فائزه هاشمی در کلابهاوس در گفتگویی دربارهی انتخابات شرکت کرده و حضورش رکوردِ شمار حاضران در کلابهاوس را شکست. برخی گفتند مانند همیشه حضوری تابوشکن داشت. این متن همینجا اعلام میکند با اینکه فائزه اصلاً چه کاره است و چهها گفت و چه اتفاقاتی در آن جلسه مجازی رخ داد، فعلاً اینجا کاری ندارد. متن میخواهد توجه شما را معطوف کند به زیرمتنِ آن جلسه. به یک امرِ ریزِ پنهان از نظرها. به اینکه چگونه پدران در این جامعه در حال خوردن فرزندان اند. حکومتها برابرنهادِ «پدر» فرض شدند.
فائزه سعی کرده نشان بدهد یک زن تابوشکن است. اما جالب است در کلابهاوس وقتی از او دربارهی پدرش می پرسند در نهایتِ کلیشه پاسخ میدهد. میگوید« بابامه دیگه.» اینجاست که فائزه هر چه تابوشکن به نظر بیاید، در گرداب کلیشه دستو پا زده و کارهایش در نهایت منجر به تغییری نخواهد شد.
یکی از ادعاهای همراه با تابوشکنی، ادعای شکستن کلیشه و ادعای تغییر است. با فرزندی که ادعای تابوشکنی دارد ولی در عمل حتی نمیتواند پدرش را نقد کند، تغییری در پی نیست. سخنان فائزه هاشمی، در بزنگاههایی صاعقهوار بر برجکهایی فرود آمده اما این صاعقه ها در نهایت یک انرژی هدر رفته خواهد بود وقتی نتواند به روشنایی ماندگار بینجامد.
این ترسِ حرف زدن نقادانه از پدر نشان میدهد این قبیل حرکتها در نهایت رو به جلو نیست. به جای آن که فرزند از انرژی پدرش برای حرکت استفاده کند، پدرش دارد از آن دنیا دارد هنوز مغز او را مصرف میکند. جامعهی ما یک جامعهی پیر است و بوی ترشِ پیری همه جا را برداشته چون پدران، فرزندان را ترشی انداخته و اجازه نمی دهند فرزندان آنها را قد بکشند و آینده را سبز کنند. باید خیلی زود از این مدعیان تابوشکنی که خود در کلیشه حبساند، گذشت. بتساختن از آنها به رکودی میانجامد.
نویسنده: زهرا عبدی
چهلسالگی