۱۳۹۴/۱۰/۲۶
–
۱۴۷۹ بازدید
فداییان اسلام و ترور منصور
سوال: آیا اقدام شهید نواب صفوی و گروه وی
در ترور آقای منصور درست بود؟ نظر امام خمینی(ره) در این باره چیست؟ استادی داشتیم
که می گفت شهید نواب صفوی تروریست است، هر چند خائنین را به سزای عملشان رساند.
لطفا جواب بدهید آیا کار او در قتل مزدوران از نظر شرعی درست بود؟
پاسخ:
جمعیت فدائیان اسلام با
هدف اقامه و اجراى احکام و دستورات اسلام و مبارزه با ظلم و قطع ریشه هاى بى دین و
در یک کلمه « مبارزه با تمام اشکال بى دینى در جامعه » تشکیل شد این ویژگى به دلیل
کلیت و گستردگى مفهومى خود مى توانست خواه ناخواه همه مجامع و محافل دینى را با هر
گرایش و سلیقه اى مخاطب قرار دهد و در عرصه اجتماعى توده مسلمانان را به پشتیبانى
فرا بخواند[1]
و شهید نواب صفوى
در مسیر حرکت دینى اش همواره از رهنمودهاى مراجع و فقهایى همچون آیت الله آقاى حسین
قمى ، علامه امینى ، سید هادى میلانى ، سید محمد حجت ، محمد تقى خوانسارى ، سید صدر
الدین و آیت الله کاشانى و دیگران بهره مى گرفت.[2]
در جریان ترور کسروى که به ساحت مقدس اسلام و پیامبر اکرم (ص) و امام صادق (ع)
توهین نمود و مصائب حضرت فاطمه ( س ) را دروغ خواند و در ظهور ولى عصر ( عج ) شبهه
ایجاد نموده و آن را مورد انکار قرار داد و اقدام به سوزاندن قرآن مجید و مفاتیح
الجنان نمود ، فتواى ارتداد از سوى حضرات آیات شیخ محمد حسین کاشف الغطاء ، آقا
حسین قمى ، علامه امینى ، سید عبدالهادى شیرازى ، سید محمد شاهرودى ، سید ابوالحسن
اصفهانى و دیگران صادر شد[3]
و این اقدام جمعیت فدائیان اسلام با حمایت زیاد مردم غیور و مسلمان همراه شد .
در مورد ترور هژیر نخست وزیر وقت نیز ، اقدامات وى در مقابله با منافع ملت ، ارتباط
نزدیک وى با انگلیس تخلف در انتخابات مجلس شانزدهم و مسیحى شدن هژیر از عوامل
مخالفت فدائیان اسلام با وى و ترور او بود.[4]
مرحوم آیت الله بروجردى در جریان مخالفت و مبارزه آیت الله کاشانى با هژیر با صدور
اعلامیه اى حمایت قاطع خود را از مبارزات ایشان در برابر هژیر اعلام نمود در این
اعلامیه چنین آمده است : « بر جامعه مسلمانان و ملت ایران اعلام مى داریم در این
اوان به زعیم بزرگ و روحانى عظیم الشأن آیت الله کاشانى براى سعادت کشور و صلاح
جامعه و دفع ظلم و ستم نهضت دینى نموده اند و جدا در مقام مبارزه با استبداد و
دیکتاتورى که در نتیجه نخست وزیرى هژیر در این مملکت واقع مى شود برآمده با عزمى
راسخ براى حفظ حقوق حقه طبقات جامعه بالخصوص افراد رنجبر و ضعفا و بینوایان که
اکثریت غالب ایران را تشکیل مى دهند قیام و اقدام نموده اند لذا جامعه مسلمین ،
قاطبه ملت ایران بنا به وظیفه دینى تابع اراده و پیرو مجرى قوانین دین حنیف اسلام
بوده و با درود و صلوات از آیت الله کاشانى پشتیبانى مى نماییم . »[5]
اقدامات رزم آراء در مخالفت با نهضت ملى نفت وارتباط نزدیک با انگلستان و مخالفت با
منافع کشور و ملت موجب شد تا فتواى قتل وى صادر شود[6]
