۱۳۹۳/۰۶/۲۲
–
۱۲۳ بازدید
براى فهم پاسخ اصلى به این پرسش، توجه به امورى بایسته است:
یکم. عبادت، همان خضوع و خشوع است که با اعتقاد به الوهیت و ربوبیت معبود انجام مى شود. «۱» بنابراین عبادت، عملى است که داراى انگیزه و جهت الهى باشد.
دوم. عبادات یک ظاهرى دارند و یک باطن و سرّى و هر یک احکام خاص خویش را دارد. رعایت احکام ظاهرى عبادات، موجب قبولى ظاهرى عبادات است و مراعات احکام باطنى عبادات، باعث قبولى باطنى عبادات است. «۲» آنان که به باطن عبادات توجه دارند، صرف رعایت احکام ظاهرى آن را- بدون توجه به ویژگى هاى باطنى- کافى ندانسته و آن را باطل تلقى مى کنند؛ هرچند از لحاظ ظاهر مطابق با شریعت باشد.
براى فهم پاسخ اصلى به این پرسش، توجه به امورى بایسته است:
یکم. عبادت، همان خضوع و خشوع است که با اعتقاد به الوهیت و ربوبیت معبود انجام مى شود. «1» بنابراین عبادت، عملى است که داراى انگیزه و جهت الهى باشد.
دوم. عبادات یک ظاهرى دارند و یک باطن و سرّى و هر یک احکام خاص خویش را دارد. رعایت احکام ظاهرى عبادات، موجب قبولى ظاهرى عبادات است و مراعات احکام باطنى عبادات، باعث قبولى باطنى عبادات است. «2» آنان که به باطن عبادات توجه دارند، صرف رعایت احکام ظاهرى آن را- بدون توجه به ویژگى هاى باطنى- کافى ندانسته و آن را باطل تلقى مى کنند؛ هرچند از لحاظ ظاهر مطابق با شریعت باشد.
سوم. با توجه به این دو نکته، مى توان عبادت را از نظر نیت و انگیزه عبادت کنندگان و نیز از حیث توجّه به امور باطنى آنها- که برخاسته از گونه اى معرفت است- به سه دسته تقسیم کرد: عبادت سوداگران، عبادت بردگان وعبادت آزادگان؛ چنان که در نهج البلاغه آمده است: «گروهى خدا را از روى رغبت به پاداش عبادت مى کنند و این عبادت «بازرگانان» است [که چشم به سود و زیان دارند] و گروهى خدا را از روى ترس [از عذاب و آتش ] عبادت مى کنند و این عبادت بردگان است و گروهى خدا را براى سپاس گزارى عبادت مى کنند و این عبادت آزادگان است». «1» به عبارت دیگر عبادت بر سه گونه است: طمع کارانه، خائفانه و شاکرانه (شائقانه). گرچه هر سه درست و مقبول است؛ ولى بهترین، زیباترین و کامل ترین آنها همان است که برخاسته از حب، شوق و شکر باشد. «2»
بس کسان کایشان ز طاعت گمرهند دل به رضوان و ثواب آن دهند
خود حقیقت معصیت باشد خفى بس کدر کآن را تو پندارى صفى عارفان الهى و سالکان سلوک معنوى، با الهام از متون دینى معتقدند:
اصل مشترک در تمام عبادات، آن است که انسان وقتى به سرّ عبادت مى رسد که معبود را مشاهده کند. «4» «سرّ»؛ یعنى، باطن. باطن عبادات، «مشاهده معبود» است. این مشاهده و شهود نیز درجاتى دارد؛ درجات ابتدایى شهود آن است که انسان سرى به قلبش زند و تأمل در قلب کند که آیا در این قلب غیر از خدا، احدى هست یا خیر؟ به چیزى علاقه مند است؟ اگر به خودش و لذایذ شخصى خویش،علاقه مند بوده و به تعلّقات جزئى خود دل سپرده است؛ معلوم مى شود در قلب او خدا خالصاً نیست و او به سرّ عبادت نرسیده است؛ زیرا سرّ عبادت وقتى است که عابد، معبود را مشاهده کندو در ضمیر عابد جز معبود چیزى حضور و ظهور نداشته باشد.
مرتبه عالى آن همان حقیقتى است که امام على علیه السلام فرمود:
«ما کنت اعبد ربّالم اره»؛ «من آن نیستم که خدایى را که با چشم جان و باطن نبینم، عبادت کنم».
ایمان امام على علیه السلام شاهدانه بود و از این رو عبادت خدا را زیارت او تلقى مى کرد.
آن حضرت در تفسیر «قد قامت الصلوة» مى فرماید:
«حان وقت الزیارة و المناجاة و قضاء الحوائج و درکِ المُنى و الوصول الى اللَّه عزّ و جلّ و الى کرامته و غفرانه و عفوه و رضوانه» «1»
؛ «هنگام زیارت معبود و شهود او فرارسیده است؛ زیرا در نماز، بنده با خدا سخن مى گوید و او را مخاطب خود مى یابد. او خدا را سوداگرانه و برده وار نمى پرستد؛ بلکه او را آزادانه عبادت مى کند، به طورى که نه تنها از هر چه رنگ تعلق دارد آزاد است؛ بلکه از هر چه صبغه تعیّن دارد نیز رها است». «2» مقصود امام راحل نیز این حقیقت است که سالک سلوک معنوى و کسى که مى خواهد به باطن نماز دست یابد؛ باید نماز و عبادتش با احساس شهود و بلکه بالاتر با مشاهده حضرت حق باشد. به این معنا که خود را ندیده و هر چه را که مى فهمد و مى یابد، در او فانى ببیند. عارف راستین در هنگام نماز، باید از ذات خویش غافل شود و تنها ذات حضرت حق را در اسما و صفات او، متجلى یابد و این دستیابى به «باطن نماز» است.
روشن است که سالک حقیقى- که نگاهش به نماز چنین است- نمازى را که بدون این باطن و سرّ باشد، نماز نمى داند؛ چراکه مى داند عبادات بدون مغز و روح و باطن مفید نیست. «1» خلاصه آنکه: نماز تحفه اى است الهى که باید معراج مؤمن شود حال اگر چنین نشد، در حقیقت آدمى این تحفه را ضایع کرده است؛ مانند کسى که گوشت داراى پروتئین را بسوزاند و ضایع کند.
وز نماز و از زکات و غیر آن لیک یک ذره ندارد ذوق جان
مى کند طاعات و افعال سنى لیک یک ذره ندارد چاشنى
طاعتش نغز است و معنى نغز نى جوزها بسیار و وى مغز نى
ذوق باید تا دهد طاعات بر مغز باید تا دهد دانه شجر
دانه بى مغز کى گردد نهال صورت بى جان نباشد جز خیال «2»