مشاهده میشود طی این همه سالها، پس از زمینلرزههای ۸ ریشتری در جغرافیای سیاسی کشورهای سوسیالیستی، هنوز هیچ آسیب و صدمهای به ذهناش وارد نشده است و درست مثل طوطیهای هندوستان ترانههای عاشقانه ۷۰ سال پیش را میخواند. خاوری از بس نقش رستم پهلوان را در ذهن خود برای خود پرورانده، رفته رفته باورش شده که خود رستم پهلوان است و هیچ دستی او را رهبر حزب توده ایران نکرده است.
افرادی از تودهها در شهر دوشنبه تاجیکستان به او لقب «علی خبرکش» داده بودند. این لقب اهدایی ناصر زربخت برادر مرتضی زربخت یکی از افسران تودهای بود. زندهیاد دکتر عطا صفوی میگفت ما چه میخواستیم اما چه شد؟ باید به حال حزب توده زار زار گریست که «علی خبرکش» رهبر حزب توده ایران شده است.
زندهیاد یوسف حمزهلو در سرگذشت خود شرح میدهد: روزی در چین رفیقمان هل اتایی که یکی از افسران حزب توده ایران بود، نامهای به من داد و گفت بیا نامه علی خاوری که برای کا.گ.ب نوشته است را بخوان، تا فردا او نگوید تو این حرفها را از خودت درآوردی. جز تو دو نفر دیگر هم این نامه را خواندند. ماجرا از این قرار بود «هل اتایی» کتابی از خاوری قرض گرفته بود. او لای نامه پاکتی میبیند و با توجه به حرف و حدیثهایی که از خاوری شنیده بود، از سر کنجکاوی نوشته داخل پاکت را میخواند.
سرانجام در جلسه حزبی هل اتایی از خاوری میپرسد چرا تو برای روسها جاسوسی میکنی؟ اگر ما کاری بر خلاف اساسنامه حزب توده ایران انجام دادیم چرا به حزب توده گزارش ندادی؟ اصلاً مسئله چینیها به تو چه ربط دارد؟ زبان خاوری به تته پته میافتد، آخر سر جوش میآورد و یقه هل اتایی را میگیرد که تو چرا نامه را از پاکت در آوردی و خواندهای؟ با دیدن این وضع من و عنایت رضا و دوستان دیگر آن دو را از همدیگر جدا کردیم. هل اتایی در جواب خاوری میگفت: خوب، من کار بدی کردم نامه تو را خواندم اما تو جواب بده چرا به روسها گزارش میدهی؟ پس از چندی فهمیدیم، چینیها هم پی برده بودند که خاوری سروسری با کا.گ.ب دارد. چینیها به بهانهای، محترمانه پیش از وقت تعیین شده خاوری را از چین به شوروی اخراج کردند.
یکی از دوستان شرح میداد: کا.گ.ب میخواست مرا برای کار خود به ایران بفرستد. اتفاقاً خاوری در باکو بود. من به خاوری پناه آوردم به او گفتم: کا.گ.ب میخواهد مرا به ایران بفرستد هنوز حرفم تمام نشده بود خاوری جواب داد، رفیق، همکاری با جنبش کمونیستی جهانی جزئی از افتخارات میباشد. پیش از او لاهرودی عضو هیات سیاسی حزب توده هم از همان حرفهای مزخرف تحویل من داده بود.
زندهیاد شاندرمنی یادش به خیر، همین که به خانهاش در شهر دوشنبه رسیدم، حس کردم آنچنان سر حال نیست. سرانجام به حرف آمد و گفت: نیم ساعت پیش خاوری اینجا بود. او سیاوش کسرایی را همچون بچه خوب با خود آورده بود. خاوری اول با زبان آرام، سپس با لحن تهدید از من خواست که مطلب از پیش نوشته شده علیه بابک امیرخسروی را امضا کنم. کسرایی هم حرف خاوری را تائید میکرد. شاندرمنی از رفتار سیاوش کسرایی ناراحت بود و با تاسف میگفت: «آخر تو شاعر این مملکت هستی و به عنوان شاعر در ایران آبرو داری، چرا خودت را پادوی این بچه کردی!» آخر سر شاندرمنی با عصبانیت و نیش به خاوری میگوید: «یعنی تو از من میخواهی من علیه بابک این نامه را امضا کنم!»
باری، اوج انحطاط حزب توده ایران در دوره دبیر اولی علی خاوری بود. چهار پنجم از اعضای هیات سیاسی حزب توده ایران از آپارتچیهای ارگانهای امنیتی شوروی بودند. در واقع آن اندک استقلال و حیثیت و آبرویی که رهبرهای پیشین «رادمنش» و «اسکندری» داشت آن ته مانده هم کاملاً از بین رفت و حزب توده ایران در دوران علی خاوری درست مثل فرقه دمکرات آذربایجان شده بود.
تاریخ ایرانی