طلسمات

خانه » همه » مذهبی » عرفان و شبه عرفان

عرفان و شبه عرفان


عرفان و شبه عرفان

۱۳۹۲/۱۱/۰۶


۲۱۱ بازدید

gif;base64,R0lGODlhAQABAAAAACH5BAEKAAEALAAAAAABAAEAAAICTAEAOw== - عرفان و شبه عرفانعرفان لُبّ معرفت و شناخت ناب حقایق است. معلّم عرفان خدای متعال است و شاگردان او در این رشته­ی تخصّصی، انبیا و اولیا می­باشند. یکی از شاگردان سخت­کوش این کلاس، حسین­بن علی(ع) نام دارد که امتیازات به دست آورده­اش عالمیان را به حیرت واداشته است و جن و انس و ملک همه از شور و حال او در شگفتند.

gif;base64,R0lGODlhAQABAAAAACH5BAEKAAEALAAAAAABAAEAAAICTAEAOw== - عرفان و شبه عرفانعرفان لُبّ معرفت و شناخت ناب حقایق است. معلّم عرفان خدای متعال است و شاگردان او در این رشته­ی تخصّصی، انبیا و اولیا می­باشند. یکی از شاگردان سخت­کوش این کلاس، حسین­بن علی(ع) نام دارد که امتیازات به دست آورده­اش عالمیان را به حیرت واداشته است و جن و انس و ملک همه از شور و حال او در شگفتند.

او با معلم بزرگ عرفان راز و رمزهایی دارد که بلند پایگان علمی باید بسیار بکوشند تا به معنای آن پی ببرند: أیکونُ لغیرکَ من الظّهور ما لیس لک حتّی یکونَ هُوالمُظهرَ لک مَتی غِبتَ حتّی تحتاجَ إلی دلیلٍ یدلُّ علیک و متی بَعُدْتَ حتّی تکون الآثار هی الّتی توصِلُ إلیک عَمِیَتْ عینٌ لاتراکَ علیها رقیباً و خَسِرَتْ صَفْقَةُ عبدٍ لم تجعل له من حُبّک نصیباً ([1]).

شاگردان دست اول خدا در کلاس عرفان همواره کوشیده­اند تا آموخته­های خود را به آنان­که اهلند بیاموزند؛ گرچه ظرفیت­ها بسیار متفاوت است و فرض این­که کسانی از شاگردان رده­های بعد، به شاگردان دست اول برسند، دشوار است. از دانش آموختگان ممتاز انبیا و امامان: در کلاس عرفان، امام راحل خمینی کبیر1 است. او به حق تندیس عرفان صادق در زمان ماست و عرفان­های کاذب را که امروزه ـ شاید بیش از گذشته ـ دام راه خداجویان شده است می­توان با محک امام باز شناخت و سره را از ناسره و ناب را از بدل جدا نمود. دانشمند گرانمایه حسن رحیم پور ازغدی در این راستا گامی برداشته است و ملاک­هایی را از سیره­ی امام راحل1 برای شناسایی عرفان صادق استخراج نموده است.

ما در پی آنچه در شماره­ی 52 با عنوان دام­های فریب درج کردیم، گزیده­ و برداشتی از سخنان آقای رحیم پور تحت عنوان عرفان و شبه عرفان را که در آن عرفان امام خمینی(ره) ـ به حق ـ شاخص دانسته شده و عرفان و شبه عرفان براساس آن شاخص بازشناسی شده است؛ در این شماره می­آوریم و از اندیشمندان می­خواهیم که هرچه می­توانند به روشن­گری در این راه پرخطر بپردازند؛ چه آن­که مدعیان دروغ­پرداز با دام­هایی که تار و پود آن ریا و نیرنگ و خاستگاه آن بی­اعتقادی به خدا و دین و قیامت است، سر راه مردم به ویژه جوانان دختر و پسر نشسته­اند و بسیاری را می­فریبند و به روز سیاه می­نشانند.

