۱۳۹۴/۱۰/۰۳
–
۵۱۹ بازدید
دکتر سها با استناد به بعضی آیات مدعی است که از نظر قرآن کافران عقل ندارند، پس دانشمندان کافر بدون عقل هستند،[۱] بنابراین لازم است آیات ونکات تفسیری آنها مورد بررسی قرار گیرد: إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الَّذِینَ کَفَرُوا فَهُمْ لاَیُؤْمِنُونَ (انفال/ ۵۵)؛ «به یقین، بدترین جنبندگان نزد خدا کسانى هستند که کفر ورزیدند و آنان ایمان نمى آورند».
لطفا به این شبهه جواب دهید.
دکتر سها با استناد به آیات زیر ادعا میکند که از نظر قرآن کافران عقل ندارند، پس دانشمندان کافر بدون عقل هستند،[1] بنابراین لازم است آیات ونکات تفسیری آنها مورد بررسی قرار گیرد: إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الَّذِینَ کَفَرُوا فَهُمْ لاَیُؤْمِنُونَ (انفال/ 55)؛ «به یقین، بدترین جنبندگان نزد خدا کسانى هستند که کفر ورزیدند و آنان ایمان نمى آورند».
أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیل (فرقان/ 44)؛ «یا مگر مى پندارى که بیش تر آنان مى شنوند یا خردورزى مى کنند؟! آنان جز همانند چهارپایان نیستند، بلکه آنان از نظر راه(یابى) گمراه ترند».
وَقَالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ (ملک/ 10)؛ «و مى گویند: «اگر (بر فرض، ما) گوش شنوا داشتیم، یا خردورزى مى کردیم، در میان اهل شعله ى فروزان (آتش) نبودیم».
نکات تفسیری
1. یهودیان مدینه، قبل از ظهور پیامبر اسلام(ص)، طبق بشارت هایى که به آنان رسیده بود، منتظر وى بودند و نسبت به او اظهار علاقه و ایمان مى کردند، ولى بعد از آمدن پیامبر(ص)، هنگامى که منافع مادى خود را در خطر دیدند، به کفر گراییدند و در بى ایمانى خود سرسخت شدند و ضربات سختى از طریق پیمان شکنى بر مسلمانان وارد کردند.
2. پیامبر(ص) با یهودیان مدینه پیمان بسته بود که به مشرکان کمک نکنند و در صدد آزار مسلمانان برنیایند، ولى یهودیان مدینه و اطراف آن، بارها پیمان شکستند و به مشرکان کمک کردند و آیه ى فوق به پیمان شکنى هاى مکرر آنان اشاره مى کند.
3. قرآن کافران را بى ارزش ترین و بدترین موجودات زنده ى این جهان معرفى مى کند؛ چرا که از نعمت هاى الهى در کنار پیامبر خد(ص) استفاده مى کردند، ولى ناسپاس بودند و ایمان نمى آوردند و با پیمان شکنى از پشت به مؤمنان ضربه مى زدند.
4. در آیه ى 22 سوره انفال بیان شد که بدترین جنبندگان کسانى هستند که از ابزارهاى شناخت بهره نمى برند و خردورزى نمى کنند و اینک در این آیه مى فرماید: بدترین جنبندگان کسانى هستند که کفر مى ورزند. از این دو آیه روشن مى شود که اگر انسان از عقل خود استفاده کند، خداشناس مى شود و ایمان مى آورد؛ و مشکل اصلى کافران در همین مورد است.
5. ریشه ى انحراف مشرکان آن است که آنان از عقل خود استفاده نمى کنند و به سخنان حق دیگران نیز گوش نمى دهند؛ بنابراین راه عقل و نقل را بر خود بسته اند و دست رسى به علم و دانش بیرونى ندارند؛ از این روست که هم چون حیوانات شده اند.
6. تعبیر «اکثرهم» در این آیات اشاره دارد که شاید در میان مشرکان فریب خوردگانى وجود دارند که اهل تعقّل و شنیدن هستند و ممکن است تدریجاً بیدار شوند و حق را بپذیرند.
البته مقصود از «شنیدن» در این آیه شنیدن معمولى مطالب با گوش نیست، بلکه شنیدن و فهم مطالب حق و عمل بر طبق آن است.
7. هر کس مى تواند در یکى از این مراحل باشد:
الف) واقعاً انسان باشد، هم در صورت و هم در سیرت.
ب) در ظاهر انسان باشد، اما در صفات هم چون حیوان باشد.
ج) در ظاهر انسان باشد، اما در واقع و سیرت و باطن حیوانى درنده شود.
د) در ظاهر انسان باشد، اما در حقیقت از حیوانات بدتر شده باشد و اگر حیوان یک نفر را مى درد او هزاران نفر را بکشد.
