۱۳۹۵/۱۰/۱۲
–
۱۲۷ بازدید
آیا مراجع وعلمای طراز اول،قبل و بعد از انقلاب اسلامی،در باره آن نظر صریح و خاصی دادند،
پیش از آنکه به دیدگاه و عملکرد مراجع و علمای طراز اول قبل و بعد از انقلاب داشته باشیم ، نگاهی گذرا به مواضع و رویکرد کلی علما نسبت به مسایل سیاسی اجتماعی و در مواجهه با حکومت ها خواهیم داشت . روحانیت و علمای شیعه در طول تاریخ کشور نقش مهمی در تحولات سیاسی اجتماعی داشته اند که قابل انکار نیست و هر جا مبارزه بر علیه استعمار و استبداد براه افتاده است , روحانیت پرچمدار مبارزه بوده اند و نقش محوری در هدایت مردم را بر عهده داشته اند و این مسأله با نگاهی گذرا به تحولات تاریخی کشور کاملاً نمایان و آشکار است .حضرت امام در این باره فرمودند :« تردیدی نیست که حوزه های علمیه و علما متعهد در طول تاریخ اسلام و تشیع مهم ترین پایگاه محکم اسلام در برابر حملات و انحرافات و کج رویها بوده اند … صدها سال است که روحانیت اسلام تکیه گاه محرومان بوده است . همیشه مستضعفان از کوثر زلال معرفت فقها بزرگوار سیراب شد اند از مجاهدات علمی و فرهنگی آنان که به حق از جهاتی افضل از دماء شهیدان است که بگذریم , آنان در هر عصری از اعصار برای دفاع از مقدسات دینی و میهنی خود مرارتها و تلخیهایی متحمل شده اند و همراه با تحمل اسارت ها و تبعیدها , زندانها و اذیت و آزارها و زخم زبانها , شهدای گرانقدری را به پیشگاه مقدس حق تقدیم نموده اند. در هر نهضت و انقلاب الهی و مردمی علمای اسلام اولین کسانی بوده اند که بر تارک جبینشان خون و شهادت نقش بسته است . کدام انقلاب مردمی اسلامی را سراغ کنیم که در آن حوزه و روحانیت پیش کسوت شهادت نبوده اند و بر بالای دار نرفته اند و اجساد مطهرشان بر سنگفرش های حوادث خونین به شهادت نا ایستاده است ؟» (صحیفه امام , ج 21, ص 88-89)
«روحانیون مبارز و متعهد به اسلام در طول تاریخ و در سخت ترین شرایط همواره با دلی پر امید و قلبی سرشار از عشق و محبت به تعلیم و تربیت و هدایت نسلها همت گماشته اند و همیشه پیشتاز و سپر بلای مردم بوده اند بر بالای دار رفته اند و محرومیتها چشیده اند, زندانها رفته اند و اسارتها و تبعیدها دیده اند و بالاتر از همه آماج طعنها و تهمتها بوده اند و در شرایطی که بسیاری از روشنفکران در مبارزه با طاغوت به یأس و ناامیدی رسید بودند , روح امید و حیات مرا به مردم بر گرداندند و از حیثیت و اعتبار واقعی مردم دفاع نموده اند و هم اکنون نیز در هر سنگری از خطوط مقدم جبهه گرفته تا مواضع دیگر در کنار مردمند و در هر حادثه غمبار و مصیبت آفرینی , شهدای بزرگواری را تقدیم نموده اند .» (صحیفه نور , ج 20, ص 242)