و خلیل طهماسبى از اعضاى فدائیان اسلام وى را به قتل رساند . آیت الله کاشانى از
قتل رزم آراء به عنون شدیدترین ضربه به پیکر استعمار یاد کرد و گفت این عمل به نفع
ملت ایران بود و آن ضربه عالى ترین و مفید ترین ضربه اى بود که بر پیکر استعمار و
دشمنان ملت ایران وارد آمد[7]
همچنین ایشان صریحا اعلام کرد که قاتل رزم آراء باید آزاد شود زیرا این اقدام او در
راه خدمت به ملت ایران و برادران مسلمانش انجام شده است و در حقیقت حکم اعدام وى را
ملت صادر کرده است و خلیل طهماسبى مجرى اراده ملت ایران بوده است .[8]
مجلس شوراى ملى نیز در 16 مرداد 1331 ماده واحده عفو خلیل طهماسبی را به شرح زیر
تصویب رساند : « چون خیانت على رزم آراء و حمایت او از اجانب به ملت ایران ثابت است
بر فرض این که قاتل او استاد خلیل طهماسبى باشد از نظر ملت ایران بى گناه و تبرئه
شده و شناخته مى شود . »[9]
بنابراین جمعیت فدائیان اسلام در اقدامات خود و ترورهایى که انجام مى دادند احکام
اسلام و مصالح کشور را در نظر و در راستاى وظیفه دینى ، مذهبى و ملى خود این
اقدامات را انجام مى دادند و از رهنمودهاى برخى علماء و فقهاء در این راه بهره مى
جستند .
در ادامه جهت تبیین دقیق تر موضوع ، مطالبى پیرامون ترور در اسلام ارائه مى گردد :
در اسلام ضمن تأکید بر رعایت حرمت و کرامت اشخاص – اعم از مسلمان یا غیر مسلمان – ،
حفظ جان اتباع یا حتى ساکنان در کشور اسلامى ، به عنوان یک وظیفه دولت اسلامى
دانسته شده است . حفظ جان و حق حیات انسانها به قدرى در اسلام مورد اهتمام است که
کشتن هر انسان بى گناهى ، برابر با کشتن همه انسانها و زنده کردن یک نفر برابر با
زنده کردن همه مردم تلقى شده است .
از این رو حق حیات ، یک موهبت الهى است که جز براساس فسق و فجور غیر قابل تحمل – آن
چنان که در شرع مقدس بیان شده است – از قبیل قتل عمد انسانهاى بى گناه ، ارتداد (
به عنوان یک فتنه علیه نظم و امنیت عمومى جامعه اسلامى ) و یا مبارزه با نظام
اسلامى حاکم ( بغى یا جنگ و . . . ) ، نمى توان از او سلب حیات کرد . بله در اثر
برخى از ستمگرىها ، فرد متخلف ، خود با سوء استفاده از اختیار خود ، حق حیات را از
خود سلب کرده ، موجبات مجازات را پدید مى آورد . البته همه این امور براساس محاکمه
در دستگاه قضایى عادلانه و مبتنى بر قوانین شرعى امکان پذیر است .
اما در خصوص ترور افراد پاسخ صریح و شفاف به این سؤال ، مستلزم یک بحث مفهومشناختى
است . دیوید آرون شوارتز در مقالهاى تحت عنوان « تروریسم بینالملل و حقوق اسلامى
» مىنویسد : « توجه قضایى صحیح به این پدیده ، نباید به یک معناى منحصرا غربى از
قانونیت محدود شود . غرب براى فهم کامل و در نهایت کنترل تروریسم بینالمللى ، نخست
باید تحقیق کند که نظریه حقوق اسلامى یعنى ، شریعت ، چگونه ترور ، خشونت را به
مفهوم کشیده و به چه نحو به آن پاسخ داده است » .
بر این اساس براى روشن شدن مطلب ، ابتدا لازم است که مسأله « ترور » در ادبیات غرب
و در ادبیات اسلامى ، مورد بررسى قرار گیرد .
