خانه » همه » مذهبی » قدرت یهود در آمریکا

قدرت یهود در آمریکا


قدرت یهود در آمریکا

۱۳۹۵/۱۰/۲۷


۳۱۴۳ بازدید

سلام چرا میگن اسرائیل شیشه عمر آمریکاست؟

دانشجوی محترم ضمن تشکر از تماس شما با این مرکز، دفاع آمریکا از اسرائیل در اصل به روابط دو سویه ای باز می گردد که میان منافع آمریکا با صهیونیست ها وجود دارد. به عبارت دیگر بین این دو کشور رابطه وابستگی متقابل وجود دارد. اصطلاح «قدرت یهود در آمریکا» تعبیری است که به‌ویژه در کشورهای اسلامی برای توضیح علل جانبداری‌های آمریکا از اسرائیل مورد استفاده قرار می‌گیرد. همین اصطلاح در دیگر مناطق نیز به‌طور کلی برای توضیح نفوذ سیاسی یهودیان در روند شکل‌گیری سیاست خارجی آمریکا در برخی زمینه‌ها، خصوصا مسائل خاورمیانه، به کار می‌رود.لابی رسمی یهود در آمریکا به‌طور اخص شامل چند گروه فشار معدود، اما پرقدرتی است که رسما به ثبت رسیده و وظیفه خود را تاثیرگذاری بر تصمیمات هیئت حاکمه آمریکا در رابطه با اسرائیل اعلام کرده‌اند. در حالی‌که لابی یهود در آمریکا به معنای اعم، شامل سازمان‌ها، گروه‌های اجتماعی و جریان‌هایی اعم از یهودی و غیریهودی است که مستقیم و غیرمستقیم تلاش گسترده‌ای را برای تاثیرگذاری بر تصمیم‌گیری‌های سیاسی در واشنگتن با هدف تامین منافع اسرائیل صورت می‌دهند. به عبارت دیگر، یهودیان آمریکا دارای سازمان‌ها و تشکل‌های عدیده و نیرومندی هستند که تحت عنوان کلی لابی قابل دسته‌بندی نیستند. شمار کثیری از این تشکل‌ها صرفا به حفظ اتحاد عمل یهودیان در ارتباط با طیف وسیعی از امور از جمله تشویق آنها به شرکت در فعالیت‌های سیاسی محلی، منطقه‌ای و فدرال مشغولند. ضمن آن که قدرت یهودیان در آمریکا محدود به عملکرد یهودیان نیست. گروه‌های دیگری نیز در آمریکا وجود دارند که بدون این که اعضای آنها را یهودیان تشکیل داده باشند، عملا و گاه بیش از گروه‌های یهودی در حفظ منافع اسرائیل کوشا هستند. در این رابطه مسیحیان دست راستی (که به مسیحیان صهیونیست نیز شهرت دارند) و نیز محافظه‌کاران نو قابل ذکرند.اگرچه نقش لابی یهود و طرفداران غیریهودی اسرائیل در آمریکا بسیار مهم، موثر و حتی در مقاطعی تعیین‌کننده بوده، اما به نظر می‌رسد که منافع استراتژیک آمریکا نیز نقش تعیین‌کننده‌ای در تداوم سیاست‌های آمریکا در قبال اسرائیل داشته است. اگر قدرت یهود تنها در قدرت مالی، تشکیلاتی و سیاسی طرفداران اسرائیل در آمریکا ریشه داشت، حمایت آمریکا از اسرائیل می‌بایست تابع قدرت لابی یهود در آمریکا می‌‌بود و متناسب با افزایش آن رشد می‌کرد. حال آن که در عمل چنین نبوده است. کمک آمریکا به اسرائیل در طول اولین دهه تاسیس آن کشور همان‌طور که دیده شده بسیار اندک بود و شامل کمک‌های نظامی نمی‌شد. اگرچه روابط آمریکا و اسرائیل در دوره کندی تا حدی توسعه یافت، اما در واقع حمایت جدی و گسترده آمریکا از اسرائیل با فروش گسترده سلاح و کمک‌های چند میلیارد دلاری سالانه به دوره نیکسون از حزب جمهوریخواه برمی‌گردد.