می­خواهم بعضی از شاخص­هایی را که در عرفان کسانی چون امام خمینی(ره) هست نسبت به شبه عرفان­ها و معنویت­های انحرافی و قلابی از نوع قدیم و جدیدش از نوع شرقی و غربی­اش که در افکار عمومی وجود دارد و داشته، عرض کنم. از این جهت ­که به نام عرفان و معنویت همیشه سوء استفاده شده و می­شود، بایستی هشدار داد. بعضی از شاخص­هایی که در عرفان امام خمینی(ره)، به نظرم رسیده، را عرض می­کنم. اگر مجموع این­ها را کنار هم بگذاریم می­توانیم به شناخت کسانی که حقیقتاً راه ما را به سوی خداوند باز می­کنند و مسیر را نشان می­دهند موفق شویم و بدانیم که آن­ها چه کسانی هستند؟

1. یکی از شاخص­هایی که در معنویت و عرفان امام می­بینیم و شاخص خوبی برای تشخیص عرفان الهی از شبه عرفان­های تقلبی است، این است که عرفان دینی مبتنی بر مفهومی به نام تقوا یا کفّ نفس است؛ یعنی هر کس به ما بشارت عرفان و معنویت و رشد معنوی بدهد، ولی خود مفهوم کفّ نفس و تقوا را از دستورالعمل­هایش حذف کرده باشد، این یکی از شاخص­های قطعی است برای این­که بفهمیم این یک نوع کلا­ه­برداری معنوی و شبه معنوی است. انواعی از عرفان­های قدمایی و نیز معنویت­های مدرن سکولار، اسپریچوالیتی این­ها براساس عرفان منهای تقواست؛ یعنی یک عرفانی ارایه می­دهند که در آن تقوا یا اساساً مطرح نیست؛ یا کاملاً رقیق شده و تشریفاتی است. مفهوم تقوا و کفّ نفس، مخ همه عرفان­های انبیایی و الهی است و عرفان امام یکی از شاخص­هایش همین مسأله است. عرفان حقیقی نوعی تقرب نظری و تقرب عملی به خداوند است. هر کس بگوید من یک معنویتی دارم و یک راه وصل به خدا را به شما نشان می­دهم و در آن نه معرفةالله وجود دارد و نه تقوا و کفّ نفس، این قطعاً یک معنویت انحرافی و قلابی است. عرفان­های قلابی از نوع شرقی و غربی، قدیم و جدید علاوه بر این­که اساساً معرفة­الله و تقوای الهی در عرفان­هایشان و در معنویتشان وجود ندارد بعضی­شان اساساً این را غیر ممکن می­دانند. معمولاً این نوع معنویت­ها، این نوع اسپریچوالیته­ها به آسایش نفس دعوت می­کنند. یک نوع لذت روانی یک نوع راحتی و وادادگی دنیوی ولو جسمانی نباشد و مربوط به روان و اعصاب باشد، اسمش را می­گذارند عرفان و این یکی از نکاتی است که ما باید حواسمان باشد اشتباه نکنیم. تخدیر و آرامش اعصاب را و تکنیک­های کنترل اعصاب را که امروزه به اسم عرفان به خورد مردم می­دهند نباید با عرفان و معرفة­الله یکی دانست.

بسیاری از معنویت­هایی را که آن­ها امروز دارند تحت عنوان معنویت مدرن و معنویت سکولار و مانند این­ها دارند به خورد بشر می­دهند این­ها معنویت­های دنیاگراست. حداکثر تکنیک­هایی برای کنترل اعصاب و راهی برای فرار از مشکلات است. تعطیل عقل برای توجیه مشکلات عملی و تخدیر غیر از آرامش است. خیلی­ها در این حلقه­های شبه عرفانی تخدیر را با آرامش اشتباه می­گیرند. تخدیر محصول فلج شدن عقل است، اما آرامش، مبنای عقلانی دارد ولو این که کم کم می­رسد به مفاهیم و حقایقی فوق عقل، اما نفی عقل نیست. هیچ نوع آرامش معنوی بدون معرفت و بدون تضمینی برای ابدیت ممکن نیست. یا امکان ندارد، یا دوام ندارد، چون ریشه ندارد. این یکی از علایم عرفان امام(ره) است.

هر نوع معنویتی به ما پیشنهاد شد که در آن نیازی به خدا و آخرت و به مبدأ و معاد نیست، قلابی است. این عرفان نیست شبه عرفان است و یک نوع کلاه­برداری عرفانی است.