الف . تروردر ادبیات غرب :
ترور در فرهنگنامههاى غربى عبارت است از : « رفتار اجبارآفرین فردى یا
دستهجمعى با به کارگیرى استراتژىهاى خشونتبار همراه با ترس و وحشت که با یک هدف
و انگیزه سیاسى و قدرتطلبى صورت مىگیرد » .
در هر صورت مفهوم ترور در ادبیات غرب ، مفهومى بسیار مبهم است که هر کشور براساس
منافع خود ، تعریفى از آن ارائه داده و این خود اختلاف بر سر مصادیق را پدید آورده
است مثلاً آیا اقدامات خشونتبارى که همه گروههاى محروم از حق تعیین سرنوشت ،
مرتکب مىشوند – حتى در صورتى که این خشونت متوجه غیر نظامیان نباشد – مشمول مفهوم
تروریسم است ؟
آیا فلسطینىهایى که از همه حقوق خود محروم شدهاند و بدینوسیله پاسخ اسرائیل را
مىدهند ، محکوماند و در نتیجه باید تسلیم تجاوزگران اسرائیل شوند ؟ و یا آنکه که
منشأ این اقدامات خشونتبار را دولت متجاوز اسرائیل و کلاً دولتهایى که به ناحق
مردم را از حق تعیین سرنوشت خود محروم کردهاند ، دانست ؟
ب .
ترور در ادبیات اسلامى
در ادبیات اسلامى این واژه مترادف با کلمه « فتک » به معناى کشتن غافلگیرانه
آورده شده است . از نظر فقه اسلامى مىتوان گفت :
1) کشتن انسانهاى بىگناه – از هر فرقه یا مذهب و در هر مکانى که باشد –
حرام است . مقام معظم رهبرى در خصوص حادثه 11 سپتامبر نیویورک و واشنگتن و انهدام
مرکز تجارت جهانى و پنتاگون – که منجر به کشتار انسانهاى بىگناه زیادى شده است –
به حوادث اخیر آمریکا و دیدگاه اسلام در محکومیت هرگونه قتل عام در کشتار انسانهاى
بىدفاع اعم از مسلمان ، مسیحى و افراد دیگر ، در هر مکان و با هر وسیله و سلاحى –
اعم از بمب اتم ، موشک دوربرد و سلاحهاى میکروبى و شیمیایى و یا هواپیماى مسافرى و
جنگى – از جانب هر سازمان یا کشورى و یا افراد نفوذى ، اشاره تصریح کردند :
« تفاوتى ندارد که این کشتار در هیروشیما و یا ناکازاکى ، در قانا و یا صبرا و
شتیلا ، در دیریاسین و یا بوسنى و کوزوو ، در عراق و یادر نیویورک و واشنگتن باشد »
.
بر این اساس روایت منقول از رسول خدا (ص) « الایمان قید
الفتک » و یا « الاسلام قید الفتک
»
– به فرض صحت آن ، مربوط به همین مورد است . البته اطلاق این روایت با توجه به ادله
دیگر که خواهد آمد ، مقید مىشود .
2) افرادى به دلیل جرمى که مرتکب شدهاند ، مهدورالدم شناخته مىشوند . کشتن
این افراد براساس ضوابطى واجب مىگردد . جرم آنها ممکن است شرکت در جنگ علیه مسلمین
و نظام اسلامى باشد ( کفار حربى ) و یا توطئه علیه مقدسات اسلامى – مثلاً ناسزا
گفتن به پیامبر (ص) و ائمه (ع) و یا اذیت و آزار آنان – و یا شرکت فعال در تحکیم
پایههاى حکومت طاغوتى و ستمگر که دستهاى آن به خون هزاران مسلمان بىگناه آلوده
است .
این از مسلمات تاریخ اسلام است که رسول مکرم اسلام (ص) در جریان فتح مکه ، پیش از
آنکه لشکریان اسلام وارد شاهراههاى مکه شوند ، تمام فرماندهان را احضار نموده ،
خطاب به آنان فرمود : تمام کوشش من این است که فتح مکه بدون خونریزى صورت گیرد ،
لذا ازکشتن افراد غیرمزاحم باید خوددارى کنید ولى باید ده نفر را هر کجا یافتید –
ولو آنکه به پردههاى خانه خدا آویخته باشند – را دستگیر و بلافاصله اعدام کنید .
