فصل سوم : آسیب شناسی شعائر دینی
۱۳۹۵/۰۵/۱۰
–
۷۰۱ بازدید
«مدها» و انسان حریص!
چرا از بعضی «مدها» و «مدل»ها جلوگیری میشود در حالی که طبق قاعده «الانسانُ حریصٌ علی ما مُنِع»، اگر میخواهید مردم از حجاب و دین زده نشوند آزادی را از مردم منع نکنید بگذارید برای مردم عادی شود تا کمتر حرص و ولع داشته باشند؟!
نخست باید دانست، عبارت «الانسان حریصٌ علی ما مُنع» یعنی انسان به آنچه جلوگیری میشود تمایل بیشتری نشان میدهد و این بیانگر یک واقعیت عاطفی و روانی انسان است که به جهت حس کنجکاوی و فزونخواهی اگر چیزی مورد توجه او قرار گیرد و در اختیار او گذاشته نشود، تلاش او برای دستیابی بیشتر میشود. اما این نیاز و بحران عاطفی و روانی را میتوان مدیریت کرد بهگونهای که یا شرایط نگاه و تحریک و درخواست برای او فراهم نشود و یا در صورت تحریک، سختی پیامدها و گرفتاریها برای او آنچنان برجسته شود که تلخیهای پردردسر، او را از لذت زودگذر رهایی ببخشد. بنابراین حسّ کنجکاوی و فزونخواهی برخی از انسانها در همه جا خوب نیست و گاهی آنها را به خطر میکشاند و تمام تلاش مربیان و مصلحان جامعه در جهت آگاهی بخشی و مهار افراطیگری و فزونخواهی انسان است.
البته اگر با وجود تلاش مصلحان جامعه و خانواده در جهت جلوگیری از گناه، باز هم میل و حرص به گناه در دل برخی وجود دارد بدین علت است که طبق برخی از روایات[1] انسان مرکب از عقل و شهوت است و میتوان گفت کسانی که هنوز عقلشان بر هوای نفسشان غلبه نکرده جنبه حیوانیت وجودشان فعالتر بوده و لذا از گناهانی که متناسب با جنبه غریزی و شهوانی آنهاست لذت میبرند بنابراین حرص انسان به برخی از گناهان بهخاطر لذتبخش بودن آنهاست[2] نه ممنوع بودن آنها.
ناگفته نماند، اسلام با عطشِ جنسی مخالف نیست؛ زیرا این ویژگی غریزی، بخشی از وجود انسان و از نعمتهای حکمتآمیز خداوند است؛ بلکه با ارضای شهوت از راههای نادرست و نامشروع مخالف است. اتفاقاً اگر حرص و ولع به ارتباط با جنس مخالف از روی نیاز غریزی باشد و انسان این نیاز را از راه مشروع و حلال تأمین نماید علاوه بر لذت حلال[3] از ثواب عظیمی بهرهمند شده است[4] و اگر کسی این حلال را بر خود حرام کند و شیوه رهبانیت برگزیند از رسم مسلمانی خارج شده است[5].
شایان توجه است که رعایت چارچوبها و برخی محدودیتها به سلامتی جسمی و آرامش روحی و هنجارهای خانوادگی و اجتماعی کمک میکند، حتی میتوان گفت ایجاد محدودیت از سوی خداوند به جهت ایجاد میل و رغبت بیشتر در انسان است در حالیکه بهخاطر زیادهروی و ارتباط بیرویه، برخی افراد قدرت جنسی خود را از دست میدهند و به قرصهای روانگردان برای افزایش نیروی جنسی خود پناه میبرند و حرکات زننده و شنیعی مرتکب میشوند تا بتوانند بهره بیشتری از لذت شهوانی ببرند! بیمیلی به جنس مخالف و ناتوانی جنسی در غرب، یک بیماری جسمیو روانی است که معلول بیبندوباری است. ولی با وجود اینگونه بیماریها باز هم شهوترانی، مفاسد اخلاقی و ناامنی جنسیتی برای زنان از دردهای فراگیر و بیدرمان دنیای غرب است؛ آمار وحشتناک فحشا و کودکان بیسرپرست در غرب مؤیّد این بحران غمبار است. آری همه این منکرات و ناهنجاریها بخشی از آسیبهای گرایشهای اومانیستی و فمینیستی است، به گونهای که حریم آموزههای وحیانی رعایت نمیشود و گرفتار پیامدهای ناهنجار لذتهای خودخواهانه میشوند. درحالیکه تأکید بر حجاب و حیا در جوامع اسلامی و جلوگیری از ناهنجاریها، باعث افزایش علاقه مردان و زنان به یکدیگر میشود؛ البته علاقهای که شوق به ازدواج و ارتباط حلال را در پی دارد نه حرص به گناه! بهطوری که در چنین جوامعی اگر امکان ازدواج برای کسی که نیاز جنسی دارد میسور نبود فرد بتواند به راحتی عفت و حیا را نگهداشته و به نوامیس مردم نظر سوء نداشته باشد.
(((وَلیستَعفِفِ الَّذِینَ لایجِدُونَ نِکاحاً حَتَّی یغنِیهُمُ الله مِن فَضلِه)))[6]؛
و این علاقه، آنان را به تشکیل خانواده و استحکام بنیان آن در سایه عفت و لذت مشروع میکشاند بهطوری که یک زن و شوهر مسلمان در چنین جامعهای میتوانند تا آخر عمر به یکدیگر عشق ورزیده و از همدیگر بهرهمند شوند؛ چیزی که در غرب و روابط خانوادگی آنان بسیار کمرنگ شده است.[7]
شعارزدگی یا تعظیم شعائر
به نظر شما، آیا استقبال مردم از ضریح و درب تازه ساخته شده و در حال انتقال به عتبات مقدسه، شعارزدگی نیست؟
بدیهی است شعار زدگی افراطی یکی از آفات مهم در تعظیم شعائر است اما لازم است این نکته گوشزد شود که تأکید بر اهمیت نماد، هرگز به معنی غفلت از روح و معنای آن نیست بلکه اهمیت نشانه ها در پرتو اهمیت محتوا و مرهون واقعیت معنا است. نماد نماد است و واقع، واقع. نباید جایگاه هیچ یک تغییر کند نه می توان نماد را واقع فرض کرد و نه می توان بدون نماد به واقع رسید. گروهی که نماد را واقع می گیرند و به آن توجه مستقل می کنند از عمق و محتوای آن محروم می مانند. گروهی هم که به معنی توجه دارند ولی به نماد اهمیت نمی دهند راهی به سوی معنا نمی یابند.
مقام معظم رهبری نیز این خطر را گوشزد نموده اند که باید همه مراقب باشیم که نظام جمهوری اسلامی تبدیل نشود به یک نظام سکولار! باطن سکولار، ظاهر دینی! باطن مجذوب به فرهنگ غربی و قدرتهای مسلط بر آن فرهنگ و ظاهر شعائر دینی! و مسائل دینیِ دم دستی![8]
به هر حال یکی از مهمترین آفات تعظیم شعائر، فراموشی روح و محتوا و اصل پنداشتن علامتها و نشانه هاست! نقل شده مردم در زمان حضرت نوح(علیه السلام) مجسمه بعضی از صالحان و نیکان را که از دنیا رفته بودند به عنوان یادمان، بالای قبر آنها نصب کردند و بعدها به مرور زمان و وسوسه شیطان همان ها تبدیل به بت شده و مورد پرستش واقع شدند! و از آن زمان، بت پرستی در روی زمین آغاز شد.
در نگاه استاد شهید مطهری: شعار باید شعار بماند و جانشین اصول نشود. شعار طریقیت دارد به سوی اصول، و خطر و آفت شعار این است که خودش موضوعیت پیدا کند و اصول فراموش شود، آن وقت است که تبدیل به ضد شعار می شود. سیاستها همواره کوشش دارند محتوای شعارها را از شعارها بگیرند و شعارها را توخالی کنند و وسیله سرگرمی بسازند؛ همین کاری که الان می بینیم که مثلاً نماز جماعت هست ولی خود جماعت و وحدت نیست، صورتها هست و باطنها نیست، ظرفهای خالی به دست مانده![9]
پس باید دقت کرد که اهتمام به شعائر و نمادها نباید موجب غفلت از روح احکام شود!
شهید مطهری به یک نمونه در این باب اشاره مینماید:
«حکم اصلی این است که ولاء بیگانه (وابستگیها به غربیها) نباشد و اما اینکه لباس آنها را نپوشید جامه ای است که بر پیکر این حکم پوشانده شده است و روح را باید درک کرد. گاهی به شکل مسخره می پرسند: آقا راستی در اسلام کت و شلوار حرام است؟! می گویند: آقا راستی با قاشق و چنگال غذا خوردن حرام است؟ آیا کلاه لگنی حرام است؟ نه، اینها حرام نیست. اسلام می گوید نظافت لازم است به هر شکل باشد. اسلام می گوید شخصیت باختن، الاغ مرده دیگری را قاطر پنداشتن، بیجهت ارز مملکت را خارج کردن، حتی فرش و لوازم خانه را مثل بیگانه آرایش کردن حرام است، هضم شدن در دیگری حرام است، مستسبع (درندهخو) شدن حرام است، مفاسد اروپا را تمدن پنداشتن و به نام پیشرفت نوش جان کردن حرام است، اعتقاد اینکه ایرانی باید جسماً و روحاً و ظاهراً و باطناً فرنگی بشود حرام است. اسلام می گوید: میمونصفتی حرام است، تغییر خط که به دنبال خود تغییر شخصیت می آورد حرام است. تعظیم شعائر دینی یکی از پوسته هاست که شکل و طریقه اش فرق می کند. لهذا از نظر ساختمان در مذهب، استیل مخصوص شرط نشده است[10] که حتماً باید چنین باشد یا نباشد، فقط تشبه و تقلید و طفیلی گری نباید باشد، هضم شدن نباید باشد، کلیسا مانند یا آتشکدهمانند یا کنیسه مانند نباید باشد. تغییر لغت و زبان خود، تابلوهای خود، طرز تکلم خود، اصطلاحات و لغات آنها را وارد لغت خود کردن (و الا برای اسلام لغت و زبان معنی ندارد، روح چیز دیگر است) اسم گذاریهای غربی از این قبیل است.» [11]
البته باید توجه داشت که احترام به شعائر، همواره شعارزدگی مذموم نیست «فرق است میان تعظیم و پرستش».
اسلام تعظیم و تواضع را در برابر شعائر لازم می داند و پرستش را منع می کند. فرق میان پرستش و تعظیم این است که پرستش نوعی تقدیس و تنزیه و تسبیح و تحمید است، که مختص خداست، زیرا کاملِ منزه از همه نقایص خداست. اما اگر چیزی را بهعنوان یک شعار احترام کردیم مثل احترامی که به پرچم و علامتهای ملی می گذارند، در واقع احترام به او نیست، احترام به آن فکر و عقیده ای است که این پرچم نماینده اوست. این است که جنبه شعاریت پیدا می کند[12].
در خصوص احترام به ضریح و درب و پنجره عتبات مقدسه گفتنی است ما شیعیان بدین جهت بدانها احترام میگذاریم که در جوار اولیای خدا متبرک گردیدهاند؛ در واقع به واسطه این بوسیدن ارادت خود را به آن امام ابراز مینماییم[13]. شکی نیست که درب و ضریحی که هنوز در حرم نصب نشده نیز به تناسب ارتباطی که با اهلبیت(علیهم السلام) دارد از شعائر محسوب میشود و باید حرمت آن را نگاه داشت؛ گرچه این احترام به اندازه حرمت و قداست خود معصوم(علیه السلام) و حتی به اندازه یک ضریح منصوب نیست و نباید باشد، اما به جهت انتساب به آن بزرگان، شایسته تعظیم و احترام است.
ناگفته نماند گاهی احترام به یک نماد احترام به آرمانها و میراث گرانبهای یک ملت و آیین است چنانکه در قرآن از توصیه پیامبر بنی اسرائیل درخصوص احترام به «تابوت» یاد شده است.[14]
شعائر دینی و ریاکاری
آیا حفظ ظواهر و تأکید بر شعائر دینی، موجب بروز ریاکاری و نفاق در جامعه نمیشود؟!
حکمت تشریع احکام ظاهری و نمادین در دین را اینگونه میتوان بیان کرد؛
شارع مقدس، بسیاری از احکام بلکه عمده دستورات مهم و اساسیِ دین را با ماهیتی آشکار، وضع نموده است بهطوری که هیئت ظاهری و شکل نمادین دارند و تحقق ماهیت حکم در بهجا آوردن اجزای ظاهری آن است؛ مثلاً اگر کسی اجزا و شرایط نماز را نادیده گرفته و آن را صرفاً به صورت قلبی بهجا آورد، حتی اگر در چنین نمازی حضور قلب بالایی هم داشته باشد، تکلیف خود را بهجا نیاورده است!
برخی از صوفیان، دین را متشکل از سه لایه میدانند: شریعت، طریقت و حقیقت؛ شبیه بادامی که شریعت پوست آن و طریقت مغز آن و حقیقت روغن آن است. به زعم آنان شریعت همان مناسک و اعمال ظاهری دین است که نقش پوسته را دارد و انسان پس از سیر و سلوک! آن را شکسته و از آن فارغ شده و به طریقت میرسد و پس از طی این مرحله نیز به حقیقت میرسد و دیگر نیازی به پوسته و رعایت تکالیف ظاهری نیست!!
متأسفانه عدهای سطحی نگر بر این باورند که عمل به برخی دستورات ظاهری دین مثل نماز، حجاب و تعظیم شعائر، نه تنها لازم نیست بلکه نوعی ریا و زهدفروشی است! به گمان اینان تنها اگر دل پاک باشد کافی است! درحالیکه تأثیر متقابل ظاهر و باطن قابل انکار نیست و کسانیکه ظاهر حجاب و ظاهر نماز را رعایت نمیکنند و به بهانه پاک بودن قلب! بدحجابی یا بینمازی پیشه میکنند به مرور پاکدلی آنان نیز خدشهدار شده و به بیراهه میروند!