مقام معظم رهبری نیز در این باره فرمودند :«در ایران خود ما ,نهضت مشروطیت و پیش از آن , نهضت تنباکو و مبارزه با استعمار دولتهای خارجی و نیز بیدار کردن مردم و مقابله با استبداد رضا خانی و ادامه این مبارزه , تا پیدایش نهضت مقدس عظیم اسلامی , به پیشقراولی و پیشاهنگی علما بود و الا پیش نمی رفت . این یک سابقه و یک تاریخ است که کسی هم نمی تواند آن را انکار کند .» (بیانات معظم له در دیدار با روحانیون سراسر کشور در آستانه ماه مبارک رمضان , 22/12/69)
تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل نظام اسلامی و حکومت دینی , موضع حوزه و روحانیت در قبال حکومت ها عمدتاً موضعی تقابل آمیز و معارضه جویانه بوده است. این رویکرد به جز در دوره دولت صفویه و برهه ای از دوره قاجاریه که بدان اشاره خواهیم نمود , وجهه غالب بر روحانیت بوده است. اتخاذ چنین موضع و برخوردی , ریشه در مبانی دینی و ماهیت و کارکرد روحانیت از یک سو و ماهیت و هویت جکومت های غیر اسلامی از سوی دیگر دارد زیرا بر اساس آموزه های دینی تنها نظام سیاسی ای که حاکمیت امام معصوم علیه السلام یا نایب خاص یا عام ایشان را داشته باشد از مشروعیت برخوردار می باشد و در شمار حکومت عدل قرار می گیرد و نظام های سیاسی غیر از این , فاقد مشروعیت الهی بوده و مصداق حکومت جور خواهند بود از این رو آموزه های دینی هرگز اجازه نمی داد که روحانیت با چنین نظام های سیاسی که جائر محسوب می شدند از در سازش درآمده یا رابطه ای بر مدار تعامل و همکاری همه جانبه برقرار نماید . بر این اساس شاهد نوعی تقابل و رابطه معارضه جویانه بین روحانیت و این نظام های سیاسی هستیم .
از موضع روحانیت در قبال نظام های سیاسی تا پیش از شکل گیری انقلاب اسلامی باید برهه شکل گیری دولت صفویه و برهه ای از دوران قاجار را استثناء نمود زیرا هر چند بر اساس مبانی اندیشه سیاسی شیعی دولت صفویه نیز در شمار حکومت های غیر مشروع محسوب می شد ولی به دلیل نوع کارکرد آن به عنوان یک نقطه عطف محسوب می گردد که یک نوع دغدغه را برای علما در نحوه برخورد با آن ایجاد نمود از یک سو نظام سیاسی صفوی نیز در ردیف حکومت های غیر مشروع قرار داشت که موجب نوعی واگرایی روحانیت در برخورد با آن می شد و از سوی دیگر دولت صفوی بر خلاف حکومت های جائر دیگر به مقابله با دین بر نخواسته و با رسمیت بخشیدن به مذهب تشیع , فضایی را برای ترویج مذهب تشیع فراهم نموده بود که این امر موجب نوعی همگرایی و همکاری میان علما با پادشاهان صفوی در سطوح ظاهری همچون همکاری و همگرایی در کارکردهایی که به لحاظ شرعی ممنوعیتی نداشت و یا از نظر شارع بر آنها تأکید شده بود و تنظیم قوانین برخاسته از فقه شیعه و ایجاد نهادهای دینی ازقبیل مساجد , مدارس علمیه و… می شد .
بررسی فقه سیاسی شیعه در عصر صفویه نشان می دهد که فقهای این دوره میان دو دغدغه قرار گرفته بودند ؛ از سویی دغدغه حفظ و گسترش آموزه های شیعه و تأکید بر آموزه امامت و ولایت که جز مبانی ثابت و فرازمانی فلسفه سیاسی تشیع است را داشتند که نتیجه آن نامشروع خواندن نظام سیاسی تغلبی از جمله سلطنت صفویان بود . از سوی دیگر , دل نگران حمایت از شیعیان و حفظ پیروان بودند . پیروانی که در جایی جز ایران صفوی کسی از آنها حمایت نمی کرد . اصول فکری ثابت اما منعطف از قبیل لزوم عمل به قدر مقدور , تقدیم اهم بر مهم و عدالت , چاره ساز این مشکل بود .بنابر این فقهای شیعه در رویکردی واقع گرایانه و در شرایطی که تأسیس حکومت توسط خودشان مقدور نبود و نیز زمینه خارج شدن از شرایط تقیه و ورود به عرصه اصلاح و گسترش آموزه های شیعی بر ایشان فراهم شده بود در حرکتی مستقل از نظام سیاسی سلطنتی و البته با استفاده از آن و با توجه به این که سرنوشت تشیع مذهب نباید با سرنوشت سلطنت گره بخورد , به تأسیس مراکز تعلیم و تربیت دینی , اصلاح دینی عامه مردم , تلاش برای اصلاح رفتار حاکمان و نیز استفاده از قدرت سلطنت در امر گسترش مذهب برآمدند . تبیین دین برای مردم روز به روز برشأن مرجعیت دینی و رهبری علما افزود و چنین بود که با فروپاشی صفویان , تشیع فرو نپاشید و حرکت علمی و آمورشی شیعی علی رغم رکود آن , دچار زوال و توقف نشد . (لک زایی , نجف , چالش سیاست دینی و نظم سلطانی ,قم, پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی , 1386, ص 383-384)
این حرکت علما در زمان قاجار نیز ادامه یافت گسترش اندیشه های شیعی در ایران زمینه حضور سیاسی فعال این نیروی مذهبی را بیش از پیش فراهم آورد و دربار قاجار نیز فراگیری و وسعت این نیرو را احساس می کرد . در این دوران دو نیروی مذهبی و دربار نیزمانند دوره صفویه همچنان در عرض یکدیگر بودند و به تناسب شرایط اجتماعی به موضع گیری , مقابله و یا همکاری با یکدیگر می پرداختند .
نکته در خور توجه در این دوران آن است که نیروی مذهبی در عملکرد سیاسی خود هرگز از قلمرو فقه سیاسی بیرون نمی رود و در هیچ مقطعی – حتی به هنگام اوج همکاری با رقیب – به دربار مشروعیت نمی بخشد . برای مثال در دوران حاکمیت فتحعلی شاه همکاری نیروی مذهبی با دربار شاید بیش از برخی مقاطع دوران صفویه باشد . فتحعلی شاه با توجه به گسترش اندیشه شیعی ناگزیر برای توجیه شرعی حاکمیت خود بر آن شد تا از میرزای قمی و کاشف الغطا اذن گیرد , اما اینان با حفظ هویت مستقل خود به عنوان تنها نیرویی که شرعاً حق حاکمیت سیاسی دارد , بی آنکه مشروعیت را به حاکمیت دربار وانهند ,تنها به نوعی همکاری سیاسی تن می دهند . (پارسانیا , حمید , حدیث پیمانه , پژوهشی در انقلاب اسلامی , قم, نشر معارف ,1389, ص 89-90)
با برپایی نظام جمهوری اسلامی تحول بنیادینی در رابطه روحانیت با نظام شکل گرفت و شکل گیری نظامی که بر اساس آموزه های دینی شیعی استوار شده و برخوردار از مشروعیت بود , ماهیت رابطه روحانیت با آن را دگرگون ساخت . زیرا اگر تا پیش از این روحانیت در سمتی و نظام سیاسی در سمت دیگر قرار داشت و دغدغه فقدان مشروعیت در نظام های سیاسی مرز بندی مشخصی را میان روحانیت و نظام های سیاسی برقرار نموده بود و همکاری و تعامل محدود بود با تشکیل نظام سیاسی اسلامی و برپایی نظامی که از مشروعیت در اندیشه شیعی برخوردار است و در شمار نظام های مشروع قرار می گیرد , سمت و سوی این دو نهاد یکی شده و به نوعی مرز بندی میان روحانیت و نظام اسلامی از میان برداشته شد که این مسأله همانگونه که جایی برای واگرایی , مخالفت و تعارض میان روحانیت و نظام باقی نمی گذاشت , ضرورت رابطه میان روحانیت و نظام سیاسی برآمده از دین را بیش از پیش آشکار می نمود .
