خانه » همه » مذهبی » فاجعه منا و دفاع از اسرائیل و پهلوی؟!

فاجعه منا و دفاع از اسرائیل و پهلوی؟!


فاجعه منا و دفاع از اسرائیل و پهلوی؟!

۱۳۹۴/۰۷/۲۵


۲۰۶۱ بازدید

فاجعه منا و دفاع از اسرائیل و پهلوی؟!

پرسش. یاد محمد رضا شاه خائن افتادم که وقتی دولت عربستان یه

حاجی ایرانی را کشت اول سفیر عربستان رو احضار کرد بعد به شاپور غلامرضا دستور داد

چنان کشیده ای بهش زد که به گفته شاهدان سفیر عربستان از شدت ضربه به زمین خورد بعد

به مدت چهار سال حج رو ممنوع کرد و تا عذرخواهی رسمی دولت عربستان و دریافت خسارت

کامل و پادر میانی دولتهای دیگه کوتاه اومد ولی حالا به یمن عزت جمهوری اسلامی

زنهامونا تو عربستان میدزدن و به پسرامون تجاوز میکنن و ما فقط از رافت اسلامی و

برادری دینی حرف می زنیم و وقتی هواپیماهامونا راه نمیدن و دکل رو سرمون خراب میکنن

دیگه خیلی که گندش در میاد و مثل حکومتای دیکتاتوری هزار سال پیش برا هوس گردش یه

شازده سعودی صد تا صدتا مردممون زیر دست و پا خفه میشن به جای سیلی زدن و انتقام

گرفتن تازه یادمون میافته که تو کشور خودمون عزای عمومی اعلام کنیم و تو سر خودمون

بزنیم روحت شاد شاهنشاه نیستی ببینی از این همه عزت داریم خفه میشیم چرا نمیگیم مرگ

بر عربستان چطور می گیم مرگ بر اسراییل در حالیکه عراقی ها نزدیک یک میلیون ایرانی

را کشته و معیوب کردند تو 8 سال جنگ تحمیلی!!! چرا میگیم مرگ بر اسراییل وقتی که

عربستان تو سال 67 نزدیک به 500 زائر بیگناه ایرانی رو به خاک و خون کشیدند در

مکه!!! …..

 

با سلام و تحیت و قدردانی از مکاتبه ی شما با این مرکز.با توجه

به اینکه در متن ارسالی شما پرسشگر ارجمند، شبهات متعددی مطرح گردیده است به ترتیب

در چند گام به بیان نکاتی در پاسخ به این شبهات می پردازیم:

 

گام نخست: تحلیل عملکرد نظام اسلامی در برخورد با فاجعه

ی منا

نقطه ی ثقل و هدفگیری متن فوق در ابتدا، بر تخطئه ی نوع برخورد

جمهوری اسلامی ایران با دولت سعودی در فاجعه ی منا و مقایسه ی آن با عملکرد محمد

رضا پهلوی در برخورد با این دولت در جریان اعدام یک ایرانی در عربستان می باشد که

نویسندگان این متن با قلم پردازی پیرامون این دو واقعه نتیجه گرفته اند که عزت و

اقتدار کشور ایران در دوران جمهوری اسلامی قابل مقایسه با دوران پهلوی نبوده و

ایران در این دوره از جهت شاخصه های عزتمندی در افول قرار دارد.

برای تحلیل این مقایسه لازم است ابتدا به بازخوانی جریان برخورد

رژیم پهلوی با عربستان در ماجرای مذکور بپردازیم. ماجرایی که در متن فوق به صورت

کاملا اجمالی گفته شده و بدون اشاره به جزئیات از کنار آن رد شده است.

«در سال 1322ه.ش ماجرایی روی داد که منجر به قطع رابطه سیاسی

بین دو کشور ایران و عربستان شد .موضوع مهم در این سالها قطع روابط با عربستان به

دلیل اعدام یک زائر ایرانی بود که عربستان بر درست بودن آن اصرار داشت . این زائر

که ابوطالب یزدی نام داشت در گرما گرم طواف دچار مشکل مزاجی می شود و استفراغ می

کند ،ماموران سعودی بر طبق تصورات آن زمان پیرامون اعتقادات تشیع، او رابه بی

احترامی به خانه خدا – خوردن نجاست و قی کردن عمدی در خانه ی خدا برای نجس کردن آن

– متهم می کنند و نزد قاضی شرع می برند ، قاضی نیز حکم به اعدام او می دهد و

ابوطالب همان دم گردن زده می شود .این حادثه باعث قطع روابط از سال 1322 تا 1327 می

شود شاه عربستان در سال 1327ه.ش با ارسال نامه ای به دولت ایران خواستار از سرگیری

روابط شد و با موافقت شاه ایران روابط بین دو کشور دوباره برقرار شد و اعزام زایرین

ایرانی به عربستان نیز قانونی گردید.

در سال 1332ه.ش محمدرضا شاه نشان پهلوی و حمایل آن را به پادشاه

عربستان سعود بن عبدالعزیز که به جای پدر خود به حکومت نشسته بود و اعطای نشان درجه

یک تاج را به فیصل بن عبدالعزیز ولیعهد عربستان، اعطا نمود و از طرف دیگر شاه سعودی

در سال 1335ه.ش به ایران مسافرت کرد و بر توسعه روابط بین دو کشور تاکید نمود. این

رابطه بین دو کشور تا انتهای حکومت پهلوی برقرار بود و دو کشور به خاطر مسائل نفت

به برقراری روابط حسنه تاکید داشتند»

(مقاله ی روابط ایران و عربستان در دوره پهلوی مندرج در سایت

پژوهه قابل دسترسی در صفحه ی اینترنتی


http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=43606 )

با توجه به این توضیح ، مشخص می گردد:

اولا مقایسه ی این دو ماجرا اشتباه می باشد.