به عبارت دیگر اگرچه اصل همان قلب پاک است اما اگر پوسته و محافظ ظاهری برداشته شود غبار و آلودگی با فاصله کمی، مغز و درون را آلوده و حتی فاسد میکند. به همین جهت است که در دستورات دینی و احکام حکیمانه خداوند بر وجوب حجاب و نماز و دیگر واجبات تأکید شده است به طوریکه شارع مقدس حتی پیامبر(صلی الله علیه و آله) را هم مکلف به احکامی کرده است که اعرابی تازهمسلمان نیز – به قدر وسع و توانش- بدون کم و کاست همان اعمال را باید انجام دهد و هرقدر هم خلوص، معرفت و حضور قلب مؤمن بیشتر شود چیزی از اجزای ظاهری آن احکام کاسته نمیشود.
احکام و توصیههای ظاهری در دین مقدس اسلام فراوانند مانند: نماز، حج، اذان، مجموعه آداب اسلامی، احکام مساجد و احکام پوشش و روابط زنان و مردان، اجرای حدود شرعی، تولی و تبرّی، روزه، اعتکاف، و… .
البته به یک اعتبار میتوان گفت همه ظواهر شرعی، چهره بیرونی دین بوده و جزئی از شعائر محسوب میشوند و اصل در شعائر نیز آشکار بودن است.[15]
گذشته از آنکه اغلب احکام و توصیههای عبادی، یک شکل و ترکیب ظاهری دارند و قابل لمس و رؤیت میباشند؛ شارع مقدس به بندگان خود تأکید نموده است که فرائض دینی را به شکل علنی نیز انجام دهند، حتی در پرداخت صدقه.
امام باقر(علیه السلام) ذیل آیه (((إِن تُبدُوا الصَّدَقاتِ فَنِعِمَّا هِی وَ إِن تُخفُوها وَ تُؤتُوهَا الفُقَراءَ فهو خیرٌ لکم وَ یکفِّرُ عَنکم مِن سَیئاتِکم)))[16] فرمودند: منظور از صدقاتی که باید علنی پرداخت شوند، زکات واجب است و دنباله آیه صدقات مستحبی است که باید مخفیانه پرداخت شود.[17]
نه تنها صدقه و اعمال شرعی بلکه دیگر ابعاد مسلمانی باید بُروز و ظهور داشته باشد. به گونهای که حتی اعتقادات قلبی خود را نیز در رفتار و ظواهر پیرامونی خود به نمایش بگذارند.
شهید مطهری در این باره میگوید:
«ما علاوه بر همه مقررات و دستورهایی که داریم… یک نوع برداشتهای (القائات) دیگری هم (باید) در زندگی داشته باشیم که در آن برداشتها (القائات) عملاً داریم می گوییم من مسلمانم. این برداشتها در لباس ما باید ظاهر باشد، در قیافه ما باید ظاهر باشد، در مجالس ما باید ظاهر باشد، در شروع ما به کارها باید ظاهر باشد، در نامگذاریهای ما برای بچه های خود باید ظاهر باشد، در تابلوهایی که در خانه های خودمان نصب می کنیم باید ظاهر باشد، در استیل ساختمانهای ما و در شهر ما باید ظاهر باشد، در همه شئون زندگی ما باید ظاهر باشد؛ یعنی خانه ما باید بگوید من خانه یک نفر مسلمانم. اگر کسی از کوچه عبور می کند، یک نشانه ای باید روی خانه ما باشد که آن خانه بگوید من خانه یک نفر مسلمانم. در لباس پوشیدن ما لااقل یک نشانه باید وجود داشته باشد که بگوید به این نشانه من مسلمانم.»[18]
ثواب بیشتر در اجتماع و جماعت
اظهار عبادت و اعمال نیک نه تنها ریا نیست بلکه توصیه شارع مقدس در بسیاری از عبادات، بر بهجا آوردن آنها بهصورت جمعی و در اجتماعات باشکوه است مانند: نمـاز جمعه و جماعت و دعــا خواندن جمعی و مناسک حج و… چرا که در این صورت نمود بیشتر، و طبعاً بُرد تبلیغی بیشتری دارد.
خداوند برای تحقق این هدف چند سیاست را در تدوین شریعت پیش گرفته است:
تشریع عباداتی که ماهیت جمعی دارند مانند: نماز جمعه و عید فطر و قربان.
قراردادن ثواب بیشتر در اجتماعات بیشتر و اظهار هرچه بیشتر آن عمل، مثل نماز جماعت[19].
تعیین مکان و زمانی محدود برای یک عبادت تا موجب اجتماع همه گردد مانند حج واجب در دهه ذی الحجه.
قراردادن مسجد به عنوان محل عبادت و محور تمام فعالیتها و تنها بنای مرتفع[20] و مرکزی در شهر و محلات.
توصیه به ابراز کارهای نیک خود[21] و دیگران و بازگویی خاطرات صالحین[22] و عرفا و شهدا و…
تشریع عباداتی که جنبه شُعاری و تبلیغاتی دارند مانند: اذان- که باید با صدای بلند و از مکان رفیع پنج بار در روز ادا شود- و صلوات و تلبیه[23] در حج و سایر شُعارها[24] و آیینها و شعائر دینی.
اما یکی از رایجترین اشکالاتی که در این مبحث وجود دارد این نکته است که تظاهر به عبادت موجب ریا و نفاق میگردد! از اینرو مؤمنین در هر شرایطی باید از آشکار کردن اعمال نیک خود پرهیز نمایند! این اشکال ناشی از عدم شناخت ماهیت ریا است. برخی از مردم هرگونه ارائه و اظهار عمل را ریا میشمرند؛ حال آنکه ریا عملی است که فرد آن را به قصد جلب توجه و تحسین دیگران انجام دهد؛ بهطوری که اگر چنین منافعی نباشد آن کار را انجام نمیداد. لذا صرف آشکار شدن، حتی به قصد نشان دادن عمل به دیگران ریا نیست و بلکه- همانطور که گفته شد- اصل در واجبات، اظهار و ارائه است و بسیاری از عبادات نیز، ماهیتی آشکار داشته و توصیه به اظهار هرچه بیشتر آنها شده است.
مرحوم طبرسی مفسر کبیر قرآن در این باره میگوید:
¬¬«اظهار عمل صالحی که واجب و فریضه است موجب ریا نمیگردد؛ چرا که از حقوق واجبات، إعلام و اظهار آنهاست به دلیل آنکه پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمودند: «هیچ پنهان کاری در اجرای فرائض الهی در اسلام نیست».»[25]
در واقع همین ظهور و اظهار شعائر دینی موجب تداعی نام و یاد خدا و دین در نظر مخاطب میشود و لذا خودِ شعار، با همین ویژگی ذاتیِ آشکار بودنش، یک عبادت مستقل است و مخفی کردن آن معنی ندارد.
آیتالله بهجت در این باره میفرمایند:
«…پس هر عبادتی که سبب شود از برای تشویق دیگران در یاد خدا و در اطاعت خدا، مقرّب است از دو جهت: یکی از آن جهت که خود، مأمورٌبه است و دیگری از آن جهت که تهییجِ دیگران به سوی اطاعت است و [لذا اینگونه عبادات] ذوالشرافتین است. لذا در علل الشرایع آمده است حکمت جهر به نماز شب و اخفات در نماز روز[26] و طوافِ بیت الله عبادت است از دو جهت؛ زیرا خودش مأمورٌبه است و سبب میشود برای ورود دیگران به آن»[27].
مقام معظم رهبری نیز سخنان ارزشمندی در اینباره دارند:
«اصلاً بنای شعائر بر تظاهر و بر نشان دادن و بر مطرح کردن و جلو چشم نگهداشتن است؛ شعائر را مطلقاً نباید تضعیف کرد. بعضی ها به اسم این که ما اهل ریا نیستیم و نمی خواهیم تظاهر کنیم شعائر اسلامی و علامتهای اسلامی و سیمای اسلامی و وجهه اسلامی و رفتار اسلامی و پرچمهای اسلامی را از زندگیِ خودشان و زندگی مردم جمع می کنند! نخیر بنده مطلقاً این را توصیه نمی کنم! بلکه بهعکس توصیه می کنم مقید باشید اینها را نگه دارید منتها اگر بناست جانماز آب بکشیم واقعاً روی آن جانماز نماز هم بخوانیم و الا انسان جانماز را آب بکشد و رویش نماز نخواند و کنار بیندازد فایده یی ندارد. ضمناً این هم که بگویند شما متحجرید و طالبانی عمل می کنید به این حرفها خیلی گوشتان بدهکار نباشد از این حرفها همیشه هست و گفته اند و می گویند.»[28]
بنابر آنچه گفته شد اولاً بسیاری از جلوههای دینداری در بین مردم ریا نیست و ما موظف هستیم که اعمال مردم را حمل بر صحت کنیم و در نیت افراد
تردید نکنیم.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در اینباره میفرمایند:
«کسی چیزی را در باطن خود مخفی نمیکند جز آنکه خواه ناخواه در رفتار و گفتار او هویدا خواهد شد»[29].
لذا رفتارهای نیک دیگران را متأثر از باطن پاک آنها بدانیم و درباره رفتار سوء نیز ابتدا باید حوصله داشته باشیم و درصورت تکرار چند خطا، آنانرا متهم به فسق و بیدینی نکنیم؛ البته در مواردی نیز نباید از تکرار گناه علنی به سادگی گذشت و یا با تسامح و تساهل از پیامدهای زشت آن غافل شد زیرا تأثیر متقابل ظاهر و باطن انسان بر یکدیگر، ترویج ناهنجاری در پی خواهد داشت.
ثانیاً بر فرض که در چنین جامعهای عدهای ریا کنند و علیرغم باطن سیاهشان، ظاهری موجه از خود نشان بدهند یعنی به خاطر ترس یا منافع اجتماعی، فسق خود را پنهان نمودهاند این پدیده از منظر دینی خیلی هم جای نگرانی ندارد زیرا مخفی نمودن گناه بهتر از علنی نمودن آن است چراکه در این فرض، عموم مردم از افراد ظاهر الصلاح، رفتاری پسندیده میبینند و جامعه از آسیبهای تجاهر به فسق که موجب انتشار آن و شکسته شدن قبح گناه میشود در امان خواهند بود. اسلام بیش از آن که نگران نفاق و ریای کسانی باشد که اگر فشار فرهنگی بر آنها نبود با فسق علنی خود جامعه را آلوده نموده و موجب گمراهی دیگران نیز میشدند، نگران حفظ محیط و بستر سالم تربیت انسانهاست. ما باید به این سیستم فرهنگی افتخار کنیم که از فردی سیاهدل که میتوانست با معصیت آشکار خود منشأ ترویج مفاسد و هنجارشکنی در جامعه دینی شود فردی ظاهرالصلاح درست کرده است که جلوههای رفتاری وی، دیگران را به یاد خدا انداخته و باعث تبلیغ دین در منظر عمومی شده است. بر فرض که عدهای هم مطلع شوند که او ریاکار است و چون به خلوت میرود آن کار دیگر میکند، اتفاقاً در جایی که گنهکاری خلاف خود را با شرم یا ترس مخفیانه انجام دهد خاصیت تبلیغی چنین گناهی به شدت کاهش یافته و جذابیت کمتری برای بیننده دارد تا کسی که با جرأت و جسارت در ملأ عام گناه بکند. سیستم فرهنگی اسلام در این موارد نیز ابتدا توصیه به محمل خیر تراشیدن و رازداری مینماید و از غیبت و افشای مفاسد دیگران نهی میکند و در ثانی توصیه به نهی از منکر مینماید– که اتفاقاً در چنین شرایطی تأثیرگذارتر است.- اما در جایی که این ریاکار مشغول به تشکیل باند فساد زیرزمینی است و یا به دنبال نفوذ به مراتب حساس نظام و خیانت و دشمنی باشد باید هویت او افشا گردد[30].
شعائر دینی یا کهنه پرستی
آیا تعظیم شعائر دینی نوعی کهنهپرستی نیست؟! چون بعضیها هر چیز قدیمی را مصداقی از شعائر و محترم میدانند!
تعظیم شعائر کهنهپرستی نیست؛ چنانکه از نظر برخی مردم، یک مسجد تاریخی نسبت به مسجد نوساخت از احترام بیشتری برخوردار باشد این بهخاطر کهنهپرستی نیست؛ بلکه اماکن مقدس قدیمی نشان قدمت رسوخ دین در فرهنگ یک ملت است و نشان اهتمام گذشتگان به هنر و استحکام بناست که یک اثر را تاکنون پا برجا گذاشته است و بدیهی است هر چه از لحاظ زمان، عبادت بیشتری در یک مکان صورت پذیرد قداست و برکت آن نیز بیشتر خواهد بود. البته ممکن است که گاهی برخی با نگاه تحجرآمیز خود، مسائلی را که جزء دین نیست و با جوهر دین نسبتی ندارد صرفاً به خاطر قدمت و به بهانه تعظیم شعائر، مقدس بدانند!
شهید مطهری برای تبیین بیشتر افراط و تفریط در اینباره به مثال «جامد و جاهل» میپردازد:
«جامد» میان هسته و پوسته، وسیله و هدف، فرق نمی گذارد. از نظر او دین مأمور حفظ آثار باستانی است. از نظر او قرآن نازل شده است برای اینکه جریان زمان را متوقف کند و اوضاع جهان را به همان حالی که هست میخکوب نماید. از نظر او عمّ جزء خواندن، با قلم نی نوشتن، از قلمدان مقوایی استفاده کردن، در خزانه حمام شستشو کردن، با دست غذا خوردن، چراغ نفتی سوختن را بهعنوان شعائر دینی باید حفظ کرد!