آن ده نفر عبارت بودند از : عکرمه ابن ابى جهل ، هبار بن اسود ، عبدالله بن سعد ابى
سرح ، مقیس صبابه لیثى ، حویرث بن نفیل ، عبدالله بن خطل ، صفوان بن امیه ، وحشى بن
حرب ( قاتل حمزه ) ، عبداللّهبن الزبیرى و حارثبن طلاطله و چهار زن ( از جمله
آنان هند همسر ابوسفیان بود ) . دو نفر از آنان آوازخوان بوده و در مذمت رسول خدا
(ص) سخنان زشت مىگفتند . تمام این افراد به نحوى مجرم یا توطئهگر بودند و رسول
خدا (ص) به حکم حکومتى ، دستور قتل آنان را صادر فرمودند .
نکتهاى که بسیار حائز اهمیت است ، ساز و کار اجرایى این مسأله است :
یکم . اصل این حکم ، یک امر مخفى و پوشیده و سرى نیست . هرگاه ولىامر
مسلمین تشخیص دهد که فردى یا افرادى توطئهگر بوده و تحت تعقیب هستند و از کیفر
اسلامى مىگریزند و یا در دسترس حکومت اسلامى نیستند به طور علنى و آشکار چنین
دستورى را صادرخواهد کرد . همانگونه که رسول گرامى اسلام (ص) فرمان اعدام افراد
یاد شده را به وسیله فرماندهان به تمام سربازان اعلام کرد ، از این رو هم همه
لشکریان اسلام مىدانستند که چه کسانى باید کشته شوند و هم کفار مىدانستند که چه
کسانى مهدورالدم هستند .
این قضیه به معناى سلب امنیت از شهروندان حکومت اسلامى یا دیگران نیست بلکه قاعده
اولیه همانا حرمت جان ، مال و ناموس و حفظ حقوق همه انسانها – با هر مسلک و مذهب و
اعتقادى – است مگر آنکه مرتکب خیانت یا جرمى گردیده باشند . در این صورت نیز مسأله
به روشنى بیان مىشود .
حضرت امام به صراحت در مورد سلمان رشدى ، این حکم را صادر نموده و فرمود : « به
اطلاع مسلمانان غیور سراسر جهان مىرسانم ، مؤلف کتاب آیات شیطانى که علیه اسلام و
پیامبر و قرآن ، تنظیم و چاپ و منتشر شده است ، همچنین ناشرین مطلع از محتواى آن ،
محکوم به اعدام مىباشند . از مسلمانان غیور مىخواهم تا در هر نقطه که آنان را
یافتند سریعا آنان را اعدام نمایند تا دیگر کسى جرأت نکند به مقدسات مسلمین توهین
نماید و هر کس در این راه کشته شود شهید است « انشاءالله » . ضمنا اگر کسى دسترسى
به مؤلف کتاب دارد ولى خود قدرت اعدام او را ندارد ، او را به مردم معرفى نماید تا
به جزاى اعمالش برسد » .
همان طور که مقام معظم رهبرى در بحث خشونت قانونى و غیرقانونى ، صریحا متذکر شدند :
اصل حکم ترور برخى از توطئهگران – که دور از دسترس محکمه و دادگاه اسلامى قرار
مىگیرند – در اسلام وجود دارد ولیکن هر زمانى حاکم اسلامى بخواهد به چنین کارى
اقدام کند ، تصمیم خود را به طورعلنى به مردم خواهد گفت نه سرى و به طور نجوا .
دوم . در مواردى که نیاز به ضرب و جرح است ، – جز در ساب النبى (ص) یا ساب
الائمه (ع) – چند نکته را باید مد نظر داشت :
الف . همه موارد به اذن و اجازه رهبرى آگاه اسلامى ( پیامبر (ص) یا ائمه (ع) و یا
در عصر غیبت ، فقهاى عظام ) باید صورت پذیرد .