زیرا در ماجرای دوران پهلوی یک حاجی ایرانی به اتهامی واهی در ملاء عام گردن زده می

شود ولی در ماجرای فاجعه ی منا به دلایلی که هنوز روشن نگردیده چندین هزار حاجی از

ملیت های مختلف به علت ازدحام بیش از حد در منا جان باخته اند. علل این فاجعه ی

عظیم می بایست هر چه سریعتر روشن گردد اما در این جریان نه کسی اعدام گردیده و نه

حکم ناروایی داده شده است . ماجرای مصیبت باری رخ داده که به جهت سوء تدبیر یا

مسائل مشابه نه تنها جان صدها ایرانی بلکه جان هزاران مسلمان بیگناه گرفته شده است

و دولت سعودی باید پاسخگوی علت وقوع این جریان باشد. اما در هر صورت این ماجرا با

جریان اعدام فرد مذکور در در آن دوران تفاوتی ماهوی دارد و هر کدام از این دو، عکس

العمل خاص خود را می طلبد.

ثانیا در تاریخ حرفی از عذرخواهی رسمی عربستان

نقل نشده بلکه آنچه بر طبق اسناد، موجود می باشد، درخواست پادشاه عربستان برای از

سر گیری روابط در نامه ای رسمی و پاسخ مثبت محمد رضا پهلوی به این درخواست می باشد.

ثالثا ماجرای مذکور درباره ی کشیده ی شاپور

غلامرضا هم بدون هیچ مستند و مدرکی می باشد. و جالب اینکه در چند متن مشابه با همین

موضوع روابط ایران و عربستان نقش پررنگی برای شاپور غلامرضا مطرح گردیده که همگی

آنها بدون سند و مدرک معتبری نقل گردیده است و جالب تر اینکه در همه ی آنها – که هر

کدام مربوط به ماجرایی جداگانه در روابط ایران و عربستان می باشد – شاپور غلامرضا،

سیلی محکمی به گوش سفیر یا کنسول یا سرکنسول عربستان نواخته گویا وی مسوول کشیده

زدن به دیپلمات های عربستان در دربار بوده است. به عنوان مثال در موردی از کشیده

زدن شاپور بر صورت سرکنسول عربستان در سال 1338 و به دنبال کشیده زدن یک شرطه ی

عربستانی بر صورت یک زایر ایرانی در فرودگاه جده سخن رفته است در حالی که در آن سال

نه شاپور غلامرضا زنده بوده و نه اصلا فرودگاهی در جده وجود داشته و نه سرکنسولی از

عربستان در تهران سکونت داشته است. (برای کسب اطلاعات بیشتر به صفحه ی اینترنتی ذیل

مراجعه نمایید
http://shayeaat.ir/post/222span> )

رابعا ارتباط تنگاتنگ و رو به رشد و روابط

حسنه ی شاه ایران با پادشاه عربستان در سال های بعد تا دوران پیروزی انقلاب اسلامی،

حاکی از اشتراک منافع این دو نظام پادشاهی در چپاول دارایی های ملت هایشان می باشد.

استقبال گرم محمد رضا پهلوی از ارتباط با عربستان در سال های بعد انگیزه و قصد وی

از قطع ارتباط با این کشور در جریان مذکور را نیز زیر سوال می برد.

و نهایت اینکه آنانی که حسرت عزت ایران در دوران پهلوی را می

خورند بهتر است برای سنجش عزت ایران در دوران پهلوی چند خاطره ی تاریخی ملت ایران

را هر روزه با خود مرور نمایند که به دو مورد از آنان در ذیل اشاره می گردد:o:p>

یک. ماجرای جدایی بحرین از خاک ایران

در سال 1336ه.ش مجلس شورای ملی ایران ، طرح الحاق بحرین به کشور

به عنوان استان چهاردم را تصویب کرد[ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج11، ص 411] و

ایران بر حاکمیت خود بر این جزیره تاکید نمود.

در همان زمان در ایران شایعه ای قوت گرفت که در آن دولت عربستان

در صدد تاسیس اتحادیه ای است که در آن بحرین نیز به عنوان کشوری مستقل شرکت دارد.

نخست وزیر وقت ایران منوچهر اقبال در جواب یکی از نمایندگان مجلس درباره این شایعه

گفت: «ما روابط سیاسی خود را با هر دولتی که سعی می کند پیمانی با بحرین ببندد تا

ابد قطع خواهیم نمود. چه این گونه اقدامات را روشی خصمانه نسبت به خود شناخته و

تجاوزی علیه حق حاکمیت خویش می دانیم و تا آخرین قطره خون خود با آن مبارزه خواهیم

کرد.[ گزیده اسناد خلیج فارس، ج3 ، ص174، سند شماره 45 و ص180، سند شماره 47 و ص

184، سند شماره 47 و ص 180، سند شماره 47]» اما به نظر می رسد این گفتارها و مطالب

از حد شعار خارج نشد؛ زیرا در همان سال دولت عربستان با حاکم بحرین موافقت نامه ای

را در مورد اکتشاف و بهره برداری از منابع نفت خلیج فارس امضاء نمود. ولی علی رغم

اعتراض وزارت خارجه و تهدید عربستان؛[ گزیده اسناد خلیج فارس، ج3، ص 195، سند شماره

54] هیچ گاه این اعتراضات و شعارها به قطع رابطه با عربستان منجر نشد.

همچنین در سال 1347ه.ش پادشاه عربستان از امیر بحرین به عنوان

رئیس یک کشور استقبال نمود. محمدرضا شاه پهلوی در اعتراض به این استقبال، سفر خود

را به عربستان سعودی لغو نمود؛[ زندفر، فریدون، ایران و جهانی پرتلاطم خاطراتی از

دوران خدمت در وزارت امور خارجه، تهران، نشر شیرازه، چاپ اول، 1379، ص [63 

ولی این اعتراض نیز به جایی نرسید و پس از طی مذاکراتی که به امضای موافقت

نامه نیز انجامید، شاه ایران در آبان همان سال به طور رسمی از عربستان سعودی دیدن

کرد[ زندفر، فریدون، پیشین، ص 65[.