«جاهل» برعکس، چشم دوخته ببیند در دنیای مغرب چه مد تازه و چه عادت نوی پیدا شده است که فوراً تقلید کند و نام تجدد و جبر زمان روی آن بگذارد. جامد و جاهل هر دو گمان می کنند که هر وضعی که در قدیم بوده است جزء شعائر دینی است، با این تفاوت که جامد نتیجه می گیرد این شعائر را باید نگهداری کرد و جاهل نتیجه می گیرد اساساً دین ملازم است با کهنه پرستی و علاقه به سکون و ثبات!»[31]
از اینرو انسان معتدل آن است که از افراط و تفریط بپرهیزد، نه جمود بورزد و توقف کند و نسبت به کهنه تعصب بورزد و نه هر نوی را ترقی و پیشرفت بداند. جامد از هرچه نو است متنفر است و جز با کهنه خو نمی گیرد، و جاهل هر پدیده نوظهوری را به نام مقتضیات زمان موجه می شمارد.[32]
سیاه پوشی
آیا پوشیدن لباس سیاه در عزای مردگان و ریش نگه داشتن در عزا هم جزو شعائر دینی است؟!
پوشیدن لباس سیاه در عزای اهلبیت(علیهم السلام) از شعائر دینی است؛ چنانچه سیاهپوشی در عزای نزدیکان و نتراشیدن ریش بعد از مرگ عزیزان از آداب و رسوم است.[33]
فقها گفتهاند پوشیدن لباس مشکی خصوصاً در حال نماز کراهت دارد؛ ولی این کراهت، ذاتی و همیشگی نیست یعنی این کراهت مربوط به جایی است که بدون دلیل از این رنگ استفاده کنیم؛ اما هنگامیکه نشاندهنده حزن و اندوه ما در عزای اهلبیت(علیهم السلام) باشد نه تنها کراهت ندارد، که احیای شعائر الهی بوده و مستحب است. حتی اگر هیچ روایتی هم در جواز سیاه پوشیدن در عزای اهلبیت(علیهم السلام) در منابع دینی نمیبود، همین که در عرف جامعه ایران، سیاهپوشی نشانه حزن و اندوه و همدردی با اهلبیت(علیهم السلام) است، میتواند دلیلی بر جواز شرعی آن باشد[34] و بهعنوان احیای امر آل الله، مطلوب و محبوب ایشان[35] و مستحق دریافت ثواب الهی نیز باشد.
اما با مراجعه به اخبار و تاریخ پی میبریم که خود اهلبیت(علیهم السلام) نیز هنگام عزا در مصیبت فقدان عزیزان، لباس مشکی میپوشیده، یا پوشیدن آن را تأیید کرده اند.
اینک به نمونه هایی که در کتب شیعه و سنی آمده اشاره میکنیم:
روایات شیعه
1. «چون امام حسین (علیه السلام) کشته شد، زنان بنیهاشم در ماتم او لباس سیاه پوشیدند و آن را در گرما و سرما تغییر ندادند و امام سجاد(علیه السلام) برای آنان در هنگام عزاداری غذا آماده میکرد».[36]
نکته جالب این است که زنان بنیهاشم چند سال بعد از شهادت حضرت امام حسین(علیه السلام) یعنی تا به قتل رسیدن ابن زیاد لباس مشکی زبر و خشن خود را بیرون نیاوردند!
2. پس از خطبه تاریخی امام سجّاد(علیه السلام) در مسجد جامع دمشق، منهال برخاست و گفت: چگونه هستی ای فرزند رسول خدا؟ امام سجاد(علیه السلام) فرمود: «چگونه میشود حال کسی که پدرش به قتل رسیده باشد و اهل و عیالش اسیر شده باشند؟ همانا من و اهل بیتم لباس عزا پوشیدهایم و پوشیدن لباس نو برما روا نیست.»[37]
3. یزید بعد از رسوایی خود درصدد دلجویی اسرای اهلبیت(علیهم السلام) بر آمد و به آنان اجازه عزاداری داد که در این موقع تمام بنیهاشم و قریشیان اهل شام نیز سیاه پوشیده و به همراه اسرا به مدت هفت روز عزادرای نمودند.[38]
روایات اهل سنت
1.ابن ابیالحدید معتزلی از مدائنی نقل میکند: چون علی(علیه السلام) وفات یافت، عبدالله بن عباس نزد مردم آمد و گفت: همانا امیرالمؤمنین(علیه السلام) وفات یافت، او کسی را به عنوان جانشین خود قرار داده است، اگر او را اجابت می کنید نزد شما می آید و اگر کراهت دارید کسی بر دیگری اصراری ندارد. مردم گریستند و گفتند به سوی ما بیاید. حسن(علیه السلام) در حالی که لباس مشکی به تن داشت نزد آنان آمد و خطبه ای ایراد فرمود.[39]
2. ابی مخنف روایت کرده هنگامی که نعمان بن بشیر خبر شهادت امام حسین(علیه السلام) را به اهل مدینه ابلاغ نمود در مدینه زنی نبود جز آنکه از پشت پرده بیرون آمد و لباس مشکی پوشید و مشغول عزاداری شد[40].
3. عمادالدین ادریس قرشی از ابی نعیم اصفهانی به سندش از امّ سلمه نقل کرده که چون خبر کشته شدن امام حسین (علیه السلام) به او رسید خیمه ای سیاه در مسجد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) زد و لباس مشکی به تن نمود[41].
4. ابن ابی الحدید از اصبغ بن نباته نقل میکند که گفت: «بعد از کشته شدن امیرالمؤمنین(علیه السلام) وارد مسجد کوفه شدم، حسن و حسین را مشاهده کردم که لباس مشکی به تن داشتند»[42].
چادر مشکی
جادارد به تناسب این بحث، درباره شبه های که در خصوص کراهت چادر مشکی مطرح میشود نیز توضیح مختصری ارائه شود:
اگرچه کراهت پوشش مشکی مطرح شده است؛ اما این حکم برای همه انواع لباسها و برای همه افراد، اعم از زن و مرد و برای همه زمانها و ایام نیست. یعنی موارد متعددی از این حکم استثنا شده است. در روایتی نقل شده که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) از پوشش سیاه کراهت داشت؛ مگر در سه مورد: خفّ (نوعی کفش چرمی نازک) عمامه و کساء.[43]
کساء به قرینه حدیث شریف کساء، لباس بلند و فراگیر تمام بدن است که شامل عبا و چادر بانوان نیز میگردد. پس این سه پوشش استثنا شده، و سیاه بودن آنها- در غیر نماز- کراهت ندارد.
تردیدی نیست که در اسلام پوشش زن و مرد از نظر نوع، مقدار و حتّی رنگ متفاوت است مثلاً جامه زرباف و حریر برای زن جایز ولی برای مرد جایز نیست. مقدار واجب پوشش بانوان، همه بدن به جز وجه و کفّین است؛ ولی مقدار پوشش مردان کمتر است. از نظر رنگ پوشش نیز استفاده از لباس احرام سفید در حج برای مردان مستحب است ولی زنان مجاز هستند از همان لباس معمولی و غیرسفید استفاده نمایند.
در کتابهای فقهی نیز هیچ یک از فقهای برجسته فتوا به کراهت لباس و پوشش مشکی بانوان ندادهاند بلکه تصریح به عدم کراهت آن نمودهاند. بنابراین چادر مشکی نیز میتواند از شعائر دینی محسوب میشود.
گنبد و بارگاه
آیا درست کردن بارگاه برای امامان و امامزادگان به عنوان تعظیم شعائر صحیح است؟ درحالیکه در روایات شیعه، تزیین و طلاکوبی مساجد نیز ممنوع شده است؟
از دیدگاه آیات و روایات اسلامی، زیارتگاه ها و محلهای عبادت، نباید نمادی از تجملات دنیایی و زخارف مادی باشد؛ ولی زیباسازی فضا در حد ایجاد جذابیت برای زائران، دارای آثار سازنده ای است.
به عبارت دیگر تجلیل و تعظیم بزرگان دین از طریق آبادانی و زیباسازی قبور آنان و در کنار آن به وجود آوردن امکانات رفاهی، برای زائران و ارائه خدمات فرهنگی، مادی و… میتواند نقش سازنده ای در گسترش ارزشهای اسلامی، اسوه قراردادن ائمه اطهار(علیهم السلام) باشد و این خود تمسک به سیره آن بزرگواران داشته باشد که نتایج مهم و ارزشمندی در بعد فردی و اجتماعی به دنبال دارد.
و در نهادینه کردن ارزشهای الهی و انسانی مؤثر است. چنانچه بسیاری از امور عام المنفعه (مانند خیرات، نذورات، اوقاف، مدرسهسازی، سرپرستی ایتام، پرداخت وجوهات شرعی، کمک به نیازمندان و…) از تأثیرات و نتایج بسیار ارزنده ساخت و ساز صحن و بارگاه امامان و امامزادهها میباشد؛ زیرا شکوه این مکانهای مقدس در جذب مردم، برای زیارت و انجام دادن خیرات تأثیر داشته و با یادآوری مقام، سیره و سنت آن بزرگان، مردم را به تأسی از آنان دعوت میکند.
احداث بنا بر روی قبور را میتوان ذیل چند اصل قرآنی قرار داده و بر آن اساس رجحان آن را استنباط نمود:
1. اصل تعظیم شعائر الهی
خداوند متعال در قرآن کریم به تعظیم شعائر الهی سفارش کرده و آن را دلیل تقوای قلوب می داند، و شعائر الله یعنی اموری که دلیل و علامت و نشانه دین خداست و هر کسی که می خواهد به خدا برسد با آن دلیل و نشانه می تواند به خدا برسد. اولیای الهی نیز دلیل و نشانه دین بوده و بزرگداشتشان نشانه دینداری است و این تعظیم و تکریم راههای متعددی دارد:
الف. حفظ و نگهداری سخنان و دستورات و آثار آنها و عمل به سخنان آنها.
ب. احترام به مقام و موقعیت معنوی آنها و پاسداشت ایام ولادت و شهادت آنها.
ج. زیارت قبور آنها با احترام و ادب.
د. حفظ و تعمیر قبور آنها و رعایت حرمت آنها با ساختن زیارتگاههایی که در شأن آنها باشد.
بدیهی است بقیه مکان ها که به پیامبران و اولیای الهی تعلق دارد نیز از این قاعده مستثنی نیستند. چنانکه مسلمانان به نوبت می ایستند تا در محراب پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نماز بخوانند و یا هر جا که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) توقف داشته به یادبود آن مسجدی ساخته شده و مردم جهت بزرگداشت نام و یاد او به آنجا مراجعه می کنند. از اینرو حفظ و صیانت آثار پیامبران و امامان(علیهم السلام) و بنای قبر و گلدسته برای آن ها نیز در راستای همین اهداف است.
معمولاً در میان تمام ملل، قبر شخصیتهای بزرگ سیاسی و دینی را در نقاط حساس قرار میدهند و از آن بهعنوان نشانه مکتب و نماد افتخار محافظت میکنند.
قرآن مجید بهروشنی به ما دستور میدهد که به بستگان و خویشاوندان پیامبر(صلی الله علیه و آله) مهر ورزیم:
(((قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى)))[44].
و مسلماً یکی از راههای ابراز علاقه به خاندان رسالت، حفظ و بزرگداشت مرقدهای آنان است. به دلیل همین ابراز احساسات و نشان دادن عشق و علاقه زیاد به اهلبیت(علیهم السلام)، شیعیان همواره سعی کردهاند زیباترین هنرهای معماری، آیینهکاری، منبتکاری و… را در حرمهای اهلبیت(علیهم السلام) و بناهای متعلق به آنان بهکار ببرند این نشانه تعظیم شعائر و بیانگر شکوه و جلال آن بزرگواران در نزد مردم است.
همچنین دیدن این حرمهای با شکوه، یادآور عظمت و مقام والای صاحب آن بارگاه میباشد.
2. اصل باشکوهسازی بناهای مقدس
خداوند متعال در قرآن کریم اذن داده که برخی از خانهها رفیع و بلند ساخته شده و خداوند در آن خانهها یاد شود؛ آنجا که می فرماید:
(((فِی بُیوتٍ أَذِنَ الله أَن تُرفَعَ وَیذکرَ فِیهَا اسمُهُ یسَبِّحُ لَهُ فِیها بِالغُدُوِّ وَالاصالِ….)))[45]
«در خانه هایی که خدا رخصت داده رفعت یابد و در آن، ذکر خدا شود و صبح و شام در آن تسبیح ذات پاک او کنند. پاک مردانی که هیچ کسب و تجارت، آنان را از یاد خدا غافل نگرداند…».
احداث بنا بر قبور اولیای الهی نیز یکی از مصادیق ترفیع بیوت است که خداوند این مکانها را محلی برای یاد خود و تقرب به اولیای خود قرار داده است.
استدلال به این آیه متوقف بر بیان دو امر است:
1. سیوطی از انس بن مالک نقل کرده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) این آیه را قرائت نمود، شخصی جلو آمد، عرض کرد: این بیوت کداماند؟ حضرت فرمود: بیوت انبیا. ابوبکر در این هنگام نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و خطاب به خانه علی و فاطمه(علیهما السلام) کرده و عرض کرد: ای رسول خدا! آیا این خانه از آن بیوت است که خدا و تو اراده کرده ای که تعظیم شود؟ پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: آری، از بهترین آن بیوت است.[46]
2. شواهد تاریخی نیز بر درستی این بزرگداشت دلالت دارد، چنان که روزی که اسلام انتشار یافت، قبور پیامبرانی که مدفن آنها معلوم بود دارای سقف و سایبان و قبه و بارگاه بود، قبور دانیال(علیه السلام) در شوش و هود و صالح و یونس و ذوالکفل(علیهم السلام) در عراق و ابراهیم و اسحاق و یعقوب و یوسف(علیهم السلام) در بیت المقدس همگی دارای بنا و بارگاه بودند.
ابن تیمیه می گوید: در فتح بیت المقدس قبور انبیا دارای بنا بود و تا سال چهارصد هجری درب آنها بسته بود.[47] اگر ساخت بنا و بارگاه بر قبور شرک و حرام است، چرا تا زمان ظهور ابن تیمیه هیچ کس دستور تحریم و تخریب آنها را نداده است؟![48]
احداث مسجد در جوار قبور اولیای خدا
خداوند متعال درباره اختلاف مردم درباره محل دفن اصحاب کهف می فرماید:
(((قالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلَی أَمرِهِم لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیهِم مَسجِداً)))[49]؛
«آنها که از رازشان آگاهی یافتند و آن را دلیلی بر رستاخیز دیدند گفتند ما مسجدی در کنار (مدفن) آنها میسازیم (تا خاطره آنها فراموش نشود)».
این پیشنهاد از جانب موحّدان بوده تا مردم به زیارت اصحاب کهف آمده و در کنار آن ها در مسجد نماز و دعا بخوانند. قرآن این موضوع را در آیات فوق با لحن موافقی آورده است و این نشان میدهد که ساختن مسجد به احترام قبور بزرگان دین نه تنها حرام نیست – چنانکه وهابیها میپندارند – بلکه کار خوب و شایستهای است.
بناهای یادبود که خاطره افراد برجسته و با شخصیت را زنده میدارد، یک نوع قدردانی از گذشتگان، و تشویق برای آیندگان است، اسلام نه تنها از این کار نهی نکرده بلکه آن را مجاز شمرده است.
علاوه بر این، وجود اینگونه بناها یک سند تاریخی بر وجود این شخصیتها و تاریخشان است، به همین دلیل پیامبران و شخصیتهایی که قبر آنها متروک مانده، تاریخشان نیز مورد تردید و استفهام قرار گرفته است.
بدیهی است که ساخت اینگونه بناها منافاتی با توحید و اختصاص پرستش به «الله» ندارد، زیرا احترام به اولیای خدا مسئلهای متفاوت از پرستش است[50].
کسی از امام صادق(علیه السلام) میپرسد؟ ای فرزند رسول خدا! کسی که قبر امیرمؤمنان(علیه السلام) را زیارت کند و قبر او را آباد و تعمیر سازد چه پاداشی دارد؟
آن حضرت در پاسخ از جدش رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل میکند که خطاب به امیرمؤمنان(علیه السلام) فرمود:
«بهخدا قسم تو در سرزمین عراق کشته خواهی شد و در آنجا مدفون میشوی. امیرمؤمنان(علیه السلام) پرسید: یا رسول الله! کسی که قبرهای ما را زیارت کند و آن را آباد کند و با آن قبرها مانوس باشد چه پاداشی دارد؟ پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: ای اباالحسن! خداوند قبر تو و فرزندانت را قطعهای از قطعهها و عرصههای بهشت قرار داده است و دلهای برگزیدگان خلقش و بندگانش را مشتاق زیارت شما قرارداده است. آنها ذلت و خواری و اذیت را در راه زیارت شما تحمل میکنند و قبرهای شما را برای تقرب به خدا و دوستی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آباد میکنند
و پی در پی قبور شما را زیارت میکنند. یا علی(علیه السلام) فردای قیامت، شفاعت خاص من شامل اینهاست و اینها وارد برحوض میشوند و زیارتکنندگان من خواهند بود. یا علی! هرکس قبرهای شما را آباد کند و با آنها مأنوس باشد مانند کسی است که به حضرت سلیمان(علیه السلام) در ساختن بیتالمقدس کمک کرده است و هر کس قبور شما را زیارت کند ثوابش معادل حج واجب و هفتاد حج دیگر پس از آن است و وقتی برمیگردد از گناهانش بیرون میرود مانند کسی که از مادر متولد شده است. پس دوستان و دوستدارانت را به نعمتهایی که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و به ذهن هیچ انسانی خطور نکرده بشارت ده»[51].
لباس روحانیت
چرا طلبهها لباس 1400 سال پیش را میپوشند در حالی که آن لباس متداول آن زمان بوده اما امروزه آنان را به عنوان قشری جداگانه معرفی میکند؟ آیا این نوعی خودنمایی نبوده و لباس شهرت به حساب نمی آید؟
به طور کلی میتوان فلسفه لباس روحانیت را از جهات زیر بررسی نمود[52]:
1. اعلام آمادگی
این لباس که لباس عالمان دین است، برای ابلاغ پیام دین، دفاع از وحی و ایفای وظیفه سترگ تعلیم و تربیت، زمینه مناسبی پدید می آورد همانطور که پزشک و پلیس هر کدام با استفاده از نماد ویژه ای هویت صنفی و نوع خدمات اجتماعی خود را اعلام می کنند. روحانیت نیز با این لباس هویت و حضور خود را ابراز می دارد.
بهخوبی روشن است که این اعلام هویت، مصداق تظاهر و خودنمایی مذموم نیست. خودنمایی آن هنگام مذموم است که به هدف جلب توجه، فخرفروشی یا اثبات بزرگی خود یا تحقیر دیگران صورت پذیرد اما اگر به هدف نمایاندن توانایی خود و اعلام آمادگی برای انجام وظیفه باشد یک ضرورت اجتماعی بهشمار می رود. در این صورت آنچه اصالت و اهمیت دارد، انجام وظیفه است و این نمایاندن مقدمه آن است. پزشک با معالجه بیمار، آهنگر با ساختن
در و پنجره و عالم دین با بیان و قلم، قابلیت های خود را اثبات می کنند و خود را در معرض مراجعه دیگران قرار می دهند. به یقین اگر این سه در باطن خویش بهدنبال کسب شهرت و محبوبیت و اعتبار باشند، در فرهنگ اخلاقی اسلام محکوم و از رشد و تعالی معنوی محروم می گردند؛ اما اگر به دنبال ایفای نقش اجتماعی و انجام وظیفه باشند، هر سه مأجور و محترماند. نظیر راننده تاکسی که با رنگ مشخص اتومبیل خود هیچگاه در صدد فخرفروشی و خودنمایی نیست.
اگر پیامبران به بهانه پرهیز از تظاهر، پیام خدا را منتقل نمی کردند، عالمان دین نیز در گوشه انزوا خاموش می نشستند، نه می گفتند و نه می نوشتند و نه در مقابل اندیشه های باطل برمی آشفتند و از نمایاندن توان علمی دین و بهره خود طفره می رفتند، امروز چه مقدار از ارزش ها و اصالت ها به ما منتقل می شد؟
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمودند:
«اذا ظَهَرت البِدَعُ فی اُمّتی فَلیظهِر العالمُ عِلمَه فَمَن لَم یفعَل فَعَلیهِ لَعنة اللَّه»[53]؛ «هنگامی که بدعت در امت من آشکار شد عالم باید علم خود را آشکار نماید و هر کس چنین نکند لعنت خدا بر او باد!».
پس عنوان «خودنمایی» همیشه مذموم نیست بلکه گاهی عبادت و گاهی هم واجب است. چنانچه کلمه «مبارزه» از ماده «بروز» گرفته شده و بهمعنای ابراز وجود و نشان دادن توان خود در صحنه نبرد است. لباس روحانیت، لباس مبارزه است. لباس ابراز هویت صنفی و اعلام آمادگی برای انجام بخشی از خدمات اجتماعی است. لباس حمایت از ارزش های دینی، دفاع از مکتب تشیع و پاسداری از رسالت انبیا است.
2. تداعی ارزش ها
این لباس بهجهت پیوندی که با دین یافته، تداعی کننده دعوت انبیا به خدا، قیامت، وحی و آسمان است و این «تداعی» ارزش فراوان دارد. آدمی که باید در منزل دنیا مقدمات سعادت ابدی خود را به دست آورد به جهت دل مشغولی به شهوات و آرزوها، از وظایف الهی خود غافل می شود. داروی این غفلت، تذکر و توجه است و نمادهایی مانند لباس، اندکی در غفلت زدایی و ایجاد حالت «توجه» تأثیر دارند. بسیاری از روحانیان به جهت ارج نهادن به حرمت و قداست این لباس جز با طهارت کامل (وضو) و ذکر نام خدا این لباس را به تن نمی کنند و دائماً به مسئولیت سنگینی که این نماد بر دوش آنها می نهد توجه دارند و تقیدات رفتاری و توجهات معنوی ارزشمندی بر ایشان پدید می آید. این توجهات علاوه بر صاحب لباس برای سایر مردم نیز حاصل می شود.
آیت الله حسن زاده آملی می فرمودند:
«در ایام کشف حجاب که پوشیدن لباس بلند- جز برای عده ای از علمای بزرگ و مجتهدان با سابقه- ممنوع اعلام شده بود و مأموران دولت رضاخان لباس روحانیت را به زور از تن طالبان علوم دین بیرون می کردند، یکی از علمای بزرگ،[54] خود را موظف کرده بود که روزانه یکی دو ساعت در بازار شهر حضور یابد و قدم بزند. ایشان می فرمودند می خواهم با این عمل از فراموش شدن دین و روحانیت جلوگیری کنم.»
این ماجرا نشان می دهد که عالمان دین به نقش مؤثر نشانه ها در تبلیغ دین به خوبی آگاه بوده و از سر آگاهی از نمادها، پاسداری و بهره برداری می کرده اند.
علاوه بر این، این لباس به جهت همراهی مستمر تاریخی با شخصیت های بزرگ جهان اسلام، بندگان شایسته خدا، دانشمندان بصیر، فقیهان نامدار، عارفان متأله، عالمان روشنگر و مبارزان نستوه، تداعی کننده یاد همه آن رادمردان است و راهی را که آنها پیمودند و ارزش هایی را که با جان و دل برگزیدند در دلها شعلهور می سازد. این لباس پژواک حماسه ها و مجاهدت های روحانیت شیعه در قرن های متوالی تاریخ است. این لباس بهنوعی احیاگر چهره علم و تقوا و استقامت مردان خداست.
3. اعلام حضور اندیشه اصیل دینی
این لباس اعلام موجودیت فرهنگ دینی در جامعه و نشانه ای از حیات و حضور اندیشه اصیل حوزه های شیعی است. هرچه تعداد روحانی در جامعه ای بیشتر باشد، هویت روحانی در نظر آنان موجه تر و دارای رسمیت بیشتر است.
4. تصریح به آرمان ها
لباس روحانیت لباس حضور اجتماعی است، لباس اعلام وفاداری نسبت به یک مکتب است. روحانی با لباس خود همانند سرباز آماده برای دفاع از آیین و اندیشه تشیع بهشمار می رود. داشتن این لباس برای واجدین شرایط بدون شک موجب تقویت جبهه حق و نگرانی و عصبانیت دشمنان اسلام است و به همین جهت مانند همه اعمالی که به غیظ کفار می انجامد عبادت بهشمار می رود.
(((وَلاَ یَطَؤُونَ مَوْطِئًا یَغِیظُ الْکُفَّارَ وَلاَ یَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَّیْلًا إِلاَّ کُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ))).[55]
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) بر این نکته تأکید می ورزیدند که دشمن در مواجهه اول با جبهه مسلمین باید مرعوب قدرت و هیبت و کثرت آنان باشد. به همین جهت پیرمردان ریش سپید را به رنگ زدن محاسنشان امر فرمودند تا دشمن به ضعف آنها پی نبرد و به حمله و هجوم طمع نکند.[56]
آیا شایسته است ما در جایی که این همه نیروی آماده به خدمت در اختیار داریم نیروی دین و اقتدار خود را ننمایانیم؟!
راز مخالفت دشمنان با این لباس و سایر نمادهای منسوب به دین که در قالب مقاله و توهین و تهدید و طنز و کاریکاتور و… ابراز می شود در همین نکته نهفته است.
5. القای ناخودآگاه حقانیت
جمعیت فراوان طلبه در یک منطقه به خودی خود، استدلالی نامرئی برای حقانیت این مسیر است. صورت مرئی این استدلال که در نهاد ناآگاه انسان حضور می یابد چنین است: «اگر انتخاب این راه ناحق بود، این همه جمعیت به آن تمایل نمی یافتند و پدران و مادران و نزدیکان به آن رضایت نمی دادند».
«حقانیت» گرچه نتیجه منطقی این استدلال نیست اما توده مردم تحت تأثیر ضمیر ناخودآگاه خود، چنین برداشتی می کنند.[57]
مشابه این فرایند در داستان کشف حجاب رخ داد. بانوان ایرانی که قرن ها پوشش مقدس چادر را برگزیده و به آن افتخار می نمودند با بخشنامه و تهدید و اسلحه، دست از آن نکشیدند.
به طور معمول هرچه تعداد یک پدیده نادرتر باشد، زمینه به حاشیه راندن و طرد آن بیشتر است و هرچه فراوان تر شود، در نظر مردمان پایدارتر جلوه میکند و حذف آن سختتر میشود.
6. گزارشی از اهمیت دین
تعداد فراوان روحانی براساس آمار، نمایانگر حساسیت ها، علاقه ها، آرزوها و باورهای نوع مردم است و اهمیت و عظمتی که دین در نظر مردم داشته به صورت استقبال از «نهاد منسوب به دین» ظهور می یابد و این استقبال به دو صورت موجب اهمیت مضاعف دین می شود؛ یکی اینکه با تأمین نیروی انسانی بیشتر، رسالت های روحانیت بهتر انجام می پذیرد؛ دوم تشویق دیگران به سوی ارزشهای دینی.
7. تبلیغ غیرمستقیم
اگر ارتباط روحانی با مردم ارتباط موفقی باشد و به جلب اعتماد آنها بینجامد علاوه بر بهره های تبلیغی مستقیمی که از سخن او به مردم انتقال می یابد،
اثر مهم دیگری نیز دارد و آن خوشبینی به دین و دفع شایعات بی اساس درباره دینداران است.
این بهره غیرمستقیم از انبوه مطالبی که مبلّغ تلاش می کند به ذهن مخاطب خود سرازیر کند به مراتب ارزشمندتر است.
8. قداست لباس
از مجموع شواهد روایی می توان استفاده کرد که این لباس علاوه بر بهره های اجتماعی از ارزش و قداست نیز برخوردار است. کسانی که در خواب یا بیداری به محضر امام عصر(علیه السلام) و دیگر ائمه(علیهم السلام) مشرف شده اند آن بزرگان را با عمامه و در کسوت روحانی دیده اند.
از امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) نقل شده است:
«عمّمنی رسول اللّه صلوات اللّه علیه یوم غدیر خم بعمامة سدل طرفها على منکبی و قال: هذه العمامة حاجزة بین المسلمین و المشرکین» [58]؛ «رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در روز غدیر عمامهای را بر سر من گذاشت که یک طرف آن را روی شانه ام آویخت و فرمود این عمامه وجه تمایز مسلمین از مشرکین است».
به طور کلی هیأت عمومی این لباس در همان نگاه اول زیبایی همراه با سنگینی، عظمت و قداست را می نمایاند و نوعی دلالت نمادین بر مقام بندگی دارد.
یکی از اندیشمندان در این باره می نویسد: «مسئله لباس ابداً یک امر سطحی و بی اهمیت نیست. مسلمین با توجه و تکیه ای که در طول قرن ها بر تعالیم شریعت در باب متانت و سادگی داشته اند، و نیز با عنایت به سرمشق های مستقیم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و اهل بیت ایشان، لازم است به نوع پوشش و مدل آن دقت داشته باشند. بهطوری که علاوه بر حفظ هویت دینی و ملی خود، آراستگی، زیبایی و متانت نیز رعایت گردد.[59]
سینه زنی و حفظ شعائر
سینه زنی، زنجیرزنی و عَلامت برداشتن در زمان امامان(علیهم السلام) سابقه نداشته است. آیا انجام اینگونه کارها امروزه میتواند از شعائر دینی باشد؟ آیا بدعت نیست؟!
برای شناخت سنت در برابر بدعت لازم است به تعریف بدعت بپردازیم. بدعت در لغت بهمعنای نوآوری است، و بدیع به معنای نوآور است.[60] و در اصطلاح عبارت است از وارد کردن چیزی در دین که جزو دین نیست.
شکی نیست که بدعت در دین به نصّ قرآن حرام است:
(((الله أذِنَ لَکُم اَم عَلَی الله تَفتَروُن)))[61]؛
«آیا خداوند به شما اجازه داده یا بر خدا دروغ میبندید».
بنابراین هر چیزی که بدون اجازه به خدا و دین نسبت داده شود حرام است. البته باید توجه داشت که بدعت آن است که مخالف قرآن و سنت باشد و آنچه موافق آن است بدعت نیست. از اینرو دیدگاههایی که بر اساس اجتهاد صحیح و طبق قواعد اصول فقه بهدست آمده، بدعت بهشمار نمیآید اما هر آنچه که نظر شخصی و بر پایهی اجتهاد نادرست باشد، بدعت است. بنابراین آنچه قرآن، احادیث و اصول و قواعد مسلم فقهیه بر آن دلالت دارد بدعت نیست؛ همچنین تمام اموری که به خودی خود مباح است و هیچ یک از عناوین حرام بر آنها منطبق نمیشود، مثل عادات و آدابی که در زندگی بشر از قدیم مرسوم بوده بدعت به شمار نمیآید.
البته میتوان مراسم را بر دو قسم دانست:
1ـ گاهی نص و دلیل خاص برای آن وجود دارد، مانند عید فطر، قربان.
2ـ گاهی بر اساس اصول کلی قابل تأیید است و چگونگی انجام آن امور به عرف مردم واگذار شده است مانند تکریم و بزرگداشت پیامبر(صلی الله علیه و آله)، اهل بیت(علیهم السلام).
بر این اساس اصل عزاداری و سوگواری نیز از سوی پیامبر(صلی الله علیه و آله) و اهلبیت(علیهم السلام) مورد تأیید قرار گرفته ولی چگونگی آن تا حدود زیادی با شیوههای قومی و ملی عجین شده است و تا زمانی که مشتمل بر خلاف شرع نباشد بدعت نبوده و اشکالی ندارد.
بعضی از فرقهها مانند وهابیت، انجام هر کاری که در زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله) و خلفای سلف سابقه نداشته را حرام و بدعت میشمارند تا جایی که حتی برخی از آنان فیلمبرداری و روشنایی برق را جایز نمیدانستند!! و بسیاری از فرق دیگر مسلمانان را بدعتگذار و حتی مشرک میدانند درحالیکه شیعه و مذاهب دیگر اهل سنت با این کجاندیشی مخالفاند.
عزاداری
بدون تردید اصل عزاداری و اقامه ماتم برای شهدا و آزادمردان تاریخ، در اسلام سابقه دیرین دارد. آنگونه که از روایات برمیآید پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نیز آن را تأیید کرده و در برگزاری آن همت میگماشت.[62]
عزاداری امام حسین(علیه السلام) نیز از زمان شهادت آن امام وجود داشته[63] ولی تا زمان آل بویه (در سال 352 ق) این عزاداریها مخفی بود و بهطور خصوصی و گاهی پنهانی در خانهها انجام میگرفت و از آن تاریخ، سوگواری در روز عاشورا آشکار و در کوچه و بازار انجام مییافت[64].
در این روز بازارها بسته شد، خرید و فروش موقوف گردید، قصابان گوسفند ذبح نکردند، در بازارها خیمه بهپا کردند و زنان به سر و روی خود میزدند و بر حسین(علیه السلام) ندبه میکردند.[65]
.
سینه زنی
در مورد سینهزنی برخی از منابع تاریخی نشان میدهد که زنان بنیهاشم برای واقعه کربلا به رسم عزاداری دست به سینه میزدند.
اما شیوه برگزاری عزاداری در زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله) و ائمه اطهار(علیهم السلام) محدود بوده است به مرثیهسرائی، گریستن و گریاندن در قالب شعر و مرثیه و البته کسانی که عظمت مصیبت را بیشتر درک کرده باشند مجاز هستند تا حدی که میتوانند از عمق جان و با سوز دل فریاد و ضجه سر دهند.[66]
از مجموع احادیثی که درباره اصل عزاداری امام حسین(علیه السلام) آمده و نیز از سیره ائمه(علیهم السلام)، میتوان استفاده کرد که عزاداری امام حسین(علیه السلام) بایستی توأم با شکوه، فریاد، هیجان، اشک و ناله برخاسته از مصیبت عاشورا باشد و طبیعی است که لباس سیاه پوشیدن، راهاندازی دستجات، دستههای سینهزنی و زنجیرزنی بهشکل معقول و متعارف و همراه با وقار، حزن، اندوه و ماتم، تا حدی که موجب وهن اسلام و اضرار بر نفس نباشد نقش مثبت و سازنده در شُکوه و شور مجالس عزا دارد و نمیتوان آن را نفی کرد.
از تحول در شیوههای سینهزنی و زنجیرزنی، استفاده میشود که این مسئله از خواستهای اجتماعی و بافتهای جامعه، فرهنگ و آداب آنها سرچشمه میگیرد، البته سزاوار است که اصل و اساس این نوع سینهزدنها پذیرفته شود، زیرا در جوشش احساسات و عواطف و تحریک هیجان اثرات مثبت دارد، اما هیأتهای مذهبی توجه داشته باشند که سینهزنی و زنجیرزنی، علمبرداری و…، به حرکتهای نمایشی، رفتارهای شنیع و یا سایر خرافات و اوهام آلوده نگردد، که اینگونه حرکات، عزاداری را از محتوای خود تهی میسازد. از اینرو لازم است که پیروان با بصیرت اهل بیت(علیهم السلام) در راه اصلاح و ارتقای کیفیّت عزاداریها قدمهایی بردارند.
اذان و حفظ شعائر
شهادت به ولایت حضرت علی(علیه السلام) در اذان و اقامه در زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله) نبوده است؟ آیا این کار شیعیان مصداق حفظ شعائر است
و یا بدعت است؟
درباره شهادت به ولایت حضرت علی(علیه السلام) چند نکته را متذکر میشویم:
از دیدگاه شیعه، اذانی که در عصر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برای نماز قرائت میشد فاقد این شهادت بوده است.[67] از اینرو کسی نمیتواند جزئی بر آن اضافه و یا از آن کم کند.
هم ازاینرو اهل سنت بهدلیل حذف «حی علی خیر العمل» در اذان و اضافه کردن «الصلاة خیر من النوم» در اذان نماز صبح مورد نقد قرار دارند.
شیعه معتقد است که شهادت به ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) جزء اذان نیست و اگر کسی آن را به نیت اذان و قصد جزئیت بگوید در دین خدا بدعت نهاده است.[68]
اکثر فقهای شیعه، گفتن این شهادت را بدون قصد جزئیت، و تنها به قصد اظهار شعائر ایمانی، بدون اشکال دانسته بلکه مستحبّ میشمارند.
محقق قمی مینویسد: «اگر شهادت به ولایت به قصد استحباب باشد نه به قصد جزئیت اشکالی ندارد، زیرا در اخبار مطلقه وارد است که هرگاه یادی از محمّد(صلی الله علیه و آله) نمودید، خدا را یاد کنید و هرگاه یادی از رسالت پیامبر(صلی الله علیه و آله) نمودید، «علی ولی الله» بگویید»[69].
سید محسن حکیم مینویسد: «شهادت به ولایت در اذان در این زمان از شعائر ایمان و رمز تشیع است؛ لذا میتوان آن را از این جهت راجح شرعی بلکه واجب دانست، ولی نه بهعنوان جزئیت در اذان.»[70]
مرحوم آقای خویی نیز مینویسد:
«ذکر این جمله، چه در اذان و چه در غیراذان هیچگونه اشکال ندارد. البته این جمله جزو اذان نیست».[71]
رهبر معظم انقلاب نیز معتقد است:
«گفتن اشهد ان علیاً ولی الله بهعنوان شعار تشیع خوب و مهم است و باید به قصد قربت مطلقه گفته شود، ولی جزو اذان و اقامه نیست».[72]
استاد عبدالمحسن عبدالله سراوی، مستبصر سوری میگوید: «شیعه در اذان، شهادت به ولایت را به قصد جزئیت نمیگوید، بلکه از زمانی که معاویه لعن بر علی بن ابی طالب(علیه السلام) را بر بالای منبرها و مأذنهها علنی کرد، شیعه امامیه به این فکر افتاد که برای جلوگیری از این بدعت و مکتوم نشدن ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام)، شهادت به آن را به قصد تبرک در اذانها اعلام دارد».[73]
از اینرو اگرچه شهادت به ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) جزء اذان نیست و اگر این شهادت را به نیت اذان بگویند بدعت است ولی بسیاری از فقها گفتن آن را از باب لزوم اظهار شعائر ایمانی، مستحب بلکه واجب شمردهاند و این مسئله را مخلّ وحدت مسلمین نمیدانند چرا که ایجاد تمایز بین مذاهب غیر از تفرقه مذموم است.
«آیت الله» و شعائر دینی
همه موجودات هستی آیه و نشانهای از خدا هستند پس دادن لقب آیتالله به افراد خاص چه دلیلی دارد؟
ابتدا لازم است به تعریف برخی اصلاحات توجه شود.
برخی عناوین و نمادها معنای حقیقی و برخی معنای اعتباری و قراردادی دارند. لفظ «آیتالله» نیز از نظر لغوی بر همه موجودات و آفریدههای خداوند دلالت دارد و از این جهت یک نماد تکوینی و حقیقی محسوب میگردد.
نماد حقیقی به نمادهایی گفته میشود که نیازی به جعل و قرارداد ندارند و در تمام فرهنگها مفهوم است؛ مانند پیبردن از معلول به علت بهطوری که بالا رفتن دود نشانه وجود آتش است. اما در نمادهای اعتباری، نیاز به تعریف و تثبیت آن از سوی شارع یا قانونگذار در یک محیط و در گذر زمان میباشد و در برخی از شعائر مانند شعائر ملی تا این قرارداد با پذیرش مردم به یک هنجار اجتماعی تبدیل نشود به معنا و مدلول خود دلالت نمیکند. بحث ما درباره شعائر، منصرف به نمادهای اعتباری است و ارتباطی با نمادهای حقیقی ندارد.
آیتالله مصباح یزدی در این باره میگوید:
«عظمت دریاها و کوه ها یا زیبایی ها و حکمت هایی که در آن ها هست، اسراری که در وجود انسان است و بهطور تکوینی انسان را به یاد عظمت آفریننده می اندازند. اما بعضی چیزها به یاد انداختنشان قراردادی است؛ مثل شعائر مذهبی. صرف اینکه یک جایی مسجدی است یا در جایی گنبدی ساخته اند خود به خود یادآور خدا نیست، ولی چون قرارداد کرده اند که اینجا مسجد و جای عبادت خداست، وقتی آدم با این قرارداد آشنا باشد، به یاد خدا می افتد؛ اما اگر کسی اصلاً نداند مسجد چیست، مثلاً یک خارجی به یک شهر اسلامی بیاید و مناره ها را ببیند نمی داند برای چیست. اما آن کسانی که می دانند اینجا را ساخته اند برای عبادت خدا، طبق این قرارداد ذهنشان تداعی می کند و به یاد خدا می افتند»[74].
بنابر آنچه گفته شد همه موجودات به طور حقیقی و تکوینی در آیتالله بودن بهمعنای نشانهای از وجود خدا بودن مشترکاند و تنها فرق آنها در میزان و مقدار این مظهریت است؛ طبعاً هر موجودی کاملتر باشد آیه بودن او بیشتر است.
از طرفی لفظ «آیتالله» در معنای دیگری مصطلح شده و بهکار می رود. یعنی در کاربرد رایج و امروزی به آن دسته از روحانیون اطلاق میشود که میتوانند اجتهاد کنند و اظهار نظر کنند و در صورتی که مرتبه بالاترِ اجتهاد را طی کرده باشند و به مقام مرجعیت رسیده باشند با عنوان «آیتالله العظمی» از آنها یاد میشود.
بنابراین عنوان «آیتالله» در اصطلاح حوزوی یک عنوان قراردادی است و چون به علمای وارسته دینی اطلاق میشود شایسته تجلیل از باب تعظیم شعائر است؛ چراکه عنوان و جایگاه و رفتار و گفتار آنها، انسان را به یاد خدا میاندازد؛ حتی در منابع دینی نگاه به در خانه عالم نیز عبادت محسوب شده است؛ از این جهت که انسان را به یاد عالم دینی و بدین واسطه به یاد خدا میاندازد. البته احترام به اولیاء خدا از باب تعظیم شعائر، اختصاص به معصومان و علمای ربانی ندارد بلکه در مرتبه نازلتر شامل عموم روحانیون و همه صالحان میگردد و فقهای ما احترام به مؤمنان را از باب تعظیم شعائر الهی گاهی واجب میدانند.[75]
توهین به شعائر
چرا اسلام برای توهینکنندگان به مقدسات، مجازاتهای خشونت آمیزی مانند قتل در نظر
گرفته است؟ ما چه وظیفه ای در مقابل توهین کنندگان به شعائر داریم؟
توهین در مقابل تعظیم است و بهمعنای تحقیر و سست گردانیدن و استخفاف[76] میباشد یعنی انسان در مقابل چیزی یا کسی رفتاری از خود نشان دهد که آن را بیارزش و بیمقدار جلوه دهد.
شکی نیست که دشمنان خدا و سردمداران استکبار جهانی برای نفوذ در فرهنگ اسلام و تحریف و تضعیف آن از حربه توهین استفاده میکنند تا با شکستن حریم مقدسات، افکار عمومی را از احترام به ارزشهای دینی منصرف کرده و جاهلان را به بیحرمتی به شعائر تشویق نمایند. آنها برای این اقدام شوم، ابتدا از آن دسته از نمادهای اولیه با اهمیت کمتر شروع میکنند و رفته رفته با حساسیتزدایی و آزمودن مردم به سراغ شعائر برجستهتر میروند.
بهطور مثال درباره یکی از توطئههای استعمار انگلیس برای تضعیف شعائر، آمده است: «در مورد علاقه و احترامی که شیعه برای خاندان رسول(صلی الله علیه و آله) قائلاند باید با القای تردیدهایی در انتساب آنان به پیامبر(صلی الله علیه و آله) این دلبستگی از میان برود. در راه حصول این مقصود باید عده ای را اجیر کنیم که با عمامه سیاه یا سبز در میان مردم ظاهر شوند و خود را، به دروغ اولاد رسول معرفی کنند. بدین ترتیب مردمی که آنان را می شناسند تدریجاً در هویت سادات حقیقی هم شک می کنند و به اولاد رسول، سوء ظن می یابند. موضوع دیگر برداشتن عمامه از سر علمای دین و سادات حقیقی است تا هم وابستگی به پیامبر(صلی الله علیه و آله) از میان برود و هم احترام علما در میان مردم کم شود»[77].
البته سابقه توهین دشمنان بدینجا ختم نمیگردد و قابیلیان تاریخ، همواره انبیای الهی و مناسک دینی آنان را به تحقیر و تمسخر گرفتهاند[78].
دشمنان اسلام بهویژه یهود نیز از همان ابتدا تمام فرائض و شعائر را به باد استهزاء میگرفتند که قرآن کریم مؤمنین را از هرگونه دوستی و ارتباط با آنان نهی کرده است[79].
خدای متعال پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) را به استقامت در مقابل انبوه توهینها توصیه نمود.[80] قرآن، توطئه دشمنان را اینگونه بیان میکند:
(((یرِیدُونَ لِیطفِؤُا نُورَ الله بِأَفواهِهِم وَ الله مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَو کرِهَ الکافِرُونَ)))[81]؛
«آنان می خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند ولی خدا نور خود را کامل می کند هر چند کافران خوش نداشته باشند!».
در مقابل توهین باید ایستاد و حاکم شرع اجازه دارد در برابر این توطئه حکم جهاد صادر کند زیرا مهم دین، دفاع از حریم ارزشهای دینی واجب است.[82]
در منابع ما توهین به برخی مقدسات، اعلام جنگ با خداست.[83] لذا شارع مقدس در مقابلِ افراد جسور و بددلی که از روی دشمنی بهطور عمدی و علنی به مقدسات ناسزا گفته و توهین نمایند نیز حکم قتل صادر نموده است.[84] و اگر این ناسزا از یک مسلمان سر زند منجر به ارتداد و اشدّ مجازات میگردد.
اینگونه احکام علاوه بر بازدارندگی، نشاندهنده اهتمام شارع به حریم مقدسات است و گرچه ظاهر خشونتآمیزی دارد ولی در حقیقت، نشانگر عمقِ ایمان و احترام مسلمانان به مقدساتشان است و از این منظر، بسیار شرافتمندانه و خنثیکننده توطئه دشمنان است. همانطور که فتوای قتل سلمان رشدی توسط امام راحل، در عین اینکه تا مدتها بازدارنده بود، نه تنها موجب دلزدگی مردم جهان نشد بلکه موج شدید اسلامخواهی در سراسر دنیا را تقویت نمود.[85]
درباره اهمیت شعائر دینی باید دانست که نمیتوان به بهانه قواعد تقیه و اضطرار بهآسانی مجوزی برای ترک اظهار شعائر در بلند مدت صادر کرد.
حضرت امام(ره) در این باره میفرماید:
«دلیل اکراه، تقیه، ضرر و اضطرار – که در غالب مسائل فقهی حکومت دارند- شامل مواردی که شارع بر آنها اهتمام دارد نمیشود مثل جایی که دشمن بر بلاد مسلمین حمله کرده باشد یا مواردی که [عدم اقدام به موقع] موجب از بین رفتن یکی از شعائر دینی یا هتک نوامیس و محو احکام گردد. در این موارد باید ملاحظه اهمیت را نمود و لذا سیره انبیاء و اهل بیت(علیهم السلام) در این موارد قیام و جهاد است و لو منجر به ریخته شدن خون و انحاء ضرر گردد.» [86]
ناگفته نماند «توهین» نیز مانند «تعظیم» دارای مراتب و مراحلی است. گاهی توهین به شعائر نه از سوی دشمنان و از روی دشمنی بلکه خواسته یا ناخواسته توسط مسلمانان صورت میگیرد که همه اقسام آن نیز، حرام و گناه است.[87]
قرآن کریم میفرماید:
(((یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ)))[88]؛
«ای اهل ایمان! [هتک حرمتِ ] شعایر خدا را حلال مشمارید».
(((ذَلِکَ وَمَن یُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللَّهِ فَهُوَ خَیْرٌ لَّهُ عِندَ رَبِّهِ)))[89]؛
«این است [آنچه مقرر شده ] و هر کس برنامه های الهی را بزرگ بشمرد و احترام آنها را حفظ کند، آن برای او نزد پروردگارش بهتر است».
حرمات جمع «حرمة» و بهمعنی چیزی است که باید احترام آن حفظ شود و در برابر آن بیحرمتی نگردد. خداوند در قرآن، مصادیقی از ترک احترامِ واجب را ذکر کرده و در قرآن وعده عذاب بر آن داده است؛ مثل سبک شمردن نماز.[90]
از طرفی ترک برخی شعائر مانند حج و عمره برای کسی که تمکن دارد موجب فقر و عواقب سوء دنیوی نیز میشود.[91]
فقهای عظام با استدلال به لزوم تعظیم شعائر و تأسّی به سیره اهلبیت(علیهم السلام) فرمودهاند: بلند شدن و ایستادن در مقابل مؤمنین و تعظیم و احترام به آنها -بهحسب عادت عرف- جایز است؛ بلکه اگر ترک آن موجب توهین به مؤمن گردد واجب خواهد شد.[92] در فقه شیعه توهین به جسد مؤمن نیز هتک شعائر است.[93]
بنابر این در حکومت اسلامی، حفظ شعائر اسلامی و ارزشهای دینی یک قانون است و همگان وظیفه دارند تا این قانون را در هر شرایط عمل کنند و نیروی انتظامی نیز وظیفه دارد این ارزشها را حفظ کرده و آنجا که به این ارزشها وشعائر اهانت میشود، برخورد نماید.
قابل توجه اینکه در نظام حقوقی «کامن لا»[94] از دیرباز، توهین به مقدسات با عنوان “Blasphemy” جرم شناخته شده است. بر اساس تعریفی که حقوقدانان غربی از این اصطلاح ارائه نموده اند قاعده مزبور نه تنها شامل توهین به مقدسات می شود؛ بلکه هرگونه انکار حقّانیت مسیحیت یا کتب مقدس و یا انکار وجود خداوند مصداق این جرم بهشمار می رود.[95]
در انگلستان این مسئله که صرفاً انکار حقّانیت دین مسیح و یا اعتبار کتب مقدس از طریق نوشته، چاپ، آموزش و یا بیانات همراه با توصیه، بر اساس قانون، جرم شناخته شده و برای آن مجازاتهای متعددی پیش بینی شده است[96].
شعائر و نمادهای مخالف
امروزه دشمنان بهسادگی و با انتشار نمادهای خود در پی ترویج فرهنگ خود میباشند! اسلام چه برنامه ای برای مقابله با انتشار نمادهای شیطانی و مظاهر فساد دارد؟
آری دشمنان و بیگانگان برای پیشبرد اهداف پلید خویش علاوه بر توهین و تحریف نمادهای فرهنگ اصیل ما، نمادهای خود را نیز در سراسر جهان توزیع می کنند. زبان، خط، لباس، آرایش ظاهری، معماری، رفتارهای اجتماعی، خوراکی ها و نوشیدنی ها و همه مظاهر فرهنگ خود را بین المللی می کنند و با این نشانه ها در صددند تا فرهنگ و باور و سلیقه خود را برتر اعلام کنند و حضور دائم خود را به رخ جهانیان بکشند و از این اهرم برای انتشار فرهنگ و اندیشه خود بهره برداری نمایند.
شیطان گرایان و مراکز قدرت حامی آن ها، برای ترویج نمادهای مذکور در حوزه فرهنگ عمومی از ابزارهای مختلفی استفاده می نمایند، که از آن جمله می توان به استفاده از این نمادها در ساخت زیورآلات، پوشاک و البسه، طراحی ساختمان ها، نقاشی بر روی دیوارها و اماکن عمومی و… اشاره نمود. متأسفانه در چند سال اخیر بسیاری از این نماد ها در قالب های مذکور به کشور عزیزمان وارد شده است و رو به گسترش و ترویج می باشد، و این امر آگاهی هرچه بیشتر مسئولین کشورمان را می طلبد تا با برخورد صحیح، از ترویج
این نمادها در کشورمان جلوگیری نمایند.
گستره این نمادها باعث میشود که ذهنیتها و ارزشهای مردم هماهنگ با معانی آنها شکل بگیرد. نمادها هویت سازند و به فرد و جامعه هویت میبخشند و خودپندارههایی را ایجاد میکنند که به زندگی و رفتارهای افراد معنا میدهد و مردم با همین معانی، وجود و زندگی خود را تفسیر کرده و ارزشها و اهداف زندگی خود را تعریف میکنند. کارکرد هویتبخشی و معنادهندگی نمادها در کنار گرافیک و طراحی متفاوت و چشمنوازشان و در دسترس بودن، مد شدن و تبلیغاتی که روی آنها صورت میگیرد، باعث استفاده روزافزون از سوی مردم به ویژه جوانان و نوجوانان دنیا میشود. پس از پذیرفته شدن این نمادها در فرهنگ عمومی ملتها، انتقال ایدئولوژی مربوط به این نمادها بسیار ساده و پذیرفتنی میشود.
از یکسو پرچم آمریکا و انگلیس برچسب ماشین ها می شود! عکس سگ و خوک و خوانندگان و هنرپیشگان غربی بر روی پیراهن جوانان ما تبلیغ می شود! از سویی دیگر پوشیدن چادر مشکی یا انگشتر عقیق مورد تمسخر قرار می گیرد! همچنین از یکسو انباشته ای از موی سر و صورت برخی جوانان در مشابهت با گروه های بیهویت غربی «مد» میشود و از سوی دیگر آنچه مورد توصیه دین است، به بهانه مسائل بهداشتی، زیان بخش تلقی می گردد!!
تاجایی که دشمن از بازی و سرگرمیکودکان ما نیز غافل نبوده و برای القای نمادهای خود و ایجاد تنفر از شعائر دینی با اسباببازی، عروسک[97]، و بازیهای رایانهای به میدان آمده است.
راهکارهای مقابله با توطئه های شیطانی
سیاستهای کلی دین در اینباره عبارت است از:
1. جلوگیری از بروز و ظهور گناه، علنی نشدن منکرات، دوری از مشابهت با کفار و گنهکاران، جلوگیری از انتشار نمادهای شیطانی.[98]
2. تشریع و اجرای مقرراتی که شرایط را برای بروز گناه و نمادهای شیطانی در جامعه سخت نماید مانند:
نهی از منکر و مبارزه با مظاهر فساد در جامعه.[99]
اجرای حدود و تنبیه علنی بهخاطر ارتکاب برخی گناهان آشکار.
ایجاد محرومیتهای اجتماعی و سیاسی برای مرتکبان گناه علنی.
ممنوعیت تبلیغ سخنان ضاله، عقاید منحرف و نمادهای انحرافی.[100]
بنابراین گنهکاران و گمراهان در جامعه اسلامی باید تحت فشارهای گوناگون بوده و از ارتکاب گناه علنی و اظهار افکار منحرف خود، در هراس باشند.
البته همانطور که دین از ارتکاب گناه علنی جلوگیری میکند از کنجکاوی و دخالت در حریم خصوصی افراد نیز ممانعت میکند و حتی درباره کسانی که ناخواسته آلوده شدهاند و قصد هنجارشکنی و جسارت ندارند توصیه به پنهانسازی شده است و اجازه اظهار گناه به هیچ کس داده نشده است و همچنین در شرع مقدس، پذیرش سخن افراد درباره گناه دیگران شرایط سختی دارد؛ مانند پذیرش شهادت افراد در محاکم قضایی[101]و قرار دادن جریمه جهت اظهار گناه دیگران.[102]
منع از تشبّه به کفار
شرع مقدس، مسلمانان و همه احاد جامعه اسلامی را از تشبه به کفار و فساق – به هر قصد و غرضی که باشد- منع میکند.
برخی از این دستورات عبارتاند از:
لزوم رعایت احکام دینی در جامعه و پرهیز از تشبه به کفار و گنهکاران.[103]
لزوم رعایت حریم شرع و ظواهر اسلامی در منظر عمومی توسط اقلیتهای مذهبی.
پرهیز از رفتارهای مباحی که موجب سوء تفاهم در منظر عمومی میشود.[104]
جلوگیری از انتشار شعائر شیطانی
از آنجا که شعائر، اموری قراردادی میباشند آثار سوء تبلیغی آنها به تعریف و تبلیغ هرچه بیشتر نماد و معنایش بستگی دارد لذا باید مراقب بود که حتی نقد و تحلیل یک نماد شیطانی بهطور ناخواسته به تبلیغ آن نماد کمک نکند!
تغییر و تبدیل نماد شیطانی به شعائر اسلامی
در برخی موارد نیز میتوان نمادی را که نام شرک و شیطان بر آن نهاده شده به یک نام اسلامی و ارزشی تغییر داد.
در روایت داریم پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) اسامی ضداسلامی را تغییر میدادند؛ مثلاً نام عاصی بن اسود را به مطیع تغییر دادند.[105]
صفا و مروه قبل از اسلام از – به دلیل نصب دو بت بر روی آنها – مدتی جزو شعائر شیطانی و مورد احترام مشرکین بوده و بعد از فتح مکه و محو بتها و نزول آیه (((إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِن شَعَآئِرِ اللّهِ)))[106]، به شعائر الهی تبدیل شدند.[107]
البته این دو از ابتدا جزء شعائر دین بوده و جزء مناسک حج ابراهیمی بودهاند و از یک قداست ذاتی و تکوینی برخوردار بودند. اما در مقطعی، مشرکین با گذاشتن دو بت بر سر این دو کوه، سعیِ بین این دو را شرکآلود نموده و آنها را به شعائر شیطانی تبدیل نموده بودند؛ لذا در آیه شریفه دستور به بازگرداندن این دو به اصل اولیهشان شد.
امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) نیز در روایتی به این نکته تصریح کردهاند که مسلمانان ابتدا گمان میکردند که صفا و مروه چیزی است که مشرکین آن را برای مناسک خود تأسیس نموده بودند تا اینکه آیه نازل شد و این شبهه را برطرف نمود.[108]
محو نمادهای شیطانی
استفاده از نمادهایی که متعلق به فرهنگ باطل است موجب تبلیغ و تقویت آن فرهنگ و اعلام حیات و حضور آن در جامعه است. استفاده کنندگان این نمادها، عضویت و وفاداری خود را نسبت به آن اعلام می کنند و سیاهی لشکر آن محسوب می شوند.
(((وَمَن یَتَوَلَّهُم مِّنکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ)))[109]؛
«هرکس از شما دنبالهرو آنها باشد از آنها است».
امیرالمؤمنین(علیه السلام) میفرمایند:
«فَإِنَّهُ قَلَّ مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ إِلَّا أَوْشَک أَنْ یکونَ مِنْهُم »[110]؛ «هرکس به گروهی شبیه گردد، از آنها است».
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نیز به امت خود سفارش می فرمودند:
«لا تشبّهوا بالیهود»[111] «ظاهر خود را مانند قوم یهود مگردانید».
گاهی تبری و تحقیر با زبان است وگاهی باید با عمل باشد. نمونه تحقیر عملی، آن است که خداوند در قرآن کریم به پیامبر خویش(صلی الله علیه و آله) میفرماید:
«بر جسد کفار و فاسقان نماز مخوان و بر قبر آنها نیز حاضر مشو»[112].
و در جای دیگری میفرماید:
«در مسجد ضرار اقامه نماز مکن»[113].
چرا که اینان خوارشدگان نزد خدا و فاقد احترامند.
(((وَمَن یُهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن مُّکْرِمٍ)))[114]؛
«و هر که را خدا خوار کند او را گرامی دارنده ای نیست».
و نمونه تحقیر زبانی در داستان حضرت ابراهیم(علیه السلام) است که خدایان آنها را به طعن سخره گرفته و اینگونه پاسخ داد:
(((قالَ بَل فَعَلَهُ کبیرُهُم هذا فَسئَلُوهُم إِن کانُوا ینطِقُونَ)))[115]؛
«گفت: «[نه ] بلکه آن را این بزرگ ترشان کرده است، اگر سخن می گویند از آنها بپرسید».
البته باید توجه داشت در اسلام ناسزا نداریم و باید از دشنام به خدایان و مقدسات اقوام پرهیز شود بهویژه اگر موجب عکسالعمل آنها و ناسزاگویی به خدای متعال شود.
قرآن کریم در این باره میفرماید:
(((وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَیَسُبُّواْ اللّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ کَذَلِکَ زَیَّنَّا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ)))[116] ؛
«و آنهایی را که جز خدا می خوانند دشنام مدهید که آنان از روی دشمنی [و] به نادانی، خدا را دشنام خواهند داد».
بنابر آنچه گفته شد همانگونه که تعظیم شعائر لازم و پسندیده است، محو شعائر شیطانی و مظاهر شرک نیز وظیفه است. کمترین موضعی که در مقابل نمادهای شیطانی می توان به کار گرفت، ممنوعیت ساخت و خرید آنها است تا مرور زمان موجب فراموشی آنها گردد.[117]
بر همین اساس فقها هرگونه خرید و فروش بت و صلیب و نمادهای ویژه دشمنان دین را ممنوع و وجه حاصل از آن را نیز حرام میدانند.[118]
توصیه به از بین بردن هیاکل عبادت، مثل بت و صلیب[119]، اقدام حضرت موسی(علیه السلام) در به آتش کشیدن گوساله سامری و به دریا ریختن خاکستر آن[120] و تخریب و سوزاندن مسجد ضرار[121] توسط پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله)، بهعنوان کانون توطئه و پایگاه منافقین، نمونه هایی از این موارد است و به پاکسازی جامعه و مصونیت فکری افراد جامعه کمک میکند.
پی نوشتها
[1]. علل الشرائع، ج 1، ص4.
[2]. البته گناه در کام نفس اماره شیرین و لذیذ است و کسانی که بر جنبه حیوانی خود فائق شده و به نفس مطمئنه رسیدهاند از گناه لذتی نمیبرند بلکه بر جان آنها تلختر از زهر است.
[3]. الکافی،ج 10، ص564.
[4]. همان، ج 11، ص،131 و ص 133.
[5]. همان، ص 134 ؛ وسائل الشیعة، ج 20، ص21.
[6]. نور (24)، آیه 33.
[7]. برخی از گزارشها حکایت دارد زنان غربی بیشتر تمایل دارند با مردان مسلمان ازدواج کنند زیرا معتقدند مردان مسلمان بیشتر به همسرانشان محبت کرده و نهاد خانواده در این جوامع از قداست برخوردارست.
[8]. رهبر معظم انقلاب، خطبههای نماز جمعه تهران 20/6/1388.
[9]. یادداشتهای استاد مطهری، ج 6، ص 47.
[10]. البته لازم به ذکر است اسلام شکل خاص در لباس و معماری و نامگذاری و… دارد و خود استاد در سایر مطالب خود بدان تصریح کردهاند لذا هویت فرهنگی ما حتی در نظام نمادها و ظواهر دینی فقط در نفی مظاهر سایر فرهنگها نیست. به جنبه ایجابی در این کتاب تحت عنوان شعائر منصوصه (اولیه) و شعائر قراردادی و تأسیسی اشاراتی شده است.
[11]. یادداشتهای استاد مطهری، ج 10، ص 147.
[12]. مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج 25، ص 108.
[13]. «و ما حب الجدار شغفن قلبی و لکن حب من سکن الدیارا».
[14]. «وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ آیَةَ مُلْکِهِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ التَّابُوتُ فیهِ سَکینَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ بَقِیَّةٌ مِمَّا تَرَکَ آلُ مُوسى وَ آلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِکَةُ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ»، بقره(2)، آیه 248.
[15]. مقام معظم رهبری در این باره میفرماید: «اصلاً بنای شعائر بر تظاهر و بر نشان دادن و بر مطرح کردن و جلو چشم نگهداشتن است.» دیدار با هیأت دولت 8/6/1384.
[16]. «اگر صدقه ها را آشکار کنید، این، کارِ خوبی است، و اگر آن را پنهان دارید و به مستمندان بدهید، این برای شما بهتر است؛ و بخشی از گناهانتان را می زداید»، بقره (2)، آیه 271.
[17]. عَن أَبِی جَعفَرٍ(علیه السلام) فِی قَولِهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «إِن تُبدُوا الصَّدَقاتِ فَنِعِمَّا هِی» قَالَ: یعنِی الزَّکاةَ المَفرُوضَةَ قَالَ: قُلتُ: «وَ إِن تُخفُوها وَ تُؤتُوهَا الفُقَراءَ» قَالَ : یعنِی النَّافِلَةَ. «الکافی»، ج 7، ص360.
[18]. مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج 25، ص362.
[19]. نهایة الاحکام فی معرفة الاحکام، ج 2، ص 113.
[20]. نور (24)، آیه 36.
[21]. الکافی، ج 3، ص 202.
[22]. ریاض السالکین فی شرح صحیفة سید الساجدین، ج 5، ص120.
[23]. مختلف الشیعة فی أحکام الشریعة، ج 4، ص 53.
[24]. شعارهای لفظی اسلام بسیارند و باید بلند و دسته جمعی و ادا شود تا دیگران را نیز به شور و وجد دعوت نماید. یکی از آنها تکبیراتی است که در ایام تشریق وارد شده است.
[25]. تفسیر نور الثقلین، ج 5، ص 678.
[26]. علل الشرائع، ج 1،ص 263. [27]. پیام آیتالله بهجت به مناسبت پردهبرداری از گنبد حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیه)- 17ربیع الاول 1426ق.
[28]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با هیأت دولت 8/6/1384.
[29]. «مَا أَضمَرَ أَحَدٌ شَیئاً إِلا ظَهَرَ فِی فَلَتَاتِ لِسَانِهِ وَ صَفَحَاتِ وَجهِه ». نهج البلاغه، حکمت 26.
[30]. تاریخ صدر اسلام گواه آن است که تا نفاق برخی اصحاب برای جمع معتنابهی از مردم آشکار نمیشد پیامبر(صلی الله علیه و آله) اقدام به معرفی آنها نمیکردند. این مسئله بهخاطر جایگاه ویژه آنان در قبائل خودشان بود که إفشای نفاق پنهان آنها موجب خروج آنان و بالتبع عده کثیری- از یاران و اقوامشان- از اسلام میشد که در آن موقعیت به صلاح نبود و آفت این پدیده در آن مقطع حساس بیشتر از خیانتی بود که این جماعت بعدها به اسلام نمودند.
[31]. مجموعه آثار شهید مطهری، ج 19، نظام حقوق زن، ص 110.
[32]. یادداشت های استاد مطهری، ج 10، ص 156، یادداشت اسلام و مقتضیات زمان.
[33]. این نکته را هم باید گفت که اصل ریش گذاشتن- به حدی که مردم بگویند فلانی ریش دارد – یکی از شعائر مسلمانی است و رعایت آن بر همه مردان لازم است. البته نامرتب بودن موی سر و صورت علاوه بر بینظمی فرد میتواند موجب تبلیغ سوء از شعائر دینی گردد.
[34]. زیرا در چنین فرضی، حکم استحباب تعظیم شعائر و عزاداری مهمتر از کراهت سیاهپوشی است و اگر این دو باهم تزاحم کنند کراهت از بین میرود و استحباب میماند. بدون تردید وقتی پیر و جوان، بزرگ و خردسال، در این ایام لباس سیاه میپوشند، یادآور حزن و مصیبت جانکاهی است که به وجود مقدس حضرت سیدالشهدا(علیه السلام)، رسیده است و حقیقت این است که به تعبیر امام راحل، بقای اسلام مرهون دو ماه محرم و صفر است.
[35]. أَبِی عَبدِ الله(علیه السلام) قَالَ: تَجلِسُونَ وَ تُحَدِّثُونَ؟ قُلتُ: نَعَم. قَالَ: تِلک المَجَالِسُ أُحِبُّهَا؛ فَأَحیوا أَمرَنَا، رَحِمَ الله مَن أَحیا أَمرَنَا. یا فُضَیلُ! مَن ذَکرَنَا أَو ذُکرنَا عِندَهُ فَخَرَجَ عَن عَینَیهِ مِثلُ جَنَاحِ الذُّبَابِ غَفَرَ الله لَهُ ذُنُوبَهُ وَ لَو کانَت أَکثَرَ مِن زَبَدِ البَحرِ….یعنی کسی که امر ما را احیا کند، مشمول رحمت حق باد. مصادقة الإخوان، ص32.
[36]. المحاسن، ج 2، ص420.
[37]. مقتل ابی مخنف، 217، ناسخ التواریخ زندگی امام سجاد (علیه السلام).
[38]. مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل؛ ج 3؛ ص327.
[39]. شرح ابن ابی الحدید ج16 ص22.
[40]. عیون الاخبار و فنون الآثار، ص109 و مقتل ابی مخنف ص222.
[41]. مقتل ابی مخنف ص 222 و223و عیون الاخبار از عماد الدین ادریس قریشی، ص 109 و شرح الاخبار قاضی نعمان، ج3، ص171.
[42]. شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید: 48؛ حدائق الناظرة للیوسف بحرانی، ج7، ص128.
[43]. کان رسول الله یکره السواد الا فی ثلاث: الخف و العمامة و الکساء. الکافی، ج 13، ص34. و فقهای ما نیز با استناد به این حدیث فتوا دادهاند. جامع المسائل، ج 1، ص، 314.
[44]. شوری (42)، آیه 23
[45]. نور (24)، آیات 36و37.
[46]. در المنثور، سیوطی، ج 5، ص 50.
[47]. مجموع الفتاوی ابن تیمیه، ج 27، ص 141.
[48]. ر.ک به طبقات الکبری، ابن سعد، ج 1، ص 360 تا 503.
[49]. کهف (18)، آیه 21.
[50]. ر.ک: تفسیر نمونه، ج 12، ص 389.
[51]. فرحة الغری فی تعیین قبر أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب(علیه السلام) فی النجف؛ ص 77.
[52]. اقتباس و تلخیص از: لباس روحانیت؛ چراها و بایدها، محمد عالمزاده نوری.
[53]. الکافی، ج 1، ص 135.
[54]. مقصود ایشان آیت الله شیخ محمد علی شاه آبادی در تهران بوده است.
[55]. توبه (9)، آیه 120.
[56]. مجموعه آثار شهید مطهری، ج 21، ص 162.(اسلام و مقتضیات زمان)
[57]. رک: المیزان، ج 6، بحث اخلاقی ادب. البته هیچگاه کمیت را نمیتوان دلیل بر حقانیت یا عدم حقانیت دانست اما در مردم شناسی دینی ویژگیهایی برای توده عوام شمرده میشود که یکی از آنها کمیت گرایی است و دستورات دین برای تربیت عمومی براساس پذیرش این ویژگیها تنظیم و تشریع شده است.
[58]. شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار(علیهم السلام) ؛ ج 1 ؛ ص321.
[59]. ر.ک: جوان مسلمان و دنیای متجدد، ص 162.
[60]. دائرة الفرائد در فرهنگ قرآن، ج 3، ص 67، دکتر محقق.
[61]. یونس (10)، آیه 59.
[62]. السیرة النبویه، ج 4، ص 122.
[63]. مقتل الحسین، ص 43.
[64]. پرسشها و پاسخهای دانشجویی ج 13، ص 174.
[65]. المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، ج 7، ص 15.
[66]. دعای ندبه: فَعَلَی الاطَایبِ مِن أَهلِ بَیتِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِی صَلَّی الله عَلَیهِمَا وَ آلِهِمَا فَلیبک البَاکونَ وَ إِیاهُم فَلیندُبِ النَّادِبُونَ وَ لِمِثلِهِم فَلتُذرَفِ [فَلتَدِرَّ] الدُّمُوعُ وَ لیصرُخِ الصَّارِخُونَ وَ یضِجَّ الضَّاجُّونَ وَ یعِجَّ العَاجُّون . إقبال الاعمال (ط- القدیمة)؛ ج 1؛ ص297.
[67]. تهذیب الأحکام، ج 2، ص59.
[68]. «شهادت به ولایت علی(علیه السلام) از احکام ایمان است، نه از الفاظ اذان…». الدروس الشرعیه، ج 1، ص 162.
[69]. الغنائم، ج 2، ص 423.
[70]. مستمسک العروة الوثقی، ج 5، ص 545.
[71]. مستند العروه، ج 2، ص 287.
[72]. رساله اجوبة الاستفتاءات، ص93.
[73]. القطوف الدانیه، ج 1، ص 57- 58.
[74]. محمد تقی مصباح یزدی، مجله «معرفت»، شماره 76، مقاله اخلاق و عرفان اسلامی، ص 5.
[75]. «یجوز تعظیم المؤمن بما جرت به عادة الزمان … ربما وجب إذا أدى ترکه إلى التباغض و التقاطع أو إهانة المؤمن»، نضد القواعد الفقهیة على مذهب الإمامیة، ص 273.
[76]. قاموس الفارسیة، ماده توهین.
[77]. خاطرات همفر (جاسوس انگلیس در کشورهای اسلامی)، ص 85.
[78]. «یحسرة علی العباد ما یأتیهم من رسول الا کانوا به یستهزءون». یس (36)، آیه 30.
[79]. «یأیها الّذین ءامنوا لاتتّخذوا الّذین اتّخذوا دینکم هزوا و لعبا مّن الّذین أوتوا الکتب من قبلکم و الکفّار أولیآء و اتّقوا الله إن کنتم مّؤمنین. وإذا نادیتم إلی الصّلوة اتّخذوها هزوا و لعبا ذلک بأنّهم قوم لایعقلون»، مائده (5)، آیات 57و 58.
[80]. «فَاصبِر إِنَّ وَعدَ الله حَقٌّ وَ لا یستَخِفَّنَّک الَّذِینَ لا یوقِنُونَ»، روم (30)، آیه60.
[81]. صف (61)، آیه 8.
[82]. تصریح شده است هدف از جهاد ابتدایی اقامه شعائر الهی است و بر این اساس مقابله با توهینکنندگان اولی است. از سویی میتوان مقابله با توهین را مصداقی از جهاد دفاعی دانست.
[83]. الکافی، ج 4، ص 70.
[84]. منتهی المطلب فی تحقیق المذهب، ج15، ص222.
[85]. البته از دشمنان و سران کفر جز دشمنی انتظاری نیست. به تعبیر قرآن لن ترضی عنک الیهود و لن النصاری حتی تتبع ملتهم. اما عموم جهانیان و فرهیختگان در عصر حاضر نیز از برخورد سخت با توهینکنندگان استقبال میکنند. اما متأسفانه برخی مسئولین جلوی رادمردانی که درصدد اجرای این حکم بودند سد کردند و آن را فتوای مذهبی نامیدند نه حکم ولی فقیه! امام راحل در سالگرد حکم سلمان رشدی فرمود: میترسم بعد از من برخی مسؤولین نظام بگویند این حکم به مصلحت دیپلماسی نظام نیست! چون میدیدند در زمان خودشان وزارت خارجه به حکم اعتراض دارد!! مرحوم آیت الله فاضل در یکی از پیامهایی که دفتر ایشان چاپ کرده است فرمودهاند: اگر مسئولین محترم نظام جمهوری اسلامی نمیخواهند حکم امام را اجرا کنند لااقل جلوی جوانهای مومنی که میخواهند این حکم را اجرا کنند نگیرند!
[86]. کتاب البیع، ص 389 ؛ تحریر الوسیلة، ص 369 مسئله 6.
[87]. عوائد الایام فی بیان قواعد الاحکام، ص 31و30.
[88]. مائده (5)، آیه 2.
[89]. حج (22)، آیه 30.
[90]. ماعون (107)، آیه 4 و 5.
[91]. الإحتجاج علی أهل اللجاج (للطبرسی)، ج 1، ص64.
[92]. نضد القواعد الفقهیة علی مذهب الامامیة، ص 273.
[93]. رسائل الشهید الثانی، ج 2، ص 1217، المسألة 116.
[94]. کامنلا (Common law) اساس و پایه حقوق انگلستان است و به جهت مشترک بودن این نظام برای همه بخشهای انگلستان و ولز آن را کامنلا مینامند. حدود ۱۳ از نظامهای حقوقی کنونی جهان که اکثرا کشورهای انگلیسی زبان میباشند از نظام حقوقی این کشور الگوبرداری کردهاند. دیگر کشورهایی که تابع این نظام هستند عبارتند از: ایالات متحده آمریکا، مالزی، سنگاپور، بنگلادش، پاکستان، سریلانکا، هند، کامرون، کانادا، ایرلند، نیوزلند، آفریقای جنوبی، زیمباوه، هنگ کنگ و استرالیا. دیوید بارکر، کولین پدفیلد، “ حقوق به زبان ساده”، ص. ۲۴.
[96]. A.V. Dicey, «Law of the constitution», Macmillan, 9th Ed., London, 1950, p. 245: «Most persons, again, are astonished to find that the denial of the truth of Christianity or of the authority of the Scriptures, by writing, printing,teaching, or advised speaking…in England, is by statute a criminal offence entailing very severe penalties.”
[97]. ر.ک: باربی (پژوهشی در عروسک آمریکایی باربی)، اکبر مظفری، دفتر نشر معارف.
[98]. این سیاستها از متن دین استخراج شده است یعنی شارع مقدس پیشبینی این جنگ تبلیغاتی و شیوههای مقابله آن را نموده و در تکالیف دینی جای داده است و ما در این بخش فقط آن راهکارها را دستهبندی نمودهایم.
[99]. هرگاه فسقی ظاهر شود نهی از آن واجب میشود و ما مأمور به تفتیش باطن و تجسس و دفع گناهانی که از آنها اطلاعی نداریم نیستیم. [100]. اقلیتهای دینی، حق تبلیغ مذهب خود را ندارند. «و قاتلوا الّذین لایؤمنون باالله… ولایحرّمون ما حرّم الله… و لایدینون دین الحق… حتّی یعطوا الجزیه عن یدٍ و هم صاغرون»، توبه (9)، آیه 29 ؛
«ضربت علیهم الذّلّه… و ضربت علیهم المسکنه ذلک بأنّهم کانوا یکفرون»، آل عمران (3)، آیه 112.
[101]. لزوم وجود 2 یا 4 شاهد عادل- که عیناَ واقعه را دیده باشند- برای اثبات گناه و اجرای حد.
[102]. جریمه اخروی وعده عذاب است: «ان الذین یحبون ان تشیّع الفاحشه فی الّذین ءامنوا لهم عذاب الیم فی الدّنیا والاخره»، (نور، آیه 19) ؛ «والّذین یرمون المحصنات الغافلات المومنات لعنوا فی الدّنیا و الاخره و لهم عذابٌ عظیم»، (نور، آیه 23) و جریمه دنیوی آن اجرای حدود است: «و الّذین یرمون المحصنات ثمّ لم یأتوا بأربعه شهداء فاجلدوهم ثمانین جلده و لا تقبلوا لهم شهادة»، (نور، آیه 4)
[103]. یکی از دلایل آن این است که رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) فرمودند: «من تشبّه بقوم فهو منهم»؛ «هرکس به گروهی شبیه گردد از آنها است»، عوالی اللئالی، ج 1، ص165.
[104]. امیر المؤمنین(علیه السلام): «مَنْ وَضَعَ نَفْسَهُ مَوْضِعَ التُّهَمَةِ فَلَا یلُومَنَّ مَنْ أَسَاءَ بِهِ الظَّنَ »، خصائص الأئمة، ص108.
[105]. «لأنَّ النَّبی(صلی الله علیه و آله)، غَیر اسْمَ العاصی بن الأَسْود والِد عَبْد اللّه فسَمَّاهُ مُطِیعا»، تاج العروس، ج 19، ص682.
فی الحدیث : «أَنَّه(صلی الله علیه و آله) غَیّر اسمَ امرأَةٍ کانَت تُسَمی بَرَّةَ، فسمّاهَا زَینَبَ، و قال: تُزَکی نَفْسَها»؛ کأَنَّه کرِهَ ذلک»، همان، ج 6، ص74.
و فی الحَدِیث «أَنَّه غَیر اسمَ غُرَاب لِمَا فیه من البُعْد و لأَنَّه من أَخْبَثِ الطُّیور». همان، ج2، ص 280.
[106]. بقره (2)، آیه 158.
[107]. انوار الاصول، ج 2، ص382.
[108]. الکافی، ج 8، ص 162 ؛ الاصول الستة عشر، ص30.
[109]. مائده (5)، آیه51.
[110]. نهج البلاغه، حکمت 207 (203).
[111]. من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص: 130.
[112]. توبه (9)، آیه 84.
[113]. همان، آیه 107و 108.
[114]. حج (22)، آیه 18.
[115]. انبیاء (21)، آیه 63.
[116]. انعام (6)، آیه 108.
[117]. الباطل یموت بترک ذکره.
[118]. المکاسب، ج 1، ص 11.
[119]. «تَالله لاکیدَنَّ أَصنامَکم بَعدَ أَن تُوَلُّوا مُدبِرینَ. فَجَعَلَهُم جُذاذاً إِلا کبیراً لَهُم لَعَلَّهُم إِلَیهِ یرجِعُونَ»، انبیاء (21)، آیات 57و58.
[120]. «قالَ فَاذهَب فَإِنَّ لَک فِی الحَیاةِ أَن تَقُولَ لا مِساسَ وَ إِنَّ لَک مَوعِداً لَن تُخلَفَهُ و انظُر إِلی إِلهِک الَّذی ظَلتَ عَلَیهِ عاکفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فِی الیمِّ نَسفاً»، طه (20)، آیه 97.
[121]. «وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مَسجِداً ضِراراً وَ کفراً وَ تَفرِیقاً بَینَ المُؤمِنِینَ وَ إِرصاداً لِمَن حارَبَ الله وَ رَسُولَهُ مِن قَبلُ وَ لَیحلِفُنَّ إِن أَرَدنا إِلا الحُسنی. لا تَقُم فیهِ أَبَداً لَمَسجِدٌ أُسِّسَ عَلَی التَّقوی مِن أَوَّلِ یومٍ أَحَقُّ أَن تَقُومَ فیهِ»، توبه (9)، آیات 107و 108.