2. تفاوت دیگر بین عرفان الهی و عرفان­های قلابی را که ما از سلوک عرفانی امام خمینی(ره) می­توانیم استخراج بکنیم نسبت عرفان است با جهاد و مبارزه. شاخص اول در واقع جهاد روحی، جهاد با نفس و جهاد درونی بود و این یکی جهاد بیرونی است. نه فقط جهاد با شیطان در درون، بلکه جهاد با شیطان و شیاطین در بیرون؛ یعنی در عرصه­های اقتصاد، سیاست، حقوق، فرهنگ و غیره. این هم یک شاخص است. عرفان حضرت امام(ره) عرفانی است که مستلزم جهاد اجتماعی توأم با مسؤولیت پذیری است. عرفان امام عرفانی است که مسؤولیت پذیری در برابر خدا، در برابر خود، در برابر جامعه، در برابر جهان و در برابر کل بشریت و موضع­گیری عدالت خواهانه با آن گره خورده است. پس این هم یک راه برای تشخیص عرفان انبیایی با عرفان­های قلابی.

نسبت عرفان و معنویت قلابی با عدالت­خواهی و جهاد اجتماعی چیست؟ عرفانی که می­گوید نه در درون لازم است با نفست مبارزه بکنی نه در بیرون لازم است با ظالمین و دشمنان خدا و خلق خدا مبارزه بکنی، یک عرفان قلابی است. عرفان حضرت امام(ره) هم در درون دعوت می­کند به جهاد با نفس و تقوا (که البته جهاد با نفس به معنی نفس کشی نیست چون ما در عرفان اسلامی نفس کشی نداریم، تهذیب نفس و تعدیل نفس داریم. تعدیل نفس به معنی اعدام نفس نیست، اسلام دعوت نمی­کند نفس را نابود کن، نفس را بکش، قوای شهوی و غضبی­ات را نابود کن، خودت را عقیم کن که اصلاً انگیزه شهوت در تو نباشد تا لازم نباشد تقوا داشته باشی؛ این­ها فرار از صحنه عرفان و جهاد با نفس است. عرفان اسلامی این است­که می­گوید شهوت خیر است، نعمت الهی است. غضب، یعنی امکان خشم ورزیدن خیر است، نعمت الهی است) و هم در بیرون دعوت می­کند به مسؤولیت پذیری اجتماعی…..

هر کس ما را دعوت کرد به محفلی و گفت آقا [یا خانم] ما یک حلقه عرفانی داریم بیایید آن­جا یکی از سؤالاتی که باید از آن شخص و از آن حلقه کرد این است که نسبتت را با مسؤولیت پذیری در برابر خانواده، در برابر جامعه، در برابر کل بشریت و نسبت این عرفانت را با مقوله عدالت بیان کن. معنویت­های کلاه­بردار همان­طور که جهاد با نفس در آن نیست جهاد با دشمنان خدا و خلق و جهاد علیه ظالمین و ستم­کاران و جهاد علیه فسق اجتماعی هم در آن­ها نیست. معنویت­های راحت طلبانه هستند. جهاد فی­سبیل­الله ندارند. دفاع از حق و حقیقت در این نوع معنویت­ها جایی ندارد. این ساحت عرفان­های تقلبی است.

پس این شاخص چه شد؟ تفکیک معنویت از مسؤولیت، تفکیک عرفان از عدالت، نوعی لذت طلبی روانی، راحت­طلبی معنوی که توأم با ترک جهاد است، آسایش طلبی است. در حالی که عرفان اسلام چنین نیست. پیامبر اکرم9. می­فرمود رهبانیت مکتب من در جهاد است. می­فرمود اگر می­خواهی راهب باشی و ریاضت بکشی لازم نیست بروی در چاهی لخت بشوی و معکوس بالانس بزنی یا ناخن­هایت را بکشی یا لخت و عور در بیابان­ها راه بیفتی، بیا در جامعه خدمت بکن برای خدا به خلق خدا. نه برای خلق به خدا! و نه برای خلق به خلق. خدمت کن برای خدا به خلق خدا. می­فرمود تهذیب نفس خودش بزرگ­ترین ریاضت است. همین دور کردن رذالت­های اخلاقی که در همه ما هست؛ حسادت، کینه، سوء ظن و غیره، اگر واقعاً راست می­گوییم اهل ریاضتیم این­ها را از خودمان بیرون کنیم. چه کسی مرد این میدان است؟ فرمود: بزرگ­ترین جهاد این است که رذیلت­های اخلاقی را از خودتان دور بکنید و فضیلت­های اخلاقی را در خودتان به وجود بیاورید. راه بیفت در جامعه به مردم خدمت بکن در حالی که به تو فحش می­دهند، ریاضت این است. تحمل کن. چه کسی اهل این ریاضت است؟ ریاضت در عرفان اسلامی، عرفان پیامبر(ص)، عرفانی که امام خمینی(ره) تعقیب می­کرد از این نوع بود نه از آن نوع قلابی.