به هر صورت دولت ایران پس از مدتی به خاطر ترس از آمریکا و

انگلیس ، ادعای خود را راجع به مالکیت بحرین مسکوت گذاشت و شاه ایران در توجیه کار

خود گفت: «اکثریت ساکنان آن جزیره عرب هستند و به زبان عربی سخن می گویند. به لحاظ

اقتصادی مجمع الجزایر بحرین دیگر اهمیت ندارند. زیرا نفت آنجا تمام شده و صید

مروارید نیز صرفه اقتصادی ندارد. از نظر اهمیت استراتیژیکی و سوق الجیشی با وجود

تسلط ایران بر تنگه هرمز، آن جزایر ارزشی ندارند. از جهت امنیتی هم حفظ آن سرزمین

پرهزینه و مستلزم استقرار یکی دو لشکر در آنجاست» [ گفتگو با مشاهیر ایرانی مهدی

آذر امیرخسرو افشار صادق امیرعزیزی علی ایزدی، تدوین دانشگاه هاروارد،بی جا، بی تا،

مصاحبه با امیرخسرو افشار، بخش سوم، ص 18و 19[.»

پس از مدتی نماینده ایران در سازمان ملل متحد نیز بر گزارش

سازمان ملل متحد مبنی بر استقلال بحرین صحه گذاشت و از آن حمایت نمود و بحرین به

طور رسمی از ایران جدا شد [علم، اسدالله، گفتگوهای من با شاه خاطرات محرمانه امیر

اسدالله علم، تهران، نشر طرح نو، چاپ اول، 1379[.

حال مدعیان عزتمندی ایران در دوران منحوس پهلوی پاسخ دهند که

اجازه دادن به سلطه ی خاندان کثیف و ننگینی چون آل خلیفه با گرایشات وهابی و سلفی

بر جان و مال و ناموس مردم مظلوم و مسلمان شیعی بحرین چگونه با عزتمندی ملت ایران

سازگار است؟ آیا محمد رضا پهلوی تا این حد از درک و شعور بی بهره بوده است که صرف

تکلم بیشتر ساکنان بحرین به زبان عربی را توجیه کننده ی جدایی آنجا از تمامیت ارضی

ایران می دانست؟ پس با این توجیه تمامی مناطق آذری زبان اعم از آذربایجان شرقی غربی

و اردبیل و زنجان نیز می بایست از ایران جدا می شدند.

هزینه ی این بذل و بخشش پهلوی را می بایست این روز ها و این سال

ها مردم آزادی خواه بحرین با ریخته شدن خونشان در خیابان ها و زندان های بحرین پس

دهند.

دو. کاپیتولاسیون آمریکایی

مدعیان عزتمندی ملت مسلمان ایران بهتر است صفحاتی از تاریخ

پهلوی را که مربوط به ماجرای کاپیتولاسیون می شود را مروری دوباره نمایند.

شاید بهتر باشد قبل از هر سخنی ابتدا به صورت اجمالی مفهوم و

معنای کاپیتولاسیون را بررسی نماییم. واژه کاپیتولاسیون (
Capitulation)

از ریشه (
capitulate) گرفته شده که به معناى «شرط‌ گذاشتن»‌

برای‌ سازش‌ و تسلیم، واگذاری‌ یک‌ منطقة‌ جنگی‌ یا تسلیم‌ بخشی‌ از نیروی‌ نظامی‌

به‌ دشمن‌ می‌باشد. و برقراردادهایی اطلاق می‌‌شود که به موجب آن اتباع یک دولت در

قلمرو دولت دیگر مشمول قوانین کشور خود می‌شوند و آن قوانین توسط کنسول آن دولت در

محل اجرا می‌شود. در واقع می‌توان کاپیتولاسیون را معاهده‌ای دانست که به موجب آن

بیگانگان حق هرگونه اقدامی در کشور دیگر را برای خود تحصیل می‌کنند و از حقوق و

مزایای اختصاصی در زمینه‌های قضایی بهره‌مند می‌‌شوند. به همین جهت در زبان فارسی

از کاپیتولاسیون به نام‌های «امتیاز قضائی» یا «حق قضاوت کنسولی» نیز یاد شده است. 

(فرهنگ سیاسی، داریوش آشوری، ج3، ص 134).

اصل و اساس قانون کاپیتولاسیون عبارت است از اینکه؛ اگر اتباع

یک دولت در قلمرو دولت دیگر مرتکب جرمی شوند ، دولتی که جرم در خاک آن رخ داده است

حق رسیدگی قضایی نداشته و باید مجرم را تسلیم دولت متبوع خود کند تا جرم وی در آنجا

مورد بررسی قرار گیرد

قانون کاپیتولاسیون بیان می دارد که اتباع یک دولت در قلمرو

دولت دیگر مشمول قوانین کشور خود می‌شوند و دولت کشور محل اقامت حق رسیدگی قضایی به

جرائم صورت گرفته توسط تبعه ی کشور دیگر را نداشته و اگر این تبعه در کشور محل

اقامت مرتکب جرمی شود ، باید در کشور متبوع خود مجازات شود.

سوگمندانه باید عرض نماییم شاه عزتمند و عزتمدار !!!! پهلوی با

کمال سخاوت و در راستای عزت بخشی به ملت ایران ، به تمام آمریکایی های حاضر در

ایران اعم از سفیر و کاردار و کنسول و مستشار و آشپز و خدمه و تمام متعلقات آنان حق

قضاوت کنسولی عطا کرد.

