسم از معارف را به لحاظ پنهان بودنش براى غیر راسخان در علم، «باطن » یا «بطن » قرآن نامیده اند. (2)
جهت اطلاع بیشتر ر. ک:
– مقاله « باطن قرآن کریم»، على اکبر بابایى، به آدرسهای:
CopyRight © maarefquran.org –
info@maarefquran.org –
http://www.balagh.net/persian/kalam/index.htm –
– فصلنامه معرفت شماره 26 .
– روش شناسی تفسیر قرآن، علی اکبر بابای، غلامعلی عزیزی کیا، مجتبی روحانی راد، زیر نظر محمود رجبی،تهران، 1379، پژوهشکده حوزه و دانشگاه و سمت.
• جَرْی و انطباق (تطبیق):
جَرْی و انطباق (تطبیق)، اصطلاحی در دانش تفسیر برگرفته از روایات امامان شیعه.
«جَرْی« در لغت به معنای جریان داشتن و جاری شدن است (ابنفارس؛ ابنمنظور، ذیل مادّه) و به عنوان اصطلاحی قرآنی، ظاهرا نخستین بار در تفسیر المیزان به کار رفته است.
این اصطلاح، برگرفته از نصوص و روایاتی است که در زمینه همگانی و همیشگی بودن آیات قرآن وارد شده و تعبیر جَرْی در آنها به کار رفته است (برای نمونه رجوع کنید به صفار قمی، ص 196؛ عیاشی، ج 1، ص 85؛ نیز رجوع کنید به طباطبائی، 1390ـ 1394، ج 1، ص 42، ج 3، ص 73).
اصطلاحِ جَرْی بدین معناست که گستره شمول قرآن از نظر انطباق بر مصادیق، بسیار وسیع است و به موارد نزول آیات اختصاص ندارد، بلکه در هر موردی که با مورد نزول از نظر ملاک و مناط یکسان باشد، جاری میشود. لذا بنیاد و پیشینه این اصطلاح را میتوان حتی در این تعبیر مفسران و اصولیان شیعه و اهلسنّت یافت که عمومیت الفاظ را بر سبب خاص نزول آیه مقدّم میدانند ( رجوع کند به طباطبائی، 1390ـ 1394، ج 1، ص 42؛ اوسی، ص 218؛ نیز رجوع کنید به طباطبائی، 1350 ش، ص 42).
بر این اساس جَرْی، همانند کاربرد متداول مَثَلها، منطبق ساختن آیه بر بعضی از مصادیق خارج از موردِ نزول است. (طباطبائی، 1390ـ1394، ج 3، ص 67؛ اوسی، ص 219)
و به نظر میرسد ذکر عنوانهای «انطباق«، یا «تطبیق« در کنار این اصطلاح، به همین سبب باشد. البته «تطبیق« در اینجا به معنای لغوی آن است نه معنای اصطلاحی که مفسر، افکار و حوادث و امثال آن را از پیش ملاحظه میکند و میخواهد آنها را بر آیات قرآن تطبیق دهد. (طباطبائی، 1390ـ1394، همانجا).
پیشینه. این موضوع را در اشارات مفسران پیشین نیز میتوان جستجو کرد. ( رجوع کنید به نصیری، ص 81؛ برای نمونه رجوع کنید به فیض کاشانی، ج 1، ص 62)
اما علامه طباطبائی با وضع اصطلاح «جری و انطباق« برای اولینبار، با صراحت بیشتری از آن برای داوری در باره برخی احادیث بهره برده که موضوع غالب آنها، تطبیق آیات قرآن بر امامان شیعه یا مخالفان آنان است. (برای نمونه رجوع کنید به طباطبائی، 1390ـ1394، ج 2، ص 341، ج 11، ص 327ـ 328، ج 17، ص 141، 252، ج 19، ص 128).
به گفته طباطبائی (1390ـ1394، ج 1، ص 42)، شمار این احادیث به بیش از دویست میرسد (برای استقصا و بررسی موردی و کاربردی تکتک روایاتی که طباطبائی آنها را از مقوله جری و انطباق دانسته رجوع کنید به نفیسی، ص 190ـ219).