آیه 55 / انفال به مرحله ى دوم و چهارم اشاره کرده است.
8. در این آیه بیان شده که گاهى انسان ها از حیوان پست تر و گمراه تر مى شوند؛ چراکه:
الف) گمراهى حیوان به خاطر نداشتن عقل است، اما انسان داراى عقل است و از آن استفاده نمى کند و گمراه مى شود.
ب) حیوانات در همان حال گمراهى خدمت گزار انسان ها هستند، اما انسان هاى گمراه سرکش، عامل مصیبت و بدبختى خود و دیگران مى شوند.
ج) خطر حیوانات وحشى محدود است و یک گرگ ممکن است یک انسان را بدرد، اما انسان هاى درنده خو، قدرت طلب و جنگ آفرین، گاهى میلیون ها نفر را به خاک و خون مى کشند.
د) حیوانات طبق غرایز طبیعى خود عمل مى کنند، اما انسان هاى هواپرست همه قوانین تکوین و تشریع را زیر پا مى گذارند تا به هوس هاى خود دست یابند.
9. یکى از عوامل عذاب کافران و علت اصلى بدبختى آنها این است که آنان نه اهل خردورزى اند که خود حقایق را درک کنند و نه اهل گوش دادن به سخنان پیامبران و پیروى از آنها؛ یعنى گوش و عقل دارند ولى استفاده نمى کنند و از این رو وجود پیامبران و وحى سودى به حالشان ندارد و از همین اعتراف دوزخیان مى توان به عامل نجات و سعادت انسان نیز دست یافت.
یعنى خردورزى انسان را به سوى شناخت نشانه هاى خدا و درک حقیقت وحى و نبوّت سوق مى دهد، در نتیجه راه سعادت را به روى او مى گشاید.
و اگر انسانى اهل خردورزى نباشد مى تواند با تعبّد و اعتماد به وحى الهى و شنیدن سخنان رهبران الهى و پیروى از آنان به راه سعادت و نجات ره نمون شود.
10. از دیدگاه قرآن، عقل و خردورزى ارزش فوق العاده اى دارد و عامل نجات از عذاب است. در احادیث اسلامى نیز بر این مطلب تأکید فراوان شده است و دانشوران و نویسندگان اسلامى نیز به این حقیقت توجه داده اند، به طورى که اولین باب از کتاب معروف شیعه، یعنى کافى، در باره ى عقل و جهل است.
نکات تکمیلی در پاسخ به دکتر سها
در مورد ادعای ششم دکتر سها، با توجه به آیات و نکات تفسیری که بیان شد روشن گردید که:
اولاً آیات فوق در مورد کافران لجوج است که بدون تفکر با حق و دلایل عقلی و نقلی آن مخالفت میکنند و آیات فوق ربطی به کافران حقجو، حقطلب و متفکر ندارد که در مورد حقانیت اسلام پژوهش میکنند و منصفانه دلایل را مطالعه و قضاوت میکنند (و در بسیاری از موارد مسلمان میشوند).
ثانیاً آیات فوق کافران لجوج را از آن جهت سرزنش می کند که از عقل خود استفاده نمیکنند و بدون فکر عقایدی را برمیگزینند و طبق آن عمل میکنند و خود را گرفتار آتش دوزخ می کنند. این سرزنش مطابق منطق و خردمندانه و دلسوزانه است و اصولاً هر کس از عقل خود بهرهمند نشود و به بیراهه برود مستحق سرزنش است.
ثالثاً بین عقل تجربی که منشأ علوم تجربی است با عقل نظری که به وسیله آن استدلال و برهان آورده میشود و عقاید ما را شکل می دهد تفاوت هست. برخی دانشمندان علوم تجربی ممکن است عقل تجربی خود را به کار اندازند ولی از عقل نظری و برهانی خود استفاده نکنند.
در این صورت از یک جهت سزاوار تشویق هستند و از یک جهت سزاوار سرزنش و این دو منافاتی با همدیگر ندارد.
پس اگر قرآن کافری را از جهت خردورزی نکردن در عقاید زندگی سرزنش کرد، مستلزم سرزنش او از جهت علوم تجربی داشتن یا نفی عقل تجربی او نیست.
جمعبندی و نتیجهگیری
از مطالب فوق روشن شد که ادعاها و پیشفرضهای دکتر سها در مورد رویکرد قرآن و پیامبر اسلام(ص) به علوم تجربی نادرست بود و با آیات و احادیث سازگار نیست. بلکه از طرفی قرآن به علوم تجربی رویکرد مثبت دارد و آنها را تشویق میکند و با اشارات علمی متعدد حسّ کنجکاوی بشر را در مورد طبیعت بر میانگیزد.[2] که همین مطلب موجب رشد علوم تجربی (مثل نجوم، پزشکی، و …) در بین مسلمانان در تمدن اسلامی شد. و از طرف دیگر برخی نکات علمی در قرآن بیان شده است که در حد شگفتی یا اعجاز علمی است و یا نظریهپردازیهای علمی است که هنوز در علوم کشف نشده است.
پی نوشت ها:
[1].نقد قرآن، ص 43ـ44.
[2].أَفَلاَ یَنظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ (غاشیه/ 17)؛ «و آیا به شتر نظر نمى کنند که چگونه آفریده شد؟!».
أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیل (فرقان/ 44)؛ «یا مگر مى پندارى که بیش تر آنان مى شنوند یا خردورزى مى کنند؟! آنان جز همانند چهارپایان نیستند، بلکه آنان از نظر راه(یابى) گمراه ترند».
وَقَالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ (ملک/ 10)؛ «و مى گویند: «اگر (بر فرض، ما) گوش شنوا داشتیم، یا خردورزى مى کردیم، در میان اهل شعله ى فروزان (آتش) نبودیم».
نکات تفسیری
1. یهودیان مدینه، قبل از ظهور پیامبر اسلام(ص)، طبق بشارت هایى که به آنان رسیده بود، منتظر وى بودند و نسبت به او اظهار علاقه و ایمان مى کردند، ولى بعد از آمدن پیامبر(ص)، هنگامى که منافع مادى خود را در خطر دیدند، به کفر گراییدند و در بى ایمانى خود سرسخت شدند و ضربات سختى از طریق پیمان شکنى بر مسلمانان وارد کردند.
2. پیامبر(ص) با یهودیان مدینه پیمان بسته بود که به مشرکان کمک نکنند و در صدد آزار مسلمانان برنیایند، ولى یهودیان مدینه و اطراف آن، بارها پیمان شکستند و به مشرکان کمک کردند و آیه ى فوق به پیمان شکنى هاى مکرر آنان اشاره مى کند.
3. قرآن کافران را بى ارزش ترین و بدترین موجودات زنده ى این جهان معرفى مى کند؛ چرا که از نعمت هاى الهى در کنار پیامبر خد(ص) استفاده مى کردند، ولى ناسپاس بودند و ایمان نمى آوردند و با پیمان شکنى از پشت به مؤمنان ضربه مى زدند.
4. در آیه ى 22 سوره انفال بیان شد که بدترین جنبندگان کسانى هستند که از ابزارهاى شناخت بهره نمى برند و خردورزى نمى کنند و اینک در این آیه مى فرماید: بدترین جنبندگان کسانى هستند که کفر مى ورزند. از این دو آیه روشن مى شود که اگر انسان از عقل خود استفاده کند، خداشناس مى شود و ایمان مى آورد؛ و مشکل اصلى کافران در همین مورد است.
5. ریشه ى انحراف مشرکان آن است که آنان از عقل خود استفاده نمى کنند و به سخنان حق دیگران نیز گوش نمى دهند؛ بنابراین راه عقل و نقل را بر خود بسته اند و دست رسى به علم و دانش بیرونى ندارند؛ از این روست که هم چون حیوانات شده اند.
6. تعبیر «اکثرهم» در این آیات اشاره دارد که شاید در میان مشرکان فریب خوردگانى وجود دارند که اهل تعقّل و شنیدن هستند و ممکن است تدریجاً بیدار شوند و حق را بپذیرند.
البته مقصود از «شنیدن» در این آیه شنیدن معمولى مطالب با گوش نیست، بلکه شنیدن و فهم مطالب حق و عمل بر طبق آن است.
7. هر کس مى تواند در یکى از این مراحل باشد:
الف) واقعاً انسان باشد، هم در صورت و هم در سیرت.
ب) در ظاهر انسان باشد، اما در صفات هم چون حیوان باشد.
ج) در ظاهر انسان باشد، اما در واقع و سیرت و باطن حیوانى درنده شود.
د) در ظاهر انسان باشد، اما در حقیقت از حیوانات بدتر شده باشد و اگر حیوان یک نفر را مى درد او هزاران نفر را بکشد.
آیه 55 / انفال به مرحله ى دوم و چهارم اشاره کرده است.
8. در این آیه بیان شده که گاهى انسان ها از حیوان پست تر و گمراه تر مى شوند؛ چراکه:
الف) گمراهى حیوان به خاطر نداشتن عقل است، اما انسان داراى عقل است و از آن استفاده نمى کند و گمراه مى شود.
ب) حیوانات در همان حال گمراهى خدمت گزار انسان ها هستند، اما انسان هاى گمراه سرکش، عامل مصیبت و بدبختى خود و دیگران مى شوند.
ج) خطر حیوانات وحشى محدود است و یک گرگ ممکن است یک انسان را بدرد، اما انسان هاى درنده خو، قدرت طلب و جنگ آفرین، گاهى میلیون ها نفر را به خاک و خون مى کشند.
د) حیوانات طبق غرایز طبیعى خود عمل مى کنند، اما انسان هاى هواپرست همه قوانین تکوین و تشریع را زیر پا مى گذارند تا به هوس هاى خود دست یابند.
9. یکى از عوامل عذاب کافران و علت اصلى بدبختى آنها این است که آنان نه اهل خردورزى اند که خود حقایق را درک کنند و نه اهل گوش دادن به سخنان پیامبران و پیروى از آنها؛ یعنى گوش و عقل دارند ولى استفاده نمى کنند و از این رو وجود پیامبران و وحى سودى به حالشان ندارد و از همین اعتراف دوزخیان مى توان به عامل نجات و سعادت انسان نیز دست یافت.
یعنى خردورزى انسان را به سوى شناخت نشانه هاى خدا و درک حقیقت وحى و نبوّت سوق مى دهد، در نتیجه راه سعادت را به روى او مى گشاید.
و اگر انسانى اهل خردورزى نباشد مى تواند با تعبّد و اعتماد به وحى الهى و شنیدن سخنان رهبران الهى و پیروى از آنان به راه سعادت و نجات ره نمون شود.
10. از دیدگاه قرآن، عقل و خردورزى ارزش فوق العاده اى دارد و عامل نجات از عذاب است. در احادیث اسلامى نیز بر این مطلب تأکید فراوان شده است و دانشوران و نویسندگان اسلامى نیز به این حقیقت توجه داده اند، به طورى که اولین باب از کتاب معروف شیعه، یعنى کافى، در باره ى عقل و جهل است.
نکات تکمیلی در پاسخ به دکتر سها
در مورد ادعای ششم دکتر سها، با توجه به آیات و نکات تفسیری که بیان شد روشن گردید که:
اولاً آیات فوق در مورد کافران لجوج است که بدون تفکر با حق و دلایل عقلی و نقلی آن مخالفت میکنند و آیات فوق ربطی به کافران حقجو، حقطلب و متفکر ندارد که در مورد حقانیت اسلام پژوهش میکنند و منصفانه دلایل را مطالعه و قضاوت میکنند (و در بسیاری از موارد مسلمان میشوند).
ثانیاً آیات فوق کافران لجوج را از آن جهت سرزنش می کند که از عقل خود استفاده نمیکنند و بدون فکر عقایدی را برمیگزینند و طبق آن عمل میکنند و خود را گرفتار آتش دوزخ می کنند. این سرزنش مطابق منطق و خردمندانه و دلسوزانه است و اصولاً هر کس از عقل خود بهرهمند نشود و به بیراهه برود مستحق سرزنش است.
ثالثاً بین عقل تجربی که منشأ علوم تجربی است با عقل نظری که به وسیله آن استدلال و برهان آورده میشود و عقاید ما را شکل می دهد تفاوت هست. برخی دانشمندان علوم تجربی ممکن است عقل تجربی خود را به کار اندازند ولی از عقل نظری و برهانی خود استفاده نکنند.
در این صورت از یک جهت سزاوار تشویق هستند و از یک جهت سزاوار سرزنش و این دو منافاتی با همدیگر ندارد.
پس اگر قرآن کافری را از جهت خردورزی نکردن در عقاید زندگی سرزنش کرد، مستلزم سرزنش او از جهت علوم تجربی داشتن یا نفی عقل تجربی او نیست.
جمعبندی و نتیجهگیری
از مطالب فوق روشن شد که ادعاها و پیشفرضهای دکتر سها در مورد رویکرد قرآن و پیامبر اسلام(ص) به علوم تجربی نادرست بود و با آیات و احادیث سازگار نیست. بلکه از طرفی قرآن به علوم تجربی رویکرد مثبت دارد و آنها را تشویق میکند و با اشارات علمی متعدد حسّ کنجکاوی بشر را در مورد طبیعت بر میانگیزد.[2] که همین مطلب موجب رشد علوم تجربی (مثل نجوم، پزشکی، و …) در بین مسلمانان در تمدن اسلامی شد. و از طرف دیگر برخی نکات علمی در قرآن بیان شده است که در حد شگفتی یا اعجاز علمی است و یا نظریهپردازیهای علمی است که هنوز در علوم کشف نشده است.
پی نوشت ها:
[1].نقد قرآن، ص 43ـ44.
[2].أَفَلاَ یَنظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ (غاشیه/ 17)؛ «و آیا به شتر نظر نمى کنند که چگونه آفریده شد؟!».