به عبارتی بسیار ساده کاپیتولاسیون یعنی اینکه اگر یک خدمه ی

آمریکایی بزرگترین شخصیت های علمی، فرهنگی، مذهبی و یا سیاسی کشور را بکشد، نظام

قضایی ایران حق رسیدگی را ندارد. چنین مساله ای مغابرت صد در صدی با عزت یک ملت

دارد. عزت ملت ایران اینگونه توسط شاه عزتمندش محمد رضا پهلویچنین پاس نگهداشته می

شد.

اشاره به یک نکته در این میان خالی از لطف نیست. در ماجرا ی

کاپیتولاسیون تنها حنجره ای که خیانت به این مملکت و ملت را فریاد کشید، حنجره امام

خمینی و روحانیت بود. مخالفت امام خمینی ( رضوان الله تعالی علیه) و روحانیت متعهد

با قانون ننگین کاپیتولاسیون در زمان رژیم طاغوت یکی از برجسته ترین و چشم گیر ترین

تابلو های استعمار ستیزی ملت ایران و روحانیت و در راس آنان امام خمینی می باشد که

تا ابد در صفحات تاریخ ایران خواهد درخشید.

مروری بر عملکرد نظام جمهوری اسلامی در قبال فاجعه ی

منا

اما در این میان مروری بر نوع برخورد جمهوری اسلامی با فاجعه ی

منا لازم به نظر می رسد. جمهوری اسلامی از اولین ساعات و دقایق انتشار خبر، با پوشش

خبری وسیع و گسترده ی خود نقش منحصر به فردی در رساندن خبر عمق این فاجعه به سرتاسر

جهان و ایجاد حساسیت به این فاجعه حتی در کشور های غیر مسلمان ایفا نمود. از اولین

روز این حادثه، مقامات جمهوری اسلامی به انحاء مختلف نسبت به ابراز ناراحتی و

اعتراض خود به مقامات سعودی اقدام نمودند. پیام مهم رهبر معظم انقلاب، و سخنرانی

های متعدد ایشان در اعتراض به این واقعه و موضع گیری های قاطع همه ی مسوولین قوا در

برابر این فاجعه، پیگیری های دیپلماتیک از طریق مجاری قانونی و بین المللی، طرح

مساله به صورت وسیع در سازمان ملل با توجه به حضور رئیس جمهور محترم در مقر سازمان

ملل و در دیدار با روسای کشور ها و در سخنرانی مجمع عمومی، اعزام هیئتی بلند پایه

برای رسیدگی به این مساله به عربستان سعودی، پیگیری های اساسی و اجبار عربستان

سعودی به همکاری با ماموران جمهوری اسلامی برای شناسایی و بازگشت اجساد قربانیان

این فاجعه، تاکید بر لزوم تشکیل هر چه سریع گروهی حقیقت یاب متشکل از کشور های

اسلامی داغدیده و به ویژه جمهوری اسلامی ایران برای بررسی علت وقوع فاجعه، و از همه

مهم تر بیانات اقتدار آمیز و صریح و محکم رهبری معظم انقلاب و تهدید عربستان به عکس

العمل سخت و خشن جمهوری اسلامی در صورت همکاری نکردن در بازگشت اجساد و بی احترامی

به حجاج ایرانی حاضر در مکه و مدینه بخشی از عکس العمل جمهوری اسلامی به این مساله

بوده است. و همین عملکرد بود که رژیم دیکتاتور و گستاخ و بی بهره ی از شعور

دیپلماتیک عربستان را به انقیاد در برابر خواسته های جمهوری اسلامی وادار نمود به

نحوی که علی رغم ممانعت شدید این رژیم از بازرسی سردخانه ها و مراکز درمانی و قصد

وی در بازنگرداندن اجساد قربانیان، جمهوری اسلامی توانست نسبت به شناسایی و تحویل و

بازگرداندن اجساد قربانیان ایرانی و هم چنین بازرسی سرد خانه ها و مراکز درمانی

اقدام نماید.o:p>

متاسفانه متن فوق با بهره گیری از شیوه های ناصحیح و زشت شانتاژ

خبری و شارلاتانیسم رسانه ای، بدون اشاره به این اقدامات، عکس العمل جمهوری اسلامی

را در اعلام عزای عمومی خلاصه نموده است. صرف همین عدم اشاره به اقدامات نظام

اسلامی در این متن، انسان را به یقین می رساند که نویسندگان متن فوق نه تنها به فکر

مصالح ایران و ایرانی نبوده اند بلکه در صددند از آب گل آلود ماهی گرفته و این

فاجعه را به محلی برای کاسبی تبدیل کنند.

نکته ی جالب اینجاست که بعد از اقدامات صریح و بی پرده و

مقتدرانه ی جمهوری اسلامی ، کشور های مسلمان یکی پس از دیگری اعتراضات خود را به

این فاجعه و سوء مدیریت سعودی در بروز این واقعه و هم چنین عمق و وسعت آن بیان

نمودند. و در مواردی حتی خود به نقش ایران در ایجاد بستری برای ÷یگیری خواسته ها

اعتراف نمودند.

گام دوم: متن فوق در کنار بهره برداری منفی از فاجعه ی منا و

کاسبی از این اتفاق دردآور، اقدام به نشر مطالبی پیرامون انتقاد به برخی مواضع رسمی

و سیاست های نظام اسلامی در قبال برخی مسائل منطقه ای و بین المللی نموده است که به

اجمال به برخی از آنها اشاره و نکاتی را در این باره متذکر می گردیم.

ییک. چرایی گفتن مرگ بر اسرائیل و چرایی نگفتن مرگ بر عربستان

یکی از مولفه های مهم و حیاتی در روند تکامل و

تعالی هر ملتی ، دشمن شناسی ان ملت می باشد . به عبارت دیگر ، به هر میزان که یک

ملت در امر دشمن شناسی موفق باشد و بتواند در هر برهه ی تاریخی ، دشمن اصلی خویش را

شناسایی کرده و متناسب با ان برنامه ریزی و مقابله کند ، به همان مقدار در ادامه

حیات و خلق تمدن بومی خویش موفق تر خواهد بود .

جمهوری اسلامی ایران و ملت مسلمان ایران از ابتدای پیروزی

انقلاب و بلکه قبل از آن در شناخت دشمن اصلی خویش اشتباه نکرده است. وجه تسمیه ی

آمریکا به شیطان بزرگ و اسرائیل به غده ی سرطانی از سوی امام راحل عظیم الشان نیز

همین مطلب بوده است.o:p>

در حال حاضر دشمن اصلی و اساسی نظام اسلامی و به تعبیر صحیح تر

امت اسلامی آمریکا و اسرائیل می باشند. تمامی دولت های فاسد در ممالک اسلامی توسط

دست نشانده هایی از آمریکا در قالب استعمار نو و فرانو بر سر کار بوده و به چپاول

ممالک آنان مشغولند. عربستان یا هر کشور حقیر دیگری تنها مجری دستورات رسمی و غیر

رسمی نظام سلطه بوده و تمامی حرکات و سکنات وی دقیقا در راستای منافع سلطه گران

تعریف می گردد.

ببنابراین علت مرگ بر آمریکا و اسرائیل، نقش بی همتای آنان در

فتنه گری و جنگ افروزی و القای تفرقه در جهان اسلام می باشد. با این توضیح رفتن به

سراغ کشورهایی مانند عربستان و رها کردن آمریکا و اسرائیل، دقیقا همان حرکت در نقشه

و پازلی است که دشمن برایمان طراحی کرده و چیده است.

دو. در ارتباط با کشتار حجاج ایرانی در جریان

برائت از مشرکین نیز باید عرض نماییم: اولا این فاجعه در سال 66 به وقوع پیوسته و

نه 67. ثانیا آمار شهدای این واقعه ی خونبار، حدود 400 شهید بوده است. ثالثا جمهوری

اسلامی ایران در جریان مذکور موضع گیری خیلی صریح و محکمی داشت. اول اینکه ارتباطات

خود با کشور سعودی و از جمله حج را تا چند سال متوقف نمود. ثانیا با تشکیل کنفرانس

های بین المللی در همان سال موج رسانه ای قوی ای را در لزوم تفویض اداره ی حرمین

شریفین به گروهی از کشور های اسلامی ایجاد نمود.

سه. چرایی ارتباط ایران با ملت عراق علی رغم

جنگ هشت ساله ی ایران و عراق

شروع کننده و ادامه دهنده ی جنگ تحمیلی علیه نظام جمهوری اسلامی

و ملت مسلمان و شیعه ی ایران، نه ملت عراق بلکه حزب بعث و شخص صدام حسین معدوم بوده

است. وی به علل گوناگونی از جمله حس جاه طلبی و علاقه به تسلط بر منابع نفتی ایران،

جلوگیری از گسترش عقاید انقلابی و صدور انقلاب اسلامی ایران به عراق، رسیدن به مقام

رهبری اعراب در خاورمیانه و …. اقدام به شروع جنگ تحمیلی نمود و در این راه

بسیاری از ملت مسلمان عراق را نیز به اجبار وادار به جنگ نمود. و این جنگ، نه جنگ

مردم شیعه ی عراق، بلکه جنگی بود که شعله آن توسط صدام حسین و حزب بعث روشن شد و به

مدت 8 سال به طول کشید.o:p>

صدام حسین با توجه به روحیه ی دیکتاتورگری خود، مردم و ملت

مسلمان و شیعه ی عراق را به اجبار به جبهه های جنگی اعزام می نمود و هرگونه سرپیچی

از دستور اعزام به مناطق جنگی ، عواقب غیر قابل انتظاری را به دنبال داشت.

سلمان‌ الحسینی سردبیر نشریه عراقی العداله است که در زمان جنگ

تحمیلی هشت ساله در عراق بوده است. وی در مصاحبه ای با یکی از نشریات داشته است

دراین باره چنین می گوید:

« امتداد: آیا درست است که صدام بسیاری از شیعیان عراق را نیز

به جنگ علیه برادران شیعه در ایران وادار کرد؟

االحسینی: کاملاً. این کار از طریق ارتش ملی و دعوت‌های اجباری

به جنگ صورت می‌گرفت و بسیاری از کسانی که سن‌شان برای حضور در جنگ مناسب بود، به

این کار وادار شدند. هر کس هم که حاضر به این کار نمی‌شد و توسط ارتش بعثی شناسایی

می‌شد، او را می‌کشتند یا مثلاً او را از کوه به پایین پرت می‌کردند.» (ماهنامه

امتداد، شماره 46، آبان 1388 ص 38 )

چهار. شرکت فلسطینیان به نفع عراق در جنگ

تحمیلی با ایران

با توجه به وضعیت سیاسی و اجتماعی کشور فلسطین در زمان پیروزی

انقلاب اسلامی و بی بهره بودن این کشور از نظام سیاسی،اساسا نمیتوان یک واحد سیاسی

به نام فلسطین را در نظر گرفت که دارای تشکیلات منسجمی بوده و دارای مواضع ودیدگاه

های خاصی باشد. بلکه در آن دوره ی تاریخی به علت فوق، تنها گروه های فلسطینی ای

وجود داشتند که در عرصه ی مبارزه علیه رژیم اشغالگر فلسطین – رژیم جعلی اسرائیل –

فعالیت داشتند و به عنوان نماینده هایی از سوی فلسطینیان تلقی می شدند. پس بنابراین

اولا فلسطین – به واسطه تشکیل رژیم صهیونیستی – از بین رفته و به عنوان یک واحد

سیاسی در آن دوره ی تاریخی وجود نداشته است. و ثانیا و در نتیجه نمیتوان دیدگاه ها

و مواضع افراد و گروه های فلسطینی فوق الذکر را به کل فلسطینیان نسبت داد.