گفتنی است که اینگونه احادیث، به فرض صحت، هرگز گستردگی و عمومیت معنای آیه را محدود نمیکند و به نفی دیگر مصادیق نمیپردازد. ( رجوع کنید به جوادی آملی، ج 1، ص 169) و اساساً منحصر کردن مصادیق آیات در مصداقی خاص، مخالف با مضمون احادیث جری و انطباق به شمار میرود (شاکر، ص 159).
جری و انطباق، چون که به بیان مصداقها و مرادهای خارجی آیات قرآن میپردازد، با دو مفهوم «تأویل» و «باطن»، ارتباط تنگاتنگ دارد. از سوی دیگر، میان این اصطلاح و مفهوم تفسیر تفاوت آشکاری هست.
طباطبائی در موارد متعدد، بر تغایر مفهوم جری و انطباق با تفسیر و تفکیک این دو از هم تأکید کرده است(برای نمونه رجوع کنید به 1390ـ1394، ج 15، ص 406، ج 17، ص 286، ج 19، ص 402، ج 20، ص 48، 144، 157). تأکید بر این تغایر از آن روست که تفسیر ناظر به مرتبه معنایی کلام است اما جری و انطباق صرفاً بیان برخی از مصادیق آیات است و در مرتبه انطباق بر موارد خارجی قرار دارد (نصیری، ص 86؛ نیز رجوع کنید به جوادی آملی، ج 1، ص 168).
منابع:
ابنفارس؛ ابنمنظور؛ علی اوسی، الطباطبائی و منهجه فی تفسیره المیزان، تهران 1405/ 1985؛ عبداللّه جوادی آملی، تسنیم: تفسیر قرآن کریم ، قم 1383 ش؛ محمد کاظم شاکر، روشهای تأویل قرآن: معناشناسی و روششناسی تأویل در سه حوزه روایی، باطنی و اصولی، قم 1376 ش؛ محمدبن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات فی فضائل آلمحمد«ص«، چاپ محسن کوچه باغی تبریزی، قم 1404؛ محمد حسین طباطبائی، قرآن در اسلام، تهران 1350 ش؛ همو، المیزان فی تفسیرالقرآن، بیروت 1390ـ1394/ 1971ـ1974؛ محمد بن مسعود عیاشی، التفسیر، قم 1421؛ محمدبن شاه مرتضی فیض کاشانی، کتاب الصافی فی تفسیرالقرآن، چاپ محسن حسینی امینی، تهران 1377 ش؛ علی نصیری، «جری و تطبیق در المیزان«، نشریه داخلی دانشگاه علوم اسلامی رضوی ، سال 1، ش 2 (تابستان 1375)؛ شادی نفیسی، علامه طباطبایی و حدیث: روششناسی نقد و فهم حدیث از دیدگاه علامه طباطبایی در المیزان ، تهران 1384 ش.
مأخذ:
بنیاد دائره المعارف اسلامی –
http://www.encyclopaediaislamica.com/madkhal2.php?sid=4636
•تفسیر و تأویل
«تفسیر» و «تأویل» دو عنصر بسیار مهم در ساختمان تفسیر و فهم معارف قرآن است. دیدگاه ها درباره «تأویل» و «چیستى» و «چگونگى» و نیز جایگاه آن در نگرش هاى تازه اى چون «هرمنوتیک» و تأثیرهایش بر قرائت هاى گوناگون و مسائل فراوان دیگر، بسیار گوناگون و گاه افراطى و تفریطى است که بررسى همه آنها نه یک کتاب که کتاب هایى مى طلبد.
اختلاف آرا درباره «تفسیر» نیز کم و بیش وجود دارد و دست یابى به تعریفى قطعى را با مشکلاتى رو به رو ساخته است.
در این جا، مى کوشیم تا مباحث «تفسیر» و «تأویل» را با حذف دشوارى هاى آن، باز کاوی کرده و راهى میانه را بین اقوال افراطى و تفریطى برگزینم.
