۱۳۹۳/۱۲/۱۱
–
۲۳۵ بازدید
براى یک دختر قرن بیست و یکمى …
مریم روستا
روبه روى آیینه مى ایستم؛ روسرى ام را با دقت مى بندم و بعدش هم چادرم را … و زیر لب مى گویم: «ذلکم اطهر لقلوبکم و قلوبهنّ …» و صفا مى کنم با این آیه هایت … همین آیه ها که حتِّى براى حرف زدن و راه رفتن و لباس پوشیدنم هم برنامه دارند؛ براى من؛ براى یک دختر مسلمان قرن بیست و یک.
1. دخترک آرام و با وقار، به پسر جوان نزدیک مى شد. روحش هم خبردار نبود که بیست و چند قرن بعد، قرار است دخترانِ مسلمان، راه رفتن را از او یاد بگیرند! همان طور که روحش خبردار نبود که این رفتنش، مظهر استجابت دعاى آن پسر جوان
است؛ وقتى در نهایت استیصال به خدایش گفته بود: محتاج هر خیرى است که به سوى او نازل شود؛ «انّى لما انزلت الى من خیر فقیر». آیه ها راه رفتنش را این طور روایت مى کنند: «تمشی علی استحیاء …». [1]
عظمت و ظرافتى که در لغت «استحیاء» نهفته است، آن قدر هست که با تعبیرش صفا کنیم و راه رفتن را از دختر شعیب یاد بگیریم!
2. مى گویند: اگر اهل تقوا هستید، با ناز حرف نزنید که کسى در دلش طمع کند به شما؛ «ان اتّقیتنّ فلاتخضعن بالقول فیطمع الّذی فی قلبه مرض …» . [2]
مى گویند: خوب و شایسته و متین حرف بزنید. همین آیه ها مى گویند: «قلن قولًا معروفاً» ؛ یعنى هم خوب حرف بزنید و هم حرف
خوب بزنید. خودمانیم، شما صفا نمى کنید با این عبارت؟ شرط اولش هم که یادتان هست؛
اگر اهل تقوا هستید؛ اگر نیستید که هیچ!
3. نمى دانم همان قدر که من با این صفت هاى تفضیلى در فضاى آیات عفاف، ذوق مى کنم، شما هم به وجد مى آیید؟ لحن را داشته باشید: «ذلک ادنی … [3] ذلکم اطهر لقلوبکم و قلوبهنّ … [4] هو ازکی لکم و اطهر …» ؛
این نزدیک تر است به پاکى و تقوا. این براى دل هاى شما و آنها پاکیزه تر است. این به پاکى و طهارت، نزدیک تر است … براى هر کس که پاکى مى خواهد و طهارت قلب و براى هر کس که تقوا مى خواهد و تزکیه … براى هر کس که مى خواهد و مگر آدم توى این فضا و با لحن این آیات، مى تواند تسلیم نشود و بگوید دلش پاکى و تقوا و طهارت و تزکیه نمى خواهد؟
4. مى دانید فضاى این آیات دل مرا کجا مى برد؟ روایتى که خطبه فدک را نقل مى کند، خوانده اید رفقا؟ آن روایت قبل از بیان خود خطبه، حالات بانو را هنگام ورود به مسجد، براى بیان خطبه، توصیف مى کند. این عبارات براى من، قدر و
عظمتش اگر بیشتر از خود خطبه نباشد، کمتر هم نیست: «لاتت خمارها علی رأسها».
بانوى من و شما، روسرى اش را پوشیدند. «و اشتملت بجلبابها»؛ و چادرش را هم. «و اقبلت فی لمه من حفدتها و نساء قومها» ؛ و در حلقه و میانه گروهى از زنان مؤمن، به سمت مسجد حرکت کرد. «تطأ دیولها» ؛
لباسش آن قدر بلند بود که گاهى زیر پا قرار مى گرفت. «ما تخرم مشیتها مشیه رسول الله» ؛ چقدر راه رفتنش شبیه راه رفتن پیامبر بود … آآآه ….