ب . در زمان وجود حکومت اسلامى ، خود حکومت – که در رأس آن فقیهى آگاه ، عادل ،
مدیر و مدبر قرار دارد – اقدام قانونى به این امر خواهد نمود ولى هنگامى که حکومت
اسلامى و ولىفقیه نافذالرأى در سراسر بلاد وجود نداشته باشد ، صدور اذن به وسیله
هر یک از فقهاى عظام ممکن است .
ج . این اجازه ممکن است به جمع یا گروه خاصى با تحدید موارد آن واگذار گردد ، مثلاً
اصل تلاش براى نابودى حکومت طاغوتى سابق و کارگزاران آن در رأس برنامههاى مبارزاتى
فقیه شامخ و بىبدیل عصر یعنى ، حضرت امام خمینى (ره) قرار داشت .
خلاصه سخن آنکه اسلام با کشتار انسانهاى بىگناه با هر عنوان و نام – ترور یا
غیرترور – و با هر انگیزه اى سیاسى یا مذهبى و . . . و از هر فرقهاى که باشد –
مسیحى ، یهودى یا مسلمان – و در هر کجاى عالم که باشند و با هر وسیله اى مخالف است
بلکه این کار جنایت است و باید محکوم و عامل آن مجازات گردد . اما در مورد
اعدامهاى انقلابى که در زمان قبل از انقلاب انجام مىگرفت ، باید گفت که این
اعدامها دو نوع بودند :
الف . گروههایى از آنان مانند هیأت مؤتلفه و فدائیان اسلام ، پاى بند به مسائل
شرعى بوده و با مجتهدان و مراجع تقلید در ارتباط بودند و ترور آنها مستند به حکم
مجتهدى واجد شرایط درباره مفسد بودن و واجب القتل بودن افرادى ( مانند هژیر ، کسروى
، رزم آرا و . . . ) صورت گرفته است . که بالتبع این عمل موافق قوانین اسلامى و
شرعى بوده است چون فتواى مجتهد جامع شرایط از نظر قوانین اسلامى معتبر و حجت است .
ب . ترورهایى که براى اهداف صرف سیاسى یا و . . . بدون هیچ پشتوانه فقهى و شرعى
بوده ( مانند ترورهایى که توسط مجاهدین خلق ، کمونیستها و . . . انجام مى شد ) از
آنجا که براساس موازین و هنجارهاى شرعى و ضوابط تعیین شده در فقه اسلامى نبوده است
، نمىتواند قطعاً مورد قبول اسلام باشد .
پی نوشت ها:
[1]
. داوود امینى ، جمعیت فدائیان اسلام و نقش آن در تحولات
سیاسى – اجتماعى ایران ، تهران : مرکز اسناد انقلاب اسلامى ، 81 ، ص . 2
[2]
. سید حسین خوش نیت ، سید مجتبى نواب صفوى ، اندیشه ها ،
مبارزات و شهادت او ، تهران : منشور برادرى ، 1360 ، ص . 3
[3]
. داود امینى ، همان ، ص . 4
[4]
. داود امینى ، همان ، ص 165 و محمود طاهرى احمدى و مجید
تفرشى ، گزارش هاى محرمانه شهربانى ، ج 2 ، تهران : سازمان اسناد ملى ایران
، 1371 ، ص . 5
[5]
. فصلنامه گنجینه اسناد سازمان ملى ایران ، شماره 31 و 32
، ص . 6
[6]
. مهدى عراقى ، ناگفته ها وخاطرات ، به کوشش محمد مقدسى ،
مسعود دهشور ، حمید رضا شیرازى ، تهران : مؤسسه خدمات فرهنگى رسا ، صص 72 –
7
[7]
. مجله 15 خرداد ، شماره 19 – 20 ، سال چهارم ، زمستان
1374
[8]
. سید جلال الدین مدنى ، تاریخ سیاسى معاصر ایران ، قم :
انتشارات اسلامى ، 1361 ، ص . 9
[9]
. نصر الله شیفته ، زندگى نامه و مبارزات دکتر مصدق ،
تهران : نشر کوش ، 1370 ، ص . 127