فرق تفسیر و تأویل
فرق تفسیر و تأویل چیست؟
فرق تفسیر و تأویل از رهگذر بررسى هر یک و دقت در تعریف آنها به خوبى روشن مى شود:
در تعریف تفسیر گفته اند: «تفسیر، برگرفتن نقاب از چهره الفاظ مشکل است.» با توجه به این تعریف و دقت در صیغه تفسیر (مزید فیه بودن آن) تعریفى دقیق تر قابل ارائه است: تفسیر آن گاه است که هاله اى از ابهام، لفظ را فراگرفته، پوششى بر معنا افکنده باشد، و مفسِّر با ابزار و وسایلى که در اختیار دارد در زدودن آن ابهام بکوشد.[1]تعریفى دیگر: «تفسیر عبارت است از بیان مفاد استعمالى آیات قرآن و آشکار نمودن مراد خداى متعال از آن بر مبناى ادبیات عرب و اصول عقلایى محاوره.»[2] توضیح این که: هر کدام یک «مفاد استعمالى» دارد و یک «مراد واقعى». مفاد استعمالى معنایى است که ظاهر کلام به دست مى دهد و مراد واقعى معنایى است که گوینده از کلام خویش اراده مى کند.
هر گوینده اى مى تواند به دو روش سخن بگوید: یک روش آن است که تمام مطالب خود را به روشنى همراه با تفاصیل و جزئیات بیان کند، که در این صورت، «مفاد استعمالى» همان «مراد جدى» گوینده است، یعنى گوینده از الفاظ و کلمات خویش جز معناى آنها را اراده نکرده است، مانند: سخنان معمولى مردم.
روش دیگر به این صورت است که گوینده سخنى مى گوید، ولى معنایى فراتر از معانى الفاظ و کلمات ادا شده را اراده مى کند؛ در این صورت، مخاطب باید با روش هایى (مثلا استفاده از قراین) از مفاد استعمالى (الفاظ سخن گوینده) مراد جدى و واقعى او را کشف کند.
حال از آن جا که قرآن کریم از جهت دلالت بر مقصود، به گونه اى است که در موارد بسیارى، مراد جدى و واقعى خداوند، عین مفاد استعمالى آیات کریمه قرآن نیست و جزئیات و تفاصیل آن در آیات دیگر و یا در سخنان پیامبر و ائمه معصومین(ع) آمده است، دلیل دو مرحله اى بودن تفسیر روشن مى شود؛ یعنى ابتدا باید مفاد استعمالى آیات قرآن ـ اگر ابهامى دارد ـ (مانند نامعلوم بودن مفهوم کلمات یا نامعلوم بودن هیئت فردى یا ترکیبى کلمات و جملات و نامعلوم بودن شرایط صدور کلام و …) بر مبناى ادبیات عرب، روشن شود و سپس با استفاده از «اصول و قواعد عقلایى محاوره» مراد جدى خداوند متعال کشف گردد.[3]تأویل:
در معناى تأویل، آرا و نظریات گوناگونى ارائه شده است[4] که دو دیدگاه از سایر دیدگاه ها مناسب تر به نظر مى رسد:
1. دیدگاه علامه طباطبائى:
مشهور در بین قدما این بوده است که تأویل را همان تفسیر و مراد از کلام مى دانسته اند، در حالى که متأخران گفته اند: منظور از تأویل، معناى مخالفِ با ظاهر لفظ است و این عقیده، چنان شایع شده که تأویل بعد از آن که از جهت لغوى به معناى مطلق ارجاع یا مرجع بوده، حقیقت ثانوى در معناى مخالف با ظاهر لفظ گردیده است.[5]مرحوم علاّمه پس از نقل اقوال گوناگون و ردّ همه آنها چنین نتیجه مى گیرد:
«حق در تأویل این است که بگوییم: تأویل، واقعیتى است که مستند بیانات قرآن، اعم از حکم، حکمت یا موعظه قرار مى گیرد. تأویل براى همه آیات قرآن، چه محکمات و چه متشابهات وجود دارد و از قبیل مفاهیم و معانى نیست که الفاظ بر آن دلالت داشته باشد؛ بلکه تأویل از امور عینى است و فراتر از آن است که قالب هاى الفاظ، آن را فرا گیرد. خداوند، آن امور و حقایق عینى را فقط براى تقریب به اذهان ما به قید الفاظ و کلمات و عبارات مقیّد نموده است. این الفاظ، همانند مثل هایى هستند که با آوردن آنها انسان به معناى مورد نظر نزدیک مى شود. قرآن در تمام موارد استعمال لفظ تأویل، همان واقعیت عینى خارجى را در نظر گرفته است.