از حضرت على ( ع ) روایت شده که رسول خدا ( ص ) در شب معراج از خداوند پرسید : خدایا ! کدام عمل فضیلت بیشترى دارد ؟ خداوند پاسخ داد : در نزد من چیزى بهتر از توکل و رضا نیست . یا محمد ! کسانى را که به خاطر من یکدیگر را دوست مى دارند به خاطر من از دشمنان قطع رابطه مى کنند ، به خاطر من با یکدیگر پیوند خویشاوندى برقرار مى کنند و کسانى را که به خاطر من بر من توکل مى کنند ، دوست مى دارم و دوستى من پایان ندارد . این ها کسانى هستند که دیدگاه خوبى نسبت به مخلوقات من دارند ، آنان حوائج خود را از مخلوقات درخواست نمى کنند ، شکمشان به خاطر خوردن مال حلال سبک است ، در این دنیا نعمت آنان یاد من است و من از این گونه افراد راضى هستم و به آنان محبت مى کنم . یا احمد ! اگر مى خواهى پرهیزگارترین مردم باشى ، در دنیا زهد پیشه کن و عاشق آخرت باش .
رسول خدا گفت : خدایا ! چگونه زهد پیشه کنم ؟
خداوند پاسخ داد : از خوراک ، نوشیدنى و پوشاک اندکى بگیر و براى فردا ذخیره مکن و همواره به یاد من باش .
پیامبر ( ص ) گفت : چگونه همواره به یاد تو باشم ؟
خداوند در پاسخ گفت : با دورى از مردم ، دشمن داشتن تلخ و شیرین و خالى بودن شکم و خانه ات از نعمت هاى دنیایى .
یا احمد ! مانند بچه نباش که هر رنگى را مى بینند و هر چیزى از ترش و شیرین را به دست مى آورند ، مغرور مى شوند .
پیامبر خدا ( ص ) گفت : پروردگارا ! مرا به کارى راهنمایى کن که با آن به تو نزدیک شوم . خداوند پاسخ داد : شب خود را روز و روز خود را شب قرار بده ؟
پیامبر ( ص ) پرسید : خدایا ! این چگونه ممکن است ؟
خداوند پاسخ داد : خواب خود را نماز بکن و خوراکت را گرسنگى . یا احمد ! به جلال و عزت خودم سوگند اگر بنده چهار خصلت را برایم تضمین بکند او را به بهشت وارد مى کنم : زبانش را جز در موارد لازم باز نکند ، دلش را از وسوسه هاى شیطانى نگه دارد ، مرا در همه حالات ناظر خود ببیند و چشم روشنى او گرسنگى روزه باشد . یا احمد ! کاش شیرینى گرسنگى روزه ، سکوت ، دورى از مردم و آثارى را که این ها دارند ، احساس مى کردى .
پیامبر ( ص ) پرسید : خدایا میراث و نتیجه گرسنگى روزه چیست ؟ خداوند پاسخ داد : حکمت ، حفظ قلب ، تقرب به من ، حزن همیشگى ، سبکى مخارج زندگى ، گفتن سخن حق و باک نداشتن از این که زندگى به سختى مى گذرد یا به خوشى و آسانى .
یا احمد ! آیا مى دانى در چه وقتى بندگان من به من نزدیک مى شوند ؟ پیامبر پاسخ داد : نه !
خداوند پاسخ داد : هنگامى که بنده ام گرسنه ( روزه ) و یا در حال سجده باشد . یا احمد ! من از سه گروه از بندگانم تعجب مى کنم : بنده اى که داخل در نماز شده و مى داند با چه کسى حرف مى زند و در برابر چه کسى ایستاده ولى با این حال چرت مى زند ، بنده اى که روزى امروز را دارد و براى فردا تلاش مى کند و بنده اى که نمى داند من از او راضى هستم یا ناراضى و با این حال این بنده مى خندد .
یا احمد ! در بهشت قصرى از لؤلؤ و در ساخته ام که بندگان خاصم در آن ساکن هستند . هر روز هفتاد بار به سوى آنان نظر مى کنم و هر بار که به آنان نظر مى کنم با آنان حرف مى زنم و هفتاد برابر بر قصر آنان اضافه مى کنم و هنگامى که اهل بهشت از طعام ها و نوشیدنى هاى بهشتى لذت مى برند ، این خواص با یاد و سخن من لذت مى برند .
پیامبر ( ص ) گفت : خدایا ! نشانه این خواص چیست ؟
خداوند پاسخ داد : این ها کسانى هستند که زبان خود را از سخن بیهوده و شکمشان را از خوراک اضافى حفظ کرده اند . یا احمد ! اگر کسى بخواهد براى خدا محبت بکند ، باید به فقرا محبت بکند و به آنان نزدیک شود ، محبت به آنان محبت به خداست .
پیامبر ( ص ) پرسید : فقراء کیستند ؟
خداوند پاسخ داد : این ها کسانى هستند که به کم راضى هستند ، بر گرسنگى صبر مى کنند در حالت رفاه خدا را سپاسگزارند ، از گرسنگى و تشنگى شکایت نمى کنند ، دروغ نمى گویند ، بر خدا خشم نمى گیرند ، به آنچه از دست رفته غمگین نمى شوند و به آن چه به دستشان مى رسد شاد نمى گردند .
یا احمد ! محبت به فقرا ، محبت به من است پس به فقرا نزدیک شو و آنان را به خودت نزدیک بکن و اغنیاء را دور کن و با آنان همنشین نباش زیرا که فقرا دوستان من هستند .
یا احمد ! لباس هاى گرانبها مپوش ، غذاهاى خوشمزه و رنگارنگ نخور و جاى خواب خود را نرم مکن زیرا که نفس جایگاه هر شرى است و نفس رفیق هر گونه بدى است ، تو او را به اطاعت خدا مى کشانى و او تو را به معصیت خدا مى کشاند ، در اطاعت خدا با تو مخالفت مى کند و در آن چه خوش ندارى ، اطاعت تو مى کند . هنگامى که سیر است طغیان مى کند و هنگامى که گرسنه است شکایت مى کند . هنگامى که محتاج و فقیر شود خشم مى گیرد و هنگامى که توانگر گردد ، تکبر مى کند . هنگامى که بزرگ شود فراموش مى کند و هنگامى که ایمن گردد غافل مى شود . نفس همنشین شیطان است و مثل آن مثل شتر مرغ است ، بسیار مى خورد ولى بار نمى برد و بسان خرزهره است که رنگش زیبا و طعمش تلخ است .
یا احمد ! دنیا و اهل دنیا را دشمن بدار و آخرت و اهل آخرت را دوست بدار .
پیامبر ( ص ) پرسید : اهل دنیا و اهل آخرت کیست ؟
خداوند پاسخ داد : اهل دنیا عبارت است از کسى که بسیار مى خورد و بسیار مى خندد ، بسیار مى خوابد و بسیار خشمگین مى شود ، هر قدر هم داشته باشد راضى نمى شود ، از کسى که به او بدى کرده معذرت نمى خواهد ، اگر کسى عذرى بیاورد ، عذر او را قبول نمى کند ، در وقت عبادت کسل و هنگام گناه شجاع است ، آرزویش طولانى و اجلش نزدیک است ، خود را محاسبه نمى کند ، کم فهم است ، پر حرف است ، کم مى ترسد و در موقع غذا خوردن بسیار شاد مى شود . اهل دنیا در وقت رفاه و آسایش شکرگزارى نمى کنند و در وقت گرفتارى صبر نمى کنند . مردم را به دیده حقارت مى نگرند و خود را مى ستایند و آن چه را که از آن آنان نیست ادعا مى کنند و همواره بدى هاى مردم را مى گویند .
یا احمد ! عیب اهل دنیا فراوان است ، جهل و حماقت در این ها است و به کسى که علم مى آموزد تواضع نمى کنند . این ها در نزد خود عاقل هستند ولى در نزد عارفان احمق هستند .
یا احمد ! اهل خیر و اهل آخرت ، چهره آنان نحیف و حیاء آنان زیاد است ، نفع آنان زیاد و مکر آنان کم است . مردم از جانب آنها در امن هستند ولى خودشان در رنج هستند . سخن آنان حساب شده و موزون است و به محاسبه نفس خود مى پردازند و نفس خود را به زحمت مى اندازند . چشمانشان مى خوابد ولى دلشان نمى خوابد . چشم آنان گریان است و دل آنان به یاد خداست . آن گاه که مردم از غافلین به حساب بیایند آنان جزء یادکنندگان خدا محاسبه مى شوند . در آغاز نعمت حمد خدا مى کنند و در آخر آن شکر خدا مى کنند . دعاى آنان نزد خدا بالا مى رود و کلامشان مسموع است . فرشته ها با آنان شاد مى شوند ، دعایشان به زیر حجاب ها مى رسد و خداوند دوست مى دارد که کلام آنان را بشنود . آنان لحظه اى از خدا غافل نمى شوند ، دلشان پرخورى نمى خواهد ، پرحرفى را هم نمى خواهند و فراوانى لباس هم نمى خواهند . در نظر آنان مردم همه مرده اند و فقط خداوند زنده و کریم است . کسانى را که به خدا پشت کرده اند ، با بزرگوارى به سوى خدا دعوت مى کنند و کسانى را که به سوى خدا روى آورده اند با مهربانى دلسوزى فراوان استقبال مى کنند و در نظر آنان دنیا و آخرت یکى است . یا احمد ! آیا مى دانى زاهدان در نزد من چه مقامى دارند ؟
پیامبر ( ص ) پاسخ داد : نه !
خداوند گفت : روز قیامت مردم محشور مى شوند و به حساب هاى آنها رسیدگى مى شود ولى زاهدان محاسبه نمى شوند و در امان هستند . کوچکترین چیزى که به زاهدان مى دهم این است که همه کلیدهاى بهشت را به آنان مى دهم تا از هر درى خواستند داخل بهشت شوند و خودم را از آنان نمى پوشانم . به آنان اقسام گوناگون لذت بردن از کلام خودم را مى دهم ، آنان را در جایگاه صدق مى نشانم ، آن چه را که در دنیا کرده اند ، براى آنان یادآورى مى کنم و براى آنان چهار در باز مى کنم : از یک در صبح و شام هدایاى من به سوى آنان مى آید ، از یک در بدون زحمت و هرگونه که بخواهند مرا تماشا مى کنند ، از یک در به جهنم و اهل آن مى نگرند و از یک در هم حوریان بهشتى بر آنان وارد مى شوند .
پیامبر خدا ( ص ) پرسید : خدایا ! این زاهدان چه کسانى هستند که چنین اند ؟
خداوند پاسخ داد : زاهد کسى است که خانه اى ندارد تا به خاطر خرابى آن غمگین شود ، فرزندى ندارد تا به خاطر مرگ آن محزون شود ، از مال دنیا چیزى ندارد تا به خاطر از دست رفتن آن ناراحت شود ، کسى هم او را نمى شناسد تا او را ولو براى یک لحظه از خدا غافل کند ، طعام اضافى هم ندارد تا فردا باز خواست شود و لباس نرمى هم ندارد .
یا احمد ! سیماى زاهدان از خستگى شب و روزه روز زرد است ، زبان آنان از ذکر خدا ، خسته است ، دل آنان از سکوت فراوان ملول است ، آنان سخت در عبات هستند نه از ترس آتش و نه از شوق بهشت بلکه آنان به ملکوت آسمان ها و زمین نظر دارند و مى فهمند که خداوند شایسته عبادت است . یا احمد ! این درجه صدیقان و انبیاء است که به امت تو ، امت هاى پیامبران پیشین و برخى از شهیدان داده ام .
پیامبر ( ص ) پرسید : آیا زاهدان امت من بیشتر است یا زاهدان بنى اسرائیل ؟
خداوند پاسخ داد : زاهدان بنى اسرائیل نسبت به زاهدان امت تو مانند یک موى سیاه در بدن گاوى سفید است .
پیامبر ( ص ) پرسید : این چه طور ممکن است ؟ آنان عددشان زیادتر بود .
خداوند پاسخ داد : آنان گرفتار شک شدند و پس از اقرار انکار کردند .
پیامبر خدا ( ص ) گفت : خدا را حمد و سپاس گفتم و براى زاهدان امتم دعا کردم .
یا احمد ! پرهیزکارى را شیوه خود بکن که اول و آخر دین همین است و به وسیله آن مى توان به خدا نزدیک شد .
یا احمد ! پرهیزکارى زینت مؤمن و ستون دین است و داستان پرهیزکارى مانند داستان کشتى مى باشد ، همان طورى که هر کس در دریا به کشتى سوار شود نجات مى یابد و هر کس سوار نشود غرق مى شود ، پرهیزکارى هم چنین است و زاهدان هم نجات نمى یابند مگر با پرهیزکارى .
یا احمد ! هر بنده اى که مرا شناخت و در برابر من حالت تسلیم یافت ، همه چیز را در برابر او حالت تسلیم مى یابند .
یا احمد ! پرهیزکارى انواع عبادت را براى عبد پیش مى آورد و به وسیله آن بنده در نزد مردم گرامى شمرده مى شد و با آن به خدا مى رسد .
یا احمد ! سکوت را پیشه خود بساز که آبادترین قلب ها ، قلب هاى صالحان و ساکتان است و خرابترین قلب ها قلوب کسانى است که بیهوده سخن مى گویند .
یا احمد ! عبادت 10 جزء دارد . 9 جزء طلب روزى حلال است . هنگامى که خوراک و نوشیدنى تو پاکیزه باشد ، در پناه من خواهى بود .
پیامبر خدا ( ص ) پرسید : آغاز عبادت چیست ؟ خداوند پاسخ داد : آغاز عبادت سکوت و روزه دارى است .
پیامبر خدا ( ص ) پرسید : خدایا ! نتیجه روزه چیست ؟
خداوند پاسخ داد : روزه حکمت مى آورد ، حکمت معرفت مى آورد و معرفت یقین مى آورد و وقتى که بنده به یقین رسید دیگر باکى ندارد از این که زندگى به سختى مى گذرد و یا به آسانى و هنگامى که بنده در حالت مرگ قرار گرفت ، فرشتگانى بالاى سر او مى ایستند که در دست هر فرشته اى جامى از آب کوثر و جامى از مى بهشتى است و جان او را با این آب و مى بهشتى سیراب مى کنند تا سختى مرگ از او برطرف بشود و به او مژده بزرگ مى دهند و مى گویند : خوش آمدى و جایگاه پاکى دارى و تو بر خداى عزیز ، کریم ، حبیب و قریب وارد مى شود . پس از آن جان بنده در دستان فرشته ها قرار مى گیرد و در کمتر از یک چشم بر هم زدن به سوى خدا بالا مى رود و بین او و خدا حجابى نمى ماند . خداوند مشتاق اوست و روح این بنده در کنار چشمه اى در نزد عرش خدا مى نشیند . سپس به این بنده گفته مى شود : دنیا را چگونه ترک کردى ؟ در جواب مى گوید : به عزت و جلال تو من اصلا علمى نسبت به دنیا ندارم ، از آن زمان که مرا خلق کرده اى همواره از تو خوف داشتم . خداوند مى گوید : بنده ام ! تو راست گفتى ، جسدت در دنیا بود ولى روحت با من بود ، پس تو در آشکار و نهان در برابر چشمان من بودى ، حالا هر چه مى خواهى ، بخواه که خواهم داد و بر من منت بگذار که گرامى مى دارمت . این بهشت من است پس در آنجاى بگیر و این همسایگى من ، پس در همسایگى من ساکن شو . روح بنده مى گوید : خدایا ! خودت را به من شناساندى و من با این معرفت از همه مخلوقاتت بى نیاز شدم . به عزت و جلال تو سوگند اگر رضاى تو در این باشد که قطعه قطعه شوم و هفتاد بار با بدترین وضع کشته شوم ، رضاى تو را مى طلبم و رضاى تو محبوب ترین چیز در نزد من خواهد بود .
خدایا من چگونه مى توانستم خودبین باشم در حالى که اگر تو مرا گرامى نمى داشتى خوار بودم ، اگر مرا کمک نمى کردى شکست مى خوردم ، اگر تو مرا تقویت نمى کردى من ضعیف بودم ، اگر تو مرا به یاد خودت زنده نمى کردى من مرده اى بیش نبودم و اگر پرده پوشى تو نبود ، من همان اول در اولین مرتبه گناه کردن بى آبرو مى شدم . خدایا چگونه مى توانم طالب رضاى تو نشوم در حالى که تو عقلم را کامل کردى تا تو را شناختم حق را از باطل تشخیص دادم ، امر را از نهى ، علم را از جهل و نور را از ظلمت تشخیص دادم .
خداوند در جواب مى گوید : به عزت و جلالم سوگند در هیچ وقتى بین من و تو حجابى در کار نخواهد بود و من با عزیزانم همواره چنین مى کنم .
یا احمد ! آیا مى دانى کدامین زندگى گواراتر و کدامین زندگى پایدارتر است ؟
پیامبر ( ص ) پاسخ داد : نه !
خداوند پاسخ داد : زندگى گواراتر این است که بنده از یاد من غافل و سست نشود ، نعمت مرا فراموش نکند ، حق و حقوق مرا بشناسد و شب و روز رضاى مرا بخواهد . و زندگى پایدار آن است که بنده براى خود به اندازه اى عمل مى کند که دنیا بر او آسان مى گردد و در نظرش کوچک جلوه گر مى شود ، آخرت در نزد او بزرگ است ، خواست مرا بر خواست دل خودش مقدم مى دارد ، رضاى مرا مى خواهد ، حق مرا بزرگ مى شمارد ، علم من نسبت به خودش را همواره یاد مى کند ، در شب و روز در هر گناه و کار زشتى مواظب حق و حقوق من است ، قلبش از هر چه که من نمى پسندم پاک است ، شیطان و وسوسه هاى او را دشمن مى دارد و براى شیطان در دل خود راهى نمى گذارد . هنگامى که بنده چنین شد در قلب او حب خودم را قرار مى دهم و در نتیجه قلب او را براى خودم قرار مى دهم ، فراغت ، اشتغال ، همت و سخن گفتن از نعمت هایى که بر اهل محبتم داده ام ، همه را براى خودم قرار مى دهم و چشم و گوش دل او را باز مى کنم تا با قلبش بشنود و با قلبش به جلال و عظمتم بنگرد . دنیا را بر او تنگ مى کنم ، لذت هاى دنیا را براى او مبغوض مى سازم و از دنیا و آن چه در آن است مى ترسانم همان گونه که چوپان گوسفندان خود را از چراگاه هاى هلاکت بار مى ترساند . وقتى که بنده چنین شد ، در این صورت از مردم فرار مى کند و از جهان فانى به جهان باقى و از خانه شیطان به خانه رحمان منتقل مى گردد .
یا احمد ! چنین بنده اى را با هیبت و عظمت زینت مى دهم . زندگى گوارا و زندگى پایدار همین است و این مقام کسانى است که از من راضى هستند و هر کس به خاطر رضاى من عمل بکند ، سه خصلت را به او مى دهم : شکرگزارى خالص را به او یاد مى دهم ، او را همواره ذاکر خودم مى کنم و محبتى به او مى دهم که با آن محبت مخلوقات را بر محبت من مقدم نمى دارد و وقتى که این بنده عاشق من شد ، من هم عاشق او مى شوم ، او را محبوب مردم مى کنم ، چشم دل او را به سوى حلال خودم مى گشایم ، بندگان خاص خودم را از او مخفى نمى کنم ، در تاریکى شب و روشنى روز با او سخن مى گویم تا آنجا که دیگر با مردم سخن نمى گوید و با آنها مجالست نمى کند . کلام خودم و کلام ملائکه را به او مى شنوانم ، او را بر سرى که از مردم مخفى داشته ام ، آگاه مى سازم بر او لباس حیاء مى پوشانم به طورى که همه مردم از او شرم مى کنند و آمرزیده بر روى زمین راه مى رود . دل او را آگاه و بینا مى گردانم ، چیزى از بهشت و جهنم را بر او مخفى نمى کنم ، او را به آن چه در روز قیامت بر مردم مى گذرد آگاه مى کنم ، چگونگى محاسبه ثروتمندان ، فقیران ، جاهلان و عالمان را براى او روشن مى کنم ، قبر او را پر نور مى کنم ، بر او نکیر و منکر را نازل مى کنم ولکن غم مرگ ، تاریکى قبر و وحشت ورود به آن جهان را احساس نمى کند ، میزان عمل او را خودم برپا مى کنم ، دیوان محاسبات او را به او مى دهم ، نامه عملش را به دست راستش مى دهم ، او آن را مى خواند و بین او و خودم مترجم قرار نمى دهم .
این ها صفات عاشقان خدا هستند .
یا احمد ! همت و زبانت را یکى کن و بدنت را زنده بدار به طورى که هرگز غافل نشود . هر کس از من غافل شود ، باکى نخواهم داشت که در چه وادى هلاک مى شود .
یا احمد ! عقل خود را پیش از آن که برود ، به کار بینداز . پس هر کس عقل خود را به کار بیندازد خطا نمى کند و طغیان نمى ورزد .
یا احمد ! ندانسته اى که چرا تو را بر دیگر پیامبران برترى داده ام ؟
پیامبر ( ص ) پاسخ داد : نه !
خداوند گفت : به خاطر یقین ، حسن خلق ، سخاوت و مهربانى به مردم . اوتاد ، اوتاد نگشتند مگر با این صفات .
یا احمد ! هنگامى که بنده شکمش گرسنه شد و زبان خود را حفظ کرد ، به او حمت مى آموزم اگر کافر باشد در این صورت حکمت او براى او وزر و بال خواهد بود و اگر مؤمن باشد حکمت او براى او نور ، شفا و رحمت خواهد بود . نتیجه این حکمت این است که بند با آن چه را که نمى دانست مى فهمد و آن چه را که نمى دید ، مى بیند و اولین چیزى که به او مى نمایانم این است که او را به عیوب خودش آگاه مى گردانم تا مشغول عیوب خودش بشود و کارى به عیوب مردم نداشته باشد و دقایق علم خود را به او مى آموزم تا شیطان بر او مسلط نشود .
یا احمد ! در نزد من عبادتى بهتر از سکوت و روزه نیست ( این سکوت به معناى بیهوده سخن نگفتن است و به عربى صمت مى گویند ) . اگر کسى روزه بگیرد و زبان خود را حفظ نکند ( یعنى سخن بیهوده بگوید ) مانند کسى مى ماند که به نماز بأیستد و چیزى قرائت نکند در این صورت این بنده فقط پاداش ایستادن دارد و پاداش عابدان را به او نمى دهم .
یا احمد ! آیا مى دانى بنده چه وقت عابد مى شود ؟
پیامبر خدا ( ص ) پاسخ داد : نه !
خداوند گفت : هنگامى که در او هفت خصلت باشد و این هفت خصلت این ها هستند :
پرهیز از گناهان ، سکوت ( بیهوده سخن نگفتن ) ، ترسى که هر روز بر گریه او بیفزاید ، حیائى که با آن در خلوت از من شرم مى کند ، خوردن غذا به اندازه گرسنگى ، دشمنى دنیا به خاطر دشمنى من با آن و دوستى خوبان به خاطر این که من آنها را دوست دارم .
یا احمد ! چنین نیست که هر کس بگوید : من خدا را دوست مى دارم واقعا مرا دوست بدارد مگر این که این اوصاف را داشته باشد :
از دنیا به اندازه قوت روزانه بگیرد ، لباس ساده بپوشد ، در حال سجده بخوابد ، عبادت را طول بدهد ، سکوت را مراعات کند ، بر من توکل کند ، بسیار بگرید ، کم بخندد ، با هواى نفس مخالفت کند ، مسجد را خانه خود کند ، دانش را مصاحب خود بکند ، زهد را همنشین خود بسازد ، علماء را دوستان خود حساب بکند و فقراء را رفقاى خود بداند ، رضاى مرا طلب کند ، از گناهکاران فرار بکند ، دائم به ذکر من مشغول بشود ، بسیار تسبیح بگوید ، در وعده دادن صادق باشد ، به عهد وفا کند ، قلبش طاهر باشد ، در نماز این پاکى را بیشتر مراعات بکند ، در انجام فرائض کوشا باشد ، به پاداشى که نزد من است راغب باشد ، از عذاب من بترسد ، و با دوستان من همنشین بگردد .
یا احمد ! اگر بنده اى به اندازه اهل آسمان و زمین نماز بخواند و روزه بگیرد و مانند فرشته ها از غذا خوردن دورى کند و مانند برهنه ها لباس بپوشد و به اندازه ذره اى در دلش محبت دنیا داشته باشد ، و یا مشتاق شهرت و یا ریاست و زینت آن شود ، در آخرت همسایه من نخواهد بود و محبتم را از دل او بیرون مى کنم . سلام و رحمت من بر تو باد ( این یکى از روایاتى است که در باب معراج رویات شده است ) .
براى آگاهى بیشتر . ک : ارشاد القلوب دیلمى ، ج اول ، ص 373 ، باب 55 که آخرین باب در این جلد است . تحقیق سید هاشم میلانى ، دار الاسوه للطباعه و النشر ، چاپ اول ، 1375 هجرى شمسى برابر با 1417 هجرى قمرى . بحار الانوار ، چاپ ایران ، ج 77 ، ص 21 ، ح 6 به نقل از ارشاد القلوب . بحار الانوار ، چاپ بیروت ، ج 74 ، ص 21 ، ح . 6
ارشاد القلوب را اقاى على سلگى به فارسى ترجمه کرده است و انتشارات ناصر در قم آن را در سال 1376 به چاپ رسانده است و در دو جلد چاپ کرده اند . این حدیث در جلد اول ص 510 مى باشد .
رسول خدا گفت : خدایا ! چگونه زهد پیشه کنم ؟
خداوند پاسخ داد : از خوراک ، نوشیدنى و پوشاک اندکى بگیر و براى فردا ذخیره مکن و همواره به یاد من باش .
پیامبر ( ص ) گفت : چگونه همواره به یاد تو باشم ؟
خداوند در پاسخ گفت : با دورى از مردم ، دشمن داشتن تلخ و شیرین و خالى بودن شکم و خانه ات از نعمت هاى دنیایى .
یا احمد ! مانند بچه نباش که هر رنگى را مى بینند و هر چیزى از ترش و شیرین را به دست مى آورند ، مغرور مى شوند .
پیامبر خدا ( ص ) گفت : پروردگارا ! مرا به کارى راهنمایى کن که با آن به تو نزدیک شوم . خداوند پاسخ داد : شب خود را روز و روز خود را شب قرار بده ؟
پیامبر ( ص ) پرسید : خدایا ! این چگونه ممکن است ؟
خداوند پاسخ داد : خواب خود را نماز بکن و خوراکت را گرسنگى . یا احمد ! به جلال و عزت خودم سوگند اگر بنده چهار خصلت را برایم تضمین بکند او را به بهشت وارد مى کنم : زبانش را جز در موارد لازم باز نکند ، دلش را از وسوسه هاى شیطانى نگه دارد ، مرا در همه حالات ناظر خود ببیند و چشم روشنى او گرسنگى روزه باشد . یا احمد ! کاش شیرینى گرسنگى روزه ، سکوت ، دورى از مردم و آثارى را که این ها دارند ، احساس مى کردى .
پیامبر ( ص ) پرسید : خدایا میراث و نتیجه گرسنگى روزه چیست ؟ خداوند پاسخ داد : حکمت ، حفظ قلب ، تقرب به من ، حزن همیشگى ، سبکى مخارج زندگى ، گفتن سخن حق و باک نداشتن از این که زندگى به سختى مى گذرد یا به خوشى و آسانى .
یا احمد ! آیا مى دانى در چه وقتى بندگان من به من نزدیک مى شوند ؟ پیامبر پاسخ داد : نه !
خداوند پاسخ داد : هنگامى که بنده ام گرسنه ( روزه ) و یا در حال سجده باشد . یا احمد ! من از سه گروه از بندگانم تعجب مى کنم : بنده اى که داخل در نماز شده و مى داند با چه کسى حرف مى زند و در برابر چه کسى ایستاده ولى با این حال چرت مى زند ، بنده اى که روزى امروز را دارد و براى فردا تلاش مى کند و بنده اى که نمى داند من از او راضى هستم یا ناراضى و با این حال این بنده مى خندد .
یا احمد ! در بهشت قصرى از لؤلؤ و در ساخته ام که بندگان خاصم در آن ساکن هستند . هر روز هفتاد بار به سوى آنان نظر مى کنم و هر بار که به آنان نظر مى کنم با آنان حرف مى زنم و هفتاد برابر بر قصر آنان اضافه مى کنم و هنگامى که اهل بهشت از طعام ها و نوشیدنى هاى بهشتى لذت مى برند ، این خواص با یاد و سخن من لذت مى برند .
پیامبر ( ص ) گفت : خدایا ! نشانه این خواص چیست ؟
خداوند پاسخ داد : این ها کسانى هستند که زبان خود را از سخن بیهوده و شکمشان را از خوراک اضافى حفظ کرده اند . یا احمد ! اگر کسى بخواهد براى خدا محبت بکند ، باید به فقرا محبت بکند و به آنان نزدیک شود ، محبت به آنان محبت به خداست .
پیامبر ( ص ) پرسید : فقراء کیستند ؟
خداوند پاسخ داد : این ها کسانى هستند که به کم راضى هستند ، بر گرسنگى صبر مى کنند در حالت رفاه خدا را سپاسگزارند ، از گرسنگى و تشنگى شکایت نمى کنند ، دروغ نمى گویند ، بر خدا خشم نمى گیرند ، به آنچه از دست رفته غمگین نمى شوند و به آن چه به دستشان مى رسد شاد نمى گردند .
یا احمد ! محبت به فقرا ، محبت به من است پس به فقرا نزدیک شو و آنان را به خودت نزدیک بکن و اغنیاء را دور کن و با آنان همنشین نباش زیرا که فقرا دوستان من هستند .
یا احمد ! لباس هاى گرانبها مپوش ، غذاهاى خوشمزه و رنگارنگ نخور و جاى خواب خود را نرم مکن زیرا که نفس جایگاه هر شرى است و نفس رفیق هر گونه بدى است ، تو او را به اطاعت خدا مى کشانى و او تو را به معصیت خدا مى کشاند ، در اطاعت خدا با تو مخالفت مى کند و در آن چه خوش ندارى ، اطاعت تو مى کند . هنگامى که سیر است طغیان مى کند و هنگامى که گرسنه است شکایت مى کند . هنگامى که محتاج و فقیر شود خشم مى گیرد و هنگامى که توانگر گردد ، تکبر مى کند . هنگامى که بزرگ شود فراموش مى کند و هنگامى که ایمن گردد غافل مى شود . نفس همنشین شیطان است و مثل آن مثل شتر مرغ است ، بسیار مى خورد ولى بار نمى برد و بسان خرزهره است که رنگش زیبا و طعمش تلخ است .
یا احمد ! دنیا و اهل دنیا را دشمن بدار و آخرت و اهل آخرت را دوست بدار .
پیامبر ( ص ) پرسید : اهل دنیا و اهل آخرت کیست ؟
خداوند پاسخ داد : اهل دنیا عبارت است از کسى که بسیار مى خورد و بسیار مى خندد ، بسیار مى خوابد و بسیار خشمگین مى شود ، هر قدر هم داشته باشد راضى نمى شود ، از کسى که به او بدى کرده معذرت نمى خواهد ، اگر کسى عذرى بیاورد ، عذر او را قبول نمى کند ، در وقت عبادت کسل و هنگام گناه شجاع است ، آرزویش طولانى و اجلش نزدیک است ، خود را محاسبه نمى کند ، کم فهم است ، پر حرف است ، کم مى ترسد و در موقع غذا خوردن بسیار شاد مى شود . اهل دنیا در وقت رفاه و آسایش شکرگزارى نمى کنند و در وقت گرفتارى صبر نمى کنند . مردم را به دیده حقارت مى نگرند و خود را مى ستایند و آن چه را که از آن آنان نیست ادعا مى کنند و همواره بدى هاى مردم را مى گویند .
یا احمد ! عیب اهل دنیا فراوان است ، جهل و حماقت در این ها است و به کسى که علم مى آموزد تواضع نمى کنند . این ها در نزد خود عاقل هستند ولى در نزد عارفان احمق هستند .
یا احمد ! اهل خیر و اهل آخرت ، چهره آنان نحیف و حیاء آنان زیاد است ، نفع آنان زیاد و مکر آنان کم است . مردم از جانب آنها در امن هستند ولى خودشان در رنج هستند . سخن آنان حساب شده و موزون است و به محاسبه نفس خود مى پردازند و نفس خود را به زحمت مى اندازند . چشمانشان مى خوابد ولى دلشان نمى خوابد . چشم آنان گریان است و دل آنان به یاد خداست . آن گاه که مردم از غافلین به حساب بیایند آنان جزء یادکنندگان خدا محاسبه مى شوند . در آغاز نعمت حمد خدا مى کنند و در آخر آن شکر خدا مى کنند . دعاى آنان نزد خدا بالا مى رود و کلامشان مسموع است . فرشته ها با آنان شاد مى شوند ، دعایشان به زیر حجاب ها مى رسد و خداوند دوست مى دارد که کلام آنان را بشنود . آنان لحظه اى از خدا غافل نمى شوند ، دلشان پرخورى نمى خواهد ، پرحرفى را هم نمى خواهند و فراوانى لباس هم نمى خواهند . در نظر آنان مردم همه مرده اند و فقط خداوند زنده و کریم است . کسانى را که به خدا پشت کرده اند ، با بزرگوارى به سوى خدا دعوت مى کنند و کسانى را که به سوى خدا روى آورده اند با مهربانى دلسوزى فراوان استقبال مى کنند و در نظر آنان دنیا و آخرت یکى است . یا احمد ! آیا مى دانى زاهدان در نزد من چه مقامى دارند ؟
پیامبر ( ص ) پاسخ داد : نه !
خداوند گفت : روز قیامت مردم محشور مى شوند و به حساب هاى آنها رسیدگى مى شود ولى زاهدان محاسبه نمى شوند و در امان هستند . کوچکترین چیزى که به زاهدان مى دهم این است که همه کلیدهاى بهشت را به آنان مى دهم تا از هر درى خواستند داخل بهشت شوند و خودم را از آنان نمى پوشانم . به آنان اقسام گوناگون لذت بردن از کلام خودم را مى دهم ، آنان را در جایگاه صدق مى نشانم ، آن چه را که در دنیا کرده اند ، براى آنان یادآورى مى کنم و براى آنان چهار در باز مى کنم : از یک در صبح و شام هدایاى من به سوى آنان مى آید ، از یک در بدون زحمت و هرگونه که بخواهند مرا تماشا مى کنند ، از یک در به جهنم و اهل آن مى نگرند و از یک در هم حوریان بهشتى بر آنان وارد مى شوند .
پیامبر خدا ( ص ) پرسید : خدایا ! این زاهدان چه کسانى هستند که چنین اند ؟
خداوند پاسخ داد : زاهد کسى است که خانه اى ندارد تا به خاطر خرابى آن غمگین شود ، فرزندى ندارد تا به خاطر مرگ آن محزون شود ، از مال دنیا چیزى ندارد تا به خاطر از دست رفتن آن ناراحت شود ، کسى هم او را نمى شناسد تا او را ولو براى یک لحظه از خدا غافل کند ، طعام اضافى هم ندارد تا فردا باز خواست شود و لباس نرمى هم ندارد .
یا احمد ! سیماى زاهدان از خستگى شب و روزه روز زرد است ، زبان آنان از ذکر خدا ، خسته است ، دل آنان از سکوت فراوان ملول است ، آنان سخت در عبات هستند نه از ترس آتش و نه از شوق بهشت بلکه آنان به ملکوت آسمان ها و زمین نظر دارند و مى فهمند که خداوند شایسته عبادت است . یا احمد ! این درجه صدیقان و انبیاء است که به امت تو ، امت هاى پیامبران پیشین و برخى از شهیدان داده ام .
پیامبر ( ص ) پرسید : آیا زاهدان امت من بیشتر است یا زاهدان بنى اسرائیل ؟
خداوند پاسخ داد : زاهدان بنى اسرائیل نسبت به زاهدان امت تو مانند یک موى سیاه در بدن گاوى سفید است .
پیامبر ( ص ) پرسید : این چه طور ممکن است ؟ آنان عددشان زیادتر بود .
خداوند پاسخ داد : آنان گرفتار شک شدند و پس از اقرار انکار کردند .
پیامبر خدا ( ص ) گفت : خدا را حمد و سپاس گفتم و براى زاهدان امتم دعا کردم .
یا احمد ! پرهیزکارى را شیوه خود بکن که اول و آخر دین همین است و به وسیله آن مى توان به خدا نزدیک شد .
یا احمد ! پرهیزکارى زینت مؤمن و ستون دین است و داستان پرهیزکارى مانند داستان کشتى مى باشد ، همان طورى که هر کس در دریا به کشتى سوار شود نجات مى یابد و هر کس سوار نشود غرق مى شود ، پرهیزکارى هم چنین است و زاهدان هم نجات نمى یابند مگر با پرهیزکارى .
یا احمد ! هر بنده اى که مرا شناخت و در برابر من حالت تسلیم یافت ، همه چیز را در برابر او حالت تسلیم مى یابند .
یا احمد ! پرهیزکارى انواع عبادت را براى عبد پیش مى آورد و به وسیله آن بنده در نزد مردم گرامى شمرده مى شد و با آن به خدا مى رسد .
یا احمد ! سکوت را پیشه خود بساز که آبادترین قلب ها ، قلب هاى صالحان و ساکتان است و خرابترین قلب ها قلوب کسانى است که بیهوده سخن مى گویند .
یا احمد ! عبادت 10 جزء دارد . 9 جزء طلب روزى حلال است . هنگامى که خوراک و نوشیدنى تو پاکیزه باشد ، در پناه من خواهى بود .
پیامبر خدا ( ص ) پرسید : آغاز عبادت چیست ؟ خداوند پاسخ داد : آغاز عبادت سکوت و روزه دارى است .
پیامبر خدا ( ص ) پرسید : خدایا ! نتیجه روزه چیست ؟
خداوند پاسخ داد : روزه حکمت مى آورد ، حکمت معرفت مى آورد و معرفت یقین مى آورد و وقتى که بنده به یقین رسید دیگر باکى ندارد از این که زندگى به سختى مى گذرد و یا به آسانى و هنگامى که بنده در حالت مرگ قرار گرفت ، فرشتگانى بالاى سر او مى ایستند که در دست هر فرشته اى جامى از آب کوثر و جامى از مى بهشتى است و جان او را با این آب و مى بهشتى سیراب مى کنند تا سختى مرگ از او برطرف بشود و به او مژده بزرگ مى دهند و مى گویند : خوش آمدى و جایگاه پاکى دارى و تو بر خداى عزیز ، کریم ، حبیب و قریب وارد مى شود . پس از آن جان بنده در دستان فرشته ها قرار مى گیرد و در کمتر از یک چشم بر هم زدن به سوى خدا بالا مى رود و بین او و خدا حجابى نمى ماند . خداوند مشتاق اوست و روح این بنده در کنار چشمه اى در نزد عرش خدا مى نشیند . سپس به این بنده گفته مى شود : دنیا را چگونه ترک کردى ؟ در جواب مى گوید : به عزت و جلال تو من اصلا علمى نسبت به دنیا ندارم ، از آن زمان که مرا خلق کرده اى همواره از تو خوف داشتم . خداوند مى گوید : بنده ام ! تو راست گفتى ، جسدت در دنیا بود ولى روحت با من بود ، پس تو در آشکار و نهان در برابر چشمان من بودى ، حالا هر چه مى خواهى ، بخواه که خواهم داد و بر من منت بگذار که گرامى مى دارمت . این بهشت من است پس در آنجاى بگیر و این همسایگى من ، پس در همسایگى من ساکن شو . روح بنده مى گوید : خدایا ! خودت را به من شناساندى و من با این معرفت از همه مخلوقاتت بى نیاز شدم . به عزت و جلال تو سوگند اگر رضاى تو در این باشد که قطعه قطعه شوم و هفتاد بار با بدترین وضع کشته شوم ، رضاى تو را مى طلبم و رضاى تو محبوب ترین چیز در نزد من خواهد بود .
خدایا من چگونه مى توانستم خودبین باشم در حالى که اگر تو مرا گرامى نمى داشتى خوار بودم ، اگر مرا کمک نمى کردى شکست مى خوردم ، اگر تو مرا تقویت نمى کردى من ضعیف بودم ، اگر تو مرا به یاد خودت زنده نمى کردى من مرده اى بیش نبودم و اگر پرده پوشى تو نبود ، من همان اول در اولین مرتبه گناه کردن بى آبرو مى شدم . خدایا چگونه مى توانم طالب رضاى تو نشوم در حالى که تو عقلم را کامل کردى تا تو را شناختم حق را از باطل تشخیص دادم ، امر را از نهى ، علم را از جهل و نور را از ظلمت تشخیص دادم .
خداوند در جواب مى گوید : به عزت و جلالم سوگند در هیچ وقتى بین من و تو حجابى در کار نخواهد بود و من با عزیزانم همواره چنین مى کنم .
یا احمد ! آیا مى دانى کدامین زندگى گواراتر و کدامین زندگى پایدارتر است ؟
پیامبر ( ص ) پاسخ داد : نه !
خداوند پاسخ داد : زندگى گواراتر این است که بنده از یاد من غافل و سست نشود ، نعمت مرا فراموش نکند ، حق و حقوق مرا بشناسد و شب و روز رضاى مرا بخواهد . و زندگى پایدار آن است که بنده براى خود به اندازه اى عمل مى کند که دنیا بر او آسان مى گردد و در نظرش کوچک جلوه گر مى شود ، آخرت در نزد او بزرگ است ، خواست مرا بر خواست دل خودش مقدم مى دارد ، رضاى مرا مى خواهد ، حق مرا بزرگ مى شمارد ، علم من نسبت به خودش را همواره یاد مى کند ، در شب و روز در هر گناه و کار زشتى مواظب حق و حقوق من است ، قلبش از هر چه که من نمى پسندم پاک است ، شیطان و وسوسه هاى او را دشمن مى دارد و براى شیطان در دل خود راهى نمى گذارد . هنگامى که بنده چنین شد در قلب او حب خودم را قرار مى دهم و در نتیجه قلب او را براى خودم قرار مى دهم ، فراغت ، اشتغال ، همت و سخن گفتن از نعمت هایى که بر اهل محبتم داده ام ، همه را براى خودم قرار مى دهم و چشم و گوش دل او را باز مى کنم تا با قلبش بشنود و با قلبش به جلال و عظمتم بنگرد . دنیا را بر او تنگ مى کنم ، لذت هاى دنیا را براى او مبغوض مى سازم و از دنیا و آن چه در آن است مى ترسانم همان گونه که چوپان گوسفندان خود را از چراگاه هاى هلاکت بار مى ترساند . وقتى که بنده چنین شد ، در این صورت از مردم فرار مى کند و از جهان فانى به جهان باقى و از خانه شیطان به خانه رحمان منتقل مى گردد .
یا احمد ! چنین بنده اى را با هیبت و عظمت زینت مى دهم . زندگى گوارا و زندگى پایدار همین است و این مقام کسانى است که از من راضى هستند و هر کس به خاطر رضاى من عمل بکند ، سه خصلت را به او مى دهم : شکرگزارى خالص را به او یاد مى دهم ، او را همواره ذاکر خودم مى کنم و محبتى به او مى دهم که با آن محبت مخلوقات را بر محبت من مقدم نمى دارد و وقتى که این بنده عاشق من شد ، من هم عاشق او مى شوم ، او را محبوب مردم مى کنم ، چشم دل او را به سوى حلال خودم مى گشایم ، بندگان خاص خودم را از او مخفى نمى کنم ، در تاریکى شب و روشنى روز با او سخن مى گویم تا آنجا که دیگر با مردم سخن نمى گوید و با آنها مجالست نمى کند . کلام خودم و کلام ملائکه را به او مى شنوانم ، او را بر سرى که از مردم مخفى داشته ام ، آگاه مى سازم بر او لباس حیاء مى پوشانم به طورى که همه مردم از او شرم مى کنند و آمرزیده بر روى زمین راه مى رود . دل او را آگاه و بینا مى گردانم ، چیزى از بهشت و جهنم را بر او مخفى نمى کنم ، او را به آن چه در روز قیامت بر مردم مى گذرد آگاه مى کنم ، چگونگى محاسبه ثروتمندان ، فقیران ، جاهلان و عالمان را براى او روشن مى کنم ، قبر او را پر نور مى کنم ، بر او نکیر و منکر را نازل مى کنم ولکن غم مرگ ، تاریکى قبر و وحشت ورود به آن جهان را احساس نمى کند ، میزان عمل او را خودم برپا مى کنم ، دیوان محاسبات او را به او مى دهم ، نامه عملش را به دست راستش مى دهم ، او آن را مى خواند و بین او و خودم مترجم قرار نمى دهم .
این ها صفات عاشقان خدا هستند .
یا احمد ! همت و زبانت را یکى کن و بدنت را زنده بدار به طورى که هرگز غافل نشود . هر کس از من غافل شود ، باکى نخواهم داشت که در چه وادى هلاک مى شود .
یا احمد ! عقل خود را پیش از آن که برود ، به کار بینداز . پس هر کس عقل خود را به کار بیندازد خطا نمى کند و طغیان نمى ورزد .
یا احمد ! ندانسته اى که چرا تو را بر دیگر پیامبران برترى داده ام ؟
پیامبر ( ص ) پاسخ داد : نه !
خداوند گفت : به خاطر یقین ، حسن خلق ، سخاوت و مهربانى به مردم . اوتاد ، اوتاد نگشتند مگر با این صفات .
یا احمد ! هنگامى که بنده شکمش گرسنه شد و زبان خود را حفظ کرد ، به او حمت مى آموزم اگر کافر باشد در این صورت حکمت او براى او وزر و بال خواهد بود و اگر مؤمن باشد حکمت او براى او نور ، شفا و رحمت خواهد بود . نتیجه این حکمت این است که بند با آن چه را که نمى دانست مى فهمد و آن چه را که نمى دید ، مى بیند و اولین چیزى که به او مى نمایانم این است که او را به عیوب خودش آگاه مى گردانم تا مشغول عیوب خودش بشود و کارى به عیوب مردم نداشته باشد و دقایق علم خود را به او مى آموزم تا شیطان بر او مسلط نشود .
یا احمد ! در نزد من عبادتى بهتر از سکوت و روزه نیست ( این سکوت به معناى بیهوده سخن نگفتن است و به عربى صمت مى گویند ) . اگر کسى روزه بگیرد و زبان خود را حفظ نکند ( یعنى سخن بیهوده بگوید ) مانند کسى مى ماند که به نماز بأیستد و چیزى قرائت نکند در این صورت این بنده فقط پاداش ایستادن دارد و پاداش عابدان را به او نمى دهم .
یا احمد ! آیا مى دانى بنده چه وقت عابد مى شود ؟
پیامبر خدا ( ص ) پاسخ داد : نه !
خداوند گفت : هنگامى که در او هفت خصلت باشد و این هفت خصلت این ها هستند :
پرهیز از گناهان ، سکوت ( بیهوده سخن نگفتن ) ، ترسى که هر روز بر گریه او بیفزاید ، حیائى که با آن در خلوت از من شرم مى کند ، خوردن غذا به اندازه گرسنگى ، دشمنى دنیا به خاطر دشمنى من با آن و دوستى خوبان به خاطر این که من آنها را دوست دارم .
یا احمد ! چنین نیست که هر کس بگوید : من خدا را دوست مى دارم واقعا مرا دوست بدارد مگر این که این اوصاف را داشته باشد :
از دنیا به اندازه قوت روزانه بگیرد ، لباس ساده بپوشد ، در حال سجده بخوابد ، عبادت را طول بدهد ، سکوت را مراعات کند ، بر من توکل کند ، بسیار بگرید ، کم بخندد ، با هواى نفس مخالفت کند ، مسجد را خانه خود کند ، دانش را مصاحب خود بکند ، زهد را همنشین خود بسازد ، علماء را دوستان خود حساب بکند و فقراء را رفقاى خود بداند ، رضاى مرا طلب کند ، از گناهکاران فرار بکند ، دائم به ذکر من مشغول بشود ، بسیار تسبیح بگوید ، در وعده دادن صادق باشد ، به عهد وفا کند ، قلبش طاهر باشد ، در نماز این پاکى را بیشتر مراعات بکند ، در انجام فرائض کوشا باشد ، به پاداشى که نزد من است راغب باشد ، از عذاب من بترسد ، و با دوستان من همنشین بگردد .
یا احمد ! اگر بنده اى به اندازه اهل آسمان و زمین نماز بخواند و روزه بگیرد و مانند فرشته ها از غذا خوردن دورى کند و مانند برهنه ها لباس بپوشد و به اندازه ذره اى در دلش محبت دنیا داشته باشد ، و یا مشتاق شهرت و یا ریاست و زینت آن شود ، در آخرت همسایه من نخواهد بود و محبتم را از دل او بیرون مى کنم . سلام و رحمت من بر تو باد ( این یکى از روایاتى است که در باب معراج رویات شده است ) .
براى آگاهى بیشتر . ک : ارشاد القلوب دیلمى ، ج اول ، ص 373 ، باب 55 که آخرین باب در این جلد است . تحقیق سید هاشم میلانى ، دار الاسوه للطباعه و النشر ، چاپ اول ، 1375 هجرى شمسى برابر با 1417 هجرى قمرى . بحار الانوار ، چاپ ایران ، ج 77 ، ص 21 ، ح 6 به نقل از ارشاد القلوب . بحار الانوار ، چاپ بیروت ، ج 74 ، ص 21 ، ح . 6
ارشاد القلوب را اقاى على سلگى به فارسى ترجمه کرده است و انتشارات ناصر در قم آن را در سال 1376 به چاپ رسانده است و در دو جلد چاپ کرده اند . این حدیث در جلد اول ص 510 مى باشد .