۱۳۹۴/۱۱/۱۹
–
۷۷۳ بازدید
چرا بعد از قتل عثمان و حضور مردم برای بیعت با حضرت علی(علیه السلام) ایشان ابتدا از قبول حکومت سرباز زدند؟
1. اقبال عمومی
شورش علیه عثمان، با هدف بازگشت به سیره رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)، رعایت عدل و انصاف و ریشه کنی ستم تحقق یافت. این ایده مشترک، مردم را به سمت خانه علی(علیه السلام) کشاند؛ ابن اثیر مدعی است که تمام طبقات مردم به خانه علی(علیه السلام) هجوم آوردند و اطراف خانه او را احاطه کرده و میگفتند: یا اباالحسن عثمان کشته شد و ما به پیشوا نیازمندیم و امروز هیچ فردی را شایستهتر از تو نمیدانیم، تو پیشقدمترین مردم در اسلام و نزدیکترین افراد به پیامبر خدا هستی[ ابن اثیر، الکامل، چاپ بیروت، ج 3، ص199.].
امیرمؤمنان(علیه السلام) فرمود:
«چنان بر من هجوم آوردند که شتران تشنه به آبشخور روی آرند و چراننده پایبند آن ها را بردارد و یکدیگر را بفشارند؛ چنان که پنداشتم خیالِ کشتن مرا در سر می پرورانند یا در محضر من، بعضی خیالِ کشتن بعض دیگر را دارند».[ نهج البلاغه، خطبه 54.]حضور طرفداران امام که انصار و بسیاری از صحابه و نیز قاریان کوفه در جمع آنان به چشم می خوردند، چنان قوی بود که به شیفتگان خلافت مانند طلحه، زبیر و سعدبن ابی وقاص اجازه نداد اهداف خویش را پی گیرند.[ رسول جعفریان: تاریخ خلفا، ص 228.] خواست مشترک همگان آن بود که علی(علیه السلام) خلافت را بپذیرد و اجازه بیعت دهد.
«ناگهان دیدم مردم از هر سوی روی به من نهادند و چون یالِ کفتار پس و پشت هم ایستادند، چندان که حسنان[ دو انگشت شست پا.] فشرده گشت و دو پهلویم آزرده، به گرد من فراهم و چون گله گوسفند سرنهاده به هم».[ نهج البلاغه، خطبه 3.]آنچه زیبا می نمود، حضور «توده مردم» برای بیعت با امام بود و حضرت این حضور را چنین بیان می دارد:
«و دستم را گشودید، بازش داشتم؛ و آن را کشیدید، نگاهش داشتم. سپس بر من هجوم آوردید همچون شتران تشنه که روزِ آب خوردن به آبگیرهای خود درآیند [و دوش و بَرِ هم سایند] چندان که [از هجوم مردمان] بندِ پای افزار برید و ردا افتاد و ناتوان پامال گردید؛ و خشنودی مردم بدان جا رسید که خردسال شادمان شد و سالخورده لرزان لرزان بدان جا روان و بیمار [برای بیعت] خود را برپا می داشت و دخترانِ جوان [برای دیدن آن منظره] بی نقاب دوان».[ همان، خطبه 229.]
2. امتناع آغازین
امام در آغاز خواستِ مردم را رد کرد و بر این نکته اشاره فرمود که نیازی به شما و حکومت شما ندارم هر که را اختیار کردید من به او رضایت میدهم.[ ابن اثیر، الکامل، چاپ بیروت، ج 3، ص199.] گویا امیرمؤمنان(علیه السلام) جامعه را فاسدتر از آن می دانست که بتواند رهبری اش کند.
به گزارش ابن اعثم، امام نخست از بیعت خودداری کرد و فرمود:
«مرا در این کار رغبتی نیست، بدان حاجت ندارم و نمی خواهم کسی با من بیعت کند. دست از این بدارید و از برای این کار کسی دیگر طلبید».
حضرت، حتی با بیان نام طلحه و زبیر، بدین نکته اشاره فرمود که، ایشان اهل این کارند و ممکن است در این کار رغبت داشته باشند. آن گاه خود با مردم نزد طلحه رفت، اما طلحه به امام(علیه السلام) گفت: تو بدین کار سزاوارتری و خلافت امت، به حکم سوابق نیک و فضایل بسیار و شرف خویشاوندی نزدیکت با رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) حق تو است. نظیر این سخن با زبیر نیز مطرح شد و او نیز بر برتری علی(علیه السلام) گواهی داد.[ ابن اعثم کوفی: الفتوح، ترجمه محمدبن احمد مستوفی هروی، ص 389 – 391.]
3. شرط پذیرش
با افزوده شدن پافشاری مردم و صحابه، همگان بر خلافت امیرمؤمنان(علیه السلام) اصرار داشتند؛ امام(علیه السلام) از پذیرفتن حکومت بدون قید و شرط امتناع نمود و فرمود:
«تا صبح فردا به شما مهلت میدهم بروید فکر کنید اگر حاضرید در مقابل حکومت من تسلیم باشید و اعمال خلفاء گذشته را به رخ من نکشید و از من تقلید و پیروی کنید و زبان اعتراض نداشته باشید، با این شرط در مسجد (مرکز عمومی مسلمانان) اجتماع کنید وگرنه هر که را میخواهید انتخاب کنید».
فردا در مسجد اجتماع کردند امیرمؤمنان آمد و بالای منبر رفت و فرمود:
«ای گروه مردمان دیروز ما از یکدیگر جدا شدیم در حالی که من از حکومت بر شما کراهت داشتم ولی شما امتناع کردید و اصرار ورزیدید که به جز من کسی حکومت شما را به دست نگیرد، من در صورتی زمام امور را به عهده می گیرم که اختیار اموال شما به دست من باشد و من با این اختیار نمیخواهم به سود خود استفاده کنم. اگر میخواهید من بر شما حکومت کنم وگرنه هیچ مسئولیتی از شما را بر عهده نمیگیرم»[ طبری، محمد بن جریر، الرسل و الملوک، ج6، ص3067.].
امیرمؤمنان(علیه السلام) در ترسیم هدف پذیرش خلافت چنین می فرمود:
«خدایا، تو می دانی آنچه از ما رفت نه به خاطر رغبت در قدرت بود و نه از دنیای ناچیز خواستنِ زیادت. بلکه می خواستم نشانه های دین را به جایی که بود بنشانم و اصلاح را در شهرهایت ظاهر گردانم تا بندگان ستمدیده ات را ایمنی فراهم آید و حدود ضایع مانده ات اجرا گردد».[ همان، خطبه 131.]بی شک حرکت اصلاحی امیرمؤمنان(علیه السلام) با خواست و منافع گروهی از بیعتکنندگان و قدرتمندان سازگار نبود. بدین سبب، تهدیدها، بی مهری ها، سستی ها، پیمان شکنی ها و فتنه ها یکی پس از دیگری آشکار گردید.
امام می فرمود:
«اگر دو پایم در این لغزشگاه [فتنه ها] استوار ماند، چیزهایی را دگرگون کنم».[ همان، حکمت 272.]