5. این آیه ها مى گویند: «اى پیامبر! به زنانت و به دخترانت و به زنان مؤمن بگو: جلباب هایشان را به خودشان بگیرند». [5]
مى گویند: «به زنان مؤمن بگو دور گردنشان را با روسرى هایشان بپوشانند که این براى این که به پاکى و تقوا شناخته شوند، بهتر است …».
روبه روى آیینه ایستاده ام؛ روسرى ام را با دقت مى بندم و بعدش هم چادرم را … و زیر لب مى گویم: «ذلکم اطهر لقلوبکم و قلوبهنّ …
این براى دل هاى شما و آنها به طهارت نزدیک تر است». و … صفا مى کنم با این آیه هایت. [6]
منبع: نشریه الکترونیکى چارقد
پی نوشت ها:
[1] « فجاءته احدیهما تمشى على استحیاء …»( قصص، آیه 25).
[2] « ان اتّقیتنّ فلا تخضعن بالقول فیطمع الّذى فى قلبه مرض و قلن قولًا معروفا …»( احزاب، آیه 32).
[3] « یا ایها النّبى قل لازواجک و بناتک و نساء المؤمنین یدنین علیهنّ من جلابیبهنّ ذلک ادنى ان یعرفن فلا یؤذین …»( احزاب، آیه 59).
[4] « و اذا سألتموهنّ متاعاً فسئلوهنّ من وراء حجاب ذلکم اطهر لقلوبکم و قلوبهنّ …»( احزاب، آیه 53).
[5] « و قل للمؤمنات … و لیضربن بخمرهنّ على جیوبهنّ …»( نور، آیه 31).
[6] نهاد نمایندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاه ها (معاونت آموزشى و پژوهشى استادان و دروس معارف اسلامى)، ویژه نامه پرسمان، 23جلد، مؤسسه فرهنگى و هنرى ابناء الرسول
(ص) – تهران، چاپ: اول، 1392.
(به نقل از: نرم افزار گلشن فرهنگ و معرفت، ویژه نامه پرسمان، شماره 17)
روبه روى آیینه مى ایستم؛ روسرى ام را با دقت مى بندم و بعدش هم چادرم را … و زیر لب مى گویم: «ذلکم اطهر لقلوبکم و قلوبهنّ …» و صفا مى کنم با این آیه هایت … همین آیه ها که حتِّى براى حرف زدن و راه رفتن و لباس پوشیدنم هم برنامه دارند؛ براى من؛ براى یک دختر مسلمان قرن بیست و یک.
1. دخترک آرام و با وقار، به پسر جوان نزدیک مى شد. روحش هم خبردار نبود که بیست و چند قرن بعد، قرار است دخترانِ مسلمان، راه رفتن را از او یاد بگیرند! همان طور که روحش خبردار نبود که این رفتنش، مظهر استجابت دعاى آن پسر جوان
است؛ وقتى در نهایت استیصال به خدایش گفته بود: محتاج هر خیرى است که به سوى او نازل شود؛ «انّى لما انزلت الى من خیر فقیر». آیه ها راه رفتنش را این طور روایت مى کنند: «تمشی علی استحیاء …». [1]
عظمت و ظرافتى که در لغت «استحیاء» نهفته است، آن قدر هست که با تعبیرش صفا کنیم و راه رفتن را از دختر شعیب یاد بگیریم!
2. مى گویند: اگر اهل تقوا هستید، با ناز حرف نزنید که کسى در دلش طمع کند به شما؛ «ان اتّقیتنّ فلاتخضعن بالقول فیطمع الّذی فی قلبه مرض …» . [2]
مى گویند: خوب و شایسته و متین حرف بزنید. همین آیه ها مى گویند: «قلن قولًا معروفاً» ؛ یعنى هم خوب حرف بزنید و هم حرف
خوب بزنید. خودمانیم، شما صفا نمى کنید با این عبارت؟ شرط اولش هم که یادتان هست؛
اگر اهل تقوا هستید؛ اگر نیستید که هیچ!