3. تفاوت بعدی بین این دو نوع عرفان؛ یعنی عرفان الهی اسلامی و معنویت انبیایی که امام خمینی(ره) تعقیب می­کرد با عرفان­های قلابی، رابطه با شرع و شریعت است. این هم یکی از شاخص­هایی است که با آن می­توان عرفان را از شبه عرفان تشخیص داد. هر نوع عرفان و معنویتی که پیدا ­شود و بگوید من شما را از طریق حذف شریعت، به معنویت می­رسانم یعنی با دور زدن شرع و احکام شرعی یا مسکوت گذاشتن آن، این عرفان قلابی است. امام در حالی که یک عارف است، یک فقیه است. هم یک عارف نظری است هم عارف عملی است و در هر دو درجه یک است، و در عین حال یک فقیه درجه یک و یک مرجع تقلید است. این­که کسی بگوید این واجب­ها و حرام­های شرعی مال ما عرفا نیست، این­ها مال متوسطین و مال عوام است، چنین چیزی در عرفان الهی نیست. در این نوع عرفان در اوج حال و مقام عرفانی باز التزام به شریعت هست. این هم یک شاخص.

الآن خیلی­ها گرفتارند. چند وقت پیش­ها می­گفتند در تهران چند صد حلقه و جلسات خانگی به اصطلاح عرفانی و معنوی و این جور چیز­هاست از نوع درویشی­های انحرافی و از نوع شبه عرفان­های وارداتی. از اوشو گرفته تا دون خوان و عرفان­های لیبرال پروتستان و عرفان­های مکزیکی سرخ­پوستی و هندی و هندویی و بودایی و غیره. یک عده­ای دنبال این چیزها هستند به دلیل این­که این شاخص­ها را نمی­شناسند. نیاز به معنویت را در خودشان احساس می­کنند، اما شاخصی برای تشخیص عرفان الهی و حقیقی که انسان را به حقیقت می­رساند و واقعاً به فرد آرامش می­دهد با آن­ شبه عرفان­هایی که تخدیر می­کند و فریب می­دهد، ندارند.

شریعت و طریقت و حقیقت در منطق حضرت امام(ره) سه عنصر مستقل از هم ـ چه رسد متضاد با هم ـ نیستند، بلکه سه بُعد از یک حقیقت و یک سلوکند. عارف الهی در معنویتی که امام(ره) در زندگی­اش نشان داد و آثارش ارایه می­کند طریقت و شریعت و حقیقت را در برابر هم نمی­نشاند در تقابل با هم تفسیر نمی­کند، بلکه این­ها ابعاد یک چیز هستند. نه از هم تفکیک می­شوند و نه تقابلی بینشان است. اما معنویت­های تقلبی راحت طلبانه معمولاً یا از همان اول صریح می­گویند یا کم کم و به تدریج کارشان می­کشد به حوزه شرع گریزی و شریعت ستیزی و اباحه­گری. این هم یک ملاک برای تشخیص عرفان قلابی از عرفان­های حقیقی. آن­ها می­روند به سمت خودبنیادی و خود محوری و اباحه­گری، اما این نه. می­گوید ما در اوج حالات عرفانی تابع شریعت الهی هستیم. برای این­که اساساً شریعت جاده­ای است که کشیده شده است برای همین سلوک. شریعت و احکام شرعی در عرفان انبیایی امام خمینی یک جاده­ای است که کشیده شده است از طرف شارع به طرف آن کسی که قرار است به او واصل بشوی و قرار است سلوک به سمت او داشته باشی. در معنویتت این مسیر را خودش کشیده و تعیین کرده و گفته از این مسیر بیا. خوب، با این حساب آیا درست است شما بگویید نه، شما حالا یک چیزی گفتی بنده خودم بیشتر می­فهمم و بهتر می­دانم که از کدام مسیر بیایم!

این شاهراه را کشیده­اند که شما از این مسیر بروید، شما از مسیر خارج بشوید و بروید در یک جاده خاکی بی­راهه و بگویید من خودم بهتر بلدم و تو بلد نیستی! این چه خدایی است که مسیری بهتر از شریعت به سوی کمال و خدا وجود داشته و او، آن را از ما مخفی کرده و به ما نشان نداده است! اصلاً چرا ما باید به سمت چنین خدایی حرکت بکنیم؟ اصلاً چرا سلوک به سمت او و تقرب به چنین خدایی داشته باشیم؟ چرا؟!