در جریان مبارزات علیه رژیم ستمشاهی ، مراجع و علمای بزرگ بر اساس وظیفه و مسئولیت خویش در پاسداری از احکام و ارزش های اسلامی و مقابله با اقداماتی که در راستای تضعیف دین صورت می گرفت ، نقش مهمی در تحولات کشور و هدایت و حرکت نهضت و همراهی با حضرت امام ایفا نمودند .
نگاهی به موضع گیری های علما نسبت به مسایل و رویدادهای مهم پیش از انقلاب و در جریان مبازرات مردمی به خوبی بیانگر حضور مؤثر آنان در جریان شکل گیری انقلاب اسلامی است . نام و امضای بسیاری از مراجع و علمای طراز اول قم و نجف در پای اعلامیه ها و تلگراف هایی که در اعتراض و واکنش به اقدامات ضد دینی رژیم ستمشاهی در حوادثی مانند لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی ، رفراندوم انقلاب سفید و اصلاحات ارضی ، حمله به مدرسه فیضیه و کشتار طلاب ، قیام پانزده خرداد ، کاپیتولاسیون و تبعید حضرت امام ، قیام نوزده دی 56 و… صادر شده است به چشم می خورد . مراجع و علمایی همچون آیات عظام خوئی ، حکیم ، شاهردوی ، حائری ، گلپایگانی ، مرعشی نجفی ، میرزا هاشم آملی ، محقق داماد ، علامه طباطبایی و…(ر.ک: دوانی ، علی ، نهضت روحانیون ایران ، تهران : مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، 1377 و حسینیان ، روح الله ، سه سال ستیز مرجعیت شیعه ( 1341-1343) تهران : مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، 1382 )
پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز حمایت مراجع و علمای طراز اول از انقلاب اسلامی ادامه یافت و اکثریت قریب به اتفاق مراجع عظام تقلید در حوادث مختلف پشتیبانی خود را از نظام اسلامی اعلام می نمودند . البته در این بین تعداد معدودی از علمای بزرگ بودند که با نظام زاویه پیدا کردند ، افرادی مانند شریعتمداری ، منتظری ، روحانی ، قمی اما این تعداد در مقایسه با اکثر مراجع و علمای طراز اول و رویکرد آنها چندان به حساب نمی آیند .
برای آشنایی با نقش علما در پیروزی انقلاب اسلامی به منابع زیر مراجع شود:
دوانی ، علی ، نهضت روحانیون ایران ، تهران : مرکز اسناد انقلاب اسلامی
حسینیان ، روح الله ، سه سال ستیز مرجعیت شیعه ( 1341-1343) تهران : مرکز اسناد انقلاب اسلامی
ابوطالبی ، مهدی ، نقش مراجع تقلید و علمای طراز اول در نهضت امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی ، فصلنامه مطالعات انقلاب اسلامی – سال دوازدهم، شماره 42، پاییز 1394
«روحانیون مبارز و متعهد به اسلام در طول تاریخ و در سخت ترین شرایط همواره با دلی پر امید و قلبی سرشار از عشق و محبت به تعلیم و تربیت و هدایت نسلها همت گماشته اند و همیشه پیشتاز و سپر بلای مردم بوده اند بر بالای دار رفته اند و محرومیتها چشیده اند, زندانها رفته اند و اسارتها و تبعیدها دیده اند و بالاتر از همه آماج طعنها و تهمتها بوده اند و در شرایطی که بسیاری از روشنفکران در مبارزه با طاغوت به یأس و ناامیدی رسید بودند , روح امید و حیات مرا به مردم بر گرداندند و از حیثیت و اعتبار واقعی مردم دفاع نموده اند و هم اکنون نیز در هر سنگری از خطوط مقدم جبهه گرفته تا مواضع دیگر در کنار مردمند و در هر حادثه غمبار و مصیبت آفرینی , شهدای بزرگواری را تقدیم نموده اند .» (صحیفه نور , ج 20, ص 242)