نیکسون اولین رئیس‌جمهوری بود که اسرائیل را یک دارایی استراتژیک برای آمریکا در دوره جنگ سرد توصیف کرد. در دوره او بود که آمریکا جای فرانسه را به‌عنوان بزرگ‌ترین تامین‌کننده سلاح برای اسرائیل گرفت.چنین تحولاتی در دوره نیکسون، رابطه با اسرائیل را به موضوع مهمی در واشنگتن تبدیل کرد و در نتیجه آن حامیان آمریکایی اسرائیل به بازیگران مهمی در پایتخت آمریکا تبدیل شدند و امکانات بیشتری برای توسعه فعالیت‌های خود به دست آوردند. بی‌تردید حفظ امنیت اسرائیل هرگز نمی‌توانسته تنها هدف روابط ویژه میان آمریکا و اسرائیل باشد؛ چرا که در غیر این صورت آمریکا می‌توانست به تلاش برای حفظ توازن نظامی و استراتژیک میان اسرائیل از یک سو و مجموعه کشورهای عربی از سوی دیگر بسنده کند. این در حالی است که دولت‌های مختلف در آمریکا از هر دو حزب همواره اتفاق‌نظر داشته‌اند که اسرائیل باید نسبت به کشورهای عربی از برتری کیفی در فناوری نظامی برخوردار باشد. در واقع ورای امنیت اسرائیل می‌بایست علت مهم‌تر حمایت‌های گسترده آمریکا از اسرائیل را در نقشی که اسرائیل همواره برای آمریکا در منطقه ایفا کرده، جستجو کرد. بعد از جنگ سرد ارتش اسرائیل به‌عنوان یک ارتش باثبات در منطقه برای آمریکا مطرح بود و کمک به آن پیوسته در دستور کار قرار داشته است. طبعا لابی یهود و به‌طور کلی لابی طرفدار اسرائیل در آمریکا (اعم از یهود و غیریهود)، نقش بسیار مهم و در مقاطعی تعیین‌کننده در تقویت و استمرار این روابط داشته است. عناصر تشکیل‌دهنده این لابی در آمریکا از خود به‌عنوان شهروندانی که حق تشکل و تلاش برای پیشبرد منافع و نظراتشان را دارند، یاد می‌کنند و زمینه‌های موجود در آمریکا امکان داده است تا آنها حداکثر استفاده ممکن را از ابزارها و اهرم‌های موجود در یک نظام دموکراتیک برای پیشبرد نظراتشان ببرند.
در پایان به منظور تکمیل این بحث مقاله ای خدمت شما تقدیم می گردد که امید است راهگشا باشد:
آمریکا در کمک های عظیم مالی و نظامی خود به اسرائیل، حد و مرزی نمی شناسد و هیچ شروطی را هم برای آن تعیین نمی کند؛ اگر این مساعدت ها به سایر کشورها به صورت اقساط سه ماهه صورت می گیرد و اگر از آنها خواسته می شود، وجوه دریافت شده خود را در ایالات متحده هزینه کنند، اسرائیل از همه این قیودات رها است. این حمایت گسترده، که البته باید پشتیبانی کامل دیپلماتیک و رسانه ای را هم بدان افزود، با چه منطقی صورت می گیرد؟ نویسنده، دلایلی را که محافل صهیونیست آمریکایی مطرح می کنند، یکی یکی نقد می کند و نهایتاً نتیجه می گیرد، هیچ دلیل استراتژیکی و یا الزامات به اصطلاح اخلاقی نمی تواند توجیه کننده این حجم مساعدات به اسرائیل باشد مگر اینکه بگوییم، لابی قدرتمند صهیونیست در آمریکا پشت این جریانات است. در طی چند دهه گذشته و به ویژه از زمان جنگ شش روزه سال 1967، نقطه ثقل سیاست خاورمیانه ای ایالات متحده آمریکا، رابطه این کشور با اسرائیل بوده است. ترکیب حمایت بی دریغ از اسرائیل و تلاش های مرتبط با گسترش «دموکراسی» در سراسر این منطقه، باعث برافروخته شدن افکار عمومی اعراب و دنیای اسلام شده و امنیت نه تنها آمریکا بلکه بقیه جهان را هم به خطر انداخته است. این وضعیت در تاریخ سیاسی آمریکا معادلی ندارد؛ چرا آمریکا امنیت خود و بسیاری از متحدانش را به خاطر منافع یک دولت دیگر (اسرائیل) رها می کند؟ ممکن است فرض شود که پیوستگی میان این دو دولت براساس منافع استراتژیک مشترک است و یا الزامات اخلاقی، آمریکا را به این کار وا می دارد؛ ولی هیچ توضیحی نمی تواند حمایت مادی و دیپلماتیک بی دریغ آمریکا از اسرائیل را توجیه نماید. در مقابل، نفوذ سلطه گرانه سیاست آمریکا در منطقه خاورمیانه، تماماً ریشه در سیاست داخلی این کشور دارد و به ویژه با فعالیت های «لابی اسرائیل» مرتبط است.
تاکنون همه گروه های دارای منافع خاص، در سیاست خارجی آمریکا انحراف ایجاد کرده اند، اما هیچ گروه ذی نفوذی این انحراف را تا آنجا ایجاد نکرده که آمریکا از مسیر منافع ملی خود فاصله بگیرد و در همین حال، دولت مردم را متقاعد کند که منافع این کشور و اسرائیل کاملاً یکی است. از زمان جنگ اکتبر سال 1973، واشنگتن از اسرائیل در همان سطحی که از هر کشور دیگری هم پشتیبانی می نمود حمایت می کرد. از سال 1976، این حمایت ها شامل پرداخت سالانه کمک های عظیم و مستقیم اقتصادی و نظامی شد و این در مجموع، بزرگ ترین کمکی بود که از زمان جنگ جهانی دوم صورت می گرفت و به راحتی بالغ بر 140 میلیارد دلار می گردید. اسرائیل حدود سه میلیارد دلار کمک مستقیم را هر سال دریافت می کرد که تقریباً شامل یک پنجم بودجه کمک های خارجی و ارزش آن حدود 500 دلار برای هر فرد اسرائیلی بود. این سخاوتمندی زمانی برجسته می شود که بدانیم، اسرائیل اکنون با درآمد سرانه تقریباً برابر با کره جنوبی یا اسپانیا، جزو کشورهای صنعتی ثروتمند محسوب می شود. دیگر کشورهای دریافت کننده کمک، پولشان را به صورت اقساط سه ماهه دریافت می کنند؛ اما اسرائیل تمام کمک ها را در آغاز هر سال مالی یکجا دریافت می کند و بدین ترتیب، می تواند سود عظیمی را نیز نصیب خود کند. از بسیاری از دریافت کنندگان کمک های نظامی خواسته می شود که همه پول های دریافتی خود را در آمریکا خرج کنند، اما به اسرائیل اجازه داده می شود که تقریباً 25% این کمک ها را به یارانه بخش صنعتی صنایع دفاعی خود اختصاص دهد. اسرائیل تنها دریافت کننده کمکی است که مجبور نیست در مورد نحوه هزینه کردن آن توضیح دهد و همین امر سبب می شود که جلوگیری از صرف این پول ها در مواردی که ظاهراً آمریکا مخالف آن است، مثل شهرک سازی در کرانه باختری، عملاً غیرممکن گردد. علاوه بر این، آمریکا حدود سه میلیارد دلار برای توسعه سیستم های تسلیحاتی اسراییل کمک می کند و زمینه را برای این رژیم جهت دستیابی به سلاح های فوق پیشرفته مثل هلیکوپترهای «بلک‌هاوک» و جت های «اف – 16» فراهم می سازد.