[6]موارد استعمال و کاربرد تأویل از جمله در دو داستان حضرت موسى و خضر(ع)[7] و نیز در داستان حضرت یوسف(ع) و جز آن، شاهد بر این مدعا است؛[8] براى مثال در آغاز سوره یوسف، جریان خواب وى بدین صورت نقل مى گردد: (إِذْ قَالَ یُوسُفُ لاِبِیهِ یَـأَبَتِ إِنِّى رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَبًا وَالشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِى سَـجِدِینَ)[9]؛ یاد کن زمانى را که یوسف به پدرش گفت: اى پدر! من [در خواب] یازده ستاره را با خورشید و ماه دیدم. دیدم[ آن ها] براى من سجده مى کنند. پس از گذشت سال ها و اتفاقات فراوانى که مى افتد، تأویل این رؤیا در پایان سوره این گونه گزارش مى شود: (وَ رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَ خَرُّواْ لَهُ سُجَّدًا وَ قَالَ یَـأَبَتِ هَـذَا تَأْوِیلُ رُءْیَـىَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّى حَقًّا)[10] و پدر و مادرش را به تخت برنشانید، و [همه آنان] پیش او به سجده در افتادند و [یوسف]گفت: اى پدر، این است تعبیر خواب پیشین من، به یقین، پروردگارم آن را راست گردانید. در این جا آن چه یوسف(ع) در خواب دیده است به سجده پدر، مادر و برادرانش باز مى گردد. این تأویل و رجوع، از قبیل رجوع، مثال به ممثّل و واقعیت خارجى است.
2. نظریه استاد معرفت:
استاد معرفت(ره) عقیده دارد که تأویل «اصطلاحى» در دو معنا به کار رفته است:
1. توجیه متشابه؛ خواه این متشابه، کلام متشابهى باشد یا عملى که به شبهه و ریب انجامد.
این قسم از تأویل، مختص آیات متشابه است.
2. معناى ثانوى کلام؛ که از آن به بطن تعبیر مى گردد؛ در مقابل معناى اوّلى که از آن به «ظَهر» تعبیر مى شود. تأویل به این معنا اختصاصى به آیات متشابه نداشته بر همه قرآن سایه مى گستراند.[11]ایشان بر این باور است که اگر تأویل را عین خارجى بدانیم، مصداق را با تأویل خلط نموده ایم.[12]پاورقی:
[1] ر.ک: محمدهادى معرفت، علوم قرآنى، ص 273 و 274.
[2] على اکبر بابایى و دیگران، روش شناسى تفسیر، ص 23.
[3] براى آگاهى بیشتر ر.ک: همان، ص 12 ـ 25.
[4] ر.ک: على اکبر بابایى و محمد کاظم شاکر، باطن و تأویل قرآن؛ محمد کاظم شاکر، روش هاى تأویل قرآن؛ على اکبر بابایى و دیگران، روش شناسى تفسیر قرآن، ص 25 ـ 34.
[5] المیزان، ج 3، ص 44.
[6] همان، ص 49.
[7] کهف، آیه 78.
[8] ر.ک: المیزان، ص 25 ـ 26.
[9] یوسف، آیه 4.
[10] همان، آیه 100.
[11] ر.ک: محمد هادى معرفت، التمهید فى علوم القرآن، ج 3، ص 28 ـ 34.
[12] ر.ک: حسین جوان آراسته، درسنامه علوم قرآن، ص 463 ـ 465.
جهت اطلاع بیشتر ر.ک:
مرکز فرهنگ قرآن –
www.maarefquran.com/maarefLibrary/…/1/19.htmTranslate this page
بنیاد دائره المعارف اسلامی –
www.encyclopaediaislamica.com/madkhal2.php?sid
وجود ظاهر و باطن برای قرآن کریم امری مسلم است.
«باطن » در لغت، به معناى پنهان در مقابل ظاهر و آشکار است. منظور از «باطن قرآن کریم » دلالت هاى پنهان آن یا معانى و معارفى است که آیات کریمه بر آن دلالت دارد.
در مقابل، «ظاهر قرآن کریم »، به معناى دلالت هاى آشکار آن یا معارف و احکامى که بر آن دلالت آشکار دارد.
به عبارت دیگر، وقتى گفته مى شود قرآن ظاهر و باطن دارد، منظور آن است که معارف و احکامى را که قرآن بیانگر آن بوده و بر آن دلالت دارد بر دو قسم است:
قسمى از آن معارف و احکامى است که آیات کریمه قرآن بر مبناى قواعد ادبیات عرب و اصول عقلایى محاوره بر آن دلالت آشکار دارد و براى هر کس که به قواعد و اصول نامبرده آگاه باشد قابل فهم است. به این موارد، «ظاهر قرآن کریم » گفته مى شود.
قسم دیگر معارف و مطالبى است که دلالت آیات کریمه بر آن براى همگان آشکار نبوده و غیر از راسخان در علم – حتى اگر به قواعد و اصول نامبرده نیز آگاه باشند – از فهم آن ناتوانند. این قسم از معارف را به لحاظ پنهان بودنش براى غیر راسخان در علم، «باطن » یا «بطن » قرآن نامیده اند. (2)
جهت اطلاع بیشتر ر. ک:
– مقاله « باطن قرآن کریم»، على اکبر بابایى، به آدرسهای:
CopyRight © maarefquran.org –
info@maarefquran.org –
http://www.balagh.net/persian/kalam/index.htm –
– فصلنامه معرفت شماره 26 .
– روش شناسی تفسیر قرآن، علی اکبر بابای، غلامعلی عزیزی کیا، مجتبی روحانی راد، زیر نظر محمود رجبی،تهران، 1379، پژوهشکده حوزه و دانشگاه و سمت.
• جَرْی و انطباق (تطبیق):
جَرْی و انطباق (تطبیق)، اصطلاحی در دانش تفسیر برگرفته از روایات امامان شیعه.
«جَرْی« در لغت به معنای جریان داشتن و جاری شدن است (ابنفارس؛ ابنمنظور، ذیل مادّه) و به عنوان اصطلاحی قرآنی، ظاهرا نخستین بار در تفسیر المیزان به کار رفته است.
این اصطلاح، برگرفته از نصوص و روایاتی است که در زمینه همگانی و همیشگی بودن آیات قرآن وارد شده و تعبیر جَرْی در آنها به کار رفته است (برای نمونه رجوع کنید به صفار قمی، ص 196؛ عیاشی، ج 1، ص 85؛ نیز رجوع کنید به طباطبائی، 1390ـ 1394، ج 1، ص 42، ج 3، ص 73).
اصطلاحِ جَرْی بدین معناست که گستره شمول قرآن از نظر انطباق بر مصادیق، بسیار وسیع است و به موارد نزول آیات اختصاص ندارد، بلکه در هر موردی که با مورد نزول از نظر ملاک و مناط یکسان باشد، جاری میشود. لذا بنیاد و پیشینه این اصطلاح را میتوان حتی در این تعبیر مفسران و اصولیان شیعه و اهلسنّت یافت که عمومیت الفاظ را بر سبب خاص نزول آیه مقدّم میدانند ( رجوع کند به طباطبائی، 1390ـ 1394، ج 1، ص 42؛ اوسی، ص 218؛ نیز رجوع کنید به طباطبائی، 1350 ش، ص 42).
بر این اساس جَرْی، همانند کاربرد متداول مَثَلها، منطبق ساختن آیه بر بعضی از مصادیق خارج از موردِ نزول است. (طباطبائی، 1390ـ1394، ج 3، ص 67؛ اوسی، ص 219)
و به نظر میرسد ذکر عنوانهای «انطباق«، یا «تطبیق« در کنار این اصطلاح، به همین سبب باشد. البته «تطبیق« در اینجا به معنای لغوی آن است نه معنای اصطلاحی که مفسر، افکار و حوادث و امثال آن را از پیش ملاحظه میکند و میخواهد آنها را بر آیات قرآن تطبیق دهد. (طباطبائی، 1390ـ1394، همانجا).
پیشینه. این موضوع را در اشارات مفسران پیشین نیز میتوان جستجو کرد. ( رجوع کنید به نصیری، ص 81؛ برای نمونه رجوع کنید به فیض کاشانی، ج 1، ص 62)
اما علامه طباطبائی با وضع اصطلاح «جری و انطباق« برای اولینبار، با صراحت بیشتری از آن برای داوری در باره برخی احادیث بهره برده که موضوع غالب آنها، تطبیق آیات قرآن بر امامان شیعه یا مخالفان آنان است. (برای نمونه رجوع کنید به طباطبائی، 1390ـ1394، ج 2، ص 341، ج 11، ص 327ـ 328، ج 17، ص 141، 252، ج 19، ص 128).
به گفته طباطبائی (1390ـ1394، ج 1، ص 42)، شمار این احادیث به بیش از دویست میرسد (برای استقصا و بررسی موردی و کاربردی تکتک روایاتی که طباطبائی آنها را از مقوله جری و انطباق دانسته رجوع کنید به نفیسی، ص 190ـ219).
گفتنی است که اینگونه احادیث، به فرض صحت، هرگز گستردگی و عمومیت معنای آیه را محدود نمیکند و به نفی دیگر مصادیق نمیپردازد. ( رجوع کنید به جوادی آملی، ج 1، ص 169) و اساساً منحصر کردن مصادیق آیات در مصداقی خاص، مخالف با مضمون احادیث جری و انطباق به شمار میرود (شاکر، ص 159).
جری و انطباق، چون که به بیان مصداقها و مرادهای خارجی آیات قرآن میپردازد، با دو مفهوم «تأویل» و «باطن»، ارتباط تنگاتنگ دارد. از سوی دیگر، میان این اصطلاح و مفهوم تفسیر تفاوت آشکاری هست.
طباطبائی در موارد متعدد، بر تغایر مفهوم جری و انطباق با تفسیر و تفکیک این دو از هم تأکید کرده است(برای نمونه رجوع کنید به 1390ـ1394، ج 15، ص 406، ج 17، ص 286، ج 19، ص 402، ج 20، ص 48، 144، 157). تأکید بر این تغایر از آن روست که تفسیر ناظر به مرتبه معنایی کلام است اما جری و انطباق صرفاً بیان برخی از مصادیق آیات است و در مرتبه انطباق بر موارد خارجی قرار دارد (نصیری، ص 86؛ نیز رجوع کنید به جوادی آملی، ج 1، ص 168).
منابع:
ابنفارس؛ ابنمنظور؛ علی اوسی، الطباطبائی و منهجه فی تفسیره المیزان، تهران 1405/ 1985؛ عبداللّه جوادی آملی، تسنیم: تفسیر قرآن کریم ، قم 1383 ش؛ محمد کاظم شاکر، روشهای تأویل قرآن: معناشناسی و روششناسی تأویل در سه حوزه روایی، باطنی و اصولی، قم 1376 ش؛ محمدبن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات فی فضائل آلمحمد«ص«، چاپ محسن کوچه باغی تبریزی، قم 1404؛ محمد حسین طباطبائی، قرآن در اسلام، تهران 1350 ش؛ همو، المیزان فی تفسیرالقرآن، بیروت 1390ـ1394/ 1971ـ1974؛ محمد بن مسعود عیاشی، التفسیر، قم 1421؛ محمدبن شاه مرتضی فیض کاشانی، کتاب الصافی فی تفسیرالقرآن، چاپ محسن حسینی امینی، تهران 1377 ش؛ علی نصیری، «جری و تطبیق در المیزان«، نشریه داخلی دانشگاه علوم اسلامی رضوی ، سال 1، ش 2 (تابستان 1375)؛ شادی نفیسی، علامه طباطبایی و حدیث: روششناسی نقد و فهم حدیث از دیدگاه علامه طباطبایی در المیزان ، تهران 1384 ش.
مأخذ:
بنیاد دائره المعارف اسلامی –
http://www.encyclopaediaislamica.com/madkhal2.php?sid=4636
•تفسیر و تأویل
«تفسیر» و «تأویل» دو عنصر بسیار مهم در ساختمان تفسیر و فهم معارف قرآن است. دیدگاه ها درباره «تأویل» و «چیستى» و «چگونگى» و نیز جایگاه آن در نگرش هاى تازه اى چون «هرمنوتیک» و تأثیرهایش بر قرائت هاى گوناگون و مسائل فراوان دیگر، بسیار گوناگون و گاه افراطى و تفریطى است که بررسى همه آنها نه یک کتاب که کتاب هایى مى طلبد.
اختلاف آرا درباره «تفسیر» نیز کم و بیش وجود دارد و دست یابى به تعریفى قطعى را با مشکلاتى رو به رو ساخته است.
در این جا، مى کوشیم تا مباحث «تفسیر» و «تأویل» را با حذف دشوارى هاى آن، باز کاوی کرده و راهى میانه را بین اقوال افراطى و تفریطى برگزینم.
فرق تفسیر و تأویل
فرق تفسیر و تأویل چیست؟
فرق تفسیر و تأویل از رهگذر بررسى هر یک و دقت در تعریف آنها به خوبى روشن مى شود:
در تعریف تفسیر گفته اند: «تفسیر، برگرفتن نقاب از چهره الفاظ مشکل است.» با توجه به این تعریف و دقت در صیغه تفسیر (مزید فیه بودن آن) تعریفى دقیق تر قابل ارائه است: تفسیر آن گاه است که هاله اى از ابهام، لفظ را فراگرفته، پوششى بر معنا افکنده باشد، و مفسِّر با ابزار و وسایلى که در اختیار دارد در زدودن آن ابهام بکوشد.[1]تعریفى دیگر: «تفسیر عبارت است از بیان مفاد استعمالى آیات قرآن و آشکار نمودن مراد خداى متعال از آن بر مبناى ادبیات عرب و اصول عقلایى محاوره.»[2] توضیح این که: هر کدام یک «مفاد استعمالى» دارد و یک «مراد واقعى». مفاد استعمالى معنایى است که ظاهر کلام به دست مى دهد و مراد واقعى معنایى است که گوینده از کلام خویش اراده مى کند.
هر گوینده اى مى تواند به دو روش سخن بگوید: یک روش آن است که تمام مطالب خود را به روشنى همراه با تفاصیل و جزئیات بیان کند، که در این صورت، «مفاد استعمالى» همان «مراد جدى» گوینده است، یعنى گوینده از الفاظ و کلمات خویش جز معناى آنها را اراده نکرده است، مانند: سخنان معمولى مردم.
روش دیگر به این صورت است که گوینده سخنى مى گوید، ولى معنایى فراتر از معانى الفاظ و کلمات ادا شده را اراده مى کند؛ در این صورت، مخاطب باید با روش هایى (مثلا استفاده از قراین) از مفاد استعمالى (الفاظ سخن گوینده) مراد جدى و واقعى او را کشف کند.
حال از آن جا که قرآن کریم از جهت دلالت بر مقصود، به گونه اى است که در موارد بسیارى، مراد جدى و واقعى خداوند، عین مفاد استعمالى آیات کریمه قرآن نیست و جزئیات و تفاصیل آن در آیات دیگر و یا در سخنان پیامبر و ائمه معصومین(ع) آمده است، دلیل دو مرحله اى بودن تفسیر روشن مى شود؛ یعنى ابتدا باید مفاد استعمالى آیات قرآن ـ اگر ابهامى دارد ـ (مانند نامعلوم بودن مفهوم کلمات یا نامعلوم بودن هیئت فردى یا ترکیبى کلمات و جملات و نامعلوم بودن شرایط صدور کلام و …) بر مبناى ادبیات عرب، روشن شود و سپس با استفاده از «اصول و قواعد عقلایى محاوره» مراد جدى خداوند متعال کشف گردد.[3]تأویل:
در معناى تأویل، آرا و نظریات گوناگونى ارائه شده است[4] که دو دیدگاه از سایر دیدگاه ها مناسب تر به نظر مى رسد:
1. دیدگاه علامه طباطبائى:
مشهور در بین قدما این بوده است که تأویل را همان تفسیر و مراد از کلام مى دانسته اند، در حالى که متأخران گفته اند: منظور از تأویل، معناى مخالفِ با ظاهر لفظ است و این عقیده، چنان شایع شده که تأویل بعد از آن که از جهت لغوى به معناى مطلق ارجاع یا مرجع بوده، حقیقت ثانوى در معناى مخالف با ظاهر لفظ گردیده است.[5]مرحوم علاّمه پس از نقل اقوال گوناگون و ردّ همه آنها چنین نتیجه مى گیرد:
«حق در تأویل این است که بگوییم: تأویل، واقعیتى است که مستند بیانات قرآن، اعم از حکم، حکمت یا موعظه قرار مى گیرد. تأویل براى همه آیات قرآن، چه محکمات و چه متشابهات وجود دارد و از قبیل مفاهیم و معانى نیست که الفاظ بر آن دلالت داشته باشد؛ بلکه تأویل از امور عینى است و فراتر از آن است که قالب هاى الفاظ، آن را فرا گیرد. خداوند، آن امور و حقایق عینى را فقط براى تقریب به اذهان ما به قید الفاظ و کلمات و عبارات مقیّد نموده است. این الفاظ، همانند مثل هایى هستند که با آوردن آنها انسان به معناى مورد نظر نزدیک مى شود. قرآن در تمام موارد استعمال لفظ تأویل، همان واقعیت عینى خارجى را در نظر گرفته است.[6]موارد استعمال و کاربرد تأویل از جمله در دو داستان حضرت موسى و خضر(ع)[7] و نیز در داستان حضرت یوسف(ع) و جز آن، شاهد بر این مدعا است؛[8] براى مثال در آغاز سوره یوسف، جریان خواب وى بدین صورت نقل مى گردد: (إِذْ قَالَ یُوسُفُ لاِبِیهِ یَـأَبَتِ إِنِّى رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَبًا وَالشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِى سَـجِدِینَ)[9]؛ یاد کن زمانى را که یوسف به پدرش گفت: اى پدر! من [در خواب] یازده ستاره را با خورشید و ماه دیدم. دیدم[ آن ها] براى من سجده مى کنند. پس از گذشت سال ها و اتفاقات فراوانى که مى افتد، تأویل این رؤیا در پایان سوره این گونه گزارش مى شود: (وَ رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَ خَرُّواْ لَهُ سُجَّدًا وَ قَالَ یَـأَبَتِ هَـذَا تَأْوِیلُ رُءْیَـىَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّى حَقًّا)[10] و پدر و مادرش را به تخت برنشانید، و [همه آنان] پیش او به سجده در افتادند و [یوسف]گفت: اى پدر، این است تعبیر خواب پیشین من، به یقین، پروردگارم آن را راست گردانید. در این جا آن چه یوسف(ع) در خواب دیده است به سجده پدر، مادر و برادرانش باز مى گردد. این تأویل و رجوع، از قبیل رجوع، مثال به ممثّل و واقعیت خارجى است.
2. نظریه استاد معرفت:
استاد معرفت(ره) عقیده دارد که تأویل «اصطلاحى» در دو معنا به کار رفته است:
1. توجیه متشابه؛ خواه این متشابه، کلام متشابهى باشد یا عملى که به شبهه و ریب انجامد.
این قسم از تأویل، مختص آیات متشابه است.
2. معناى ثانوى کلام؛ که از آن به بطن تعبیر مى گردد؛ در مقابل معناى اوّلى که از آن به «ظَهر» تعبیر مى شود. تأویل به این معنا اختصاصى به آیات متشابه نداشته بر همه قرآن سایه مى گستراند.[11]ایشان بر این باور است که اگر تأویل را عین خارجى بدانیم، مصداق را با تأویل خلط نموده ایم.[12]پاورقی:
[1] ر.ک: محمدهادى معرفت، علوم قرآنى، ص 273 و 274.
[2] على اکبر بابایى و دیگران، روش شناسى تفسیر، ص 23.
[3] براى آگاهى بیشتر ر.ک: همان، ص 12 ـ 25.
[4] ر.ک: على اکبر بابایى و محمد کاظم شاکر، باطن و تأویل قرآن؛ محمد کاظم شاکر، روش هاى تأویل قرآن؛ على اکبر بابایى و دیگران، روش شناسى تفسیر قرآن، ص 25 ـ 34.
[5] المیزان، ج 3، ص 44.
[6] همان، ص 49.
[7] کهف، آیه 78.
[8] ر.ک: المیزان، ص 25 ـ 26.
[9] یوسف، آیه 4.
[10] همان، آیه 100.
[11] ر.ک: محمد هادى معرفت، التمهید فى علوم القرآن، ج 3، ص 28 ـ 34.
[12] ر.ک: حسین جوان آراسته، درسنامه علوم قرآن، ص 463 ـ 465.
جهت اطلاع بیشتر ر.ک:
مرکز فرهنگ قرآن –
www.maarefquran.com/maarefLibrary/…/1/19.htmTranslate this page
بنیاد دائره المعارف اسلامی –
www.encyclopaediaislamica.com/madkhal2.php?sid