در آن مقطع تاریخی ، فلسطین از هیچ نظام سیاسی ای برخوردار

نبوده است که بتوان آن را نماد و نماینده ی ملت فلسطین قلمداد نمود و مواضع آن را

به عنوان مواضع دولت و ملت فلسطین قلمداد نمود. به همین جهت ناچار به بررسی مواضع

گروه های فلسطینی درباره ی حمایت از عراق می پردازیم.

سازمان آزادی بخش فلسطین (ساف) : شاید بتوان در مقطع زمانی

مذکور در سوال، سازمان آزادی بخش فلسطین (ساف) را اصلی ترین و اساسی ترین سازمان

موجود بین گروه های فلسطینی دانست. این گروه در سال 1974 از سوی سازمان ملل متحد به

عنوان نمایندة مردم فلسطین به رسمیت شناخته شد البته لازم به تذکر است که گروه های

مبارز دیگری نیز در آن زمان در فلسطین وجود داشتند اما این گروه به خاطر اینکه از

کادر بیشتر و رهبری فراگیرتری – رهبری یاسر عرفات – برخوردار بود به عنوان نمایندة

مردم فلسطین قلمداد گردید. فلذا می توان مواضع این گروه را بیانگر مواضع برخی

فلسطینی ها درباره ی جنگ ایران و عراق دانست.o:p>

هنگامی که جنگ ایران و عراق آغاز شد، سازمان آزادی بخش فلسطین

(ساف)، که آن را رویداد اثرگذاری برمنافع و موقعیت خود تصور می کردند، به موضع گیری

در برابر آن پرداختند. در آغاز، هنگامی که جنگ میان ایران و عراق آغاز شد، رهبری

سازمان آزادی بخش به سه دلیل از بروز آن ابراز ناخرسندی کرد: نخست اینکه، افکار

عمومی منطقه و جهان عرب را از مناقشة فلسطین و اسرائیل منحرف می کرد. دوم اینکه،

تواناییهای نظامی و اقتصادی دو کشور دشمن اسرائیل (ایران و عراق) را از بین می برد

و سوم آنکه، وحدت اعراب را در مقابل اسرائیل تهدید می کرد.

نگرانی و ناخرسندی اولیة سازمان آزادی بخش از بروز جنگ باعث شد

تا این سازمان در آغاز جنگ، ضمن اعلام بی طرفی درصدد میانجیگری میان دو طرف درگیر

برای حل و فصل مسالمت آمیز بحران پدید آمده برآید. اما ایران پیشنهاد میانجیگری

سازمان آزادی بخش را نپذیرفت و در عوض، به این سازمان توصیه کرد تا با جانبداری از

حق، تجاوز عراق به ایران را محکوم کند.سازمان آزادی بخش فلسطین پس از آنکه به دلیل

پذیرفته نشدن پیشنهاد میانجیگرانه اش دریافت که جنگ متوقف شدنی نیست، به سمت عراق

گرایش پیدا کرد. یاسر عرفات، رهبر این سازمان، به بغداد رفت و در دیدار با صدام، وی

را همچون یک برادر به گرمی در آغوش گرفت و به روشنی، نقشش را در مسائل منطقه ای

مورد ستایش و تمجید قرار داد. ستایش رهبر ساف از نقش صدام در امور منطقه ای در

واقع، به طور غیرمستقیم، به معنای اعلام پشتیبانی از جنگی بود که وی به تازگی، علیه

ایران به راه انداخته بود. این موضع گیری به آنچه برخی آن را دورة ماه عسل در روابط

ایران و ساف می دانستند، پایان داد. به تدریج و در طول سالهای بعد، دو طرف با موضع

گیری علیه یکدیگر هر چه بیشتر از هم دور شدند، به طوری که اندک روابط باقی ماندة دو

طرف نیز در سال 1363 از هم گسست. در این سال، جمهوری اسلامی با انتشار بیانیة

کوتاهی ساف را به اتخاذ مواضع غیراصولی در قبال ایران متهم و بر همین اساس، از صدور

روادید برای نمایندگان ساف به منظور شرکت در جشنهای ششمین سالگرد پیروزی انقلاب

اسلامی خودداری کرد. به نظر می رسد رهبری سازمان آزادی بخش فلسطین در جانبداریش از

عراق تحت تأثیر سه عامل: نگرانی از گسترش ایدئولوژی شیعی انقلاب ایران، ناسیونالیسم

عربی و فروپاشی جبهه پایداری اعراب بوده است، که بررسی هر یک از این موارد خود مجال

و مقال جداگانه ای را می طلبد.

بنابراین می توان گفت سازمان آزادی بخش فلسطین (ساف) در جنگ

ایران و عراق به علل و دلایل متعددی به سمت حمایت از عراق گرایش پیدا نموده و به

حمایت از وی در این جنگ پرداخت اما همانگونه که عرض شد فلسطین تنها این سازمان و

حامیان آن نبوده ونیستند بلکه هم اکنون در فلسطین گروه های جهادی متعددی وجود دارند

که ارتباطات قوی و مستحکمی نیز با نظام اسلامی برقرار نموده اند.