بنابراین عرفان­های منهای شریعت یا اصلاً از خدا حرف نمی­زنند یا اگر از خدا حرف می­زنند یک خدای کلاه­برداری است که بشریت را فریب داده! یعنی یک راهی بهتر و نزدیک­تر از شریعت به سوی آن خدا بوده، ولی خدا یک راه دیگری را از طریق انبیا نشان داده و یک چیزهای دیگری را واجب و حرام کرده و ارایه کرده است. این بزرگ­ترین تهمت و اتهام به خداوند است.

4. یک شاخص دیگر که علامتی است برای ردیابی این دو نوع معنویت­ها و تفکیک آن­ها از یکدیگر که در زندگی امام خمینی(ره) دیده می­شود این است که در معنویت اسلامی و دینی و انبیایی، اصالت با دعوت به خداست. اما در معنویت­های انحرافی پشت پرده عرفان و به نام عرفان دعوت به خود است. مریدبازی است. این هم یک علامت.

هرجا می­بینید یک کسی به اسم قطب و مراد و استاد عرفان و این جور چیز­ها مطرح می­شود و در اطرافیان او توجه به خدا بیشتر نشد، بلکه توجه به آن فرد بیشتر شده است، این علامت انحرافی بودن مسیر و قلابی بودن برنامه است. این هم یک علامت برای شناسایی عرفان­های انحرافی است. امام خمینی(ره) هیچ جا در صحبت­هایش و نوشته­هایش و روش و منش­اش دعوت به خود نکرده است. همه­اش دعوت به خدا می­کند. همیشه می­گفت ما هیچ کاره­ایم و همه­کاره خداست.

5 . یک شاخص دیگر رابطه عرفان با خرافه است. خزعبلات و خرافه بافی­های عرفانی و تناقض گویی علیه بدیهیات عقلی، این­ها علامت عرفان­های قلابی است. ما مفاهیم فراعقلی داریم، اما آن­ها بنیاد عقلی دارند. ضد عقل نیستند. هیچ مفهوم ضد عقل یا مادون عقل نمی­تواند عرفانی باشد. عرفان الهی و اسلامی تضاد با عقل، با بدیهیات و قطعیات عقل ندارد. دروغ، آرامش نمی­آورد. باطل، کار حق را نمی­کند. خرافه، کار حقیقت را نمی­کند. این هم یک نکته دیگری است که عرفان­هایی که تعطیل عقل را می­خواهند و سخنان ضد عقل می­گویند سخنان ضد اخلاق، ضد فطرت، اشمئزاز آور و ضد وجدان دارند یا عرفان­هایی که منجر به اعمال ظالمانه و غلط مثل قتل نفس مثل خودکشی مثل تحقیر دیگران و از این قبیل می­شوند این­ها عرفان راستین نیست. شما اگر کسی را می­بینید که مدعی عرفان است و مردم را تحقیر می­کند بدانید که این عرفان نیست و او عارف نیست. همین طور اگر دیدید کسی دارد صریحاً ضد عقل که حجت خداست حرف می­زند….

اگر مرز بین معنویت و متافیزیک الهی عقلی دینی با خرافه روشن نشود یک عده­ای به اسم معنویت گرفتار خرافات می­شوند و یک عده­ای هم در برخورد با این­ها به نام نفی خرافات می­آیند حقایق ماورای عقل و متافیزیک را انکار می­کنند، چون فکر می­کنند این­ها هم خرافه است. این هم یک نکته که معنویتی که بنیان­های فکری­اش خرافه است مثل تناسخ، مثل بت­پرستی و از این قبیل چیز­ها آرامش نمی­تواند درست کند و لذا در عرفان اسلامی نشستند عرفان نظری را به وجود آوردند.عرفان نظری؛ یعنی گره زدن عرفان و معنویت با استدلال. یعنی یک جوری باید پای استدلال را در عرصه عرفان و معنویت باز کرد. این می­شود عرفان نظری. به همین دلیل عرفان نظری در جهان اسلام جدی گرفته شد. البته من نمی­خواهم بگویم همه روی تمام نظریه­هایی که در عرفان نظری یا به اسم عرفان نظری مطرح شده توافق دارند، نه اختلاف نظر است. برخی از نظریه­ها و نظریه پردازان مورد سؤال هستند و آن بحث دیگری است. ولی اصل این­که یک چیزی به نام عرفان نظری باید باشد از این باب بود که عرفان برای دور ماندن از خرافه یک پیوندی با استدلال و عقلانیت باید داشته باشد. عرفان نظری یک چیزی میان عرفان یا سلوک عملی و فلسفه است. نه فلسفه محض است و نه عرفان عملی است. این دو را به هم نزدیک کرده است.