بالاخره اینکه، آمریکا به اسرائیل اطلاعات جاسوسی ای می دهد که از دادن آن به هم پیمانانش در ناتو نیز خودداری می نماید و چشم خود را در مورد تلاش های اسرائیل برای دستیابی به سلاح های هسته ای نیز بسته است. حمایت دیپلماتیک واشنگتن از اسرائیل از سال 1982، آمریکا 32 قطعنامه شورای امنیت را که اسرائیل را محکوم می کرد، وتو نمود و این تعداد، بیش از مجموع وتوهایی است که توسط دیگر اعضای شورای امنیت صورت گرفته است. آمریکا جلوی تلاش های کشورهای عربی را برای نام بردن از زرادخانه هسته ای اسرائیل در پیش نویس آژانس بین المللی انرژی اتمی گرفت. ایالات متحده در زمان جنگ در صدد نجات اسرائیل برمی آید و در مذاکرات صلح هم جانب اسرائیل را می گیرد. دولت نیکسون از اسرائیل در مقابل خطر مداخله شوروی حمایت نمود و در خلال جنگ اکتبر، به این رژیم کمک های تدارکاتی کرد. واشنگتن در مذاکراتی که به پایان این جنگ انجامید، وارد شد و نقش کلیدی را در مذاکرات قبل و بعد از پیمان اسلو در سال 1993 بازی کرد. در هر کدام از موارد بالا، اختلاف میان مقامات آمریکایی و اسرائیلی، لحظه ای بود و آمریکا پیوسته از موضع اسرائیل حمایت می کرد. یک آمریکایی شرکت کننده در مذاکرات کمپ دیوید سال 2000، بعداً گفت: «در بسیاری از مواقع، ما مثل وکیل اسرائیل عمل می کردیم.»
بالاخره اینکه، هدف جاه طلبانه دولت بوش در تغییر شکل خاورمیانه، تا حدودی به تقویت جایگاه استراتژیک اسرائیل مربوط می شود. این سخاوتمندی فوق العاده زمانی می تواند توجیه شود که اسرائیل را یک سرمایه استراتژیک و حیاتی بدانیم و یا حمایت آمریکا از آن را به خاطر الزامات اخلاقی توجیه کنیم. اما هیچ توضیحی در این مورد قانع کننده نیست. ممکن است از این مسأله دفاع شود که اسرائیل در طی دوران جنگ سرد، یک سرمایه و پشتیبان برای آمریکا بود. اسرائیل به عنوان نماینده آمریکا، پس از سال 1967 جلوی توسعه طلبی شوروی در منطقه را گرفت و شکست های خفت باری را متوجه نمایندگان شوروی مثل مصر و سوریه نمود. اسرائیل گاهی از دیگر هم پیمان آمریکا (مثل شاه حسین اردن) نیز حمایت می نمود و ارتش آن، مسکو را مجبور کرد تا بیشتر حمایت هایش را متوجه نمایندگان خود کند. اسرائیل همچنین اطلاعات جاسوسی مفیدی را در مورد توانایی های شوروی به آمریکا ارایه کرد. به هرحال، حمایت از اسرائیل در آن زمان چندان هم ارزان تمام نشد و روابط میان آمریکا و دنیای عرب را پیچیده کرد. به عنوان مثال، تصمیم برای اعطای 2/2 میلیارد دلار به عنوان کمک نظامی اضطراری در خلال جنگ اکتبر به اسرائیل، باعث شد که اوپک دست به تحریم نفتی بزند و از این بابت خسارات قابل توجهی متوجه اقتصاد غرب شد.