جنبش جهاد اسلامی فلسطین : جنبش جهاد اسلامی فلسطین در سال

1980، به رهبری دکتر فتحی شقاقی از درون جنبش اخوان المسلمین فلسطین منشعب شد. این

جنبش از ابتدای آغاز فعالیتهایش، فلسطین منهای اسلام و اسلام منهای مبارزه (جهاد)

را رد کرد؛ موضوعی که در واقع، پاسخی به دو طیف اصلی سازمانها و گروههای سیاسی در

عرصة فلسطین، یعنی سازمان آزادی بخش فلسطین و اخوان المسلمین بود که اولی به مبارزه

بدون اسلام و دومی به اسلام منهای جهاد مسلحانه روی آورده بودند.

جنبش جهاد اسلامی تحت تأثیر شدید انقلاب اسلامی ایران شکل گرفته

بود. فتحی شقاقی، رهبر این جنبش در این باره گفت: «هیچ چیز به اندازة انقلاب امام

خمینی نتوانست ملت فلسطین را به هیجان آورد و احساسات آنها را برانگیزد و امید را

در دلهایشان زنده کند. با پیروزی انقلاب اسلامی ما به خود آمدیم و دریافتیم که

امریکا و اسرائیل نیز قابل شکست هستند. ما فهیمدیم که با الهام از اسلام می توانیم

معجزه کنیم از این رو، ملت مجاهدمان در فلسطین، انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی را

به دیدة تقدیر می نگرند و امام خمینی را از رهبران جاوید تاریخ اسلام می دانند» .(

زیاد ابوعمرو؛ جنبشهای اسلامی در فلسطین؛ ترجمة هادی صبا؛ تهران: نشر سفیر، 1371، ص

95.)

بنابراین جنبش جهاد اسلامی فلسطین ، کاملا در ارتباط با انقلاب

اسلامی ایران بوده و در نتیجه در جنگ بین ایران و عراق نیز از جمهوری اسلامی ایران

حمایت می نمود.

ببا توجه به دو نمونه ی فوق ملاحظه می فرمایید که در بین گروه

های فلسطینی ، موضع واحدی نسبت به جنگ تحمیلی عراق علیه ایران وجود نداشته، بلکه

نسبت به این قضیه دو خط تحلیل وجود داشته است و برخی در این جریان جانب عراق و برخی

به طرفداری از جمهوری اسلامی ایران پرداخته اند.

پنج. علت حمایت جمهوری اسلامی ایران از فلسطین

و جریان مقاومت

ما سه دلیل برای لزوم و وجوب حمایت همه جانبه از مردم فلسطین و

یا لبنان در دوران جنگ با اسرائیل، ارائه خواهیم نمود. اما لازم است توجه داشته

باشید که حمایت ایران از فلسطین یا لبنان ، حمایت از شخص یا اشخاص یا گروه و ..خاصی

نبوده است .حمایت و پشتیبانی نظام جمهوری اسلامی ایران و ملت مسلمان و انقلابی

ایران از فلسطین و لبنان و ضدیت با اسرائیل به دلایل دیگری است که در ادامه خواهد

آمد.و بنا بر این دلایل حتی اگر تمام فلسطینیان با جمهوری اسلامی ایران ضدیت داشتند

– که ندارند – نیز وظیفه ی ما در حال حاضر حمایت همه جانبه از مردم مظلوم فلسطین

بود و حتی یک قدم بالاتر ؛ اگر یک نفر هم از درون فلسطین و از مردم فلسطین ندای یا

للمسلمین سر نمیداد باز هم وظیفه ی دینی و شرعی ما مقابله ی با رژیم اشغالگر

صهیونیستی و تلاش برای نابودی آن بود.o:p>

ححال به بررسی اجمالی دلایلی می پردازیم که ما را در درجه اول

موظف به حمایت از مردم فلسطین و یا لبنان – در زمان جنگ با اسرائیل و مقاومت علیه

آن – نموده و در درجه ی دوم مکلف به ایستادگی در برابر رژیم جعلی اسرائیل می نماید.

در همین راستا در سه گام به ارائه ی این دلایل می پردازیم:

گام نخست : قطعا در طوب زمان در جریان اخبار

مربوط به تهاجم وحشیانه اسرائیل به باریکه ی غزه بوده و تصاویر دلخراش کشتار

ددمنشانه ی زنان و کودکان و مردان بی دفاع فلسطینی را مشاهده می نمایید این

جنایتکاران از اولین روز های شکل گیری اسرائیل همواره این جنایات را در حق

فلسطینیان اعمال نموده اند. اولین دلیلی که ما را به حمایت و پشتیبانی از این مردم

مظلوم فرا می خواند اولا حس ظلم ستیزی و ثانیا احساس عطوفت و همدردی می باشد که این

حس در تمامی ابنای بشر که فطرت سلیم خود را با ددمنشی و وحشیگری از بین نبرده اند

موجود می باشد. حمایت هایی که هم اکنون در سرتاسر جهان از سوی غیر مسلمانان نسبت به

مردم غزه صورت می گیرد را می توان تا حدود زیادی نشات گرفته از حس ظلم ستیزی و

همدردی با مظلوم آنان دانست.

پس اولین دلیل ما در حمایت از مردم مظلوم فلسطین – فارغ از

اینکه آنان برادران و خواهران دینی ما محسوب می گردند – حس فطری دفاع از مظلوم و

طغیان علیه ظالم می باشد.

گام دوم : دومین دلیلی که ما را بر حمایت از

این مردم مظلوم واداشته و آن را علاوه بر یک حس انسانی و عاطفی به وظیفه ای شرعی

تبدیل می نماید ، وجوب لبیک و پاسخ به استغاثه و ندای کمک خواهی مسلمان تحت ظلم و

ستم می باشد. بنابر نص صریح متون دینی ما، کمک رسانی به مسلمانی که ندای استغاثه و

فریاد رسی به مسلمانان را سر داده است از نظر شرعی واجب می باشد.

پیامبر گرامى اسلام (ص) مى فرمایند:o:p>

«من اصبح و لم یهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم»

«هر کسی که شب را به صبح برساند اما دغدغه و حس مسوولیت نسبت به

گرفتاری های مسلمین را نداشته باشد مسلمان نیست. »( کلینى، اصول کافى، ج 2، ص 163)

«من سمع رجلاً ینادى یا للمسلمین فلم یجبه فلیس بمسلم

«هر کس فریاد استغاثه هر مظلومى (اعم از مسلمان یا غیر مسلمان)

را بشنود که مسلمین را به یارى مى طلبد، اما فریاد او را اجابت نکند مسلمان نیست.»

( کلینى، اصول کافى، کتاب الایمان و الکفر، باب الاهتمام بامور المسلمین، ح 5)

پس ملاحظه می نمایید که دومین دلیل بر وجوب حمایت از مردم

فلسطین، دستور شرع مبین اسلام مبنی بر لزوم حمایت و یاری و دستگیری از کسی است که

مسلمانان را به کمک فرا می خواند.

قطعا شما نیز در اخبار مربوط به فلسطین ، استغاثه ها و درخواست

کمک های مردم مظلوم و تحت ستم فلسطین و غزه ، از مسلمانان جهان را شنیده اید.

بدانید که همین کمک خواهی های این مردم مظلوم ، کمک به این مردم مظلوم را بر ما

واجب می کند.

گام سوم : اما سومین دلیل بر وجوب مبارزه با اسرائیل و تلاش

برای نابود کردن آن – در کنار وجوب امداد رسانی به مردم مظلوم فلسطین – مساله ای

فقهی تحت عنوان وجوب دفاع از سرزمین های اسلامی در برابر تهاجم و اشغال غیر مسلمین

می باشد. این مساله از ضروریات دین اسلام می باشد که اگر بخشی از سرزمین های اسلامی

توسط غیر مسلمین اشغال گردید، بر تمام مسلمانان واجب است نسبت به دفع متجاوز و پس

گرفتن سرزمین های اسلامی تمام تلاش خویش را به کار ببندند.

با این توضیح ، حتی اگر یک نفر هم از فلسطینیان نسبت به اشغال

این سرزمین توسط صهیونیست ها شکایت نمی نمود و هیچ ندای تظلم و استغاثه ای از

فلسطین به گوش نمی رسید نیز باز هم بر ما به عنوان تکلیف شرعی واجب بود که هیچ گاه

اسرائیل را به رسمیت نشناخته و در حد توان نسبت به نابودی این رژیم جعلی همت

بگماریم.

همچنین نظام اسلامی در کنار توجه به پیشرفت همه جانبه کشور و

زدودن مشکلات، وظایف دیگری در زمینه تحقق مسئولیت ههای ایدئولوژیک و تامین امنیت و

منافع ملی در خارج از مرزها دارد. از نظر شرعی و حتی منافع ملی نمی توان امروزه

کارکردهای نظام را به داخل کشور محدود نمود کمک به غزه و لبنان وظیفه ای دینی است

(و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا)و هم با توجه به تهدیدات جدی که

از سوی اسرائیل نسبت به کشورمان و منطقه وجود دارد، کاملا در راستای منافع و امنیت

ملی است بدیهی است نظام اسلامی در کنار انجام وظایف برون مرزی توجه جدی به حل

مشکلات و پیشرفت کشور دارد .

نتیجه : با توضیحات پیش گفته روشن گردید که جمهوری اسلامی در

ارتباط با مساله ی فلسطین کاسه ی داغ تر از آش نشده است بلکه حمایت ما از مردم

مظلوم فلسطین ریشه هایی اسلامی – انسانی دارد که ما را موظف به این پشتیبانی می

نماید به نحوی که حتی اگر یک نفر از داخل فلسطین ندای استغاثه ای به سمت ما نکرده

باشد، – که اینگونه نیست و ندای یا للمسلمین فلسطینیان مظلوم را می توان از رسانه

ها دریافت نمود – باز هم ما موظف به موضعگیری در قبال فلسطین هستیم.

در لابلای متن فوق با توجه به ترفند های رسانه ای درالقای مطالب

جهت دهی شده به مخاطب، مطالب پراکنده و غیر مستند و در برخی موارد واضح البطلان و

یا بی ارتباطی پیرامون بشار اسد و سید حسن نصرالله و اسلام آوردن ایرانیان و بازیکن

اسرائیلی فلسطین و … گفته شده که ارزش پاسخگویی ندارد. اما چیزی که در این میان

بسیار عجیب و حقیقتا ناراحت کننده است عبارت از این مطلب می باشد که متن فوق فاجعه

ی دردناک منا را وسیله و مستمسکی برای دفاع از اسرائیل قرار داده است. اساسا بحث

اسرائیل و تضاد ذاتی جمهوری اسلامی ایران با آن چه ارتباطی با فاجعه ی منا می تواند

برقرار نماید؟ دغدغه ی نویسندگان متن فوق، تنها و تنها رویکرد جمهوری اسلامی در

قبال اسرائیل بوده است و نه هیچ چیز دیگری. از جان باختن دردناک هم میهنانمان در

عربستان سعودی پلی زده اند برای تطهیر پهلوی ملعون و اسرائیل کودک کش.

جالب اینجاست که تا سخن از اسرائیل به میان آمده است نویسنده

گان متن عنان از کف داده و بدون اینکه به فاش شدن نیت خود در تخطئه ی عملکرد جمهوری

اسلامی در فاجعه ی منا توجه داشته باشند به صورت ناشیانه ای به دفاع از اسرائیل

پرداخته اند به نحوی که هر خواننده ای تصور می کند که این متن دفاعیه ای از اسرائیل

در برابر جمهوری اسلامی می باشد نه سوگ نامه ای بر قربانیان فاجعه ی منا . و این

مساله ای است که در تحلیل و ارزیابی متن فوق نمی بایست مغفول واقع گردد.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد