از روایات اهل بیت علیهم السلام چنین بر می آید که ابوطالب ، پدر امیرالمومنین علیه السلام ، از سالها پیش، از جریان ولادت فرزند عزیزش با خبر بوده و بشارت آن را به همسرش فاطمه بنت اسد داده بود. از جمله، امام صادق علیه السلام فرمود: فاطمه بنت اسد نزد ابوطالب آمد تا مژده ولادت پیامبر صلی الله علیه وآله را به او بدهد . ابوطالب گفت: به اندازه یک« سبت » صبر کن ، من تو را به مانند او مژده می دهم جز مقام نبوت ، بعد فرمود: سبت سی سال است و میان ولادت رسول خدا صلی الله علیه وآله و ولادت علی علیه السلام سی سال فاصله بود .1
در روایت دیگری از امام صادق علیه السلام نقل شده است: در هنگام ولادت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله ، فاطمه بنت اسد نزد آمنه بود . پس یکی از آن دو به دیگری گفت : آیا می بینی آنچه را من می بینم؟ دیگری گفت: چه می بینی؟ گفت: این نور درخشنده که بین مغرب و مشرق را فرا گرفته است! پس در این سخن بودند که ابوطالب وارد شد و به ایشان گفت: از چه چیز تعجّب نموده اید؟ فاطمه بنت اسد خبر آن نور را یاد آور شد. ابوطالب به او فرمود: می خواهی تو را بشارتی بدهم؟ گفت: آری و ابوطالب گفت: از تو فرزندی به هم خواهد رسید که وصیّ این فرزند خواهد بود .2
در رحم مادر
از شبی که نور وجود مبارک امیرالمومنین علی علیه السلام در رحم مادر قرار گرفت تا چند روز زمین مکّه به لرزه در آمد به طوری که قریش به شدت از آن زمین لرزه نگران شدند و به وحشت افتادند و به یکدیگر گفتند: خدایان بت های خود را بر فراز کوه ابوقبیس ببرید تا از آنها بخواهیم این زلزله را برطرف کنند و این مسئله را دفع نمایند .
وقتی آنها به همراه بت ها بر فراز کوه جمع شدند ، لرزش آن بیشتر شد به طوری که صخره ها و تخته سنگ ها را به حرکت در آورد و آنها را متلاشی ساخت و بت ها به صورت روی زمین افتادند.
آنها وقتی این منظره را دیدند گفتند : ما در مقابل این امر عظیم طاقت نداریم! اینجا بود که ابوطالب بر فراز کوه آمد و در حالی که به اضطراب مردم اهمیتی نمی داد فرمود:ای مردم! خداوند تبارک و تعالی حادثه جدیدی در جهان هستی ایجاد کرده و مخلوقی را خلق کرده که اگر به ولایتش اقرار ننمایید و به امامتش گواه نباشید، این زلزله آرام نمی گیرد و آنقدر ادامه پیدا می کند که در سرزمین تهامه برای شما مسکنی باقی نمی ماند . مردم گفتند : ای ابوطالب! هرچه تو بگویی می پذیریم. ابوطالب گریه کرد و دست های خود را به سوی آسمان بلند نمود و گفت : « إِلَهِی وَ سَیِّدِی أَسْأَلُکَ بِالْمُحَمَّدِیَّةِ الْمَحْمُودَةِ وَ بِالْعَلَوِیَّةِ الْعَالِیَةِ وَ بِالْفَاطِمِیَّةِ الْبَیْضَاءِ إِلَّا تَفَضَّلْتَ عَلَى تِهَامَةَ بِالرَّأْفَةِ وَ الرَّحْمَة»
با دعای ابوطالب زلزله آرام گرفت و مردم این دعا را به خاطر خود سپردند و نوشتند و در همان زمان جاهلیت آن را در گرفتاری های خود می خواندند، در حالیکه حقیقت آن را نمی دانستند.3
کعبه آغوش می گشاید
شب جمعه سیزدهم ماه رجب سال سی ام عام الفیل فرا رسید .4
ثلثی از شب گذشته بود که درد حمل بر فاطمه بنت اسد عارض شد . ابوطالب به او گفت: ناراحت به نظر می آیی؟ فاطمه گفت: احساس درد و ناراحتی دارم. ابوطالب آن اسمی را که در ذکر آن از گرفتاری ها نجات می یافت بر زبان آورد و فاطمه نیز به واسطه گفتن آن ذکر آرام گرفت.
سپس به او گفت: من می روم عده ای از زنان را بیاورم تا در این موقع شب تو را در ولادت فرزندت یاری دهند.
فاطمه گفت: هرطور صلاح می دانی عمل کن.
ناگهان صدایی از گوشه خانه شنیده شد که گفت: ای ابوطالب! صبرکن! چراکه ولیّ خدا را دست ناپاک نباید لمس کند.5
صبح هنگام بار دیگر فاطمه را درد عارض شد . ابوطالب ناراحت و پریشان از خانه بیرون آمد . در این حال پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله رسید و پرسید: عموجان! چرا ناراحتی؟! ابوطالب گفت: فاطمه بنت اسد در حال وضع حمل است . پیامبر صلی الله علیه وآله دست ابوطالب را گرفت و با هم نزد فاطمه بنت اسد آمدند و او را با خود کنار خانه خدا آوردند.6
عباس بن عبدالمطلب و یزیدبن قعنب در میان گروهی از بنی هاشم و جماعتی از قبیله عبدالعزی در مقابل خانه کعبه نشسته بودند که فاطمه بنت اسد در حالی که ماه حملش تمام شده بود وارد مسجد الحرام شد و در مقابل بیت الله ایستاد . آنگاه نگاهش را به طرف آسمان انداخت و گفت:
پروردگارا! من به تو و آنچه رسول خدا صلی الله علیه وآله از نزد تو آورده و به تمام پیامبرانت و کتاب هایی که نازل فرموده ای ایمان دارم و سخن جدّم ابراهیم خلیل علیه السلام ، همان که خانه قدیمی ات را بنا نهاد تصدیق می کنم. پس از تو سوال می کنم به حق این خانه و به حق کسی که آن را بنا نهاد و به حق این فرزندی که در رحم دارم همان که با من تکلم می کند و با سخنش مرا انس و آرامش می بخشد و یقین دارم که او یکی از آیات و نشانه های توست زایمان را بر من آسان فرما.
عباس بن عبدالمطلب و یزید بن قعنب گفتند: همین که فاطمه بنت اسد به این کلمات دعا فرمود، دیدیم دیوار خانه کعبه از پشت (مستجار) شکافته شد و فاطمه در آن داخل گردید و از چشم های ما پنهان شد و سپس شکاف به حال اول بازگشت و دیوار به هم چسبید . ما قصد کردیم که در کعبه را بگشاییم تا بعضی از زنان ما نزد فاطمه بنت اسد بروند ولی در باز نشد . فهمیدیم این امر از امور الهی است . فاطمه بنت اسد سه روز در خانه کعبه به سر برد و اهل مکه درباره این مسئله در میان کوچه ها با یکدیگر حرف می زدند و زن ها در میان سرا پرده هایشان از این مطلب سخن می گفتند.7
وقتی فاطمه بنت اسد درون کعبه رفت، چهار بانو نزدش آمدند در حالیکه لباسی همچون حریر بر تن داشتند و عطری خوش تر از مشک ناب از آنان شنیده می شد . آنان، حوا و آسیه و مادر موسی بن عمران و مریم مادر عیسی علیه السلام بودند . آنها به فاطمه گفتند: سلام بر تو ای بانویی که از اولیای خدا هستی. فاطمه جواب سلام ایشان را داد و زنان بهشتی برابر او نشستند در حالی که هر یک ظرف عطری از نقره در دست داشتند.
هنگامی که علی علیه السلام به دنیا آمد به سجده رفت و در همان حال چنین گفت: « أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیّاً وَصِیُّ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ وَ بِمُحَمَّدٍ یَخْتِمُ اللَّهُ النُّبُوَّةَ وَ بِی یُتِمُّ الْوَصِیَّةَ وَ أَنَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِین » شهادت می دهم که خدایی جز الله نیست و محمّد فرستاده خداست و علی وصیّ محمّد فرستاده اوست. با محمّد نبوت ختم می شود با من وصایت کامل می گردد و من امیرالمومنین هستم.8 سپس فرمود: ( جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ ) حق آمد و باطل رفت.9
در آغاز روز چهارم فاطمه بنت اسد آماده بیرون آمدن از کعبه شد. فرزند خود را در آغوش گرفت و برخاست تا خارج شود که ندایی چنین شنید:
«ای فاطمه ! نام این مولود را علی بگذار ، چرا که من خدای علی اعلی هستم . من نام او را از نام خود گرفته ام و او را ادب آموخته ام و امر او را به خود سپرده ام و او را به غوامض علم خود آگاهی داده ام. او در خانه من به دنیا آمده است و اول کسی است که بر فراز خانه من اذان می گوید و بت ها را می شکند و از بالای کعبه به صورت به پایین می اندازد . اوست که مرا به عظمت یاد می کند و تقدیس و تمجید می نماید و به یگانگی یاد می کند و او بعد از حبیبم و پیامبر و برگزیده ام از میان خلق ، محمّد فرستاده ام ، امام و وصیّ اوست. خوشا به حال کسی که او را دوست می دارد و او را یاری می کند . و وای بر آنکه او را نافرمانی کند و خوار نماید و حقّش را انکار نماید.10
پس از آن، دیوار کعبه از همانجایی که شکافته شده بود بازگردید و فاطمه در حالی که علی علیه السلام را بر روی دست هایش داشت خارج شد . آنگاه رو به مردم کرد و گفت : ای مردم! همانا خداوند عزّوجلّ مرا از میان خلقش برگزید و بر زنان برگزیده قبل از من برتری بخشید . همانا خداوند آسیه دختر مزاحم را برگزید و آسیه پنهانی خدا را در محلی که محبوب حضرتش نبود از روی اضطرار عبادت می نمود و مریم دختر عمران را برگزید و ولادت عیسی علیه السلام را بر او آسان نمود و مریم تنه خشک درخت خرما را در بیابان تکان داد تا برای او خرمای تازه بریزد. اما خداوند مرا برگزید و بر هردوی آنها و بر تمام زنان عالم که قبل از من بوده اند، برتری داد به دلیل اینکه من در خانه کعبه زایمان نمودم و سه روز از میوه های بهشت خوردم. 11
وقتی ابوطالب ، علی علیه السلام را دید خوشحال شد و علی علیه السلام فرمود: ای پدر! سلام و رحمت و برکات خدا بر تو باد.
سپس پیامبر صلی الله علیه وآله داخل شد ،علی علیه السلام پس از سه روز برای اولین بار چشم گشود.12 و خودش را برای رسول خدا صلی الله علیه وآله حرکت داد و به چهره ایشان لبخند زد و عرضه داشت: ای رسول خدا! سلام و رحمت و برکات خدا بر شما باد . سپس شروع به خواندن آیات سوره مومنون کرد(قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ) رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: همانا مومنین به سبب تو رستگار شدند . و علی علیه السلام تمام آیات را تا هم فیها خالدون قرائت فرمود. آنگاه رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: به خدا سوگند تو امیر و سرور آنهایی . آنها را از علوم خودت اطعام می کنی و آنها از علوم تو توشه بر می گیرند و به خدا سوگند تو دلیل و راهنمای آنانی و به سبب تو هدایت می شوند.13 .14 پی نوشت ها 1 . الکافی ، جلد1،ص452
2 . الکافی،ج8،ص302
3 . بحارالانوار، ج35،ص11-12
4 . این تاریخ مطابق 21 مارس سال 599 میلادی است
5 . بحارالانوار،ج35،ص13
6 . بحارالانوار،ج35،ص30
7 . بحارالانوار،ج35،ص36و37
8 . بحارالانوار،ج35،ص13-14
9 . امالی طوسی،ص80
10 . بحارالانوار،ج35،ص37
11 . بحارالانوار،ج25،ص37
12 . بحارالانوار،ج38،ص294
13 . بحارالانوار،ج35،ص37-38
14 . سلام کردن امیرالمومنین علیه السلام به پدر بزرگوارش و رسول خدا صلی الله علیه وآله و تلاوت آیاتی از قرآن کریم در چنین حالتی امری بعید و دور از ذهن نیست؛ زیرا همان طور که اصل تولد آن حضرت در کعبه به اذن خداوند متعال و به نحو اعجاز و کرامت صورت گرفته ، تکلم آن حضرت و تلاوت آیاتی از قرآن نیز به اذن پروردگار و به نحو خارق العاده انجام شده است. علاوه بر آن که این واقعه تازگی نداشت؛ زیرا قبل از آن حضرت ، برای حضرت عیسی علیه السلام نیز رخ داده و ایشان بعد از ولادت این آیات را تلاوت نمود: إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیًّا وَجَعَلَنِی مُبَارَکًا أَیْنَ مَا کُنْتُ وَأَوْصَانِی بِالصَّلَاةِ وَالزَّکَاةِ … نکته دیگر اینکه تلاوت آیاتی از سوره مومنون به وسیله وجود مقدس امیرالمومنین علیه السلام ؛ با اینکه هنوز قرآن کریم نازل نشده ، نشان دهنده این است که آن حضرت از حقیقت قرآن آگاه بوده است.
قرآن کریم دارای مراتبی است که مرتبه عالی آن در عالم حقیقت نوری بر انوار مقدس پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و ائمه اطهار علیهم السلام افاضه شده بود . و پایین ترین مرحله آن که شامل الفاظ قرآن کریم است پس از بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله بر ایشان نازل گردید. بنابر این حقیقت نوری قرآن بر نور وجود مقدس امیرالمومنین علیه السلام قبل از خلقت طبیعی ایشان افاضه شده بود و به همین جهت امام علی علیه السلام بعد از ولادت در آغوش پیامبر اکرم صلی الله علیه واله آیاتی از سوره مومنون تلاوت فرمود.( رجوع کنید islampedia.ir ،قسمت زندگی امام علی ) نکته دیگر در این زمینه اینکه در روایات اهل بیت علیهم السلام از قرآن به عنوان قرآن صامت (ساکت)، و از اهل بیت به عنوان قرآن ناطق نام برده شده است. یعنی آن که می تواند قرآن صامت را به نطق و کلام در آورد علی و اولاد علی علیهم السلام هستند و بس
«ذلک القرآن فاستنطقوه» و این در صورتی امکان پذیر است که آنها به حقایق قرآن علاوه بر الفاظ آن احاطه داشته باشند.
در روایت دیگری از امام صادق علیه السلام نقل شده است: در هنگام ولادت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله ، فاطمه بنت اسد نزد آمنه بود . پس یکی از آن دو به دیگری گفت : آیا می بینی آنچه را من می بینم؟ دیگری گفت: چه می بینی؟ گفت: این نور درخشنده که بین مغرب و مشرق را فرا گرفته است! پس در این سخن بودند که ابوطالب وارد شد و به ایشان گفت: از چه چیز تعجّب نموده اید؟ فاطمه بنت اسد خبر آن نور را یاد آور شد. ابوطالب به او فرمود: می خواهی تو را بشارتی بدهم؟ گفت: آری و ابوطالب گفت: از تو فرزندی به هم خواهد رسید که وصیّ این فرزند خواهد بود .2
در رحم مادر
از شبی که نور وجود مبارک امیرالمومنین علی علیه السلام در رحم مادر قرار گرفت تا چند روز زمین مکّه به لرزه در آمد به طوری که قریش به شدت از آن زمین لرزه نگران شدند و به وحشت افتادند و به یکدیگر گفتند: خدایان بت های خود را بر فراز کوه ابوقبیس ببرید تا از آنها بخواهیم این زلزله را برطرف کنند و این مسئله را دفع نمایند .
وقتی آنها به همراه بت ها بر فراز کوه جمع شدند ، لرزش آن بیشتر شد به طوری که صخره ها و تخته سنگ ها را به حرکت در آورد و آنها را متلاشی ساخت و بت ها به صورت روی زمین افتادند.
آنها وقتی این منظره را دیدند گفتند : ما در مقابل این امر عظیم طاقت نداریم! اینجا بود که ابوطالب بر فراز کوه آمد و در حالی که به اضطراب مردم اهمیتی نمی داد فرمود:ای مردم! خداوند تبارک و تعالی حادثه جدیدی در جهان هستی ایجاد کرده و مخلوقی را خلق کرده که اگر به ولایتش اقرار ننمایید و به امامتش گواه نباشید، این زلزله آرام نمی گیرد و آنقدر ادامه پیدا می کند که در سرزمین تهامه برای شما مسکنی باقی نمی ماند . مردم گفتند : ای ابوطالب! هرچه تو بگویی می پذیریم. ابوطالب گریه کرد و دست های خود را به سوی آسمان بلند نمود و گفت : « إِلَهِی وَ سَیِّدِی أَسْأَلُکَ بِالْمُحَمَّدِیَّةِ الْمَحْمُودَةِ وَ بِالْعَلَوِیَّةِ الْعَالِیَةِ وَ بِالْفَاطِمِیَّةِ الْبَیْضَاءِ إِلَّا تَفَضَّلْتَ عَلَى تِهَامَةَ بِالرَّأْفَةِ وَ الرَّحْمَة»
با دعای ابوطالب زلزله آرام گرفت و مردم این دعا را به خاطر خود سپردند و نوشتند و در همان زمان جاهلیت آن را در گرفتاری های خود می خواندند، در حالیکه حقیقت آن را نمی دانستند.3
کعبه آغوش می گشاید
شب جمعه سیزدهم ماه رجب سال سی ام عام الفیل فرا رسید .4
ثلثی از شب گذشته بود که درد حمل بر فاطمه بنت اسد عارض شد . ابوطالب به او گفت: ناراحت به نظر می آیی؟ فاطمه گفت: احساس درد و ناراحتی دارم. ابوطالب آن اسمی را که در ذکر آن از گرفتاری ها نجات می یافت بر زبان آورد و فاطمه نیز به واسطه گفتن آن ذکر آرام گرفت.
سپس به او گفت: من می روم عده ای از زنان را بیاورم تا در این موقع شب تو را در ولادت فرزندت یاری دهند.
فاطمه گفت: هرطور صلاح می دانی عمل کن.
ناگهان صدایی از گوشه خانه شنیده شد که گفت: ای ابوطالب! صبرکن! چراکه ولیّ خدا را دست ناپاک نباید لمس کند.5
صبح هنگام بار دیگر فاطمه را درد عارض شد . ابوطالب ناراحت و پریشان از خانه بیرون آمد . در این حال پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله رسید و پرسید: عموجان! چرا ناراحتی؟! ابوطالب گفت: فاطمه بنت اسد در حال وضع حمل است . پیامبر صلی الله علیه وآله دست ابوطالب را گرفت و با هم نزد فاطمه بنت اسد آمدند و او را با خود کنار خانه خدا آوردند.6
عباس بن عبدالمطلب و یزیدبن قعنب در میان گروهی از بنی هاشم و جماعتی از قبیله عبدالعزی در مقابل خانه کعبه نشسته بودند که فاطمه بنت اسد در حالی که ماه حملش تمام شده بود وارد مسجد الحرام شد و در مقابل بیت الله ایستاد . آنگاه نگاهش را به طرف آسمان انداخت و گفت:
پروردگارا! من به تو و آنچه رسول خدا صلی الله علیه وآله از نزد تو آورده و به تمام پیامبرانت و کتاب هایی که نازل فرموده ای ایمان دارم و سخن جدّم ابراهیم خلیل علیه السلام ، همان که خانه قدیمی ات را بنا نهاد تصدیق می کنم. پس از تو سوال می کنم به حق این خانه و به حق کسی که آن را بنا نهاد و به حق این فرزندی که در رحم دارم همان که با من تکلم می کند و با سخنش مرا انس و آرامش می بخشد و یقین دارم که او یکی از آیات و نشانه های توست زایمان را بر من آسان فرما.
عباس بن عبدالمطلب و یزید بن قعنب گفتند: همین که فاطمه بنت اسد به این کلمات دعا فرمود، دیدیم دیوار خانه کعبه از پشت (مستجار) شکافته شد و فاطمه در آن داخل گردید و از چشم های ما پنهان شد و سپس شکاف به حال اول بازگشت و دیوار به هم چسبید . ما قصد کردیم که در کعبه را بگشاییم تا بعضی از زنان ما نزد فاطمه بنت اسد بروند ولی در باز نشد . فهمیدیم این امر از امور الهی است . فاطمه بنت اسد سه روز در خانه کعبه به سر برد و اهل مکه درباره این مسئله در میان کوچه ها با یکدیگر حرف می زدند و زن ها در میان سرا پرده هایشان از این مطلب سخن می گفتند.7
وقتی فاطمه بنت اسد درون کعبه رفت، چهار بانو نزدش آمدند در حالیکه لباسی همچون حریر بر تن داشتند و عطری خوش تر از مشک ناب از آنان شنیده می شد . آنان، حوا و آسیه و مادر موسی بن عمران و مریم مادر عیسی علیه السلام بودند . آنها به فاطمه گفتند: سلام بر تو ای بانویی که از اولیای خدا هستی. فاطمه جواب سلام ایشان را داد و زنان بهشتی برابر او نشستند در حالی که هر یک ظرف عطری از نقره در دست داشتند.
هنگامی که علی علیه السلام به دنیا آمد به سجده رفت و در همان حال چنین گفت: « أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیّاً وَصِیُّ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ وَ بِمُحَمَّدٍ یَخْتِمُ اللَّهُ النُّبُوَّةَ وَ بِی یُتِمُّ الْوَصِیَّةَ وَ أَنَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِین » شهادت می دهم که خدایی جز الله نیست و محمّد فرستاده خداست و علی وصیّ محمّد فرستاده اوست. با محمّد نبوت ختم می شود با من وصایت کامل می گردد و من امیرالمومنین هستم.8 سپس فرمود: ( جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ ) حق آمد و باطل رفت.9
در آغاز روز چهارم فاطمه بنت اسد آماده بیرون آمدن از کعبه شد. فرزند خود را در آغوش گرفت و برخاست تا خارج شود که ندایی چنین شنید:
«ای فاطمه ! نام این مولود را علی بگذار ، چرا که من خدای علی اعلی هستم . من نام او را از نام خود گرفته ام و او را ادب آموخته ام و امر او را به خود سپرده ام و او را به غوامض علم خود آگاهی داده ام. او در خانه من به دنیا آمده است و اول کسی است که بر فراز خانه من اذان می گوید و بت ها را می شکند و از بالای کعبه به صورت به پایین می اندازد . اوست که مرا به عظمت یاد می کند و تقدیس و تمجید می نماید و به یگانگی یاد می کند و او بعد از حبیبم و پیامبر و برگزیده ام از میان خلق ، محمّد فرستاده ام ، امام و وصیّ اوست. خوشا به حال کسی که او را دوست می دارد و او را یاری می کند . و وای بر آنکه او را نافرمانی کند و خوار نماید و حقّش را انکار نماید.10
پس از آن، دیوار کعبه از همانجایی که شکافته شده بود بازگردید و فاطمه در حالی که علی علیه السلام را بر روی دست هایش داشت خارج شد . آنگاه رو به مردم کرد و گفت : ای مردم! همانا خداوند عزّوجلّ مرا از میان خلقش برگزید و بر زنان برگزیده قبل از من برتری بخشید . همانا خداوند آسیه دختر مزاحم را برگزید و آسیه پنهانی خدا را در محلی که محبوب حضرتش نبود از روی اضطرار عبادت می نمود و مریم دختر عمران را برگزید و ولادت عیسی علیه السلام را بر او آسان نمود و مریم تنه خشک درخت خرما را در بیابان تکان داد تا برای او خرمای تازه بریزد. اما خداوند مرا برگزید و بر هردوی آنها و بر تمام زنان عالم که قبل از من بوده اند، برتری داد به دلیل اینکه من در خانه کعبه زایمان نمودم و سه روز از میوه های بهشت خوردم. 11
وقتی ابوطالب ، علی علیه السلام را دید خوشحال شد و علی علیه السلام فرمود: ای پدر! سلام و رحمت و برکات خدا بر تو باد.
سپس پیامبر صلی الله علیه وآله داخل شد ،علی علیه السلام پس از سه روز برای اولین بار چشم گشود.12 و خودش را برای رسول خدا صلی الله علیه وآله حرکت داد و به چهره ایشان لبخند زد و عرضه داشت: ای رسول خدا! سلام و رحمت و برکات خدا بر شما باد . سپس شروع به خواندن آیات سوره مومنون کرد(قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ) رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: همانا مومنین به سبب تو رستگار شدند . و علی علیه السلام تمام آیات را تا هم فیها خالدون قرائت فرمود. آنگاه رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: به خدا سوگند تو امیر و سرور آنهایی . آنها را از علوم خودت اطعام می کنی و آنها از علوم تو توشه بر می گیرند و به خدا سوگند تو دلیل و راهنمای آنانی و به سبب تو هدایت می شوند.13 .14 پی نوشت ها 1 . الکافی ، جلد1،ص452
2 . الکافی،ج8،ص302
3 . بحارالانوار، ج35،ص11-12
4 . این تاریخ مطابق 21 مارس سال 599 میلادی است
5 . بحارالانوار،ج35،ص13
6 . بحارالانوار،ج35،ص30
7 . بحارالانوار،ج35،ص36و37
8 . بحارالانوار،ج35،ص13-14
9 . امالی طوسی،ص80
10 . بحارالانوار،ج35،ص37
11 . بحارالانوار،ج25،ص37
12 . بحارالانوار،ج38،ص294
13 . بحارالانوار،ج35،ص37-38
14 . سلام کردن امیرالمومنین علیه السلام به پدر بزرگوارش و رسول خدا صلی الله علیه وآله و تلاوت آیاتی از قرآن کریم در چنین حالتی امری بعید و دور از ذهن نیست؛ زیرا همان طور که اصل تولد آن حضرت در کعبه به اذن خداوند متعال و به نحو اعجاز و کرامت صورت گرفته ، تکلم آن حضرت و تلاوت آیاتی از قرآن نیز به اذن پروردگار و به نحو خارق العاده انجام شده است. علاوه بر آن که این واقعه تازگی نداشت؛ زیرا قبل از آن حضرت ، برای حضرت عیسی علیه السلام نیز رخ داده و ایشان بعد از ولادت این آیات را تلاوت نمود: إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیًّا وَجَعَلَنِی مُبَارَکًا أَیْنَ مَا کُنْتُ وَأَوْصَانِی بِالصَّلَاةِ وَالزَّکَاةِ … نکته دیگر اینکه تلاوت آیاتی از سوره مومنون به وسیله وجود مقدس امیرالمومنین علیه السلام ؛ با اینکه هنوز قرآن کریم نازل نشده ، نشان دهنده این است که آن حضرت از حقیقت قرآن آگاه بوده است.
قرآن کریم دارای مراتبی است که مرتبه عالی آن در عالم حقیقت نوری بر انوار مقدس پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و ائمه اطهار علیهم السلام افاضه شده بود . و پایین ترین مرحله آن که شامل الفاظ قرآن کریم است پس از بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله بر ایشان نازل گردید. بنابر این حقیقت نوری قرآن بر نور وجود مقدس امیرالمومنین علیه السلام قبل از خلقت طبیعی ایشان افاضه شده بود و به همین جهت امام علی علیه السلام بعد از ولادت در آغوش پیامبر اکرم صلی الله علیه واله آیاتی از سوره مومنون تلاوت فرمود.( رجوع کنید islampedia.ir ،قسمت زندگی امام علی ) نکته دیگر در این زمینه اینکه در روایات اهل بیت علیهم السلام از قرآن به عنوان قرآن صامت (ساکت)، و از اهل بیت به عنوان قرآن ناطق نام برده شده است. یعنی آن که می تواند قرآن صامت را به نطق و کلام در آورد علی و اولاد علی علیهم السلام هستند و بس
«ذلک القرآن فاستنطقوه» و این در صورتی امکان پذیر است که آنها به حقایق قرآن علاوه بر الفاظ آن احاطه داشته باشند.