در همه این موارد، نیروهای مسلح اسرائیل در موقعیتی نبودند که از منافع آمریکا در منطقه حمایت کنند. به عنوان مثال، در زمانی که انقلاب اسلامی ایران در سال 1979 نگرانی هایی را درباره امنیت فرآورده های نفتی ایجاد نمود، آمریکا نمی توانست به اسرائیل اتکا کند و در عوض مجبور شد که خودش دست به استقرار نیروهای واکنش سریع بزند. جنگ نخست خلیج (فارس) وضعیتی را ایجاد نمود که می رفت تا اسرائیل تبدیل به یک وزنه استراتژیک شود. آمریکا نمی توانست از پایگاه های اسرائیل بدون آنکه ائتلاف ضدعراق به هم بریزد استفاده کند و مجبور شده بود، منابع را طوری به کار بگیرد (مثل موشک های پاتریوت) که اسرائیل را از انجام هر اقدامی که به ائتلاف علیه صدام حسین لطمه بزند، باز دارد. تاریخ دوباره در سال 2003 تکرار شد: هر چند اسرائیل مشتاق بود که به خاطر آمریکا به عراق حمله کند، اما بوش نمی توانست بدون آنکه جبهه مخالفان عرب در هم ریزد، از اسرائیل در خواست کمک کند.
بدین ترتیب، اسرائیل یک بار دیگر در کناری ایستاد. حمایت آمریکا از اسرائیل در آغاز دهه 1990 و حتی پس از 11 سپتامبر به صورتی گسترده تر و با این ادعا توجیه می شد که هر دو دولت توسط گروه های تروریستی که ریشه در دنیای عرب و اسلام دارند، تهدید می شوند و «دولت های سرکش» از این گروه ها حمایت می کنند و در پی دسترسی به سلاح های کشتار جمعی هستند. موضع مذکور فقط بدین خاطر اتخاذ نشد که واشنگتن دست اسرائیل را در برخورد با فلسطینی ها باز بگذارد و آن را تحت فشار بگذارد تا امتیاز بگیرد و همه مبارزان فلسطینی را زندانی کند یا بکشد، بلکه آمریکا می خواست به سمت کشورهایی چون ایران و سوریه هم برود. بدین ترتیب، به نظر می رسید که اسرائیل برای آمریکا در جنگ علیه ترور، تبدیل به یک هم پیمان مهم شده است، زیرا دشمنان او دشمنان آمریکا هم بودند. در حقیقت، اسرائیل مدیون جنگ علیه ترور و طالب برخورد گسترده تری با دولت های به اصطلاح سرکش بود. «تروریسم» تنها در حوزه مخاصمه محدود نمی شود، بلکه تاکتیکی است که توسط یک جبهه گسترده گروه های سیاسی به کار گرفته شده است. سازمان های تروریستی که اسرائیل را تهدید می کنند، برای ایالات متحده تهدید محسوب نمی شوند، مگر در زمانی که علیه آنها مداخله نماید (مثل مداخله در لبنان در سال 1982)؛ علاوه بر این، انتفاضه فلسطینی، خشونتی تصادفی و یکباره نیست که مستقیماً اسرائیل یا «غرب» را هدف قرار دهد؛ این امر تا حدود زیادی واکنش به تلاش همیشگی اسرائیل برای ایجاد شهرک در کرانه غربی و نوار غزه است. چیزی که اهمیت بیشتری دارد، توجه به این موضوع است که اسرائیل و آمریکا به خاطر این در مورد خطر تروریسم شریک هستند که دارای سابقه روابطی سبب ساز بوده اند: آمریکا بدین خاطر با مشکل تروریسم مواجه است که در وجه خوش بینانه اش، یک متحد نزدیک اسرائیل است، نه چیز دیگر. حمایت از اسرائیل، تنها دلیل تروریسم بر ضدآمریکا نیست، بلکه بخش مهمی از آن است و همین، جنگ علیه ترور را مشکل می کند. شکی نیست که محرک بسیاری از رهبران القاعده، مثل اسامه بن لادن، حضور اسرائیل در بیت المقدس و گرفتاری فلسطینی ها است.
پشتیبانی بی قید و شرط آمریکا از اسرائیل، حمایت مردمی از تندروها (گروه های استقلال طلب) و جذب داوطلبان را آسان می سازد. آنهایی که به اصطلاح دولت های سرکش در خاورمیانه خوانده می شوند، برای منافع حیاتی ایالات متحده یک تهدید مهلک محسوب نمی شوند و به همان مقدار که برای اسرائیل تهدید هستند، برای آمریکا نیستند. حتی اگر این دولت ها سلاح های هسته ای به دست بیاورند – چیزی که ظاهراً امری نامطلوب است – نه آمریکا و نه اسرائیل را تهدید نمی کند؛ زیرا تهدید کننده نمی تواند بدون دریافت پاسخی خردکننده، تهدیدش را عملی نماید. خطر تحویل سلاح هسته ای به تروریست ها هم معادله ای دور از ذهن است، زیرا یک دولت مستقل نمی تواند مطمئن باشد که این انتقال برملا نمی شود یا پس از آن، سرزنش و تنبیه نمی شود. داشتن رابطه با اسرائیل، عملاً برخورد آمریکا با این دولت ها را با مشکل بیشتری مواجه می کند. زرادخانه هسته ای اسرائیل، از جمله دلایل برخی از همسایگان آن در داشتن سلاح های هسته ای است و ترساندن آنها به تغییر رژیمشان، صرفاً به این میل دامن می زند. آخرین دلیل در مورد سؤال برانگیز بودن ارزش استراتژیک اسرائیل این است که رفتار آنها مثل یک متحد صادق نیست. مقامات اسرائیلی بعضا خواسته های آمریکا را نادیده می گیرند و به قول هایشان عمل نمی کنند (مثل تعهد به توقف شهرک سازی و خودداری از «ترورهای هدفمند» رهبران فلسطینی). اسرائیل تکنولوژی حساس نظامی را از رقبای بالقوه ای چون چین به دست می آورد، چیزی که بازرس کل وزارت خارجه آن را «یک الگوی سیستماتیک و در حال رشد نقل و انتقال غیرمجاز» خواند.
طبق گزارش اداره بازرسی کل، اسرائیل همچنین «بیشترین عملیات جاسوسی را علیه آمریکا، در مقایسه با دیگر متحدان این کشور، انجام داد.» علاوه بر مورد جاناتان پولاد، که مقادیر زیادی از اطلاعات طبقه بندی شده را در اوایل دهه 1980 به اسرائیل منتقل کرد (و طبق گزارش، این اطلاعات به اتحاد شوروی هم انتقال می یافت تا این کشور نیز ویزاهای بیشتری را جهت خروج یهودیان از این کشور صادر نماید)، در سال 2004 نیز زمانی که فاش شد یک مقام کلیدی پنتاگون به نام دلاری فارنکلین اطلاعات طبقه بندی شده را به یک دیپلمات اسرائیلی منتقل کرده است، جنجال تازه ای برپا شد. اسرائیل تنها کشوری نیست که در آمریکا دست به جاسوسی زده است، ولی تمایلش به جاسوسی در کشوری که مدافع اصلی آن است، ظن بیشتری را در مورد ارزش راهبردی اسرائیلی به وجود می آورد. ارزش راهبردی اسرائیل، تنها موضوعی نیست که باید بدان توجه شود. حامیانش نیز استدلال می کنند که اسرائیل شایستگی حمایت بی حد و حصر را دارد، زیرا به گفته آنها، اسرائیل آسیب پذیر بوده و در محاصره دشمنان قرار دارد؛ آنها اسرائیل را دموکراتیک می دانند و می گویند، مردم یهود به خاطر جنایاتی که سابقاً بر آن ها روا شده، رنج برده اند و بنابراین، اسرائیل شایستگی آن را دارد که رفتار ویژه ای با آن بشود؛ و این رفتار جانبدارانه با اسرائیل، اخلاقاً در مقایسه با دشمنان، ارجحیت دارد. اما بررسی دقیق تر آشکار می کند که هیچ کدام از این استدلال ها مجاب کننده نیستند. یک نگاه واقع بینانه نشان می دهد که رفتار گذشته و حال اسرائیل، هیچ مبنای اخلاقی ای را برای ارجح دانستن آن بر فلسطینی ها به وجود نمی آورد.
شکل گیری نخستین اسرائیل اغلب این گونه توصیف می شود که داود توسط جالوت به نبرد خوانده شد؛ این در حالی است که گفت و گو و مصالحه، در شکل گیری آن، به حقیقت نزدیک تر است. اکنون نیز برعکس تصورات حاکم، صهیونیست ها تجهیزات نظامی بیشتر و بهتری دارند و در خلال جنگ استقلال سال های 49-1947 (علیه انگلیس)، از نیروهای مناسب تری بهره بردند و همین پیشینه باعث شد که نیروهای دفاعی اسرائیل مقابل مصر در سال 1956، و باز هم علیه مصر، اردن و سوریه در سال 1967، به سرعت و به آسانی به پیروزی برسند – همه این ها قبل از آن که کمک های وسیع آمریکا آغاز شود، رخ داده بود-. امروز، اسرائیل قوی ترین قدرت نظامی خاورمیانه است. نیروهای متعارف آن خیلی برتر از همسایگانش است و اسرائیل تنها دولت دارای سلاح هسته ای در منطقه است. مصر و اردن با اسرائیل پیمان های صلح امضا کرده اند و عربستان سعودی نیز چنین پیشنهادی داده است.
سوریه حمایت شوروی را از دست داده است؛ عراق توسط سه جنگ مخرب ویران شده است و ایران هم صدها مایل از آن فاصله دارد. فلسطینی ها به سختی دارای یک نیروی مؤثر هستند. براساس یک ارزیابی که در سال 2005 توسط «مرکز مطالعات استراتژیک جافی» وابسته به دانشگاه تل آویو، صورت گرفت، «موازنه استراتژیک به طرز معنی داری به نفع اسرائیل است و این شکاف کیفی میان توانایی نظامی و نیروهای باز دارنده آن و همسایگانش، همچنان پنهان مانده است.» اگر پشتیبانی از توسری خور، یک انگیزه الزام آور است، در این صورت ایالات متحده باید از دشمنان اسرائیل حمایت بکند! به علاوه، اینکه اسرائیل یک کشور دموکراتیک است به وسیله دیکتاتوری های متخاصم محاصره شده، نمی تواند کمک های آمریکا در سطح کنونی به آن را توجیه نماید: بسیاری از کشورهای دموکراتیک در گوشه و کنار جهان وجود دارند، اما هیچ کدام از آنها چنین کمک های بی حد و حصری را دریافت نمی کنند.
برخی از جنبه های دموکراسی اسرائیلی با ارزش های بنیادین آمریکا مغایرت دارد. اسرائیل به وضوح به عنوان یک دولت یهودی تأسیس شد و شهروندی در آن مبتنی بر اصل خونی و خویشاوندی است. در چنین شرایطی، تعجب برانگیز نیست که با یک میلیون و 300 هزار عرب، مثل شهروندان درجه دو رفتار می شود. سومین مورد توجیه نیز به تاریخ رنج کشیدن یهودیان در غرب مسیحی و به ویژه در هولوکاست، مربوط می شود. به خاطر این که یهودیان در طی قرن ها آزار دیدند، باید فقط در یک سرزمین مادری احساس امنیت کنند، اکنون بسیاری از مردم آمریکا معتقدند که اسرائیل شایستگی دریافت رفتار ویژه از جانب آمریکا را دارد. این در حالی است که اسرائیل نیز مرتکب جنایات تازه ای علیه بسیاری از بی گناهان دیگر شده است: یعنی علیه فلسطینی ها. حامیان اسرائیل به علاوه این گونه القا می کنند که این دولت در جست وجوی صلح بوده و در هر وضعیتی و حتی در شرایطی که تحریک هم شده، از خود خویشتن داری زیادی نشان داده است. در مقابل، گفته می شود که اعراب دست به شرارت زیادی زده اند. در حالی که چنین نبوده است. بن گوریون اعتراف کرد که صهیونیست های اولیه از خیرخواهی نسبت به اعراب فلسطینی که در سرزمین خود مورد تجاوز قرار گرفته و ایستادگی می کردند، دور بودند. صهیونیست ها دولت خود را در سرزمین اعراب ایجاد کردند. ایجاد اسرائیل در سال 48-1947، به اقداماتی چون پاکسازی قومی، اعدام ها، کشتارها و هتک نوامیس توسط یهودیان انجامید و رفتارهای بعدی اسرائیل هم اغلب وحشیانه بوده و با هر گونه ادعایی در مورد ارجحیت اخلاقی آن ناسازگار بوده است. به عنوان مثال، بین سال های 1949 و 1956، نیروهای امنیتی اسرائیل، 2700 تا 5000 نفر از اعراب را به قتل رساندند، افرادی که اکثریت قریب به اتفاق آنها غیر مسلح بودند.
نیروهای «آی دی اف» (نیروهای دفاعی اسرائیل) صدها زندانی جنگی مصری را که در دو جنگ 1956 و 1947 اسیر شده بودند، کشتند؛ و در همان حال، در سال 1967، اسرائیل 000/100 تا 000/260 فلسطینی را از کرانه باختری تازه تصرف شده بیرون راند و 000/80 سوری را نیز از ارتفاعات جولان اخراج کردند. در طی انتفاضه نخست،‌ای دی اف در بین نظامیان خود باتون توزیع می کرد و آن ها را تشویق می نمود که استخوان های معترضان فلسطینی را بشکنند. شاخه سوئدی نجات کودکان برآورد کرد که 600/23 تا 900/29 کودک، طی دو سال نخست انتفاضه بر اثر ضرب و جرح نیاز به معالجات پزشکی پیدا کردند». تقریباً یک سوم آنها 10 سال و یا کمتر سن داشتند. واکنش به انتفاضه دوم، حتی خشونت آمیزتر بوده است؛ «ها آرتص» در تیتر اول خود اعلام کرد که «آی دی اف… دارد تبدیل به یک ماشین کشنده می شود که کارآمدی آن عبارت است از دمیدن ترس و وحشت، که امری تکان دهنده است.» نیروهای‌ای دی اف در روزهای نخست قیام (فلسطینی ها) یک میلیون گلوله شلیک کردند. از آن زمان، اسرائیل در مقابل هر اسرائیلی کشته شده، 3 تا 4 فلسطینی را به قتل رساند که بیشتر آنها را افراد بی گناه تشکیل می دادند؛ علاوه بر آن، ارزش دارد که بدانیم، صهیونیست ها با بمب هایی که از فلسطین به انگلیس انتقال داده شد تا در آنجا عملیات تروریستی انجام شود، مرتبط بودند. اسحاق شامیر هم که زمانی یک تروریست بود و بعداً نخست وزیر شد، اعلام کرد که «نه قومیت های یهودی و نه سنت یهودی نمی تواند تروریسم را به عنوان یک وسیله برای مبارزه نادیده بگیرند».
توسل فلسطینی ها به تروریسم نمی تواند تعجب برانگیز باشد. فلسطینی ها معتقدند که آنها راه دیگری برای مجبور کردن اسرائیلی ها به دادن امتیاز ندارند. همان طور که ایهود باراک زمانی تصدیق کرد، اگر او به عنوان یک فلسطینی متولد می شد، «به سازمان های تروریستی می پیوست». بنابراین، اگر نه دلایل استراتژیکی و نه الزامات اخلاقی نمی توانند علت حمایت آمریکا از اسرائیل باشند، ما چطور می توانیم این مسأله را توضیح دهیم؟ فقط می توان گفت: توضیح آن به قدرت بی مانند لابی اسرائیل (در آمریکا) برمی گردد.
* John Mearsheimer، پروفسور علوم سیاسی و استاد دانشگاه شیکاگو
* Stephen walt، پروفسور روابط بین¬الملل و استاد دانشگاه‌هاروارد
منبع: بررسی علل حمایت گسترده آمریکا از اسرائیل , نویسندگان: جان میرشایمر ـ استفن والت ماه نامه – سیاحت غرب – 1386 – شماره 45

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد