۱۳۹۵/۰۲/۱۲
–
۱۶۳ بازدید
لغزش های اخلاقی اندیشه چیست؟
بدترین انحرافها و لغزشها، انحراف و لغزش فکر و اندیشه است، که سبب میگردد انسان خوب و بد را به طور صحیح تشخیص ندهد بلکه بالاتر، باطل در نظرش حق و حق در دیدش باطل جلوه کند. لذا یکى از مشکلاتى که افراد، همواره از آن رنج میبرند، لغزش اندیشه و فکر است. لغزش و نابسامانى تفکّر، مخرجِ مشترک تمامى بیماریها و اختلالات شخصیتى و رفتارى است. بى تردید، افراد بسیارى فرصتهاى خود را به خاطر لغزش فکر از دست میدهند. از اینرو، پالایش، اصلاح و تنظیم فکر و اندیشه، بسیار حائز اهمّیت است.امام على (علیه السلام) در وصف کسانى که در اثر بیمارى اندیشه نمیتوانند حقایق عقلى جهان هستى را ادراک کنند و در نتیجه آفریدگار و مدبر عالم را انکار مینمایند، میفرماید: «اگر مردم در عظمت قدرت و بزرگى نعمت حق اندیشه مینمودند، به راه مستقیم باز گشته، و از عذاب سوزان میترسیدند، اما دلها بیمار، و دیدهها عیبناک است».(1) از اینرو؛ قدرت شناخت حقایق عقلى از ایشان سلب شده است.
عوامل اخلاقی لغزش اندیشه(2)
قرآن مجید و احادیث اسلامی که دعوت به تفکر و اندیشه میکنند و اصول عقاید را جز با تفکر منطقی، صحیح نمیدانند، به یک مطلب اصلی توجه دادهاند و آن اینکه لغزشهای فکری بشر از کجا سرچشمه میگیرد و ریشه اصلی خطاها و گمراهیها در کجاست؟ در قرآن کریم و سخنان معصومین(ع) یک سلسله امور به عنوان عوامل خطاها و لغزشهای اندیشه بیان شده است که در اینجا به برخی از عوامل اخلاقی آن اشاره میکنیم.
1. تکیه بر ظنّ و گمان بهجای علم و یقین (3)
گمان، از خطرناکترین عواملى است که اندیشه بسیارى را در جهان به سمت باورهاى باطل و نادرست میکشاند. نخستین سفارش قرآن کریم براى پالایش عقیده که با فکر و اندیشه آدمی در ارتباط هست، پرهیز از اعتماد به گمان است. قرآن به پیروان خود تأکید میورزد که عقاید و آراى خویش را بر ستون گمان و شک بنا نکنند و در برابر آنچه درستیاش روشن نیست، تسلیم نگردند. خداوند عزّ و جلّ میفرماید:
«و چیزى را که بدان علم ندارى، دنبال مکن ». (4)
«و اگر از بیشتر کسانى که در زمین میباشند پیروى کنى، تو را از راه خدا گمراه میکنند. آنان جز از گمانِ [خود] پیروى نمیکنند و جز به حدس و تخمین نمیپردازند». (5)
بنابراین، از منظر قرآن، شایسته نیست که مسلمان، چیزى را که به طور قطع برایش ثابت نشده است، دنبال کند، یا آنرا محور رفتارش قرار دهد. مگر ظنّ و گمانی که مورد تأیید شارع مقدس است.
امروز از نظر فلسفی مسلّم شده است که یکی از عوامل عمده خطاها و اشتباهات فکری همین تکیه بر ظن و گمان بوده است.
دکارت هزار سال پس از قرآن اولین اصل منطقی خود را این قرار داد و گفت: «هیچ چیز را حقیقت ندانم مگر اینکه بر من بدیهی باشد و در تصدیقات خود از شتابزدگی و سبق ذهن و تمایل بپرهیزم و نپذیرم مگر آنرا که چنان روشن و متمایز باشد که هیچگونه شک و شبهه در آن نماند». (6)
2. تمایلات نفسانى (7)
این مانع، دومین لغزشگاه اندیشه است و خطرش اگر از «گمان» بیشتر نباشد، کمتر نیست. آنگاه که آدمى چیزى را دوست میدارد و بدان وابسته میشود، بینایى عقلش را از دست میدهد و گوشهاى اندیشهاش کَر میشود. در نتیجه نمیتواند کاستیهاى محبوبش را ببیند. همین حالت در نفرت و دشمنى آدمى نیز وجود دارد. از اینرو؛ آدمى اگر میخواهد نقطه ضعف یا قوّت یک نظریّه را بشناسد و در آن درست بیندیشد، میباید نخست، خود را از تمایلات نفسانى آزاد سازد؛ چرا که این تمایلات، خواه ناخواه در باورهاى او اثر میگذارند. انسان اگر بخواهد صحیح قضاوت کند باید در مورد مطلبی که میاندیشد کاملاً بیطرفی خود را حفظ کند؛ یعنی کوشش کند که حقیقت خواه باشد و خویشتن را تسلیم دلیلها و مدارک نماید. انسان در تفکرات خود اگر بیطرفی خود را نسبت به نفی یا اثبات مطلبی حفظ نکند و میل نفسانیش متمایل میشود این است که قرآن هوای نفس را نیز مانند تکیه بر ظن و گمان یکی از عوامل لغزش میشمارد: «پیروی نمیکنند مگر از گمان و از آنچه نفسها خواهش میکنند». (8)
امام على (علیه السلام) فرمود: «نزدیکترین رأیها به عقلانیت، دورترینِ آنها از هوسهاست».(9)
و نیز فرمود: «بهترین آرا، دورترینِ آنها از هوس و نزدیکترینِ آنها به استوارى است». (10)
نیز گزارش شده است که زید بن صوحان عبدى، یکى از یاران امام على (علیه السلام)، از ایشان پرسید: کدامیک از مردم، رأیش استوارتر است؟ و امام (علیه السلام) چنین پاسخ داد: «کسى که نه فریب [وسوسههاى ] مردم را بخورد و نه فریب زیورهاى دنیا را». (11)
3. تعصّب و شخصیتگرایی
یکى دیگر از عوامل لغزش و انحراف اندیشه، تعصّب است.
تعصّب، عبارت است از: اوجگیرى پیروى فرد از تمایلات نفسانى، تا آنجا که به یارى و هوادارىِ فرد یا گروه یا اندیشه و سنّتى (با هدفى غیر از رعایت حریم حق)، بینجامد. جانبدارى از خویشان و قوم و قبیله، هوادارى از حزب و گروه و سازمان، حمایت از فرهنگ و آداب و رسوم، طرفدارى از دین و مذهب، هواخواهى نژاد و زبان و یا مانند آن، اگر بر پایه میل نفْس، و نه بر اساس حق و عدالت، بنا شود، تعصّب خواهد بود. (12)
طبق تعبیر امام على (علیه السلام)، شیطان پیشواى متعصّبان و اسوه آنان است، آنجا که در توصیف او میفرماید: «پیشواى متعصّبان، پیشینه مستکبران، آن که بنیاد تعصّب را نهاد». (13)
پس، نخستین متعصّب در جهان، شیطان است و تعصّب او از سنخ تعصّب نژادى است؛ زیرا هنگامى که خداوند به وى فرمان داد که بر آدم سجده کند، سر باز زد و استکبار جست؛ چراکه نژاد خود را بر نژاد آدم برترى میداد، از آن رو که او از آتش آفریده شده بود و آدم از خاک.
نخستین دستاورد این خصلت شیطانى -که اگر در وجود آدمى ریشه بدواند، بیشترین زیان را براى انسان دارد- این است که باورها و اندیشهها را آنگونه که انسان بخواهد، میسازد. به سخن دیگر؛ تعصّب، از بیماریهاى روانیاى است که مانع دستیابى انسان به اندیشه حق میگردد. از اینرو؛ انسان متعصّب، در نهایت، جز به آنچه خصلت تعصّب اقتضا میکند، نمیرسد.
بیمارى تعصّب سبب میشود که آدمى بر اساس گوینده و نه سخن، داورى کند و فرصت اندیشیدن درباره درستى یا نادرستى سخن را از دست بدهد؛ بلکه بر او القا میکند که به گوینده بنگرد و اگر او را مانند خود یافت، رأیش را درست، و گرنه نادرست انگارد.
سفارش اسلام براى پالایش عقیده، دورى از تعصّب و توجّه به سخنِ گوینده و دقّت در اندیشه صاحب عقیده است، با چشمپوشى از شخصیت گوینده – هر که باشد- و با صرف نظر از رأى حزب و گروه و جمعیت، خواه با او در مرام و آیین، برابر باشد یا نه، خواه مسلمان باشد یا غیر مسلمان و خواه دوست باشد و یا دشمن. چه زیبا و عقلپذیر است این سخن خداوند متعال که:
«پس به آن بندگان من که به سخن، گوش فرا میدهند و بهترینِ آنرا پیروى میکنند، بشارت بده. ایناناند که خدایشان آنان را راه نموده و ایناناند همان خردمندان».(14)
از این آیه میفهمیم که صاحبان اندیشه -که از نعمت هدایت، برخوردارند و مورد سفارش اسلام و قرآن قرار گرفتهاند- کسانى هستند که به سخن، گوش فرا میدهند، حالْ گویندهاش هر که میخواهد، باشد، و پس از بررسى و تحقیق، استوارترین، برترین و زیباترین سخن را پیروى میکنند.
با الهام از همین آیه، از امیر مؤمنان (علیه السلام) چنین روایت شده است: به گفته بنگر، «به گوینده منگر». (15)
و از عیسى (علیه السلام) روایت شده است که فرمود: «حق را از اهل باطل فرا بگیرید و باطل را از اهل حق فرا مگیرید. ناقدان سخن باشید». (16)
این روایت، آشکارا دلالت دارد که نباید تعصّب موجب شود که مسلمان، سخن حقّ دیگران را، بدین جهت که گوینده مسلمان نیست یا عقایدى باطل و فاسد دارد، کنار بنهد و یا سخن نادرست را از کسانى که با او همعقیدهاند، بپذیرد.
پس بر مسلمان، واجب است که سخن هر گوینده را پس از بررسى و مطالعه دقیق، صرف نظر از موضع کلّى او درباره حق و باطل، نقّادى کند. سپس اگر سخنى حق بود، باید بپذیرد، گرچه گوینده از اهل باطل باشد، و اگر سخنى باطل بود، آنرا طرد کند، گرچه گوینده آن از پیروان حق باشد. به هر حال، معیار، «حقیقت» است، نه گوینده، و «اسلام» نیز چیزى جز تسلیم در برابر حقیقت نیست. از اینرو؛ پیامبر خدا(ص) فرمود: «هر کس تعصّب ورزد، یا به سودش تعصّب روا شود، طوق ایمان (اسلام) را از گردن، خارج کرده است». (17)
4. شتابزدگی
هر اندیشهای مقداری معیّن مدارک لازم دارد و تا مدارک به قدر کافی درباره یک اندیشه جمع نشود، هر گونه اظهار نظر طبق چنین اندیشهای، شتابزدگی است که در واقع موجب لغزش اندیشه میگردد. قرآن کریم مکرٌر به اندک بودن سرمایه علمی بشر و کافی نبودنش برای برخی قضاوتها و اظهار نظرهای بزرگ اشاره میکند؛ (18) مثلاً میفرماید: «آن مقدار علم و اطلاعاتی که به شما رسیده اندک است [و برای قضاوت و اظهار نظر کافی نیست]».(19)
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «خداوند در قرآن بندگان خویش را با دو آیه اختصاص داد و تأدیب فرمود؛ یکی اینکه تا به چیزی علم پیدا نکردهاند تصدیق نکنند (شتابزدگی در تصدیق) و دیگر اینکه تا به چیزی علم پیدا نکردهاند، رد و نفی نکنند(شتابزدگی در انکار)». (20) سپس آنحضرت این دو آیه را قرائت کردند: «بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ »(21) و «أَ لَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثاقُ الْکِتابِ أَنْ لا یَقُولُوا عَلَى اللهِ إِلَّا الْحَق». (22)
5. لجاجت و لجبازی
یکى از عواملى که باعث میشود انسان به رغم داشتن علم و اطلاع، راه و اندیشه غلط را برگزیند و در نتیجه از شیطان تبعیت کند، لجبازى است؛ چراکه اندیشه را از تکاپو باز میدارد و مانع رسیدن به رأى درست میشود، بدون آنکه شخص لجوج، احساس انحراف کند. در اینباره امام علی (علیه السلام) فرمودهاند: «لجاجت، رأى درست را میدزدد».(23) یعنى همانگونه که دزد، پنهانى به خانهاى وارد میشود و هر چه را میخواهد، بدون آنکه صاحب خانه بفهمد، میدزدد، لجاجتها نیز مخفیانه به ذهن آدمى دستبرد میزنند و بر اندیشه او مسلّط میگردند و او را از حقیقت باز میدارند، بدون آنکه صاحب فکر، احساس کند، و بدین طریق، اندیشه و رأی درست و استوار را از او میدزدند. (24)
پایان لجاجت نیز آن گونه است که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) میفرماید: «از لجاجت بپرهیز که آغازش، نادانى و پایانش پشیمانى است». (25)
6. غفلت از یاد خدا
یاد خدا، دلها را به خشوع واداشته و انسان را به سوى خدا رهنمون میگردد؛ لیکن گاه اموال و فرزند و کسب و کار و تجارت انسان را از یاد خدا باز میدارد و او را به غفلت میکشاند. غفلت، آن تاریکى ذهنیاى است که از اهمیت ندادن شخص به موضوع، ناشى میشود، و بالعکس، اهمیت دادن به موضوع، چراغى در ذهن انسان میافروزد. غفلت در صورت استمرار به مرور زمان، افکار و اندیشههای آلوده و نادرست را به ذهن فرد غافل وارد میکند و زمینه لغزش و تاریکی آنرا فراهم میآورد. چنانکه امام على (علیه السلام) درباره اثر غفلت در اندیشه انسان فرمود: «هر کس غفلت کرد، نادان ماند». (26)
همچنین آنحضرت درباره نقش یاد خدا در آرامش دل و شرح صدر، و نورانیت قلب و فکر، و ایجاد حیات و حواسّ باطنى، و رشد و تکامل معنوى میفرماید:
«یاد خداوند، روشنایى عقل و زندگى جانها و صیقل دلهاست». (27)
«یاد مداوم خدا، دل و اندیشه را درخشان میکند». (28)
_____________________________________________
1. «وَ لَو فَکَّروا فِى عَظِیمِ القُدرَةِ و جَسِیمِ النَّعمَةِ لَرَجَعُوا إلَى الطَّرِیقِ، و خَافُوا عَذابَ الحَرِیقِ؛ وَ لکِنَّ القُلُوبَ عَلِیلَةٌ، و البَصائِرَ مَدخُولَةٌ»؛ سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق: صبحی صالح، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق، خطبه 185، ص 270.
2. یعنی آن عواملی که بیشتر مرتبط با مسائل اخلاقی است و در اخلاق یک رذیلت اخلاقی شمرده میشود.
3 . مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، تهران، صدرا، ج 2، ص 66.
4 . «وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ»؛ اسراء، آیه 36.
5 . «وَ إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَنْ سَبیلِ اللهِ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَخْرُصُونَ»؛ انعام، آیه 116.
6 . به نقل از: مطهری، مجموعه آثار، ج 2، ص 67.
7. همان.
8 . «إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ ما تَهْوَى الْأَنْفُس »؛ نجم، آیه 23.
9. «أقرَبُ الآراءِ مِنَ النُّهى أبعَدُها مِنَ الهَوى »؛ تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم، قم، دار الکتاب الإسلامی، چاپ دوم، 1410ق، ص 194.
10 . «خَیرُ الآراءِ أَبعَدُها مِنَ الهَوى و أَقرَبُها مِنَ السَّدادِ»؛غرر الحکم و درر الکلم، ص 357 – 358.
11 . شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1413ق، ج 4، ص 383.
12 . محمدى ریشهرى، محمد، مبانى شناخت، قم، مؤسسه علمى فرهنگى دار الحدیث، سازمان چاپ و نشر، چاپ دوم، 1388ش، ص 71 – 72.
13 . نهج البلاغة، خطبه 192، ص 286.
14. «فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ»؛ زُمر، آیات 17- 18.
15 . «انظُر إِلى ما قال و لا تَنظُر إِلى مَنْ قالَ »؛ غرر الحکم و درر الکلم، ص 361.
16 . «خُذُوا الحَقَّ مِن أَهلِ الباطِلِ، و لا تَأخُذُوا الباطِلَ مِن أَهلِ الحَقِّ. کونوا نُقّادَ الکَلام »؛ برقی، ابو جعفر احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، قم، دار الکتب الإسلامیة، چاپ دوم، 1371ق، ج 1، ص 229 – 230.
17. «مَنْ تَعَصَّبَ أَوْ تُعُصِّبَ لَهُ فَقَدْ خَلَعَ رِبْقَ الْإِیمَانِ مِنْ عُنُقِهِ»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق، ج 2، ص 308.
18 . ر. ک: مجموعه آثار، ج 2، ص 68.
19. «وَ ما أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلا»؛ اسراء، آیه 85.
20. عیاشی، محمد بن مسعود، التفسیر، تهران، المطبعة العلمیة، چاپ اول، 1380ق، ج 2، ص 35 – 36.
21. یونس، آیه 39.
22. اعراف، آیه 169.
23 . «اللَّجاجَةُ تُسِلُّ الرَّأى»؛ نهج البلاغة، حکمت 179، ص 501.
24 . مبانى شناخت، ص 77.
25 . ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول (صلی الله علیه و آله)، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1404ق، ص 14.
26 . «مَن غَفَلَ جَهِلَ»؛ غرر الحکم و درر الکلم، ص 575.
27 . «الذِّکرُ نورُ العَقلِ و حَیاةُ النُّفوسِ و جِلاءُ الصُّدور»؛ همان، ص 111.
28. «دَوامُ الذِّکرِ یُنیرُ القَلبَ وَ الفِکر»؛ همان، ص 819.
عوامل اخلاقی لغزش اندیشه(2)
قرآن مجید و احادیث اسلامی که دعوت به تفکر و اندیشه میکنند و اصول عقاید را جز با تفکر منطقی، صحیح نمیدانند، به یک مطلب اصلی توجه دادهاند و آن اینکه لغزشهای فکری بشر از کجا سرچشمه میگیرد و ریشه اصلی خطاها و گمراهیها در کجاست؟ در قرآن کریم و سخنان معصومین(ع) یک سلسله امور به عنوان عوامل خطاها و لغزشهای اندیشه بیان شده است که در اینجا به برخی از عوامل اخلاقی آن اشاره میکنیم.
1. تکیه بر ظنّ و گمان بهجای علم و یقین (3)
گمان، از خطرناکترین عواملى است که اندیشه بسیارى را در جهان به سمت باورهاى باطل و نادرست میکشاند. نخستین سفارش قرآن کریم براى پالایش عقیده که با فکر و اندیشه آدمی در ارتباط هست، پرهیز از اعتماد به گمان است. قرآن به پیروان خود تأکید میورزد که عقاید و آراى خویش را بر ستون گمان و شک بنا نکنند و در برابر آنچه درستیاش روشن نیست، تسلیم نگردند. خداوند عزّ و جلّ میفرماید:
«و چیزى را که بدان علم ندارى، دنبال مکن ». (4)
«و اگر از بیشتر کسانى که در زمین میباشند پیروى کنى، تو را از راه خدا گمراه میکنند. آنان جز از گمانِ [خود] پیروى نمیکنند و جز به حدس و تخمین نمیپردازند». (5)
بنابراین، از منظر قرآن، شایسته نیست که مسلمان، چیزى را که به طور قطع برایش ثابت نشده است، دنبال کند، یا آنرا محور رفتارش قرار دهد. مگر ظنّ و گمانی که مورد تأیید شارع مقدس است.
امروز از نظر فلسفی مسلّم شده است که یکی از عوامل عمده خطاها و اشتباهات فکری همین تکیه بر ظن و گمان بوده است.
دکارت هزار سال پس از قرآن اولین اصل منطقی خود را این قرار داد و گفت: «هیچ چیز را حقیقت ندانم مگر اینکه بر من بدیهی باشد و در تصدیقات خود از شتابزدگی و سبق ذهن و تمایل بپرهیزم و نپذیرم مگر آنرا که چنان روشن و متمایز باشد که هیچگونه شک و شبهه در آن نماند». (6)
2. تمایلات نفسانى (7)
این مانع، دومین لغزشگاه اندیشه است و خطرش اگر از «گمان» بیشتر نباشد، کمتر نیست. آنگاه که آدمى چیزى را دوست میدارد و بدان وابسته میشود، بینایى عقلش را از دست میدهد و گوشهاى اندیشهاش کَر میشود. در نتیجه نمیتواند کاستیهاى محبوبش را ببیند. همین حالت در نفرت و دشمنى آدمى نیز وجود دارد. از اینرو؛ آدمى اگر میخواهد نقطه ضعف یا قوّت یک نظریّه را بشناسد و در آن درست بیندیشد، میباید نخست، خود را از تمایلات نفسانى آزاد سازد؛ چرا که این تمایلات، خواه ناخواه در باورهاى او اثر میگذارند. انسان اگر بخواهد صحیح قضاوت کند باید در مورد مطلبی که میاندیشد کاملاً بیطرفی خود را حفظ کند؛ یعنی کوشش کند که حقیقت خواه باشد و خویشتن را تسلیم دلیلها و مدارک نماید. انسان در تفکرات خود اگر بیطرفی خود را نسبت به نفی یا اثبات مطلبی حفظ نکند و میل نفسانیش متمایل میشود این است که قرآن هوای نفس را نیز مانند تکیه بر ظن و گمان یکی از عوامل لغزش میشمارد: «پیروی نمیکنند مگر از گمان و از آنچه نفسها خواهش میکنند». (8)
امام على (علیه السلام) فرمود: «نزدیکترین رأیها به عقلانیت، دورترینِ آنها از هوسهاست».(9)
و نیز فرمود: «بهترین آرا، دورترینِ آنها از هوس و نزدیکترینِ آنها به استوارى است». (10)
نیز گزارش شده است که زید بن صوحان عبدى، یکى از یاران امام على (علیه السلام)، از ایشان پرسید: کدامیک از مردم، رأیش استوارتر است؟ و امام (علیه السلام) چنین پاسخ داد: «کسى که نه فریب [وسوسههاى ] مردم را بخورد و نه فریب زیورهاى دنیا را». (11)
3. تعصّب و شخصیتگرایی
یکى دیگر از عوامل لغزش و انحراف اندیشه، تعصّب است.
تعصّب، عبارت است از: اوجگیرى پیروى فرد از تمایلات نفسانى، تا آنجا که به یارى و هوادارىِ فرد یا گروه یا اندیشه و سنّتى (با هدفى غیر از رعایت حریم حق)، بینجامد. جانبدارى از خویشان و قوم و قبیله، هوادارى از حزب و گروه و سازمان، حمایت از فرهنگ و آداب و رسوم، طرفدارى از دین و مذهب، هواخواهى نژاد و زبان و یا مانند آن، اگر بر پایه میل نفْس، و نه بر اساس حق و عدالت، بنا شود، تعصّب خواهد بود. (12)
طبق تعبیر امام على (علیه السلام)، شیطان پیشواى متعصّبان و اسوه آنان است، آنجا که در توصیف او میفرماید: «پیشواى متعصّبان، پیشینه مستکبران، آن که بنیاد تعصّب را نهاد». (13)
پس، نخستین متعصّب در جهان، شیطان است و تعصّب او از سنخ تعصّب نژادى است؛ زیرا هنگامى که خداوند به وى فرمان داد که بر آدم سجده کند، سر باز زد و استکبار جست؛ چراکه نژاد خود را بر نژاد آدم برترى میداد، از آن رو که او از آتش آفریده شده بود و آدم از خاک.
نخستین دستاورد این خصلت شیطانى -که اگر در وجود آدمى ریشه بدواند، بیشترین زیان را براى انسان دارد- این است که باورها و اندیشهها را آنگونه که انسان بخواهد، میسازد. به سخن دیگر؛ تعصّب، از بیماریهاى روانیاى است که مانع دستیابى انسان به اندیشه حق میگردد. از اینرو؛ انسان متعصّب، در نهایت، جز به آنچه خصلت تعصّب اقتضا میکند، نمیرسد.
بیمارى تعصّب سبب میشود که آدمى بر اساس گوینده و نه سخن، داورى کند و فرصت اندیشیدن درباره درستى یا نادرستى سخن را از دست بدهد؛ بلکه بر او القا میکند که به گوینده بنگرد و اگر او را مانند خود یافت، رأیش را درست، و گرنه نادرست انگارد.
سفارش اسلام براى پالایش عقیده، دورى از تعصّب و توجّه به سخنِ گوینده و دقّت در اندیشه صاحب عقیده است، با چشمپوشى از شخصیت گوینده – هر که باشد- و با صرف نظر از رأى حزب و گروه و جمعیت، خواه با او در مرام و آیین، برابر باشد یا نه، خواه مسلمان باشد یا غیر مسلمان و خواه دوست باشد و یا دشمن. چه زیبا و عقلپذیر است این سخن خداوند متعال که:
«پس به آن بندگان من که به سخن، گوش فرا میدهند و بهترینِ آنرا پیروى میکنند، بشارت بده. ایناناند که خدایشان آنان را راه نموده و ایناناند همان خردمندان».(14)
از این آیه میفهمیم که صاحبان اندیشه -که از نعمت هدایت، برخوردارند و مورد سفارش اسلام و قرآن قرار گرفتهاند- کسانى هستند که به سخن، گوش فرا میدهند، حالْ گویندهاش هر که میخواهد، باشد، و پس از بررسى و تحقیق، استوارترین، برترین و زیباترین سخن را پیروى میکنند.
با الهام از همین آیه، از امیر مؤمنان (علیه السلام) چنین روایت شده است: به گفته بنگر، «به گوینده منگر». (15)
و از عیسى (علیه السلام) روایت شده است که فرمود: «حق را از اهل باطل فرا بگیرید و باطل را از اهل حق فرا مگیرید. ناقدان سخن باشید». (16)
این روایت، آشکارا دلالت دارد که نباید تعصّب موجب شود که مسلمان، سخن حقّ دیگران را، بدین جهت که گوینده مسلمان نیست یا عقایدى باطل و فاسد دارد، کنار بنهد و یا سخن نادرست را از کسانى که با او همعقیدهاند، بپذیرد.
پس بر مسلمان، واجب است که سخن هر گوینده را پس از بررسى و مطالعه دقیق، صرف نظر از موضع کلّى او درباره حق و باطل، نقّادى کند. سپس اگر سخنى حق بود، باید بپذیرد، گرچه گوینده از اهل باطل باشد، و اگر سخنى باطل بود، آنرا طرد کند، گرچه گوینده آن از پیروان حق باشد. به هر حال، معیار، «حقیقت» است، نه گوینده، و «اسلام» نیز چیزى جز تسلیم در برابر حقیقت نیست. از اینرو؛ پیامبر خدا(ص) فرمود: «هر کس تعصّب ورزد، یا به سودش تعصّب روا شود، طوق ایمان (اسلام) را از گردن، خارج کرده است». (17)
4. شتابزدگی
هر اندیشهای مقداری معیّن مدارک لازم دارد و تا مدارک به قدر کافی درباره یک اندیشه جمع نشود، هر گونه اظهار نظر طبق چنین اندیشهای، شتابزدگی است که در واقع موجب لغزش اندیشه میگردد. قرآن کریم مکرٌر به اندک بودن سرمایه علمی بشر و کافی نبودنش برای برخی قضاوتها و اظهار نظرهای بزرگ اشاره میکند؛ (18) مثلاً میفرماید: «آن مقدار علم و اطلاعاتی که به شما رسیده اندک است [و برای قضاوت و اظهار نظر کافی نیست]».(19)
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «خداوند در قرآن بندگان خویش را با دو آیه اختصاص داد و تأدیب فرمود؛ یکی اینکه تا به چیزی علم پیدا نکردهاند تصدیق نکنند (شتابزدگی در تصدیق) و دیگر اینکه تا به چیزی علم پیدا نکردهاند، رد و نفی نکنند(شتابزدگی در انکار)». (20) سپس آنحضرت این دو آیه را قرائت کردند: «بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ »(21) و «أَ لَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثاقُ الْکِتابِ أَنْ لا یَقُولُوا عَلَى اللهِ إِلَّا الْحَق». (22)
5. لجاجت و لجبازی
یکى از عواملى که باعث میشود انسان به رغم داشتن علم و اطلاع، راه و اندیشه غلط را برگزیند و در نتیجه از شیطان تبعیت کند، لجبازى است؛ چراکه اندیشه را از تکاپو باز میدارد و مانع رسیدن به رأى درست میشود، بدون آنکه شخص لجوج، احساس انحراف کند. در اینباره امام علی (علیه السلام) فرمودهاند: «لجاجت، رأى درست را میدزدد».(23) یعنى همانگونه که دزد، پنهانى به خانهاى وارد میشود و هر چه را میخواهد، بدون آنکه صاحب خانه بفهمد، میدزدد، لجاجتها نیز مخفیانه به ذهن آدمى دستبرد میزنند و بر اندیشه او مسلّط میگردند و او را از حقیقت باز میدارند، بدون آنکه صاحب فکر، احساس کند، و بدین طریق، اندیشه و رأی درست و استوار را از او میدزدند. (24)
پایان لجاجت نیز آن گونه است که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) میفرماید: «از لجاجت بپرهیز که آغازش، نادانى و پایانش پشیمانى است». (25)
6. غفلت از یاد خدا
یاد خدا، دلها را به خشوع واداشته و انسان را به سوى خدا رهنمون میگردد؛ لیکن گاه اموال و فرزند و کسب و کار و تجارت انسان را از یاد خدا باز میدارد و او را به غفلت میکشاند. غفلت، آن تاریکى ذهنیاى است که از اهمیت ندادن شخص به موضوع، ناشى میشود، و بالعکس، اهمیت دادن به موضوع، چراغى در ذهن انسان میافروزد. غفلت در صورت استمرار به مرور زمان، افکار و اندیشههای آلوده و نادرست را به ذهن فرد غافل وارد میکند و زمینه لغزش و تاریکی آنرا فراهم میآورد. چنانکه امام على (علیه السلام) درباره اثر غفلت در اندیشه انسان فرمود: «هر کس غفلت کرد، نادان ماند». (26)
همچنین آنحضرت درباره نقش یاد خدا در آرامش دل و شرح صدر، و نورانیت قلب و فکر، و ایجاد حیات و حواسّ باطنى، و رشد و تکامل معنوى میفرماید:
«یاد خداوند، روشنایى عقل و زندگى جانها و صیقل دلهاست». (27)
«یاد مداوم خدا، دل و اندیشه را درخشان میکند». (28)
_____________________________________________
1. «وَ لَو فَکَّروا فِى عَظِیمِ القُدرَةِ و جَسِیمِ النَّعمَةِ لَرَجَعُوا إلَى الطَّرِیقِ، و خَافُوا عَذابَ الحَرِیقِ؛ وَ لکِنَّ القُلُوبَ عَلِیلَةٌ، و البَصائِرَ مَدخُولَةٌ»؛ سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق: صبحی صالح، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق، خطبه 185، ص 270.
2. یعنی آن عواملی که بیشتر مرتبط با مسائل اخلاقی است و در اخلاق یک رذیلت اخلاقی شمرده میشود.
3 . مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، تهران، صدرا، ج 2، ص 66.
4 . «وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ»؛ اسراء، آیه 36.
5 . «وَ إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَنْ سَبیلِ اللهِ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَخْرُصُونَ»؛ انعام، آیه 116.
6 . به نقل از: مطهری، مجموعه آثار، ج 2، ص 67.
7. همان.
8 . «إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ ما تَهْوَى الْأَنْفُس »؛ نجم، آیه 23.
9. «أقرَبُ الآراءِ مِنَ النُّهى أبعَدُها مِنَ الهَوى »؛ تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم، قم، دار الکتاب الإسلامی، چاپ دوم، 1410ق، ص 194.
10 . «خَیرُ الآراءِ أَبعَدُها مِنَ الهَوى و أَقرَبُها مِنَ السَّدادِ»؛غرر الحکم و درر الکلم، ص 357 – 358.
11 . شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1413ق، ج 4، ص 383.
12 . محمدى ریشهرى، محمد، مبانى شناخت، قم، مؤسسه علمى فرهنگى دار الحدیث، سازمان چاپ و نشر، چاپ دوم، 1388ش، ص 71 – 72.
13 . نهج البلاغة، خطبه 192، ص 286.
14. «فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ»؛ زُمر، آیات 17- 18.
15 . «انظُر إِلى ما قال و لا تَنظُر إِلى مَنْ قالَ »؛ غرر الحکم و درر الکلم، ص 361.
16 . «خُذُوا الحَقَّ مِن أَهلِ الباطِلِ، و لا تَأخُذُوا الباطِلَ مِن أَهلِ الحَقِّ. کونوا نُقّادَ الکَلام »؛ برقی، ابو جعفر احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، قم، دار الکتب الإسلامیة، چاپ دوم، 1371ق، ج 1، ص 229 – 230.
17. «مَنْ تَعَصَّبَ أَوْ تُعُصِّبَ لَهُ فَقَدْ خَلَعَ رِبْقَ الْإِیمَانِ مِنْ عُنُقِهِ»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق، ج 2، ص 308.
18 . ر. ک: مجموعه آثار، ج 2، ص 68.
19. «وَ ما أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلا»؛ اسراء، آیه 85.
20. عیاشی، محمد بن مسعود، التفسیر، تهران، المطبعة العلمیة، چاپ اول، 1380ق، ج 2، ص 35 – 36.
21. یونس، آیه 39.
22. اعراف، آیه 169.
23 . «اللَّجاجَةُ تُسِلُّ الرَّأى»؛ نهج البلاغة، حکمت 179، ص 501.
24 . مبانى شناخت، ص 77.
25 . ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول (صلی الله علیه و آله)، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1404ق، ص 14.
26 . «مَن غَفَلَ جَهِلَ»؛ غرر الحکم و درر الکلم، ص 575.
27 . «الذِّکرُ نورُ العَقلِ و حَیاةُ النُّفوسِ و جِلاءُ الصُّدور»؛ همان، ص 111.
28. «دَوامُ الذِّکرِ یُنیرُ القَلبَ وَ الفِکر»؛ همان، ص 819.