مقام معظم رهبری نیز در این باره فرمودند :«در ایران خود ما ,نهضت مشروطیت و پیش از آن , نهضت تنباکو و مبارزه با استعمار دولتهای خارجی و نیز بیدار کردن مردم و مقابله با استبداد رضا خانی و ادامه این مبارزه , تا پیدایش نهضت مقدس عظیم اسلامی , به پیشقراولی و پیشاهنگی علما بود و الا پیش نمی رفت . این یک سابقه و یک تاریخ است که کسی هم نمی تواند آن را انکار کند .» (بیانات معظم له در دیدار با روحانیون سراسر کشور در آستانه ماه مبارک رمضان , 22/12/69)
تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل نظام اسلامی و حکومت دینی , موضع حوزه و روحانیت در قبال حکومت ها عمدتاً موضعی تقابل آمیز و معارضه جویانه بوده است. این رویکرد به جز در دوره دولت صفویه و برهه ای از دوره قاجاریه که بدان اشاره خواهیم نمود , وجهه غالب بر روحانیت بوده است. اتخاذ چنین موضع و برخوردی , ریشه در مبانی دینی و ماهیت و کارکرد روحانیت از یک سو و ماهیت و هویت جکومت های غیر اسلامی از سوی دیگر دارد زیرا بر اساس آموزه های دینی تنها نظام سیاسی ای که حاکمیت امام معصوم علیه السلام یا نایب خاص یا عام ایشان را داشته باشد از مشروعیت برخوردار می باشد و در شمار حکومت عدل قرار می گیرد و نظام های سیاسی غیر از این , فاقد مشروعیت الهی بوده و مصداق حکومت جور خواهند بود از این رو آموزه های دینی هرگز اجازه نمی داد که روحانیت با چنین نظام های سیاسی که جائر محسوب می شدند از در سازش درآمده یا رابطه ای بر مدار تعامل و همکاری همه جانبه برقرار نماید . بر این اساس شاهد نوعی تقابل و رابطه معارضه جویانه بین روحانیت و این نظام های سیاسی هستیم .
از موضع روحانیت در قبال نظام های سیاسی تا پیش از شکل گیری انقلاب اسلامی باید برهه شکل گیری دولت صفویه و برهه ای از دوران قاجار را استثناء نمود زیرا هر چند بر اساس مبانی اندیشه سیاسی شیعی دولت صفویه نیز در شمار حکومت های غیر مشروع محسوب می شد ولی به دلیل نوع کارکرد آن به عنوان یک نقطه عطف محسوب می گردد که یک نوع دغدغه را برای علما در نحوه برخورد با آن ایجاد نمود از یک سو نظام سیاسی صفوی نیز در ردیف حکومت های غیر مشروع قرار داشت که موجب نوعی واگرایی روحانیت در برخورد با آن می شد و از سوی دیگر دولت صفوی بر خلاف حکومت های جائر دیگر به مقابله با دین بر نخواسته و با رسمیت بخشیدن به مذهب تشیع , فضایی را برای ترویج مذهب تشیع فراهم نموده بود که این امر موجب نوعی همگرایی و همکاری میان علما با پادشاهان صفوی در سطوح ظاهری همچون همکاری و همگرایی در کارکردهایی که به لحاظ شرعی ممنوعیتی نداشت و یا از نظر شارع بر آنها تأکید شده بود و تنظیم قوانین برخاسته از فقه شیعه و ایجاد نهادهای دینی ازقبیل مساجد , مدارس علمیه و… می شد .
بررسی فقه سیاسی شیعه در عصر صفویه نشان می دهد که فقهای این دوره میان دو دغدغه قرار گرفته بودند ؛ از سویی دغدغه حفظ و گسترش آموزه های شیعه و تأکید بر آموزه امامت و ولایت که جز مبانی ثابت و فرازمانی فلسفه سیاسی تشیع است را داشتند که نتیجه آن نامشروع خواندن نظام سیاسی تغلبی از جمله سلطنت صفویان بود . از سوی دیگر , دل نگران حمایت از شیعیان و حفظ پیروان بودند . پیروانی که در جایی جز ایران صفوی کسی از آنها حمایت نمی کرد . اصول فکری ثابت اما منعطف از قبیل لزوم عمل به قدر مقدور , تقدیم اهم بر مهم و عدالت , چاره ساز این مشکل بود .بنابر این فقهای شیعه در رویکردی واقع گرایانه و در شرایطی که تأسیس حکومت توسط خودشان مقدور نبود و نیز زمینه خارج شدن از شرایط تقیه و ورود به عرصه اصلاح و گسترش آموزه های شیعی بر ایشان فراهم شده بود در حرکتی مستقل از نظام سیاسی سلطنتی و البته با استفاده از آن و با توجه به این که سرنوشت تشیع مذهب نباید با سرنوشت سلطنت گره بخورد , به تأسیس مراکز تعلیم و تربیت دینی , اصلاح دینی عامه مردم , تلاش برای اصلاح رفتار حاکمان و نیز استفاده از قدرت سلطنت در امر گسترش مذهب برآمدند . تبیین دین برای مردم روز به روز برشأن مرجعیت دینی و رهبری علما افزود و چنین بود که با فروپاشی صفویان , تشیع فرو نپاشید و حرکت علمی و آمورشی شیعی علی رغم رکود آن , دچار زوال و توقف نشد . (لک زایی , نجف , چالش سیاست دینی و نظم سلطانی ,قم, پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی , 1386, ص 383-384)
این حرکت علما در زمان قاجار نیز ادامه یافت گسترش اندیشه های شیعی در ایران زمینه حضور سیاسی فعال این نیروی مذهبی را بیش از پیش فراهم آورد و دربار قاجار نیز فراگیری و وسعت این نیرو را احساس می کرد . در این دوران دو نیروی مذهبی و دربار نیزمانند دوره صفویه همچنان در عرض یکدیگر بودند و به تناسب شرایط اجتماعی به موضع گیری , مقابله و یا همکاری با یکدیگر می پرداختند .
نکته در خور توجه در این دوران آن است که نیروی مذهبی در عملکرد سیاسی خود هرگز از قلمرو فقه سیاسی بیرون نمی رود و در هیچ مقطعی – حتی به هنگام اوج همکاری با رقیب – به دربار مشروعیت نمی بخشد . برای مثال در دوران حاکمیت فتحعلی شاه همکاری نیروی مذهبی با دربار شاید بیش از برخی مقاطع دوران صفویه باشد . فتحعلی شاه با توجه به گسترش اندیشه شیعی ناگزیر برای توجیه شرعی حاکمیت خود بر آن شد تا از میرزای قمی و کاشف الغطا اذن گیرد , اما اینان با حفظ هویت مستقل خود به عنوان تنها نیرویی که شرعاً حق حاکمیت سیاسی دارد , بی آنکه مشروعیت را به حاکمیت دربار وانهند ,تنها به نوعی همکاری سیاسی تن می دهند . (پارسانیا , حمید , حدیث پیمانه , پژوهشی در انقلاب اسلامی , قم, نشر معارف ,1389, ص 89-90)
با برپایی نظام جمهوری اسلامی تحول بنیادینی در رابطه روحانیت با نظام شکل گرفت و شکل گیری نظامی که بر اساس آموزه های دینی شیعی استوار شده و برخوردار از مشروعیت بود , ماهیت رابطه روحانیت با آن را دگرگون ساخت . زیرا اگر تا پیش از این روحانیت در سمتی و نظام سیاسی در سمت دیگر قرار داشت و دغدغه فقدان مشروعیت در نظام های سیاسی مرز بندی مشخصی را میان روحانیت و نظام های سیاسی برقرار نموده بود و همکاری و تعامل محدود بود با تشکیل نظام سیاسی اسلامی و برپایی نظامی که از مشروعیت در اندیشه شیعی برخوردار است و در شمار نظام های مشروع قرار می گیرد , سمت و سوی این دو نهاد یکی شده و به نوعی مرز بندی میان روحانیت و نظام اسلامی از میان برداشته شد که این مسأله همانگونه که جایی برای واگرایی , مخالفت و تعارض میان روحانیت و نظام باقی نمی گذاشت , ضرورت رابطه میان روحانیت و نظام سیاسی برآمده از دین را بیش از پیش آشکار می نمود .
در جریان مبارزات علیه رژیم ستمشاهی ، مراجع و علمای بزرگ بر اساس وظیفه و مسئولیت خویش در پاسداری از احکام و ارزش های اسلامی و مقابله با اقداماتی که در راستای تضعیف دین صورت می گرفت ، نقش مهمی در تحولات کشور و هدایت و حرکت نهضت و همراهی با حضرت امام ایفا نمودند .
نگاهی به موضع گیری های علما نسبت به مسایل و رویدادهای مهم پیش از انقلاب و در جریان مبازرات مردمی به خوبی بیانگر حضور مؤثر آنان در جریان شکل گیری انقلاب اسلامی است . نام و امضای بسیاری از مراجع و علمای طراز اول قم و نجف در پای اعلامیه ها و تلگراف هایی که در اعتراض و واکنش به اقدامات ضد دینی رژیم ستمشاهی در حوادثی مانند لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی ، رفراندوم انقلاب سفید و اصلاحات ارضی ، حمله به مدرسه فیضیه و کشتار طلاب ، قیام پانزده خرداد ، کاپیتولاسیون و تبعید حضرت امام ، قیام نوزده دی 56 و… صادر شده است به چشم می خورد . مراجع و علمایی همچون آیات عظام خوئی ، حکیم ، شاهردوی ، حائری ، گلپایگانی ، مرعشی نجفی ، میرزا هاشم آملی ، محقق داماد ، علامه طباطبایی و…(ر.ک: دوانی ، علی ، نهضت روحانیون ایران ، تهران : مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، 1377 و حسینیان ، روح الله ، سه سال ستیز مرجعیت شیعه ( 1341-1343) تهران : مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، 1382 )
پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز حمایت مراجع و علمای طراز اول از انقلاب اسلامی ادامه یافت و اکثریت قریب به اتفاق مراجع عظام تقلید در حوادث مختلف پشتیبانی خود را از نظام اسلامی اعلام می نمودند . البته در این بین تعداد معدودی از علمای بزرگ بودند که با نظام زاویه پیدا کردند ، افرادی مانند شریعتمداری ، منتظری ، روحانی ، قمی اما این تعداد در مقایسه با اکثر مراجع و علمای طراز اول و رویکرد آنها چندان به حساب نمی آیند .
برای آشنایی با نقش علما در پیروزی انقلاب اسلامی به منابع زیر مراجع شود:
دوانی ، علی ، نهضت روحانیون ایران ، تهران : مرکز اسناد انقلاب اسلامی
حسینیان ، روح الله ، سه سال ستیز مرجعیت شیعه ( 1341-1343) تهران : مرکز اسناد انقلاب اسلامی
ابوطالبی ، مهدی ، نقش مراجع تقلید و علمای طراز اول در نهضت امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی ، فصلنامه مطالعات انقلاب اسلامی – سال دوازدهم، شماره 42، پاییز 1394