ما ینطق عن الهوی سوره نجم آیه ۳
۱۳۹۷/۱۱/۱۸
–
۶۸۰۸ بازدید
سلام.منظور خدا که در قران فرموده است ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی این است که پیامبر اکرم همه ی کلماتشان حتی کلمات روزمره شان وحی خداست یا منظور فقط قران کریم است؟ ممنون
حقیقت و ماهیت این رابطه، بسیار پیچیده است و بشر از درک آن عاجز است، البته این به معنای جهل مطلق انسان به این موضوع نیست. به بیان دیگر مسئله ی “وحی” از جمله موضوعاتی نیست که چون انسان قدرت شناخت کنه و حقیقت آن را ندارد، پس باید آن را رها کند، بلکه می تواند به اندازه ی گستره ی عقل، فهم و ادراک خود، پیرامون وحی و کلام خداوند کاوش نماید.
وحی در لغت: وحی اصل و قاعده ای برای رساندن “علم” و غیر آن است. ویژگی های وحی عبارت است از: اشاره ی سریع به نوشتار و رسالت و گاهی اعلام به رمز و تعریض، زمانی به صورت برهنه از ترکیب، اشاره به برخی اعضا و زمانی به الهام و کلام پنهان. بنابراین، پنهان، سریع و مرموز بودن از ارکان اصلی وحی به شمار می رود.[1]
حقیقت وحی: وحی غالباً از سنخ علم و ادراک است، نه از جنس تحریک و عمل، اگرچه انسان در هنگام عمل از مجاری فکر و اندیشه استمداد می جوید. علم و ادراک نحوه ی خاص وجود است که منزه از ماهیت است.
به عبارت دیگر، وحی مفهومی برگرفته از “ستی” است. از این رو، ماهیت ندارد و نمی توان آن را از طریق جنس و فصل و حد و رسم تعریف کرد. پس وحی منزه از آن است که تحت مقولات معروف ماهوی قرار گیرد. مفهوم وحی – مانند معنای هستی – دارای مصداقی است که آن مصداق، مراتب گوناگون و متفاوتی دارد.[2]
لذا تعریف هایی که برای وحی شده، تعریف شرح الاسمی است نه حقیقی. علاوه وحی یک ارتباط عادی نیست، تا درک آن برای همه امکان پذیر باشد.
تعریف وحی
علامه طباطبایی در تعریف وحی می فرماید: وحی شعور و درک ویژه است در باطن پیامبران که درک آن جز برای آحادی از انسان ها که مشمول عنایات الاهی قرار گرفته اند میسور نیست.[3]
وی در جای دیگر می نویسد: وحی عبارت است از امری خارق العاده از قبیل ادراکات باطنیه، شعور مرموزی است که از حواس ظاهر پوشیده است.[4]
در پاسخ به پرسش مطرح شده باید گفت:
دانشمندان اسلامی با استفاده از آیات و روایات نظریات مختلف و متفاوتی ارائه کرده اند:
عبدالرزاق لاهیجی در این باره می گوید: کسی اگر گمان کند که پیامبر (ص) در امری از امور، به رأی خود عمل کرده و منتظر وحی نبوده، هر آینه به غایت به امر نبوت و به حقیقت نبی، جاهل باشد و چنین کسی در نزد عقل خارج بودنش از مرتبه ی دین داری اقرب است، سیما که مخالف نص قرآن است (و ما ینطق عن الهوی[5]، ان هو الا وحی یوحی[6]) و تخصیص این به بعضی امور در نهایت رکاکت است، چه جمیع امور متعلقه به دین، در حاجت به اذن الاهی و وحی ربانی، علی السویه است و هرگاه پیامبر (ص) عمل به رأی خود نکند دیگری را چه یارای آن باشد.[7]
از تفسیر نمونه نیز چنین بر می آید که: این سخن قرآن “ان هو الا وحی یوحی” تنها در مورد آیات قرآن نیست، بلکه به قرینه ی آیات گذشته سنت پیامبر را نیز شامل می شود که نه تنها گفتار آن حضرت بلکه رفتار و کردار آن جناب نیز بر طبق وحی الاهی است؛ زیرا در آیات 3 و 4 سوره ی نجم، به صراحت بیان شده است: او از روی هوا سخن نمی گوید، هر چه می گوید وحی است.[8]
علامه طباطبائی در تفسیر آیه ی (و ما ینطق عن الهوی) می گوید: “ماینطق” مطلق است و مقتضای این اطلاق آن است که هوای نفس از تمام سخنان پیامبر نفی شده باشد، اما از آن جایی که در این آیات خطاب “صاحبکم”[9] به مشرکین است[10] به خاطر این قرینه ی مقامی باید گفت که منظور این است که آن جناب در آنچه شما مشرکین را به سوی آن می خواند و آنچه از قرآن برایتان تلاوت می کند، سخنانش ناشی از هوای نفس نیست، بلکه هرچه در این باب می گوید، وحیی است که خدای متعال به او نازل می کند.[11]
یعنی این آیه وحی بودن همه ی گفته های دینی[12] آن حضرت در مسائل ارشادی و جهان بینی و هدایت نه جزئیات دنیایی را، اثبات می نماید.[13]
البته این احتمال مردود است که حرف های عادی و اوامر و نواهی آن حضرت در امور فردی و خانوادگی، مثل این که پیامبر به همسرش بگوید، آن ظرف آب را به من بده، و… از روی هوای نفس بوده باشد،[14] پیامبر (ص) در این نوع سخنان نیز از پشتوانه ی عصمت برخوردار بود و خطا و اشتباه نداشته است.[15] لذا از گفتار و عمل[16] آن حضرت در چنین موضوعاتی، جواز و عدم منافات داشتن آن را با رضایت الاهی، استفاده می کنیم؛ زیرا اگر این اعمال اشکال داشت پیامبر آن را انجام نمی داد.
جهت مطالعه و بررسی بیشتر رجوع شود به: تأملات در علم اصول فقه، سلسله درس های خارج علم اصول، کتاب اوّل، دفتر پنجم، مبادی صدوری سنت، مرتبه و دامنه ى عصمت، ص 34- 67، استاد هادوی تهرانی.
[1] راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، ماده وحی.
[2]جهت آگاهی بیشتر در این زمینه، رجوع شود به: کتاب های وحی و نبوت در قرآن، جوادی آملی؛ مبانی کلامی اجتهاد در برداشت از قرآن کریم، هادوی تهرانی، ص 77-78.
[3]طباطبائی، محمد حسین، المیزان (ترجمه فارسی)، ج 2، ص 159.
[4] همان، ص 160؛ همچنین برای آگاهی بیشتر رجوع شود به استاد هادوی تهرانی، مبانی کلامی اجتهاد، ص 76- 78؛ خسرو پناه، عبدالحسین، قلمرو دین، ص 117- 130 و نمایه: وحى و کیفیت آن، سؤال 88.
[5]نجم، 3.
[6]نجم، 4.
[7]فیاض لاهیجی، عبدالرزاق، گوهر مراد، ص 461.
[8]تفسیر نمونه، ج 22، ص 481.
[9]نجم، 2.
[10] مشرکینی که دعوت پیامبر و قرآنی را که بر ایشان می خواند، دروغ و افترا بر خدا می پنداشتند.
[11]طباطبائی، محمد حسین، المیزان (ترجمه فارسی)، ج 19، ص 42؛ حسینی طهرانی، سید محمد حسین، مهر تابان، ص 212- 213.
[12] یک عنصر دینى، عنصرى است که در سعادت واقعى انسان نقش دارد.
[13] جوادی آملی عبدالله، تفسیر موضوعی فرآن، سیره ی رسول اکرم (ص)در قرآن، ج 8، ص32.
[14]دقت شود که گفتار ما بالاتر از این سخن است که بعضی گفته اند که بدون تردید، وجود پیامبر اکرم (ص) علاوه بر ویژگی رسالت و نازل شدن وحی بر آن وجود مبارک، خود از افراد برجسته و ممتاز و با تجربه عصر و زمان خود بوده است. بنابراین می توانند دارای دو نوع سخن و گفتار باشد:
الف- سخنان و گفتار وحیانی مانند آیات قرآن و احادیث قدسی.
ب- سخنان حکیمانه عقلانی که از شخصیت ممتاز و عقلانی آن حضرت سرچشمه گرفته است.
[15] اگر چه نتوان دینی بودن آن را اثبات نمود و ملازمه ای بین آن دو قایل شد؛ یعنی گفته شود معصوم در هیچ موردى گرفتار غفلت، خطا، نسیان، و عصیان نمى شود، چه گفتار و رفتار او مربوط به یک امر دینى باشد و چه آنچه مى گوید یا انجام مى دهد، امرى غیر دینى باشد. بنابراین اگر معصوم حقیقتى را بیان نماید که عنصر دینى نباشد – مثلاً از یک مطلب علمى سخن بگوید -، قطعاً سخن او مطابق با واقع است. همان گونه که اگر مطلبى شرعى و دینى را بیان نماید، هیچ خطایى در سخن او نیست. تأملات در علم اصول فقه، کتاب اول، دفتر پنجم، مبادی صدوری سنت، مرتبه و دامنه ى عصمت، ص 35.
[16] از آیه “و ما ینطق عن الهوی” استفاده می شود که رفتار و سیره ی پیامبر (ص) هم علاوه بر گفتار آن جناب، هیچ گاه بدون اذن وحی نبوده است و اگر هم فرضا چنین معنای فراگیری را نتوانیم از این آیه استنباط کنیم از آیات دیگری مثل آیه ی 50 سوره ی انعام و آیات دیگر، چنین چیزی استظهار می شود. جوادی آملی عبدالله، تفسیر موضوعی فرآن، سیره ی رسول اکرم (ص) در قرآن، ج 8، ص 33.