6 . یک شاخص دیگر که این هم خیلی مهم است استفاده از مواد مخدر است چه طبیعی و چه مصنوعی. این هم یکی از شاخص­های عرفان­های انحرافی است. سکر و مستی و مصرف مواد توهم­زا چه از نوع قدیمی آن مثل بنگ و حشیش و این جور چیزها و چه از انواع جدیدش، این­ها را به اسم عرفان و خلسه معنوی و آرامش و این قبیل عناوین به مردم قالب کردن یکی از چیزهایی است که در حلقه­های عرفانی قلابی و معنوی باطل، چه از نوع قدمایی آن در قالب جریان­های افراطی صوفیانه و چه در جریان­های امروزی وجود دارد. شما این مسایل را هم در شبه عرفان سرخ­پوستی می­بینید و هم در بعضی از شبه عرفان­های مدرن غربی. در شبه عرفان­های هندی نوع دیگرش وجود دارد و آن استفاده از موسیقی و افراط در آن به اسم عرفان و معنویت است. این هم یک شاخص است. ببینید یک بحثی داریم حلال و حرام بودن موسیقی که الآن بحثم اصلاً آن نیست. بله بخش­هایی از موسیقی طبق فتوای امام و برخی دیگر از فقها حلال است، بخش­هایی هم قطعاً حرام است، بخش­هایی هم مشتبه است که آن­هایی که اهل احتیاط هستند اصالة الاحتیاط جاری می­کنند و آن­هایی که اهل برائت هستند این­جا حکم دیگری می­دهند. بحثم فعلاً سر حلال و حرام بودن موسیقی نیست. بحث در این است که یک عده­ای هستند که می­گویند از طریق موسیقی به عرفان می­رسیم. عرفان را گره زدن به موسیقی، غلط است. این درست نیست. یعنی ما هیچ دلیلی نه عقلی و نه وحیانی به نفع این نوع عرفان نداریم. ما حتی یک آیه و یک حدیث نداریم از پیامبر و از اهل بیت و اولیای دین ـ که این­ها در درجه اول معلم معنویت و اخلاق و عرفان هستند ـ که توصیه کرده باشد به استفاده از موسیقی برای عارف شدن. اگر دخالت داشت و تأثیر داشت و کمک می­کرد قطعاً سفارش می­کردند، چون آن­ها آمده­اند ما را به خدا برسانند و آن­ها معلم عرفان هستند. هیچ­جا چنین چیزی نداریم.

7. یک فرق دیگر و شاخص دیگر سوء استفاده از قدرت­های ماوراء الطبیعی و مهارت­های نفسانی و روحانی است در جهت منافع دنیوی، یا سوء استفاده از مقامات معنوی علیه دیگران، یا وسیله کردن دین و عرفان برای دنیای خود، و یا حتی برای آسیب زدن جسمانی و روحانی به دیگران.

8 . یک محور دیگر این است که عرفان در خدمت استعمار و توجیه ظلم و بی­طرفی و بی­تفاوتی باشد. اشغال­گرهای غربی مخصوصاً انگلیسی­ها تخصص داشتند در فرقه­سازی­های معنوی در دنیا از جمله در جهان اسلام وحتی در جهان غیر اسلام. این­ها تخصص داشتند و دارند در ساختن عرفان­های منهای تقوا و منهای جهاد و عرفان­های قلابی در آفریقا و آسیا و دامن زدن به فرهنگ درویشی از نوع ولش کن آقا به ما مربوط نیست! دنیا را به اهلش بگذار یک معنای درست دارد و آن این است که اهل دنیا طلبی نباش، وارسته باش، زاهد باش، این درست است. اما دنیا را به اهلش بگذار به این معنا که حکومت را بگذار دست قیصر و اقتصاد و سیاست و فرهنگ و تربیت و آموزش و پرورش و رسانه­ها همه در اختیار ظلمه و فسقه باشد، این یک عرفان انگلیسی بود که رایجش کردند و آن تئوریزه کردن تسلیم طلبی و سازش­کاری و دعوت به صلح با اشغال­گر است که می­گوید حالت را بکن، ولش کن، سخت­نگیر! این یعنی اصالت لذت و اصالت آسایش. این عرفان انگلیسی است. این هم یک تفاوت دو نوع عرفان است. دعوت به زهد و وارستگی تفسیر غلطش این است که سیاست را به آمریکایی­ها و انگلیسی­ها بده و بگذار این­ها حاکم باشند؛ چنان­که الآن نجفتان و کربلایتان دست آمریکاست مکه و مدینه­تان هم که دست آمریکایی­ها و انگلیسی­هاست، قدستان هم که دست صهیونیست­هاست!! دنیا را به اهلش بگذار، عارف باش!! این عرفان کاذب و انحرافی است. یکی هم عرفان امام است که بزرگ­ترین نبرد جهانی را در برابر امپریالیسم و صهیونیسم ایجاد کرده است.

9. این نکته را هم باید در نظر داشت که عرفان برای تئوریزه پردازی نیست عرفان برای عمل است. وقتی ما خیلی راجع به عرفان و معنویت حرف می­زنیم، وقتی برای ما نمی­ماند که به این­ها عمل بکنیم همه­اش مشغول تئوری پردازی و حرف زدنیم. عرفان اسلامی، عرفان انتزاعی خنثی و خارج از صحنه زندگی و بی­تأثیر در زندگی واقعی نیست، عرفان وسط صحنه است.

10. شاخص دهم این­که معنویت اسلامی معنویت متعادل است. اگر ادعای معنویتی بود که در آن تعادل نیست، افراط است یا تفریط است، این عرفان واقعی و درست نیست.

خلاصه این­­که اگر دیدیم عرفانی مطرح شد که کار به تقوا ندارد، یا کار به اخلاق ندارد، یا عرفانی است که از درونش خودکشی، آدمکشی تا انواع کثافت­کاری­ها بیرون می­آید یا ضد عقل و ضد بدیهیات عقل است، یا ضد مسلمات شرع و قرآن است، یا عرفانی است که تنیده با حماقت و خرافات است این­ها هیچ­کدام عرفان­ درست و اسلامی نیست این­ها عرفان­های قلابی و معنویت­های انحرافی است. عرفانی که از درونش هرج و مرج و آنارشیسم می­آید بیرون، عرفانی که ظاهرش عرفان است، اما مبانی نظری عرفان را خورد می­کند و در هم می­شکند که مثلاً آخرش که خیلی عارف می­شوی می­گوید ای آقا همه درست است همه حق است، باطلی نیست که من بخواهم در برابرش بایستم، کجاست ظلم؟ ظلمی نیست، که من وظیفه­ای داشته باشم در برابر او، همه چیز نسبی است؛ یعنی عرفانی که از توی آن شکاکیت و نسبی گرایی بیاید بیرون، نهیلیسم بیاید بیرون و نهایتاً ماتریالیسم را تقویت کند این­ها همه عرفان­های انحرافی است، چون مبانی عرفان را متزلزل می­کند. همچنان­که عرفان و معنویتی که از آن تکبر و تحقیر دیگران در می­آید، که آقا ما معنوی هستیم و بقیه معنوی نیستند، من عارفم، من یک چیز دیگرم و آخرش عارفی می­آید بیرون که خودش را بالاتر از بقیه می­بیند، این هم عرفان صحیح نیست. این معنویت اسلامی نیست. عرفانی که کفر و شرک را توجیه بکند ظلم را توجیه بکند الحاد را عملاً توجیه کند و یا عرفان­هایی که با مالیخولیا و جنون توأمند، و عرفان­هایی که دکان سازی و عوام فریبی کردند. این­ها هیچ کدام عرفان صحیح نیستند. باید همه به خصوص جوان­ها به هوش باشند و از افتادن در این دام­های خطرناک برحذر باشند.([2])

منبع: نامه جامعه، شماره 54.

پانوشت:

[1]. مفاتیح الجنان، دعای عرفه­ی سید الشهدا7. [2]. منبع: نشریه تبلیغ، جامعه­ی مدرسین حوزه علمیه قم، شماره­ی 11، ص 122.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد