۱۳۹۴/۱۰/۲۸
–
۱۱۷ بازدید
چرا اسلام طلاق را جایز دانسته است تا کانون خانواده از هم بپاشد؟
براى پاسخ به این سؤال باید ماهیت پیمان ازدواج و نیز طلاق و فرضیه هاى ممکن توضیح داده شود : {J . 1 ازدواج یا پیمان زناشویى J}
پیمان ازدواج میان زن و مرد در قرآن کریم « میثاق محکم » خوانده شده است و چون کلمه میثاق در قرآن براى تعبیر از پیمان میان خدا و بندگان درباره توحید و احکام است و قرآن هر جا کلمه میثاق با فعل « اخذ » آمده ، نمایشگر پیمان الهى است ، مى توان گفت که از دیدگاه قرآن کریم پیمان ازدواج تا چه اندازه محکم و استوار است زیرا ازدواج نه تنها پیمانى میان زن و مرد بلکه پیمانى میان زوجین با خداست که با عهد بستن با خدا ، تعهّد مى کنند که در راستاى تحقق بخشیدن به هدف خلقت تلاش کنند . خداوند متعال مى فرماید :
« وَ أَخَذْنَ مِنْکُمْ مِیثاقاً غَلِیظاً » 1 « و زنان در پیمان ازدواج ، از شما میثاقى محکم گرفته اند » .
به همین جهت در آیات و روایات ، از نهاد مقدس ازدواج و تشکیل خانواده به عنوان محبوب ترین بنیان نزد خداوند متعال یاد شده است .
از امام باقرعلیه السلام روایت شده که رسول مکرّم اسلام صلى الله علیه وآله فرمودند : H « ما بنى فى الاسلام احب الى الله عزّوجلّ من التزویج » E 2 « هیچ بنیانى در اسلام نزد خداوند متعال ، محبوب تر از خانه اى که با ازدواج ایجاد گردد ، نیست » . و در روایت دیگر مى فرماید : H « و ما من شى ء ابغض الى الله عزّوجلّ من بیت یخرب فى الاسلام بالفرقه » E « هیچ بنیاد اسلامى نزد خداوند مبغوض تر و ناپسندتر از بناى جدایى و طلاق که خانمان برانداز است ، نمى باشد » .
حقیقت آن است که پیوند ازدواج ، پیوندى بالاتر از شهوت است . به تعبیر شهید مطهرى « عجیب است که بعضى از افراد نمى توانند میان شهوت و رأفت فرق بگذارند ، خیال کرده اند آن چیزى که زوجین را به یکدیگر پیوند مى دهد ، منحصراً طمع و شهوت است ، حس استخدام و بهره بردارى است ، همان چیزى است که انسان را با مأکولات و مشروبات و ملبوسات و مرکوبات پیوند مى دهد ، اینها نمى دانند که در عالم خلقت و طبیعت علاوه بر خود خواهى و منفعت طلبى علائق دیگرى هم هست ، آن علائق است که منشاء فداکارى ها و گذشت ها و رنج خود و راحت غیر را طلبیدن واقع مى شوند . آن علائق است که نمایش دهنده انسانیت انسان است . . . چیزى که زن و شوهر را به یکدیگر پیوند مى دهد ، همان چیزى است که قرآن کریم از آن به نام هاى « مودت و رحمت » یاد کرده است ، آنجا که مى فرماید :
« وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَ رَحْمَهً » 3 4
{J . 2 ماهیت طلاق و فرضیه هاى گوناگون J}
تعریف : طلاق در لغت به معنى گشودن گره و رها کردن است . و در اصطلاح فقه اسلامى چنان که صاحب جواهر مى فرماید : H « ازاله النکاح بصیغه و شبهها » E 5 « طلاق عبارت است از زائل کردن قید ازدواج با لفظ مخصوص » . یکى از اساتید فرانسه طلاق {L= )divorce( =L} را چنین تعریف مى کند : « طلاق قطع رابطه زناشویى به حکم دادگاه ، در زمان حیات زوجین ، به درخواست یکى از آنان یا هر دو است » 6 .
با توجّه به فقه امامیه و قانون مدنى جمهورى اسلامى ایران ، مى توان طلاق را این گونه تعریف کرد : « طلاق عبارت است از انحلال نکاح دائم با شرایط و تشریفات خاص از جانب مرد یا نماینده قانونى او » 7 .
{J فرضیه ها درباره طلاق و طلاق در حقوق تطبیقى J}
در اینجا برآنیم که از جنبه نظرى ببینیم آیا طلاق خوب است یا بد ؟ آیا خوب است راه طلاق به طور کلّى باز باشد ؟ یا باید راه طلاق به کلّى بسته باشد و پیوند ازدواج اجباراً شکل ابدیت داشته باشد ؟ یا اینکه راه سومى در کار است ، در عین حال اگر راه را باز مى گذارد باید محدودیت هایى براى آن قائل شود ؟ آنگاه سؤال این است که ملاک این محدودیت چیست ؟ آیا باید این راه تنها براى مرد یا براى زن باشد یا باید براى هر دو باز باشد ؟ در فرض اخیر آیا براى هر دو به یک شکل راه باز باشد به اینکه زن یا مرد بدون هیچ گونه تفاوتى به طور مستقل یا مشترک با توافق یکدیگر بتوانند اقدام کنند ؟ یا نه ، راه براى هر دو باز باشد ، لکن هر یک از زن و مرد به نحو جداگانه این حق را داشته باشند که از قید نکاح خارج شوند ؟
{J فرض اول : ممنوعیت طلاق J}
ازدواج ، یک پیمان مقدّس است . وحدت دل ها و روح هاست و باید براى همیشه این پیمان ثابت و محفوظ بماند و طلاق از قاموس اجتماع بشرى باید حذف شود ، زن و شوهرى که با یکدیگر ازدواج مى کنند ، باید بدانند که جز مرگ چیزى آنها را از یکدیگر جدا نمى کند .
این فرضیه همان است که کلیساى کاتولیک قرن هاست طرفدار آن است و به هیچ قیمتى حاضر نیست از آن دست بردارد .
{J طلاق در مسیحیت : J}
از خصائص مسیحیّت کلیسایى تحریم طلاق است که زن و شوهر هیچ کدام حق ندارند که دیگرى را رها نموده مجدداً ازدواج کنند زیرا زن و مرد یک تن مى باشند که از پدر و مادر جدا شده به یکدیگر مى پیوندند 8 . و زن به حسب شریعت به مرد بسته است و در زمان حیات شوهرش آزاد نبوده و نباید از وى جدا شود ، ولى پس از مرگ وى آزاد شده ، مى تواند دوباره ازدواج کند 9 . در انجیل آمده است : « چون زن و مرد یک تن اند جدایى بین آنها سزاوار نیست ( جایز نیست ) و هرکس به غیر از علّت زنا ، زن خود را از خود جدا کند ، باعث زنا کردن او مى باشد و هرکس زن مطلّقه را نکاح کند ، زنا کرده است » 10 .
{J دلایل مخالفین طلاق : J}
استدلال هایى که براى مخالفت با جواز طلاق مطرح شده بیشتر به شرح ذیل است :
. 1 طلاق مخالف طبیعت ازدواج است چون ازدواج پیوند و پیمان همکارى مشترک مادام العمر است .
. 2 طلاق داراى آثار زیانبخشى براى اطفال است و آنها را دچار سرنوشت اسفبارى مى کند .
. 3 طلاق موجب ترویج روابط نامشروع زن یا شوهر مى شود .
. 4 طلاق موجب ازدیاد جرائم اجتماعى مى شود چرا که بر اساس آمار ، بخش مهمى از بزهکارى ها نتیجه پاشیدگى کانون گرم خانواده مى باشد 11 .
{J دلایل موافقین طلاق : J}
گاهى ضرورت طلاق مى تواند براساس موارد ذیل باشد :
. 1 طلاق تلخ است اما به مثابه یک داروى تلخ گاهى ضرورى است .
. 2 گاهى اتّفاق مى افتد که بین زن و شوهر هیچ گونه هماهنگى و توافق اخلاقى وجود ندارد . در این صورت با زور و اجبار قانونى نمى توان آنها را ملزم ساخت که به یکدیگر محبت داشته باشند .
. 3 ممکن است یکى از زوجین بدکار ، جانى و یا شریر باشند . در این صورت ادامه زندگى غیرقابل تحمل مى شود .
. 4 امراض صعب العلاج یا بعضى اعتیادات مضرّ ، گاهى طلاق را لازم مى سازد .
. 5 گاهى سوء معاشرت زن یا مرد ، ادامه زندگى زناشویى را ناممکن مى سازد .
آیا در این موارد ، زن و مرد باید یک عمر در رنج و سختى و بدبختى به سر برند و به زندگى زناشویى ادامه دهند ! 12 شک نیست که طلاق امرى مذموم و ناپسند است لیکن در پاره اى موارد چاره اى جز آن نیست و باید به عنوان یک « بدِ ضرورى » و « آخرین علاج » آن را قبول کرد . و به همین جهت است که در روایات متعدّدى طلاق را مورد نکوهش قرار دادند و از آن به عنوان « حلالِ مبغوض » تعبیر شده است . چنان که مولوى مى گوید :
{S تا توانى پا مَنِه اندر فراق # أبغضُ الاشیاء عِندى الطّلاق S}
{J فرض دوم : پذیرش طلاق بدون هیچ قید و شرطى J}
کسانى که به ازدواج تنها از نظر کامجویى فکر مى کنند جنبه تقدّس و ارزش خانواده را براى اجتماع در نظر نمى گیرند . آن کس که مى گوید « عشق دوم همیشه دلپذیرتر است » طرفدار این فرضیه است .
{J نقد و بررسى : J}
علاوه بر آثار سوء طلاق ، باید گفت که در این فرضیه ارزش اجتماعى کانون خانوادگى فراموش شده است و صفا و صمیمیّت و سعادت در پرتو پیوند زناشویى نادیده گرفته شده است . این فرضیه ناپخته ترین و ناشیانه ترین فرضیه ها در این زمینه است 13 .
{J فرض سوم : طلاق فقط به دست مرد J}
اینکه ازدواج فقط از طرف مرد قابل فسخ و انحلال است و از طرف زن به هیچ نحو قابل انحلال نیست . در دنیاى قدیم که ارزشى براى زن قائل نبودند و نیز در جوامع شوهر سالار چنین نظرى وجود داشته است ولى امروز گمان نمى کنیم طرفدارانى داشته باشد چرا که اگر طلاق ضرورت دارد ، این ضرورت فقط براى مرد نیست و اگر ظلم و اجبار هم در کار است براى حذف طلاق و استمرار پیوند زناشویى ، لااقل براى هر دو باشد تا ظلم مضاعف لازم نباید 14 .
{J فرض چهارم : طلاق قضائى J}
نخست باید دید منظور از طلاق قضائى چیست ؟ آیا طلاق قضائى به منظور محدود کردن حق طلاق طرفین با سلب اختیار از آنها و دادن اختیار به دست دادگاه به خاطر کاهش آمار طلاق است یا به منظور نظارت دادگاه بر جریان طلاق و جلوگیرى از سوء استفاده ها مى باشد ؟
الف ) در بسیارى از قوانین جهان ، اختیار طلاق مطلقاً در دست قاضى است و تنها محکمه است که مى تواند به طلاق و انحلال زوجیت رأى بدهد . از نظر این قوانین تمام طلاق ها ، طلاق قضایى است و منظور از آن سخت گیرى و ممنوعیت طلاق جز در صورتى که زن خطاکار باشد و باید این مطلب با رأى دادگاه اثبات شود 15 .
در میان زرتشتیان ، طلاق امر اختیارى نبود و آزادانه صورت نمى گرفت و مى بایستى محکمه اجازه دهد و در صورت امکان ، محکمه طرفین را از آن برحذر مى کرد . بنابراین اصل عدم وجود طلاق است فقط در مواردى مانند ارتکاب زنا یا جادوگرى و تعلیم آن به دیگران و عقیم بودن زن ، به شوهر اجازه داده شده که زن خود را طلاق دهد 16 .
طلاق قضایى به معنى فوق ، با توجّه به روح ازدواج و هدف از تشکیل خانوادگى و مقام و موقعیتى که زن باید در محیط خانوادگى داشته باشد ، بطلان آن روشن مى شود 17 زیرا اینها مسائل شخصى هستند و به اختیار شخصى نیاز دارد . البته در موارد خاص و استثنایى مى توان از قدرت دادگاه استفاده کرد .
ب ) اما اگر منظور نصیحت در دادگاه باشد ، قرآن به نحو بهترى آن را حل کرده است ، بر اساس آیه کریمه 36 سوره نساء ، حکمیت نزدیکان دو طرف را یک وظیفه دانسته است . بدیهى است که دلسوزى و نیز آشنایى نزدیکان زن و شوهر به آنها بسیار بیشتر از افرادى است که هیچ گونه ارتباطى با آنها ندارند از قوانین جمهورى اسلامى ایران ، ضمن قبول نظارت دادگاه از یک سوى ، طرح مسئله حکمیت از سوى دیگر و نهایت اجبار شوهر به طلاق زن در برخى موارد بلکه طلاق دادن حاکم شرع به نیابت از شوهر ، دخالت دستگاه قضائى را به این معنى پذیرفته است 18 اما هرگز طلاق را محدود به اجازه محکمه و سلب اختیار از زن و شوهر ننمود .
{J فرض پنجم : طلاق به دست هر یک از زن و مرد به طور مستقل و متساوى J}
مدعیان تشابه حقوق زن و مرد در حقوق خانوادگى که به غلط از آن به تساوى حقوق تعبیر مى کنند ممکن است طرفدار این فرضیه باشند . بر اساس این فرضیه ، همان شرایط و قیودى که براى زن وجود دارد باید براى مرد وجود داشته باشد و همان راه هایى که براى خروج مرد از این بن بست باز مى شود عیناً باید براى زن . باز باشد و اگر غیر از این باشد ظلم و تبعیض و نارواست .
گرچه باید راهى براى خروج زن از بن بست زندگى باز باشد و لکن با توجّه به تفاوت روحیات و احساسات زن و مرد که هم علم روانشناسى و نیز داده هاى آمارى آن را تأیید مى کند ، استقلال زن در طلاق به منزله بى توجهى به کانون گرم خانوادگى و افزایش راه هاى طلاق و بى بندوبارى در جامعه است 19 .
{J فرض ششم : طلاق به دست مرد و زن به طور مشترک J}
بعضى مى گویند همان طور که شروع ازدواج با اراده و خواست طرفین ( عقد ) بود انحلال آن نیز باید مبتنى بر خواست هر دو تن باشد ، در حالى که زن و مرد در روحیات عقلانى و عاطفى و احساساتى بودن با هم تفاوت دارند 20 .
آمارهاى جهانى نشان مى دهد 80 درصد پیشنهاد دهندگان طلاق به دادگاه ها زنانند و 90 درصد آنها را مسائل و حوادث کوچکى وادار به چنین پیشنهاد و اخذ طلاق نموده است 21 . با این حال آیا دادن حق متساوى طلاق به زنان ، به نفع خانواده و دوام آن است ؟ ! !
ثانیاً : اگر در مواردى ، مردان زندگى را مشقّت بار و غیرقابل تحمّل سازند ، براى زنان نیز مى توانند راه هاى خروج از این بن بست قرار داد اما این لزوماً به معناى تشابه راه هاى طلاق نیست ، همان طور که در حقوق اسلامى چنین آمده است .
ثالثاً : اما اگر مسئله طلاق ، شارع مقدّس راه را باز نگذاشته است ، جز در مواردى که با عُسر و حَرَج و یا تنفّر و . . . اما در مردان به عنوان یک حق طبیعى این حق ثابت شده است لکن با توجه به اصول اسلامى و نظارت دادگاه ها و نیز برخى اصول اخلاقى که متأسفانه هنوز چهره حقوقى به خود نگرفته است و به نظر ما باید این اصول را مانند قاعده عسر و حرج حقوقى نمود تا از طلاق هاى ناجوانمردانه توسّط مردان جلوگیرى شود 22 .
{J فرض هفتم : طلاق به وسیله هر یک از زن و مرد ولى متفاوت از یکدیگر J}
با توجّه به اینکه طلاق ، امر منفور و مبغوضى است ، اجتماع موظف است که علل وقوع طلاق را از بین ببرد . در عین حال قانون نباید راه طلاق را براى ازدواج هاى ناموفق ببندد ، راه خروج از قید و بند ازدواج هم براى مرد باید باز باشد و هم براى زن ، اما راهى که براى هر یک تعیین مى شود متفاوت از یکدیگر است . این نظریه همان است که اسلام ابداع کرده است 23 .
( 1 ) نساء ( 4 ) ، آیه . 21 ( 2 ) وسائل الشیعه ، شیخ حر عاملى ، ج 14 ، باب 1 من ابواب مقدمات النکاح و آدابه ، ح . 4 ( 3 ) روم ( 30 ) ، آیه . 21 ( 4 ) نظام حقوق زن در اسلام ، مرتضى مطهرى ، صص 180 – . 179 ( 5 ) جواهر الکلام ، محمدحسین نجفى ، چاپ داراحیاء التراث العربى ، بیروت ، الطبعه السادسه ، ج 32 ، ص . 2 ( 6 ) حقوق خانواده ، اسدالله امامى ، انتشارات دانشگاه تهران ، چاپ چهارم سال 1374 ، ج 1 ، ص 259 ، به نقل از : دروس حقوق مدنى ، مازو ، ج 1 ، چاپ 1963 ، شماره . 1404 ( 7 ) مصدر سابق ، ص 259 و . 260 ( 8 ) افسیسان ، باب 5 ، آیه . 31 ( 9 ) نامه برومیان ، باب 7 ، آیه 2 و نامه قونتیان ، باب 7 ، آیه . 37 ( 10 ) متى ، باب 11 ، آیه 3 مرقس ، باب 10 ، آیه . 4 ( 11 ) حقوق خانواده ، دکتر صفایى و امامى ، ج 1 ، ص 261 – . 260 ( 12 ) همان . ( 13 ) نظام حقوق زن در اسلام ، شهید مطهرى ، ص . 264 ( 14 ) همان ، ص . 266 ( 15 ) نظام حقوق زن در اسلام ، مرتضى مطهرى ، ص . 315 ( 16 ) حقوق زن در اسلام و جهان ، علامه یحیى نورى ، ص . 47 ( 17 ) نظام حقوق زن در اسلام ، مرتضى مطهرى ، ص . 315 ( 18 ) . ک : جزوه حاضر ، فصل اول ، صص 4 – . 10 ( 19 ) نظام حقوق زن در اسلام ، مرتضى مطهرى ، صص 290 – . 291 ( 20 ) . ک : مبحث « تفاوت هاى زن و مرد » . ( 21 ) . ک : حقوق زن در اسلام و جهان ، علامه یحیى نورى . ( 22 ) نظام حقوق زن در اسلام ، شهید مطهرى ، صص 268 – . 328 ( 23 ) نظام حقوق زن در اسلام ، مرتضى مطهرى ، ص . 268
پیمان ازدواج میان زن و مرد در قرآن کریم « میثاق محکم » خوانده شده است و چون کلمه میثاق در قرآن براى تعبیر از پیمان میان خدا و بندگان درباره توحید و احکام است و قرآن هر جا کلمه میثاق با فعل « اخذ » آمده ، نمایشگر پیمان الهى است ، مى توان گفت که از دیدگاه قرآن کریم پیمان ازدواج تا چه اندازه محکم و استوار است زیرا ازدواج نه تنها پیمانى میان زن و مرد بلکه پیمانى میان زوجین با خداست که با عهد بستن با خدا ، تعهّد مى کنند که در راستاى تحقق بخشیدن به هدف خلقت تلاش کنند . خداوند متعال مى فرماید :
« وَ أَخَذْنَ مِنْکُمْ مِیثاقاً غَلِیظاً » 1 « و زنان در پیمان ازدواج ، از شما میثاقى محکم گرفته اند » .
به همین جهت در آیات و روایات ، از نهاد مقدس ازدواج و تشکیل خانواده به عنوان محبوب ترین بنیان نزد خداوند متعال یاد شده است .
از امام باقرعلیه السلام روایت شده که رسول مکرّم اسلام صلى الله علیه وآله فرمودند : H « ما بنى فى الاسلام احب الى الله عزّوجلّ من التزویج » E 2 « هیچ بنیانى در اسلام نزد خداوند متعال ، محبوب تر از خانه اى که با ازدواج ایجاد گردد ، نیست » . و در روایت دیگر مى فرماید : H « و ما من شى ء ابغض الى الله عزّوجلّ من بیت یخرب فى الاسلام بالفرقه » E « هیچ بنیاد اسلامى نزد خداوند مبغوض تر و ناپسندتر از بناى جدایى و طلاق که خانمان برانداز است ، نمى باشد » .
حقیقت آن است که پیوند ازدواج ، پیوندى بالاتر از شهوت است . به تعبیر شهید مطهرى « عجیب است که بعضى از افراد نمى توانند میان شهوت و رأفت فرق بگذارند ، خیال کرده اند آن چیزى که زوجین را به یکدیگر پیوند مى دهد ، منحصراً طمع و شهوت است ، حس استخدام و بهره بردارى است ، همان چیزى است که انسان را با مأکولات و مشروبات و ملبوسات و مرکوبات پیوند مى دهد ، اینها نمى دانند که در عالم خلقت و طبیعت علاوه بر خود خواهى و منفعت طلبى علائق دیگرى هم هست ، آن علائق است که منشاء فداکارى ها و گذشت ها و رنج خود و راحت غیر را طلبیدن واقع مى شوند . آن علائق است که نمایش دهنده انسانیت انسان است . . . چیزى که زن و شوهر را به یکدیگر پیوند مى دهد ، همان چیزى است که قرآن کریم از آن به نام هاى « مودت و رحمت » یاد کرده است ، آنجا که مى فرماید :
« وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَ رَحْمَهً » 3 4
{J . 2 ماهیت طلاق و فرضیه هاى گوناگون J}
تعریف : طلاق در لغت به معنى گشودن گره و رها کردن است . و در اصطلاح فقه اسلامى چنان که صاحب جواهر مى فرماید : H « ازاله النکاح بصیغه و شبهها » E 5 « طلاق عبارت است از زائل کردن قید ازدواج با لفظ مخصوص » . یکى از اساتید فرانسه طلاق {L= )divorce( =L} را چنین تعریف مى کند : « طلاق قطع رابطه زناشویى به حکم دادگاه ، در زمان حیات زوجین ، به درخواست یکى از آنان یا هر دو است » 6 .
با توجّه به فقه امامیه و قانون مدنى جمهورى اسلامى ایران ، مى توان طلاق را این گونه تعریف کرد : « طلاق عبارت است از انحلال نکاح دائم با شرایط و تشریفات خاص از جانب مرد یا نماینده قانونى او » 7 .
{J فرضیه ها درباره طلاق و طلاق در حقوق تطبیقى J}
در اینجا برآنیم که از جنبه نظرى ببینیم آیا طلاق خوب است یا بد ؟ آیا خوب است راه طلاق به طور کلّى باز باشد ؟ یا باید راه طلاق به کلّى بسته باشد و پیوند ازدواج اجباراً شکل ابدیت داشته باشد ؟ یا اینکه راه سومى در کار است ، در عین حال اگر راه را باز مى گذارد باید محدودیت هایى براى آن قائل شود ؟ آنگاه سؤال این است که ملاک این محدودیت چیست ؟ آیا باید این راه تنها براى مرد یا براى زن باشد یا باید براى هر دو باز باشد ؟ در فرض اخیر آیا براى هر دو به یک شکل راه باز باشد به اینکه زن یا مرد بدون هیچ گونه تفاوتى به طور مستقل یا مشترک با توافق یکدیگر بتوانند اقدام کنند ؟ یا نه ، راه براى هر دو باز باشد ، لکن هر یک از زن و مرد به نحو جداگانه این حق را داشته باشند که از قید نکاح خارج شوند ؟
{J فرض اول : ممنوعیت طلاق J}
ازدواج ، یک پیمان مقدّس است . وحدت دل ها و روح هاست و باید براى همیشه این پیمان ثابت و محفوظ بماند و طلاق از قاموس اجتماع بشرى باید حذف شود ، زن و شوهرى که با یکدیگر ازدواج مى کنند ، باید بدانند که جز مرگ چیزى آنها را از یکدیگر جدا نمى کند .
این فرضیه همان است که کلیساى کاتولیک قرن هاست طرفدار آن است و به هیچ قیمتى حاضر نیست از آن دست بردارد .
{J طلاق در مسیحیت : J}
از خصائص مسیحیّت کلیسایى تحریم طلاق است که زن و شوهر هیچ کدام حق ندارند که دیگرى را رها نموده مجدداً ازدواج کنند زیرا زن و مرد یک تن مى باشند که از پدر و مادر جدا شده به یکدیگر مى پیوندند 8 . و زن به حسب شریعت به مرد بسته است و در زمان حیات شوهرش آزاد نبوده و نباید از وى جدا شود ، ولى پس از مرگ وى آزاد شده ، مى تواند دوباره ازدواج کند 9 . در انجیل آمده است : « چون زن و مرد یک تن اند جدایى بین آنها سزاوار نیست ( جایز نیست ) و هرکس به غیر از علّت زنا ، زن خود را از خود جدا کند ، باعث زنا کردن او مى باشد و هرکس زن مطلّقه را نکاح کند ، زنا کرده است » 10 .
{J دلایل مخالفین طلاق : J}
استدلال هایى که براى مخالفت با جواز طلاق مطرح شده بیشتر به شرح ذیل است :
. 1 طلاق مخالف طبیعت ازدواج است چون ازدواج پیوند و پیمان همکارى مشترک مادام العمر است .
. 2 طلاق داراى آثار زیانبخشى براى اطفال است و آنها را دچار سرنوشت اسفبارى مى کند .
. 3 طلاق موجب ترویج روابط نامشروع زن یا شوهر مى شود .
. 4 طلاق موجب ازدیاد جرائم اجتماعى مى شود چرا که بر اساس آمار ، بخش مهمى از بزهکارى ها نتیجه پاشیدگى کانون گرم خانواده مى باشد 11 .
{J دلایل موافقین طلاق : J}
گاهى ضرورت طلاق مى تواند براساس موارد ذیل باشد :
. 1 طلاق تلخ است اما به مثابه یک داروى تلخ گاهى ضرورى است .
. 2 گاهى اتّفاق مى افتد که بین زن و شوهر هیچ گونه هماهنگى و توافق اخلاقى وجود ندارد . در این صورت با زور و اجبار قانونى نمى توان آنها را ملزم ساخت که به یکدیگر محبت داشته باشند .
. 3 ممکن است یکى از زوجین بدکار ، جانى و یا شریر باشند . در این صورت ادامه زندگى غیرقابل تحمل مى شود .
. 4 امراض صعب العلاج یا بعضى اعتیادات مضرّ ، گاهى طلاق را لازم مى سازد .
. 5 گاهى سوء معاشرت زن یا مرد ، ادامه زندگى زناشویى را ناممکن مى سازد .
آیا در این موارد ، زن و مرد باید یک عمر در رنج و سختى و بدبختى به سر برند و به زندگى زناشویى ادامه دهند ! 12 شک نیست که طلاق امرى مذموم و ناپسند است لیکن در پاره اى موارد چاره اى جز آن نیست و باید به عنوان یک « بدِ ضرورى » و « آخرین علاج » آن را قبول کرد . و به همین جهت است که در روایات متعدّدى طلاق را مورد نکوهش قرار دادند و از آن به عنوان « حلالِ مبغوض » تعبیر شده است . چنان که مولوى مى گوید :
{S تا توانى پا مَنِه اندر فراق # أبغضُ الاشیاء عِندى الطّلاق S}
{J فرض دوم : پذیرش طلاق بدون هیچ قید و شرطى J}
کسانى که به ازدواج تنها از نظر کامجویى فکر مى کنند جنبه تقدّس و ارزش خانواده را براى اجتماع در نظر نمى گیرند . آن کس که مى گوید « عشق دوم همیشه دلپذیرتر است » طرفدار این فرضیه است .
{J نقد و بررسى : J}
علاوه بر آثار سوء طلاق ، باید گفت که در این فرضیه ارزش اجتماعى کانون خانوادگى فراموش شده است و صفا و صمیمیّت و سعادت در پرتو پیوند زناشویى نادیده گرفته شده است . این فرضیه ناپخته ترین و ناشیانه ترین فرضیه ها در این زمینه است 13 .
{J فرض سوم : طلاق فقط به دست مرد J}
اینکه ازدواج فقط از طرف مرد قابل فسخ و انحلال است و از طرف زن به هیچ نحو قابل انحلال نیست . در دنیاى قدیم که ارزشى براى زن قائل نبودند و نیز در جوامع شوهر سالار چنین نظرى وجود داشته است ولى امروز گمان نمى کنیم طرفدارانى داشته باشد چرا که اگر طلاق ضرورت دارد ، این ضرورت فقط براى مرد نیست و اگر ظلم و اجبار هم در کار است براى حذف طلاق و استمرار پیوند زناشویى ، لااقل براى هر دو باشد تا ظلم مضاعف لازم نباید 14 .
{J فرض چهارم : طلاق قضائى J}
نخست باید دید منظور از طلاق قضائى چیست ؟ آیا طلاق قضائى به منظور محدود کردن حق طلاق طرفین با سلب اختیار از آنها و دادن اختیار به دست دادگاه به خاطر کاهش آمار طلاق است یا به منظور نظارت دادگاه بر جریان طلاق و جلوگیرى از سوء استفاده ها مى باشد ؟
الف ) در بسیارى از قوانین جهان ، اختیار طلاق مطلقاً در دست قاضى است و تنها محکمه است که مى تواند به طلاق و انحلال زوجیت رأى بدهد . از نظر این قوانین تمام طلاق ها ، طلاق قضایى است و منظور از آن سخت گیرى و ممنوعیت طلاق جز در صورتى که زن خطاکار باشد و باید این مطلب با رأى دادگاه اثبات شود 15 .
در میان زرتشتیان ، طلاق امر اختیارى نبود و آزادانه صورت نمى گرفت و مى بایستى محکمه اجازه دهد و در صورت امکان ، محکمه طرفین را از آن برحذر مى کرد . بنابراین اصل عدم وجود طلاق است فقط در مواردى مانند ارتکاب زنا یا جادوگرى و تعلیم آن به دیگران و عقیم بودن زن ، به شوهر اجازه داده شده که زن خود را طلاق دهد 16 .
طلاق قضایى به معنى فوق ، با توجّه به روح ازدواج و هدف از تشکیل خانوادگى و مقام و موقعیتى که زن باید در محیط خانوادگى داشته باشد ، بطلان آن روشن مى شود 17 زیرا اینها مسائل شخصى هستند و به اختیار شخصى نیاز دارد . البته در موارد خاص و استثنایى مى توان از قدرت دادگاه استفاده کرد .
ب ) اما اگر منظور نصیحت در دادگاه باشد ، قرآن به نحو بهترى آن را حل کرده است ، بر اساس آیه کریمه 36 سوره نساء ، حکمیت نزدیکان دو طرف را یک وظیفه دانسته است . بدیهى است که دلسوزى و نیز آشنایى نزدیکان زن و شوهر به آنها بسیار بیشتر از افرادى است که هیچ گونه ارتباطى با آنها ندارند از قوانین جمهورى اسلامى ایران ، ضمن قبول نظارت دادگاه از یک سوى ، طرح مسئله حکمیت از سوى دیگر و نهایت اجبار شوهر به طلاق زن در برخى موارد بلکه طلاق دادن حاکم شرع به نیابت از شوهر ، دخالت دستگاه قضائى را به این معنى پذیرفته است 18 اما هرگز طلاق را محدود به اجازه محکمه و سلب اختیار از زن و شوهر ننمود .
{J فرض پنجم : طلاق به دست هر یک از زن و مرد به طور مستقل و متساوى J}
مدعیان تشابه حقوق زن و مرد در حقوق خانوادگى که به غلط از آن به تساوى حقوق تعبیر مى کنند ممکن است طرفدار این فرضیه باشند . بر اساس این فرضیه ، همان شرایط و قیودى که براى زن وجود دارد باید براى مرد وجود داشته باشد و همان راه هایى که براى خروج مرد از این بن بست باز مى شود عیناً باید براى زن . باز باشد و اگر غیر از این باشد ظلم و تبعیض و نارواست .
گرچه باید راهى براى خروج زن از بن بست زندگى باز باشد و لکن با توجّه به تفاوت روحیات و احساسات زن و مرد که هم علم روانشناسى و نیز داده هاى آمارى آن را تأیید مى کند ، استقلال زن در طلاق به منزله بى توجهى به کانون گرم خانوادگى و افزایش راه هاى طلاق و بى بندوبارى در جامعه است 19 .
{J فرض ششم : طلاق به دست مرد و زن به طور مشترک J}
بعضى مى گویند همان طور که شروع ازدواج با اراده و خواست طرفین ( عقد ) بود انحلال آن نیز باید مبتنى بر خواست هر دو تن باشد ، در حالى که زن و مرد در روحیات عقلانى و عاطفى و احساساتى بودن با هم تفاوت دارند 20 .
آمارهاى جهانى نشان مى دهد 80 درصد پیشنهاد دهندگان طلاق به دادگاه ها زنانند و 90 درصد آنها را مسائل و حوادث کوچکى وادار به چنین پیشنهاد و اخذ طلاق نموده است 21 . با این حال آیا دادن حق متساوى طلاق به زنان ، به نفع خانواده و دوام آن است ؟ ! !
ثانیاً : اگر در مواردى ، مردان زندگى را مشقّت بار و غیرقابل تحمّل سازند ، براى زنان نیز مى توانند راه هاى خروج از این بن بست قرار داد اما این لزوماً به معناى تشابه راه هاى طلاق نیست ، همان طور که در حقوق اسلامى چنین آمده است .
ثالثاً : اما اگر مسئله طلاق ، شارع مقدّس راه را باز نگذاشته است ، جز در مواردى که با عُسر و حَرَج و یا تنفّر و . . . اما در مردان به عنوان یک حق طبیعى این حق ثابت شده است لکن با توجه به اصول اسلامى و نظارت دادگاه ها و نیز برخى اصول اخلاقى که متأسفانه هنوز چهره حقوقى به خود نگرفته است و به نظر ما باید این اصول را مانند قاعده عسر و حرج حقوقى نمود تا از طلاق هاى ناجوانمردانه توسّط مردان جلوگیرى شود 22 .
{J فرض هفتم : طلاق به وسیله هر یک از زن و مرد ولى متفاوت از یکدیگر J}
با توجّه به اینکه طلاق ، امر منفور و مبغوضى است ، اجتماع موظف است که علل وقوع طلاق را از بین ببرد . در عین حال قانون نباید راه طلاق را براى ازدواج هاى ناموفق ببندد ، راه خروج از قید و بند ازدواج هم براى مرد باید باز باشد و هم براى زن ، اما راهى که براى هر یک تعیین مى شود متفاوت از یکدیگر است . این نظریه همان است که اسلام ابداع کرده است 23 .
( 1 ) نساء ( 4 ) ، آیه . 21 ( 2 ) وسائل الشیعه ، شیخ حر عاملى ، ج 14 ، باب 1 من ابواب مقدمات النکاح و آدابه ، ح . 4 ( 3 ) روم ( 30 ) ، آیه . 21 ( 4 ) نظام حقوق زن در اسلام ، مرتضى مطهرى ، صص 180 – . 179 ( 5 ) جواهر الکلام ، محمدحسین نجفى ، چاپ داراحیاء التراث العربى ، بیروت ، الطبعه السادسه ، ج 32 ، ص . 2 ( 6 ) حقوق خانواده ، اسدالله امامى ، انتشارات دانشگاه تهران ، چاپ چهارم سال 1374 ، ج 1 ، ص 259 ، به نقل از : دروس حقوق مدنى ، مازو ، ج 1 ، چاپ 1963 ، شماره . 1404 ( 7 ) مصدر سابق ، ص 259 و . 260 ( 8 ) افسیسان ، باب 5 ، آیه . 31 ( 9 ) نامه برومیان ، باب 7 ، آیه 2 و نامه قونتیان ، باب 7 ، آیه . 37 ( 10 ) متى ، باب 11 ، آیه 3 مرقس ، باب 10 ، آیه . 4 ( 11 ) حقوق خانواده ، دکتر صفایى و امامى ، ج 1 ، ص 261 – . 260 ( 12 ) همان . ( 13 ) نظام حقوق زن در اسلام ، شهید مطهرى ، ص . 264 ( 14 ) همان ، ص . 266 ( 15 ) نظام حقوق زن در اسلام ، مرتضى مطهرى ، ص . 315 ( 16 ) حقوق زن در اسلام و جهان ، علامه یحیى نورى ، ص . 47 ( 17 ) نظام حقوق زن در اسلام ، مرتضى مطهرى ، ص . 315 ( 18 ) . ک : جزوه حاضر ، فصل اول ، صص 4 – . 10 ( 19 ) نظام حقوق زن در اسلام ، مرتضى مطهرى ، صص 290 – . 291 ( 20 ) . ک : مبحث « تفاوت هاى زن و مرد » . ( 21 ) . ک : حقوق زن در اسلام و جهان ، علامه یحیى نورى . ( 22 ) نظام حقوق زن در اسلام ، شهید مطهرى ، صص 268 – . 328 ( 23 ) نظام حقوق زن در اسلام ، مرتضى مطهرى ، ص . 268