3. نمى دانم همان قدر که من با این صفت هاى تفضیلى در فضاى آیات عفاف، ذوق مى کنم، شما هم به وجد مى آیید؟ لحن را داشته باشید: «ذلک ادنی … [3] ذلکم اطهر لقلوبکم و قلوبهنّ … [4] هو ازکی لکم و اطهر …» ؛
این نزدیک تر است به پاکى و تقوا. این براى دل هاى شما و آنها پاکیزه تر است. این به پاکى و طهارت، نزدیک تر است … براى هر کس که پاکى مى خواهد و طهارت قلب و براى هر کس که تقوا مى خواهد و تزکیه … براى هر کس که مى خواهد و مگر آدم توى این فضا و با لحن این آیات، مى تواند تسلیم نشود و بگوید دلش پاکى و تقوا و طهارت و تزکیه نمى خواهد؟
4. مى دانید فضاى این آیات دل مرا کجا مى برد؟ روایتى که خطبه فدک را نقل مى کند، خوانده اید رفقا؟ آن روایت قبل از بیان خود خطبه، حالات بانو را هنگام ورود به مسجد، براى بیان خطبه، توصیف مى کند. این عبارات براى من، قدر و
عظمتش اگر بیشتر از خود خطبه نباشد، کمتر هم نیست: «لاتت خمارها علی رأسها».
بانوى من و شما، روسرى اش را پوشیدند. «و اشتملت بجلبابها»؛ و چادرش را هم. «و اقبلت فی لمه من حفدتها و نساء قومها» ؛ و در حلقه و میانه گروهى از زنان مؤمن، به سمت مسجد حرکت کرد. «تطأ دیولها» ؛
لباسش آن قدر بلند بود که گاهى زیر پا قرار مى گرفت. «ما تخرم مشیتها مشیه رسول الله» ؛ چقدر راه رفتنش شبیه راه رفتن پیامبر بود … آآآه ….
5. این آیه ها مى گویند: «اى پیامبر! به زنانت و به دخترانت و به زنان مؤمن بگو: جلباب هایشان را به خودشان بگیرند». [5]
مى گویند: «به زنان مؤمن بگو دور گردنشان را با روسرى هایشان بپوشانند که این براى این که به پاکى و تقوا شناخته شوند، بهتر است …».
روبه روى آیینه ایستاده ام؛ روسرى ام را با دقت مى بندم و بعدش هم چادرم را … و زیر لب مى گویم: «ذلکم اطهر لقلوبکم و قلوبهنّ …
این براى دل هاى شما و آنها به طهارت نزدیک تر است». و … صفا مى کنم با این آیه هایت. [6]
منبع: نشریه الکترونیکى چارقد
پی نوشت ها:
[1] « فجاءته احدیهما تمشى على استحیاء …»( قصص، آیه 25).
[2] « ان اتّقیتنّ فلا تخضعن بالقول فیطمع الّذى فى قلبه مرض و قلن قولًا معروفا …»( احزاب، آیه 32).
[3] « یا ایها النّبى قل لازواجک و بناتک و نساء المؤمنین یدنین علیهنّ من جلابیبهنّ ذلک ادنى ان یعرفن فلا یؤذین …»( احزاب، آیه 59).
[4] « و اذا سألتموهنّ متاعاً فسئلوهنّ من وراء حجاب ذلکم اطهر لقلوبکم و قلوبهنّ …»( احزاب، آیه 53).
[5] « و قل للمؤمنات … و لیضربن بخمرهنّ على جیوبهنّ …»( نور، آیه 31).
[6] نهاد نمایندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاه ها (معاونت آموزشى و پژوهشى استادان و دروس معارف اسلامى)، ویژه نامه پرسمان، 23جلد، مؤسسه فرهنگى و هنرى ابناء الرسول
(ص) – تهران، چاپ: اول، 1392.
(به نقل از: نرم افزار گلشن فرهنگ و معرفت، ویژه نامه پرسمان، شماره 17)